معرفی وبلاگ
فعالییت سازمان زنان انقلاب اسلامی در پی انسجام و هماهنگی و شناسایی زنان فعال منطقه بسته به مهارت و توانمندیی انها در جهت رفع نیازمندرهای زنان ان منطقه . خواهرم بسته به نیاز فکری و روحی و مادی خود با ما هم سخن شو بهترین خوبی ها نزد زنان است امام صادق(ع) باهم شویم ،یکی شویم درمانی برای دردی شویم ............ آن لحظه اي كه زن در خانه خود مي ماند و (به امورزندگي و تربيت فرزند مي پردازد)به خدا نزديكتر است.حضرت زهرا (س)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2156646
تعداد نوشته ها : 1572
تعداد نظرات : 178
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
دسته ها : مناسبت ها
يکشنبه هشتم 11 1391 1:57

 

 

اي روح صداقت از دم تو

اي گوهر علم از يم تو

زيبنده ي تو است نام صادق

الحق كه تويي امام صادق

بر هر سخنت ارادت علم

در هر نفست ولادت علم

ميلاد تو اي ولي سرمد

شد روز ولادت محمد

در هفدهم ربيع الاول

شد نور تو بر زمين محول

از صبح ازل امام علمي

تا شام ابد تمام علمي

دانش زدم تو راست قامت

استاد علوم تا قيامت

قرآن به دم تو خو گرفته

ايمان ز تو آبرو گرفته

با نطق تو زنده تا قيامت

توحيد و نبوت و امامت

اي در دهنت زبان قرآن

قرآن همه جان تو جان قرآن  

رويد چو به بوستان شقايق

از لعل لبت در حقايق

وصف تو هماره بر لب ماست

راه و روش تو مكتب ماست

با تو همه جا مدينه ي ماست

اين گفت تو نقش سينه ي ماست

هركه شمرد سبك صلاتش

فردا نبود ره نجاتش

دور است ز خط طاعت ما

بر او نرسد شفاعت ما

تو مخزن علم كبريايي

تو وارث ختم الا نبيايي

حق را نفس تو نوشخند است

قرآن به دمت نيازمند است

قرآن كه در كلام سفته

با نطق تو حرف خويش گفته

هر آيه كه جبرئيل آرد

بي نطق شما زبان ندارد

او راه و شما چراغ راهيد

ناگفته و گفته را گواهيد

تو بر تن پاك علم جاني

استاد مفضل و اباني

دانشگه نور حق پيامت

صدها چو زراره و هشامت

دارند جهانيان بصيرت

از مؤمن طاق و بو بصيرت

اي زندگيم هدايت تو

دين و دل من ولايت تو

مهر تو همه عقيده ي من

مشي تو مرام و ايده ي من

روزي كه گل مرا سرشتند

بر لوح دلم خطي نوشتند

اين خط نوشته را بخوانيد

من جعفريم همه بدانيد

دلباخته اي ز اهل بيتم

خاك ره عبدي و كميتم

فرياد دوازده امامم

نور است به هر دلي كلامم

با اين دو سلاح جنگ كردم

باشد كه به خاك پاي ميثم

ميثم بشود فداي ميثم

-------------------------------------------------
غلامرضا سازگار



دسته ها : مناسبت ها
جمعه ششم 11 1391 3:54

 

 

اتفاقي خاص در عرش عظيم افتاده بود

لرزه بر اندام شيطان رجيم افتاده بود

چون كه بر پيشاني مولود پاك امنه

نقش بسم الله الرحمن الرحيم افتاده بود

در نخستين جزء قرآن هم به پايش با خضوع

معني رمز الف با لام و ميم افتاده بود

از ازل در آخرين جام مي پيغمبري

عكس زيباي رخ طفلي يتيم افتاده بود

روي بام شهر مكه در شب ميلاد نور

بقچه بوي گل از دست نسيم افتاده بود

سايه فرّ و شكوه جاودانش هم چنان

بر سر عيسي و موساي كليم افتاده بود

مهر او، مهر وصيش، مهر دختش بي گمان

در دل هر صاحب عقل سليم افتاده بود

بر سرش ز آن دم كه پا بر عرصه هستي نهاد

سايه نور خداوند كريم افتاده بود

هر كه با او يا وصيش بي دغل مي رفت راه

در حقيقت بر صراط مستقيم افتاده بود

--------------------------------------------------------------
علي راكبر بهراميان



دسته ها : مناسبت ها
جمعه ششم 11 1391 3:53

امشب، شب ازدواج ملكه حجاز است؛

اما نه با شاهزادگان يمني و نه با تاجران مكي؛

با كسي كه پادشاه بي تاج و تخت زمين و آسمان است.

با كسي كه تمام كائنات، بهانه خلقت اوست و آفتاب، به طمع ديدار او هر روز طلوع مي كند، با كسي كه خداوند او را «رَحْمَةً

دسته ها : مناسبت ها
سه شنبه سوم 11 1391 18:37

تنها امامي كه به حج مشرف نشدند بلكه بهتر است گفته شود كه نگداشتند به حج بروند امام حسن عسگري
(سلام الله عليه)بوده است

ومدت امامت آن حضرت شش سال بيشتر نبوده است ودر اين مدت يا در زندان به سر مي بردند ويا محصور بودند وعلت اين امر هم ترس دشمنان از مهدي موعود بوده است به اين معنا كه آنها مي دانستند كه فرزند امام عسگري منجي عالم است وبرپا كننده عدالت مي باشد از آن جايي كه خلفاي وقت ظالم بودند واز به دنيا آمدن آن حضرت وحشت داشتند


براي پيشگيري از به دنيا آمدن آن حضرت تدابير شديدي انديشيدند از آن جمله زندان كردن ومحصور نمودن پدر بزرگوارشان امام عسگري (سلام الله عليه) بوده است وبا اين حركت خيال كردند كه مي توانند با اراده ومشيت الهي مقابله كنند غافل از آن كه اگر اراده الهي به امري تعلق بگيرد اگر تمام قدرتهاي عالم جمع شوند حتي قادر نخواهند بود برگي را از درخت جدا كنند تا چه رسد كه از به دنيا آمدن مهدي امت جلوگيري كنند...



يکشنبه اول 11 1391 2:14
 
در نگاهت غروب دلتنگي
آسماني پر از شفق داري
گرد پيري نشسته بر رويت
اي جوان غريب حق داري

همدم لحظه هاي تنهائيت
مي شود اشكهاي پنهاني
تب محراب و بغض سجاده
تا سحر سجده هاي باراني

خاطري خسته و پريشان از
شهر دلگير سايه ها داري
ماه غربت نشين سامرّا
در دل خود گلايه ها داري

هر دوشنبه غبار دلتنگي
كوچه كوچه ديار دلتنگي
قاصدكها خبر مي آوردند
از تو و روزگار دلتنگي

ابرها را به گريه مي آورد
ندبه هايي كه در قنوتت بود
بگو آقا بگو كدام اندوه
راز تنهايي و سكوتت بود



روز جمعه به وقت دلتنگي
مي روي از ديار غم اما
صبح يك جمعه مي رسد از راه
وارث سرخي شقايقها


ابتدا قبر مادر باران
كه در آفاق اشك پنهان شد
بعد ترميم مرقد خاكيت
گنبدي كه گلوله باران شد

نقشهي شوم قتل آئينه
بركات جديد اين شهر است
زخمهايي كه بر جگر داري
از كرامات تازهي زهر است

تشنگي، تشنهي لبانت بود
سرخ آمد ترك ترك گل كرد
داغ قلب پر از شرارهي تو
راز يك زخم مشترك گل كرد

خوب شد قدري آب آوردند
تشنه لب جان ندادي آقا جان
بوي كرب و بلاست مي آيد
السلام عليك يا عطشان

روي تل داشت آسمان مي ديد
در هجوم سپاه سر نيزه
پيكر ماه ارباً اربا شد
سر خورشيد رفت بر نيزه
يوسف رحيمي
يکشنبه اول 11 1391 1:55

دسته ها : مناسبت ها
شنبه سیم 10 1391 23:57

تجلي يازدهم

شهادت امام حسن عسكري

تجلي يازدهم كه بر طلوعي بي‏زوال تكيه دارد، درد را چه عميق درك كرده است، تبسم قدسي لحظاتش، همه صبر بود و اشك‏هاي هماره نيمه شب‏هايش، تمام شوق وصال!

مي‏ديد و مي‏نگريست كه حقارت دنيا، در تغافل مردم، به ارزشي جدال برانگيز تبديل شده است. رنج مي‏برد از اين كه انسان، آن سوي اين هيچستان خاك را جست‏وجو نمي‏كند و به فراتر از خود نمي‏انديشد!

مهرباني محض بود و صبر تمام! زنجيرهاي اسارت را بر دست و پاي خود تحمل كرد تا مردم، زمين‏گير نشوند؛ تا جهاني را از اسارت در خاك برهاند.

در موضع علم و مناظره، مقتدرانه قد علم كرد تا انسان را از جهالت دست و پاگير خويش نجات دهد. پايگاه‏هاي مردمي‏اش، گسترده‏ترين مدرسه‏هاي خودسازي و جامعه‏پروري بود. اما افسوس كه كم بودند آنان كه اين را فهميدند!

 

چه غريبانه گذشت!

زهد، كمترين محصول درخت ايمان اوست و كرامت، كوتاه‏ترين سايه شاخ و برگ‏هاي عظمتش. مدينه، از ربيع‏الاول 231 هجري، موازنه حضور او را در خاك دنبال مي‏كرد و در جست‏وجوي مجالي براي عرضه حقيقت او به بيكرانه‏ها بود. تا آن‏كه سامرا، بلوغ پذيرش او را در خود حس كرد و چيزي نگذشت كه امام، به اتفاق پدر بزرگوارش، سكونت در آن ديار را برگزيد.

اينك امامي 28 ساله، در گوشه سامرا سر بر بالين شهادت مي‏گذارد. شش سال است كه بار سهمگين ولايت را بر شانه‏هاي شكوه و استوار خويش حمل مي‏كند. نه... نه... نه بر شانه‏هاي خسته و نه بر دوش زخمي خويش، بلكه اين رسالت آسماني را در ژرفاي باور و در اعماق جان خويش، ثبت كرده است.

معتمد عباسي، تا لحظه‏اي ديگر، به خواسته بزرگ خود مي‏رسد. سال‏هاي اسارت و غم، سال‏هاي غم و تنهايي روزهاي تنهايي و سكوت... آه، غريبانه گذشت؛ چه معصومانه سپري شد!

مي‏گفت «زيبايي چهره، جمال برون است و زيبايي عقل، جمال درون» و حالا جمال ظاهرش را بيماري، به يغما برده؛ در حالي‏كه 28 بهار، بيشتر از عمرش نمي‏گذرد. مي‏رود در حالي كه از وصال خشنود است و براي امام خردسال نگران است.

رفت و فردا را به موعود(عج) سپرد

امام، دل به فردايي سپرده است كه موعودش عليه‏السلام ، حقيقت دين را فرياد زند. مي‏رود و دنيا را با همه فرازها و نشيب‏هايش، با همه پستي‏ها و بلندي‏هايش به او مي‏سپارد. دردهاي نهفته‏اي را كه جز در و ديوارهاي اتاق كوچكش در سامرا، احدي تاب گفتنش را نداشت.

اسارت و سكوت حسني عليه‏السلام باز هم در قصه حماسي او رقم خورده است. باشد تا خروش و فرياد حسيني‏اش، نصيب فرزندش مهدي(عج) شود.(1)

 

مرثيه‏سراي تو و چشم انتظار فرزند توايم

از كودكي‏ات، سجود و سير و سلوك، به سيمايت نور مي‏افشاند و عرفان، رخ‏آراي تو گشته بود. وقتي بر شانه‏هاي تو، جامه فاخر امامت امت نشست، به حبس كج نهادان، آرزده شدي. پرنده روح تو اما به هيچ ميله و قفلي تن نداد؛ كه اوج زندان و كنج آن حبس، رخصت خلوت تو بود با معبود؛ «عدو شود سبب خير اگر خدا خواهد».

روزها با تشنگي كام تو، با روزه و شب‏ها با ناله و نواي مناجات تو پيوسته، رنگ خدا مي‏گرفت. آن رنج‏ها و عسرت‏ها را به صبر و سكوت، به شيوه نياي بزرگت علي عليه‏السلام از سر گذراندي و با حضور گسترده كلامت بر سرزمين‏هاي شيعيان، دل‏آرامشان شدي. اين حضور گرم، از آنِ ارشادگري‏هاي تو بود.

سيره و سريرت تو، به سان كهكشاني از نور و منظومه‏اي از ستارگان شب، مرز پيدا كردن راه بود از بيراهه، و بدعت‏ها و كژي‏ها، با انگشت اشارات تو به سمت صراط، راه مي‏نمود.

آهسته آهسته، روي در پرده مي‏كشاندي تا دلدادگان كوي تشيع را به شيوه مهدي‏ات مأنوس كني كه: آفتاب مي‏خواهد روي در نقاب ابر كشد و تا زماني دور، اين‏گونه بتابد.

مرثيه‏سراي هجرت توييم و همچنان چشم انتظار رونمايي آفتاب.

«ما در انتظار رويت خورشيديم»(2)

 

پدر روزهاي انتظار

هر شب كه دلم براي تو تنگ مي‏شود، ابرها در فراق، با من گريه مي‏كنند. كاش به جاي خاك، از كلمه آفريده مي‏شدم تا سراپا شعر مي‏شدم در ستايش تو!

تو، پدر غم‏هاي شيرين روزهاي انتظاري. گاهي نوشتن دشوار است و از تو نوشتن دشوارتر. اشك‏هايم، مرغان دريايي‏اند كه ساحل چشمانم را به بوي غربت حرم تو جست‏وجو مي‏كنند. اشك‏هايم، كبوتراني‏اند كه آرزو دارند گره دخيل‏هايي شوند كه به ضريحت بسته شده است.

بيست و ششمين بهار كه پرپر شد

بالش شب‏هايم خيس مي‏شود از خيال 26 بهاري كه كوتاه‏تر از همه پروازها، گذشت. عمري گذشته است و هنوز جهان نتوانسته از 6 سال امامت مهرباني‏هايت بگويد.

هنوز تنگناي روزهاي زندان‏هاي پي در پي تو، گلوي جهان را مي‏فشارد.

جهان مسموم، هنوز سرفه مي‏كند.

از روزي كه تو مسموم شدي، بادها هر ثانيه سرفه مي‏كنند.

بوي رفتنت، خبر شهادت داشت. پرنده‏تر از همه ابرها رفتي. رفتي، تا طلوع تو، در آغاز چهاردهمين خورشيد بشكند و عطر عدالت، مثل باران‏هاي بهاري، جهان را فرابگيرد.

شش سال امامت در سه ظلمت فراگير

شش سال، خورشيد امامتت، بي‏وقفه مي‏تابيد تا لبخندهايت، جهاني را معطر كنند. اما سه ظلمت فراگير، حصار آسمان امامتت شده بودند، تا هيچ روزني، عطر نوراني‏ات را حس نكند؛ سه قفس تنگ كه نفس را تنگ مي‏كردند، پرندگي‏ات را اسير كردند. سامره، شش سال زندان پي‏در پي‏ات شد و ديوارهاي بسته، خستگي مدامشان را در عبادات مدامت گريه مي‏كردند.

 

پيام‏هاي كوتاه:

ـ ردپاهاي گمشده‏ي ما، مسافران توفانند كه پي عطر تو مي‏گردند.

ـ هر قدم كه به تو نزديك‏تر مي‏شويم، عطر بهشت را بيشتر حس مي‏كنيم.

ـ مگر حرمت را بر آسمان هفتم بنا كرده‏اند كه اين همه ابر باراني، بر شانه ما مي‏گيرند؟

ـ فرسنگ‏ها سنگ را به شوق زيارت حرمت، با بادها مي‏دوم و با رودها آواز مي‏خوانم؛ شايد در پاي تو كبوترانه بميرم.(3)

 

مي‏رود؛ ولي خشنود و نگران

مي‏گفت «زيبايي چهره، جمال برون است و زيبايي عقل، جمال درون» و حالا جمال ظاهرش را بيماري، به يغما برده؛ در حالي‏كه 28 بهار، بيشتر از عمرش نمي‏گذرد. مي‏رود در حالي كه از وصال خشنود است و براي امام خردسال نگران است.

خسته از ناداني و پراكندگي امت

«ناداني دشمن است» سربازخانه معتمد، قلعه پرستش ناداني است. تن رنجور امام عليه‏السلام چگونه تحمل كند اين همه دشمن و ناداني را؟

تن امام بيمار است؛ اما نه از زهر معتمد، نه از سختي زندان‏هاي طولاني مدت؛ بيمار اين همه ناداني قوم جور است.

كليد معرفت زمانه مي‏رود. باب علم نبوت پر مي‏گشايد؛ در حالي كه خسته است از جهل و حسادت خليفه و از پراكندگي امت.

پيام كوتاه:

ـ شيعه را خاك غم بر سر مي‏بايد و بازار دل، تا ابد سياه‏پوش و آسمان دين را باران باران و اشك و اشك!

ـ وقتي امامي مي‏رود، نيمه‏اي از عشق امتش را با خود به خاك مي‏برد...

ـ شهادت، عشق است. فرزند غايبش را سر سلامت بگوييد و باران اشكتان را در بي‏شكيبي انتظار، بهانه سازيد!

ـ شهادت امام حسن عسكري، بهار جوشش خون شيعه است در غم غيبت.

ـ مولاي غايب غريبم! سرسلامت باد ما را در غم باباي شهيدت پذيرا باش؛ اي غمگين‏ترين شيعه در عصر غيبت!(4)

امام، دل به فردايي سپرده است كه موعودش عليه‏السلام ، حقيقت دين را فرياد زند. مي‏رود و دنيا را با همه فرازها و نشيب‏هايش، با همه پستي‏ها و بلندي‏هايش به او مي‏سپارد. دردهاي نهفته‏اي را كه جز در و ديوارهاي اتاق كوچكش در سامرا، احدي تاب گفتنش را نداشت.

نامه‏اي كه به امام عسكري عليه‏السلام نوشته نشد

كوچه‏هاي شهر برايش غم‏بارتر از هميشه بود. با خود مي‏گفت: «باز هم با دست خالي به خانه برگردم؟ چگونه در چشمان همسرم بنگرم؟» گرچه شيعيان نيز حال و روزي بهتر از او نداشتند، اما مشكلات اقتصادي، بيش از همه وقت، گريبانش را گرفته بود. چندين بار خواست به امام عسكري عليه‏السلام نامه‏اي بنويسد و درخواست كمك كند؛ اما شرمساري، مانع مي‏شد. دقايقي بيش از ورودش به خانه نمي‏گذشت كه صداي در را شنيد. با خود گفت: باز هم يكي از طلبكارهاست؛ خدا به خير كند! اما وقتي در را گشود، مردي را ديد كه كيسه‏اي و نامه‏اي را به وي داد و به سرعت رفت. چشمانش كه به يكصد دينار طلاي درون كيسه افتاد، شگفتي‏اش بيشتر شد. اما وقتي نامه را گشود و دست‏خط مبارك امام حسن عسكري عليه‏السلام را ديد، همه چيز برايش روشن شد؛ «ابوهاشم! هرگاه حاجتي داشتي، خجالت نكش و شرم مكن؛ بلكه آن را از ما طلب نما كه ان‏شاءاللّه‏ به خواسته‏ات خواهي رسيد».

 

غروب خورشيد يازدهم

ابوسهل نوبختي نيز چون بسياري از شيعيان، از بدي حال امام حسن عسكري عليه‏السلام آگاه بود. ديگر تاب نداشت؛ وگرنه به خود اجازه نمي‏داد به خانه امام برود. وارد اتاق كه شد، همسر امام، «نرجس خاتون» و «عقيد» غلام فداكار حضرت را ديد كه در گوشه‏اي، ساكت نشسته‏اند. نگاهش كه به چهره امام افتاد، بي‏اختيار اشك از چشمانش سرازير شد. «آه خدايا! آيا اين همان حجت تو بر زمين است كه به دست سفاكان و ظالمان به اين حال و روز درآمده؟ مگر نه اينكه 28 سال بيشتر ندارد؟ آيا تقدير او هم شهادت در جواني است؟» نگاه عقيد را كه ديد، فهميد بايد خود را كنترل كند. بغض گلوگير خود را فروخورد و در حالي كه شاهد آب شدن شمع وجود امام زمانش بود، زيرلب زمزمه كرد: «اَلا لَعْنَةُ اللّه‏ عَلَي القَومِ الظالمين».(5)

 

پي‌نوشت ها:

1- محبوبه زارع

2- مصطفي پورنجاتي

3- عباس محمدي

4- حسين اميري

5- روح‏اللّه‏ حبيبيان

دسته ها : مناسبت ها
شنبه سیم 10 1391 23:2
دسته ها : مناسبت ها
شنبه سیم 10 1391 18:53

افطارى مسموم

لحظه هاى غريبى است. شكوه برزخى يك سفر بى بازگشت؛ بغض ترك خورده يك سكوت طولانى!
زمان به افطار نزديك مى شود و زمين به لرزشى عظيم تن مى دهد. روزه سختى بود. همه زخم هاى اسلام در روزه امروز او حلول كرده است. بغض، گلوى صبرش را مى فشارد. مدت هاست كه با غمى مهيب دست به گريبان است، ولى اينك دلش براى سفرى تنگ شده است!
اين شب ها، مكر مخفيانه اى در خانه او رخنه كرده است. همسرش جعده، مدتى است مرموز و تلخ به او مى نگرد. عجيب تر اينكه از نگاه امام فرارى است. به غروب نزديك مى شود؛ به غروبى غريبانه!
پس از على عليه السلام ، چه بار سنگينى بر شانه هاى شكسته اش منزل كرد! آن جماعت به ظاهر مسلمان، چقدر پشت او را خالى كردند و چه ها بر سر دل بى تابش آوردند! خدا مى داند.
بقيع، منتظر است
اينكه با قرصى نان و مشتى خرما و جرعه اى آب روزه بگشايد، افطار نيست. آيا روزه خاموشى او را گاه افطارى روشن فرا مى رسد؟! تقديرش روزه صبر و سكوت بود و تقدير حسين عليه السلام افطار روشن فرياد و حماسه.
از كوزه مى نوشد تا افطار كرده باشد، اما زهر در تاروپودش حلول مى كند و... .
زينب عليهاالسلام جامه سوم مصيبت را بر تن مى كند. شام سياه مدينه جارى شده و جگر پاره امام بر تشت... .
بقيع منتظر است؛ زيرا خوب مى داند دشمن اجازه دفن او را كنار مرقد پيامبر نخواهد داد؛ حتى اگر جنازه اش تيرباران شود... روزگار غريبى است و امام مجتبى عليه السلام تنهاترين مرد. اين را شهادت غريبانه اش شهادت داده است.
محبوبه زارع

دسته ها : مناسبت ها
جمعه بیست و دوم 10 1391 1:56

درگيري نيروهاي رژيم با مردم

جمعيت حاضر در منزل و خيابان صفاييه پس از سخنراني آقاي نوري قرار مي‏گذارند كه به منزل آقاي مشكيني بروند؛ و آرام از خيابان صفاييه عبور مي‏كنند و به چهار راه بيمارستان مي‏رسند. در آن‏جا نيروهاي زيادي در اطراف كلانتري يك مستقر بودند و حتي ماشين‏هاي آب‏پاش را در آنجا آماده كرده بودند. آقاي حسين وافي، چگونگي بازگشت از منزل آقاي نوري را به صورت آرام و بدون شعار دادن توصيف مي‏كند و مي‏گويد:

«نكته ديگري بايد عرض كنم و در شمار حقايقي است كه بايد تاريخ ثبت كند، اين است كه در آن‏جا مردم شعار خاصي نمي‏دادند، چون رعب و وحشت چنين چيزي را ايجاب نمي‏كرد. در ثاني هيچ پلاكارت و عكسي از امام(ره) در دست مردم نبود و آنچه كه بود، تنها راه‏پيمايي آرام و ساكت مردم بود، فوقش اگر كسي شجاعت به خرج مي‏داد، در پاسخ به سؤال رانندگان و مسافران كه سوار بر ماشين‏ها عبور مي‏كردند، مي‏گفت: به آقاي خميني توهين شده است... من خودم دقيقا سر چهار راه بودم... نيروها و كماندوهايي در ميدان مستقر بودند... مجهز به كلاه كاسكت و ماسك ضد گاز و باتوم و اسلحه بودند و ظاهرا هدفشان اين بود كه در مردم، ايجاد رعب و وحشت كنند تا حركت ادامه نيابد.»42

محمد شجاعي يكي از حاضران در صحنه درگيري ضمن تأكيد فوق، درباره حركت آرام مردم به طرف ميدان چهار راه بيمارستان چنين مي‏گويد:

«جمعيت آرام و بي‏سر و صدا پيش مي‏رفت. شعاري از كسي بلند نمي‏شد، چون گويندگان مذهبي مردم را توصيه به راه‏پيمايي آرام كرده بودند. اگر كسي هم مي‏خواست شعاري بدهد كسي جوابش را نمي‏داد.»

دسته ها : مناسبت ها
سه شنبه نوزدهم 10 1391 1:39

مردي از حضرت موسي (ع) درخواست كرد كه براي من دعا كن تا خداوند فلان حاجتم را كه خودش مي داند برآورد، حضرت موسي (ع) دعا كرد، پس از دعا، حيوان درنده اي به آن مرد حمله كرد و گوشت بدنش را خورد و او را كشت.




موسي (ع) عرض كرد: خدايا راز اين حادثه چه بود؟

خطاب رسيد اي موسي اين مرد از من درخواست درجه اي از مقامات كرد و مي دانم كه او به آن درجه با اعمالش نمي رسيد، او را گرفتار آن درنده كردم كه ديدي، تا همين گرفتاري را وسيله اي براي رسيدن او به اين درجه نمايم.

آري گرفتاري ها گاهي موجب ازدياد درجه انسان در پيشگاه خداست، در صورتي كه با صبر و شكر و تسليم همراه باشد.

برگرفته از: داستان ها و پندها، ج ۳، ص ۱۰۹

دسته ها : مناسبت ها
شنبه شانزدهم 10 1391 3:51

خداوند هرگز از سه چيز نمي‌گذرد

 پدرم بارها مي‌‌گفت: خداوند هرگز از سه چيز نمي گذرد؛ يكي شرك، دوم خون انسانها و سومي آبرو و عزت يك انسان است.

هيچ كس حق ندارد عزت يك انسان را از او بگيرد. يزيد مي‌خواست عزت امام حسين (ع) را از او بگيرد و ايشان فرمود هرگز ذلت را نمي‌پذيرم.

عالم در مقابل اهل بيت، ارزشي ندارد

پدرم مي‌فرمود: با آن همه كمالات و مقامات كه اهل بيت(ع) دارند، تمام عالم هيچ نسبتي با آنها ندارد و اصلا عالم در مقابل آنها ارزشي ندارد. خدا مي‌داند چه عظمتي دارند و در عالم چه خبر است. حيف است كه در عالم يك نفر آدم عادي از آنها عزيزتر زندگي كند.

همه مصائب امام حسين (ع) به اختيار خودشان بود

مي‌گفتند: حضرت سيدالشهدا (ع) با اختيار خود آن‌همه مصائب و شهادت و اسارت اهل و عيال خود را تحمل نمود. زيرا در روز عاشورا بر آن حضرت عرضه مي‌شد كه يا نصر و پيروزي را انتخاب كن و يا لقاءالله را و ايشان در كمال اختيار، انتخاب كرد.

آيت‌الله بهجت مي‌فرمود سيدالشهدا (ع) لقاءالله و وصال عاشق به معشوق را انتخاب كرده بود و با اختيار خود آن مقامات عاليه را طي كرد. كساني كه همراه ايشان ماندند هم از مخلصان واقعي بودند.

كار امام حسين (ع) شاهكار خلقت است

پدرم مي‌گفت آنها معاهده و پيمان اساسي را كه با خدا داشتند، انجام دادند. آنها پاي آرمان خويش ايستادند و جان دادند. كار امام حسين (ع) شاهكار خلقت است. كار به اين عظيمي را فقط ايشان انجام داده است. شايد ديگران هر كدام يك خصوصيت را داشته‌‌اند اما جمع بين همه اينها را فقط يك نفر دارد و آن اباعبدالله (ع) است.

تأكيد آيت‌الله بهجت بر شش گوشه ساختن ضريح جديد اباعبدلله (ع)

هيئت امناي ساخت ضريح به ديدن آيت‌الله بهجت آمدند و اصرار داشتند كه چون ضريح قبلي را شش امامي‌‌ها ساخته‌‌اند، به شكل شش گوشه ساخته‌ شده است و حالا ما اين ضريح را بزرگتر كنيم و چهار گوشه بسازيم. آيت‌الله بهجت فرمود كه نه همان شش گوشه باشد كه هيئت امناي آن، در جزوه‌‌شان نوشتند كه به دستور ايشان همان شش گوشه ساخته شود.

گريه بر سيدالشهدا (ع) افضل مستحبات و از نماز شب بالاتر است

پدرم گريه بر سيدالشهدا عليه‌السلام را افضل مستحبات و حتي از نماز شب بالاتر مي‌دانست. ايشان مي‌گفت اين حرف چيست كه مي‌گويند گريه يعني چه؟ خيلي از انبياء از خوف خدا بكاء داشته‌اند. آيا از شوق لقاء خدا بكاء نداشتند؟ گريه از شوق رسيدن به معشوق حقيقي عالم داشته‌اند.

خود انبياء براي امام حسين (ع) گريه مي‌كردند. آنها وقتي عظمت كار امام حسين (ع) را درك كردند، اشكشان جاري شد و توسل پيدا كردند. اين مسئله، تك بودن و عظمت كار امام حسين (ع) را نشان مي‌دهد.

پدرم مي‌گفت: خيال مي‌كنم گريه بر سيدالشهدا (ع) از افضل مستحبات باشد. گريه بر سيدالشهدا (ع) از همه مستحبات بالاتر است حتي از نماز شب!

گريه، اذن دخول و محرم شدن انسان است

پدرم مي‌گفت: گريه، رابطه انسان با آن طرف عالم است. گريه، واسطه و رابطه است. وقتي كه مي‌خواهيد وارد حرمي شويد و پا به حريمي بگذاريد، طلب اجازه مي‌كنيد و اذن دخول مي‌گيريد. مي‌گوييد يا خداوند وارد شوم؟ يا پيامبر وارد شوم؟ يا امام وارد شوم؟ در روايت است كه اگر براي اذن دخول زيارت امام حسين (ع) اشك از چشمت جاري شد، بدان اجازه داده شده است.

پس اين اشك رابطه انسان با ماوراء است. اين اشك يك نشانه است. يك رمز است. فقط يك اتفاق فيزيكي نيست.

پدرم تأكيد داشت خود گريه يك اذن و اجازه است. مثل چراغي است كه روشن مي‌شود و براي تو نشانه است. اگر اشكي آمد، علامت اين است كه به تو اذن داده‌اند. اين عين عبارت آقاست.

آيت‌الله بهجت، 50 سال هر هفته مراسم داشتند و خودشان جلوي در مي‌نشستند

مسئله روضه اباعبدلله (ع) اينقدر براي آيت‌الله بهجت مهم بود كه حدود 40، 50 سال هرهفته مجلس داشتند و ايشان حاضر نبود به اين سادگي اين كار را ترك كند. حتي در حال مريضي اصرار داشت كه اين مجلس بايد برقرار شود و اصرار داشت كه خودش بايد حضور داشته باشد. خيلي برايش مهم بود كه از اول مجلس حضور داشته باشد.

سالها اين مجلس روضه در منزل ايشان بود و پدرم درها را باز مي‌كرد و خودش دم در مي‌نشست و براي هركسي كه وارد مي‌شد، احترام مي‌كرد. هيچ وقت اينگونه نبود كه براي شخصيت خاصي بلند شود و براي همه اين احترام را قائل مي‌شد.

استاد آيت‌الله بهجت پاي سماور مي‌نشست و در روضه سيدالشهدا عليه‌السلام چاي مي‌داد

ايشان مي‌گفت: استاد بزرگ ما، مرحوم غروي كمپاني (آيت الله كمپاني اصفهاني) كه از لحاظ علمي در سطح بالايي بود، در مجالس روضه ابا عبدالله (ع) پاي سماور مي‌نشست و چاي مي‌داد.

هر مجلسي براي هر امامي برگزار مي‌كنيد آخرش با امام حسين (ع) تمام كنيد

مطلب ديگري كه پدرم در اين روضه‌ها بر آن اصرار داشت اين بود كه مجلس به مناسبت هر امامي كه برگزار شده بود، بايد آخرش به امام حسين (ع) ختم مي‌شد.

ايشان تأكيد مي‌كرد امام حسين (ع) منشأ همه اينهاست و اينقدر بزرگ است كه همه اينها به او متوسل مي‌شدند. نه تنها امامان، بلكه قبل‌تر از آن پيامبران نيز به ايشان متوسل مي‌شدند.

اين توسلات انسان را خدايي مي‌كند

سفارش پدرم هميشه اين بود كه خدا مي‌داند اين توسلات براي انسان چه مي‌كند. اين توسل براي انسان يك ارتباط است. چطور وقتي يك لامپ را به برق وصل مي‌كنيم، نور مي‌دهد. انسان اگر به اينها متوسل شود، اسباب وصل مي‌شود.

انسان وقتي به آنها متصل شود، انگار به خدا متصل شده است. اين توسلات انسان را خدايي مي‌كند. نظر ايشان اين بود كه انسان هرچه مي‌تواند در اين زمينه كم نگذارد. لذا خود ايشان با آخرين توانش مي‌آمد.

وصيت‌نامه آيت الله بهجت درباره عزاداري براي امام حسين (ع)

ايشان در وصيت‌نامه خود ذكر كردند كه بعد از من از ثلث مانده‌هايم، مجلس عزا و روضه سيد‌الشهدا (ع) را اقامه كنيد.

ايشان مي‌گفت اگر من در عمرم 50 سال مراسم گرفتم، كم است و بعد از من شما باز هم برايم مراسم روضه اباعبدلله (ع) را بگيريد.

زيارت عاشورا را هر روز با صد لعن و صد سلام مي‌خواند

آيت‌الله بهجت هر روز زيارت عاشورا را با صد لعن و صد سلام مي‌خواند و بارها مي‌گفت: آقايي از خدا خواسته بود تا زيارت عاشورايش هيچ روزي ترك نشود حتي در روز مرگش. ايشان نمي‌گفت كه اين درخواست خود من است. در حاليكه ما مي‌ديدم خودش هر روز اين كار را مي‌كرد.

ايشان روز يكشنبه رحلت كرد. يك روز قبلش كه شنبه بود، ديدم ايشان مشغول خواندن زيارت عاشورا شده بود و هنگامي كه براي رفتن به درس جلوي در ايستاده بود، صد لعن و صد سلام را با تسبيح مي‌شمرد. آن روز از همه روزها سرحال‌‌تر بود.

شركت در مجالس روضه سيدالشهدا (ع) تعظيم شعائر است

يكي از كارهاي ايشان اين بود كه در مراسم مختلفي كه براي اباعبدلله (ع) گرفته مي‌شد، به اندازه توانشان شركت مي‌كردند. از زمان قديم كه من بچه بودم، ايشان به شركت در اين مجالس التزام داشت. شركت در مجالس اين بزرگواران را عظمت بخشيدن به ياد و نام آنها مي‌دانست.

لذا مي‌گفت شركت در اين مجالس تعظيم شعائر است. ما بايد به شعائر خود عظمت بخشيده و عزيز نگه داريم و برايمان مهم باشد و به آنها اعتنا كنيم و برايشان وقت بگذاريم و عمر عزيز خود را صرف آن كنيم.

اين روزها لبخند هم نمي‌زد

مطلب ديگر اينكه خنده ايشان اصولا صدا نداشت و هميشه در حد يك لبخند بود. اما در اين روزها ايشان اصلا همان لبخند را هم نداشت و پيوسته گرفته بود و به ياد امام حسين (ع) در حزن بود و مي‌گفت: همين به ياد آنها بودن را فقط خدا مي‌داند چقدر اجر دارد.

در مجالس، ‌برتري‌ها و امتيازات اهل بيت (ع) را بگوييد

ايشان اصرار داشت وقتي مجلس مي‌گيريد، برتري‌ها و امتيازات اهل بيت (ع) را بگوييد. فضائل و مناقب اين حضرات را بگوييد و نسبت به اين قضيه ابراز احساسات كنيد. حتي اگر گريه و اشك شما نمي‌آيد، حالت گريه به خود بگيريد و در حال حزن باشيد. تباكي كنيد.

شركت در مراسم امام حسين (ع) همان محبت ذي‌القربي و اجر رسالت پيامبر (ص) است

آيت‌الله بهجت هميشه مي‌گفت شركت در مجالس سيدالشهدا (ع) محبت به ذي‌القرباي پيامبر (ص) است. در آيه قرآن است كه شما به ذي‌القرباي پيامبرتان محبت كنيد. پيامبر (ص) فرمود من پيامبر شما بودم و از شما چيزي نمي‌خواهم و اجر و مزدي جز محبت به نزديكانم نمي‌خواهم.

پدرم مي‌گفت شركت در مراسم امام حسين (ع) همان ابراز عشق و محبت است. همان دوستي و محبت ذي‌القرباست كه خداوند دستور داده است. اين شركت در مراسم اجر رسالت پيامبر (ص) است. شما به اين نيت برو و به خدا بگو تو گفتي و من هم آمدم. من همان محبتي را كه تو مي‌خواهي انجام مي‌دهم.

دسته ها : مناسبت ها
جمعه پانزدهم 10 1391 3:38
زمين كربـــلا كه باشي ، در سمتي از تو ، سپاهيان بي شمار و جهل بي نهايت شان ، پايت را به همين خاك مي بندد؛

آن طرف اما ، سوداي پريدن آنان كه شيفته پر وازند، تو را مدام به آسمان مي خواند...

سمتي از تو، كشته هاي بي شمارشان را خاك ميكنند و سوار اسب هاشان به اين طرف ميتازند، سم اسب هاشان را بر تو ميكوبند، كاش دهان باز كني و هرچه هستند را با خود ببري...

سواران ، اسب ها را به سمت تني مي رانند كه ساعتي ست سر ندارد،

چشم هايت را مي بندي ، از پشت پلك هايت مي بيني آسمان هنوز سرخ است، آسمان هم چشم هايش را كه ببندد، حالا تمام عالم سياه ميشود...

اللهوف علي قتلي الطفوف ص135


دسته ها : مناسبت ها
دوشنبه یازدهم 10 1391 2:21

حماسه ۹دي تجلي اراده مردم فهيم وهشيارايران در پاسداري از اسلام ودستاوردهاي انقلاب اسلامي ايران

حماسه ۹دي تجلي حضورمردم شريف ومتدين ايران درلحظات سرنوشت سازكشور

دسته ها : مناسبت ها
شنبه نهم 10 1391 7:32

گر او طلبد بي سر و بي دست شويم از بهر ولي نوكر دربست شويم
عيد ۹ دي آمده اي حق طلبان سانديس بياوريد تا مست شويم

 

دسته ها : مناسبت ها
شنبه نهم 10 1391 6:45

جايگاه كتاب در فرهنگ و حاكميت اسلامي
اسلام، دين انديشه و معرفت، دين دانش و كتاب و معنويت است. چنانكه ميتوان گفت اصولاً ايين اسماني ما، پرچمدار كتاب و كتابخواني در زمين است اندكي تأمل و كاوش در لابلاي اوراق زرين تاريخ اسلام، اين حقيقت را به روشني مينماياند.

ما وارثان نظام گرانبها، فرهنگ پويا و تمدن والاي اسلامي، تا چه ميزان بايد به برخورداري از آثار مكتوب، فزايندگي كتاب و گستردگي كتابخواني، دل خوش بداريم و بر خود بباليم؟

مقام معظم رهبري با استناد به تاريخ، از حضور خجسته و پرتو افشانيهاي آثار گرانسنگ اسلامي ياد ميكند و با اشاره به اشتياق و اقبال غير مسلمانان از بهره وري از اين گنجينه هاي شكوهمند، خاطر نشان ميسازد كه جاذبه شور انگيز كتاب و بالندگي دانش و فرهنگ و كتابخواني از آغازين سالهاي حيات فرخنده اسلام، چنان دامنه گسترده اي يافت كه تأثير آن تا قرنها تداوم داشت.

ما امروز ميخواهيم آن حكومت و آن نظام و آن تمدن را در كشورمان پيدا و محقق كنيم پس بايد به كتاب اهميت بدهيم.

دسته ها : مناسبت ها
سه شنبه بیست و سوم 8 1391 23:51

هفت، هشت روز مانده به رحلت علامه، ايشان هيچ جوابي به هيچ كس نمي داد و سخن نمي گفت فقط زير لب زمزمه مي كرد « لا اله الا الله! »

حالات مرحوم علامه در اواخر عمر دگرگون شده و مراقبه ايشان شديد شده بود و كمتر تناول مي كردند، و مانند استاد خود، مرحوم آية الله قاضي اين بيت حافظ را مي خواندند و يك ساعت مي گريستند

كاروان رفت و تو در خواب و بيابان در پيش             كي روي؟ ره زكه پرسي؟ چه كني؟ چون باشي؟

همان روزهاي آخر، كسي از ايشان پرسيد: در چه مقامي هستيد؟ فرموده بودند: مقام تكلم

سائل ادامه داد: با چه كسي؟ فرموده بودند: با حق

حجت الاسلام ابوالقاسم مرندي مي گويد:

« يك ماه به رحلتشان مانده بود كه براي عيادتشان به بيمارستان رفتم. گويا آن روز كسي به ديدارشان نيامده بود. مدتي در اتاق ايستادم كه ناگهان پس از چند روز چشمانشان را گشودند و نظري به من انداختند.

به مزاح [ از آن جا كه ايشان خيلي با ديوان حافظ دمخور بودند ] عرض كردم: آقا از اشعار حافظ چيزي در نظر داريد؟ فرمودند:

صلاح كار كجا و من خراب كجا؟ بقيه اش را بخوان!

گفتم: ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا

علامه تكرار كردند: تا به كجا! و باز چشم خود را بستند و ديگر سخني به ميان نيامد

آخرين باري كه حالشان بد شد و راهي بيمارستان شده بودند، به همسر خود گفتند:

من ديگر بر نمي گردم

آيت الله كشميري مي فرمودند:

« شب وفات علامه طباطبائي در خواب ديدم كه حضرت امام رضا عليه السلام در گذشته اند و ايشان را تشييع جنازه مي كنند. صبح، خواب خود را چنين تعبير كردم كه يكي از بزرگان [ و عالمان] از دنيا خواهد رفت؛ و در پي آن، خبر آوردند كه آيت الله طباطبائي درگذشت »

ايشان در روز سوم ماه شعبان 1401 هـ.ق به محضر ثامن الحجج عليه السلام مشرف شدند و 22 روز در آنجا اقامت نمودند، و بعد به جهت مناسب نبودن حالشان او را به تهران آورده و بستري كردند، ولي ديگر شدت كسالت طوري بود، كه درمان بيمارستاني نيز نتيجه اي نداشت.

تا بالاخره به شهر مقدس قم كه محل سكونت ايشان بود برگشتند و در منزلشان بستري شدند وغير از خواص، از شاگردان كسي را به ملاقات نپذيرفتند، حال ايشان روز به روز سخت تر مي شد، تا اينكه ايشان را در قم، به بيمارستان انتقال دادند. قريب يك هفته در بيمارستان بستري مي شوند و دو روز آخر كاملاً بيهوش بودند تا در صبح يكشنبه 18 ماه محرم الحرام 1402 هـ.ق سه ساعت به ظهر مانده به سراي ابدي انتقال و لباس كهنه تن را خلع و به حيات جاوداني مخلع مي گردند و براي اطلاع و شركت بزرگان از ساير شهرستانها، مراسم تدفين به روز بعد موكول مي شود و جنازه ايشان را در 19 محرم الحرام دو ساعت به ظهر مانده از مسجد حضرت امام حسن مجنبي عليه السلام تا صحن مطهر حضرت معصومه عليها السلام تشييع مي كنند و آيت الله حاج سيد محمد رضا گلپايگاني(ره) بر ايشان نماز مي گذارند و در بالا سر قبر حضرت معصومه عليها السلام دفن مي كنند

دسته ها : مناسبت ها
سه شنبه بیست و سوم 8 1391 23:48



هنگامي كه لشكر يزيد در سال 63 هجري وارد مدينه مي‌شوند، نه تنها حرمت شهر پيامبر(ص) را حفظ نمي‌كنند، بلكه جان و ناموس اين شهر، سه روز بر لشكريان حلال مي‌شود.



در 28 ذي‌الحجه سال 63 هجري قمري در شهر مدينه انقلابي عليه دستگاه ظالم يزيد به وقوع پيوست، زيرا اين انقلاب در راستاي عكس العمل به شهادت امام حسين(ع) بود، اين واقعه را به دليل آن كه در ريگزارى در اطراف مدينه به نام «حّره» واقع شد و پايگاه لشكر يزيد نيز در آن جا بود، آن را در تاريخ به نام «واقعه حرّه» ثبت كرده‌اند.

علت اصلي آغاز انقلاب مدينه، سفر هيئت نمايندگي اهل مدينه به شام بود، هيئتي مركب از عبدالله بن حنظله انصاري معروف به «غسيل الملائكة»، عبدالله بن ابي عمرو بن حفص بن مغيره مخزومي، منذر بن زبير و عده‏اي ديگر از رجال و اشراف مدينه به نمايندگي از طرف اهل مدينه نزد يزيد رفتند.

يزيد به آن‌ها بسيار احترام كرد و به هر كدام هدايا و خلعت‌هاي گرانبها بخشيد، تا از اين طريق آنها را تطميع كند تا اينكه رضايت مردم را پس از قتل امام حسين(ع) جلب كند، وقتي اين عده به مدينه رسيدند، در اجتماعي از اهل مدينه به پا خاسته شروع به انتقاد از يزيد كردند و چنين گفتند: «ما از نزد شخصي مي‌آييم كه دين ندارد، شرابخوار است و هميشه سرگرم ساز و آواز است، خنياگران و زنان خوش آواز در مجلس او دلربايي مي ‏كنند، يزيد سگ بازي مي‌‏كند و با مشتي دزد و خرابكار به شب‏ نشيني مي‌پردازد، ما شما را گواه مي‌‏گيريم كه از اين تاريخ او را از خلافت بركنار كرديم».

به اين ترتيب اهل مدينه بر ضد حكومت اموي قيام كردند و فرماندار يزيد به نام عثمان بن محمد بن ابي‌سفيان و همچنين عناصر كاخ نشين اموي را كه در منزل بزرگشان «مروان حكم» جمع شده بودند را از شهر اخراج كردند و با آن‌كه مجموع انقلابيون فقط هزار نفر بود، هيچ گونه تطميع و تهديدي نتوانست آنها را منصرف سازد.

در ادامه به شرح ماجراي واقعه حره از كتاب «پيامدهاي عاشورا» مي‌پردازيم:

به محض رسيدن خبر شورش مردم مدينه به مركز، يزيد يكى از خطرناك‌ترين و پست‌ترين ‌فرماندهانش به نام «مسلم بن عقبه» را كه بعداً به دليل خون‌ريزى و جنايات‌زيادش به «مجرم بن عقبه» شهرت يافت، با لشكرى جرّار به استعداد 5 ‌هزار نفر براى سركوبى مردم مدينه گسيل داشت، نيروهاى يزيد به نزديكى ‌مدينه رسيدند و در بيابانى به نام «حَرَّه» اردو زدند.

مردم مدينه به رهبرى عبدالله بن حنظله و عبدالله بن مطيع، به دفاع پرداختند، امّا در مقابل يورش ددمنشانه لشكر يزيد شكست خوردند و دشمن وارد شهر شد، واقعه حرّه در كثرت خون‌ريزى عظيم بود؛ حمّام خون راه انداختند و مردم زيادى به شكل فجيعى قتل عام شدند و تعداد كثيرى از بنى‌هاشم، مهاجر و انصار و ساير مردم مظلومانه به دست عمّال‌يزيد به شهادت رسيدند.

آمادگى مردم مدينه براى رويارويى با سپاه جرّار و سازمان يافته دشمن كافى نبود، از اين رو آرزوى پيروزى و آزادى از حكومت امويان با شكست در جنگ حرّه و هتك حرمت آنان با تلفات و خسارات سنگين و جبران‌ناپذير خاتمه يافت.

ابن اثير مى‌نويسد: نخستين واقعه كه در حرّه(مدينه) رخ داد، خلع يزيد بود كه چون سال‌ مزبور (سال 6٣) رسيد، اهالى مدينه عثمان بن محمد بن ابى‌سفيان‌ را كه فرماندار يزيد بود، از مدينه بيرون كردند و بنى‌اميّه را كه در مدينه ‌ساكن بودند، محاصره كردند و با عبداللّٰه بن حنظله بيعت كردند.

هنگامي كه لشكر يزيد به سركردگي «مسلم بن عقبه» عازم حجاز شد و يزيد به مسلم توصيه كرد: اگر از بين رفتى، حصين بن نمير جانشين تو خواهد بود و به او تأكيد كرد كه چون به مدينه ‌رسيدى، سه بار مردم را دعوت به تسليم كن، اگر تسليم نشدند، سه روز آنان را قتل عام كن و ناموس و اموال آنان بر تو و لشكريانت حلال است.

مورّخان نوشته‌اند: لشكر يزيد، وارد حرم پيامبر(ص) شد و بيش از چهار هزار نفر از مردم را قتل عام كرد، يزيد به مسلم بن عقبه، فرمانده نيروهايش، دستور داده بود پس از پيروزى، سه روز مدينه را بر سربازانش‌ حلال كند و آنان نيز چنين كردند.

در تاريخ ابن كثير، چنين آمده است: هر كه در هر چيزى از مسلم بن عقبه ‌شفاعت يا خواهش كرده بود، او همان مورد شفاعت يا خواسته را از ميان بر مى‌داشت و به عكس عمل مى‌كرد. زنى از خويشان او درباره فرزند خود كه اسير شده بود، شفاعت كرد، گفت: سر فرزندش را به او بدهيد و اضافه كرد: تو راضى نشدى كه او اسير باشد، خواستى او را كشته ببينى؟

*آماري عجيب از جنايت لشكريان يزيد در مدينه

جنايت وحشيانه لشكريان يزيد در واقعه حرّه كه مؤرخان در كتب تاريخي نقل كرده‌اند، در ادامه مي‌آيد:

1- كشتار هزاران نفر از مردم مدينه

مورّخان از جمله «ابن قتيبه دينورى» آمار كشته‌شدگان را بيش از 10 هزار نفر اعلام كرده‌اند كه از اين تعداد 80 تن از اصحاب پيامبر و 700 نفر از مهاجرين و انصار و 10 هزار نفر از تابعان و موالى بوده‌اند. (الامامة والسياسة، جلد 1، صفحه 216)

2- قتل اصحاب رسول خدا(ص)

مسعودى مى‌نويسد: از خاندان ابوطالب دو نفر و از بنى‌هاشم بيش از 90 و از قريش به همان تعداد و 4 هزار نفر از مردم ديگر كشته شدند. (مروج الذهب، جلد 3، صفحه 85).

3- مخفى شدن بزرگان اصحاب

ابن كثير نوشته است: گروهى از بزرگان صحابه مانند جابر بن عبدالله و أبوسعيد خدرى براى حفظ جانشان به كوه پناه برده و أبوسعيد در غارى مخفى شد. (البداية والنهاية، جلد 8، صفحه 241).

4-كشتار حاملان قرآن

از مالك بن انس نقل شده است كه گفت: در واقعه حرّه هفتصد نفر از قاريان و حافظان قرآن كه سه نفر آنان از اصحاب بودند، كشته شدند. (المعرفة والتاريخ، جلد 3، صفحه 325).

5- آزادى سربازان براى استفاده از زنان

به نقل از ابن كثير و مورّخان ديگر آمده است كه؛ سپس مسلم بن عقبه همان‌گونه كه يزيد فرمان داده بود، سربازانش را سه روز در شهر مدينه آزاد گذاشت تا به كشتار و غارت و اعمال زشت و شهوترانى بپردازند. (البداية والنهاية، جلد 8، صفحه241).

6- هزار زن باردار از راه غير مشروع

نتيجه اين آزادى تجاوز به حريم دختران و زنان مسلمان و هتك عفّت آنان بود كه بنا بر نقل مدائنى، هزار زن پس از واقعه حرّه فرزندان نامشروع به دنيا آوردند، هزار زن از أهالي شهر مدينه بعد از واقعة حرّه بدون اين كه شوهر داشته باشند وضع حمل كردند. (البداية والنهاية، جلد 8، صفحه 241).

ياقوت حموى مى‌گويد: سربازان يزيد وارد مدينه شدند و اموال را غارت كردند و فرزندانشان را اسير كردند و زنان براى آنان آزاد شد كه در اين جسارت هشتصد زن باردار شده و فرزندان نامشروع به دنيا آوردند كه به آنان فرزندان حَرّه مى‌گفتند. (معجم البلدان، جلد 2، صفحه 249).

7- پيمان بردگى مردم مدينه

مسعودى مى‌نويسد: مسلم بن عقبه سه روز شهر مدينه را غارت كرد و با بازماندگان از مردم بيعت كرد تا بنده و برده يزيد باشند، يعنى نه تنها خود او برده مى‌شد، بلكه پدر و مادرش نيز برده مى‌شدند، فقط دو نفر از اين بيعت استثنا شدند يكى امام سجّاد(ع) و ديگرى على بن عبد اللّه بن عباس. (التنبيه والإشراف، مسعودي، صفحه 262).

دسته ها : مناسبت ها
دوشنبه بیست و دوم 8 1391 22:8

امروز روز خانواده نام گرفته

 

20 ابان ماه

راستي چقدر به خانواده خود اهمييت مي دهيد ؟

مي دونيد اولين مكان امن براي همه اقشار جامعه خانواده است

 

اميدوارم كانون خانوادتون گرم و صميمي باشه

دسته ها : مناسبت ها
شنبه بیستم 8 1391 13:43

بهت نجران در ابهت اهل بيت

روز مباهله

بخش با صفاي « نجران » ، با هفتاد دهكده تابع خود ، در نقطه مرزي حجاز و يمن قرار گرفته است . در آغاز طلوع اسلام ، اين نقطه تنها منطقه مسيحي نشين حجاز بود كه به دلايلي از بت پرستي دست كشيده ، و به آئين مسيح گرويده بودند.

پيامبر اسلام به موازات مكاتبه با سران دول و مراكز مذهبي جهان ، نامه اي به اسقف نجران ، نوشت و طي آن نامه، ساكنان نجران را به آئين اسلام دعوت نمود. اينك فرازي از نامه آن حضرت: « به نام خداي ابراهيم ، اسحاق و يعقوب. ( اين نامه اي است) از محمد پيامبر خدا به اسقف نجران : خداي ابراهيم و اسحاق و يعقوب را حمد و ستايش مي كنم ، و شما را از پرستش « بندگان» ، به پرستش « خدا» دعوت مي نمايم . شما را دعوت مي كنم كه از ولايت بندگان خدا خارج شويد و در ولايت خداوند وارد آئيد ، اگر دعوت مرا نپذيرفتيد ( لااقل ) بايد به حكومت اسلامي ماليات (جزيه) بپردازيد ( كه در برابر اين مبلغ كم ، از جان و مال شما دفاع مي كند) و در غير اين صورت به شما اعلام خطر مي شود. »

نمايندگان پيامبر كه حامل نامه بودند ، وارد نجران شده و نامه پيامبر را به اسقف مسيحيان نجران دادند. وي نامه را با دقت خواند و براي تصميم ، شورايي مركب از شخصيتهاي بارز مذهبي و غير مذهبي تشكيل داد. شورا نظر داد كه گروهي به عنوان « هيئت نمايندگي نجران » به مدينه بروند ، تا از نزديك با پيامبر صلي الله عليه و آله ديدار كرده ، دلائل نبوت ايشان را مورد بررسي قرار دهند . بدين ترتيب ،  شصت تن از ارزنده ترين و داناترين مردم نجران انتخاب گرديدند ، كه در رأس آنان سه تن از پيشوايان مذهبي قرار داشت:

1- « ابو حارثة بن علقمه» ، اسقف اعظم نجران كه نماينده رسمي كليساهاي روم در حجاز بود.

2- « عبدالمسيح» ، رئيس هيئت نمايندگي كه به عقل ، تدبير و كارداني شهرت داشت.

3- « اَيهَم» ، كه فردي كهنسال و يكي از شخصيتهاي محترم ملت نجران به شمار مي رفت.

 

مذاكره نمايندگان نجران

بالاخره نمايندگان نجران ، به ديدار پيامبر اكرم (ص) آمده و به مذاكره پرداختند ، در اين مطلب ، گوشه اي از مذاكرات آنها مي پردازيم :

پيامبر (ص) ، من شما را به آئين توحيد ، پرستش خداي يگانه و تسليم در برابر اوامر او دعوت مي كنم . سپس آياتي چند از قرآن براي آنان تلاوت نمود.

نمايندگان نجران: اگر منظور از اسلام ، ايمان به خداي يگانه جهان است ، ما قبلاً به او ايمان آورده و به احكام وي عمل مي نمائيم.

پيامبر اكرم : اسلام علائمي دارد و برخي از اعمال شما ، حاكي است كه به اسلام واقعي نگرويده ايد . چگونه مي گوئيد كه خداي يگانه را پرستش مي كنيد ، حال آنكه شما صليب را مي پرستيد ، از خوردن گوشت خوك پرهيز نمي كنيد و براي خدا فرزند قائليد؟

نمايندگان نجران : ما او را (مسيح) خدا مي دانيم زيرا او مردگان را زنده كرد بيماران را شفا بخشيد ، و از گِل پرنده اي ساخت و آن را به پرواز درآورد ، و تمام اين اعمال حاكي است كه او خدا است.

پيامبر اكرم: نه ! او بنده خدا و مخلوق او است ، كه خدا او را در رحم مريم قرار داد و اين قدرت و توانايي را خدا به او داده است.

يكي از نمايندگان نجران: آري او فرزند خدا است زيرا مادر او مريم ، بدون اينكه با كسي ازدواج كند ، او را به دنيا آورده است . پس پدر او خداي جهان مي باشد.

در اين هنگام ، فرشته وحي نازل گرديد و به پيامبر گفت كه به آنان بگويد : « وضع حضرت عيسي از اين نظر مانند حضرت آدم است كه او را با قدرت بي پايان خود ، بدون اينكه داراي پدر و مادري باشد از خاك آفريد. » ( آل عمران /59)

نمايندگان نجران : گفت و گوهاي شما ما را قانع نمي كند. راه اين است كه در وقت معيني با يكديگر مباهله نمائيم ، و بر دروغگو نفرين بفرستيم ، و از خدا بخواهيم دروغگو را هلاك و نابود كند.

در اين هنگام ، حضرت جبرائيل نازل گرديد ، آيه مباهله را  آورد و پيامبر را مأمور ساخت تا با كساني كه با او مجادله مي كنند و حق را نمي پذيرند به مباهله برخيزد:

« فمن حاجك فيه من بعد ما جائك من العلم فقـُل تعالوا نَدعُ ابنائنا وَ ابنائكُم وَ نِسائنا و نِسائكُم وَ انفُسَنا وَ انفُسَـكُم ثُمَّ نبتـَهـِل فـَنَجعل لعنة الله علي الكاذبين.» ( آل عمران /61)

طرفين به فيصله دادن مسئله از طريق مباهله آماده شدند و قرار بر اين شد كه فرداي آن روز براي اثبات حقانيت خود مباهله نمايند.

 

پيامبر اكرم به مباهله مي رود

وقت مباهله فرا رسيد . قبلاً پيامبر و هيئت نمايندگي « نجران» ، توافق كرده بودند كه مراسم مباهله در نقطه اي خارج از شهر مدينه، در دامنه صحرا انجام بگيرد. پيامبر از ميان مسلمانان و بستگان خود ، فقط چهار نفر را برگزيد كه در اين حادثه تاريخي شركت نمايند. اين چهار تن ، جز علي بن ابي طالب (ع) ، فاطمه دختر پيامبر (س) و حسن و حسين عليهما السلام نبودند ، زيرا در ميان تمام مسلمانان نفوسي پاك تر ، و ايماني استوارتر از ايمان اين چهار تن ، وجود نداشت.

پيامبر (ص) ، فاصله منزل و نقطه اي را كه قرار بود در آنجا مراسم مباهله انجام گيرد ، با وضعي خاص طي نمود. او در حالي رهسپار محل قرار شد كه حضرت حسين (ع) را در آغوش و دست حضرت حسن (ع) را در دست داشت ، فاطمه (س) به دنبال آن حضرت و علي بن ابي طالب (ع)  پشت سر وي حركت مي كردند ؛ پيامبر (ص) اين چنين  گام به ميدان مباهله نهاد ، او پيش از ورود به ميدان « مباهله» ، به همراهان خود گفت: من هر وقت كه دعا كردم ، شما دعاي مرا با گفتن آمّين بدرقه كنيد.

سران هيئت نمايندگي نجران ، پيش از آنكه با پيامبر (ص) روبرو شوند به يكديگر مي گفتند: هرگاه ديديد كه « محمد» ، افسران و سربازان خود را به ميدان مباهله آورد ، و شكوه مادي و قدرت ظاهري خود را نشان ما داد در اين صورت ، وي فردي غير صادق است و اعتمادي به نبوت خود ندارد. ولي اگر با فرزندان و جگر گوشه هاي خود به « مباهله» بيايد و با وضعي وارسته از هر نوع جلال و جبروت مادي ، رو به درگاه الهي گذارد ؛ پيداست كه پيامبري راستگو است و به قدري به خود ايمان و اعتقاد دارد كه نه تنها حاضر است خود را در معرض نابودي قرار دهد ، بلكه با جرأت هر چه تمامتر ، حاضر است عزيزترين و گرامي ترين افراد نزد خود را ، در معرض فنا و نابودي قرار دهد.

سران هيئت نمايندگي در اين گفتگو بودند كه ناگهان ، چهره نوراني پيامبر اكرم (ص) با چهار تن ديگر نمايان گرديد.

همگي با بهت و حيرت به چهره يكديگر نگاه كردند ، و از اينكه او فرزندان معصوم و بي گناه ، و يگانه دختر و يادگار خود را به صحنه مباهله آورده ؛ انگشت تعجب به دندان گرفتند. آنان دريافتند كه پيامبر ، به دعوت و دعاي خود اعتقاد راسخ دارد والّا يك فرد مردد ، عزيزان خود را در معرض بلاي آسماني و عذاب الهي قرار نمي دهد.

اسقف نجران گفت: من چهره هائي را مي بينم كه هر گاه دست به دعا بلند كنند و از درگاه الهي بخواهند كه بزرگترين كوهها را از جاي بكند ، فوراً كنده مي شود. بنابراين ، هرگز صحيح نيست ما با اين افراد ِ با فضيلت ، مباهله نمائيم ؛ زيرا بعيد نيست كه همه ما نابود شويم ، و ممكن است دامنه عذاب گسترش پيدا كند ، همه مسيحيان جهان را بگيرد و در روي زمين حتي يك مسيحي باقي نماند.

 

انصراف هيئت نمايندگي از مباهله

هيئت نمايندگي با ديدن وضع ياد شده ، وارد شور شدند و به اتفاق آراء تصويب كردند كه هرگز وارد مباهله نشوند ، آنان حاضر شدند كه هر سال مبلغي به عنوان «جزيه» ( ماليات سالانه ) بپردازند و در برابر آن ، حكومت اسلامي از جان و مال آنان دفاع كند. پيامبر اكرم (ص) رضايت خود را اعلام كرد و قرار شد آنها هر سال در ازاي پرداخت مبلغي جزئي ، از مزاياي حكومت اسلامي برخوردار گردند.

سپس پيامبر اكرم (ص) فرمود: عذاب ، سايه شوم خود را بر سر نمايندگان مردم نجران گسترده بود و اگر از درِ ملاعنه و مباهله وارد مي شدند ، صورت انساني خود را از دست داده ، در آتشي كه در بيابان برافروخته مي شد ، مي سوختند و دامنه عذاب به سرزمين« نجران» نيز كشيده مي شد.

منبع: فروغ ابديت ، جعفر سبحاني ،  ج2.

مقالات مرتبط

- مباهله؛ جلوه اي از حضور حضرت زهرا (س) در عرصه سياست

 

دسته ها : مناسبت ها
پنج شنبه هجدهم 8 1391 11:38

بزرگترين فيلسوف ايراني قرن نوزدهم

حاج ملا هادي سبزواري

حكيم سبزواري، حاج ملا هادي(ره)، از بزرگ ترين فيلسوفان اسلامي است. دانشمندان معاصر و بعدي، او را ارسطوي زمان خود شمرده اند. وي در فلسفه وعرفان به يكسان چيره دست و توانا بود؛ او نمونه اعلاي حكيماني بود كه هم در حكمت نظري استادند و هم در عرفان و تجربيات معنوي.

زماني كه متولد شد، يعني سال 1212 ق، 19 سال از حكومت «قاجار» در ايران مي گذشت. فتحعلي شاه، محمدعلي شاه و ناصرالدين شاه در زمان حيات او بر ايران حكم مي راندند.

پدرش حاج ميرزا مهدي، از تاجران معتبر، مؤمن، سخاوتمند و جوانمرد سبزوار بود. او وقتي هادي 10 ساله بود، هنگامي كه از سفر حج باز مي گشت، در شيراز از دنيا رفت و هادي از آن پس تحت سرپرستي  و نظارت عمه زاده اش حاج ملا حسين سبزواري، به زندگي و تحصيل ادامه داد.

حاج ملا حسين، عالمي فاضل و عارفي وارسته بود و تأثير فوق العاده اي بر شكل گيري شخصت علمي وعملي حكيم سبزواري داشت؛ آن چنان كه پس از 10 سال شاگردي در محضر او، ملاهادي به عنوان يك استاد كامل و فاضل در فقه و اصول مشهور شد.

سال 1232 ق، به قصد زيارت خانه خدا از مشهد بيرون آمد، ولي وقتي بين راه به اصفهان وارد شد و حوزه درس ملا اسماعيل كوشكي اصفهاني را ديد، از رفتن به حج منصرف شد و ده سال در اصفهان ماند.

حاج ملا هادي سبزواري

ملا اسماعيل، معلوماتي عميق و بياني بسيار شيوا داشت. فلسفه، منطق و عرفان از جمله درس هايي بودند كه ملاهادي در محضر او و استاد بزرگ ديگري به نام ملاعلي نوري آموخت.

در 1242 ق، هنگامي كه حاج ملاهادي فقيهي كامل و حكيمي عارف شده بود، به مشهد بازگشت و پنج سال تدريس كرد. سپس عازم سفر مكه شد كه سه سال طول كشيد. وقتي از سفر حج بر مي گشت، راهها نا امن بودند و حكيم ناچار شد يك سا ل در كرمان بماند.

براي اين كه از وقتش استفاده كند، به صورت گمنام، به «مدرسه معصوميه كرمان» وارد شد و در آن جا ضمن نظافت مدرسه، از مجلس درس آيت الله آقا سيد جواد، امام جمعه شيرازي، بهره برد، اما خيلي زود مراتب فضل و كمال او بر آقا سيد جواد آشكار شد و فهميد كه ملاهادي ،عالمي بزرگ و حكيمي فرزانه است.

حاج ملاهادي در پايان اقامتش در كرمان، با دختر خادم مدرسه معصوميه ازدواج كرد(1) و به همراه همسرش به سبزوار بازگشت و تا پايان عمر در آن جا ماند و به تدريس فلسفه اسلامي پرداخت.

 

حكيم سبزواري علاوه بر اين كه در تمام علوم زمان خود استاد بود، شاعري بزرگ و توانا نيز بود.

مهم ترين مباحث فلسفه اسلامي و منطق را در قالب 1300 بيت شعر به زبان عربي سرود و بعد خودش در كتابي آنها را شرح داد و تبيين كرد.
 

 اين كتاب كه 20 سال از عمر حاج ملاهادي را به خود اختصاص داد، امروزه با عنوان «شرح منظومه سبزواري» در مدرسه هاي علوم اسلامي و محافل علمي تدريس مي شود. همچنين يك دوره فقه اسلامي را به زبان عربي به نظم درآورد و شرح آن را نيز خود برعهده گرفت. ديوان اشعاري هم به زبان فارسي دارد كه در آن نكات عالي عرفاني را به نظم درآورده است. تخلص او در شعر فارسي «اسرار» است.

مجلس درس حكيم بسيار گسترده بود و شاگردان بسياري از سراسر ايران و ساير كشورها از جمله هند، افعانستان، تركيه و عربستان در آن حضور داشتند. يكي از شاگردان حاج ملاهادي، فقيه بزرگ، مرحوم آخوند ملامحمد كاظم خراساني بود كه خود از فقيهان بزرگ شيعه و صاحب كتاب «كفاية الاصول» است. اين كتاب تاكنون در حوزه هاي علوم اسلامي تدريس مي شود. او يك سال از درس حكمت حاج ملاهادي استفاده كرد و بسيار تأثير گرفت.

حاج ملاهادي با اين كه ثروت زيادي از پدرش به ارث برده بود، بعدازظهرها به كشاورزي مي پرداخت و بيش تر درآمدش را بين فقرا تقسيم مي كرد.

خودش نيز زندگي زاهدانه اي داشت. دانشمند بزرگ ژاپني و استاد فلسفه «دانشگاه مك گيل كانادا»، پرفسور ايزوتسو، در مورد او مي گويد: «او بزرگ ترين فيلسوف ايراني قرن نوزدهم ميلادي بود و در ميان استادان  هم عصر، مقام اول را داشت.»

تهيه و تاليف:حسين احمدي

زيرنويس:

1. حاج ملاهادي قبل از آن صاحب همسر  فرزند بود، ولي هر دو پيش از سفر وي به مكه از دنيا رفته بودند.

منابع:

1. سيد حسين قريشي سبزواري. حاج ملاهادي سبزواري حكيم فرزانه. سازمان تبليغات اسلامي. چاپ اول. تابستان 1372.

2. هانر كوربن. تاريخ فلسفه ي اسلامي. جلد دوم. ترجمه ي جواد طباطبايي. انتشارات كوير. چاپ اول . بهار. 70.

3. غلامحسين ابراهيمي ديناني. ماجراي فكري فلسفي در جهان اسلام. جلد سوم.

دسته ها : مناسبت ها
چهارشنبه هفدهم 8 1391 11:31

ميثم تمار ده روز قبل از ورود امام حسين(عليه السلام) به كربلا در سال 60 هجرى قمرى به دستور ابن زياد به شهادت رسيد.
وقتى عبيدالله بن زياد به كوفه آمد مُعرّف را طلبيد و از حال ميثم جويا شد، معرّف گفت: به حج رفته، ابن زياد گفت: اگر او را نياورى ترا به قتل مى رسانم معرّف مهلت خواست و براى استقبال ميثم به قاسديه رفت و در آنجا ماند تا ميثم برگشت، سپس او را گرفت و نزد ابن زياد آورد، وقتى كه داخل مجلس شد حاضران گفتند او مقرب ترين مردم نزد على(عليه السلام) است، عبيدالله گفت: تو اين جرئت را دارى كه اينگونه سخن مى گويى، اكنون از على بيزارى بجوى، ميثم فرمود: اگر اين كار را انجام ندهم، چه خواهى كرد، گفت به خدا قسم تو را به قتل مى رسانم، ميثم فرمود: مولاى من على(عليه السلام)، خبر داده بود كه تو مرا به قتل خواهى رساند و با نه نفر ديگر بر در خانه عمر و بن الحريث به دار خواهى كشيد.
عبيدالله امر كرد مختار و ميثم را به زندان ببرند ميثم به مختار گفت تو آزاد خواهى شد ولى مرا اين مرد خواهد كشت، سپس مختار را بيرون بردند كه بكشند، قاصدى از جانب يزيد آمد كه مختار را رها كند ولى ميثم را بر در خانه عمرو بن الحريث به دار بكشد، عمرو به جاريه خود امر كرد كه زير دار را جاروب كند و بوى خوش بسوزاند، ميثم بر سر دار شروع كرد به بيان فضائل اهل بيت(عليهم السلام)، و لعن بنى اميه و آنچه واقع خواهد شد و از انقراض بنى اميه نقل مى فرمود، تا اينكه به ابن زياد رساندند كه اين مرد شما را رسوا كرد، آن ملعون امر كرد دهان او را از لجام بريدند كه نتواند سخن بگويد، روز سوم ملعونى حربه در دست آمد و گفت: به خدا اين حربه را به تو خواهم زد با آنكه روزها روزه هستى و شبها به عبادت حق مشغولى، حربه را به تهى گاه ميثم زد كه به اندرون رسيد، در روز آخر از سوراخهاى بينيش خون روان شد و بر ريش و سينه مبارك جارى گرديد و روح مقدسش به عالم بقا پرواز نمود. شهادت ميثم ده روز پيش از ورود امام حسين(عليه السلام) به كربلا بود، در شبى 7 نفر از خرما فروشان مخفيانه ميثم را بردند و در كنار نهرى دفن نمودند سپس آب بر روى او افكندند تا كسى از محل قبر اطلاع نيابد، بعد از آن مأمورين هرچه تفحص كردند قبر را نيافتند.(1)

دسته ها : مناسبت ها
چهارشنبه هفدهم 8 1391 11:14

سيزده آبان و تسخير لانه جاسوسي
تسخير لانه جاسوسى و انقلاب اسلامى

پس از كودتاى ننگين ۲۸ مرداد سال ۱۳۳۲ توسط دست نشاندگان مـزدور آمـريـكـايـى در ايران و برگرداندن محمد رضا شاه پهلوى به قدرت و سلطنت ، آمريكاييان به جاى استعمارگران قبلى يعنى انگليسى ها، حاكمان پس پرده حكومت در ايران گرديدند و از آن به بعد، ورق هاى تاريخ ايران را آنان رقم زدند.

دخـالت هـاى مـسـتـقـيـم و غـيـرمـسـتـقـيـم آمـريـكـاييان تحت پوششهاى گوناگون در سرزمين ما از قبيل گسيل سيل عظيمى از مستشاران نظامى و در قبضه گرفتن ارتش ، تصويب طـرح نـنـگـيـن كـاپـيـتـولاسـيون جهت مصونيت اتباع آمريكايى در اين سـرزمـيـن ، مـسـافرت هاى رؤ ساى جمهور آمريكا به ايران و چندين سـفـر شاه خائن به آمريكا، پشتيبانى مستقيم حكومت استكبارى آمريكا از شاه معدوم و اعمال ظالمانه اش ، كم كم خشم و نفرت روشن فكران مـتـعـهّد، روحانيت آگاه و مردم مسلمان و هوشيار ايران را زياد كرد كه نـمـود اصـلى و اساسى اين كينه و نفرت در سخنان امام خمينى (ره ) در ردّ قضيه منفور كاپيتولاسيون جلوه و ظهور پيدا نمود.

سفارت تسخير شده آمريكا در تهران

پنجم ارديبهشت ماه، سالروز شكست مفتضحانه آمريكا در طبس در سال ۵۸ است. شكستي كه انقلاب الهي ايران، سليمان‏وار باد را به خدمت گرفت تا ريگهاي روان را در كوير طبس و در ميانه شب به سراغ جنود شيطان بفرستد و آن سرافكندگي و درماندگي تاريخي را براي فيل‏سواران ابرهه به بار آورد. تسخير لانه جاسوسي آمريكا توسط خواهران و برادران دانشجوي مسلمان كه به تعبير امام خميني انقلاب دوم بود، نقطه عطفي در تاريخ انقلاب اسلامي و مبارزات ضد آمريكايي به شمار مي‏رود و شكست حمله آمريكا به ايران در طبس نقطه عطفي در ۴۴۴ روز ماجراي لانه جاسوسي مي‏باشد.

سيزده آبان روز دانش ‏آموز

تاريخ انقلاب اسلامي، به عنوان واقعه‏اي بزرگ كه تنها چند سال از آن مي‏گذرد، گواه زنده‏اي از جايگاه اهالي علم در تعيين سرنوشت ملت و گام برداشتن ايرانيان مسلمان به سوي آرمان‏هاي خويشتن است.

روزهايي چون سيزده آبان كه سالروز قيام خونين دانش ‏آموزان عليه رژيم ظلم و استبداد و نيز سالروز تسخير لانه جاسوسي به دست دانشجويان و دانش‏آموزان است، همچون اسناد زنده‏اي هستند كه گواهي مي‏دهند تنها و تنها كساني مي‏توانند در مسير تاريخ، تمدن آفرين باشند كه به سلاح علم و ايمان مسلح هستند.

سيزده آبان و مبارزه با استكبار جهاني

در تاريخ انقلاب اسلامي برگي زرين و مقطعي حساس و مناسبتي پرخاطره است، بخصوص آنكه چهارده سال بعداز تبعيد حضرت امام (ره) در همين روز (۱۳ آبان ۱۳۵۷) فرزندان امام و صدها دانش آموز و دانشجو در مقابل دانشگاه تهران و خيابان هاي اطراف با شعار “درود بر خميني” و “مرگ بر شاه” پايه هاي حكومت را به لرزه در آوردند و با گلوله هاي مأموران شاه به خاك و خون غلتيدند.

دسته ها : مناسبت ها
شنبه سیزدهم 8 1391 20:40


درخصوص ارادت بزرگان دين به امام علي(ع) روايات بسياري نقل شده است.


به گزارش نامه، سيد عباس موسوي مطلق در خاطرات خود از مرحوم حاج اسماعيل دولابي مي‌گويد:
روز عيد غدير بود كه در خدمت مرحوم حاج اسماعيل دولابي رحمه الله به ديدن مرحوم جعفر آقا مجتهدي رحمه الله رفتيم.
به محض نشستن مرحوم حاج اسماعيل سخن را درباره توحيد شروع كرد و مطالب بلندي آن روز از زبان شريفشان جاري شد و جمعي از حاضرين و برادران كه به هر دو بزرگوار ارادت داشتند غرق در حضور و معرفت بودند.

فقط يك طلبه جوان كه اول سلوكش بود به عنوان اعتراض به حاج آقا [دولابي] بلند گفت: آقا روز عيد غدير است از علي بگو.

مرحوم دولابي بلافاصله فرمود: آخر من وضو ندارم، اول بايد وضو بگيرم و بعد اسم مباركش را به زبان بياورم.
جعفر آقا مجتهدي با يك حالتي پر از شور و شادي به زبان خودشان فرمودند: ايلد احسنت، احسنت، احسنت! ايلد حاج آقا خوب گفتي.
بنده هيچوقت مرحوم جعفر آقا رحمه الله را به اين خوشحالي نديده بودم.

دسته ها : مناسبت ها
شنبه سیزدهم 8 1391 13:24
اعمال عيد غدير


فضيلت اين روز:
روز هيجدهم ذى
الحجّه، يادآور روز مهمّى در تاريخ است. روزى است كه رسول خدا(صلى الله
عليه وآله) پس از انجام حج در سال دهم هجرى به هنگام مراجعت به مدينه، مردم
را در وادى «غدير» جمع كرد و فرمان خدا يعنى نصب على(عليه السلام) به
امامت و ولايت بر امّت را به آنان ابلاغ كرد. و آن جا بود كه آيه
(اَلْيَوْمَ اَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُم، وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ
نِعْمَتى، وَ رَضيتُ لَكُمُ الاْسْلامَ دِيناً)(1) نازل شد. و خداوند با
برگزيدن على(عليه السلام) به امامت امّت، دين اسلام را كامل گردانيد و
دشمنان را نااميد و مأيوس ساخت. اين روز را بايد به حق از عظيم ترين اعياد
ناميد، همان گونه كه در روايات بر اهمّيّت فراوان اين روز و برترى آن بر
ساير اعياد تأكيد شده است.
در روايتى از امام رضا(عليه السلام) مى
خوانيم كه فرمود: «روز قيامت، چهار روز را كه زينت بسته اند به نزد عرش
الهى آورند: روز عيد اضحى (قربان) روز عيد فطر، روز جمعه و روز عيد غدير.
ولى در آن ميان، روز عيد غدير، از نظر زيبايى، مانند ماه است ميان
ستارگان».(2)
در همان روايت، از اين روز، به عنوان «عيد اكبر» ياد شده
است; روزى كه گناهان شيعيان (توبه كار) امير مؤمنان(عليه السلام) بخشيده مى
شود و اين روز، روز شادى و سرور است، روزى است كه در آن تبسّم بر چهره
مؤمنان نقش مى بندد.(3)
در روايت ديگرى آمده است كه از امام صادق(عليه
السلام) پرسيدند: آيا براى مسلمانان غير از عيد فطر و عيد اضحى (قربان) عيد
ديگرى نيز وجود دارد؟ فرمود: آرى. عيدى كه از آن دو روز، باعظمت تر و
شريفتر است، و آن روزى است كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، على(عليه
السلام) را براى امامت امّت نصب فرمود و در روايت ديگر فرمود: آن روز
هيجدهم ذى الحجّه است.(4)
بهر حال، شايسته است در اين روز مسلمانان با
تشكيل مجالس جشن و سرور و مديحه سرايى و سخنرانى درباره روز عيد غدير و
مسأله امامت امّت و مناقب و فضايل امير مؤمنان(عليه السلام)، آن را گرامى
بدارند و فرزندان و جوانان و نوجوانان خود را با مسأله ولايت امير مؤمنان
على(عليه السلام) و منابع آن از كتاب و سنّت و تاريخ آشناتر سازند.

اعمال روز عيد غدير:
براى اين روز اعمال متعدّدى روايت شده است:

روزه گرفتن است كه در روايتى از امام صادق(عليه السلام) روزه در چنين روزى
برابر روزه شصت ماه شمرده شده! و در روايتى روزه روز غدير خم كفّاره شصت
سال است.(5)
2ـ مرحوم «شيخ كفعمى» در «بلدالامين» غسل اين روز را مستحب دانسته است.(6)
3ـ احسان و نيكى به برادران مؤمن.
در
روايتى از امام صادق(عليه السلام) آمده است كه فرمود: اين روز، روز عبادت
است و روز اطعام و نيكى كردن و احسان به برادران دينى است.(7)
در روايت
ديگرى امام رضا(عليه السلام) فرمود: كسى كه در اين روز، به خانواده و
برادران مؤمن خود، توسعه در رزق و بخششها و انفاق ها دهد خداوند روزى او را
زياد مى گرداند.(8)
4ـ زيارت امير مؤمنان على(عليه السلام) در اين روز بسيار بافضيلت است.
در
روايتى از ابن ابى نصر (يكى از ياران برجسته امام رضا(عليه السلام)) نقل
شده است كه حضرت به وى فرمود: هرجا كه هستى سعى كن در روز عيد غدير، خود را
به كنار قبر مطهّر اميرمؤمنان(عليه السلام)
برسانى، چراكه در اين روز
خداوند گناهان بسيارى از مردان و زنان مسلمان را مى بخشد و دو برابر كسانى
كه خداوند آنها را در ماه رمضان و شب قدر و شب عيد فطر از دوزخ آزاد مى
كند، در چنين روزى از آتش جهنّم رهايى مى دهد!(9)
براى امير
مؤمنان(عليه السلام) در اين روز زيارت هايى نقل شده است كه معروفترين آن،
زيارت معروف «امين الله» است كه در بخش زيارات (صفحه 260) گذشت و مى توان
آن را از نزديك و يا از راه دور، خطاب به اميرمؤمنان(عليه السلام) خواند و
همچنين زيارت مخصوصه اميرمؤمنان در روز عيد غدير كه در صفحه 280 گذشت.

امام رضا(عليه السلام) فرمود: در چنين روزى كه روز عيد و تبريك گفتن به
يكديگر است، مناسب است مؤمنان وقتى به يكديگر مى رسند اين جملات را
بگويند:

اَلْحَمْدُ للهِِ الَّذى جَعَلَنا مِنَ الْمُتَمَسِّكينَ بِوِلايَةِ اَميرِالْمُؤْمِنينَ وَالاَْئِمَّةِ

ستايش خاص خدايى است كه قرار داد ما را از تمسك جويان به ولايت اميرمؤمنان و ساير امامان

جمعه دوازدهم 8 1391 1:29

عيد غدير خم بر همه عزيزان و شيعيان حضرت علي (ع) مبارك

دسته ها : مناسبت ها
چهارشنبه دهم 8 1391 13:5
دسته ها : مناسبت ها
چهارشنبه دهم 8 1391 10:41

 

شهادت آيت الله قاضي طباطبايي اولين شهيد محراب توسط منافقين


پديد آورنده : طيبه صادقي ، صفحه 14

شامگاه روز دهم آبان سال 1358 مصادف با عيد سعيد قربان سال 1399 هجري، مجاهدي ديگر از ذريه اميرالمؤمنين(ع) قدم به مسلخ عشق گذاشت و جان گرانمايه خود را كه سالها در مجاهده و تلاش گذرانده بود، در پيشگاه حضرت حق در طبق اخلاص نهاد. مجاهد عظيم الشان «آيت الله قاضي طباطبايي» در چنين روزي بعد از اداي فريضه نماز مغرب و عشاء و در حال مراجعت از مسجد به منزل، مورد هجوم عوامل سرسپرده استكبار تحت نام گروه «فرقان» قرار گرفت و شربت شهادت را نوشيد.

مروري اجمالي بر سرگذشت شهيد

شهيد بزرگوار «آيت الله سيد محمود قاضي طباطبايي» اولين امام جمعه تبريز در سال 1333 هجري قمري در تبريز متولد شد. پدرش حاج ميرزا باقر و عمويش ميرزا اسدا... از علماي بنام تبريز بودند و ايشان تحصيلات مقدماتي علوم ديني را در مدرسه «طالبيه» نزد آن دو فرا گرفت. در سن 24 سالگي در بحبوحه مبارزات در تبريز به همراه پدرش به تهران تبعيد شد و پس از چند ماه توقف در تهران و ري به تبريز مراجعه نمود. دو سال بعد جهت تحصيل در حوزه علميه قم به شهر قم مشرف شد و از محضر آيات عظام مرحوم «آيت الله سيد محمد خوانساري»، مرحوم «آيت الله سيد محمد حجت كوهكمرهاي»، مرحوم «آيت الله صدر»، مرحوم «آيت الله بروجردي» و «آيت الله گلپايگاني» كسب فيض نمود. آن شهيد بزرگوار از محضر «امام خميني(ره)» نيز بهره برد و از شاگردان و علاقمندان ايشان بشمار مي رفت. در سال 1369 هجري قمري شهيد قاضي از قم به نجف عزيمت كرد و نزد علماي برجسته نجف يعني مرحوم «آيت الله حكيم عبدالحسين رشتي»، «ميرزا باقر زنجاني» و «بجنوردي» به كسب علوم ديني پرداخت. راهنمايي شهيد قاضي در مسائل سياسي و انقلابي زبانزد خاص و عام بود.

شخصيت و آثار علمي

آن شهيد بزرگوار بدليل تسلطي كه به زبان عربي داشت، مقالاتي به زبان عربي براي مجلات كشورهاي عربي نيز مي نگاشت. مقالات زيادي از ايشان در مجلات مصر چاپ شده است، مطالعات تبليغاتي ايشان به تصريح دوستان و آشنايان كم نظير و اطلاعات ادبي ايشان بسيار وسيع بود. آثار قلمي با ارزشي از ايشان به يادگار مانده است كه برخي از آنها ذيلا ذكر مي گردد:

مقدمه و تصحيح تفسير (جوامع المجامع) علامه طبرسي.

ذكر حديقه الصالحين در (الذريعه الي تصانيف الشيعه) شيخ آقا بزرگ تهراني.

پاورقي بر (فردوس الاعلي) نوشته كاشف الغطاء تعليقات بر (انوار نعمانيه).

اضافات و تعليقات بر كتاب (انيس الموحدين) ملا محسن نراقي.

تقريرات دروس اساتيد نجف. تقريرات فقه و اصول مرحوم آيت الله حجت. مراسلات با مرحوم علامه كاشف الغطاء. كتاب (صدقات اميرالمومنين و صديقه طاهره). تاريخ قضا در اسلام. حضرت امام حسين (ع). تحقيق روز اربعين.

دوران حيات سياسي

شهيد «آيت الله قاضي طباطبايي» همچنانكه در تلاشهاي علمي كوشا بودند، در مبارزات سياسي نيز شركت فعالانه داشتند. آن شهيد بزرگوار داراي روحيه انقلابي و ارادهاي خللناپذير بودند و در پرونده قطوري كه ساواك در مورد ايشان تهيه كرده، اين نكته مشهود است. شركت علني و بارز آن شهيد در مبارزات سياسي از سالهاي 41 و 42 همزمان با آغاز نهضت اسلامي شروع ميشود و ايشان يكي از رهبران و پايه هاي نهضت در آذربايجان بودند كه در جريان همين مبارزات دستگير و در زندان «قزلقلعه» تهران زنداني شدند. آيت الله شهيد قاضي به اتهام اينكه در خلال بحث پيرامون حكومت اسلامي و جنايات اسرائيل در يك سخنراني علني نام امام را به عظمت و عزت بر زبان آورد به مدت شش ماه به «بافق» كرمان تبعيد شد. پس از آن به بهانه ديگري شش ماه ديگر به زنجان تبعيد شد. شهيد قاضي در تبريز تنها نماينده تامالاختيار حضرت امام خميني(ره) بوده و نقش ايشان در شكل دادن به مبارزات مردم تبريز نيز شايان توجه است.

«مسجد شعبان»، محور مبارزه در آذربايجان شرقي و مركز مبارزات، كه شهيد قاضي طباطبائي امامت آنجا را عهدهدار بودند. شهيد قاضي در مبارزه از همه جلوتر و فوقالعاده محبوب و مورد احترام بودند و به هميندليل دسايس دشمنان و منحرفين از اسلام عليه ايشان كارگر نميشد. نفوذ ايشان به حدي بود كه اگر روزي را در آذربايجان تعطيل اعلام ميكردند بدون شك آن روز همه جا بحال تعطيل در ميآمد. آيت الله شهيد قاضي جزو اولين كساني بود كه در آذربايجان اعلاميه خلع شاه از سلطنت را امضا كرد. ساواك با صرف بودجههاي ويژه، جريانات مخالف ايشان در تبريز را تقويت ميكرد تا اثرات فعاليتهاي ايشان را در زمينهسازي براي انقلاب خنثي كند.

در ماههاي قبل از پيروزي انقلاب، رهبري جريانات حاد سياسي، برپايي تظاهرات و تشكيل مجالس، همه بر عهده اين شهيد بزرگوار بود و ايشان اولين امضاء كننده اعلاميه 29 بهمن 56 در چهلم شهداي قم بود. مرحوم آيت الله شهيد قاضي هميشه سدّ مستحكمي در مقابل خطوط انحرافي در جريانات ضد انقلابي بود و از اوان پيروزي انقلاب عليه جريانات منحرف و وابسته، نظير «خلق مسلمان» افشاگريهاي لازم را مينمود و منحرفان با وجود ايشان، قدرت و جرأت ابراز وجود پيدا نميكردند. خدمات ايشان بعد از پيروزي انقلاب نيز شايسته توجه بسيار است. «شهيد قاضي طباطبايي» بلافاصله بعداز پيروزي انقلاب از طرف امام به سمت امام جمعه تبريز منصوب شدند و اولين نمازجمعه را در اين شهر بزرگ برپا كردند. ايشان همچنين كميتههاي انقلاب اسلامي آذربايجان شرقي و غربي را تشكيل دادند و نقش زيادي در راهاندازي استانداريها، فرمانداريها و ادارات استان ايفا نمودند. مرحوم قاضي همچنين زحمات زيادي براي رسيدگي به محرومان و مستضعفين متحمل شدند و پس از يك عمر مجاهده و تلاش خالصانه بدست عوامل خود فروخته و سر سپرده استكبار جهاني به شهادت نائل آمدند. ياد اين فقيد شهيد گرامي و راهش پر رهرو باد

دسته ها : مناسبت ها
سه شنبه نهم 8 1391 23:19

 

يك روزنامه نگار تبريزي : اعتراف سريع به اشتباه
آيت الله قاضي جزو معدود امام جمعه ها بود كه اگر در عبادات و اعمال خود ، اشتباه مي كرد و متوجه آن مي شد، به سرعت به آن اعتراف مي كرد و به جبران آن مي پرداخت. مثلاً او در نمازهاي جمعه دچارسهو مي شد. وقتي نماز تمام مي شد، به اشتباه خود درمقابل مردم اعتراف مي كرد و از نو نماز مي خواند و نگران موقعيت خود درميان مردم نبود.
شهيد قاضي ؛ سوژه كتابها
شهيد قاضي طباطبايي كه ۴۳ جلد كتاب علمي و تحقيقي نوشته وچندين مقاله او به زبان عربي در دنياي عرب منتشر شده است، خود سوژه نويسندگان مختلف قرار گرفته است. جلد سيزدهم ياران امام به روايت اسناد ساواك، قاضي طباطبايي قله شجاعت و ايثار ، مجلس نشين قدس، پارساي پايدار ، سيماي فرزانگان ، هفت هزار روز تاريخ ايران وانقلاب، و� از جمله آن كتابها ومقاله ها هستند. تاكنون بيش از ۲۰اثر درمورد اين شهيد چاپ و منتشر شده است كه كتاب �تنهايي و پايداري � آقاي حسين نجفي در سال ۱۳۷۹ آخرين آنها است

دسته ها : مناسبت ها
سه شنبه نهم 8 1391 23:6
X