معرفی وبلاگ
فعالییت سازمان زنان انقلاب اسلامی در پی انسجام و هماهنگی و شناسایی زنان فعال منطقه بسته به مهارت و توانمندیی انها در جهت رفع نیازمندرهای زنان ان منطقه . خواهرم بسته به نیاز فکری و روحی و مادی خود با ما هم سخن شو بهترین خوبی ها نزد زنان است امام صادق(ع) باهم شویم ،یکی شویم درمانی برای دردی شویم ............ آن لحظه اي كه زن در خانه خود مي ماند و (به امورزندگي و تربيت فرزند مي پردازد)به خدا نزديكتر است.حضرت زهرا (س)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2066597
تعداد نوشته ها : 1572
تعداد نظرات : 178
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
 




استغفار به معناى شستشو است و توبه به معناى كسب كمالات است، مانند شخص آلوده كه بايد اول لباس چركين را از تن بيرون بياورد و خود را شستشو بدهد و بعد لباس پاكيزه به تن كند. يا بايد ابتدا جاروب كند، سپس ‍ زمين را فرش كند.


استغفار از ماده غفر و در لغت و به معناي طلب مغفرت است.[قرشي، علي‌اكبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1371ش، چاپ 6، ج 5، ص 108] و در اصطلاح به معني درخواست زباني و عملي آمرزش است.[راغب اصفهاني، حسين بن محمد؛ المفردات في غريب القرآن، تحقيق صفوان عدنان داودي، دمشق بيروت، دارالعلم، الدار الشاميه 1412ق، چ اول، ص 609]



تفاوت استغفار و توبه

گروهى معتقدند كه فرقى ميان استغفار و توبه نيست. براى آنكه استغفار و توبه يكى است و توبه تاكيد استغفار است.
ولى گروهى ديگر ميان آن دو فرق گذارده اند، به آن جهت كه استغفار مقدم بر توبه است و تقدم استغفار بر توبه به اين معناست كه انسان بايد خود را از گناهان پاك سازد و سپس خود را به اوصاف الهى بيارايد. در واقع استغفار، توقف در مسير گناه و شستشوى خويشتن است و توبه بازگشت به سوى اوست كه وجودى است بى انتها.
استغفار به معناى شستشو است و توبه به معناى كسب كمالات است ،مانند شخص آلوده كه بايد اول لباس چركين را از تن بيرون بياورد و خود را شستشو بدهد و بعد لباس پاكيزه به تن كند. يا بايد ابتدا جاروب كند، سپس ‍ زمين را فرش كند.(گناه شناسى ، ص 299.)



دليلي بر تفاوت استغفار و توبه

فرمان توبه پس از امر به استغفار در آيات 3، 52 و 90 هود به دو دليل نشان دهنده مغايرت مفهوم استغفار و توبه است:
1- عطف توبه بر استغفار با كلمه ثمّ كه فاصله و ترتيب را مي‌رساند .
2- اصل در كلام هر گوينده‌اي تاسيس و اراده معناي جديد است.
درباره مغايرت استغفار با توبه وجوهي گفته شده كه مي‌توان آنها را بدين گونه خلاصه كرد:
الف) استغفار، آمرزش خواهي از گناهان براي پيراستن روح از آلودگي‌‌ها و نابودي‌ باورها و اعمالي مانند شرك و معصيت است و توبه اقدام براي آراستن روح به صفات پسنديده، مانند توحيد و ايمان و امتثال فرمان‌هاي الهي است در نتيجه استغفار به معناي طلب آمرزش؛ و توبه به معناي بازگشت به خدا در مقام عمل است.
ب) منظور از استغفار، درخواست آمرزش از گناهان پيشين و مقصود از توبه پشيماني و بازگشت به سوي خدا درباره گناهاني است كه امكان دارد در آينده واقع شود.[ هاشمي رفسنجاني، اكبر؛ دايره المعارف قرآن كريم، تهيه و تدوين مركز فرهنگ و معارف قرآن، قم، بوستان كتاب، 1382ش، چاپ اول، ج 3، ص 134 – 135.]
ج) بين توبه و استغفار، نسبت عموم و خصوص مِنْ وجه است، زيرا از جهت اين‏كه عزم برترك گناه از اركان يا شرايط توبه است، اما شرط استغفار نيست، پس استغفار اعم از توبه است. از سوى ديگر استغفار وابسته به لفظ است اما در توبه نياز به لفظ خاصى نيست، پس توبه اعم از استغفار است. در جايى كه توبه و ندامت با استغفار اظهار شود و با عزم برترك گناه توأم گردد، هم استغفار است و هم توبه.
د) استغفار نوعى دعا است، چنان‏كه امام صادق(عليه السلام) فرمود: « استغفار جامع‏ترين دعاها است». در حالى كه توبه، از مقوله دعا به شمار نمى‏رود.
ذ) توبه تنها از شخص تائب (توبه كننده) صورت مى‏گيرد و نيابت بردار نيست اما استغفار (طلب آمرزش) از طرف ديگرى به نحوه نيابت نيز ممكن است، همان‏طور كه يعقوب براى فرزندانش استغفار كرد و يا فرشتگان براى مۆمنان و پيامبر و اولياى الهى براى پيروان خود طلب مغفرت و بخشش مى‏كنند.
ه) استغفار يك عمل مستحبى محسوب مى‏شود، اما توبه واجب و فريضه است.


معناي استغفار

از مولاي متقيان امام علي(عليه السلام) نقل شده است كه شخصي در محضر آن حضرت گفت: استغفرالله ربّي و اتوب اليه. حضرت رو به او كردند و فرمودند: آيا مي داني كه معناي استغفار چيست؟ بعد فرمودند: استغفار بلندترين درجات بهشت است و آن اسمي است كه بر شش چيز اطلاق مي شود و يا شش عضو دارد ( و آن ها عبارت اند از:
1 - پشيماني بر گذشته 2 - تصميم بر اين كه ديگر بازگشت نكني 3 - حق مردم را به آن ها برگرداني تا هنگام ملاقات با پروردگار پاك باشي و حقي از مردم بر گردن تو نباشد. 4 - هر واجبي كه از تو فوت شده است به جاي آوري 5 - آن كه گوشتي كه به حرام در بدن تو روييده آن را با اندوه و حزن و مشقت فراوان ازبين ببري تا به پوست و استخوان بچسبد و گوشت تازه در ميان پوست و استخوان برويد. 6- آن كه به بدن خود درد و الم طاعت بچشاني به همان اندازه كه لذت معصيت را به آن چشانده اي. (نقل از عين الحيات مجلسي (ره))
پيامبر گرامي اسلام (صلي الله عليه وآله) مي فرمايند: (خيرالدعا الاستغفار) بهترين دعا آمرزش خواهي است(كافي ج2، ص 504) همچنين حضرت امام رضا(عليه السلام) مي فرمايند: (المستغفر من ذنب و يفعله كالمستهزي بربّه) كسي كه از گناهي استغفار مي كند و باز آن را انجام مي دهد، مانند كسي است كه پروردگارش را ريشخند كند. (كافي، ج 2، ص 504) اميرمومنان (عليه السلام) مي فرمايند: گناهان درد و داروي آن استغفار است و شفاي (از گناه) بر اين است كه (به گناه) بازنگردي. (غررالحكم، ح 1890)


شرايط استغفار

حضرت علي (عليه السلام) شش شرط براي استغفار بيان فرموده‌اند:
1- ندامت و پشيماني از گذشته.
2- عزم بر اين كه هرگز آن را تكرار نكني.
3- حقوقي را كه از مردم ضايع كرده‌اي به آنان بازگرداني به طوري كه هنگام ملاقات پروردگار حقي از مردم بر تو نباشند.
4- تمام فرايضي را كه از تو فوت شده است حق آن را بجا آوري.
5- گوشت‌هايي كه بر اثر حرام بر اندامت روئيده است با اندوه بر گناه آب كني تا چيزي از آن باقي نماند و گوشت تازه به جاي آن برويد.
6- به همان اندازه كه شيريني معصيت و گناه را چشيدي زحمت طاعت را نيز بچشي.[ نهج البلاغه، قم، دارالهجره، بي‌تا، ص 549.]

آداب استغفار

1- استغفار هنگام سحر
2- استغفار در شب جمعه
3- اعتراف به لغزش‌ها
4- اقرار به ايمان و اظهار تسليم در برابر خداوند
5-توجه به ربوبيت خداوند
6-توجه به ولايت مطلق خداوند
7- توسل به انبيا
8- ذكر صفات كمال خداوند هنگام درخواست آمرزش
9- ياد خدا[ ر.ك: هاشمي رفسنجاني، اكبر؛ فرهنگ قران، قم، بوستان كتاب، 1385ش، ج3، ص 170-171.]

فرآوري : زهرا اجلال
بخش اخلاق و عرفان اسلامي تبيان

منابع :
سايت حوزه
سايت انديشه قم
سايت پاسخگو
بيانات حجت الاسلام قرائتي
دسته ها : مذهبي
پنج شنبه نوزدهم 11 1391 8:37
امتحانات سخت با ذكر لا اله الا الله !!



اخيراً باب شده كه برخي از اين مبلغان منافق و دروغ‌گو، در محافل «ذكر» مي‌دهند و برخي از آنان نيز مردم را از زيارت عاشورا و اذكار ديگر، به بهانه‌ها و اراجيف «من درآوردي» پرهيز مي‌دهند! كه پرهيز دادن از ذكر «لا إله الا الله»، به بهانه‌ي اين كه ذكر بزرگي است و شما را درگير امتحانات سخت و مشكلات عديده مي‌نمايد نيز يكي از همين ترفندهاي شيطاني آنان است. چرا كه فرمان پرهيز از اين ذكر، فرمان شيطان است و نه اسلام.




متأسفانه جلسات مذهبي بانوان كه در قالب هيئت‌هاي خانگي برگزار مي‌گردد، از كنترل كمتري برخوردار است و به همين دليل سنگر مانور دشمنان اسلام از يك سو و دنياطلبان سوداگر كه از طريق انحراف و فريب اذهان عمومي ارتزاق مي‌كنند از سوي ديگر قرار گرفته است و بايد اذعان داشت كه ساده‌لوحي، بي‌بصيرتي و زودباوري برخي از عوام نيز زمينه‌ را براي جولان، تك‌تازي و چپاول آنان فراهم‌تر نموده است. تا جايي كه بسيار مشاهده شده برخي از اين بانوان ساده‌لوح، به شكل مريد به گرد مبلغين و مبلغات دروغ‌گو جمع شده و با اهداي تراول، جواهرات، پول نقد و حتي گاهي خانه و ويلا، او را مساعدت، اطاعت و تبعيت مي كنند!
اخيراً باب شده كه برخي از اين مبلغان منافق و دروغ‌گو، در محافل «ذكر» مي‌دهند و برخي از آنان نيز مردم را از زيارت عاشورا و اذكار ديگر، به بهانه‌ها و اراجيف «من درآوردي» پرهيز مي‌دهند! كه پرهيز دادن از ذكر «لا إله الا الله»، به بهانه‌ي اين كه ذكر بزرگي است و شما را درگير امتحانات سخت و مشكلات عديده مي‌نمايد نيز يكي از همين ترفندهاي شيطاني آنان است. چرا كه فرمان پرهيز از اين ذكر، فرمان شيطان است و نه اسلام.


پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) از همان آغاز بعثت به مردمان هر عصر و نسلي فرمودند: «يا ايها الناس قولوا لا اله الا الله تفلحوا» - بگوييد: لا اله الا الله [تا] رستگار شويد. حال عده‌اي (آن هم به نام اسلام و ذكر) مدعي شوند كه نگوييد «لا اله الا الله» تا به امتحانات سخت دچار نشويد؟!


اساساً همه‌ي دعوت انبياي الهي و امتحان‌هاي الهي براي اين است كه مردمان به «لا اله الا الله» پي ببرند و در گفتار و عمل به صورت مكرر و پيوسته متذكر اين معنا باشند تا رستگار شوند. لذا اين ذكر حلال مشكلات و معضلات در دنيا و آخرت است و نه سبب بروز آنها.

در روايت امام باقر و امام صادق (عليهماالسلام) آمده است:
«لا إله الاّ الله» و «الله اكبر» بسيار بگوييد، زيرا چيزي نزد خداي عزوجل محبوب‌تر از گفتن «لا إله الاّ الله» و «الله اكبر» نيست. (اصول كافي، ج4، ص 268)
 


امام صادق (عليه السلام) مي‌فرمايند:
هر كس در روز صدبار بگويد: «لا إله الاّ الله» در آن روز از نظر عمل بهترين مردم است، مگر (از) كسي كه زيادتر گفته باشد. (اصول كافي، ج4، ص 267).

امام صادق (عليه السلام) به ابان بن تغلب مي‌فرمايند:
اي ابان! چون به كوفه رفتي اين حديث را [براي مردم] بازگو كن: «من شهد أن لا اله الا الله مخلصاً و جبت له الجنه ...» هر كس از روي اخلاص شهادت دهد به «لا إله الاّ الله» بهشت بر او واجب مي‌شود.
ابان گويد: عرض كردم: از هر دسته گروهي نزد من [به ديدنم] مي‌آيند، آيا براي همه‌ي آنان اين حديث را روايت كنم؟ فرمود:
آري اي ابان؛ چون روز قيامت شود و خداوند همه‌ي اولين و آخرين را گرد آورد، «لا إله الاّ الله» را از آنها بگيرد، جز آن كس كه بر اين امر (استوار) باشد. (يعني كسي كه به صورت پيوسته و مستمر، در قول و عمل به صورت خالصانه به ذكر «لا إله الاّ الله» مشغول است.)


پس، كساني كه به نام تبليغ دين مردم را از ذكر «لا إله الاّ الله» پرهيز مي‌دهند، رمال‌هاي بي‌دين و بلندگوهاي شيطان هستند و كساني كه مسلمان و مۆمن هستند، بايد از صميم قلب و باور عقلي و نيز از روي اخلاص با صداي بلند در گفتار و عمل صالح و مخلصانه و به صورت مستمر بگويند: «لا إله الاّ الله»




همراهي زبان و قلب براي ذكر لااله الا الله

ذكر «لا إله الاّ الله» ذكري است كه اول بايد به زبان و بيان گفته شود و بعد به قلب ايمان آورده شود و سپس در عمل و در هر آني و هر كاري نصب العين قرار گرفته و لحاظ شود تا مبادا انسان در گفتار، گرايش قلبي و اعتقاد و نيز در عمل، لحظه‌اي دچار «إله‌»ها و شرك گردد. حالا آن را از ريشه مي‌زنند و مي‌گويند: حتي به زبان نگوييد(؟!)
در احاديث و روايات نيز مكرر تأكيد شده است كه هيچ ذكري بالاتر، گرانقدر‌تر و حتي هم طراز با ذكر «لا إله الاّ الله» نيست. دقت شود كه فرموده‌اند: هيچ ذكري. و اتفاقاً اين ذكر عظيم است كه راهنما، مشكل‌گشا، نشاط‌آور و سبب اطمينان قلب از هر «حزن و خوفي»‌ است.





لا اله الا الله، علاج وسوسه

امام رضا عليه السلام از پدرانش از رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از جبرئيل نقل مي كند كه خداوند مي فرمايد: «كلمه ي لا اله الا الله » دژ محكم من است. كسي كه آن را بگويد، داخل قلعه ي من مي شود و كسي كه داخل قلعه ي من شد، از عذاب من ايمن خواهد بود.»( بحار الانوار، ج 49، ص 126) آن حضرت شرط اساسي آن را قبول ولايت ائمه عليهم السلام دانسته است.
لا اله الا الله كلام بسيار شريفي است كه به واسطه ي آن، در مرحله ي اول، تمام معبودهاي ساختگي و دروغين نفي مي‌شود (لا اله) و در مرحله ي دوم، مقام و منزلت معبود حقيقي را در خداوند منحصر مي كند (الا الله).
حروف اين كلمه ي توحيدي به گونه اي چينش شده است كه در گفتن آن به حركت لب ها نيازي نيست و اين از امتيازات مهم اين ذكر است و عنايتي است از طرف خداوند به بندگانش، به سبب تحقق اخلاص در اين ذكر توحيدي. امام صادق عليه‌السلام مرتبه ي بالاتر اخلاص در اين كلمه را چنين بيان مي كند: «كسي كه" لا اله الا الله" بگويد، داخل بهشت مي‌شود و اخلاص در آن، اين است كه" لا اله الا الله" مانع او از ارتكاب محرمات الهي شود.»( بحار الانوار، ج 8، ص 359)
امام صادق عليه السلام مي فرمايد: «كسي كه صد مرتبه" لا اله الا الله" بگويد، در آن روز [كه اين ذكر را مي گويد] از نظر عمل، افضل از همه ي مردم است، مگر از كسي كه زيادتر گفته باشد.»( وسائل الشيعه ي، ج 7، ص 183)
خواندن هزار مرتبه "لا اله الا الله" سبب نجات از گرفتاري ها و رهايي از قيد و بندها است(هزار و يك ختم، ص 33) و مداومت بر آن، علاج وسوسه است. مرحوم آيت الله كشميري براي نفي خواطر و درمان حديث نفس ذكر" لا اله الا الله" را سفارش مي كرد.(صداقت، روح و ريحان، ص 89؛ صداقت، صحبت جانان، ص 121)


فرآوري : زهرا اجلال
بخش اخلاق و عرفان اسلامي تبيان

منابع :
سايت ايكس شبهه
سايت فارس
سايت شيعه نيوز

...

دسته ها : مذهبي
چهارشنبه هجدهم 11 1391 12:42
 


در نزد خداوند عزّوجلّ چيزى منفورتر از بخل و بداخلاقى نيست. بد اخلاقى، عمل را ضايع مى‏‌كند، آن‏سان كه سركه عسل را.



رسول اكرم صلى‏ الله ‏عليه‏ و‏ آله :

اَنـَا اَديبُ اللّه‏ِ وَ عَلىٌّ اَديبى ، اَمَرَنى رَبّى بِالسَّخاءِ وَ الْبِرِّ وَ نَهانى عَنِ الْبُخْلِ وَ الْجَفاءِ وَ ما شَى‏ءٌ اَبْغَضُ اِلَى اللّه‏ِ عَزَّوَجَلَّ مِنَ الْبُخْلِ وَ سوءِ الْخُلُقِ، وَ اِنَّهُ ليُفْسِدُ العَمَلَ كَما يُفْسِدُ الخَلُّ الْعَسَلَ؛

حضرت محمد مصطفي صلي الله عليه و آله فرمود: من ادب آموخته خدا هستم و اميرالمومنين على(عليه السلام)، ادب آموخته من است. پروردگارم مرا به سخاوت و نيكى كردن فرمان داد و از بخل و سختگيرى بازَم داشت.

در نزد خداوند عزّوجلّ چيزى منفورتر از بخل و بد اخلاقى نيست. بد اخلاقى، عمل را ضايع مى‏‌كند، آن‏سان كه سركه عسل را.

در ادامه به اختصار كمي پيرامون اين دوصفت نكاتي را بيان مي كنيم.


بخل و سخاوت


بخل يكي از ملكات زشت اخلاقي است كه گاهي به صورت روحيه در وجود انسان قرار مي‌گيرد و انسان در اثر آن «بخيل » يا « باخل » مي‌شود كه در اين نوشتار به بيان مطالب گوناگوني پيرامون اين رذيله‌ي اخلاقي مي‌پردازيم

استناد قرآني قرآن كريم در سوره‌ي حديد، آيه‌ي24 مي فرمايد:« الَّذينَ يَبْخَلُونَ وَ يَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبُخْل‏» يعني: «كساني كه خود بخل مي‌ورزند و ديگران را هم به بخل امر مي‌كنند».

بنا بر آنچه بيان شد در مي‌يابيم كه اگر در تعريف بخل گفته شود كه « بخيل كسي است كه به ديگري چيزي عطا نكند» در اين صورت شامل قسم دوم كه بخيل ديگران را از انفاق نهي مي‌كند نمي‌شود. و اگر گفته شود كه بخيل كسي است كه نگذارد ديگران چيزي را به كسي عطا كنند شامل قسم اول ـ كه بخل ورزيدن نسبت به اموال خودِ بخيل است ـ نمي شود.

شدت و ضعف بخل در انسان ها صفت بخل در وجود انسان ها دچار ضعف و شدت است به طوريكه گاهي برخي از افراد نسبت به بذل و بخشش اموال خود به ديگران بخل مي‌ورزند. اما عده اي ديگر نسبت به اموال ديگران نيز بخيل اند و با اينكه هيچ ارتباطي به آنها ندارد و چيزي از آنها كم نمي‌شود باز هم بخشش ديگران را بر نمي‌تابندكه طبيعتا چنين افرادي در درجه‌ي شديد تري از بخل قرار دارند.

اميرالمومنين مي فرمايد: اگردرون شما آرام نيست خودت را شبيه خوش اخلاق ها بكن. يعني ظاهرت را آرام نشان بده و غضب را قورت بده . اگر شما حليم نيستيد با سختي مي توانيد خودتان را حليم نشان دهيد. انساني كه بداخلاق است نمازش بالا نمي رود

بخيل كيست؟ بخل مادي و بخل علمي و مطالعاتي چيست؟


امام علي (عليه السلام) مي‌فرمايند:

بخيل كسي است كه از انجام وظايف الهي و انساني‌اش سر باز زند لذا بخل، قلمرويي به وسعت تمامي روح آدمي دارد و كليه تنگ‌نظري‌ها و خست‌ها را در برمي‌گيرد.

انسان‌ها سه دسته هستند:

افرادي كه چه از نظر مادي و چه از لحاظ معنوي و علمي دست و دل باز بوده و از بخشش به ديگران دريغي ندارند ولي دسته ديگري هستند كه در هر شرايطي از كمك و خير رساندن به سايرين خودداري مي‌كنند.

در نهايت افراد معتدل و ميانه‌رو هستند كه با در نظر گرفتن شرايط بخشش و يا در صورت لزوم امساك مي‌كنند.


بخل در اسلام مردود است

خساست تنها در مسائل مادي خلاصه نشده و مباحث علمي و مطالعاتي را هم در بر مي‌گيرد. برخي افراد نه تنها خيزشان به ديگري نمي‌رسد بلكه سايرين را هم از بخشش منع مي‌كنند و در آيات قرآن هم به اين افراد اشاره شده است.

"نه خيلي دست خود را كاملا باز بگذاريم و نه كامل بسته نگهداريد" افزود: در هنگام بخشش مال و قسمت كردن آن با سايرين بايد خانواده خود را هم در نظر بگيريم و كاري نكنيم كه آن‌ها در سختي قرار گيرند، بلكه بايد به آيات الهي توجه كرده و راه اعتدال را در پيش گيريم.


منطق اسلام منطق اعتدال و ميانه‌روي بوده بنابراين بخيل كسي است كه در وهله اول سوءظن به خدا دارد و فكر مي‌كند كه اگر امروز به ديگري كمك كند فردا روزي براي او نمي‌رسد كه نوعي سوءظن نسبت به خالق هستي است. اين در حالي است كه وقتي ما شاخه‌هاي اضافي درختي را حرص مي‌كنيم فرصتي است براي رشد شاخه‌هاي جوانتر. انسان هم با بخشش مال خود ثمرات بسياري را از طرف خداوند شامل حال خود مي‌كند.

افراد بخيل در روند جامعه هم اخلال ايجاد مي‌كنند، زيرا اگر به نيازمندان و از كار افتادگان كمك‌هاي لازم نرسد؛ با آسيب‌هاي اجتماعي بسياري مواجه خواهيم شد. بخل گاهي اوقات تنها جنبه تنگ‌نظري پيدا مي‌كند به اين معنا كه او حتي نياز مالي هم ندارد ولي با خود مي‌گويد كسي به من كمك نكرد پس من هم سودي به ديگران نمي‌رسانم.

خساست مي‌تواند در تمام ابعاد فرهنگي، اجتماعي و اقتصادي جامعه نمود پيدا كند، براي بخشش بايد اول خانواده و اقوام نزديك خود را در نظر داشته باشيم و به آنها كمك كنيم و در مرحله بعد به ساير كشورها توجه داشته باشد. براي مثال كشور سومالي كه مردم آن روزهاي سختي را مي‌گذرانند و ما با انقاقهايمان مي‌توانيم بركات خداوند را شامل حال خود سازيم.


چگونه مي توان از بداخلاقي رهايي پيدا كرد و خوش اخلاق شد؟

ريشه ي بداخلاقي غرور است. ما بايد بت اصلي را بشكنيم .اگر انسان بتواند خشم و غضب را فرو ببرد، حليم مي شود. ما بايد بدانيم كه پشت تحمل ها و مداراهاي ما، گنج هاي بزرگي خوابيده است .اگر ما در مقابل غضب ها تحمل كرديم به بركات شيرين آن مي رسيم.

وقتي ديگران با ما بداخلاقي مي كنند دل ما را مي شكنند و خدا در كنار دل شكسته ها است و آنها ما را به سمت خدا مي برند. تمام بي ادب ها و بداخلاق ها به ما درس ادب مي دهند. پس ما بايد از بداخلاقي هاي ديگران برداشت زيبا بكنيم و برداشت خوب بكنيم.

يكي از راه حل ها براي داشتن اخلاق نيكو اين است كه اگر ما حلم هم نداريم خودمان را شبيه افرادي كه حلم دارند بكنيم. هيچ وقت منفي بافي نكنيد و انرژي منفي به كسي ندهيد. اگر ما نتوانيم خودمان را بسازيم پس آمدن قرآن و پيامبران بيهوده است .نااميدي، فال بد زدن و آدم بشونيستم را ترك كنيد. هنر اين است كه انسان بداخلاق ،خوش اخلاق بشود و الا كسي كه ژنتيكي خوش اخلاق است هنري نكرده است .هرچه شما بت بزرگتر را بشكني ثواب آن بيشتر است .

همانطور كه مسائل مالي زحمت دارد، مسائل معنوي هم زحمت دارد. ما بايد تمرين كنيم .انسان مي تواند براي ادب كردن خودش ،خودش را تنبيه كند.

راه ديگر سجده بر تربت امام حسين(عليه السلام) است. مرحوم دولابي مي فرمودند كه سجده بر تربت امام حسين(عليه السلام) انسان را آرام مي كند. خُلق محمدي عالم را معطر كرده است. پيامبر مي فرمود كه سجده هايتان را طولاني كنيد. تربت امام حسين(عليه السلام) باعث قبولي نماز مي شود و سجده بر تربت باعث آرامش انسان مي شود.

اميرالمومنين مي فرمايد: اگردرون شما آرام نيست خودت را شبيه خوش اخلاق ها بكن. يعني ظاهرت را آرام نشان بده و غضب را قورت بده . اگر شما حليم نيستيد با سختي مي توانيد خودتان را حليم نشان دهيد. انساني كه بداخلاق است نمازش بالا نمي رود.

انسان خوش اخلاق، اگر فقط واجباتش را انجام بدهد تمام ثواب هاي نماز شب و مستحبات را براي او مي نويسند. اگر اخلاق جامعه ي ما درست بشود همه ي مشكلات قضايي، سياسي، اجتماعي و ... حل مي شود. منشأ تمام فتنه ها بداخلاقي است .پيامبر براي اخلاق مبعوث شده است .

روايت داريم كه خوش اخلاقي رزق را زياد مي كند و باعث عافيت مي شود .پيامبر فرمود: خوش اخلاقي خير دنيا و آخرت را مي آورد. كسي كه غضب مي كند مالك عقلش نيست و شيطان فرمان او را بدست گرفته است . پس اگر حلم نداريد خودتان را وادار به حلم كنيد و اداي انسان هاي حليم را در بياوريد . كم است كسي كه خودش را شبيه به قومي بكند مگر اينكه جزو آنها بشود. روايت داريم :تشبه به هر قوم و دسته اي ما را شبيه آنها مي كند.


فرآوري : زهرا اجلال
بخش اخلاق و عرفان اسلامي تبيان

منابع :
بيانات حجت الاسلام عالي ، برنامه سمت خدا
دروس اخلاق حضرت آيت الله سيد ابوالحسن مهدوي
دسته ها : مذهبي
چهارشنبه هجدهم 11 1391 12:39
12مرحله سير و سلوك علامه بحر العلوم



اسلام اعظم، و آن عبارت از غلبه بر لشكر شهوت و آمال و آرزوهاى دور و دراز است كه بعد از فتح و ظفر، عوامل بيدار كننده برون بر عوامل انحرافى درون پيروز مى شود و اينجاست كه قلب، مركز انوار الهى و افاضات ربّانى مى گردد.


ارباب سير و سلوك و علما و دانشمندانى كه در اين راه گام برداشته و تعليمات قرآن و سنّت را راهنماى خويش قرار داده (نه صوفيانى كه تحت تأثير مكتبهاى التقاطى و غير اسلامى بوده اند) هر يك براى خود روشى را پيشنهاد كرده اند؛ يا به تعبير دقيقتر، مراحل و منزلگاههايى در نظر گرفته اند كه در ذيل به بخشى از آنها به صورت فشرده اشاره مى شود،

در اين كتاب كه به فقيه باهر و علاّمه ماهر «بحرالعلوم» نسبت داده شده است هر چند انتساب بعضى از بخشهاى آن به اين بزرگوار بعيد به نظر مى رسد ولى قسمتهايى از آن داراى اهمّيّت فوق العاده اى است براى سير و سلوك الى اللّه و پيمودن راه قرب به پروردگار عوالم چهارگانه و به تعبير ديگر، چهار منزلگاه مهم ذكر شده است:
1 ـ اسلام
2 ـ ايمان
3 ـ هجرت
4 ـ جهاد
و براى هر يك از اين عوالم چهارگانه سه مرحله ذكر شده است كه مجموعاً دوازده مرحله مى شود كه پس از طىّ آنها، سالك الى اللّه وارد عالم خلوص مى گردد، و اين مراحل دوازده گانه به شرح زير است:


منزل اوّل، اسلام اصغر است، و منظور از آن اظهار شهادتين و تصديق به آن در ظاهر و انجام وظائف دينى است.
منزل دوم، ايمان اصغر و آن عبارت از تصديق قلبى و اعتقاد باطنى به تمام معارف اسلامى است.
منزل سوم، اسلام اكبر است و آن عبارت است از تسليم در برابر تمام حقايق اسلام و اوامر و نواهى الهى.
منزل چهارم، ايمان اكبر است و آن عبارت از روح و معنى اسلام اكبر مى باشد كه از مرتبه اطاعت به مرتبه شوق و رضا و رغبت منتقل شود.
منزل پنجم، هجرت صغرى است، و آن انتقال از «دارالكفر» به «دارالاسلام» است مانند هجرت مسلمانان از مكّه كه در آن زمان كانون كفر بود به مدينه.
منزل ششم، هجرت كبرى است، و آن هجرت و دورى از اهل عصيان و گناه و از همنشينى با بدان و ظالمان و آلودگان است.
منزل هفتم، جهاد اكبر است، و آن عبارت از محاربه و ستيز با لشكر شيطان است با استمداد از لشكر رحمان كه لشكر عقل است.
 


حتّى به ظاهر شدن خارق عادت و اطّلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور بر ب و تش، و اطّلاع بر مسائل مربوط به ينده و مانند ن نمى توان اطمينان كرد كه صاحب چنين اعمالى مقام پيشرفته اى در سلوك راه حق دارد زيرا، اينها همه در مرتبه مكاشفه روحيّه حاصل مى شود، و از نجا تا سرحدّ وصول و كمال، راه بسيار است.


حتّى به ظاهر شدن خارق عادت و اطّلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور بر ب و تش، و اطّلاع بر مسائل مربوط به ينده و مانند ن نمى توان اطمينان كرد كه صاحب چنين اعمالى مقام پيشرفته اى در سلوك راه حق دارد زيرا، اينها همه در مرتبه مكاشفه روحيّه حاصل مى شود، و از نجا تا سرحدّ وصول و كمال، راه بسيار است.


بعد از فتح و ظفر، عوامل بيدار كننده برون بر عوامل انحرافى درون پيروز مى شود و اينجاست كه قلب، مركز انوار الهى و افاضات ربّانى مى گردد.
منزل دهم، ايمان اعظم است، و آن عبارت از مشاهده نيستى و فناى خود در برابر خداوند است، و مرحله دخول در عالم فَادْخُلى فى عِبادى وَادْخُلى جَنَّتى است كه در اين هنگام حقيقت عبوديّت و بندگى خدا ظاهر مى شود.
منزل يازدهم، هجرت عظمى است، و آن مهاجرت از وجود خود و به فراموشى سپردن آن، و سفر به عالم وجود مطلق، و توجّه كامل به ذات پاك خداست كه در جمله «وَادْخُلى جَنَّتى» خطاب به آن شده است.
منزل دوازدهم، جهاد اعظم است كه بعد از هجرت از خويشتن، متوسّل به ذات پاك خداوند مى شود تا تمام آثار خودبينى در او محو و نابود گردد و قدم در بساط توحيد مطلق نهد.
بعد از پيمودن اين عوالم دوازده گانه وارد عالم خلوص مى شود، و مصداق «بَلْ اَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقَوُنَ» مى گردد.(1)
در رساله سير و سلوك منسوب به علاّمه بحرالعلوم بعد از ذكر عوالم و منازل بالا به چگونگى طى نمودن اين راه پرمشقّت و پرافتخار پرداخته و بيست و پنج دستور براى وصول به اين مقاصد بالا و والا مى دهد كه آنها را بطور فشرده در ذيل مى آوريم:


سالك الى اللّه و رهرو راه قرب به پروردگار براى وصول به اين عوالم، بعد از آن كه اصول دين را از طرق معتبر شناخت و به فروع احكام دينى و اسلامى كاملا آشنا شد، بار سفر مى بندد و به راه مى افتد و با انجام دستورهاى بيست و پنجگانه زير به سوى مقصد همچنان پيش مى رود:


اوّل، ترك آداب و عادات و رسومى است كه انسان را از پيمودن راه باز مى دارد و غرق در آلودگيها مى كند.


دوم، عزم قاطع بر پيمودن راه، كه از هيچ چيز نترسد و با استمداد از لطف خدا ترديدى به خود راه ندهد.


سوم، رفق و مدارا، و آن اين كه در آنِ واحد امور زيادى را بر خود تحميل نكند مبادا دلسرد و متنفّر شود، و از پيمودن راه بازماند.


چهارم، وفا، و آن عبارت از اين است كه نسبت به آنچه توبه كرده وفادار بماند و به آن باز نگردد، و نسبت به آنچه استاد راه مى گويد وفادار بماند.



پنجم، ثبات و دوام است، به اين معنى كه برنامه هايى را كه انتخاب مى كند به صورت عادت مستمر در آيد تا بازگشتى در آن صورت نگيرد.



ششم، مراقبت است، و آن عبارت از توجّه به خويش در تمام احوال است كه تخّلفى صورت نگيرد.


هفتم، محاسبه است، كه در حديث «لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسِبْ نَفْسَهُ كُلَّ يَوْم كسى كه همه روز به حساب خويش نرسد از ما نيست!»(1) به آن اشاره شده است.



هشتم، مۆاخذه است، منظور از مۆاخذه اين است كه هر گاه مرتكب خطايى شد به خويشتن تنگ بگيرد و از اين راه خود را مجازات كند.


نهم، مسارعت است، يعنى به مقتضاى امر «وسارِعُوا اِلى مَغْفِرَة مِنْ رَبِّكُمْ»(2) كه در قرآن مجيد آمده در مسير حق شتاب كند، پيش از آن كه شيطان مجال وسوسه يابد.



دهم، ارادت است، و آن عبارت از اين است كه باطن خود را چنان خالص كند كه هيچ غِشّى در آن نباشد، و نسبت به صاحب شريعت و اوصياى معصوم او كاملا عشق ورزد.



يازدهم، ادب است، يعنى نسبت به ساحت قدس خداوند و رسول اكرم(صلى الله عليه وآله) و جانشينان معصوم او شرط ادب نگاه دارد، و كمترين سخنى كه نشانه اعتراض باشد بر زبان نراند، و در تعظيم اين بزرگان بكوشد و حتّى در بيان حاجت از الفاظى كه نشانه امر و نهى است بپرهيزد.


دوازدهم، نيّت است، و آن عبارت است از خالص ساختن قصد در اين سير و حركت و جميع اعمال از براى خداوند متعال.


سيزدهم، صَمْت است، به معنى خاموشى و حفظ زبان از سخنان زائد و اكتفا به مقدار لازم.


چهاردهم، جوع و كم خوردن، كه از شروط مهمّه پيمودن اين راه است ولى نه تا آن حد كه باعث ضعف و ناتوانى گردد.


پانزدهم، خلوت است، و آن عبارت است از كناره گيرى از اهل عصيان و طالبين دنيا و صاحبان عقول ناقصه و به هنگام عبادات و توجّه به اذكار، دور از ازدحام و غوغا بودن.



شانزدهم، سَهَر و شب بيدارى (مخصوصاً بيدارى در آخر شب)، كه در آيات و روايات اسلامى كراراً به آن اشاره شده است.


هفدهم، دوام طهارت، يعنى هميشه با وضو بودن است كه نورانيّت خاصّى به باطن انسان مى دهد.


هيجدهم، تضرّع به درگاه خداوند ربّ العزّة است، كه هر چه بيشتر بتواند اظهار خضوع در پيشگاه پروردگار كند.


نوزدهم، پرهيز از خواسته هاى نفس (هر چند مباح باشد) تا آنجا كه در توان دارد.


بيستم، رازدارى و كتمان سرّ، كه از مهمترين شرايط است، كه اساتيد اين رشته به آن اصرار مى ورزيدند، و آن اين كه اعمال و برنامه هاى خويش را در اين راه مكتوم دارد (تا كوچكترين تظاهر و ريا در آن حاصل نشود) و اگر مكاشفاتى از عوالم غيب براى او دست داد آن را نيز پنهان دارد و به اين و آن بازگو نكند (تا گرفتار عجب و خودبينى نگردد).
بيست و يكم، داشتن مربّى و استاد است، اعم از استاد عام كه در كارهاى مربوط به سير و سلوك با ارشاد او پيش مى رود و استاد خاص كه آن رسول خدا(صلى الله عليه وآله) و امامان معصوم(عليهم السلام)مى باشد.
البتّه بايد سالك توجه داشته باشد كه اين، مرحله بسيار دقيق و باريكى است تا كسى را نيازمايد و از صلاحيّت علمى و دينى او آگاه نشود، در ارشادات به او تكيه نكند كه گاه شياطين در لباس استاد درآيند و گرگان ملبّس به لباس چوپان شوند و سالك را از راه منحرف سازند.


مرحوم علاّمه طباطبايى در اين زمينه مى گويد: كه حتّى به ظاهر شدن خارق عادت و اطّلاع بر علوم پنهانى و اسرار نهان انسان، و عبور بر آب و آتش، و اطّلاع بر مسائل مربوط به آينده و مانند آن نمى توان اطمينان كرد كه صاحب چنين اعمالى مقام پيشرفته اى در سلوك راه حق دارد زيرا، اينها همه در مرتبه مكاشفه روحيّه حاصل مى شود، و از آنجا تا سرحدّ وصول و كمال، راه بسيار است.
بيست و دوم،«ورد» است، و آن عبارت است از ذكرهاى زبانى كه راه را به روى سالك مى گشايد و او را براى گذشتن از گردنه هاى صعب العبور مسير الى اللّه يارى مى دهد.
بيست و سوم، نفى خواطرات است، و آن عبارت است از تسخير قلب خويشتن و حكومت بر آن، و تمركز فكر به گونه اى كه هيچ تصوّر و خاطره اى بر او وارد نشود مگر به اختيار و اذن آن و به تعبير ديگر، افكار پراكنده بى اختيار فكر او را به خود مشغول ندارد، و اين يكى از كارهاى مشكل است.
بيست و چهارم، فكر است، و منظور از آن، آن است كه سالك با انديشه عميق و فكر صحيح در آگاهى و معرفت بكوشد، و تمام تفكّر او مربوط به صفات و اسماء الهى و تجلّيات و افعال او بوده باشد.
بيست و پنجم، ذكر است، و منظور از آن، توجّه قلبى است به ذات پاك پروردگار نه ذكر با زبان كه به آن ورد گفته مى شود و به تعبير ديگر، منظور اين است كه تمام نظر خويش را به جمال پروردگار متوجّه سازد و از غير او چشم بپوشد.
اين بود خلاصه آنچه از سير و سلوك منسوب به علاّمه بحرالعلوم استفاده مى شود كه علاّمه طباطبائى نيز همين روش را با مختصر تفاوتى ـ مطابق آنچه در رساله «لبّ اللّباب» ـ آمده دنبال كرده است.



پي نوشت ها:
1. ارشاد القلوب ديلمى، باب 39.
2. آل عمران ـ 133.

فراوري: محمدي
بخش اخلاق و عرفان اسلامي تبيان


منبع : اخلاق در قرآن جلد 1 ،آيت الله مكارم شيرازي
چهارشنبه هجدهم 11 1391 11:7

سخن‌چيني نوعي سخن بي‌اساس يا شايعه‌اي است كه دربارهٔ مسائل شخصي يا خصوصي ديگران گفته مي‌شود.








از گناهاني كه كبيره بودنش، به واسطه وعده عذاب در قرآن و اخبار مسلم شده، سخن چيني(نميمه) است. خداوند در سوره مباركه رعد مي‌فرمايد: "و كساني كه قطع مي‌كنند آنچه را خداوند امر به وصل آن فرموده و در زمين فساد مي‌كنند، براي ايشان است دوري از رحمت خداوند و برايشان بدي سراي آخرت است يعني عذاب اخروي".

امام صادق(ع) سخن چيني را نوعي جادوگري مي‌دانند و مي‌فرمايند: "سخن چيني از بزرگترين جادوهاست، (زيرا) با سخن‏‌چيني ميان دوستان جدايي افكنده مي‏‌شود، ياران يكدل را با هم دشمن مي‏‌كند، به واسطه آن خون‏‌ها ريخته مي‏‌شود، خانه‏‌ها ويران مي‏‌گردد و پرده‏‌ها دريده مي‏‌شود.

آدمِ سخن‏‌چين، بدترين كسي است كه روي زمين گام برمي‏‌دارد1".

امام علي(ع) درباره اين‌كه سخن چيني چه جايگاهي دارد؟ مي‌فرمايند: "بدترين راست، سخن‏‌چيني است2".

آن‌حضرت همچنين پيامد سخن‌چيني را اينگونه معرفي مي‌كنند: "بپرهيز از سخن‏‌چيني كه آن تخم كينه مي‏‌افشاند و از خدا و مردم دور مي‏‌گرداند3".

رسول خدا(ص) نيز دراين باره در حديثي فرمودند: "كسي از شما حق ندارد از هيچ يك از يارانم چيزي به من بگويد؛ زيرا دوست دارم در حالي كه چيزي از شما در دلم نيست به سويتان بيايم4".






پي نوشت:
1- بحارالأنوار: 63 / 21 / 14 منتخب ميزان‌الحكمة: 570
2- غررالحكم: 2939 منتخب ميزان‌الحكمة: 570
3- غررالحكم: 2663 منتخب ميزان‌الحكمة: 570
4- مكارم‌الاخلاق، ص 17

منبع: خبرگزاري ايسنا

..

//.

../

دسته ها : مذهبي
يکشنبه پانزدهم 11 1391 23:18
كسي كه عرفا نظيرش را نديدند!





آن بزرگوار، فقيهي عارف و عالمي عامل بود كه بزرگان درباره مقامات علمي و معنوي اش، مطالب عجيبي نگاشته اند.



آخوند ملا حسينقلي همداني، فقيهي عارف و عالمي عامل بود كه بزرگان درباره مقامات علمي و معنوي اش، مطالب عجيبي نگاشته اند؛ مثلا شاگرد مبرزش ميرزا جواد آقا ملكي تبريزي مي نويسد:

«در مراتب ياد شده [يعني، طول سجود و عبادت و ... ] كسي را نظير او نديدم.»


شيخ آقا بزرگ تهراني درباره اش گويد:
«او در علم اخلاق وزنه عظيمي است كه به وصف نيايد. مدت ها گذشت و زمانه به سان او در علم اخلاق و تهذيب نفوس نديد و اين فن بدو ختم شد و پس از وي نظيرش به وجود نيامد.»


علامه سيد حسن صدر (ره) در تكمله امل الآمل گويد:
«او دائم المراقبه بود؛ به طوري كه چه بسا در اثناي درس از ترس اين كه مبادا از خداوند سبحان غافل شود، ساكت مي شد. وي شيوه اي همانند ابن طاووس داشت و بر اثر مجاهدت ها و رياضت هايش، انوار ملكوت بر او تابيدن گرفت.


علامه طباطبايي گويد: گروهي، دسته جمعي توطئه كردند و روش الهي و توحيدي مرحوم آخوند را به باد انتقاد گرفتند و در عريضه اي به مرحوم شيباني – در هنگامي كه مرحوم شيباني رياست داشت و رئيس وقت شمرده مي شده- نوشتند كه ملا حسينقلي همداني، روش صوفيانه در پيش گرفته است.


مرحوم شيباني نامه را مطالعه كرد و زير آن نوشت: «كاش خداوند مرا مثل آخوند، صوفي قرار بدهد.» با اين جمله آن عالم بزرگ، كار تمام شد و دسيسه هاي آنان همه بر باد رفت.

پي نوشت:

عرفان و عبادت، ص ۱۰۲.

منبع: افكار نيوز/عقيق

.../

///.

دسته ها : مذهبي
يکشنبه پانزدهم 11 1391 22:49






علامه طباطبايي در كتاب ارزشمند «الميزان»، هدف از خلفت حضرت آدم را «زندگي او بر روي زمين» تفسير كرده است. در ادامه علت هبوط حضرت آدم و حوا و همچنين مكان زندگي آن ها برروي زمين را بخوانيد.









آنچه از آيات قرآن در سوره هاي بقره، اعراف و طه در بيان داستان خلقت حضرت آدم (ع) برمي آيد اين است كه: آدم (ع) در اصل و در آغاز براي اين خلق شده بود كه در زمين زندگي كند و نيز در زمين بميرد، منتهي راه زميني شدن آدم (ع) همين بوده كه نخست در بهشت منزل گيرد، و برتريش بر ملائكه، و لياقتش براي خلافت اثبات شود، و سپس ملائكه مأمور به سجده براي او شوند، و آنگاه در بهشت منزلش دهند و از نزديكي به آن درخت نهيش كنند و او (به تحريك ابليس) از آن بخورد و در نتيجه عورتش ظاهر گردد و در آخر به زمين هبوط كنند.
از مجموع آيات و سياق آنها برمي آيد كه: آخرين عامل و علتي كه باعث زميني شدن آن دو شد همان مسئله ظاهر شدن عيب آ ندو بود، و عيب نامبرده هم به قرينه اين آيه (... بر آن شدند كه از برگهاي بهشت بر خود بپوشانند) همان عورت آن دو بوده، و معلوم است كه اين دو عضو مظهر همه تمايلات حيواني است چون مستلزم غذا خوردن و نمو نيز هستند. ابليس نيز جز اين هدفي نداشته كه به هر وسيله شده، عيب آن دو را ظاهر سازد.
پس معلوم مي شود كه علت بيرون شدن از بهشت و زميني شدن حضرت آدم و حوا "عليهما السلام" آن خطيئه نبود. بلكه آدم و حوا (ع) از آغاز براي زندگي زميني آفريده شده بودند و ارتكاب آن خطيئه فقط سبب ظاهر گشتن عيب آنان گرديد كه به وسيله وسوسه شيطان لعين صورت گرفته است.[1]
لغت شناسان در اصل كلمه«آدم»اختلاف نظردارند. برخي آن را واژه عبري و گرفته شده از«اَدم و اَدمه»به معني زمين يا خاك سطح زمين، و برخي آن را سرياني به معناي ساخته شده از خاك،دانسته اند.
راغب اصفهاني چهار وجه براي نام گذاري آدم ذكر نموده است:
1ـجسم او از خاك روي زمين است.
2ـ گندمگون.
3ـ از تركيب و عناصر و نيروهاي گوناگون آفريده شده است.
4ـ بر اثر روح خدائي كه در او دميده شده نيكو گرديده است.
بيشتر مفسران وجه نامگذاري آدم را با استناد به احاديث آفريده شدن او از خاك روي زمين ذكر كرده و آن را عـَـلـَـم دانسته اند.[2]
با توجه به مقدمه گفته شده حال اين سوال مطرح است كه حضرت آدم و حوا كه براي زندگي بر روي زمين خلق شده اند، پس از هبوط به زمين، در كجا ساكن شدند؟
بعضي از روايات اشاره دارد كه پس از هبوط حضرت آدم و حوا از بهشت به زمين، هر دو در مكه فرود آمدند. حضرت آدم بر كوه صفا و حضرت حوا بر كوه مروه فرود آمدند؛ همان دو كوهي كه حاجيان هفت بار بين آن ها مي روند و باز مي گردند.
مرحوم علامه طباطبايي در اين باره مي گويد: «كوه صفا را از آن جهت به اين نام خوانده اند كه صفي الله، يعني برگزيده خدا (حضرت آدم) بر آن فرود آمد و كوه مروه را از آن رو به اين نام ناميده اند كه مراة، يعني زن (همسر حضرت آدم) بر آن فرود آمد.[3]

پي نوشت ها:
[1].ترجمه الميزان، ج 1، ص 117 – 195.
[2].دائره المعارف قرآن كريم، واژه آدم، ج 1 ص 125- 124.
[3].الميزان، ج 1ص 39.


منبع: خبرآنلاين
دسته ها : مذهبي
يکشنبه پانزدهم 11 1391 22:30

...

از جمله گناهان كبيره اي كه در جامعه ما ديده مي شود و در دين اسلام بر مرتكبين آنها وعده آتش دوزخ داده شده مي توان به: شرك به خدا ، نا اميدي از رحمت خدا ، قتل مومن ، تهمت ، خوردن مال يتيم ، فرار از جنگ ، خوردن ربا ، زنا ، قسم ناحق ، خيانت ، شهادت دروغ و كتمانش ، شراب خواري و ترك نماز ، نقض عهد و قطع رحم اشاره كرد.



علماي ديني بر اين عقيده اند كه هر گناهي ( كبيره ، صغيره) از انجايي كه مخالف با فرمان خداوند است به خودي خود گناهي بزرگ محسوب مي شوند و مقياس كوچك و بزرگ بودن گناه اين نيست كه آن را نسبت به ساحت مقدّس خداوند بسنجيم، زيرا براساس اين سنجش، همه گناهان كبيره هستند.

تقسيم گناهان بر اساس سنجش يك دسته از گناهان نسبت به دسته ديگر است. شاخص ترين راه شناسايي گناه در ميان دانشمندان اسلامي اين است كه هر گناهي كه در برابر ارتكاب آن وعده عذاب در قرآن داده شده باشد، گناه كبيره است.


از جمله گناهان كبيره اي كه در جامعه ما ديده مي شود و در دين اسلام بر مرتكبين آنها وعده آتش دوزخ داده شده مي توان به: شرك به خدا ، نا اميدي از رحمت خدا ، قتل مومن ، تهمت ، خوردن مال يتيم ، فرار از جنگ ، خوردن ربا ، زنا ، قسم ناحق ، خيانت ، شهادت دروغ و كتمانش ، شراب خواري و ترك نماز ، نقض عهد و قطع رحم اشاره كرد.

قرآن مجيد نيز به عنوان سرچشمه تقسيم گناهان كبيره و صغيره مي فرمايد: اگر از گناهان كبيره بپرهيزيد، از گناهان كوچك شما در مي‏گذريم.

اكنون مي خواهيم بدانيم؛ فردي كه درعمل گناه كبيره انجام مي دهد مورد شفاعت قرار خواهد گرفت!؟

حجت الاسلام والمسلمين عالي در يكي از سخنراني هاي خود در رابطه با شفاعت فرد عمل كننده به گناهان كبيره گفت:

" يه روز يكي از ياران امام كاظم (ع) سوالي در مورد شفاعت گناهكار پرسيد و امام فرمود: گناهكار دو جور است: گناهكاري كه از گناه خوشش نمي آيد و گناه با ذات او همجنسي ندارد،اين نشانه ي اين است كه ذات او پاك است و از طينت اهل بيت است .يعني گناهان آنها از عمق ذات نيست.

مومن كسي است كه از گناه اجتناب مي كند و از گناه خوشش نمي آيد. اين فرد مثل الماسي است كه در لجن افتاده است .

وي در ادامه سخنانش گفت: در روايتي آمده است كه محبت اميرالمومنين نوري در ذات انسان است كه گناه را پس مي زند و نمي گذارد گناه وارد عمق جان او بشود. اين فرد با شستشويي در دنيا پاك مي شود. اين فرد مي تواند مورد رضايت خدا باشد.

يك روز از امام علي (ع) پرسيدند كه آيا شيعه ي شما گناه هم مي كند ؟ امام فرمود : بله، پرسيدند كه مي توان به آنها فاسق گفت ؟ امام فرمود: مي توان به آنها فاسق العمل و طيب الروح گفت.

امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه مي فرمايد : خدايا من گناه تو را كردم و تو جبران كننده هستي ، من كسي هستم كه بر آقاي خودش جرات ورزيدم و گناه كردم ، خدايا اگر گناه كردم نخواستم با تو دشمني كنم و هواي نفس بر من غالب شد و مي دانم اشتباه كردم.

رسول تُرك در عيد نوروز به كربلا مي رفت . او مي گفت كه من در طول سال روسياه هستم و آخر سال به كربلا مي آيم تا بشفاعت امام حسين (ع) رو سفيد بشوم و برگردم. در ادامه امام فرمود: عده اي هستند كه از گناه كردن خوششان مي آيد و آنها مورد رضايت خدا نيستند.

وي در پايان سخنانش با اشاره به سوره مدثر گفت: در قيامت بهشتيان از جهنميان مي پرسند كه چه چيزي باعث شد كه به جهنم برويد ؟ آنها گفتند : ما جزو نمازگران نبوديم ،به مساكين كاري نداشتيم ، غرق در دنيا بوديم و تكذيب قيامت را مي كرديم. شفاعت شامل اين افراد نمي شود.

كساني هستند كه نماز را كوچك مي شمارند و نماز نمي خوانند. عده اي نيز هستند كه نماز نمي خوانند ولي اگر در جايي بفهمند كه آنها نماز نمي خوانند، خجالت مي كشند. ممكن است شفاعت به اين افراد دير برسد. پس بين كسي كه نماز نمي خواند و شرمنده است با كسي كه نماز نمي خواند و به آن اهميت نمي دهد فرق مي كند."

در آخر به ذكر حديثي از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در اين رابطه مي پردازيم. ايشان مي فرمايند :هر پيامبرى ، شفاعتى مى كند و من شفاعت خود را براى اهل گناهان كبيره امّت خود در روز قيامت ، نگه داشته ام .


باشگاه خبرنگاران جوان

...

..

دسته ها : مذهبي
يکشنبه پانزدهم 11 1391 22:6


در پاسخ به شبهه ي اينكه " شيعيان، رواياتى درباره على بن ابى طالب نقل مى كنند كه همگى غلوّ است، مانند «على هو الصراط المستقيم» و «على بن أبى طالب حجّتى على خلقى»

در پاسخ به اين پرسش در پايگاه اطلاع رساني حضرت آيت الله سبحاني آمده است: .






پاسخ
درگذشته يادآور شديم، غلوّ تجاوز از حدّ و اندازه است. شيعيان، درباره اميرمؤمنان على بن ابى طالب(عليه السلام) ، جز آنچه كه در قرآن درباره او آمده و يا روايات متواتر يا متضافر، آن را تأييد كرده، چيزى نمى گويند.
كافى است كه بدانيم احمد بن حنبل مى گويد: روايات صحيحى كه در حق على(عليه السلام) وارد شده در حق هيچ يك از صحابه نيامده است. [243]
على(عليه السلام) نخستين كسى است كه به پيامبر (صلى الله عليه وآله) ايمان آورد و نخستين كسى است كه در تمام غزوات، جز غزوه تبوك در ركاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) جانفشانى كرد. على(عليه السلام) آن انسانى است كه پيامبر او را دروازه دانش خود خواند و گفت: «أنا مدينة العلم وعلىٌّ بابها» ، على(عليه السلام) نخستين و آخرين فردى است كه نسل رسول خدا از طريق او و همسرش فاطمه(عليها السلام) ادامه يافته است. على(عليه السلام) تنها انسانى است كه همه صحابه به او رجوع كرده و از او علم مى آموختند و او به احدى مراجعه نكرده است.
اين رشته از فضايل چيزى نيست كه كسى آنها را منكر شود. لجوج ترين افراد مانند ابن تيميه نيز كه دشمنى على(عليه السلام) را در دل دارد، نسبت به برخى از فضائل اذعان كرده اند.
و امّا اينك دو مطلبى كه دستاويز طراح شبهه شده، درباره آنها سخن بگوييم:
1. در تفسير( اهدنا الصراط المستقيم ) آمده است كه مقصود از صراط مستقيم اميرمؤمنان على بن ابى طالب(عليه السلام) است. [244]
مسلّماً اين از قبيل تطبيق يك مفهوم كلى بر مصداق است. على مظهر صراط مستقيم و قبل از او پيامبر گرامى مظهر آشكار «صراط مستقيم» است. در حقيقت، پيامبر و على(عليهما السلام) و ديگر اوصيا و اوليا، اسوه ها و الگوهايى براى صراط مستقيم هستند. مردم براى شناسايى راه درست از غير آن، بايد به زندگانى اين انسان هاى وارسته بنگرند كه راه و روش آنها تجلى گاه صراط مستقيم است. امروز يكى از راه هاى اصلاح جامعه، ارائه اسوه ها و نمونه هاست تا مردم، از نزديك ببينند و مثل آنان عمل كنند. با توجه به اين حقايق، كجاى اين، غلوّ است؟
قرآن در آيه اى ديگر نمونه هاى بيشترى را براى صراط مستقيم معرفى مى كند و مى فرمايد:
( من يطع الله والرسول فأُولئك مع الذين أنعم الله عليهم من النبييين والصديقين والشهداء والصالحين وحسن أولئك رفيقاً ). [245]
«هر كس از خدا و پيامبر فرمان برد، با كسانى خواهد بود كه خداوند بر آنان نعمت بخشيده از جمله پيامبران و پذيرندگان آنها و شهيدان و شايستگان، آنان دوستان خوبى هستند».
بنابراين، اين نوع تفسير كه در روايات فريقين فراوان است، از قبيل «جرى» و تطبيق كلى بر فرد است.
و امّا فقره دوم كه «على بن ابى طالب حجّتى على خلقى و ديّان دينى» [246] اين روايت كه در مصادر متعدد شيعه نقل شده است، كوچك ترين غلو در آن نيست. على(عليه السلام) به حكم حديث غدير، و ثقلين، خليفه رسول خدا و جانشين بر حق اوست.


[244] . مجمع البيان، ج1، ص 31.
[245] . نساء/ 69.
[246] . امالى صدوق، ج1، ص 637; عيون اخبار الرضا، ج1، ص 61.


منبع: شفقنا و عقيق

دسته ها : مذهبي
شنبه جهاردهم 11 1391 14:12
دومين بانوي نظام هستي را بشناسيد






حجت‌الاسلام محسن اديب بهروز _عضو هيأت علمي دانشگاه علوم پزشكي تهران_ در خصوص مقام و منزلت حضرت خديجه(س) اظهار داشت: برخي از دوستان و محققان ما وقتي آيين و مذهب خانواده پيامبر(ص) و حضرت خديجه(س) را مطرح مي‌كنند، مي‌گويند كه آنها جزو «حنفا» يعني پيروان حضرت اسماعيل(ع) بودند كه از تحريف مصون مانده است و در واقع، تنها آييني كه خالص به جناب عبدالمطلب رسيده بود آيين جدش حضرت ابراهيم(ع) بود كه آييني محفوظ از تغيير و تحريف بود. بنابراين اگر ما بپذيريم كه اگر آنها موحد بودند بايد گفت آييني كه داشتند آيين حضرت ابراهيم (ع) بوده، نه آيين تحريف شده حضرت عيسي(ع).




وي با اشاره به شخصيت قرآني حضرت خديجه(س) عنوان كرد: تفاسير اهل سنت و شيعه در ذيل تفسير آيه 42 سوره آل عمران «وَإِذْ قَالَتِ الْمَلاَئِكَةُ يَا مَرْيَمُ إِنَّ اللّهَ اصْطَفَاكِ وَطَهَّرَكِ وَاصْطَفَاكِ عَلَى نِسَاء الْعَالَمِينَ» آورده‌اند كه خطاب اين آيه فقط شامل حال حضرت مريم (س) نمي‌شود بلكه بر اساس تصريح پيامبر (ص) در روايت‌هاي متواتر، سه خانم ديگر از جمله حضرت زهرا (س)، حضرت خديجه(س) و حضرت آسيه نيز از مصاديق اين آيه به شمار مي‌روند و حضرت خديجه (س) بعد از دختر بزرگوارش، دومين مقام نظام هستي را در ميان خانم‌ها داشته و دربالاترين مرتبه كمال بعد از وجود مطهر حضرت زهرا(س) قرار دارند.
....

منبع: فارس
دسته ها : مذهبي
شنبه جهاردهم 11 1391 11:16

تو به سوي ما مي آيي!

عصر روز تاسوعا عمر سعد لشگر خود را فراخواند و پيش از غروب آفتاب به خيام امام حسين(ع) حمله نمود. امام كه در جلوي خيمه‌شان نشسته و دو زانو را دربند شمشير قرار داده بودند و در اثر خستگي خوابشان برده بود، ولي خواهرشان حضرت زينب(س) بيدار بودند، از اين ماجرا آگاه گشتند، به نحوي كه در كتاب چهره درخشان حسين بن علي(ع) نقل است: حضرت زينب صداي حمله سپاه را از نزديك مي‌شنود و با ملايمت به برادر نزديك شده و مي‌گويد: برادر بانگ و فرياد نزديك مي‌شود آيا نمي شنويد؟ امام سر برمي دارند و مي‌گويند: جدم رسول خدا (ص) را در خواب ديدم، به فرمود: تو نزد ما مي‌آيي!

خواهر بزرگوارشان سيلي به صورت خود نواختند و فرمودند: اي واي! اي واي! و امام فرمودند: خواهر بزرگوارم واي بر تو نباشد و آرام باشد، زيرا اين حق است.

دسته ها : مذهبي
شنبه جهاردهم 11 1391 11:10

....چشمه‌اي كه بدست امام حسين (ع) نمايان شد

در روضة الشهدا اين گونه نقل شده است كه در روز هشتم محرم بود كه در لشگرگاه امام حسين (ع) آبي پيدا نمي‌شد و تمامي لشگر و اطفال به تشنگي مبتلا شده بودند و فرياد العطش العطش سر مي‌دادند. امام حسين(ع) پس از ديدن اين وضعيت برخاستند و به موضعي تشريف بردند و فرمودند: اين موضع را بكنيد.

زماني كه كندند، چشمه آبي زلال و شيرين پديدار گشت و همه لشگر از آب خوردند و اسبان خود را نيز سيراب كردند و پس از آن فوراً آن چشمه ناپديد شد و هر چه جستجو كردند از آن اثري نديدند!

 

...

..

دسته ها : مذهبي
شنبه جهاردهم 11 1391 11:1
عكس‌العمل شيطان پس از شهادت امام‌حسين عليه السلام



يكي از مسائل بسيار خواندني كه در كشمكش حركت و قيام امام حسين عليه السلام به وقوع پيوسته معجزاتي است كه از حضرت سيدالشهدا عليه السلام بسيار ديده شده ، خواه زمان حركت از مدينه خواه حتي پس از شهادت!

حضرت سيدالشهدا عليه السلام كه از هر نظر به شهادت خود آگاه بودند و هنگامي كه مي‌خواستند از مدينه حركت كنند، ام سلمه همسر پيامبر(ص) به خدمت ايشان رسيد و عرض كرد: اي نور ديده من، مرا اندوهناك مكن در بيرون رفتن از مدينه بسوي عراق، چون من از جدت رسول خدا(ص) شنيدم كه مي‌فرمودند: فرزند دلبند من حسين، در عراق، در زميني كه آنرا كربلا مي‌گويند به تيغ ظلم و جفا كشته مي‌شود.

سپس آن حضرت فرمودند: اي مادر، مي‌دانم كه شهيد خواهم شد و چاره‌اي جز رفتن ندارم و به فرموده خدا عمل مي‌كنم.

و چنانچه كه در كتب مدينه المعاجز و ملحقات احقاق الحق نقل است، ايشان مي‌فرمايند: به خدا سوگند؛ مي‌دانم در چه روزي كشته مي‌شوم، و چه كسي مرا خواهد كشت، و در كدام بقعه مدفون خواهم شد و مي‌دانم چه كسي با من از اهل بيت من و خويشان من كشته خواهد شد، و مي‌خواهي اي مادر نشان بدهم جاي شهادت خود را؟

و سپس آن حضرت با دست مبارك خود به سوي كربلا اشاره نمودند و به اعجاز آن حضرت زمين‌ها فرو رفت و زمين كربلا بالا قرار گرفت...

به احتمال قوي اين نخستين معجزه‌اي بوده كه از حضرت سيدالشهدا(ع) در راه رسيدن به شهادت و تقرب به خدا، از ايشان سرزده و جالب است بدانيد كه پس از آن نيز معجزاتي بسيار عجيب تر از اين حضرت نمايان گرديده به نحوي كه اكثر راويان و منابع آنها را نقل كرده‌اند. متوسل در باب اين معجزات مي‌نويسد:

امام حسين(ع) پس از طي مراحل و رسيدن به خاك كربلا، ديگر اسبشان قدم از قدم برنمي‌داشت تا آن اسب را عوض كردند، سپس اسبي ديگر براي حضرت آوردند و آن هم گامي برنداشت تا آن كه پنج اسب را به همين منوال عوض كردند و هيچكدام راه نرفتند و حضرت پس از ديدن اين صحنه‌ها از نام آن سرزمين جويا شدند و پي به ماجرا بردند

دسته ها : مذهبي
شنبه جهاردهم 11 1391 10:49









آدمي وقتي عاشق مي شود كه قلبش در شعله هاي محبت تفتيده شود و آتش اشتياق از وجودش زبانه كشد؛ همان كه مولي الموحدين، علي بن ابيطالب (عليه السلام) فرمود:«دوستي خدا آتشي است كه از هر چه عبور مي كند، آن را مي سوزاند و نور الهي نمي تابد بر چيزي، مگر آنكه آن را روشن مي كند»(١) ...
... و اين فقط عشق خداست كه اين گونه مي سوزاند و روشن مي كند ... هيچ عشق ديگري را نمي تواني بيابي كه اين گونه باشد ... بسوزاند و روشن كند ... خالص كند و صادق، كه«دوست خدا خالص ترين مردمان است به خدا در سرّ ضميرش و صادق ترين است در قولش»(٢)؛ همان كه بارها و بارها شنيده اي كه گفته اند ...
محب صادق آن است كه پاكباز باشد
كه«مشتاق خدا، نه خانه اي دارد و نه شهري، نه نرم مي پوشد و نه بر جاي قرار دارد»(٣) ...احوالش، احوال اسپند روي آتش است ... سوخته و بي قرار ...




خـــانه خود را همي ســـــوزي بســـــوز .. كيســـت آن كس كه گـــــويد لا يجــــوز
خوش بسوز اين خانه را اي شير مست .. خانه عاشـــــق چنين اولي تر اســــت
بعد از اين مــــــن ســــوز را قبله كـــــنم .. زان كه من شمعم به سوزش روشـنم




آنگاه وقتي عاشق مي شوي، عاشق خدا، تازه در مي يابي كه گناه و معصيت قشر سياهي است كه وقتي قلب را فرا بگيرد، نوري به آن نفوذ نمي كند و گناه، يعني خدا فروشي و تو حاضري خدايت را بفروشي به فريب شيطان؟ ... و اين چه بد معامله اي است، وقتي خداي كمال ها و زيبايي ها را مي فروشي و با شيطان از در آشتي در مي آيي ... آنگاه است كه عهدت را با خدا از ياد برده اي ...


«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ»(۴) ...

نمي خواهي چشم دلت خيره در تماشاي عظمت و جلال الهي شود؟... «هنگامي كه مرا دوست داشت، من هم او را دوست دارم و هم محبوب ديگرانش مي كنم و چشم دل او را براي تماشاي عظمت و جلالم باز مي كنم»(۵) ... و مگر مي تواني عاشق شوي تا وقتي كه از هواي نفست پيروي مي كني؟ ...

١. مصباح الشريعه، ج٢، ص ٢٣٩.
٢. همان، ص ٢٣٧.
٣. همان، ص ٢۴۵.
۴. يس: ۶٠.
۵. رساله لقاءالله، ص ۴١.


عقيق
زهرا رضاييان

دسته ها : مذهبي
شنبه جهاردهم 11 1391 10:47
نقش اميرالمومنين علي عليه السلام در مواقف قيامت چيست؟ اينكه مي گويند: حضرت «قسيم الجنه و النار» هستند، به چه معني است؟ آيا در قرآن يا كتاب هاي روايي به نقش حضرت در اين رابطه اشاره اي شده است؟
پاسخ:

در منابع شيعه و اهل سنت احاديثي در باب مقسم بودن حضرت علي عليه السلام در قيامت، ذكر شده است كه در اين جا برخي از آنها را به عنوان نمونه ذكر مي كنيم.
1. عن عبدالله بن عباس قال: «قال رسول الله صلي الله عليه و آله، معاشر الناس، إنّ علياً قسيم النار، لا يدخل النار ولي له، و لا ينجو منها عدو له، إنه قسيم الجنة، لا يدخلها عدو له، و لا يزحزح عنها ولي له؛ از عبدالله بن عباس نقل شده است كه گفت: رسول خدا(ص) فرمودند: ...اي مردم! همانا علي، تقسيم كننده جهنم (نار) است. كسي كه ياور و دوست او باشد؛ وارد آتش نخواهد شد و كسي كه دشمن او باشد؛ از آن نجات نخواهد يافت. همانا او تقسيم كننده بهشت است. كسي كه دشمن او باشد؛ وارد آن نخواهد شد و كسي كه دوست او باشد از آن محروم نخواهد شد»[1]
2. «قال علي ابن موسي الرضا، قال رسول الله صلي الله عليه و آله: يا علي انك قسيم الجنة و النار؛ امام رضا عليه السلام فرمودند: رسول خدا فرمودند: اي علي! همانا تو تقسيم كننده بهشت و جهنم هستي»[2]

دليل نامگذاري آن حضرت به عنوان «قسيم الجنة و النار»
برخي از روايات علّت اين نامگذاري را ذكر كرده اند كه در اين جا به دو روايت از شيعه و اهل سنّت اكتفا مي شود:
1. «عن المفضل بن عمر قال: قلت لأبي عبدالله جعفر بن محمد الصادق عليه السلام لم صار أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب، قسيم الجنة و النار؟ قال: لان حُبّه إيمان و بُغضه كفر، و إنما خلقت الجنة لأهل الايمان و خلقت النار لأهل الكفر، فهو (عليه السلام) قسيم الجنة و النار، لهذه العلة فالجنة لا يدخلها إلا أهل محبته و النار لا يدخلها إلا أهل بغضه؛ از مفضل بن عمر نقل شده است كه گفت به امام صادق عليه السلام، عرض كردم به چه علت اميرالمومنين علي بن ابي طالب عليه السلام، قسيم الجنة و النار گفته شده است؟ حضرت فرمودند: به دليل اين كه دوستي با حضرت، ايمان و دشمني با ايشان، كفر است. همانا بهشت براي اهل ايمان آفريده شده است و نار (جهنم) براي اهل كفر خلق شده است. بنابر اين حضرت علي عليه السلام به اين علت قسيم الجنة و النار است. پس در بهشت وارد نمي شود؛ مگر اهل محبت و دوستي با او، و وارد آتش و جهنم نمي شود؛ مگر اهل دشمني با او»[3]
2. سمهودي از علماي اهل تسنن مي نويسد:
قال الجمال الزرندي: «قال المأمون لعليّ الرضا عليه السلام بأيّ وجهٍ جدّك عليّ بن أبي طالب عليه السلام قسيم الجنّة و النار؟ فقال: يا أميرالمؤمنين، أ لم ترو عن أبيك عن عبدالله بن عبّاس قال: سمعت رسول الله: حبّ عليّ إيمان و بغضه كفر؟ فقال: بلي. قال الرضا عليه السلام: فقسمة الجنّة و النّار علي حبّه. فقال المأمون: لا أبقاني اللّه بعدك يا أباالحسن، أشهد أنّك وارث علم رسول الله. قال أبوالصّلت عبدالسلام بن صالح الهروي: فلمّا رجع الرضا إلي بيته، قلت له: يا ابن رسول الله، ما أحسن ما أجبت به أميرالمؤمنين؟ فقال: يا أبا الصلت، إنّما كلّمته من حيث هو، و لقد سمعت أبي يحدّث عن أبيه عن عليّ قال قال رسول الله: أنت قسيم الجنّة و النّار، فيوم القيامة تقول للنّار هذا لي و هذا لك؛ جمال زرندي نقل كرده است كه روزي مأمون به امام رضا عليه السلام گفت: به چه علت جدت علي بن ابيطالب عليه السلام، قسيم الجنة و النار خوانده شده است؟ پس امام رضا به او فرمودند: اي مأمون آيا تو از پدرت از ابن عباس از رسول خدا نقل نكرديد كه گفت: از رسول خدا شنيدم؛ كه فرمود: حبّ علي، ايمان و دشمني با علي، كفر است؟ پس مأمون پاسخ داد: آري. حضرت رضا فرمودند: پس بهشت و دوزخ را بر اساس حبّ او (ع) تقسيم مي كنند. مأمون گفت: خدا مرا بعد از تو باقي نگذارد اي اباالحسن. شهادت مي دهم كه تو وارث علم رسول الله هستي.
ابوصلت هروي مي گويد: وقتي كه امام رضا عليه السلام به منزل برگشتند به او گفتم: اي پسر رسول خدا چه نيكو جواب مأمون را دادي. حضرت فرمودند: اي اباصلت من اين جواب را از جهت او دادم. ولي من از پدرم شنيدم كه از پدرش. .. از علي (ع) نقل مي كرد كه رسول خدا به ايشان فرمود: تو تقسيم كننده بهشت و جهنم هستي پس روز قيامت به آتش مي گوييد اين (شخص) براي من و اين براي تو»[4]
خدايا ترا سپاس مي گوييم كه چشمه جوشان محبت مولايمان حضرت علي عليه السلام را در جانمان قرار داده اي. به حق محمد و آل محمد سوگندت مي دهيم كه اين عشق و محبت را روز افزون بفرما و ما را از شيعيان واقعي ايشان قرار بده.[5]

منابع جهت مطالعه بيشتر:
اصول كافي مرحوم كليني؛
امالي، خصال، و عيون اخبار الرضا مرحوم شيخ صدوق؛
بحار الانوار مرحوم مجلسي.

پي نوشت:

[1] امالي، شيخ صدوق، ص83، خصال، شيخ صدوق، ص496.

[2] عيون اخبار الرضا، ج1، ص30.

[3]علل الشرايع، ج1، ص162.

[4] جواهر العقدين، ج2، ق2: 429، به اين مضمون أبو سعد آبي، نثر الدرر، ج1، ص252.

[5] اقتباس از تبيان (مهري هدهدي)، با دخل و تصرف.


منبع:پايگاه حوزه
دسته ها : مذهبي
جمعه سیزدهم 11 1391 18:45








پاسخ اجمالي


در مفاتيح الجنان اذكار و اعمالي براي ديدن اولياي الهي در خواب بيان شده است اما بايد توجه داشت كه اين راه ها به تنهايي علت كافي براي موفقيت در ديدن خواب اشخاص مورد نظر نيست، يعني؛ اين گونه نيست كه تا هر كس به آنها عمل كرد حتما پيامبر اكرم(ص) را در خواب ببيند. چون اين مهم به شرايط ديگري نظير ترك گناهان ، انجام واجبات و صفاي باطن هم نيازمند است و با جمع شدن همه شرايط است كه ديدن پيامبر اكرم(ص) در خواب ميسر مي شود.


پاسخ تفصيلي

قبل از پاسخ، لازم است به چيستي خواب و انواع آن اشاره كوتاهي كنيم.

دانشمندان بحث هاي مفصل و طولاني در باره ي چيستي حقيقت خواب داشته اند. بعضى آن را نتيجه انتقال قسمت عمده خون از مغز به ساير قسمتهاى بدن مى‏دانند، و به اين ترتيب براى آن" عامل فيزيكى" قائلند.

بعضى ديگر عقيده دارند كه فعاليتهاى زياد جسمانى سبب جمع شدن مواد سمى مخصوصى در بدن مى‏شود، و همين امر روى سيستم سلسله اعصاب اثر مى‏گذارد و حالت خواب به انسان دست مى‏دهد، و اين حال ادامه دارد تا اين سموم تجزيه و جذب بدن گردد، به اين ترتيب"عامل شيميايى" براى آن قائل شده‏اند.

جمعى ديگر يك نوع "عامل عصبى" براى خواب قائلند و مى‏گويند: دستگاه فعال عصبى مخصوصى كه در درون مغز انسان است و مبدء حركات مستمر اعضا مى‏باشد بر اثر خستگى زياد از كار مى‏افتد و خاموش مى‏شود.

هر چند تاثير اين عوامل را بطور اجمال نمى‏توان انكار كرد ولى هيچ يك از اين نظرات نتوانسته است پاسخ قانع‏كننده‏اى به مساله خواب بدهد.

آنچه سبب شده تا دانشمندان امروز از بيان و تفسير روشنى براى مساله خواب عاجز بمانند همان تفكر مادى آنها است، آنها مى‏خواهند بدون قبول اصالت و استقلال روح اين مساله را تفسير كنند، در حالى كه خواب قبل از آن كه يك پديده جسمانى باشد يك پديده روحانى است كه بدون شناخت صحيح روح، تفسير آن غير ممكن است.

قرآن مجيد دقيق ترين تفسير را براى مساله خواب بيان كرده، زيرا مى‏گويد خواب يك نوع "قبض روح" و جدايى روح از جسم است اما نه جدايى كامل.

به اين ترتيب هنگامى كه به فرمان خدا پرتو روح از بدن برچيده مى‏شود و جز شعاع كم رنگى از آن بر اين جسم نمى‏تابد، دستگاه درك و شعور از كار مى‏افتد، و انسان از حس و حركت باز مى‏ماند، هر چند قسمتى از فعاليتهايى كه براى ادامه حيات او ضرورت دارد، مانند ضربان قلب و گردش خون و فعاليت دستگاه تنفس و تغذيه ادامه مى‏يابد.[1]

پس در خواب تعطيل شدن قسمتي از فعاليتهاي مغزي انسان[2]، اتفاق مي افتد نه تعطيل شدن كل فعاليتهاي انسان، و لذا در روايات از خواب به برادر مرگ تعبير شده است[3].

در حديثي وجود مقدس امام علي عليه السلام مي فرمايد: خواب مايه آسودن از درد و رنج و هم سنخمرگ است. [4]

خواب ها انواعي دارند كه بطور كلى مي توان آن ها را در سه قسم كلى، آورد: الف. خوابهاى صريحى كه احتياجى به تعبير ندارد، ب. اضغاث احلام كه از جهت دشوارى و يا تعذر، تعبير ندارد ، ج. خوابهايى كه نفس در آن با حكايت و تمثيل تصرف كرده، اين قسم از خوابها است كه تعبير مى‏شود. [5]

پس از ذكر اين مقدمه بايد بگوئيم كه اين امكان وجود دارد كه انسان در خواب، با سير در عالم مثال و عقل، خدمت اين عزيزان تشرف يابد يعني وقتى انسان به خواب رفت به عالم مثال و عقل كه خود، هم سنخ آنها است متوجه ‏شود، و در نتيجه پاره‏اى از حقايق آن عوالم را به مقدار استعداد و امكان مشاهده ‏نمايد.[6] و از اين جهت؛ اگر در حالات بزرگاني هم چون استاد مطهري مي خوانيم كه ايشان به اين شرافت نائل شده اند[7]، جاي تعجبي ندارد.

اما؛ اولا: همه انسان ها در امور مربوط به خواب از اختيار برخوردار نيستند كه بتوانند هدف مورد نظر خود را در عالم خواب ببينند.

ثانيا: اگر چه دستور العملي[8] در مفاتيح الجنان[9] براي ديدن پيامبر(ص) در خواب، ذكر شده است و اين خود مي تواند تاثيراتي داشته باشد ولي علت تامه براي ديدن پيامبر اكرم(ص) در خواب نيست تا هر كس به آنها عمل كرد حتما پيامبر اكرم(ص) را در خواب ببيند. چون اين مهم به شرايط ديگري نظير ترك گناهان ، انجام واجبات و صفاي باطن هم نيازمند است و با جمع شدن همه شرايط است كه ديدن پيامبر اكرم(ص) در خواب ميسر مي شود.يعني؛ افرادي كه روح تصفيه شده و جان و روان پاك دارند مي توانند به مقصود مورد نظر برسند.

بله اگر شما اين اعمال را انجام داديد و به مقصود نرسيديد، خداوند اجر ديگري به شما مي دهد، ‌چون هم آرزوي ديدن پيامبر اكرم(ص) و هم انجام آن اعمال كه اكثراً اذكار مستحبي هستند در نزد خداوند اجر دارد.

نكته پاياني اين كه ديدن پيامبر اكرم(ص) در خواب منحصر به انجام اين اذكار و اعمال نيست و از راههاي ديگري مثل توسل جستن به اولياء الهي، نيز امكان پذير است. در حالات آيت الله العظمي مرعشي نجفي مي نويسند كه ايشان فرمودند: شبي قبل از خواب توسلي پيدا كردم تا يكي از اولياء الله را در خواب ببينم،‌ ايشان وجود مقدس امير المؤمنين را در خواب مي بيند كه داستان معروف شعر شهريار (علي اي هماي رحمت) در آن شب اتفاق افتاده است.[10]


[1] نك: تفسير نمونه، ج‏19، ص: 482و 483.
[2] مكارم شيرازي ، ناصر ، معاد و جهان پس از مرگ ص 385.
[3] "النوم اخو الموت" عوالي الآلي، ح 4، ص 73.
[4] "النوم راحة من الم و ملائمة الموت" غرر الحكم، 1461.
[5] ترجمه الميزان، ج‏11، ص 372.
در حديثي از پيامبر (ص) آمده است: رويا سه نوع است. 1.نويدي از جانب خداوند 2.حديث نفس (ذهنيات انسان) و ترس كه شيطان پديد مي آورد؛"الرويا الثلاثه: فبشري من الله و حديث النفس و تخويف الشيطان" ، كنر العمال 41385.
در روايت ديگري امام صادق (ع) مي فرمايد: هر گاه بنده اي آهنگ معصيت خداوند كند و خداوند خير او را بخواهد،‌ خواب وحشتناك به او نشان مي دهد كه بدان سبب از گناه باز ايستد. "اذ كان العبد علي معصيه الله عز و جل و اراد الله به خيرا اراه في منامه رويا تروعه و فينزجرها عن تلك المعصيه"، اختصاص، ص24.
[6] براي آگاهي بيشتر، نك: ترجمه الميزان، ج‏11، ص 366- 373.
[7] خانم ايشان نقل مي كند: "شبي استاد يك مرتبه از خواب پريدند و تند تند نفس مي زدند گفتم چه شده است، فرمود: خواب ديدم كه با حضرت امام خميني نزد رسول الله صلي الله عليه و آله مي رويم، من به آقا عرض مي كنم كه ايشان فرزند شما هستند يا رسول الله،‌ بعد پيامبر با امام معانقه كردند و سپس رو به من كرد و مرا در آغوش گرفتند و لبانش را روي لبانم گذاشتند كه هنوز گرمي آن را بر لبانم احساس مي كنم به گمانم اتفاق بزرگي در زندگيم مي خواهد رخ بدهد. و سه روز بعد ايشان شهيد شدند."
[8] خواندن سوره شمس، ليل، قدر،‌ كافرون، توحيد،‌معوذتين (ناس و فلق) سپس توحيد 100 مرتبه و صلوات 100 مرتبه و خوابيدن با وضو بهجانب راست.
[9]حاشيه ي مفاتيح، باقيات الصالحات.
[10] صبوري، حسين، شهريار ما، چاپ 1381.

islamquest.net

دسته ها : مذهبي
يکشنبه هشتم 11 1391 23:36

 



در خصوص صلوات، ذكر مخصوصي وجود دارد كه اگر كسي آن را بفرستد، ديگر كسي قادر نخواهد بود كه ثواب آن را به حساب آورد:

« اللّهم صلّ علي محمّد و آل محمّد عدد ما احاط به علمك و عجّل فرجهم»
يعني خدايا! بر محمد و آل او صلوات (درود) بفرست به اندازه اي كه علم تو به آن احاطه دارد
(چرا كه من، هر درودي بفرستم كم و محدود است؛ پس خدايا، به عدد و ارقامي كه تو بر آن احاطه داري بر پيامبر و آل او درود بفرست).

شايسته است كه انسان با تمركز و حضور قلب لازم، صلوات هايش را به اين صورت بفرستد.


كتاب صلوات ذكر اعظم
تاليف استاد محمد شجاعي

دسته ها : مذهبي
يکشنبه هشتم 11 1391 17:50
عالمي كه براي كنترل هوس خود شاگرد كله‌پاچه اي شد


يكي از علماي بزرگ هوس كلّه پاچه كرده بود، هرچه نفسش مي‌گفت كلّه پاچه، اين هم مي‌گفت: فردا پس فردا؛ حالا هوا گرم است، بگذار خنك شود چشم!




گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ ملا محمدعلي مجتهد، معروف به مرحوم آيت‌الله احمد مجتهدي تهراني از علماي بنام تهران بود كه در سال 86 بدرود حيات گفت، اما سخنراني‌ها و پندهاي عرفاني و اخلاقي وي به يادگار مانده است و مي‌توانيم هر چند به صورت مجازي هم كه شده پاي درس اين استاد اخلاق تلمذ كنيم.

آيت‌الله مجتهدي رابطه خوبي با طلاب داشت، طوري كه فضاي گرم و صميمي بر حوزه علميه‌شان حاكم بود. اين استاد برجسته اخلاقي، مباحث را چنان رسا ارائه مي‌‌داد كه در دل مي‌‌نشست؛ به طوري كه حتي هم‌اكنون نيز نشستن پاي صحبت و كلاس اخلاق ايشان خالي از لطف نيست.


بالاترين جهادها

در كتاب سفينة البحار مرحوم محدث قمي از موسي بن جعفر (ع) روايت شده كه ايشان از اميرالمومنين(ع) نقل مي‌كند كه رسول خدا يك لشكري فرستاد براي جنگ ... «فلّما رجعوا» وقتي سربازها از جنگ برگشتند حضرت مرحبا فرمودند به ايشان «مرحبا بقومٍ قضوا الجهاد الاصغر» جهاد اصغر را به جا آوردند و «بقي عليهم جهاد الاكبر»، جهاد اكبر بر ايشان باقي مانده است.

گفتند: يا رسول الله و ما الجهاد الاكبر؟ از جنگ برگشته اند، سرها شكسته، پاها شكسته، حالا برگشته اند حضرت مي‌فرمايد: جهادي بالاتر از اين داريم. اينها همه هاج و واج مانده‌اند كه ديگر بالاتر از اين چه جهادي است؟ پرسيدند: جهاد اكبر چيست؟ فرمودند: جهاد با نفس. پدر آدم را اين نفس در مي‌آورد. اين نفس مثل بچه كوچولو مي‌ماند. دختربچه را ديديد چشمش به عروسك مي افتد مي گويد: مامان برايم عروسك بخر! اين نفس ما هم حكم بچه را دارد.


زدست ديده و دل هر دو فرياد كه هرچه ديده بيند دل كند ياد


هرگاه از بچگي بيرون آييم، جهاد اكبر كرده‌ايم

آن بچه عروسك مي‌خواهد، ما هم تلوزيون رنگي مي‌خواهيم. چشممان كه مي‌افتد مي‌رويم و مي‌خريم. ما هم بچه ايم. هر وقت از بچگي بيرون آمديم، آن موقع جهاد اكبر كرده‌ايم. جهاد اكبر يعني اينكه هرچه دلت مي‌خواهد نكني لذا علماي قديم رياضت مي‌كشيدند تا بتوانند موقع گناه ترمز كنند.

امروز بستني نخريد برويد فالوده بخريد

اين ماشين‌ها را مي‌برند معاينه، كه وقتي رفتند در جاده ترمزش بگيرد وگرنه اگر معاينه نرود ترمزش در جاده نمي‌گيرد و سقوط مي‌كند به درّه و همه شان له مي‌شوند. اين نفس ما هم مي‌خواهد ما را جهنّمي كند. بايد يك كاري كنيم كه خلاف نفسمان عمل كنيم. ما بچه بوديم كلاس سوم دبستان، اين قصه مال هفتاد و چند سال پيش است. من هشت - نه ساله بودم، معلّم‌هاي ما هشتاد ساله بودند، مثل الآن نبود كه معلم دبستان، بيست ساله، سي ساله است.

آقاي اديب معلم ما يكه جمله گفته اند من يادم مانده است از هفتاد و چند سال پيش، يك روز فرمودند: پدرتان هرچه پول به شما داد صبح خواستيد بستني بخريد، امروز بستني نخريد، برويد فالوده بخريد. خلاف نفستان عمل كنيد. اگر امروز نخودچي كشمش دلتان مي‌خواهد نخريد، عمداً برويد يك چيز ديگر بخريد. هر چيز دلتان مي‌خواهد از حالا مخالفت كنيد تا بعد ها كه بزرگ شديد به گناه رسيديد بتوانيد ترمز كنيد.


ماجراي عالمي كه براي كنترل هوس خود رفت شاگرد كله‌پاچه اي شد


يكي از علماي بزرگ مي‌خواست رياضت بكشد، از اين راه شروع كرد. هوس كلّه پاچه كرده بود، هرچه نفسش مي‌گفت كلّه پاچه، اين هم مي‌گفت: فردا پس فردا؛ حالا هوا گرم است، بگذار خنك شود چشم! يك وعده به نفسش مي‌داد. ديد رهايش نمي‌كند، رفت در يك شهري، عمامه و ابا و قبا را درآورد، يك پيراهن بلند پوشيد. به كلّه پزي گفت شاگرد مي‌خواهي؟ كلّه پز هم نمي‌دانست كه اين مجتهد است، آيت‌الله است.

يك چند ماهي كلّه پاچه جلوي مشتري‌ها مي‌گذاشت ولي خودش لب نمي‌زد، اين رياضت است. هي نفسش هجوم مي‌آورد كه يك لقمه از آن كلّه پاچه‌ها بخورد ولي خودش مي‌كشيد عقب. تا روز آخر ديگر رياضتش تمام شد به اوستا گفت كه من زن و بچه‌ام را مدتي است نديده‌ام، اجازه بده من مرخص بشوم اما دلم مي‌خواهد با دست خودت يك دست كله پاچه بكشي بگذاري من بخورم و برم.


كسي كه مي‌تواند جلوي گناه توقف كند

اوستا هم يك دست كله پاچه با مخلفات كشيد و جلويش گذاشت. مدتي نشست اينها را نگاه كرد و نخورد. هي نفس حمله مي‌كرد. همين‌طور نگاه مي‌كرد. هي چند دفعه ترمز كرد جلوي نفسش را گرفت. اين مي‌تواند جلوي گناه توقف كند نه ما كه يك عمر هرچه دلمان خواسته كرده‌ايم. ما معلوم نيست اگر تنها گير كنيم يك جا بتوانيم جلوي خودمان را بگيريم؛ اين جهاد است رياضت شرعي اين است.

پس جهاد اكبر جهاد با نفس است جهاد اصغر اينست كه آدم برود در جبهه بجنگد با دشمن‌ها، اين جهاد اصغر است. حضرت فرمود: مرحبا از جهاد اصغر آمديد ولي حالا جهاد اكبر در پيش داريد. گفتند جهاد اكبر چيست؟ فرمودند: جهاد با نفس بعد فرمودند: «افضل الجهاد من جاهد نفسه التي بين جنبيه» افضل جهاد اينست كه آدم جهاد كند با اين نفسي كه بين دو پهلويش است و عجيب است كه دشمن‌ترين دشمنان همين نفس است.


(يك وقت) شما يك دشمن داريد با تو قهر است يك مدتي، برايت نقشه هم كشيده است، اما در دكان بستني فروشي مي‌بيني دارد بستني مي‌خورد. مي‌روي آنجا كنار دكان بستني فروشي كه پول بدهي مال او را هم حساب مي‌كني. او هم متوجه مي‌شود، با تو دوست مي‌شود. با دلش راه آمدي، پول بستني اش را حساب كردي. دشمنت بود ولي با يك حساب كردن پول بستني با تو دوست مي‌شود. ولي نفس اينجور نيست. نفس هرچي با دلش راه بيايي بدتر مي‌كند. لذا از اين جهت مي‌گويند نفس دشمن‌ترين دشمن‌هاست.


دشمني كه هرچه به دلش راه بيابي بدتر مي‌كند


دشمن‌هاي ديگر را اگر يك خورده ازش عذرخواهي كني، سوغاتي برايش ببري، پول بستني‌اش را بدهي، پول ناهارش را بدهي، با تو دوست مي‌شود. ولي نفس اين طور نيست. هرچه به دلش راه بيايي بدتر مي‌كند، لذا حديث دارد، مَثَل نفس مَثَل اسب سركش است. من اسب سوار شده‌ام در جواني موتور نبود براي دهات‌ها كه مي‌رفتيم منبر يادم هست كه آنجا اسب به ما دادند. از اين ده به آن ده. يك اسب شيطون به من داده بودند، ريز هم بود خيلي تند مي‌رفت، اما من بلد بودم. اين زانوها را بايد به زين چسباند، دهنه را هم سفت گرفت كه نيافتد.


نفس مثل اسب سركش است كه رم كرده مي‌رود؛ سر شما را مي‌زند بالاي سر طويله، شما از اسب مي‌افتيد زمين او مي‌رود مشغول جو خوردن مي‌شود. مَثَل نفس مثل آن اسب سركش است، او مي‌رود دم آخور جو مي‌خورد، اما صاحبش را انداخته و سر صاحبش بالا سر طويله خورده در خونش دارد غوطه ور مي‌شود و آن اسب اصلا رويش را اين طرف نمي‌كند كه ببيند صاحبش دارد مي‌ميرد غرق در عشق خودش است؛ مي‌خواهد جو بخورد.


نفس مي‌خواهد ما را جهنمي كند اما خودش در كيف باشد


نفس ما هم اين طوري است، مي‌خواهد ما را جهنمي كند اما خودش مي‌خواهد در كيف باشد. او كيف مي‌كند اما ما جهنمي مي‌شويم. خدايا به همه ما توفيق بده فريب نفسمان را نخوريم. هرچه دلمان مي‌خواهد خلافش را انجام دهيم. مي‌گويد: به نامحرم نگاه كن سرم را بندازم پايين، مي‌گويد: غيبت كن، نكنم. مي‌گويد: حرام بخور... گناه نكنم، معصيت نكنم. اگر جهاد با نفس بكنيم، اين از جهاد اصغر بالاتر است. جهاد اكبر است. خدا به همه ما توفيق دهد اين جهاد اكبر را به جا بياوريم.

دسته ها : مذهبي
يکشنبه هشتم 11 1391 17:45

مگر مكاشفه با اين همه آيات بي‌شمار كه قرآن مي‌فرمايد، حاصل نمي‌شود؟ چرا مكاشفه به صورت‌هايي، مثل خواب را دنبال كنيم، و مكاشفه و استكشاف را با تفكر در خلق آسمان و زمين پي نمي‌گيريم كه مكاشفه حقيقي است، و صوفيانه و عارفانه و مصنوعي نيست؟!


آيت الله العظمي "صافي"در جواب نامه اي كه در آن آمده؛«بنده جواني هستم و از جنابعالي كه داراي مقامات علمي و عرفاني بالايي هستيد دستوري مي‌خواهم تا مكاشفه‌اي هر چند در سطح پايين براي من رخ بدهد كه ان‌شاءالله موجب اطمينان قلب بنده گردد؟» اين گونه پاسخ داد:

بسم الله الرحمن الرحيم
عليكم السلام و رحمة الله


فرزندم! از آغاز جواني و تكليف، از قرآن مجيد و هدايت‌هاي احاديث شريفه و دعاهاي معتبر، مثل صحيفه سجاديه الهام و دستور بگير و در پي اين فكر كشف و مكاشفه كه حتي بعضي مدعي‌ داشتن آن شده‌اند، وقت و عمر خود را ضايع نكن.


اين همه مشاهده انسان را كافي نيست؟ اين همه آيات و نشانه‌هاي خدا و انكشافاتي كه عقل بشر به وسيله تفكر در خلقت جهان و زمين و آسمان و آفتاب و ماه و منظومه‌ها و كهكشان‌ها و انسان و حيوانات و جنبندگان و عالم وسيع نباتات و وجود خود انسان، همه وسيله كشف و شهود حقايق است.


چيزي از معارف و خداشناسي پنهان نمانده است كه با مكاشفه بتوان آن را به دست آورد. در خودت، در خلقت خودت، در عجايب عالم خلقت و اين‌ همه اسرار و علايم حق و حقيقت، بينديش كه همه مكاشفه است. مگر با چشم سر آنچه را مي‌بيني كم است؟ اين همه آيات آشكار را كه مي‌بيني، نشان و دليل بر عالم غيب نيست كه مي‌خواهي با خواب و مكاشفه، خدا را بشناسي و عقيده را محكم كني؟!


گــر اهـــل معـرفتي هر چه بنگري خوب است
كه هر چه دوست كند همچو دوست محبوب است
كـــدام بــــرگ درخـــت است اگر نـظر داري
كـــه ســـرّ پــاك الهي در آن نه محجوب است


اين همه درخت‌هاي گوناگون، اين همه ميوه به طعم‌هاي جالب و جاذب، اين همه شكوفه‌ها و گل‌هاي رنگارنگ؛
بــرگ درخــتان سبز در نـظر هـوشيار
هر ورقش دفـتري است معرفت كردگار


نظر كن. فكر كن. كتاب آفرينش را بخوان. شگفتي‌هاي برّ و بحر، استعداد بشر و خواص گياه‌ها و سنگ‌ها. در همه نظر كن. همه، كشف و انكشاف و شهود است.


خدا، خودش را با اين آثار قدرت و حكمت به همه نشان داده است. هر جزء كوچك از اجزاء و اعضاء اين عالم، كتاب بزرگ كشف و شهود است، ولي بايد بشر بخواهد، و ببيند، و تسبيح خدا را بگويد.
قرآن مي‌فرمايد: «وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ؛ در زمين براي اهل بصيرت نشانه‌هايي است و در وجود خودتان. آيا نمي‌بينيد؟»


مگر مكاشفه با اين همه آيات بي‌شمار كه قرآن مي‌فرمايد، حاصل نمي‌شود؟ چرا مكاشفه به صورت‌هايي، مثل خواب را دنبال كنيم، و مكاشفه و استكشاف را با تفكر در خلق آسمان و زمين پي نمي‌گيريم كه مكاشفه حقيقي است، و صوفيانه و عارفانه و مصنوعي نيست؟!


سير در آفاق انفس، عالم‌شناسي، حيوان‌شناسي، انسان‌شناسي، آب‌شناسي، خاك‌شناسي و گياه‌شناسي و… همه وسيله مكاشفه است. چرا دور مي‌رويم؟ خودشناسي «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ».


تويــي تـو، نســـخـه صـنع الـهي
بجو از خويش هر چيزي كه خواهي


اگر همه عقل‌هاي بشر را به يك نفر بدهند كه قرن‌ها و قرن‌ها در خودش فكر كند تمام نمي‌شود.
كشف و مكاشفه اين است كه فرمودند: به هر چه مي‌نگريد و از هر چه به ظاهر مي‌بينيد، به باطن آن نظر كنيد.


مكاشفه حقيقي، تأمل در مثل اين آيات است: «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيلِ وَ النَّهَارِ لَآياتٍ لِأُولِى الْأَلْبَابِ الَّذِينَ يذْكُرُونَ اللّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّار».


در اين راه، آنچه مهم است و شخص را بيشتر موفق مي‌نمايد، اهتمام در عبادات و عمل به احكام دين و التزام به هدايت‌هاي ائمه طاهرين ‌عليهم‌‌السلام و تقوي و پرهيزكاري و پرهيز از گناه، حتي مكروهات است.


امّيد آن‌كه شما جوان عزيز موفق شويد به مدارج و مراتب عاليه علم و عمل و اخلاق و انسانيت نائل شويد و خصوصاً امام زمان و قطب عالم امكان حضرت مولانا بقية الله المهدي ارواح العالمين له الفداء را - كه امروز به بركت وجود آن حضرت عالم برپاست- فراموش ننماييم، و سعي كنيم با اعمال و رفتار، آن حضرت را از خود، راضي و خوشنود سازيم كه اين منتهي الآمال است.
موفّق باشيد.


لطف الله صافي

منبع:شفقنا/عقيق

 

....

./.

دسته ها : مذهبي
يکشنبه هشتم 11 1391 2:35

امام رضا (عليه السلام)، يكي از علل غيبت و تأخير ظهور حضرت مهدي عليه السلام را «آزمايش و امتحان» مردم مي دانند...







در برخي رواياتي كه از وجود مقدّس حضرت رضا عليه السلام وارد شده، آن حضرت يكي از علل غيبت و تأخير ظهور حضرت مهدي عليه السلام را «آزمايش و امتحان» مردم مي دانند. از مجموع اخبار وارد شده در اين زمينه چنين برمي آيد كه امتحان غيبت امام عصر عليه السلام يكي از دشوارترين امتحانات الاهي است.(۱)
دشواري اين امتحان به حدّي است كه حتي معتقدان به امامت و ولايت هم در آن آزمون مصون از لغزش نخواهند بود. اساساً اين امتحان براي امامت باوران است، و ديگران قبل از اين رتبه، امتحان خود را داده اند. اكنون در زمان غيبت آخرين پيشوا، خداوند مي خواهد ثابت قدمها را از افراد سست ايمان وسطحي نگر جدا سازد.
آدمي بايد در اعتقادات خود بسيار استوار باشد تا در اثر اين سختي ها و ناملايمات، نلغزد و در عقايد خويش سست نشود. ضمناً از پيشوايان خود سپاسگزار باشد كه قبل از آن كه زمان غيبت فرا رسد، خطرات و لغزشگاه هاي آن دوران را گوشزد كرده اند.
دشواري امتحان از اين جهت است كه انسان به گونه اي اعتقاداتش را از دست مي دهد كه خودش هم متوجه نمي شود. اين مطلب، احتياج به مدت زمان زيادي هم ندارد، بلكه يك صبح تا غروب براي بي دين شدن كفايت مي كند! (۲)
امام هشتم عليه السلام در بيان شيوائي در توصيف و تبيينِ برخي از فتنه هايي كه دامنگير مردم مي شود مي فرمايند :
«لابُدَّ مِنْ فِتْنَةٍ صَمّاءَ صَيْلَمٍ، تَسْقُطُ فيها كُلُّ بِطانَةٍ وَوَليجَةٍ، وذلكَ عِنْدَ فِقْدانِ الشّيعة الثالثَ مِنْ وُلْدِي ؛ يَبْكي عَلَيهِ أهلُ السَّمَاءِ وَأهْلُ الأرْضِ وَكُلُّ حَرِيٍّ وَحَرّان، وكُلُّ حَزِينٍ لَهْفَان». (3)
فتنه اي كور (خيلي مبهم و پيچيده) در راه است و ناگزير فرا مي رسد كه هر خودي و دوست نزديكي را سرنگون مي كند. اين فتنه زماني است كه شيعيان، سوّمين امام از نسل فرزندم را گم كنند، اهل آسمان و زمين و هر زن و مرد دلسوخته وهر غمگين واندوهناكي بر او (مهدي عليه السلام) مي گريد.
با اين همه، در عين نااميدي، در زماني كه گمان نمي رود و با محاسبات عادي قابل پيش بيني نيست، به صورت ناگهاني نداي ظهور سر داده خواهد شد و ياران با وفاي آن حضرت فرا خوانده مي شوند. اين نداي ملكوتي، دلهاي اندوهناك و سوخته مۆمنان را تسلّي مي بخشد و سبب عذاب كافران مي گردد

حضرت رضا عليه السلام از «فتنه» خبر مي دهند. «فتنه» به معناي امتحاني است كه انسان را مي فريبد و هركس ممكن است در مقابل جاذبه شديد آن، كشيده شود و بلغزد. به علاوه در بيان دشواري اين امتحان تصريح فرموده كه اين فتنه «صمّاء صَيلَم» است. («صَمّاء» يعني «كر» و «صيلم» به معناي «شديد» است) ؛ يعني اين امتحان چنان سخت و نامعلوم است كه دوستان و خواص را هم بر زمين مي زند و همه در معرض سقوط و انحراف قرار مي گيرند.
امام هشتم عليه السلام اين زمان را زمان گريه اهل آسمان و زمين دانسته اند. دوره اي كه اهل درد، از گم كردن امام زمانشان، غمگين وافسرده خاطرند، شادي و خوش حالي نمي بينند ؛ چون غم امام غائب از دل ايشان بيرون نمي رود و زندگي آنها با غم و اندوه بر غيبت امام زمانشان عجين است. لذا در پي خوش حالي هاي اهل دنيا نيستند و در شادي ها و جشن ها، دلِ سوخته آنها التيام نمي يابد.
علي بن موسي الرضا عليه السلام سپس فرمودند :
«… كَمْ مِنْ حَرِيٍّ مُۆمِنَة وكَمْ مِنْ مُۆمِنٍ مُتَأَسِّفٍ حَيرانَ حَزينٍ عِنْدَ فِقدانِ الماءِ المَعين! كأنّي بِهِم آيِسٌ، كانُوا قد نُودُوا نِداءً يُسْمَعُ مِنْ بُعْدٍ كمايُسْمَعُ مِنْ قُرْبٍ، يَكونُ رَحمةً عَلَي المُۆمِنين وَعَذاباً عَلَي الكافِرينَ». (4).
… چه بسيارند زنها و مردهاي مۆمن كه در گم كردن «ماء مَعين» دل سوخته و اندوهناك و سرگردان و ناراحت اند! گويي آن ها را مي بينم كه در بدترين وضعيّت نوميدي هستند. (در هنگام ظهور) آنها را صدا مي كنند، با صدايي كه از دور – همچون نزديك – شنيده مي شود كه اين ندا براي مۆمنان رحمت و براي كافران عذاب است.
اين اوصاف حال شيعه دلسوخته، هنگام گم كردن «ماء مَعين» است و حزن و اندوهي كه براي محروم ماندن از اين آب گوارا دارد.
فتنه اي كور (خيلي مبهم و پيچيده) در راه است و ناگزير فرا مي رسد كه هر خودي و دوست نزديكي را سرنگون مي كند. اين فتنه زماني است كه شيعيان، سوّمين امام از نسل فرزندم را گم كنند، اهل آسمان و زمين و هر زن و مرد دلسوخته وهر غمگين واندوهناكي بر او (مهدي عليه السلام) مي گريد

دردِ شيعه اين است كه اين ماء مَعين چرا غائب شده است؟! چرا وقتي بخواهند ديگران را به سوي امام عصر عليه السلام متوجه سازند بايد نشاني «بئر مُعطّله» (5) را بدهند؟! (۶).
با اين همه، در عين نااميدي، در زماني كه گمان نمي رود و با محاسبات عادي قابل پيش بيني نيست، به صورت ناگهاني نداي ظهور سر داده خواهد شد و ياران با وفاي آن حضرت فرا خوانده مي شوند. اين نداي ملكوتي، دلهاي اندوهناك و سوخته مۆمنان را تسلّي مي بخشد و سبب عذاب كافران مي گردد.




پي نوشتها :
۱- در اين زمينه، به كتاب ارزنده منتخب الاثر، بابهاي ۲۷ و۴۷، فصل ۲ مراجعه شود.
۲- بحارالانوار، ج۵۲، ص۱۰۱، ح۲٫
۳- بحارالانوار، ج۵۱، ص۱۵۲، ح۲٫
۴- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص۶٫
۵- اين اصطلاح برگرفته از آيه ۴۵ سوره مباركه حج مي باشد.
۶- با مراجعه به تفاسير اهل بيت عليهم السلام مي بينيم كه در تفسير «بئر مُعَطَّله» فرموده اند : «كَم مِنْ عالِمٍ لا يُرجعُ إليه ولا يُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ». [كنز الدقائق ۵۳۱:۶ بنقل از مجمع البيان] عالِم به چاه آب تشبيه شده كه از آن مادّه حيات استخراج مي شود و مراد از معطّل و بدون استفاده ماندنِ چاه آب، مراجعه نشدن به عالِم و بهره نبردن از علم اوست.

منبع: خانه مداحان/عقيق

.......


دسته ها : مذهبي
يکشنبه هشتم 11 1391 2:30



اگر انسان در اين دنيا فراوان به ياد خدا باشد، به گونه‌اي كه علاوه بر زبانش، قلب و جانش نيز به اين ذكر شريف عادت نمايد، نتيجه‌ي چنين امري را در لحظه مرگ خواهد ديد، چرا كه عادت به ذكر زيباي الهي باعث مي‌شود كه در آن لحظه‌ي حساس نيز آن را به زبان جاري نمايد و حداقل از خاطرش بگذراند كه اين خود امري است ارزشمند كه در سايه‌ي آن بسياري از سختي‌ها و مشكلات آن زمان هولناك بر انسان سهل و آسان شود.

در اينجا به منظور تأييد مطلب، به داستان يكي از مردان بزرگ الهي به هنگام مرگ اشاره مي‌كنيم، به اميد آنكه رشته‌ي علم و يقين در وجودمان مستحكم شده و غبار هرگونه ترديدي در اين باره از صفحه‌ي ذهن پاك شود:

جناب حجت الاسلام و المسلمين توسلي نقل مي‌كند كه امام دائماً در حال ذكر بودند حتي در يكي از موارد وقتي به هوش آمده بودند، لب‌هاي مباركشان تكان مي‌خورده است. وقتي دكتر گوشش را جلو مي‌برد مي‌شنوند كه امام «الله اكبر» مي‌گويند. با همان حال ذكر گفتن نيز از دنيا رفتند.6

دسته ها : مذهبي
دوشنبه دوم 11 1391 23:45



نكته‌ي حائز اهميت پيرامون موضوع ذكر آن است كه اگر چه ذكر زباني بسيار خوب و پسنديده است، اما هرگز نبايد به آن بسنده و اكتفاء نماييم، بلكه همواره بايد بكوشيم كه ذكر خدا را به خانه دل راه داده، تا در اثر آن، زبان دل نيز همراه با زبان سر، به ذكر و ياد خدا بپردازد، كه علماء علم اخلاق از چنين ذكري، به ذكر قلبي تعبير مي‌كنند.
ذكر خدا آن است كه چون تصميمي بر معصيت مي‌گيرد، خداوند متعال را ياد كند و ياد خدا ميان او و معصيت فاصله شود، و اين همان چيزي است كه خداوند عزوجل درباره‌ي آن فرموده است: همانا پرهيزگاران هنگامي كه گرفتار وسوسه‌هاي شيطان مي‌شوند، به ياد خدا مي‌افتند (و در پرتو ذكر او حق را ديده) و در اين هنگام بينا مي‌شوند

مهم‌ترين اثر سودمند ذكر قلبي آن است كه آدمي در سايه‌ي دست يافتن به آن، در برابر دستورات الهي سر تسليم فرود آورده، و از عمق جان پذيراي آن‌ها خواهد شد.

در حقيقت مي‌توان گفت: ذكر قلبي را رابطه‌ي تنگاتنگي با اعمال و رفتار آدمي داشته، به گونه‌اي كه در اثر آن انسان از زشتي‌ها پرهيز نموده، و رخت وجود خويش را از چرك گناهان پاك نگه خواهد داشت. در روايتي ششمين اختر تابناك آسمان ولايت و امامت امام صادق (عليه السلام) درباره‌ي حقيقت ذكر مي‌فرمايد: «و هُوَ اَن يذكر الله عزوجل عند المعصية يَهُمُّ بها فيحول ذكر الله بَينَهُ و بين تلك المعصية و هُوَ قول الله عزوجل – اِنَّ الذين اتّقوا إذا مَسَّهُم طائفٌ من الشيطانِ تذكّروا فإذاهم مبصرون»3 (ذكر خدا آن است كه چون تصميمي بر معصيت مي‌گيرد، خداوند متعال را ياد كند و ياد خدا ميان او و معصيت فاصله شود، و اين همان چيزي است كه خداوند عزوجل درباره‌ي آن فرموده است: همانا پرهيزگاران هنگامي كه گرفتار وسوسه‌هاي شيطان مي‌شوند، به ياد خدا مي‌افتند (و در پرتو ذكر او حق را ديده) و در اين هنگام بينا مي‌شوند)

شايسته است كه بدانيم خالق هستي به پاس چنين ذكري، انسان را به طرز شگفت انگيزي مورد توجه خود قرار داده، و از الطاف ويژه‌ي خود او را بهره‌امند خواهد ساخت.

در روايتي كه از قول يكي از دو امام بزرگوار از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام در اين باره وارد شده است، امام (عليه السلام) مي‌فرمايد: «فرشته جز آنچه مي‌شنود نمي‌نويسد، و خداوند متعال فرموده: «پروردگار خود را به حال زار و پنهاني در دل خود ياد كن» و ثواب اين گونه ذكر را كه انسان در نفس خود مي‌گويد، به خاطر عظمت و بزرگي‌اي كه دارد، كسي جز خدا نمي‌داند»4

بنابراين در راه ذكر خدا هرچه تلاش نموده، و در اين باره سختي‌ها را تحمل نماييم، باز هم كم است.

در پايان اين بخش لازم به ذكر است كه ذكر قلبي امري است بس دشوار، كه به سادگي نمي‌توان از پس آن برآمد، بلكه در اين مسير بايد مراحلي را طي نمود، تا به مرور زمان به چنين گنج ارزشمندي دست يابيم.
ذكر قلبي را رابطه‌ي تنگاتنگي با اعمال و رفتار آدمي داشته، به گونه‌اي كه در اثر آن انسان از زشتي‌ها پرهيز نموده، و رخت وجود خويش را از چرك گناهان پاك نگه خواهد داشت

استاد برجسته علم اخلاق و عارف كامل «امام خميني قدس سره» در كتاب ارزشمند شرح چهل حديث از قول استاد بزرگوار خود مرحوم شاه آبادي نقل مي‌كند كه ايشان فرمودند: «شخص ذاكر بايد در ذكر مثل كسي باشد كه به طفل كوچك كه زبان باز نكرده مي‌خواهد تعليم كلمه را كند [يعني كلمه‌اي را به او ياد دهد]؛ تكرار مي‌كند تا اينكه او به زبان مي‌آيد و كلمه را ادا مي‌كند. پس از آنكه او اداي كلمه را كرد، معلم از طفل تبعيت مي‌كند؛ و خستگي آن تكرار برطرف مي‌شود و گويي از طفل به او مددي مي‌رسد، همين طور كسي كه ذكر مي‌گويد بايد به قلب خود كه زبان ذكر باز نكرده، تعليم ذكر كند و نتيجه‌ي تكرار اذكار آن است كه زبان قلب گشوده شود، و علامت گشوده شدن زبان قلب آن است كه زبان از قلب تبعيت كند و زحمت و تعب تكرار مرتفع شود.»5

دسته ها : مذهبي
دوشنبه دوم 11 1391 23:44

«فإنّي أُوصيك به تقوي اللهِ – اَي بُنيَّ-  و لزوم أمرِهِ، و عمارة قلبك بِذِكرِهِ»1 ؛ امير متقيان علي (عليه السلام) در اين فراز از نامه‌ي 31 نهج البلاغه، فرزند دلبند خود امام حسن مجتبي (عليه السلام) را به عصاره و خلاصه‌ي تمام خوبي‌ها سفارش نموده و در ابتدا مي‌فرمايد: «پسرم همانا تو را به تقوا سفارش مي‌كنم كه پيوسته در فرمان او باشي...»

صفت ارزشمند تقوا، در منظر پروردگار عالم از جايگاه ويژه‌اي برخوردار بوده، و آن يگانه خالق هستي، در مقام گزينش برترين انسان‌ها، كلام زيباي خود را متوجه انسان با تقوا و پرهيزگار نموده و مدال افتخار بهترين بودن را به او اختصاص داده است و در اين باره مي‌فرمايد: (انّ اكرمكم عندالله اتقاكم)2 همانا گرامي‌ترين شما نزد خداوند متعال، با تقواترين شما است.



البته در موضوع تقوا اين مطلب بديهي است كه حقيقت تقوا زماني در انسان نمايان مي‌شود كه از درون ترس و واهمه‌اي از عظمت و بزرگي خداوند بي همتا در او ايجاد شود، ترسي كه در اثر آن بين او و گناهان سدّ محكمي ايجاد شده، به گونه‌اي كه هرگز به خود جرأت ارتكاب معاصي و گناهان را ندهد.

در مرحله بعد امير بيان علي (عليه السلام)، از ذكر زيباي الهي سخن به ميان آورده و خطاب به فرزند خود مي‌فرمايد: (و عمارة قلبك بذكره) و تو را سفارش مي‌كنم كه، دلت را با ياد خدا زنده كني.

تعبير به (عمارة قلبك بذكره) از ناحيه‌ي مولاي متقيان بيانگر آن است كه خانه قلب آدمي بدون ذكر خدا، به ويرانه‌اي مي‌ماند كه هرگز بذر خوبي‌ها و صفات برجسته‌ي انساني در آن سبز و شكوفا نمي‌شود. بنابراين مي‌توان گفت: اين ذكر ارزشمند الهي است كه همچون دانه‌هاي حيات بخش باران مي‌تواند زمين خشكيده‌ي دل آدمي را طراوت بخشيده و از اين طريق درخت تنومند ايمان را در خانه قلب انسان آبياري نمايد.
دسته ها : مذهبي
دوشنبه دوم 11 1391 23:43

تنها امامي كه به حج مشرف نشدند بلكه بهتر است گفته شود كه نگداشتند به حج بروند امام حسن عسگري
(سلام الله عليه)بوده است

ومدت امامت آن حضرت شش سال بيشتر نبوده است ودر اين مدت يا در زندان به سر مي بردند ويا محصور بودند وعلت اين امر هم ترس دشمنان از مهدي موعود بوده است به اين معنا كه آنها مي دانستند كه فرزند امام عسگري منجي عالم است وبرپا كننده عدالت مي باشد از آن جايي كه خلفاي وقت ظالم بودند واز به دنيا آمدن آن حضرت وحشت داشتند


براي پيشگيري از به دنيا آمدن آن حضرت تدابير شديدي انديشيدند از آن جمله زندان كردن ومحصور نمودن پدر بزرگوارشان امام عسگري (سلام الله عليه) بوده است وبا اين حركت خيال كردند كه مي توانند با اراده ومشيت الهي مقابله كنند غافل از آن كه اگر اراده الهي به امري تعلق بگيرد اگر تمام قدرتهاي عالم جمع شوند حتي قادر نخواهند بود برگي را از درخت جدا كنند تا چه رسد كه از به دنيا آمدن مهدي امت جلوگيري كنند...



يکشنبه اول 11 1391 2:14
 
در نگاهت غروب دلتنگي
آسماني پر از شفق داري
گرد پيري نشسته بر رويت
اي جوان غريب حق داري

همدم لحظه هاي تنهائيت
مي شود اشكهاي پنهاني
تب محراب و بغض سجاده
تا سحر سجده هاي باراني

خاطري خسته و پريشان از
شهر دلگير سايه ها داري
ماه غربت نشين سامرّا
در دل خود گلايه ها داري

هر دوشنبه غبار دلتنگي
كوچه كوچه ديار دلتنگي
قاصدكها خبر مي آوردند
از تو و روزگار دلتنگي

ابرها را به گريه مي آورد
ندبه هايي كه در قنوتت بود
بگو آقا بگو كدام اندوه
راز تنهايي و سكوتت بود



روز جمعه به وقت دلتنگي
مي روي از ديار غم اما
صبح يك جمعه مي رسد از راه
وارث سرخي شقايقها


ابتدا قبر مادر باران
كه در آفاق اشك پنهان شد
بعد ترميم مرقد خاكيت
گنبدي كه گلوله باران شد

نقشهي شوم قتل آئينه
بركات جديد اين شهر است
زخمهايي كه بر جگر داري
از كرامات تازهي زهر است

تشنگي، تشنهي لبانت بود
سرخ آمد ترك ترك گل كرد
داغ قلب پر از شرارهي تو
راز يك زخم مشترك گل كرد

خوب شد قدري آب آوردند
تشنه لب جان ندادي آقا جان
بوي كرب و بلاست مي آيد
السلام عليك يا عطشان

روي تل داشت آسمان مي ديد
در هجوم سپاه سر نيزه
پيكر ماه ارباً اربا شد
سر خورشيد رفت بر نيزه
يوسف رحيمي
يکشنبه اول 11 1391 1:55
امروز با تمام توان گريه مي كنيم




همراه با امام زمان گريه مي كنيم





در پشت دسته هاي عزا سوي سامرا




در لابلاي سينه زنان گريه مي كنيم





شايد نماز ظهر رسيديم در حرم




آن لحظه با صداي اذان گريه مي كنيم





آقا اگر به مرقدشان راهمان دهند




در روضه ي مباركشان گريه مي كنيم





در غصه اسارت مردي كه سالها




از او نبوده نام و نشان گريه مي كنيم





بر لحظه اي كه آب طلب كرد آن امام




ما نيز ياد تشنه لبان گريه مي كنيم





هم در گريز روضه موسي بن جعفريم




هم ياد آن شكنجه گران گريه مي كنيم





هم در مسير كوفه و هم در مسير شام




با روضه هاي عمه شان گريه مي كنيم





خيلي به پيش چشم من اين صحنه آشناست




وقتي نشسته ايم چنان گريه مي كنيم





شبهاي جمعه نيز همين گونه كربلا




ما پا به پاي مادرمان گريه مي كنيم





اذن دعا دهيد كه پايان روضه است




تا انتهاي مجلستان گريه مي كنيم





در ذكر «يا حَميدُ بِحَقِ مُحَمَّد»يم




تا مي رسيم آخر آن گريه مي كنيم






يکشنبه اول 11 1391 1:3

خواب هنده زن يزيد

يكي ديگر از ماجراهاي مستند پس از شهادت امام حسين(ع) كه در منابعي چون، بحارالانوار، الوقايع و الحوادث و منتخب نقل گرديده شده است ماجراي خواب هنده زن يزيد است.

توسلي در اين باره مي‌نويسد: از هنده، زن يزيد نقل شده است كه گويد: شب هنگام به طرف رختخواب خود رفتم، ديدم دري از آسمان گشوده شد و فرشتگان دسته دسته به سوي سر مقدس امام حسين(ع) كه نزد ما بود فرود مي‌آمدند و مي‌گفتند: السلام عليك يا أبا عبدالله، السلام عليك يابن رسول الله.

ناگاه ديدم ابري از آسمان پايين آمد كه مردان بزرگوار بسياري در آن بودند، در ميان آنها مردي گندمگون ماه روي بود، او با سرعت در پيشاپيش آنها حركت مي‌كرد، آمد تا خود را بر سر مبارك امام حسين(ع) انداخت و شروع كرد به بوسيدن دندان‌هاي آن حضرت در حالي كه مي‌فرمود: فرزندم تو را كشتند؟ آيا آنها تو را نشناختند و از نوشيدن آب تو را بازداشتند؟ اي فرزندم؛ من جد تو رسول خدا هستم، و اين پدرت علي مرتضي، و اين برادرت حسن، و اين عموي تو جعفر و اين عقيل و اينها حمزه و عباس هستند.

هنده گويد: هراسان و ترسان از خواب بيدار شدم، ناگاه نوري ديدم كه بر سر مطهر امام حسين(ع) مي‌درخشد.

دسته ها : مذهبي
چهارشنبه بیست و هفتم 10 1391 22:16

آه دل ام كلثوم

در تذكره الشهدا نقل شده است كه سهيل مي‌گويد: هنگامي كه سر امام حسين(ع) بر بالاي نيزه بود، قصري را ديدم كه پنج زن در آن نشسته بودند و در ميان آنها پيره زني خميده بود و چون سر مطهر به نزديكي آن قصر رسيد، پيرزن سنگي برداشت، و بر صورت امام حسين(ع) زد و به روايتي چنان با شدت آن سنگ را زد كه از بالاي نيزه سر مبارك بر روي زمين افتاد، ناگاه صداي ناله زنان و طفلان بلند شد.

پس چون ام كلثوم اين صحنه را مشاهده كرد، بي طاقت گرديد و گفت: خداوندا اين زناني را كه در بالاي اين منظر، منزل دارند بزودي هلاك نما، هنوز دعاي آن معصومه تمام نشده بود، كه آن قصر خراب شد و آن زنان با جمعي بسيار هلاك شدند و سپس حضرت زينب فرمودند: «الله اكبر، من دعوه ما اسرع اجابته»

دسته ها : مذهبي
چهارشنبه بیست و هفتم 10 1391 22:15

متوسل مي‌نويسد: در روايت‌هاي خاندان وحي، براي گريستن در مصايب آمده است، هيچ چيز شيطان را مانند ندبه كردن و گريه كردن بر حضرت سيدالشهدا(ع) به خشم نمي‌اندازد. در آخرين وصيت حضرت اباعبدالله(ع) به فرزند بزرگوارشان امام زين العابدين (ع) اين گونه آمده است: اي فرزندم؛ سلام مرا به شيعيانم برسان و به آنها بگو، پدرم غريبانه از دنيا رفت، پس بر او نوحه سرايي كنيد و به شهادت رسيد، پس به او گريه كنيد.

همچنين در اين زمينه به نقل از قدس آنلاين؛ در تذكرة الشهدا نقل شده است كه پس از شهادت امام حسين(ع) ابليس لعين از خوشحالي پرواز كرد و تمام زمين را گشت و شياطين و عفاريت را به دور خود جمع كرد و گفت: اي شياطين؛ ما امروز به آرزوي خود رسيديم، و مردم را اهل جهنم كرديم، مگر كسي كه در اين مصيبت گريه كند و به دوستي و محبت آل محمد (ص) مصمم گردد. پس تا مي توانيد مردم را از اين واقعه در شك اندازيد و از آگاهي از اين مصيبت باز داريد تا زحمت من به هدر نرود.

دسته ها : مذهبي
چهارشنبه بیست و هفتم 10 1391 20:21



فرماندار (38) كرمان در رژيم پهلوي در شب (39) عيد غدير مجلس جشني برپا نمود در آن مجلس مردوخ (40) نيز شركت داشت. مداح در ضمن خواندن اشعار و مديحه سرايي درباره ي حضرت اميرمو منان - عليه السلام به جريان بيرون آوردن تير از پاي مبارك آن حضرت در حال نماز و عدم التفات و توجه آن بزرگوار به آن اشاره كرد، جناب آقاي مردوخ كه پاي منبر نشسته بود رو كرد به آقاي شهردار و با صداي بلند فرياد زد: آقاي فرماندار، آيا اين ها افسانه نيست؟!
فرماندار مي گويد: اعتراض او در آن مجلس و در ميان آن جمعيت مثل يك كوه بر سر من فرود آمد، با خود گفتم: شب غدير است خوب است مستبشر و شادمان باشيم، و من پاسخ او را ندهم؛ ولي ديدم اگر جواب ندهم شكست اسلام و مذهب است. از سوي ديگر ديدم او عالم است و من از اهل علم نيستم، تا جواب كافي به او بدهم و يا بحث و مجادله نمايم. در اين لحظه گويا به من الهام شد و يك مرتبه به ذهنم خطور كرد كه بگويم: آقا شما قرآن خوانده ايد؟ گفت: بله، گفتم: درباره ي اين آيه چه مي فرماييد كه خداوند متعال مي فرمايد:
فلما راينه و اكبرنه، و قطعن ايديهن (41)
چون زنان، يوسف - عليه السلام - را ديدند، او را بزرگ انگاشته و دست هاي خود را بريدند.
زنان مصري در مجلس زليخا جمال مخلوقي را ديدند، اين ها كجا و تجلياتي كه براي حضرت امير - عليه السلام - در نماز پيش آمد كجا؟! آن ها با ديدن جمال يوسف - عليه السلام محو ديدار جمال او شدند و بي اختيار دست هاي خود را بريدند، پس جا داشت حضرت اميرمو منان - عليه السلام - هم در حال نماز در برابر تجليات انوار الهي و مشاهده ي جلال و جمال حضرت حق غرق شده و متوجه بيرون آمدن تير از پاي مباركشان نگردد. با اين سخن، كانه القم حجرا.))؛ (گويي سنگ به دهان او انداختند.) لذا سرش را به زير انداخت و ديگر هيچ نگفت.
نقل مي كنند: بيرون آوردن تير از پاي حضرت به ارشاد (42) حضرت امام حسن - عليه السلام - بوده است. (43)


پي نوشت:

38- و يا شهردار كرمان.
39- و يا روز عيد غدير.
40-از علماي عامه.
41-سوره ي يوسف، آيه ي 31.
42-راهنمايي.
43-ر. ك: ارشاد القلوب، ج 2، ص 217. هم چنين اصل جريان در كشف اليقين، ص 118 ذكر شده است.


دوشنبه بیست و پنجم 10 1391 18:35
X