معرفی وبلاگ
فعالییت سازمان زنان انقلاب اسلامی در پی انسجام و هماهنگی و شناسایی زنان فعال منطقه بسته به مهارت و توانمندیی انها در جهت رفع نیازمندرهای زنان ان منطقه . خواهرم بسته به نیاز فکری و روحی و مادی خود با ما هم سخن شو بهترین خوبی ها نزد زنان است امام صادق(ع) باهم شویم ،یکی شویم درمانی برای دردی شویم ............ آن لحظه اي كه زن در خانه خود مي ماند و (به امورزندگي و تربيت فرزند مي پردازد)به خدا نزديكتر است.حضرت زهرا (س)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2156491
تعداد نوشته ها : 1572
تعداد نظرات : 178
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
زمين كربـــلا كه باشي ...

كاروان به تو كه ميرسد از حركت مي ايستد، خيمه ها را بر تو سوار ميكنند ، ان طرف تر سپاهي به صف ميكشد....
افتاب مه به ميان برسد و صاف بتابد و سايه نسازد ، شرم ميكني كه ريگ هاي تو اين همه داغند؛

افتاب كه از ميان آسمان بگذرد، اسب ها از هر سو بر تو ميتازند، مردي از اسب ميافتد، كمري ميشكند؛ باز راست مي ايستد؛ آهي به آسمان ميرود....

افتاب كه از ميان آسمان بگذرد ، مشكي از ميان لبهاي كسي مي افتد،
زمين كربلا كه باشي و مشك اب روي زمين بيافتد ، انگار تمام بار عالم را روي دوش تو گذاشته باشند...خم مي شوي...

افتاب كه از ميان بگذرد، كودكان در انتظار اب و عمو ،پاي بر تو ميكوبند،
ميان همهمه ي كودكان ، سري از تن جدا ميشود و روي دست هاي تو –زمين كربلا- مي غلتد.

زمين كربلا كه باشي ، آسمان نگاهت هميشه سرخ است ، مدام ميان تو و اسمان خون مي پاشند...
اسبي سرخ تر از اسمان – بي انكه بداند ديگر براي چه زنده است!- مست به سمت زنان و كودكان مي دود...

گوش هاي تو از ناله و شيون و خاك و خون پر ميشود ، اسب ان قدر ميان اشك و ميان خون و ميان اه شيهه ميكشد كه جان مي دهد...

زمين كربلا كه باشي ، عصر روز دهم غوغاي آسمانيان را مي شنوي...

عوالم العلوم و معارف : ج 17 ، ص 304
دسته ها :
يکشنبه دوازدهم 9 1391 11:55

 

 

شهادت حضرت امام سجاد به استان مقدس حضرت ولي عصر (عج) وامام خامنه اي و   تمام عاشقان و شيعيان عزادار تسليت عرض مي كنم

دسته ها : محرم
سه شنبه هفتم 9 1391 7:58

بندنودو هشتم

اين بند

براي رفع

جميع مكروهات خوب است

دسته ها : دعا
سه شنبه هفتم 9 1391 7:43



موضعگيري ابن زياد در برابر يورش بعضي از مردم كوفه جهت دفاع از اسراي اهل بيت:
ابن زياد به همه اهالي كوفه هشدار داد كه در روز ورود اسراي آل محمد به كوفه ، حق حمل هيچ گونه اسلحه اي را ندارند.
همچنين به ده هزار سرباز فرامن داد كه در اين روز بر بازارها و را ها و خيابان ها چيره شوند و مانع حركت حماسي مردم جهت نجات اسراي اهل بيت شوند ،
چرا كه اين زياد احتما مي داد مردم هنگام ديدن اسرا و سرهاي شهدا تحت تاثير عواطف خويش قرار بگيرند و درصدد قيام بر ضد لشكر بر آيند.


شهر كوفه هنگام ورود اسراي اهل بيت:
راوي مي گويد: وارد شهر كوفه شدم و بازارها را بسته و مغازه ها را تعطيل و برخي از مردم را گريان و برخي ديگر را خندان ديدم و زنان را ديدم كه گريبان چاك ميكردند و موهاي خود را پريشان مي نمودند و بر سر و صورت خود ميزدند.
از فردي پرسيدم: چرا وضعيت مردم اين گونه است؟ آيا اتفاقي افتاده است كه من از آن آگاه نيستم؟ آن مرد ابتدا به شدت گرسيت و سپس گفت:
گريه برخي از مردم به خاطر سپاه كشته اشده حسين بن علي در كربلا و شادي برخي از آنان به خاطر پيروزي سپاه ابن زياد است. او دوباره به شدت گريست.
در اين هنگام ناگهان صداي شيپورها را شيندم و پرچم ها را ديدم كه گرداگرد سپاه عمر بن سعد به اهتزاز در مي آمد و لشكر عمربن سعد با سر بريده امام حسين وارد كوفه شد.
وقتي سر بريده امام حسين را ديدم ، بغض گلويم را گرفت. نزديك اهلي بيت كه شدم امام سجاد را ديدم كه بر روي شتر بي جهاز نشسته بود و از دوپايش خون سرازير مي شد.....


مظلوميت اسراي اهل بيت در كوفه:
مسلم جصاص مي گويد: من در كوفه مشغول گچ كاري بودم كه ناگهان صداي شيون از ضهر كوفه شنيده شد. از خدمت كاري كه ما را پذيرايي مي كرد پرسيديم چه خبر است ؟ گفت :
سر يك خارچي را وارد كردند كه بر يزيد قيام كرده بود.
گفتم اين شورشگر چه كسي است؟ گفت : حسين بن علي....
از قصر بيرون رفتم و خود را به ميدان كوفه رساندم و در آنجا ايستادم ، مردم در اسنتظار اسيران و سرها بودند.
كاروان دشمن به چشم ديده شد. در ميان آن ها زنان و فرزندان فاطمه بودند ، امام چهارم بر شتر بيجهاز سوار بود و خون از پاهايش جاري بود...
در اين ميان ناله و شيون مردم بلند بود. ديدم سرها را مقابل كجاوه حضرت زينب و ديگر اسراي اهل بيت آوردند.
سر حسين جلوي آنها بود و آن سر از همه مردم به پيامبر شبيه تر بود ؛
ريشش خضاب شده ب ، چهره اش چون قرص ماه تابنده بود و باد محاسنش را به چپ و راست مي برد....


حضرت زينب هنگام ديدن سر مبارك امام حسين در كوفه:
وقتي حضرت زينب در كوفه سر مبارك امام حسين را در نزديكي كجاوه خود ديدند ، بي اختيار پيشاني خود را بر لبه كجاوه زدند و خون از مقنعه شان جاري شد.


خطاب جانسوز حضرت زينب به سر بريده امام حسين در كوفه:
حضرت زينب با سوز و گداز خطاب به سر بريده امام حسين گفتند:
اي ماه كامل من ! ناگهان خصوف تو را گرفت و غروب كردي ، هرگز تصور نمي كردم كه روزگار اين چنين برايمان مقدر كرده باشد.
اي برادر! با فاطمه خردسالت سخن بگو كه نزديك است قلبش ذوب شود.
اي پاره تنم! كاش حال پسرت ، علي ؛ را هنگام اسارت و يتيمي ميديدي كه چگونه بر جايش خشك شده است و هرگاه دشمن او را با تازيانه مي زد ، تو را از صميم قلب فرا مي خواند.
اي برادر مراقب او باش و او را آرام ساز.


غربت و آوارگي اهل بيت در شهر كوفه:
زمان يكه كاروان اسراي اهل بيت نزديك كوفه شد ، همه مردم كوفه دور اهل بيت جمع شدند و به تماشاي وضعيت اسرا پرداختند.
در اين هنگام زني از بالاي بام خانه اش هنگام ديدن پوشش اسرا شگفت زده شد و از هويت اسرا پرسيد و زمان يكه فهميد آنان از خاندان نبودي هستند ، بسيار متاثر شد
و بدون درنگ به طبقه پايين خانه خود رفت و شروع به جمع آوري لباس و مقنعه براي اهل بيت كرد.


گله شديد حضرت زينب از اهالي كوفه:
حضرت زينب پس از ورود به كوفه و ديدن تجمع مردم گرداگرد اهل بيت سرشان را از كجاوه بيرون آوردند و خطاب به كوفيان فرمودند:
اي اهل ظلم و جور! عهد و پيمان خود را شكستيد و به وعده خود عمل نكرديد ؛ از نصرت و ياري بردادرم كه نامه هاي فراوان و پي در پي مشا او را به اينجا خواند ، سرباز زديد و از دشمنانمان حمايت كرديد.



دسته ها : محرم
سه شنبه هفتم 9 1391 7:22



علت اقامت كاروان دشمنان به همراه اسراي آل محمد در خارج از كوفه:
لشكر عمربن سعد زماني به كوفه رسيد كه خورشيد غروب كرده و تاريكي همه جا را فرا گرفته بود. مجبور شدند تا طلوع آفتاب در خارج از كوفه مستقر شوند،
چون ورود آنها در تاريكي شب نظر كمتري از مردم كوفه را به خود جلب ميكرد و به مين خاطر تا روشن شدن هوا صبر كردند.


استقبال گرم گروهي از كوفيان از لشكر عمربن سعد:
بعد از يك ساعت اسقرارا در خارج از كوفه ، گروهي از كوفيان با غذاهاي متنوع و گوناگوني كه پر از گوشت بود ، از لشكر عمربن سعد استقبال كردند.


حالت كودكان هنگام استشماما بوي غذا در كوفه:
وقتي كودكان بوي غذايي را كه كوفيان براي سربازان عمربن سعد آورده بودند استشمام كردند ، گرسنگي آنها دوچندان شد و به شدت بي قرار گشتند.


عكس العمل فضه زمان ديدن بي قراري كودكان از شدت گرسنگي:
فضه نزد حضرت زينب آمد و گفت: بانوي من! آيا كودكان را نمي بينيد كه چگونه از شدت گرسنگي بي قرار گشته اند؟
حضرت فرمودند: اي فضه ! چاره اي جز صبر نداريم.


اقدام نيك فضه براي سير كردن كودكان گرسنه:
فضه به حضرت زينب گفت: رسول خدا به من فرمود: اي فضه! سه دعاي مستجاب داري كه هرگاه آن ها را اراده كني ، خداوند آن ها را برايت محقق مي سازد>
من تا كنون دو دعايم را بر آورده ساخته ام و يك دعا برايم مانده است؛
اگر اجازه دهيد آخرين دعايم در حق اين كودكان گرسنه باشد كه خداوند آن ها را سير گرداند.
حضرت زينب اجازه اين كار را به فضه دادند.


استغاثه فضه به درگاه الهي جهت فرو فرستادن غذا براي كودكان:
فضه گوشه اي رفت و دو ركعت نماز گزارد و به درگاه الهي استغاثه كرد.
در اثنا استغاثه اش ناگهان چشمش به ظرفي افتاد كه پر از گوشت و خورش و نان بود و از آن بوي مشك و عنبر و زعفران بر ميخواست.
همه اسراي اهل بيت از آن غذاي بهشتي خوردند و سير شدند ؛ درحالي كه آن ظرف باز هم پر از غذا بود.



دسته ها : محرم
دوشنبه ششم 9 1391 14:47

بند نودو هفتم

اگر زنداني داريد

 و مي خواهيد زود خلاص شود

به او بگوييد اين بند را بخواند

دسته ها : دعا
دوشنبه ششم 9 1391 9:12


سنگدلي عمر بن سعد در تعامل با اسراي آل محمد:
عمر بن سعد هنگام روانه كردن اسرا به سوي كوفه با تمام بي رحمي به يارانش دستور داد تا اسرا را بر شتران بي محمل سوار كنند.


برخورد شديد حضرت زينب در برابر سنگدلي عمر بن سعد:
حضرت زينب غضبناك شدند و خطاب به عمر بن سعد فرمودند:
پسر سعد! خدا رويت را در دنيا و آخرت سياه كند! چگونه مي تواني به يارانت چنين فرماني بدهي در حاليكه ما امانت و حرم رسول خدا هستيم.
به آن ها بگو از ما دور شوند تا خود همديگر را بر شتران سوار كنيم.
آن جمعيت نيز پراكنده شدند.


نقش حضرت زينب و ام كلثوم در سوار كردن زنان و كودكان بر شتران:
حضرت زينب و ام كلثوم نزديك رفتند و با صداي بلند نام هريك از زنان و كودكان را خواندند و آنها را سوار بر شترها كردند تا اينكه همه زنان و كودكان سوار شدند و حضرت زينب تنها ماندند.


غربت دلخراش حضرت زينب هنگام سوار شدن همه زنان بر شترها:
موقعي كه حضرت زينب همه زنان را سوار بر شتر كردند ، تنها و غريب ماندند
وكسي به جز امام سجاد نبودند تا ايشان را در سوار شدن ياري كند؛
اما حضرت زينب با ديدن وضعيت دردناك امام سجاد به ايشان فرمودند:
اي پسر برادرم! برخيزيد و بر شتر سوار شويد.

نحوه ي سوار شدن حضرت زينب:
امام سجاد به عمه اش زينب فرمود: عمه ! تو سوار بر شتر شو و مرا نزد دشمنان رها كن.
سپس امام سجاد اقدام به سوار كردن حضرت زينب بر شتر كردند.


رفتار شمر هنگام سوار شدن حضرت زينب بر روي شتر:
شمر هنگام ديدن دلسوزي امام سجاد به عمه اش زينب با خشونت بسيار با چوبي كه در دست داشت محكم به امام سجاد زد.


سرزنش حضرت زينب هنگام ديدن اهانت شمر به امام سجاد:
حضرت زينب هنگام ديدن برخورد ناپسند و پست شمر با امام سجاد گريستند و خطاب به شمر فرمودند:
اي واي بر تو شمر! با يتيم رسول خدا و امام زمان خود با احترام و ادب رفتار كن.


مظلوميت دردناك حضرت زينب در گفتار راوي:
راوي ميگويد: زماني كه حضرت زينب خواست سوار بر شتر شود ، غربت و تنهايي اش را ديدم و به ياد خروجش از حجاز در زمان اميرالمومنين افتادم كه چگونه مردان بني هاشم اطرافش را گرفته و با نهايت احترام و عزت و شكوه با ايشان برخورد مي كردند.


دركتاب مقتل الحسين آمده است كه ؛ زينب وقتي مي خواست سوار بر شتر شود ، حضرت عباس مي آمد و زانو خم مي كرد و به اتفاق جوانان بني هاشم ، خواهرش را با شكوه و احترام سوار مي كرد
ولي حالا دشمنان جلاد ، با ضرب تازيانه او را سوار مي كنند.



دسته ها : محرم
يکشنبه پنجم 9 1391 22:58


درخواست اسراي آل محمد از دشمنان هنگام حركت به سوي كوفه:
اسراي اهل بيت به دشمنان گفتند: شما را به خدا قسم مي دهيم كه ما را از قتلگاه عبور دهيد تا با شهدايمان وداع كنيم.


خطاب حضرت زينب به پيكر برادرش حسين در قتلگاه:
حضرت زينب پيكر بي سر امام حسين را در آغوش گرفتند و فرمودند:
اي برادر! اگر مرا مخير كنند كه نزد تو بمانم يا آهنگ سفر بكنم ، بدون شك ماندن نزد تو را بر ميگزينم
اگرچه درندگان گوشت مرا بخورند ، اي فرزند مادرم ، دفاع از زنان و كودكان مرا خسته كرده است.

خطاب حضرت زينب به ياران امام حسين در قتلگاه:
اي ياران محمد! ببينيد اينان خاندان رسول خدايند كه به صورت اسير رانده مي شوند !
اي واي چه اندوهي ! امروز گويا جدم ، محمد مصطفي و پدرم علي مرتضي و مادرم فاطمه زهرا و برادرم حسن از دنيا رفته اند.


خطاب حضرت زينب به شيعيان در قتلگاه:
اي شيعيان ما! بر غريبي بگرييد كه كافور او خاك بود و از آب فرات منع شد و آب غسل او خونش بود و آغشته به خون در كربلا افتاده است.


هدف دشمن از رساندن هرچه زودتر اسراي اهل بيت به كوفه:
دشمن كوشش مي كرد هرچه سريعتر اسراي اهلي بيت را به كوفه برساند تا پاداش خود را در قبال كشتن خاندان پيامبر و به اسرات در آوردن آنان بگيرد.


رفتار تكان دهنده يكي از دشمنان با اسراي آل محمد در قتلگاه:
يكي از دشمنان به نام " زجر بن قيس " با ديدن درنگ اهل بيت در قتلگاه با تازيانه شورع به زدند كودكان و زنان كزد و از آنان خواست تا هرچه زودتر سوار بر شتر شوند ،
اما حضرت زينب هر قدر سعي و تلاش كرد تا از امام حسين جدا شود نتوانت ، سرانجام از روي ناچاري و با قلبي زخمي و سينه اي ملتهب و ديدگاني اشك بار آخرين وداعش را با پيكر خونين برادرش حسين انجام داد.


سوگواري هر روز امام زمان بر مصائب و دردهاي عمه اش حضرت زينب:
يكي از علما امام زمان را در خواب مي بيند و از ايشان مي پرسد: اي مولاي من ! اين كدام مصيبت از واقعه ي عاشوراست كه صبح و شام براي آن خون مي گرييد؟
حضرت فرمودند : اسارت عمه ام زينب....



دسته ها : محرم
يکشنبه پنجم 9 1391 22:51


علت آشفتگي و نگراني مضاعف و ناگهاني حضرت زينب در شب يازدهم محرم:
ناپديد شدن ناگهاني رباب ، همسر امام حسين در آن شب.


گفتگوي حضرت زينب با نگهبان خيمه اهل بيت پيرامون رباب:
حضرت زين هنگام ناپديد شدن رباب بسيار بي تاب شدند و به جستجوي رباب پرداختند.
نگهبان با ديدن سرگرداني حضرت زينب از ايشان پرسيد: دنبال چه چيزي هستي؟
حضرت فرمودند: به دنبال زني مي گردم كه ناگهان از ميان زنان ناپديد شد.
آن نگهبان گفت: من زني را ساعتي پيش ديدم كه به سوي قتلگاه مي رفت.


وضعيت رباب كنار قبر امام حسين:
حضرت زينب هنگا شنيدن سخن آن نگهبان ، سراسيمه به طرف قتلگاه رفتند و وقتي به آنجا رسيدند ، رباب را در حالي يافتند كه كنار پيكر همسرش امام حسين نشسته بود و پيوسته مي گريست و مرثيه مي خواند.


حضرت زينب و دغدغه حمايت از يتيمان اهل بيت:
حضرت زينب در شب يازدهم محرم ، زنان و كودكان را در خيمه نمي سوخته اي گرد هم آورد و تمام شب را به نگهداري و مراقبت از آنان سپري كرد،
اما لحظه اي خواب به چشمان حضرت آمد و حضرت مادرش زهرا را در عالم رويا ديد به مادرش شكايت كرد و گفت:
آيا مي داني چه بر سر ما آمد؟
حضرت زهرا او را دلداري داد و سچس فرمود: دخترم ! من از مصائب شما آگاهم و لحظه اي كه شمر سر برادرت را از تن جدا كرد حاضر بودم.
سپس فرمود: دخترم! هم اكنون در جستجوي دردانه حسين ، رقيه ، باش.
حضرت زينب هراسان از خواب بيدار شدند و سراسيمه حضرت رقيه را فرا خواندند اما پاسخي نشنيدند.
سپس به همراه ام كلثوم در حالي كه مي گريستند به دنبال حضرت رقيه گشتند. در اين ميان صداي حضرت رقيه از قتلگاه شنيده شد.
به قتلگاه رفتند و ديدند: حضرت رقيه خود را بر پيكر پدرش انداخته و زار زار گريه مي كرد. حضرت زينب نزد او رفت و وي را آرام كرد.
سپس حضرت سكينه هم به آن ها ملحق شد و آن ها همگي با هم به خيمه ها برگشتند . در راه حضرت سكينه از رقيه پرسيد:
چگونه توانستي پيكر پدرم را پيدا كني؟
رقيه پاسخ داد: به قتلگاه كه رسيدم شروع به صدا كردن پدر كردم ، ناگهان صداي پدر را شنيدم كه فرمود: دخترم من اينجا هستم.


نمازهاي نافله حضرت زينب در شب يازدهم محرم:
امام سجاد مي فرمايند:
هنگامي كه چشم هايم را در شب يازدهم محرم گشودم ، عمه ام زينب را ديدم كه نافله شب را به صورت نشسته مي خواند.
از او پرسيدم : عمه ! چرا نمازت را نشسته مي خواني؟
فرمود: اي يادگار برادر! خدا گواه است كه پاهايم توان ايستادن ندارد.




دسته ها : محرم
يکشنبه پنجم 9 1391 22:44


خطاب حضرت زينب به رسول خدا هنگام عبور از قتلگاه:
راوي ميگويد: سوگند به خدا ، عكس العمل زينب ، دختر علي را آنگاه كه نگاهش به بدن هاي پاره پاره ي شهدا افتاد فراموش نمي كنم ، او با گريه و زاري فرياد برآورد :
اي محمد! اين حسين توست كه آغشته به خون است و بدنش تكه تكه و دخترانش اسيرند.
به خدا شكايت ميكنم و به محمد مصطفي و علي مرتضي و فاطمه زهرا و حمزه سيد الشهدا.
اي محمد ! اين حسين است كه در بيابان افتاده و باد بر بدنش مي وزد و به دست زنا زادگان كشته شده است.
اي واي! چه گرفتاري و اندوهي! امروز جدم رسول خدا از دنيا رفت ؛اي ياران محمد! اينانا خاندان مصطفي هستند كه اسير رانده مي شوند.

آرزوي حضرت زينب در قتلگاه:
حضتر زينب مادرش را در قتلگاه خواند و آرزو كرد :
اي فاطمه ! كاش بودي و مي ديدي كه حسين آغشته به خون افتاده و شمر بر روي سينه ي او نشسته است و آن ملعون كه دستش فلج شود براي كشتن برادرم حسين شمشير كشيده است.


واكنش امام سجاد هنگام ديدن پيكرهاي پاره پاره و خونين شهدا در قتلگاه:
حزن و اندوه تمام وجود امام را فرا گرفت و نزديك بود امام از شدت مصيبت جان دهد.


آشفتگي و بي قراري امام سجاد هنگام ديدن عمه اش زينب:
امام سجاد به عمه اش زينب فرمودند:
چگونه مي توانم بي تابي نكنم در حالي كه پيكر برهنه ي پدرم و برادرانم و عموها و عموزادگانم را مي بينم كه
غريبانه در بيابان كربلا افتاده و غرق در خاك و خون است و كسي آن ها را كفن و دفن نمي كند و گويي ما اسيران ديلم و خزرجيم.


سخنان آرام بخش حضرت زينب با امام سجاد:
حضرت زينب گفتند:
آنچه را مي بيني تو را به هراس نيندازد ، به خدا سوگند!اين عهدي است از رسول خدا به جد و پدر و عمويت.
همانا خداوند مقدر ساخته تا اين اعضاي پاره پاره و اين بدن هاي آغشته به خون توسط بعضي از اين امت دفن شوند و در اين سرزمين بر روي قبر پدرت سيد الشهدا نشانه هايي نصب شود
كه گذر شب ها و روزها اثر آن را از بين نخواهد برد و همانا پيشوايان كفر و پيروان ضلالت در نابودي آن كوشش مي كنند ولي آثار آن روز به روز به ظهور و امر آن به رفعت مي گرايد.




دسته ها : محرم
يکشنبه پنجم 9 1391 22:33


رفتار وحشيانه دشمنان با اهل بيت پيامبر پس از شهادت امام حسين:
دشمنان بعد از شهادت امام حسين با نهايت قساوت و قباحت به خيمه ها هجوم آوردند
و در رسيدن به خيمه ها براي غرات اموال اهل بيت از هم سبقت مي گرفتند و وقتي به خيمه ها رسيدند ،
وحشيانه با خاندان پيامبر رفتار كردند و به غارت پرداختند و حتي گوشواره هاي دختران خردسال را با بيرحمي از گوشهايشان كشيدند.


واكنش زنان اهل بيت هنگام هجوم دشمن به خيمه ها:
زنان با ترس و وحشت از خيمه ها بيرون رفتند و غريبانه شروع به گريستن كردند و با اشك ريختن يكديگر را دلداري دادند.


خشونت يكي از دشمنان در رفتار با امام سجاد هنگام هجوم به خيمه ها:
حضرت زينب مي فرمايند: مردي خولي وارد خيمه امام سجاد شد و همه اشيا خيمه را به غرات برد.
سپس به فرش زير پاي امام خيره شد و آن را با گستاخي از زير آن حضرت كشيد و ايشان را به شدت بر زمين غلطاند.
آنگاه رو به من كرد و مقنعه و گوشواره هايم را با خشونت از سر و گوشم كشيد.

نفرين حضرت زينب در حق مرد خولي:
اي خولي خداوند دست ها و پاهايت را قطع كند و تو را در آتش دنيا قبل از آخرت بسوزاند.


محقق شدن نفرين حضرت زينب در حق مرد خولي:
چند صباحي از واقعه ي كربلا نگذشته بود كه خولي به دام مختار ثقفي افتاد و مختار ثفقي همانگونه كه حضرت زينب خولي را نفرين كرده بود ، دست ها و پاهايش را قطع كرد و او را سوزاند.


صحنه ي دردناكي كه حضرت زينب هنگام جستجوي افراد گمشده با آن رو به رو شد:
حضرت زينب هنگام جستجوي زنان و كودكان گمشده دو كودك را در حالي يافتند كه همديگر را در آغوش گرفته و از شدت ترس و تشنگي جان داده بودند.
آن دو كودك سعد و عقيل ، نوه هاي امام علي از دخترش خديجه بودند.


عملكرد پيوسته حضرت زينب در اسارت جهت آشكار نشدن چهره شان در برابر نامحرمان:
مورخين نوشته اند: هنگامي كه دشمن به خيمه اهل بيت يورش برد و دست به غارت اموال اهل بيت زد و نقاب هاي زنان را ربود،
حضرت زينب جهت مصون ماندن چهره شان از گزند مردان نامحر همواره صورتشان را با دستانشان مي پوشاندند تا با اين كار نظر مردان بيگانه را كمتر به خود جلب كنند.



دسته ها : محرم
يکشنبه پنجم 9 1391 10:9


حضرت زينب و دگرگوني ناگهاني آسمان و زمين:
وضعيت زمين و آسمان پس از شهادت امام حسين ناگهان تغيير كرد، آسمان و سرخ و شد و گرد و غبار همه جا را گرفت...
حضرت زينب علت اين تحول ناگهاني را از امام سجاد سوال كرد و ايشان فرمودند:
اي عمه! پدرم هم اكنون شهيد شدند.


عكس العمل حضرت زينب هنگام شهادت امام حسين:
راوي مي گويد: من در كربلا حاضر بودم ، وقتي سرورم حسين به شهادت رسيد ، بانويي دامن كشان بر زمين افتاد و برخاست و آنگاه به طرف حسين حركت كرد.
چهره آن زن مانند پاره خورشيد مي درخشيد و فرياد ميزد:
وا حسيناه ، وا اماماه ، وا قتيلاه ، وا اخاه
آنگاه كنار جسد بي سر برادر ايستاد و او را در آغوش گرفت و چنان ناله كرد كه اشك همه را در آورد.
پرسيدم اين زن چه نام داد و چه كسي است؟ گفتند: وي زينب ، دختر اميرالمومنين است.

مرثيه حضرت زينب هنگام بازگشت اسب ذوالجناح امام حسين:
در مصيبت برادرم بي پناه شدم ، درحالي كه قبل از اين مصيبت پناهگاهي براي بي پناهان بودم.
هنوز باور نميكنم حسينم كشته شده است ، بر او ندبه مي كنم و افكارم (به خاطر شهادتش مشوش گشته است.)
براي حسين اميدهايي داشتم كه اگر قضا و قدر نبود ، تحقق آن اميدها بسيار مطلوب بود.
اسب برادرم حسين آمد ، از او استقبال نمي كنم ، مگر آنكه انتقام قاتلان حسين گرفته شود.
اي نفس ! بر تلخي ها و سختي هاي دنيا شكيبا باش! اين حسين است كه برهنه بر روي زمين افتاده است.


شكوه حضرت زينب به درگاه الهي وقتي دشمنان بر بدن امام حسين اسب تاختند:
حضرت زينب از سوز دل به درگاه الهي ناله بر آوردند:
بار خدايا! مي بيني كه حسينت را كشتند و سرش را از بدنش جدا كردند و بروي نيزه گذاشتند و پيكرش را در مقابل آفتاب سوزان قرارا دادن و اكنون مي خواهند اسب بر بدن وي بتازند...
اي كاش زينب مرده بود و چنين صحنه اي را نمي ديد....


دسته ها : محرم
يکشنبه پنجم 9 1391 10:7

بند نودو ششم

اين بند براي

رفع مكروهات است

دسته ها : دعا
يکشنبه پنجم 9 1391 8:32

پس از آن ، شجاع محكم اساس برادرش عبّاس را از او جدا نمودند كه آن روباهان در ميان آن دو فرزند اسداللّه الغالب ، حايل شدند و از هر جانب بر دور جناب ابوالفضل عليه السّلام گردآمدند و ايشان را احاطه نمودند تا آنكه آن كافران غدّار فرزند حيدر كرّار، عباس نامدار را مقتول و قرة العين بتول را در مصيبت برادر، ملول نمودند. امام حسين عليه السّلام در شهادت برادر با جان برابر خود، دُرّهاى سيلاب اشك چو رود جيحون از ديده بيرون ريخت ، و گريه شديد در عزاى آن مظلوم وحيد، نمود راوى گويد: امام عليه السّلام پس از شهادت برادر گرامى ، آن منافقان را به ميدان جدال و قتال طلبيد و هر كس از آن روباه صفتان اَشرار در مقابل فرزند اسداللّه حيدر كَرّار، مى آمد، امام اَبرار به ضربت شمشير آتشبار، او را به بِئْسَ القرار، مى فرستاد تا آنكه از اجساد پليد آن كُفّار، مقتول عظيمى در ميدان جنگ فراهم آمد ودر آن حال حضرت بدين مقال گويابود: (اَلْمَوْتُ...)(خلاصه ، بعضى از راويان اخبار در بيان شجاعت آن فرزند حيدر كرار، تعجب خود را چنين اظهار نموده اند كه به خدا سوگند، هرگز نديدم كسى را كه دچار لشكر بسيار گرديده و دشمنان بى شمار او را در ميان احاطه نموده باشند با آنكه فرزندان و اهل بيت و اصحاب او شربت مرگ نوشيده و به دست دشمنن مقتول گرديده باشند كه قوى دل تر باشد از حسين بن على عليه السلام . در اين حال بود كه مردان كارزار بر آن جناب حمله آوردند، پس ‍ آن حضرت نيز با شمشير تيز به آنها حمله نمود، چنان حمله اى كه از ضربت شمشير آتشبارش بر روى هم مى ريختند و صف ها را مى شكافتند مانند آنكه گرگى بى باك در ميان گله بزها، به خشمناكى در افتد و حمله بر آن منافقان سنگدل ، آورد هنگامى كه سى هزار نامرد به عدد كامل بودند از پيش روى آن حضرت ، مانند انبوه ملخ ‌ها فرار را بر قرار اختيار مى نمودند. سپس آن امام بى يار در مركز خونين قرار گرفت و فرمود: لا حول و لا قوة الا بالله ). امام ع همچنان با آنها جنگيد تا آنكه لشكر شيطان حايل گرديد در ميان آن حضرت و حرم مطهر رسول پروردگار عالميان و نزديك به خيمه ها و سراپرده ها رسيدند، پس آن معدن غيرت الله ، فرياد بر گروه دين تباه ، زد كه : (ويحكم ...)؛ اى پيروان آل ابوسفيان ! اگر شما ر دين نيست و از عذاب روز قيامت ترس نداريد، پس در دنيا خود از جمله آزاد مردان باشيد. و رجوع به حسب هاى خود نماييد چنانكه گمان داريد اگر شما از عرب هستيد.
راوى گويد: شمر پليد فرياد زد كه اى فرزند فاطمه زهرا عليه السّلام چه مى گويى ؟ امام عليه السّلام فرمود: مى گويم من با شما جنگ دارم و شما با من جنگ داريد و زنان را گناهى نيست ، پس اين سر كشان و جاهلان و ياغيان خود را نگذاريد متعرض حرم من شوند مادامى كه من در حال حياتم شمر گفت : اين حاجت تو رواست اى پسر فاطمه ! پس آن جماعت بى دين همگى قصد امام مبين نمودند و آن فرزند اسدالله حمله برگروه اشقيا، نمود و آنان حمله به سوى آن مظلوم آوردند و در اين حال تقاضاى شربتى از آب از آن بى دينان بى باك نمود ولى ايده اى نبخشيد تا آنكه هفتاد و دو زخم بر بدن شريفش وارد گرديد.
امام عليه السّلام ساعتى بايستاد كه استراحت نمايد و از صدمه قتال ، ضعف بر جنابش مستولى شده بود پس در همان حال كه آن حضرت ايستاده بود، سنگى از جانب دشمنان بر پيشانى مباركش اصابت نمود و خون جارى گشت ، امام جامع خود را گرفت كه خون را از پيشانى شريف پاك نمايد تيرى سه شعبه به جانب حضرت آمد و آن تير بر قلبش كه مخزن علم الهى بود نشست !
حضرت فرمود: (بسم الله ...) سپس مبارك به سوى آسمان بلند نمود و گفت : خداوندا! تو مى دانى كه اين گروه مى كشند آن كسى را كه نيست بر روى زمين فرزند دختر پيغمبرى به غير او.
پس آن تير را گرفت و از پشت سر بيرون كشيد و خون مانند ناودان از جاى آن جارى شد و آن جناب را توانايى بر قتال نمانده بود و از كثرت
.
 زخمها و جراحات ، ضعيف و ناتوان گشته بود لذا قدرت جنگيدن را نداشت و هر كس نزديك ايشان مى آمد براى اينكه مبادا در قيامت با خدا ملاقات نمايد در حالى كه خون آن مظلوم برگردنش باشد، باز مى گشت و از آنجا دور مى شد تا آنكه مردى از طايفه (كنده ) آمد كه نام نحسش مالك بن يسر بود آن زنازاده چند ناسزا به زبان بريده جارى كرد و ضربت شمشير بر سر مباركش فرود آورد كه عمامه امام شكافته شد و عمامه اش از خون لبريز گشت

دسته ها : محرم
شنبه چهارم 9 1391 15:43

هزاران نفر از مردم غزه امروز به مناسبت پيروزي مقاومت در برابر رژيم اشغالگر صهيونيستي، راهپيمايي پرشوري در سراسر نوار غزه برپا كردند.

معا: هزاران نفر از مردم غزه با در دست داشتن پرچم‌هاي فلسطين و پرچم‌هاي حماس، فتح و جهاد اسلامي و ديگر گروه‌هاي فلسطيني، راهپيمايي برگزار كرده و پيروزي مقاومت را جشن گرفتند.

در اين راهپيمايي تعدادي از رهبران گروه‌هاي فلسطيني حضور داشتند و سخنرانان بر ضرورت تحقق وحدت ملي، پايان دودستگي و اتحاد براي مقابله با اشغالگري رژيم صهيونيستي تاكيد كردند.

در همين راستا «خليل الحيه» عضو دفتر سياسي جنبش حماس گروه‌هاي فلسطيني را به اتحاد فراخواند و گفت: ما در در مرحله مهمي قرار داريم و بايد در يك سنگر واحد و رهبري واحد، متحد شويم.

وي به همه كساني كه در پايان دادن به تجاوزات رژيم صهيونيستي سهيم بودند، درود فرستاد و تاكيد كرد كه ملت‌ها، كشورها، احزاب و سازمان‌هايي هستند كه در تحقق پيروزي ملت فلسطين نقش داشتند و هركس در كمك به مقاومت اعم از كمك مالي و تسليحاتي و يا كمك سياسي سهيم بوده، در پيروزي نيز شريك است.

از سوي ديگر «نبيل شعث» عضو كميته مركزي جنبش فتح با سخناني در اين مراسم درود و سلام «محمود عباس» را به مردم غزه ابلاغ كرد و خواهان وحدت ملي و پايان دودستگي شد.

وي اشاره كرد كه ساكنان كرانه باختري پيروزي غزه را جشن مي‌گيرند و تاكيد كرد كه رژيم اشغالگر در جدا كردن غزه از بقيه شهرهاي فلسطين شكست خورد.

وي افزود كه اين نبرد هشت روزه جزئي از يكصد نبرد گذشته با رژيم اشغالگر براي آزادسازي فلسطين و قدس بود.

«محمد الهندي» از رهبران جنبش جهاد اسلامي فلسطين نيز بر ضرورت پايبندي ملت فلسطين به آرمان خود و حفظ مقاومت تاكيد كرد و افزود: ما در روند سازش به بن‌بست رسيديم و امروز در سنگر جهاد و مقاومت هستيم و پايداري فلسطين جز با ملت آن و همه گروه‌هاي فلسطيني حاصل نخواهد شد.

دسته ها :
شنبه چهارم 9 1391 15:8

دوستان عزيزم شرمنده

از بند 89 تا 94 در اين كتاب قيد نشده

من هم شرمنده نتونستم پيدا كنم و اين جا قرار بدم

 

باز هم مي گردم پيدا كردم به رو ي چشم

دسته ها : دعا
شنبه چهارم 9 1391 11:4

بند نودو پنجم

اين بند مخصوص كمر درد است

اگر مبتلا به كمر درد هستيد

قبل از شروع درد اين بند را بخوانيد

دسته ها : دعا
شنبه چهارم 9 1391 11:1

و اينك شب نهم

عطش ،عمو

اب

ابرو

لب تشنه

لب اب

چشم و ابرو

تيرو كمان

دست

علمدار

ادب

كرم

 ياس (س)

عباس (ع)

ماه بر زمين

خورشيد بر بالين

به اميد مشكي اب عزم ميدان نمود

بر دل هاي سنگ سنگدلان كافر قدري نسيم موعظه را روانه داشت ولي اثر نكرد اهنگ فرات نمود  و لشگر نفاق را شكافت  

 تا به نحر علقمه رسيد

دستان مبارك را پراز اب كرد و ناگهان به ياد عطش اهل حسين افتاد

اب را از ميان دستان رها كرد

 

دسته ها : محرم
جمعه سوم 9 1391 20:49




تقديم به خاك پاي مقدس علي‌اكبر عليه الصّلواه و السلام

ديگر كسي نمانده بود تا راه را بر او ببندد
ديگر كسي نبود تا براي پدر بهانه تأخير بسازد
ديگر كسي نبود تا او را از كارزار بازدارد
آمد و در برابر پدر ايستاد
نگاه محمدي‌اش همه پرسشي آشكار بود
كه يك پاسخ بيشتر نداشت
و در نگاه نااميد و پراندوه پدر
يك پاسخ بود
راهي است كه بايد رفت
بدرود، فرزند...
***
علي‌اكبر عزم ميدان كرد
بزرگترين فرزند حسين
پاره جان سالار و سرور شهيدان
با قامت رشيدي كه يادآور قامت بلند پيامبر بود
به راه افتاد
با چشماني آتشين كه برق نگاه رسول خدا از آنها مي‌جهيد
وداع گفت
با لباني خشك كه بوسه‌گاه حسين بود
و حسين با حالي دگرگون بدرقه‌اش كرد
فرزند تا دل سپاه دشمن تاخت
و داغ او تا دل خسته پدر رفت
فرزند در گرد و غبار ميدان گم شد
و غبار اندوه بر سينه پدر سايه افكند
فرزند نگاه به پدر مي‌انداخت
و حسين كه دلش براي پيامبر تنگ شده بود
چشمان مصطفي را مي‌ديد كه خسته‌اند
و كام مصطفي را كه خشكيده است
علي زخم برمي‌داشت
و پدر مي‌ديد كه بر تن محمد تير مي‌نشيند و تيغ فرود مي‌آيد
علي مي‌افتاد
و پدر مي‌ديد كه قامت محمد مي‌شكند
***
آخرين بانگ فرزند پدر را به سوي خويش خواند
پدر بر بالين فرزند نشست
و جانسوز ناليد:
«علي‌الدّنيا بعدك العفا»
«رفت از بر من آن‌كه مرا مونس جان بود ديگر به چه اميد در اين شهر توان بود»
***
دشمن هلهله‌كنان بر گرد ميدان مي‌چرخد
و حسين بر صورت خونين پسر فرو مي‌افتد
دشمن مي‌بيند كه پدر توان برخاستن ندارد
پدر كه هر جنازه‌اي را به خيمه‌گاه رسانده است
بر سر اين جنازه ناتوان بانگ مي‌زند:
جوانان بني‌هاشم...
بياييد...
( گلچيني از خيمه گاه)

دسته ها : محرم
جمعه سوم 9 1391 14:17

پس از قيام مختار

مختار پس از تسلط بر كوفه و آرام كردن اوضاع اين شهر، شريح قاضى را كه به دنبال بروز فتنه در جهان اسلام، از منصب قضاى كوفه استعفا كرده و خانه نشين شده بود، به كار قضاوت برگرداند . سپاهيان مختار و به خصوص شيعيان او، با اين كار مخالفت نموده و از مختار خواستند كه وى را عزل كند. شريح نيز پس از شنيدن اين اعتراضات، خود را به بيمارى زد، در نتيجه مختار نيز كه تاب تحمل اعتراضات بسيار ياران خود را نداشت، شريح را از كار بركنار نمود و پس از برقرارى خلافت عبدالملك و تسلط او بر كوفه، شريح توسط اين خليفه مجددا به مسند قضاوت باز گردانده شد و پس از به دست گرفتن امارت كوفه توسط حجاج، وى مقام قضاى اين شهر را تثبيت نمود و شريح علاوه بر اشتغال بر اين امر، از مشاوران حجاج نيز به شمار مى‏رفت . وي حدودا در سن 120 سالگي فوت كرد.

دسته ها : محرم
جمعه سوم 9 1391 14:15

شريح و حادثه كربلا

اولين مداخله شريح در آغاز نهضت كربلا، مربوط به بيعت هفتاد تن از بزرگان كوفه همچون: حبيب‏بن مظاهر، محمدبن اشعث . ، مختار ثقفى، عمربن سعد و . . . در حضور شريح و شاهد گرفتن وى بر هوادارى آل‏على عليه السلام و دعوت از امام حسين عليه السلام براى سپردن حكومت كوفه به او بود .ولى صرف نظر از پيمان شكنى بيش‏تر اين بزرگان، خود شريح نيز به محض ورود عبيدالله به كوفه در دارالاماره او حضور يافت و بدون در نظر گرفتن تعهد بر وفادارى با آل‏على، به جرگه مخالفين آن‏ها پيوست و يكى از مشاورين درگاه عبيدالله گرديد.و عبيدالله نيز كه جهت رسيدن به مقاصد خود به حمايت اشخاصى همچون شريح قاضى - كه در ميان مردم مقدس مآب كوفه، از شخصيت ممتازى برخوردار بود - نياز داشت، از او استقبال كرد و او همان كارى كه در برابر سوء استفاده‏هاى «زياد» و پسرش عبيدالله انجام داد، تا جايى كه عبيدالله از كم‏ترين سخن او فتوايى ساخت « معروف است كه وي به دستور عبيدالله زياد، فتوا داد كه چون حسين بن علي عليه السلام بر خليفه وقت خروج كرده، دفع او بر مسلمانان واجب است.» و از آن براى بسيج مردم كوفه عليه حسين‏بن على عليه السلام استفاده كرد بر اثر همين فتوي بود كه مردم با امام خود جنگيدند و شهيدش كردند و او كه شاهد چنين سوء استفاده‏هايى از گفته خود بود، مهر سكوت بر لب نهاد و به دليل ترس، مصلحت جويى و عافيت‏طلبى خود كوچك‏ترين اعتراضى نكرد و به اين وسيله كفه ترازوى دشمن را در مقابل آل‏على سنگين‏تر نمود .


دسته ها : محرم
جمعه سوم 9 1391 14:13

تذكر حضرت علي (ع) خطاب به قاضي شريح

از مهم‏ترين قضايايى كه در آن، رفتار و عملكرد شريح توسط اميرالمؤمنين عليه السلام نكوهش شده تا جايى كه امام با نوشتن نامه‏اى به او از كار اشتباهش انتقاد نموده است، موضوع خريد خانه‏اى مجلل به قيمت 80 دينار در دوران تصدى مقام قضاوت بوده است كه شرح آن، همراه با نامه امام عليه السلام در كتاب «نهج البلاغه‏» آمده است « نامه 3 » .
به من خبر دادند كه خانه‏اي به هشتاد دينار خريده‏اي، و سندي براي آن نوشته‏اي، و گواهاني آن را امضا كرده‏اند. (شريح گفت: آري اي امير مومنان امام (ع) نگاه خشم‏آلودي به او كرد و فرمود) اي شريح! به زودي كسي به سراغت مي‏آيد كه به نوشته‏ات نگاه نمي‏كند، و از گواهانت نمي‏پرسد، تا تو را از آن خانه بيرون كرده و تنها به قبر بسپارد. اي شريح! انديشه كن كه آن خانه را با مال ديگران يا با پول حرام نخريده باشي، كه آنگاه خانه دنيا و آخرت را از دست داده‏اي. اما اگر هنگام خريد خانه، نزد من آمده بودي، براي تو سندي مي‏نوشتم كه ديگر براي خريد آن به درهمي يا بيشتر، رغبت نمي‏كردي و آن سند را چنين مي‏نوشتم: هشدار از بي‏اعتباري دنياي حرام اين خانه‏اي است كه بنده‏اي خوارشده، و مرده‏اي آماده كوچ كردن، آن را خريده، خانه‏اي از سراي غرور، كه در محله نابودشوندگان، و كوچه هلاك شدگان قرار دارد، اين خانه به چهار جهت منتهي مي‏گردد. يك سوي آن به آفتها و بلاها، سوي دوم آن به مصيبتها، و سوي سوم به هوا و هوسهاي سست‏كننده، و سوي چهارم آن به شيطان گمراه‏كننده ختم مي‏شود، و در خانه به روي شيطان گشوده است ....

دسته ها : محرم
جمعه سوم 9 1391 14:11

قضاوت ميان حضرت علي(ع) و مرد نصراني توسط قاضي شريح

نمونه ديگر داستان خليفه عدالت گستر اسلام علي(ع) است. آن حضرت روزي سپرگم شده خود را نزد مردي نصراني يافت او را به نزد قاضي شريح آورد و گفت: اين سپر مال من است وآن را نزد اين شخص يافتم كه آن رانه به ايشان فروخته ام ونه بخشيده ام. شريح از مرد نصراني پرسيد: در مورد ادعاي امير المؤمنين چه پاسخي داريد؟ آن مرد گفت: اين سپر از من ودر ملك من است و امير هم نزد من دروغگو نمي باشد، قاضي بسوي علي (ع) نگاه كرد و از وي پرسيد: اي امير! آيا شاهدي هم داري؟ علي (ع) خنديد و گفت: شريح به حق رسيده و من شاهدي ندارم. و قاضي به نفع نصراني فيصله خود را صادر نمود و آن مرد سپر را گرفت ورفت و لي دوباره از راه برگشت وگفت: همانا من شهادت مي دهم كه اين فيصله و حكم پيغمبران است ؛ امير المؤمنين من را به محاكمه نزد قاضي خود مي برد و او هم به ضرر امير فيصله مي كند. من به يگانگي خدا و رسالت محمد (ص) شهادت مي دهم. اي امير المؤمنين! اين سپر مال شما است و زماني كه شما از جنگ صفين بر گشته بوديد من به دنبال لشكر شما مي آمدم و اين سپر را كه از بالاي يكي از شتر هاي شما افتاده بود؛ من برداشتم. علي(ع) به ايشان گفت: اين سپر حالا براي شما باشد و آنرا به وي بخشيد.

دسته ها : محرم
جمعه سوم 9 1391 14:6



از به دنيا آمدن حسين هفت روز گذشته بود كه اسماء دوباره بردش پيش پيامبر (ص). پدر بزرگ براي نوزاد گوسفند قرباني كرد و هم وزن موهاي سرش نقره صدقه داد. اسماء باز هم گرية پيامبر را ديد. اين بار طاقت نياورد. نتوانست نپرسد. پرسيد: "اين گريه براي چيست؟ هم امروز و هم روز تولد؟"
گفت: "گريه مي‌كنم براي نوه ‌ام. روزي مي‌آيد كه يك عده ستمكار از بني اميه او را مي‌كشند."
-----------------
فاطمه خواب است. حسين گريه مي‌كند. يك دفعه گهواره شروع مي‌كند به تكان خوردن. صداي لالايي شنيده مي‌شود. حسين آرام مي‌گيرد. ماجرا را كه براي محمد (ص) تعريف مي‌كنند، مي‌گويد : "جبرئيل بوده، جبرئيل امين."
-----------------
خيلي دوستش داشت. خودش را از حسين و حسين را خود مي‌شمرد. روزي پيامبر روي منبر سخنراني مي‌كرد. ناگهان خطبه را قطع كرد و به ميان مسجد آمد. حسين كه زمين خورده بود را بغل گرفت و بوسيد و به نگاه‌هاي متعجب مردم گفت:
"خدا به من چنين امر فرموده!"
-----------------
پيرمرد داشت وضو مي‌گرفت. صداي دو پسر بچه را شنيد. بحث مي‌كردند كه وضوي كدام‌ شان درست است. پيرمرد توجهي نكرد. آمدند پيش او. گفتند: "ما وضو مي‌گيريم؛ شما ببينيد وضوي كداممان درست است." وضو گرفتند. صحيح و كامل. پيرمرد خنده‌اش گرفت. گفت: "وضوي هر دوتان حرف ندارد. اين منم كه با اين سن و سال اشتباهي وضو مي‌گيرم."
نقشه حسن و حسين گرفته بود.
--------------------------
پرسيد: "آن كسي كه آنجا وسط نشسته، كيست؟"
گفتند: "حسين، پسر علي."
پيش خودش گفت بروم قربه الي الله كمي به او فحش بدهم. آمد ايستاد روبرويش. تا مي‌توانست فحش داد و لعنت كرد. هم خودش را، هم پدرش را. گفت شما منافقيد، شما اسلام را خراب كرديد و از اين حرف‌ها. وقتي خسته شد دهانش را بست.
حسين گفت: "اهل شامي؟" مرد گفت: " بله". گفت:‌ "مي‌دانم. شامي‌ها اين‌طوري هستند. پس حتماً غريبي و جايي هم نداري. بيا برويم خانه ‌ي ما. مهمان ما باش. غذايي بخور. استراحتي بكن."
مرد بعداً مي ‌گفت: "دوست داشتم آن موقع زمين شكافته شود و من را ببلعد."
--------------------------
به آنهايي كه از اين و آن كمك مي‌خواستند مي‌گفت: "از كسي پول نخواهيد مگر براي فقر شديد يا پرداخت بدهي يا پرداخت ديه."
به آنهايي كه وضع مالي‌ شان خوب بود مي‌گفت: "اگر كسي از شما پول خواست حتماً به او بدهيد. او با اين كار آبروي خودش را برده، شما با رد كردنش آبروي خودتان را نبريد."
----------------------
مي‌گفتند: "اي پسر پيامبر! چرا اين قدر از خدا مي‌ترسي؟"
مي‌گفت: "فقط كسي در قيامت امنيت دارد كه در دنيا از خدا بترسد."
خودش وضو كه مي‌خواست بگيرد رنگش زرد مي‌شد، بدنش شروع مي‌كرد به لرزيدن.
--------------------------
رفتم پيش او و گفتم: "ضمانت كسي را كرده‌ام و حالا به اندازه‌ي يك ديه كامل بدهكار شده‌ام، پولش را ندارم. كمكم كنيد!" گفت: "سه سؤال مي‌پرسم. اگر يكي را جواب بدهي، يك سوم نيازت را به تو مي‌دهم، اگر دوتا، دو سوم و اگر به سه سؤالم جواب بدهي، همه بدهكاري ‌ات را مي‌دهم.
- برترين اعمال؟ گفتم: "ايمان به خدا".
- زينت آدمي؟ گفتم: "دانشي كه با بردباري همراه باشد."
- اگر نداشت؟
- ثروتي كه با جوان‌مردي همراه باشد.
- اگر نداشت؟
- فقري كه با شكيبايي همراه باشد.
- اگر اين را هم نداشت.
مكث كردم. گفتم: "بهتر است صاعقه‌ اي از آسمان بيايد و چنين آدمي را بسوزاند." خنديد. يك كيسه‌ي پول داد و يك انگشتر. صدايش هنوز در گوشم است: "جدم مي‌گفت به هر كس به اندازه معرفتش بخشش كنيد."
-----------------------
بار اولي كه به مدينه مي‌رفتم. فقير بودم و غريب. پرسيدم: "دست و دل‌بازترين آدم اين شهر كيست؟" گفتند: "حسين بن علي." دنبالش گشتم. توي مسجد پيدايش كردم. مشغول نماز بود. جلويش ايستادم. شروع كردم به شعر خواندن. في البداهه. در مدح سخاوت و بخشندگي‌اش. راه كه افتاد به سمت خانه‌اش، دنبالش رفتم و پشت در خانه‌ اش ايستادم. كمي كه گذشت دستش را از لاي در بيرون آورد. چهار هزار دينار پول ريخته بود توي عبايش، داد دستم. چند بيت شعر هم خواند، انگار شرمنده باشد. گريه‌ ام گرفت. گفت: "چرا گريه مي‌كني؟ نكند كم است؟" گفتم: "نه، گريه مي‌كنم براي اين دست ها كه چطور با اين همه بخشندگي زير خاك مي‌رود."
------------------------
غذاي هر روزمان تكه ‌اي نان خشك بود، تازه آن هم اگر پيدا مي‌شد. آن روز هم مثل هميشه. نه، مثل هميشه نبود. خجالت كشيديم دعوتش كنيم اما، دل به دريا زديم. خواستيم همراهي‌مان كند.
لبخند روي لبهايش نشست. از اسب پايين آمد. نشست كنارمان. حسين مهمان ما شد با تكه‌اي نان خشك.
--------------------------
خودش هم مي‌دانست مستحق تنبيه است. چشمش كه به شلاق افتاد، رنگ از صورتش پريد. ياد قرآن افتاد؛ از اخلاق اربابش خبر داشت. گفت: "والكاظمين الغيظ!" حسين دستش را بالا آورد: "رهايش كنيد."
- والعافين عن الناس.
- از گناهت گذشتم.
- والله يحب المحسنين.
- تو را آزاد مي‌كنم در راه خدا با دو برابر حقوق هميشگي‌ات.
-------------------
كسي حق نداشت اسم علي را بياورد مگر براي طعن و لعن و فحاشي. دستور معاويه بود. حسين بايد اسم پدر را زنده نگه مي‌داشت. اسم پسرهايش را گذاشت علي.
علي اكبر. علي اوسط. علي اصغر.
------------------
گفت: "يك وظيفه را انجام دهيد، بقيه‌ي كارها درست مي‌شود؛ امر به معروف و نهي از منكر." يادشان آورد كه قرآن علماي يهود را سرزنش كرده بود به خاطر صبرشان بر ظلم و فساد جامعه و بيشتر گفت از اوضاع زمانة خودشان. اما كيسه‌هاي پول بني اميه، گوشها را كر كرده بود.
-------------------
صبح مروان او را توي كوچه ديد. گفت: "يك نصيحتي مي‌خواهم به تو بكنم. اگر با يزيد بيعت كني هم براي دنيايت خوب است، هم براي آخرتت."
حسين گفت: "انا لله و انا اليه راجعون. آن وقت ديگر فاتحه اسلام خوانده است، با اين خليفه مگر چيزي هم از اسلام مي‌ماند؟"
--------------------
نشست سر قبر پيامبر. آمده بود خداحافظي كند. حرفهايش را كه زد خوابش برد. خواب جدش را ديد. بغلش كرد و پيشاني‌اش را بوسيد.
گفت: "حسين عزيزم! به پا خيز كه وقت وفا به پيمان است. معبودت مي‌خواهد تو را در قربانگاه ببيند."


منبع : كتاب جلوه هاي عاشقي
سند داستان ها:
منتهي الامال ج1ص337
2-بحارالانوار ج44ص198
3-موسوعةكلمات الحسين (ع)
4-سيره امام حسين (ع)ص29
5-منتهي الامال ج1ص20
6-سيره امام حسين (ع)ص32
7- سيره امام حسين (ع)ص52
8- بحارالانوار ج44ص196
9- منتهي الامال ج1ص342
10- منتهي الامال ج1ص342
11- بحارالانوار ج44ص195
12-انقلاب عاشوراص102
13-عقل سرخ ص86
14- منتهي الامال ج1ص357
15-لهوف ص90
منبع: گفتمان معنويت

دسته ها : محرم
جمعه سوم 9 1391 12:18


پيام امام زمان (عج) به شيعيانشان :

اگر شيعيان ما - كه خداوند توفيق طاعت و بندگي خويش را به آنها بدهد-در راه وفاي به عهدي كه بر دوش دارند همدل مي شدند هرگز بركت ملاقات با ما از آنها به تاخير نمي افتاد و سعادت ديدار ما به سرعت نصيب آنها مي گشت آن هم ديداري بر اساس شناختي راستين و صداقتي از جانب آنان نسبت به ما.(نامه ي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف به شيخ مفيد رحمه الله عليه-الاحتجاج ج2 ص 602)



نكته ها:



1)عهد و پيماني كه شيعيان بر دوش دارند چيست؟

مراد از عهد در اينجا بنا بر شواهد و قرائن متعدد عهد ولايت و ياري امامان است.

امام صادق (ع) فرمودند:ما همان پيمان و عهد خداييم.هر كس به عهد ما وفا كند به عهد الهي وفا كرده است و هر كس با ما پيمان بشكند با خداوند پيمان شكسته است.(الكافي ج 1 ص 221)

در زيارت آل يس به حضرت چنين سلام مي كنيم:

سلام بر تو اي پيمان الهي كه وفاي به آن را خداوند از مردم گرفته و آن را محكم و موكد گردانده است.

در زيارت حضرت صاحب الامر (عجل الله فرجه)چنين آمده است:

و اين عهد و پيمان من با توست...پس جان و مال و فرزندان و خويشان و هر آنچه پروردگارم به من داده به پيشگاهت و در تو و آرمان ها و فرمان هايت تقديم مي كنم.(مفاتيح الجنان)



2)منظور از ملاقات و ديدار در اين نامه چيست؟

مقصود آشكار شدن عمومي و ظهور است و نه فقط تشرف شخصي.زيرا پرواضح است كه چنانچه همه ي شيعيان در وفاي به عهدي كه بر دوش دارند (يعني ياري امام)همدل مي شدند مي بايستي امام با همه ي آنها ديدار كند و در اين حالت ديگر غيبت معني ندارد و حضرت ظاهر خواهند شد .(آيت الله پورسيد آقايي كارشناس مباحث مهدويت فصل نامه ي مشرق موعود شماره ي 10 ص 27)



3)رمز ظهور بر اساس نامه ي فرج چيست؟


بنابر تصريح امام (عج) رمز فرج ايشان آن است كه شيعيان در راه ياري رساندن به حضرت همه يكدل و يكصدا شده و تمام امكانات و تجهيزات خود را براي تأسيس حكومت جهاني در اختيار ايشان بگذارند بنابراين پيام حضرت اين است :

گمان نكنيد ظهور امري است صد در صد الهي كه شما در آن هيچ نقشي نداريد بلكه اين امر در انتخاب شماست.

آيات و روايات هم بر اين مطلب تاكيد دارند كه :((ما بايد بخواهيم))

خداوند سرنوشت هيچ قومي را تغيير نمي دهد مگر آنكه آنها خود را تغيير دهند. (رعد 11)


تفسير نمونه ج 10 ص 145:((اين جمله كه در دو مورد از قرآن با تفاوت مختصري آمده است يك قانون كلي و عمومي را بيان مي كند.قانوني سرنوشت ساز و حركت آفرين و هشدار دهنده.اين قانون كلي كه يكي از پايه هاي اساسي جهان بيني و جامعه شناسي در اسلام است به ما مي گويد: مقدرات شما قبل از هر چيز و هر كس در دست خود شماست و هر گونه تغيير و دگرگوني در خوشبختي و بد بختي اقوام در درجه ي اول به خود آنها باز مي گشت مي كند...البته ماوراي اسباب و عوامل ظاهري يك سلسله مددهاي غيبي و الطاف الهي است كه در انتظار بندگان با ايمان و پر جوش و با اخلاص است.ولي آنها را هم بي حساب به كسي نمي دهند بلكه شايستگي و آمادگي لازم است.))

تفسير نسيم حيات ج 13 ص 122:((در قرآن بارها به قانون ((ان الله لا يغير ما بقوم حتّي يغروا ما بانفسهم))اشاره كرده است.تو به همان صورتي كه در مقابل آينه قرار بگيري منعكس مي شوي.اگر آنچه در نيت و عمل خود داريد تغيير دهيد خدا مطابق همان براي شما تحول ايجاد مي كند.پس مقدرات شما قبل از هر چيز و هر كس در دست شماست .شانس و طالع و اقبال و جادو هيچ كدام پايه ندارد...سكوت مردم و بي تفاوتي آنها نسبت به ظلم هايي كه به امامان مي شد موجب گرديد كه امام صادق ها منزوي (و تنها) شوند.))

پيامبر (ص) فرمودند :امام مانند كعبه است كه مردم بايد به نزد او روند نه اينكه او به سمت مردم آيد.(بحار الانوار ج 63 ص 353)

خواجه نصير الدين طوسي (ره)مي نويسد:غيبت و نبودن او (حضرت مهدي -عجل الله تعالي فرجه الشريف) از ناحيه ي ماست.(كشف المرصاد ص 285)

سيد محمد تقي موسوي اصفهاني (ره)تصريح مي كند:مانع ظهور و آشكار شدن آن حضرت ناشي از خود مردم است... بر مردم واجب است كه موانع ظهور را بر طرف سازند تا از نور مقدسش بهرمند شوند.(مكيال المكارم ج 1 ص 21)

آيت الله بهجت(قدس سره) فرمودند: سبب غيبت امام زمان (عجل الله فرجه) خود ما هستيم.چرا دستش را بسته ايم و خانه نشينش كرده ايم؟و اجازه نمي دهيم خود را نشان دهد؟(بهارانه ص35و38)



4)بين وفاي به عهد شيعيان و ظهور امام زمان (عج) چقدر فاصله است؟

امكان ندارد بين قيام شيعيان و ظهور امام زمان فاصله بيفتد.يعني شيعيان مي توانند با همدل شدنشان در راه ياري رساندن به امام زمان (عج) همين امسال را به سال فرج تبديل كنند.

دليل:
فرج امام زمان (عج)مصداق كامل امر به معروف و نهي از منكر است چون منكرات را از تمام سطح زمين پاك نموده و خوبي ها را جايگزين مي كند.زمين را پر از عدل و داد مي كند همچنان كه از ظلم و جور پر شده بود(معجم احاديث ج 7 ص 399)

حال اگر شيعيان نفرات و تجهيزات خود را (يعني آنچه بدان مهدي موعود (عج) نياز دارد) در اختيار ايشان بگذارند ولي امام قيام نكنند يا به تاخير اندازند در واقع به ادامه ي ظلم و ستم و فحشاء و ... راضي شده اند (نعوذ بالله)و چه طور ممكن است از يك امام معصوم چنين سر بزند؟!او كه فرزند حسين (ع) است كه براي امر به معروف و نهي از منكر قيام كرد!

دوباره به اين بخش از نامه توجه فرمائيد:((هرگز بركت ملاقات با ما براي آنها به تاخير نمي افتاد)) و ((سعادت ديدار ما به سرعت نصيب آنان مي گشت))!



5)اين زمينه سازي بر عهدي ي چه كساني است؟

از قسمت ((اگر شيعيان ما...)) اين بر مي آيد كه وظيفه ي مهيا كردن بستر و زمينه هاي ظهور بر دوش شيعيان است و امام زمان از ايشان چشم داشت ياري دارد نه افراد ديگري و از بين شيعيان شيعيان ايران :

آيت الله نجم الدين طبسي مي نويسند:

با اندكي دقت در سخنان معصومين (ع) به اين نتيجه مي رسيم كه آنان(معصومين) نسبت به ايران و مردم آن توجه خاصي داشتند و در موقعيت هاي مختلف از نقش آنان در ياري دين و زمينه سازي براي ظهور مهدي (عج) سخن گفته اند.(چشم اندازي به حكومت مهدي(عج) ص45 به بعد)

ابن عباس مي گويد:خدمت پيامبر(ص)از فارسيان سخن به ميان آمد.آن حضرت فرمودند:((اهل فرس از ما اهل بيت هستند)).(ذكر اصبهان ص11)

روزي اشعث به حضرت علي (ع) با اعتراض گفت:اي امير مومنان!چرا اين عجم ها (ايرانيان) پيرامون تو گرد آمده اند؟بر ما پيشي گرفته اند؟!

حضرت خشمگين شدند و در پاسخ گفتند:آيا به من فرمان مي دهيدتا آنان را از خود دور سازم؟هرگز من آنان را كنار نمي زنم تا از اهل جاهلان گردم!سوگند به خدايي كه دانه را شكافت و آفريدگان را آفريد آنان براي باز گرداندن شما به دين اسلام با شما به نبرد بر مي خيزند چنانكه شما براي اسلام آوردن در ميانشان شمشير ميكشيد.(شرح نهج البلاغه ج20 ص284)

ايرانيان در روايات به اين تعابير آمده اند:اهل فارس.عجم ها.اهل خراسان.اهل قم.اهل طالقان.اهل ري و ...

با برسي مجموع روايات به اين نتيجه مي رسيم كه در كشور ايران پيش از ظهور منجي اديان نظامي الهي و مدافع امامان معصوم (نظام فعلي) بر پا مي شود (شده است)كه مورد توجه حضرت اباصالح المهدي (ارواهنا له الفدا)است و نيز مردم ايران نقش عمده اي در قيام آن حضرت دارند (ان شاءالله هر چه سريع تر)و در اينجا به ذكر دو روايت بسنده مي كنيم...

رسول الله(ص) فرمودند:مردمي از مشرق زمين(ايران)قيام نموده و زمينه را براي قيام حضرت مهدي (عج) فراهم مي سازند.(كشف الغمه ج3 ص 267)

همچنين مي فرمايند:پرچم هاي سياهي از سمت مشرق خواهد آمد كه دل هاي آنان همانند پاره هاي آهن است .پس هر كس از حركت آنان آگاهي يافت به سوي آنان برود و با آنها بيعت كند هر چند لازم باشد كه بر روي يخ حركت كند.(بحار الانوار ج51 ص 87)

با توجه به آنچه گفته شد: (( امسال سال فرج است اگر بخواهيم ))



جمعه سوم 9 1391 11:58

---«(بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحيم وَ بِه ذِكرِ الحُجَّةِ بنِ الحَسَنِ العَسكَري)»---


اين يك مقاله ي تبليغاتي ايه كه مي تونيد در كوچه و بازار پخشش كنيد و بسيار مهم و ضروري است.
در 2 برگه ي آچار هم جا مي شود ، «خيانت» يك برگه و در برگ ديگر ، «غربت» پشت و اطاعت «رو»
و اينك متن ...
خدا به حق آبروي عابرو داران ، فرج را در امسال برساند.
بسم ربّ القائم
خيانت
1-امام زمان(عجّ) در نامه اي خطاب اسحاق بن يعقوب مرقوم فرمودند :
«واكثروا الدعاء بتعجيل الفرج فإنّ ذلك فرجكم» : براي تعجيل در امر فرج ، بسيار دعا كنيد كه همان فرج شماست.»
(كمال الدين و تمام النعمه ، باب 45، حديث4)
2-مرحوم آيت الله مجتهدي از علماي تهران نقل كردند :
شبي در نجف ، بعد از اتمام نماز جماعت پشت سر آيت الله شهيد مدني و خلوت شدن مسجد، ناگهان ديدم آقاي مدني شروع كرد به گريستن.چون به من اظهار لطف داشتند، به خودم جرأت دادم و از ايشان ، علّت گريه را آن هم اين طور ناگهاني پرسيدم.ايشان فرمودند:
بعد از نماز يكي به من گفت :امام زمان(عجّ) را ديده است كه به او فرموده اند:
«ببين اين شيعيان بعد از نماز بلافاصله به سراغ كارهاي خود رفتند و هيچ كدام براي فرج من دعا نكردند.»
من هم تا اين را شنيدم ، متأثّر شدم و گريستم.آيت الله مجتهدي (ره) فرمودند : بعداً متوجّه شدم امام زمان(عجّ)، اين گلايه را به خود ايشان كرده بود.
(مير مهر ، ص53)
3-مرحوم آيت الله بهجت (ره) فرمودند:
مداحي كه حال خوبي هم دارد ، به خدمت صاحب الأمر (عجّ) رسيده و آن حضرت به او فرموده است :
«بعد از صلوات بر محمّد و آل محمّد(ص) ، گفته شود :و عجّل فرجهم»
(در محضر آيت الله بهجت ، ج 3ص 60)
4- ونيز فرمودند :
كساني كه در خواب يا بيداري تشرّف حاصل نموده اند ، از آن حضرت شنيده اند كه فرموده است :
«براي تعجيل فرج من ، زياد دعا كنيد.»
(همان ،ج 1ص118)
5-همچنين فرمودند :
خود او در مسجد سهله، جمكران،در خواب يا بيداري در گوش افرادي از دوستانش بدون اين كه او را ببينند ، فرموده است :
«فرج من نزديك است ،دعا كنيد.» يا به نقلي فرموده :«فرجم نزديك شده ، دعا كنيد بدا حاصل نشود.»
(همان ،ج1ص108)
6- و باز فرمودند :
آقايي كه زياد به مسجد جمكران مي رود مي گفت : حضرت غائب (عجّ) را در مسجد جمكران ديدم ، به من فرمودند :
«به دل سوختگان ما بگو براي ما دعا كنند.» و يك مرتبه از نظرم غائب شد ، نه اين كه راه برود و كم كم از نظرم غائب شود.
(همان ، ج2ص118)
7- خطيب توانا و سخنور دانشمند ، حجت الاسلام كافي نقل كردند :
يك نفر از رفقا از يزد نامه اي به من نوشته ؛ آدم ديني خوبي است از عاشقان امام زمان(عجّ)، از رفقاي من است.در نامه چيزي نوشته كه مرا چند روزي است منقلب كرده ؛گرچه اين پيغام خيلي به علما رسيده ،به مرحوم مجلسي گفته به شيخ مرتضي انصاري گفته به مرحوم شيخ عبد الكريم حائري گفته به مرحوم آقا سيد ابوالحسن اصفهاني گفته ، به بعضي از اوتاد ديگر گفته.
اين بدنه خدا نوشته : من چهل شب چهارشنبه از يزد مي آمدم مسجد مقدّس جمكران ، توسلي و حاجتي داشتم.شب چهارشنبه ي چهلمي ، دوهفته قبل بود.در مسجد مقدس جمكران خسته بودم ، گفتم ساعتي اول شب بخوابم ، سحر بلند شوم برنامه ام را انجام بدهم.در صحن حياط هوا گرم بود، خوابيده بودم يك وقت ديدم كه از در مسجد مقدس جمكران ، يك مشت طلبه ها ريختند تو ، گفتم چه خبر است ؟ گفتند:
آقا آمده.من خوشحال دويدم رفتم جلو، آقا را ديدم ، اما نتوانستم جلو بروم. گفتم :آقا آمده اند كه آمده باشند.
حضرت فرمودند:
«برو به مردم بگو دعا كنند خدا فرجم را نزديك كند.»
به خدا قسم آي مردم دعا هايتان اثر دارد.ناله هايتان اثر دارد.خود آقا به مرحوم مجلسي فرموده:
«مجلسي به شيعه ها بگو برايم دعا كنند.»هي پيغام مي دهد ، به خدا دلش خون است.
(ملاقات با امام زمان(عجّ) در مسجد مقدس جمكران، ص158)
8-يكي از شاگردان مرحوم آيت الله بهاءالديني مي گويد :
سال هاي بسياري در قنوت نماز آيت الله بهاء الديني ، آيات نوراني قرآن كريم و دعاهاي مرسوم را مي شنيديم تا اين كه ناگهان متوجّه شديم نوع كلمات و عبارات ايشان ، تغيير يافته است.وقتي دستان خود را مقابل صورت مي گرفتند، براي حضرت مهدي(عجّ) دعا مي كردند:اللهم كن لوليك الحجة بن الحسن ، صلواتك عليه و علي آبآئه...روزي كه در محضر آقا بوديم و فرصت مناسبي فراهم شد ، از تغيير رويه ي ايشان پرسيديم ، به يك جمله بسنده كردند : «حضرت پيغام دادند در قنوت به من دعا كنيد.»
(آيت بصيرت ، ص107)
9-يكي از علماي وارسته و برجسته ي نجف به كربلا مشرّف مي شود و در حرم امام حسين(ع) به محضر امام عصر(عجّ) شرفياب مي گردد ، حضرت به او مي فرمايند :
«فلاني ببين اين جا كه دعا مستجاب است ، مردم به فكر من نيستند و براي فرج من دعا نمي كنند.»
سپس حضرت ، تصرّف ولايتي مي فرمايند و آن عالم ربّاني ، خواسته هاي مردم را مي شنود كه هر كدام براي حوائج شخصي خود دعا مي كنند.
امام مي فرمايند :
«شنيدي؟! حتي يك نفر از اين زائران نگفت : خدايا فرج مهدي را برسان.»
(مجله ي موعود ،شماره 13، مقاله ي آقاي هاشمي نژاد)
10- حاج محمّد علي فشندي تهراني مي گويد :
در مسجد جمكران قم ، اعمال را به جا آوردم و با همسرم مي آمدم.ديدم آقايي نوراني داخل صحن شده و قصد دارند طرف مسجد بروند.گفتم :اين سيّد در اين هواي گرم تابستان از راه رسيده و تشنه است.ظرف آبي به دست او دادم تا بنوشد ، پس از آن كه ظرف آب را پس داد ، گفتم :آقا شما دعا كنيد و فرج امام زمان را از خدا بخواهيد تا امر فرجش نزديك گردد. فرمود:
«شيعيان ما به اندازه ي آب خوردني ما را نمي خواهند ، اگر بخواهند دعا مي كنند و فرج ما مي رسد.»
اين را فرمود و تا نگاه كردم ، آقا را نديدم . فهميدم وجود اقدس امام زمان(عجّ) را زيارت كردم و حضرتش امر به دعا به نموده است.
(شيفتگان حضرت مهدي(عجّ) ، ج1ص155)
و تأكيدات و سفارشات همچنان ادامه دارد ...
حال به اين كلام نوراني دقت نمائيد :
ابو بصير مي گويد : از امام صادق(ع) شنيدم كه فرمودند :
«هر كه از ياران ما كه يكي از برادران (ديني اش) در مورد كاري از او كمك بخواهد ، ولي او تا آن جا كه مي تواند ، در آن كوشش نكند ، به خدا و رسولش و مؤمنين خيانت كرده است.»پرسيدم مقصود شما از مؤمنين چه افرادي هستند ؟
حضرت فرمودند :«از زمان امير المؤمنين تا آخر آنان.»
(اصول كافي،كتاب ايمان و كفر،باب كسي كه براي برادر ديني خود خير انديشي نكند،حديث3)
كامل ترين و مظلوم ترين مؤمن عالَم يعني امام زمان(عجّ) با تأكيد و تكرار فراوان از ما طلب كمك و ياري نموده و دعاي زياد براي فرجش را از ما خواسته است.حال اگر كما در راه ياري امامان ، آنچه در توان داريم به كار نگيريم و روز و شبمان را با ذكر فرج منوّر نسازيم ، به تصريح امام صادق(ع) در حق خداي عزّوجلّ و رسول گراميش(ص) و ائمّه ي اطهار(ع) خيانت كرده ايم!
به خدا پناه مي برريم.
(دعاي هميشگي براي فرج را با سعي و تلاش در انجام واجبات و ترك گناهان همراه كنيم.)


بسم ربّ القائم
اطاعت
حق امام بر مردم :
ابو حمزه مي گويد از امام باقر(ع) پرسيدم : حق امام بر مردم چيست؟حضرت فرمودند :
«حق امام بر مردم آن است كه سخنش را بشنوند و از او اطاعت كنند.»
(اصول كافي ؛ كتاب الحجه ؛ باب حقوق واجب امام بر رعيت و رعيت بر امام ؛ حديث1)
امام صادق(ع) فرمودند :
«شنيدن و اطاعت كردن، در هاي خير هستند ؛ كسي كه بشنود و فرمان ببرد ،حجت و دليلي بر عليه او نيست؛ ولي كسي كه بشنود و فرمان نبرد ، حجت و عذري از او پذيرفته نخواهد شد.»
(همان، باب وجوب اطاعت از ائمّه(ع)،حديث17)
همچنين فرمودند :
«ماگروهي هستيم كه خداوند ، اطاعت از مارا واجب كرده است.»
(همان، حديث3)
نتيجه ي اطاعت كردن از ائمّه (ع) :
پيامبر اكرم(ص) فرمودند :
«هر كس دوست دارد مانند پيامبران زندگي كند و مانند شهيدان بميرد و در بهشتي كه خداوند رحمان(درختان آن را) كاشته ساكن شود ، بايد علي را دوست بدارد و با او دوستي كند و به امامان بعد از او ، اقتدا نمايد(دنباله ي روي آن ها باشد و امرشان را اطاعت كند.)زيرا آن ها عترت(خانواده ي) من هستند و از طينت(گِل) من آفريده شده اند ؛خداوندا فهم و علم مرا به آن ها روزي كن و واي بر آن ها كه از امّت من هستند و با اين امامان مخالفت مي كنند ، خداوندا شفاعت مرا به آن ها نرسان.»
(اصول كافي ؛ كتاب الحجة ؛ باب آنچه كه خدا و رسولش واجب كرده انتد از همراه بودن با ائمّه(ع)؛ حديث3)
يكي از اوامر مهم امام زمان(عجّ) :
«واكثروا الدعاء به تعجيل الفرج.»
براي زود تر واقع شدن امر فرج ، بسيار دعا كنيد.
(كمال الدين و تمام النعمه، باب 45 حديث4)
اماما ! كلامتان را شنيديم و اطاعت مي كنيم.
تمام ساعات عمرمان را معطّر به «ذكر فرج» خواهيم كرد.
هر كه را مي نگرم ، در پي يك بيمه بود شكر حق بيمه ي من ، ذكر دعاي فرج است
بسم ربّ القائم
غربت
اي عاشقان براي ظهورم دعا كنيد
روز و شبان به سوي خدا التجا كنيد
گر انتظار امر فرج مي كشيد پس
بايد كه روز و شب همه از دل نوا كنيد
آن يوسفي كه در چه غيبت بود منم
اي قافله طناب برايم رها كنيد
بگذشت عمر اشك من زار از هزار
با اشك خويش پاك زمن اشك ها كنيد
زندان غم مرا به اسارت كشيده است
اي عاشقان مرا ز اسارت رها كنيد
از مهدي غريب وطن ياد آوريد
هرگاه ياد جد غريب مرا كنيد
از من در اين زمانه نباشد غريب تر
از بحر اين غريب زمانه دعا كنيد
امروز سيل اشك بريزيد بهر من
فردا كه ظهور شد ، زجان خنده ها كنيد
«الهي ، ياد مهدي و انتظارش و ايمان به او و يقين محكم و استوار به ظهورش و دعا كردن براي او و صلوات فرستادن بر او را از ياد من مبر.»
(قسمتي از دعايي كه نائب اول امام زمان(عجّ) ، جناب عثمان بن سعيد (ره) آن را به ابو علي محمّد بن همام تعليم داد ؛ملحقات مفاتيح الجنان)
- كاري از فعّالان ظهور مشهد -
آدرس:بلوار جانباز،جانباز 13،مسجد حسيني
زمان:شنبه ها ساعت 9بعد از ظهر
تلفن پاسخگو:09153059557
«اَللهُّمَ عَجِّل فَرَجَ مَولانا اَلاِمامِ الهاديِ المَهدي اَلقائِمُ بِاَمرِك وَجعَل الفَرَجَه في هذَا السِنَةِ وَ سَهِّل مَخرَجَه وَ جَعَلَنا مِن خَيرٍ اَنصارِه ي وَ اَعوانِه ي وَ الذّابينَ عَنه وَ المُسارِعينَ اِلَيه في قَضآءِ حَوائِجِه وَالمُمتَثِلينَ لِأَوامِرِه وَالمُحامينَ عَنه وَالسّابِقينَ اِلي اِرادَتِه والمُستَشهَدينَ بَينَ يَدَيه وَ مُحِبّينِه ي وَ شيعَتِه ي»
- آماده ي ظهورش -
دسته ها : محرم
جمعه سوم 9 1391 11:50

او فقط رضاي خدا را جست و جان خويش و اهل بيت خويش و اصحاب خويش را با خداوند معامله نمود.
تحمل تشنگي و رنجهاي عاشورا و اسارت اهل بيت او براي رضاي رب العالمين بود تا مكتب و دينش زنده بماند تا جامعه گرفتار در ظلم آزاد گردد.

او خواست مسلماناني كه پيامبر و علي و فاطمه را فراموش كرده بودند دوباره برگرداند،
او ميخواست مردم اسير و برده دنيا و خواهشهاي نفساني خويش نشوند،
او ياد و خاطره معاد را زنده گردانيد،
او ميخواست مكتب توحيدي لا اله الا الله باقي بماند،
او ميخواست بيت المال مسلمانان كه در دست جنايتكاران افتاده بود و همه حيف و ميل ميشد به مسلمين بازگرداند،
او ميخواست دوباره قرآن همراه با فهم حقايق تلاوت گردد،

او ميخواست به انسانهاي جهان بفهماند كه ديندار واقعي باشند و هيچگاه در مقابل ظلم ستمگران سكوت نكنند و تنها در سايه ي آگاهي از دنيا و همنوعان خود بندگي خداوند را شايسته خويش بدانند.

 

اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِ اللَّهِ

نام او، ياد او، خاطره شگفت انگيز او و داستان شگرف كربلاى او، همه و همه در طول تاريخ براى همه نسل‏ها نيروبخش، حيات آفرين، پندآموز، اميدزا و انقلاب گستر است.
به راستى كدامين ملت را ميتوان سراغ گرفت كه با روح و خون حسين همگرايى كنند و به افتخارات معنوي آن نائل نشوند ؟
خون حسين، مايه حيات‏ بخشى است كه در گذر زمان بر كالبد ملت‏ها دميده مى‏شود و آنها را به زندگى فرا مى‏خواند و حضرت سيدالشهدا(ع) زنده جاويدى است كه هر سال، دوباره شهيد مى‏شود و همگان را به يارى جبهه حق زمان خود، دعوت مى‏كند و عظمت واقعه عاشورا و قهرمانانش را متجلي مي سازد.
باشد كه با سيره و خلق وخوي او زندگيمان را رنگ الهي ببخشيم و به گونه اي دوستي با او و خاندانش را ابراز كنيم كه چگونه زيستن، چگونه مردن، و آزادگي را از او درك نموده باشيم. چرا كه شناخت هدف و سرلوحه قرار دادن آرمان هاي امام حسين(ع) سرآغاز درك آزادي و آزاد انديشي است ...

دسته ها : محرم
جمعه سوم 9 1391 11:42

بند هشتادو هشتم

اين بند براي رفع باد سرخك خوب است

همچنين براي كسي

كه به يك مرض دائمي گرفتار شده

 و كسي كه سينه درد و گوش درد دارد

 بسيار خوب است

دسته ها : دعا
جمعه سوم 9 1391 11:34

و اينك امشب ....

پدر

پسر

عشق

مهر و وفا

محبت پدري

علي اكبر

حسين

علي جان تو اذان بگو

 

اي شبح پيامبر

اي نور ديده من

علي اكبر اماده جنگ شد

مي گويند كه او اولين نفر از بني هاشم بود

به جنگ رفت

چه زيبا نبرد كرد

عطش بر او غلبه كرد

به سمت پدر امد

پدر

اب

عطش

و دوباره ميدان

جنگ با دشمن خدا

اين بار علي اكبر ......

بر روي اسب افتاد

وخون جلوي چشمان اسب را گرفت

اسب راه را گم كرد

و اسب به جاي خيمه به سمت دشمن تاخت

واي من

واي من

علي اكبر ......

ولدي علي

حسين خودرا به بالاي سر علي اكبر رساند

ولدي علي

خواست بدن بي جان علي را به خيمه بياورد

اما ...........

شايد اين جا بود كه فرمود

جوانان بني هاشم بياييد

بدن علي اكبر تكه تكه شده بود

خواهر به دادش رسيد

بدن را در عبا جمع كرد

واي برمن

واي بر من

 

دسته ها : محرم
پنج شنبه دوم 9 1391 20:6
وقت وداع فصل بهاران بگو "حسين"
در لحظه هاي بارش باران بگو "حسين"

هرجا دلت گرفت كمي محتشم بخوان
هي در ميان گريه بگو جان، بگو "حسين"

كشتي شكست خورده كه ديدي به كارزار
در خاك و خون تپيده به ميدان بگو "حسين"

از نام گرم او دل برف آب مي رود
در سردسير سخت زمستان بگو "حسين"

تغيير كرده است لغتنامه هايمان
زين پس به جاي واژه عطشان بگو "حسين"

روضه بخوان كه لحظه ي طغيان چشم ما
همپاي چشمه هاي خروشان بگو "حسين"

ديدي اگر كه جسم قمر زير آفتاب
مانده سه روز بين بيابان بگو "حسين"

ديدي اگر كه جامه ي يوسف ربوده اند
افتاده بين معركه عريان بگو "حسين"

ديدي اگر كه قاري قرآن سرش شكست
از سنگ قوم دشمن قرآن بگو "حسين"
***ميلاد حسني***
دسته ها : محرم
پنج شنبه دوم 9 1391 13:40
X