...
سخنچيني نوعي سخن بياساس يا شايعهاي است كه دربارهٔ مسائل شخصي يا خصوصي ديگران گفته ميشود.
از گناهاني كه كبيره بودنش، به واسطه وعده عذاب در قرآن و اخبار مسلم شده، سخن چيني(نميمه) است. خداوند در سوره مباركه رعد ميفرمايد: "و كساني كه قطع ميكنند آنچه را خداوند امر به وصل آن فرموده و در زمين فساد ميكنند، براي ايشان است دوري از رحمت خداوند و برايشان بدي سراي آخرت است يعني عذاب اخروي".
امام صادق(ع) سخن چيني را نوعي جادوگري ميدانند و ميفرمايند: "سخن چيني از بزرگترين جادوهاست، (زيرا) با سخنچيني ميان دوستان جدايي افكنده ميشود، ياران يكدل را با هم دشمن ميكند، به واسطه آن خونها ريخته ميشود، خانهها ويران ميگردد و پردهها دريده ميشود.
آدمِ سخنچين، بدترين كسي است كه روي زمين گام برميدارد1".
امام علي(ع) درباره اينكه سخن چيني چه جايگاهي دارد؟ ميفرمايند: "بدترين راست، سخنچيني است2".
آنحضرت همچنين پيامد سخنچيني را اينگونه معرفي ميكنند: "بپرهيز از سخنچيني كه آن تخم كينه ميافشاند و از خدا و مردم دور ميگرداند3".
رسول خدا(ص) نيز دراين باره در حديثي فرمودند: "كسي از شما حق ندارد از هيچ يك از يارانم چيزي به من بگويد؛ زيرا دوست دارم در حالي كه چيزي از شما در دلم نيست به سويتان بيايم4".
پي نوشت:
1- بحارالأنوار: 63 / 21 / 14 منتخب ميزانالحكمة: 570
2- غررالحكم: 2939 منتخب ميزانالحكمة: 570
3- غررالحكم: 2663 منتخب ميزانالحكمة: 570
4- مكارمالاخلاق، ص 17
منبع: خبرگزاري ايسنا
..
//.
../
.../
///.
...
علماي ديني بر اين عقيده اند كه هر گناهي ( كبيره ، صغيره) از انجايي كه مخالف با فرمان خداوند است به خودي خود گناهي بزرگ محسوب مي شوند و مقياس كوچك و بزرگ بودن گناه اين نيست كه آن را نسبت به ساحت مقدّس خداوند بسنجيم، زيرا براساس اين سنجش، همه گناهان كبيره هستند.
تقسيم گناهان بر اساس سنجش يك دسته از گناهان نسبت به دسته ديگر است. شاخص ترين راه شناسايي گناه در ميان دانشمندان اسلامي اين است كه هر گناهي كه در برابر ارتكاب آن وعده عذاب در قرآن داده شده باشد، گناه كبيره است.
از جمله گناهان كبيره اي كه در جامعه ما ديده مي شود و در دين اسلام بر مرتكبين آنها وعده آتش دوزخ داده شده مي توان به: شرك به خدا ، نا اميدي از رحمت خدا ، قتل مومن ، تهمت ، خوردن مال يتيم ، فرار از جنگ ، خوردن ربا ، زنا ، قسم ناحق ، خيانت ، شهادت دروغ و كتمانش ، شراب خواري و ترك نماز ، نقض عهد و قطع رحم اشاره كرد.
قرآن مجيد نيز به عنوان سرچشمه تقسيم گناهان كبيره و صغيره مي فرمايد: اگر از گناهان كبيره بپرهيزيد، از گناهان كوچك شما در ميگذريم.
اكنون مي خواهيم بدانيم؛ فردي كه درعمل گناه كبيره انجام مي دهد مورد شفاعت قرار خواهد گرفت!؟
حجت الاسلام والمسلمين عالي در يكي از سخنراني هاي خود در رابطه با شفاعت فرد عمل كننده به گناهان كبيره گفت:
" يه روز يكي از ياران امام كاظم (ع) سوالي در مورد شفاعت گناهكار پرسيد و امام فرمود: گناهكار دو جور است: گناهكاري كه از گناه خوشش نمي آيد و گناه با ذات او همجنسي ندارد،اين نشانه ي اين است كه ذات او پاك است و از طينت اهل بيت است .يعني گناهان آنها از عمق ذات نيست.
مومن كسي است كه از گناه اجتناب مي كند و از گناه خوشش نمي آيد. اين فرد مثل الماسي است كه در لجن افتاده است .
وي در ادامه سخنانش گفت: در روايتي آمده است كه محبت اميرالمومنين نوري در ذات انسان است كه گناه را پس مي زند و نمي گذارد گناه وارد عمق جان او بشود. اين فرد با شستشويي در دنيا پاك مي شود. اين فرد مي تواند مورد رضايت خدا باشد.
يك روز از امام علي (ع) پرسيدند كه آيا شيعه ي شما گناه هم مي كند ؟ امام فرمود : بله، پرسيدند كه مي توان به آنها فاسق گفت ؟ امام فرمود: مي توان به آنها فاسق العمل و طيب الروح گفت.
امام سجاد (ع) در دعاي ابوحمزه مي فرمايد : خدايا من گناه تو را كردم و تو جبران كننده هستي ، من كسي هستم كه بر آقاي خودش جرات ورزيدم و گناه كردم ، خدايا اگر گناه كردم نخواستم با تو دشمني كنم و هواي نفس بر من غالب شد و مي دانم اشتباه كردم.
رسول تُرك در عيد نوروز به كربلا مي رفت . او مي گفت كه من در طول سال روسياه هستم و آخر سال به كربلا مي آيم تا بشفاعت امام حسين (ع) رو سفيد بشوم و برگردم. در ادامه امام فرمود: عده اي هستند كه از گناه كردن خوششان مي آيد و آنها مورد رضايت خدا نيستند.
وي در پايان سخنانش با اشاره به سوره مدثر گفت: در قيامت بهشتيان از جهنميان مي پرسند كه چه چيزي باعث شد كه به جهنم برويد ؟ آنها گفتند : ما جزو نمازگران نبوديم ،به مساكين كاري نداشتيم ، غرق در دنيا بوديم و تكذيب قيامت را مي كرديم. شفاعت شامل اين افراد نمي شود.
كساني هستند كه نماز را كوچك مي شمارند و نماز نمي خوانند. عده اي نيز هستند كه نماز نمي خوانند ولي اگر در جايي بفهمند كه آنها نماز نمي خوانند، خجالت مي كشند. ممكن است شفاعت به اين افراد دير برسد. پس بين كسي كه نماز نمي خواند و شرمنده است با كسي كه نماز نمي خواند و به آن اهميت نمي دهد فرق مي كند."
در آخر به ذكر حديثي از پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در اين رابطه مي پردازيم. ايشان مي فرمايند :هر پيامبرى ، شفاعتى مى كند و من شفاعت خود را براى اهل گناهان كبيره امّت خود در روز قيامت ، نگه داشته ام .
باشگاه خبرنگاران جوان
...
..
در پاسخ به شبهه ي اينكه " شيعيان، رواياتى درباره على بن ابى طالب نقل مى كنند كه همگى غلوّ است، مانند «على هو الصراط المستقيم» و «على بن أبى طالب حجّتى على خلقى»
در پاسخ به اين پرسش در پايگاه اطلاع رساني حضرت آيت الله سبحاني آمده است: .
پاسخ
درگذشته يادآور شديم، غلوّ تجاوز از حدّ و اندازه است. شيعيان، درباره اميرمؤمنان على بن ابى طالب(عليه السلام) ، جز آنچه كه در قرآن درباره او آمده و يا روايات متواتر يا متضافر، آن را تأييد كرده، چيزى نمى گويند.
كافى است كه بدانيم احمد بن حنبل مى گويد: روايات صحيحى كه در حق على(عليه السلام) وارد شده در حق هيچ يك از صحابه نيامده است. [243]
على(عليه السلام) نخستين كسى است كه به پيامبر (صلى الله عليه وآله) ايمان آورد و نخستين كسى است كه در تمام غزوات، جز غزوه تبوك در ركاب پيامبر(صلى الله عليه وآله) جانفشانى كرد. على(عليه السلام) آن انسانى است كه پيامبر او را دروازه دانش خود خواند و گفت: «أنا مدينة العلم وعلىٌّ بابها» ، على(عليه السلام) نخستين و آخرين فردى است كه نسل رسول خدا از طريق او و همسرش فاطمه(عليها السلام) ادامه يافته است. على(عليه السلام) تنها انسانى است كه همه صحابه به او رجوع كرده و از او علم مى آموختند و او به احدى مراجعه نكرده است.
اين رشته از فضايل چيزى نيست كه كسى آنها را منكر شود. لجوج ترين افراد مانند ابن تيميه نيز كه دشمنى على(عليه السلام) را در دل دارد، نسبت به برخى از فضائل اذعان كرده اند.
و امّا اينك دو مطلبى كه دستاويز طراح شبهه شده، درباره آنها سخن بگوييم:
1. در تفسير( اهدنا الصراط المستقيم ) آمده است كه مقصود از صراط مستقيم اميرمؤمنان على بن ابى طالب(عليه السلام) است. [244]
مسلّماً اين از قبيل تطبيق يك مفهوم كلى بر مصداق است. على مظهر صراط مستقيم و قبل از او پيامبر گرامى مظهر آشكار «صراط مستقيم» است. در حقيقت، پيامبر و على(عليهما السلام) و ديگر اوصيا و اوليا، اسوه ها و الگوهايى براى صراط مستقيم هستند. مردم براى شناسايى راه درست از غير آن، بايد به زندگانى اين انسان هاى وارسته بنگرند كه راه و روش آنها تجلى گاه صراط مستقيم است. امروز يكى از راه هاى اصلاح جامعه، ارائه اسوه ها و نمونه هاست تا مردم، از نزديك ببينند و مثل آنان عمل كنند. با توجه به اين حقايق، كجاى اين، غلوّ است؟
قرآن در آيه اى ديگر نمونه هاى بيشترى را براى صراط مستقيم معرفى مى كند و مى فرمايد:
( من يطع الله والرسول فأُولئك مع الذين أنعم الله عليهم من النبييين والصديقين والشهداء والصالحين وحسن أولئك رفيقاً ). [245]
«هر كس از خدا و پيامبر فرمان برد، با كسانى خواهد بود كه خداوند بر آنان نعمت بخشيده از جمله پيامبران و پذيرندگان آنها و شهيدان و شايستگان، آنان دوستان خوبى هستند».
بنابراين، اين نوع تفسير كه در روايات فريقين فراوان است، از قبيل «جرى» و تطبيق كلى بر فرد است.
و امّا فقره دوم كه «على بن ابى طالب حجّتى على خلقى و ديّان دينى» [246] اين روايت كه در مصادر متعدد شيعه نقل شده است، كوچك ترين غلو در آن نيست. على(عليه السلام) به حكم حديث غدير، و ثقلين، خليفه رسول خدا و جانشين بر حق اوست.
[244] . مجمع البيان، ج1، ص 31.
[245] . نساء/ 69.
[246] . امالى صدوق، ج1، ص 637; عيون اخبار الرضا، ج1، ص 61.
منبع: شفقنا و عقيق
تو به سوي ما مي آيي!
عصر روز تاسوعا عمر سعد لشگر خود را فراخواند و پيش از غروب آفتاب به خيام امام حسين(ع) حمله نمود. امام كه در جلوي خيمهشان نشسته و دو زانو را دربند شمشير قرار داده بودند و در اثر خستگي خوابشان برده بود، ولي خواهرشان حضرت زينب(س) بيدار بودند، از اين ماجرا آگاه گشتند، به نحوي كه در كتاب چهره درخشان حسين بن علي(ع) نقل است: حضرت زينب صداي حمله سپاه را از نزديك ميشنود و با ملايمت به برادر نزديك شده و ميگويد: برادر بانگ و فرياد نزديك ميشود آيا نمي شنويد؟ امام سر برمي دارند و ميگويند: جدم رسول خدا (ص) را در خواب ديدم، به فرمود: تو نزد ما ميآيي!
خواهر بزرگوارشان سيلي به صورت خود نواختند و فرمودند: اي واي! اي واي! و امام فرمودند: خواهر بزرگوارم واي بر تو نباشد و آرام باشد، زيرا اين حق است.
....چشمهاي كه بدست امام حسين (ع) نمايان شد
در روضة الشهدا اين گونه نقل شده است كه در روز هشتم محرم بود كه در لشگرگاه امام حسين (ع) آبي پيدا نميشد و تمامي لشگر و اطفال به تشنگي مبتلا شده بودند و فرياد العطش العطش سر ميدادند. امام حسين(ع) پس از ديدن اين وضعيت برخاستند و به موضعي تشريف بردند و فرمودند: اين موضع را بكنيد.
زماني كه كندند، چشمه آبي زلال و شيرين پديدار گشت و همه لشگر از آب خوردند و اسبان خود را نيز سيراب كردند و پس از آن فوراً آن چشمه ناپديد شد و هر چه جستجو كردند از آن اثري نديدند!
...
..
يكي از مسائل بسيار خواندني كه در كشمكش حركت و قيام امام حسين عليه السلام به وقوع پيوسته معجزاتي است كه از حضرت سيدالشهدا عليه السلام بسيار ديده شده ، خواه زمان حركت از مدينه خواه حتي پس از شهادت!
حضرت سيدالشهدا عليه السلام كه از هر نظر به شهادت خود آگاه بودند و هنگامي كه ميخواستند از مدينه حركت كنند، ام سلمه همسر پيامبر(ص) به خدمت ايشان رسيد و عرض كرد: اي نور ديده من، مرا اندوهناك مكن در بيرون رفتن از مدينه بسوي عراق، چون من از جدت رسول خدا(ص) شنيدم كه ميفرمودند: فرزند دلبند من حسين، در عراق، در زميني كه آنرا كربلا ميگويند به تيغ ظلم و جفا كشته ميشود.
سپس آن حضرت فرمودند: اي مادر، ميدانم كه شهيد خواهم شد و چارهاي جز رفتن ندارم و به فرموده خدا عمل ميكنم.
و چنانچه كه در كتب مدينه المعاجز و ملحقات احقاق الحق نقل است، ايشان ميفرمايند: به خدا سوگند؛ ميدانم در چه روزي كشته ميشوم، و چه كسي مرا خواهد كشت، و در كدام بقعه مدفون خواهم شد و ميدانم چه كسي با من از اهل بيت من و خويشان من كشته خواهد شد، و ميخواهي اي مادر نشان بدهم جاي شهادت خود را؟
و سپس آن حضرت با دست مبارك خود به سوي كربلا اشاره نمودند و به اعجاز آن حضرت زمينها فرو رفت و زمين كربلا بالا قرار گرفت...
به احتمال قوي اين نخستين معجزهاي بوده كه از حضرت سيدالشهدا(ع) در راه رسيدن به شهادت و تقرب به خدا، از ايشان سرزده و جالب است بدانيد كه پس از آن نيز معجزاتي بسيار عجيب تر از اين حضرت نمايان گرديده به نحوي كه اكثر راويان و منابع آنها را نقل كردهاند. متوسل در باب اين معجزات مينويسد:
امام حسين(ع) پس از طي مراحل و رسيدن به خاك كربلا، ديگر اسبشان قدم از قدم برنميداشت تا آن اسب را عوض كردند، سپس اسبي ديگر براي حضرت آوردند و آن هم گامي برنداشت تا آن كه پنج اسب را به همين منوال عوض كردند و هيچكدام راه نرفتند و حضرت پس از ديدن اين صحنهها از نام آن سرزمين جويا شدند و پي به ماجرا بردند
آدمي وقتي عاشق مي شود كه قلبش در شعله هاي محبت تفتيده شود و آتش اشتياق از وجودش زبانه كشد؛ همان كه مولي الموحدين، علي بن ابيطالب (عليه السلام) فرمود:«دوستي خدا آتشي است كه از هر چه عبور مي كند، آن را مي سوزاند و نور الهي نمي تابد بر چيزي، مگر آنكه آن را روشن مي كند»(١) ...
... و اين فقط عشق خداست كه اين گونه مي سوزاند و روشن مي كند ... هيچ عشق ديگري را نمي تواني بيابي كه اين گونه باشد ... بسوزاند و روشن كند ... خالص كند و صادق، كه«دوست خدا خالص ترين مردمان است به خدا در سرّ ضميرش و صادق ترين است در قولش»(٢)؛ همان كه بارها و بارها شنيده اي كه گفته اند ...
محب صادق آن است كه پاكباز باشد
كه«مشتاق خدا، نه خانه اي دارد و نه شهري، نه نرم مي پوشد و نه بر جاي قرار دارد»(٣) ...احوالش، احوال اسپند روي آتش است ... سوخته و بي قرار ...
خـــانه خود را همي ســـــوزي بســـــوز .. كيســـت آن كس كه گـــــويد لا يجــــوز
خوش بسوز اين خانه را اي شير مست .. خانه عاشـــــق چنين اولي تر اســــت
بعد از اين مــــــن ســــوز را قبله كـــــنم .. زان كه من شمعم به سوزش روشـنم
آنگاه وقتي عاشق مي شوي، عاشق خدا، تازه در مي يابي كه گناه و معصيت قشر سياهي است كه وقتي قلب را فرا بگيرد، نوري به آن نفوذ نمي كند و گناه، يعني خدا فروشي و تو حاضري خدايت را بفروشي به فريب شيطان؟ ... و اين چه بد معامله اي است، وقتي خداي كمال ها و زيبايي ها را مي فروشي و با شيطان از در آشتي در مي آيي ... آنگاه است كه عهدت را با خدا از ياد برده اي ...
«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ»(۴) ...
نمي خواهي چشم دلت خيره در تماشاي عظمت و جلال الهي شود؟... «هنگامي كه مرا دوست داشت، من هم او را دوست دارم و هم محبوب ديگرانش مي كنم و چشم دل او را براي تماشاي عظمت و جلالم باز مي كنم»(۵) ... و مگر مي تواني عاشق شوي تا وقتي كه از هواي نفست پيروي مي كني؟ ...
١. مصباح الشريعه، ج٢، ص ٢٣٩.
٢. همان، ص ٢٣٧.
٣. همان، ص ٢۴۵.
۴. يس: ۶٠.
۵. رساله لقاءالله، ص ۴١.
عقيق
زهرا رضاييان
پاسخ اجمالي
در مفاتيح الجنان اذكار و اعمالي براي ديدن اولياي الهي در خواب بيان شده است اما بايد توجه داشت كه اين راه ها به تنهايي علت كافي براي موفقيت در ديدن خواب اشخاص مورد نظر نيست، يعني؛ اين گونه نيست كه تا هر كس به آنها عمل كرد حتما پيامبر اكرم(ص) را در خواب ببيند. چون اين مهم به شرايط ديگري نظير ترك گناهان ، انجام واجبات و صفاي باطن هم نيازمند است و با جمع شدن همه شرايط است كه ديدن پيامبر اكرم(ص) در خواب ميسر مي شود.
پاسخ تفصيلي
قبل از پاسخ، لازم است به چيستي خواب و انواع آن اشاره كوتاهي كنيم.
دانشمندان بحث هاي مفصل و طولاني در باره ي چيستي حقيقت خواب داشته اند. بعضى آن را نتيجه انتقال قسمت عمده خون از مغز به ساير قسمتهاى بدن مىدانند، و به اين ترتيب براى آن" عامل فيزيكى" قائلند.
بعضى ديگر عقيده دارند كه فعاليتهاى زياد جسمانى سبب جمع شدن مواد سمى مخصوصى در بدن مىشود، و همين امر روى سيستم سلسله اعصاب اثر مىگذارد و حالت خواب به انسان دست مىدهد، و اين حال ادامه دارد تا اين سموم تجزيه و جذب بدن گردد، به اين ترتيب"عامل شيميايى" براى آن قائل شدهاند.
جمعى ديگر يك نوع "عامل عصبى" براى خواب قائلند و مىگويند: دستگاه فعال عصبى مخصوصى كه در درون مغز انسان است و مبدء حركات مستمر اعضا مىباشد بر اثر خستگى زياد از كار مىافتد و خاموش مىشود.
هر چند تاثير اين عوامل را بطور اجمال نمىتوان انكار كرد ولى هيچ يك از اين نظرات نتوانسته است پاسخ قانعكنندهاى به مساله خواب بدهد.
آنچه سبب شده تا دانشمندان امروز از بيان و تفسير روشنى براى مساله خواب عاجز بمانند همان تفكر مادى آنها است، آنها مىخواهند بدون قبول اصالت و استقلال روح اين مساله را تفسير كنند، در حالى كه خواب قبل از آن كه يك پديده جسمانى باشد يك پديده روحانى است كه بدون شناخت صحيح روح، تفسير آن غير ممكن است.
قرآن مجيد دقيق ترين تفسير را براى مساله خواب بيان كرده، زيرا مىگويد خواب يك نوع "قبض روح" و جدايى روح از جسم است اما نه جدايى كامل.
به اين ترتيب هنگامى كه به فرمان خدا پرتو روح از بدن برچيده مىشود و جز شعاع كم رنگى از آن بر اين جسم نمىتابد، دستگاه درك و شعور از كار مىافتد، و انسان از حس و حركت باز مىماند، هر چند قسمتى از فعاليتهايى كه براى ادامه حيات او ضرورت دارد، مانند ضربان قلب و گردش خون و فعاليت دستگاه تنفس و تغذيه ادامه مىيابد.[1]
پس در خواب تعطيل شدن قسمتي از فعاليتهاي مغزي انسان[2]، اتفاق مي افتد نه تعطيل شدن كل فعاليتهاي انسان، و لذا در روايات از خواب به برادر مرگ تعبير شده است[3].
در حديثي وجود مقدس امام علي عليه السلام مي فرمايد: خواب مايه آسودن از درد و رنج و هم سنخمرگ است. [4]
خواب ها انواعي دارند كه بطور كلى مي توان آن ها را در سه قسم كلى، آورد: الف. خوابهاى صريحى كه احتياجى به تعبير ندارد، ب. اضغاث احلام كه از جهت دشوارى و يا تعذر، تعبير ندارد ، ج. خوابهايى كه نفس در آن با حكايت و تمثيل تصرف كرده، اين قسم از خوابها است كه تعبير مىشود. [5]
پس از ذكر اين مقدمه بايد بگوئيم كه اين امكان وجود دارد كه انسان در خواب، با سير در عالم مثال و عقل، خدمت اين عزيزان تشرف يابد يعني وقتى انسان به خواب رفت به عالم مثال و عقل كه خود، هم سنخ آنها است متوجه شود، و در نتيجه پارهاى از حقايق آن عوالم را به مقدار استعداد و امكان مشاهده نمايد.[6] و از اين جهت؛ اگر در حالات بزرگاني هم چون استاد مطهري مي خوانيم كه ايشان به اين شرافت نائل شده اند[7]، جاي تعجبي ندارد.
اما؛ اولا: همه انسان ها در امور مربوط به خواب از اختيار برخوردار نيستند كه بتوانند هدف مورد نظر خود را در عالم خواب ببينند.
ثانيا: اگر چه دستور العملي[8] در مفاتيح الجنان[9] براي ديدن پيامبر(ص) در خواب، ذكر شده است و اين خود مي تواند تاثيراتي داشته باشد ولي علت تامه براي ديدن پيامبر اكرم(ص) در خواب نيست تا هر كس به آنها عمل كرد حتما پيامبر اكرم(ص) را در خواب ببيند. چون اين مهم به شرايط ديگري نظير ترك گناهان ، انجام واجبات و صفاي باطن هم نيازمند است و با جمع شدن همه شرايط است كه ديدن پيامبر اكرم(ص) در خواب ميسر مي شود.يعني؛ افرادي كه روح تصفيه شده و جان و روان پاك دارند مي توانند به مقصود مورد نظر برسند.
بله اگر شما اين اعمال را انجام داديد و به مقصود نرسيديد، خداوند اجر ديگري به شما مي دهد، چون هم آرزوي ديدن پيامبر اكرم(ص) و هم انجام آن اعمال كه اكثراً اذكار مستحبي هستند در نزد خداوند اجر دارد.
نكته پاياني اين كه ديدن پيامبر اكرم(ص) در خواب منحصر به انجام اين اذكار و اعمال نيست و از راههاي ديگري مثل توسل جستن به اولياء الهي، نيز امكان پذير است. در حالات آيت الله العظمي مرعشي نجفي مي نويسند كه ايشان فرمودند: شبي قبل از خواب توسلي پيدا كردم تا يكي از اولياء الله را در خواب ببينم، ايشان وجود مقدس امير المؤمنين را در خواب مي بيند كه داستان معروف شعر شهريار (علي اي هماي رحمت) در آن شب اتفاق افتاده است.[10]
[1] نك: تفسير نمونه، ج19، ص: 482و 483.
[2] مكارم شيرازي ، ناصر ، معاد و جهان پس از مرگ ص 385.
[3] "النوم اخو الموت" عوالي الآلي، ح 4، ص 73.
[4] "النوم راحة من الم و ملائمة الموت" غرر الحكم، 1461.
[5] ترجمه الميزان، ج11، ص 372.
در حديثي از پيامبر (ص) آمده است: رويا سه نوع است. 1.نويدي از جانب خداوند 2.حديث نفس (ذهنيات انسان) و ترس كه شيطان پديد مي آورد؛"الرويا الثلاثه: فبشري من الله و حديث النفس و تخويف الشيطان" ، كنر العمال 41385.
در روايت ديگري امام صادق (ع) مي فرمايد: هر گاه بنده اي آهنگ معصيت خداوند كند و خداوند خير او را بخواهد، خواب وحشتناك به او نشان مي دهد كه بدان سبب از گناه باز ايستد. "اذ كان العبد علي معصيه الله عز و جل و اراد الله به خيرا اراه في منامه رويا تروعه و فينزجرها عن تلك المعصيه"، اختصاص، ص24.
[6] براي آگاهي بيشتر، نك: ترجمه الميزان، ج11، ص 366- 373.
[7] خانم ايشان نقل مي كند: "شبي استاد يك مرتبه از خواب پريدند و تند تند نفس مي زدند گفتم چه شده است، فرمود: خواب ديدم كه با حضرت امام خميني نزد رسول الله صلي الله عليه و آله مي رويم، من به آقا عرض مي كنم كه ايشان فرزند شما هستند يا رسول الله، بعد پيامبر با امام معانقه كردند و سپس رو به من كرد و مرا در آغوش گرفتند و لبانش را روي لبانم گذاشتند كه هنوز گرمي آن را بر لبانم احساس مي كنم به گمانم اتفاق بزرگي در زندگيم مي خواهد رخ بدهد. و سه روز بعد ايشان شهيد شدند."
[8] خواندن سوره شمس، ليل، قدر، كافرون، توحيد،معوذتين (ناس و فلق) سپس توحيد 100 مرتبه و صلوات 100 مرتبه و خوابيدن با وضو بهجانب راست.
[9]حاشيه ي مفاتيح، باقيات الصالحات.
[10] صبوري، حسين، شهريار ما، چاپ 1381.
islamquest.net
در خصوص صلوات، ذكر مخصوصي وجود دارد كه اگر كسي آن را بفرستد، ديگر كسي قادر نخواهد بود كه ثواب آن را به حساب آورد:
« اللّهم صلّ علي محمّد و آل محمّد عدد ما احاط به علمك و عجّل فرجهم»
يعني خدايا! بر محمد و آل او صلوات (درود) بفرست به اندازه اي كه علم تو به آن احاطه دارد
(چرا كه من، هر درودي بفرستم كم و محدود است؛ پس خدايا، به عدد و ارقامي كه تو بر آن احاطه داري بر پيامبر و آل او درود بفرست).
شايسته است كه انسان با تمركز و حضور قلب لازم، صلوات هايش را به اين صورت بفرستد.
كتاب صلوات ذكر اعظم
تاليف استاد محمد شجاعي
گروه دين و انديشه «خبرگزاري دانشجو»؛ ملا محمدعلي مجتهد، معروف به مرحوم آيتالله احمد مجتهدي تهراني از علماي بنام تهران بود كه در سال 86 بدرود حيات گفت، اما سخنرانيها و پندهاي عرفاني و اخلاقي وي به يادگار مانده است و ميتوانيم هر چند به صورت مجازي هم كه شده پاي درس اين استاد اخلاق تلمذ كنيم.
آيتالله مجتهدي رابطه خوبي با طلاب داشت، طوري كه فضاي گرم و صميمي بر حوزه علميهشان حاكم بود. اين استاد برجسته اخلاقي، مباحث را چنان رسا ارائه ميداد كه در دل مينشست؛ به طوري كه حتي هماكنون نيز نشستن پاي صحبت و كلاس اخلاق ايشان خالي از لطف نيست.
بالاترين جهادها
در كتاب سفينة البحار مرحوم محدث قمي از موسي بن جعفر (ع) روايت شده كه ايشان از اميرالمومنين(ع) نقل ميكند كه رسول خدا يك لشكري فرستاد براي جنگ ... «فلّما رجعوا» وقتي سربازها از جنگ برگشتند حضرت مرحبا فرمودند به ايشان «مرحبا بقومٍ قضوا الجهاد الاصغر» جهاد اصغر را به جا آوردند و «بقي عليهم جهاد الاكبر»، جهاد اكبر بر ايشان باقي مانده است.
گفتند: يا رسول الله و ما الجهاد الاكبر؟ از جنگ برگشته اند، سرها شكسته، پاها شكسته، حالا برگشته اند حضرت ميفرمايد: جهادي بالاتر از اين داريم. اينها همه هاج و واج ماندهاند كه ديگر بالاتر از اين چه جهادي است؟ پرسيدند: جهاد اكبر چيست؟ فرمودند: جهاد با نفس. پدر آدم را اين نفس در ميآورد. اين نفس مثل بچه كوچولو ميماند. دختربچه را ديديد چشمش به عروسك مي افتد مي گويد: مامان برايم عروسك بخر! اين نفس ما هم حكم بچه را دارد.
زدست ديده و دل هر دو فرياد كه هرچه ديده بيند دل كند ياد
هرگاه از بچگي بيرون آييم، جهاد اكبر كردهايم
آن بچه عروسك ميخواهد، ما هم تلوزيون رنگي ميخواهيم. چشممان كه ميافتد ميرويم و ميخريم. ما هم بچه ايم. هر وقت از بچگي بيرون آمديم، آن موقع جهاد اكبر كردهايم. جهاد اكبر يعني اينكه هرچه دلت ميخواهد نكني لذا علماي قديم رياضت ميكشيدند تا بتوانند موقع گناه ترمز كنند.
امروز بستني نخريد برويد فالوده بخريد
اين ماشينها را ميبرند معاينه، كه وقتي رفتند در جاده ترمزش بگيرد وگرنه اگر معاينه نرود ترمزش در جاده نميگيرد و سقوط ميكند به درّه و همه شان له ميشوند. اين نفس ما هم ميخواهد ما را جهنّمي كند. بايد يك كاري كنيم كه خلاف نفسمان عمل كنيم. ما بچه بوديم كلاس سوم دبستان، اين قصه مال هفتاد و چند سال پيش است. من هشت - نه ساله بودم، معلّمهاي ما هشتاد ساله بودند، مثل الآن نبود كه معلم دبستان، بيست ساله، سي ساله است.
آقاي اديب معلم ما يكه جمله گفته اند من يادم مانده است از هفتاد و چند سال پيش، يك روز فرمودند: پدرتان هرچه پول به شما داد صبح خواستيد بستني بخريد، امروز بستني نخريد، برويد فالوده بخريد. خلاف نفستان عمل كنيد. اگر امروز نخودچي كشمش دلتان ميخواهد نخريد، عمداً برويد يك چيز ديگر بخريد. هر چيز دلتان ميخواهد از حالا مخالفت كنيد تا بعد ها كه بزرگ شديد به گناه رسيديد بتوانيد ترمز كنيد.
ماجراي عالمي كه براي كنترل هوس خود رفت شاگرد كلهپاچه اي شد
يكي از علماي بزرگ ميخواست رياضت بكشد، از اين راه شروع كرد. هوس كلّه پاچه كرده بود، هرچه نفسش ميگفت كلّه پاچه، اين هم ميگفت: فردا پس فردا؛ حالا هوا گرم است، بگذار خنك شود چشم! يك وعده به نفسش ميداد. ديد رهايش نميكند، رفت در يك شهري، عمامه و ابا و قبا را درآورد، يك پيراهن بلند پوشيد. به كلّه پزي گفت شاگرد ميخواهي؟ كلّه پز هم نميدانست كه اين مجتهد است، آيتالله است.
يك چند ماهي كلّه پاچه جلوي مشتريها ميگذاشت ولي خودش لب نميزد، اين رياضت است. هي نفسش هجوم ميآورد كه يك لقمه از آن كلّه پاچهها بخورد ولي خودش ميكشيد عقب. تا روز آخر ديگر رياضتش تمام شد به اوستا گفت كه من زن و بچهام را مدتي است نديدهام، اجازه بده من مرخص بشوم اما دلم ميخواهد با دست خودت يك دست كله پاچه بكشي بگذاري من بخورم و برم.
كسي كه ميتواند جلوي گناه توقف كند
اوستا هم يك دست كله پاچه با مخلفات كشيد و جلويش گذاشت. مدتي نشست اينها را نگاه كرد و نخورد. هي نفس حمله ميكرد. همينطور نگاه ميكرد. هي چند دفعه ترمز كرد جلوي نفسش را گرفت. اين ميتواند جلوي گناه توقف كند نه ما كه يك عمر هرچه دلمان خواسته كردهايم. ما معلوم نيست اگر تنها گير كنيم يك جا بتوانيم جلوي خودمان را بگيريم؛ اين جهاد است رياضت شرعي اين است.
پس جهاد اكبر جهاد با نفس است جهاد اصغر اينست كه آدم برود در جبهه بجنگد با دشمنها، اين جهاد اصغر است. حضرت فرمود: مرحبا از جهاد اصغر آمديد ولي حالا جهاد اكبر در پيش داريد. گفتند جهاد اكبر چيست؟ فرمودند: جهاد با نفس بعد فرمودند: «افضل الجهاد من جاهد نفسه التي بين جنبيه» افضل جهاد اينست كه آدم جهاد كند با اين نفسي كه بين دو پهلويش است و عجيب است كه دشمنترين دشمنان همين نفس است.
(يك وقت) شما يك دشمن داريد با تو قهر است يك مدتي، برايت نقشه هم كشيده است، اما در دكان بستني فروشي ميبيني دارد بستني ميخورد. ميروي آنجا كنار دكان بستني فروشي كه پول بدهي مال او را هم حساب ميكني. او هم متوجه ميشود، با تو دوست ميشود. با دلش راه آمدي، پول بستني اش را حساب كردي. دشمنت بود ولي با يك حساب كردن پول بستني با تو دوست ميشود. ولي نفس اينجور نيست. نفس هرچي با دلش راه بيايي بدتر ميكند. لذا از اين جهت ميگويند نفس دشمنترين دشمنهاست.
دشمني كه هرچه به دلش راه بيابي بدتر ميكند
دشمنهاي ديگر را اگر يك خورده ازش عذرخواهي كني، سوغاتي برايش ببري، پول بستنياش را بدهي، پول ناهارش را بدهي، با تو دوست ميشود. ولي نفس اين طور نيست. هرچه به دلش راه بيايي بدتر ميكند، لذا حديث دارد، مَثَل نفس مَثَل اسب سركش است. من اسب سوار شدهام در جواني موتور نبود براي دهاتها كه ميرفتيم منبر يادم هست كه آنجا اسب به ما دادند. از اين ده به آن ده. يك اسب شيطون به من داده بودند، ريز هم بود خيلي تند ميرفت، اما من بلد بودم. اين زانوها را بايد به زين چسباند، دهنه را هم سفت گرفت كه نيافتد.
نفس مثل اسب سركش است كه رم كرده ميرود؛ سر شما را ميزند بالاي سر طويله، شما از اسب ميافتيد زمين او ميرود مشغول جو خوردن ميشود. مَثَل نفس مثل آن اسب سركش است، او ميرود دم آخور جو ميخورد، اما صاحبش را انداخته و سر صاحبش بالا سر طويله خورده در خونش دارد غوطه ور ميشود و آن اسب اصلا رويش را اين طرف نميكند كه ببيند صاحبش دارد ميميرد غرق در عشق خودش است؛ ميخواهد جو بخورد.
نفس ميخواهد ما را جهنمي كند اما خودش در كيف باشد
نفس ما هم اين طوري است، ميخواهد ما را جهنمي كند اما خودش ميخواهد در كيف باشد. او كيف ميكند اما ما جهنمي ميشويم. خدايا به همه ما توفيق بده فريب نفسمان را نخوريم. هرچه دلمان ميخواهد خلافش را انجام دهيم. ميگويد: به نامحرم نگاه كن سرم را بندازم پايين، ميگويد: غيبت كن، نكنم. ميگويد: حرام بخور... گناه نكنم، معصيت نكنم. اگر جهاد با نفس بكنيم، اين از جهاد اصغر بالاتر است. جهاد اكبر است. خدا به همه ما توفيق دهد اين جهاد اكبر را به جا بياوريم.
مگر مكاشفه با اين همه آيات بيشمار كه قرآن ميفرمايد، حاصل نميشود؟ چرا مكاشفه به صورتهايي، مثل خواب را دنبال كنيم، و مكاشفه و استكشاف را با تفكر در خلق آسمان و زمين پي نميگيريم كه مكاشفه حقيقي است، و صوفيانه و عارفانه و مصنوعي نيست؟!
آيت الله العظمي "صافي"در جواب نامه اي كه در آن آمده؛«بنده جواني هستم و از جنابعالي كه داراي مقامات علمي و عرفاني بالايي هستيد دستوري ميخواهم تا مكاشفهاي هر چند در سطح پايين براي من رخ بدهد كه انشاءالله موجب اطمينان قلب بنده گردد؟» اين گونه پاسخ داد:
بسم الله الرحمن الرحيم
عليكم السلام و رحمة الله
فرزندم! از آغاز جواني و تكليف، از قرآن مجيد و هدايتهاي احاديث شريفه و دعاهاي معتبر، مثل صحيفه سجاديه الهام و دستور بگير و در پي اين فكر كشف و مكاشفه كه حتي بعضي مدعي داشتن آن شدهاند، وقت و عمر خود را ضايع نكن.
اين همه مشاهده انسان را كافي نيست؟ اين همه آيات و نشانههاي خدا و انكشافاتي كه عقل بشر به وسيله تفكر در خلقت جهان و زمين و آسمان و آفتاب و ماه و منظومهها و كهكشانها و انسان و حيوانات و جنبندگان و عالم وسيع نباتات و وجود خود انسان، همه وسيله كشف و شهود حقايق است.
چيزي از معارف و خداشناسي پنهان نمانده است كه با مكاشفه بتوان آن را به دست آورد. در خودت، در خلقت خودت، در عجايب عالم خلقت و اين همه اسرار و علايم حق و حقيقت، بينديش كه همه مكاشفه است. مگر با چشم سر آنچه را ميبيني كم است؟ اين همه آيات آشكار را كه ميبيني، نشان و دليل بر عالم غيب نيست كه ميخواهي با خواب و مكاشفه، خدا را بشناسي و عقيده را محكم كني؟!
گــر اهـــل معـرفتي هر چه بنگري خوب است
كه هر چه دوست كند همچو دوست محبوب است
كـــدام بــــرگ درخـــت است اگر نـظر داري
كـــه ســـرّ پــاك الهي در آن نه محجوب است
اين همه درختهاي گوناگون، اين همه ميوه به طعمهاي جالب و جاذب، اين همه شكوفهها و گلهاي رنگارنگ؛
بــرگ درخــتان سبز در نـظر هـوشيار
هر ورقش دفـتري است معرفت كردگار
نظر كن. فكر كن. كتاب آفرينش را بخوان. شگفتيهاي برّ و بحر، استعداد بشر و خواص گياهها و سنگها. در همه نظر كن. همه، كشف و انكشاف و شهود است.
خدا، خودش را با اين آثار قدرت و حكمت به همه نشان داده است. هر جزء كوچك از اجزاء و اعضاء اين عالم، كتاب بزرگ كشف و شهود است، ولي بايد بشر بخواهد، و ببيند، و تسبيح خدا را بگويد.
قرآن ميفرمايد: «وَ فِي الْأَرْضِ آياتٌ لِلْمُوقِنِينَ وَ فِي أَنْفُسِكُمْ أَفَلاَ تُبْصِرُونَ؛ در زمين براي اهل بصيرت نشانههايي است و در وجود خودتان. آيا نميبينيد؟»
مگر مكاشفه با اين همه آيات بيشمار كه قرآن ميفرمايد، حاصل نميشود؟ چرا مكاشفه به صورتهايي، مثل خواب را دنبال كنيم، و مكاشفه و استكشاف را با تفكر در خلق آسمان و زمين پي نميگيريم كه مكاشفه حقيقي است، و صوفيانه و عارفانه و مصنوعي نيست؟!
سير در آفاق انفس، عالمشناسي، حيوانشناسي، انسانشناسي، آبشناسي، خاكشناسي و گياهشناسي و… همه وسيله مكاشفه است. چرا دور ميرويم؟ خودشناسي «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ».
تويــي تـو، نســـخـه صـنع الـهي
بجو از خويش هر چيزي كه خواهي
اگر همه عقلهاي بشر را به يك نفر بدهند كه قرنها و قرنها در خودش فكر كند تمام نميشود.
كشف و مكاشفه اين است كه فرمودند: به هر چه مينگريد و از هر چه به ظاهر ميبينيد، به باطن آن نظر كنيد.
مكاشفه حقيقي، تأمل در مثل اين آيات است: «إِنَّ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّيلِ وَ النَّهَارِ لَآياتٍ لِأُولِى الْأَلْبَابِ الَّذِينَ يذْكُرُونَ اللّهَ قِياماً وَ قُعُوداً وَ عَلَى جُنُوبِهِمْ وَ يتَفَكَّرُونَ فِي خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ رَبَّنَا مَا خَلَقْتَ هَذَا بَاطِلاً سُبْحَانَكَ فَقِنَا عَذَابَ النَّار».
در اين راه، آنچه مهم است و شخص را بيشتر موفق مينمايد، اهتمام در عبادات و عمل به احكام دين و التزام به هدايتهاي ائمه طاهرين عليهمالسلام و تقوي و پرهيزكاري و پرهيز از گناه، حتي مكروهات است.
امّيد آنكه شما جوان عزيز موفق شويد به مدارج و مراتب عاليه علم و عمل و اخلاق و انسانيت نائل شويد و خصوصاً امام زمان و قطب عالم امكان حضرت مولانا بقية الله المهدي ارواح العالمين له الفداء را - كه امروز به بركت وجود آن حضرت عالم برپاست- فراموش ننماييم، و سعي كنيم با اعمال و رفتار، آن حضرت را از خود، راضي و خوشنود سازيم كه اين منتهي الآمال است.
موفّق باشيد.
لطف الله صافي
منبع:شفقنا/عقيق
....
./.
امام رضا (عليه السلام)، يكي از علل غيبت و تأخير ظهور حضرت مهدي عليه السلام را «آزمايش و امتحان» مردم مي دانند...
در برخي رواياتي كه از وجود مقدّس حضرت رضا عليه السلام وارد شده، آن حضرت يكي از علل غيبت و تأخير ظهور حضرت مهدي عليه السلام را «آزمايش و امتحان» مردم مي دانند. از مجموع اخبار وارد شده در اين زمينه چنين برمي آيد كه امتحان غيبت امام عصر عليه السلام يكي از دشوارترين امتحانات الاهي است.(۱)
دشواري اين امتحان به حدّي است كه حتي معتقدان به امامت و ولايت هم در آن آزمون مصون از لغزش نخواهند بود. اساساً اين امتحان براي امامت باوران است، و ديگران قبل از اين رتبه، امتحان خود را داده اند. اكنون در زمان غيبت آخرين پيشوا، خداوند مي خواهد ثابت قدمها را از افراد سست ايمان وسطحي نگر جدا سازد.
آدمي بايد در اعتقادات خود بسيار استوار باشد تا در اثر اين سختي ها و ناملايمات، نلغزد و در عقايد خويش سست نشود. ضمناً از پيشوايان خود سپاسگزار باشد كه قبل از آن كه زمان غيبت فرا رسد، خطرات و لغزشگاه هاي آن دوران را گوشزد كرده اند.
دشواري امتحان از اين جهت است كه انسان به گونه اي اعتقاداتش را از دست مي دهد كه خودش هم متوجه نمي شود. اين مطلب، احتياج به مدت زمان زيادي هم ندارد، بلكه يك صبح تا غروب براي بي دين شدن كفايت مي كند! (۲)
امام هشتم عليه السلام در بيان شيوائي در توصيف و تبيينِ برخي از فتنه هايي كه دامنگير مردم مي شود مي فرمايند :
«لابُدَّ مِنْ فِتْنَةٍ صَمّاءَ صَيْلَمٍ، تَسْقُطُ فيها كُلُّ بِطانَةٍ وَوَليجَةٍ، وذلكَ عِنْدَ فِقْدانِ الشّيعة الثالثَ مِنْ وُلْدِي ؛ يَبْكي عَلَيهِ أهلُ السَّمَاءِ وَأهْلُ الأرْضِ وَكُلُّ حَرِيٍّ وَحَرّان، وكُلُّ حَزِينٍ لَهْفَان». (3)
فتنه اي كور (خيلي مبهم و پيچيده) در راه است و ناگزير فرا مي رسد كه هر خودي و دوست نزديكي را سرنگون مي كند. اين فتنه زماني است كه شيعيان، سوّمين امام از نسل فرزندم را گم كنند، اهل آسمان و زمين و هر زن و مرد دلسوخته وهر غمگين واندوهناكي بر او (مهدي عليه السلام) مي گريد.
با اين همه، در عين نااميدي، در زماني كه گمان نمي رود و با محاسبات عادي قابل پيش بيني نيست، به صورت ناگهاني نداي ظهور سر داده خواهد شد و ياران با وفاي آن حضرت فرا خوانده مي شوند. اين نداي ملكوتي، دلهاي اندوهناك و سوخته مۆمنان را تسلّي مي بخشد و سبب عذاب كافران مي گردد
حضرت رضا عليه السلام از «فتنه» خبر مي دهند. «فتنه» به معناي امتحاني است كه انسان را مي فريبد و هركس ممكن است در مقابل جاذبه شديد آن، كشيده شود و بلغزد. به علاوه در بيان دشواري اين امتحان تصريح فرموده كه اين فتنه «صمّاء صَيلَم» است. («صَمّاء» يعني «كر» و «صيلم» به معناي «شديد» است) ؛ يعني اين امتحان چنان سخت و نامعلوم است كه دوستان و خواص را هم بر زمين مي زند و همه در معرض سقوط و انحراف قرار مي گيرند.
امام هشتم عليه السلام اين زمان را زمان گريه اهل آسمان و زمين دانسته اند. دوره اي كه اهل درد، از گم كردن امام زمانشان، غمگين وافسرده خاطرند، شادي و خوش حالي نمي بينند ؛ چون غم امام غائب از دل ايشان بيرون نمي رود و زندگي آنها با غم و اندوه بر غيبت امام زمانشان عجين است. لذا در پي خوش حالي هاي اهل دنيا نيستند و در شادي ها و جشن ها، دلِ سوخته آنها التيام نمي يابد.
علي بن موسي الرضا عليه السلام سپس فرمودند :
«… كَمْ مِنْ حَرِيٍّ مُۆمِنَة وكَمْ مِنْ مُۆمِنٍ مُتَأَسِّفٍ حَيرانَ حَزينٍ عِنْدَ فِقدانِ الماءِ المَعين! كأنّي بِهِم آيِسٌ، كانُوا قد نُودُوا نِداءً يُسْمَعُ مِنْ بُعْدٍ كمايُسْمَعُ مِنْ قُرْبٍ، يَكونُ رَحمةً عَلَي المُۆمِنين وَعَذاباً عَلَي الكافِرينَ». (4).
… چه بسيارند زنها و مردهاي مۆمن كه در گم كردن «ماء مَعين» دل سوخته و اندوهناك و سرگردان و ناراحت اند! گويي آن ها را مي بينم كه در بدترين وضعيّت نوميدي هستند. (در هنگام ظهور) آنها را صدا مي كنند، با صدايي كه از دور – همچون نزديك – شنيده مي شود كه اين ندا براي مۆمنان رحمت و براي كافران عذاب است.
اين اوصاف حال شيعه دلسوخته، هنگام گم كردن «ماء مَعين» است و حزن و اندوهي كه براي محروم ماندن از اين آب گوارا دارد.
فتنه اي كور (خيلي مبهم و پيچيده) در راه است و ناگزير فرا مي رسد كه هر خودي و دوست نزديكي را سرنگون مي كند. اين فتنه زماني است كه شيعيان، سوّمين امام از نسل فرزندم را گم كنند، اهل آسمان و زمين و هر زن و مرد دلسوخته وهر غمگين واندوهناكي بر او (مهدي عليه السلام) مي گريد
دردِ شيعه اين است كه اين ماء مَعين چرا غائب شده است؟! چرا وقتي بخواهند ديگران را به سوي امام عصر عليه السلام متوجه سازند بايد نشاني «بئر مُعطّله» (5) را بدهند؟! (۶).
با اين همه، در عين نااميدي، در زماني كه گمان نمي رود و با محاسبات عادي قابل پيش بيني نيست، به صورت ناگهاني نداي ظهور سر داده خواهد شد و ياران با وفاي آن حضرت فرا خوانده مي شوند. اين نداي ملكوتي، دلهاي اندوهناك و سوخته مۆمنان را تسلّي مي بخشد و سبب عذاب كافران مي گردد.
پي نوشتها :
۱- در اين زمينه، به كتاب ارزنده منتخب الاثر، بابهاي ۲۷ و۴۷، فصل ۲ مراجعه شود.
۲- بحارالانوار، ج۵۲، ص۱۰۱، ح۲٫
۳- بحارالانوار، ج۵۱، ص۱۵۲، ح۲٫
۴- عيون اخبار الرضا عليه السلام، ج۲، ص۶٫
۵- اين اصطلاح برگرفته از آيه ۴۵ سوره مباركه حج مي باشد.
۶- با مراجعه به تفاسير اهل بيت عليهم السلام مي بينيم كه در تفسير «بئر مُعَطَّله» فرموده اند : «كَم مِنْ عالِمٍ لا يُرجعُ إليه ولا يُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ». [كنز الدقائق ۵۳۱:۶ بنقل از مجمع البيان] عالِم به چاه آب تشبيه شده كه از آن مادّه حيات استخراج مي شود و مراد از معطّل و بدون استفاده ماندنِ چاه آب، مراجعه نشدن به عالِم و بهره نبردن از علم اوست.
منبع: خانه مداحان/عقيق
.......
اگر انسان در اين دنيا فراوان به ياد خدا باشد، به گونهاي كه علاوه بر زبانش، قلب و جانش نيز به اين ذكر شريف عادت نمايد، نتيجهي چنين امري را در لحظه مرگ خواهد ديد، چرا كه عادت به ذكر زيباي الهي باعث ميشود كه در آن لحظهي حساس نيز آن را به زبان جاري نمايد و حداقل از خاطرش بگذراند كه اين خود امري است ارزشمند كه در سايهي آن بسياري از سختيها و مشكلات آن زمان هولناك بر انسان سهل و آسان شود.
در اينجا به منظور تأييد مطلب، به داستان يكي از مردان بزرگ الهي به هنگام مرگ اشاره ميكنيم، به اميد آنكه رشتهي علم و يقين در وجودمان مستحكم شده و غبار هرگونه ترديدي در اين باره از صفحهي ذهن پاك شود:
جناب حجت الاسلام و المسلمين توسلي نقل ميكند كه امام دائماً در حال ذكر بودند حتي در يكي از موارد وقتي به هوش آمده بودند، لبهاي مباركشان تكان ميخورده است. وقتي دكتر گوشش را جلو ميبرد ميشنوند كه امام «الله اكبر» ميگويند. با همان حال ذكر گفتن نيز از دنيا رفتند.6
نكتهي حائز اهميت پيرامون موضوع ذكر آن است كه اگر چه ذكر زباني بسيار خوب و پسنديده است، اما هرگز نبايد به آن بسنده و اكتفاء نماييم، بلكه همواره بايد بكوشيم كه ذكر خدا را به خانه دل راه داده، تا در اثر آن، زبان دل نيز همراه با زبان سر، به ذكر و ياد خدا بپردازد، كه علماء علم اخلاق از چنين ذكري، به ذكر قلبي تعبير ميكنند.
ذكر خدا آن است كه چون تصميمي بر معصيت ميگيرد، خداوند متعال را ياد كند و ياد خدا ميان او و معصيت فاصله شود، و اين همان چيزي است كه خداوند عزوجل دربارهي آن فرموده است: همانا پرهيزگاران هنگامي كه گرفتار وسوسههاي شيطان ميشوند، به ياد خدا ميافتند (و در پرتو ذكر او حق را ديده) و در اين هنگام بينا ميشوند
مهمترين اثر سودمند ذكر قلبي آن است كه آدمي در سايهي دست يافتن به آن، در برابر دستورات الهي سر تسليم فرود آورده، و از عمق جان پذيراي آنها خواهد شد.
در حقيقت ميتوان گفت: ذكر قلبي را رابطهي تنگاتنگي با اعمال و رفتار آدمي داشته، به گونهاي كه در اثر آن انسان از زشتيها پرهيز نموده، و رخت وجود خويش را از چرك گناهان پاك نگه خواهد داشت. در روايتي ششمين اختر تابناك آسمان ولايت و امامت امام صادق (عليه السلام) دربارهي حقيقت ذكر ميفرمايد: «و هُوَ اَن يذكر الله عزوجل عند المعصية يَهُمُّ بها فيحول ذكر الله بَينَهُ و بين تلك المعصية و هُوَ قول الله عزوجل – اِنَّ الذين اتّقوا إذا مَسَّهُم طائفٌ من الشيطانِ تذكّروا فإذاهم مبصرون»3 (ذكر خدا آن است كه چون تصميمي بر معصيت ميگيرد، خداوند متعال را ياد كند و ياد خدا ميان او و معصيت فاصله شود، و اين همان چيزي است كه خداوند عزوجل دربارهي آن فرموده است: همانا پرهيزگاران هنگامي كه گرفتار وسوسههاي شيطان ميشوند، به ياد خدا ميافتند (و در پرتو ذكر او حق را ديده) و در اين هنگام بينا ميشوند)
شايسته است كه بدانيم خالق هستي به پاس چنين ذكري، انسان را به طرز شگفت انگيزي مورد توجه خود قرار داده، و از الطاف ويژهي خود او را بهرهامند خواهد ساخت.
در روايتي كه از قول يكي از دو امام بزرگوار از امام باقر عليه السلام يا امام صادق عليه السلام در اين باره وارد شده است، امام (عليه السلام) ميفرمايد: «فرشته جز آنچه ميشنود نمينويسد، و خداوند متعال فرموده: «پروردگار خود را به حال زار و پنهاني در دل خود ياد كن» و ثواب اين گونه ذكر را كه انسان در نفس خود ميگويد، به خاطر عظمت و بزرگياي كه دارد، كسي جز خدا نميداند»4
بنابراين در راه ذكر خدا هرچه تلاش نموده، و در اين باره سختيها را تحمل نماييم، باز هم كم است.
در پايان اين بخش لازم به ذكر است كه ذكر قلبي امري است بس دشوار، كه به سادگي نميتوان از پس آن برآمد، بلكه در اين مسير بايد مراحلي را طي نمود، تا به مرور زمان به چنين گنج ارزشمندي دست يابيم.
ذكر قلبي را رابطهي تنگاتنگي با اعمال و رفتار آدمي داشته، به گونهاي كه در اثر آن انسان از زشتيها پرهيز نموده، و رخت وجود خويش را از چرك گناهان پاك نگه خواهد داشت
استاد برجسته علم اخلاق و عارف كامل «امام خميني قدس سره» در كتاب ارزشمند شرح چهل حديث از قول استاد بزرگوار خود مرحوم شاه آبادي نقل ميكند كه ايشان فرمودند: «شخص ذاكر بايد در ذكر مثل كسي باشد كه به طفل كوچك كه زبان باز نكرده ميخواهد تعليم كلمه را كند [يعني كلمهاي را به او ياد دهد]؛ تكرار ميكند تا اينكه او به زبان ميآيد و كلمه را ادا ميكند. پس از آنكه او اداي كلمه را كرد، معلم از طفل تبعيت ميكند؛ و خستگي آن تكرار برطرف ميشود و گويي از طفل به او مددي ميرسد، همين طور كسي كه ذكر ميگويد بايد به قلب خود كه زبان ذكر باز نكرده، تعليم ذكر كند و نتيجهي تكرار اذكار آن است كه زبان قلب گشوده شود، و علامت گشوده شدن زبان قلب آن است كه زبان از قلب تبعيت كند و زحمت و تعب تكرار مرتفع شود.»5
«فإنّي أُوصيك به تقوي اللهِ – اَي بُنيَّ- و لزوم أمرِهِ، و عمارة قلبك بِذِكرِهِ»1 ؛ امير متقيان علي (عليه السلام) در اين فراز از نامهي 31 نهج البلاغه، فرزند دلبند خود امام حسن مجتبي (عليه السلام) را به عصاره و خلاصهي تمام خوبيها سفارش نموده و در ابتدا ميفرمايد: «پسرم همانا تو را به تقوا سفارش ميكنم كه پيوسته در فرمان او باشي...»
صفت ارزشمند تقوا، در منظر پروردگار عالم از جايگاه ويژهاي برخوردار بوده، و آن يگانه خالق هستي، در مقام گزينش برترين انسانها، كلام زيباي خود را متوجه انسان با تقوا و پرهيزگار نموده و مدال افتخار بهترين بودن را به او اختصاص داده است و در اين باره ميفرمايد: (انّ اكرمكم عندالله اتقاكم)2 همانا گراميترين شما نزد خداوند متعال، با تقواترين شما است.
تنها امامي كه به حج مشرف نشدند بلكه بهتر است گفته شود كه نگداشتند به حج بروند امام حسن عسگري
(سلام الله عليه)بوده است
ومدت امامت آن حضرت شش سال بيشتر نبوده است ودر اين مدت يا در زندان به سر مي بردند ويا محصور بودند وعلت اين امر هم ترس دشمنان از مهدي موعود بوده است به اين معنا كه آنها مي دانستند كه فرزند امام عسگري منجي عالم است وبرپا كننده عدالت مي باشد از آن جايي كه خلفاي وقت ظالم بودند واز به دنيا آمدن آن حضرت وحشت داشتند
براي پيشگيري از به دنيا آمدن آن حضرت تدابير شديدي انديشيدند از آن جمله زندان كردن ومحصور نمودن پدر بزرگوارشان امام عسگري (سلام الله عليه) بوده است وبا اين حركت خيال كردند كه مي توانند با اراده ومشيت الهي مقابله كنند غافل از آن كه اگر اراده الهي به امري تعلق بگيرد اگر تمام قدرتهاي عالم جمع شوند حتي قادر نخواهند بود برگي را از درخت جدا كنند تا چه رسد كه از به دنيا آمدن مهدي امت جلوگيري كنند...
خواب هنده زن يزيد
يكي ديگر از ماجراهاي مستند پس از شهادت امام حسين(ع) كه در منابعي چون، بحارالانوار، الوقايع و الحوادث و منتخب نقل گرديده شده است ماجراي خواب هنده زن يزيد است.
توسلي در اين باره مينويسد: از هنده، زن يزيد نقل شده است كه گويد: شب هنگام به طرف رختخواب خود رفتم، ديدم دري از آسمان گشوده شد و فرشتگان دسته دسته به سوي سر مقدس امام حسين(ع) كه نزد ما بود فرود ميآمدند و ميگفتند: السلام عليك يا أبا عبدالله، السلام عليك يابن رسول الله.
ناگاه ديدم ابري از آسمان پايين آمد كه مردان بزرگوار بسياري در آن بودند، در ميان آنها مردي گندمگون ماه روي بود، او با سرعت در پيشاپيش آنها حركت ميكرد، آمد تا خود را بر سر مبارك امام حسين(ع) انداخت و شروع كرد به بوسيدن دندانهاي آن حضرت در حالي كه ميفرمود: فرزندم تو را كشتند؟ آيا آنها تو را نشناختند و از نوشيدن آب تو را بازداشتند؟ اي فرزندم؛ من جد تو رسول خدا هستم، و اين پدرت علي مرتضي، و اين برادرت حسن، و اين عموي تو جعفر و اين عقيل و اينها حمزه و عباس هستند.
هنده گويد: هراسان و ترسان از خواب بيدار شدم، ناگاه نوري ديدم كه بر سر مطهر امام حسين(ع) ميدرخشد.
آه دل ام كلثوم
در تذكره الشهدا نقل شده است كه سهيل ميگويد: هنگامي كه سر امام حسين(ع) بر بالاي نيزه بود، قصري را ديدم كه پنج زن در آن نشسته بودند و در ميان آنها پيره زني خميده بود و چون سر مطهر به نزديكي آن قصر رسيد، پيرزن سنگي برداشت، و بر صورت امام حسين(ع) زد و به روايتي چنان با شدت آن سنگ را زد كه از بالاي نيزه سر مبارك بر روي زمين افتاد، ناگاه صداي ناله زنان و طفلان بلند شد.
پس چون ام كلثوم اين صحنه را مشاهده كرد، بي طاقت گرديد و گفت: خداوندا اين زناني را كه در بالاي اين منظر، منزل دارند بزودي هلاك نما، هنوز دعاي آن معصومه تمام نشده بود، كه آن قصر خراب شد و آن زنان با جمعي بسيار هلاك شدند و سپس حضرت زينب فرمودند: «الله اكبر، من دعوه ما اسرع اجابته»
متوسل مينويسد: در روايتهاي خاندان وحي، براي گريستن در مصايب آمده است، هيچ چيز شيطان را مانند ندبه كردن و گريه كردن بر حضرت سيدالشهدا(ع) به خشم نمياندازد. در آخرين وصيت حضرت اباعبدالله(ع) به فرزند بزرگوارشان امام زين العابدين (ع) اين گونه آمده است: اي فرزندم؛ سلام مرا به شيعيانم برسان و به آنها بگو، پدرم غريبانه از دنيا رفت، پس بر او نوحه سرايي كنيد و به شهادت رسيد، پس به او گريه كنيد.
همچنين در اين زمينه به نقل از قدس آنلاين؛ در تذكرة الشهدا نقل شده است كه پس از شهادت امام حسين(ع) ابليس لعين از خوشحالي پرواز كرد و تمام زمين را گشت و شياطين و عفاريت را به دور خود جمع كرد و گفت: اي شياطين؛ ما امروز به آرزوي خود رسيديم، و مردم را اهل جهنم كرديم، مگر كسي كه در اين مصيبت گريه كند و به دوستي و محبت آل محمد (ص) مصمم گردد. پس تا مي توانيد مردم را از اين واقعه در شك اندازيد و از آگاهي از اين مصيبت باز داريد تا زحمت من به هدر نرود.
فرماندار (38) كرمان در رژيم پهلوي در شب (39) عيد غدير مجلس جشني برپا نمود در آن مجلس مردوخ (40) نيز شركت داشت. مداح در ضمن خواندن اشعار و مديحه سرايي درباره ي حضرت اميرمو منان - عليه السلام به جريان بيرون آوردن تير از پاي مبارك آن حضرت در حال نماز و عدم التفات و توجه آن بزرگوار به آن اشاره كرد، جناب آقاي مردوخ كه پاي منبر نشسته بود رو كرد به آقاي شهردار و با صداي بلند فرياد زد: آقاي فرماندار، آيا اين ها افسانه نيست؟!
فرماندار مي گويد: اعتراض او در آن مجلس و در ميان آن جمعيت مثل يك كوه بر سر من فرود آمد، با خود گفتم: شب غدير است خوب است مستبشر و شادمان باشيم، و من پاسخ او را ندهم؛ ولي ديدم اگر جواب ندهم شكست اسلام و مذهب است. از سوي ديگر ديدم او عالم است و من از اهل علم نيستم، تا جواب كافي به او بدهم و يا بحث و مجادله نمايم. در اين لحظه گويا به من الهام شد و يك مرتبه به ذهنم خطور كرد كه بگويم: آقا شما قرآن خوانده ايد؟ گفت: بله، گفتم: درباره ي اين آيه چه مي فرماييد كه خداوند متعال مي فرمايد:
فلما راينه و اكبرنه، و قطعن ايديهن (41)
چون زنان، يوسف - عليه السلام - را ديدند، او را بزرگ انگاشته و دست هاي خود را بريدند.
زنان مصري در مجلس زليخا جمال مخلوقي را ديدند، اين ها كجا و تجلياتي كه براي حضرت امير - عليه السلام - در نماز پيش آمد كجا؟! آن ها با ديدن جمال يوسف - عليه السلام محو ديدار جمال او شدند و بي اختيار دست هاي خود را بريدند، پس جا داشت حضرت اميرمو منان - عليه السلام - هم در حال نماز در برابر تجليات انوار الهي و مشاهده ي جلال و جمال حضرت حق غرق شده و متوجه بيرون آمدن تير از پاي مباركشان نگردد. با اين سخن، كانه القم حجرا.))؛ (گويي سنگ به دهان او انداختند.) لذا سرش را به زير انداخت و ديگر هيچ نگفت.
نقل مي كنند: بيرون آوردن تير از پاي حضرت به ارشاد (42) حضرت امام حسن - عليه السلام - بوده است. (43)
پي نوشت:
38- و يا شهردار كرمان.
39- و يا روز عيد غدير.
40-از علماي عامه.
41-سوره ي يوسف، آيه ي 31.
42-راهنمايي.
43-ر. ك: ارشاد القلوب، ج 2، ص 217. هم چنين اصل جريان در كشف اليقين، ص 118 ذكر شده است.