قديما يكي از موضوعات ثابت انشاي دانش آموزان، اين بود كه آيا علم بهتر است يا ثروت ؟ و همه مي گفتند علم بهتر است . حال يك سوال جديد ، آيا علم بهتر است يا ادعاي علم!!!
نمي خواهد ريز بين باشيد و نكته سنج!
فقط كافي است اندكي فقط اندكي، عميق شويد و از خود بپرسيد معناي علم در جامعه ما چيست و عالم كيست؟
تنها همين
نگاه گذار و سطحي به اوضاع و شرايط علم و عالمان بسنده مي كند كه جواب سوالتان را بيابيد!
در اين روزگار...
شايد ديگر بتوان به جرات و بدون درنگ و تامل بسيار و بي هيچ ترس و واهمه اي گفت: علم غريب مانده و عالم بي عمل...
!!!« «غربت علم در روزگار حاضر مشهود است، كاملا مشهود
منظور عدم يا كم رغبتي عمومي به مطالعه نيست؛ چراكه واقعا در اين روزگار ميزان مطالعه ي مردم زياد است. از كتاب هاي درسي گرفته تا روزنامه و مجله تا حتي زيرنويس فيلم ها و سريال هاي خارجي كه هر كدام، حداقل يك كتاب مي شود. روزگار ما روزگار عجيبي است كه در عين توجه بالا به مطالعه، كتاب غريب است و صداي ناله ي اين غريبي را نه در قفسه هاي خالي از كتاب، بلكه در فروشگاه هاي بزرگ كتاب مي توان شنيد.
غريبي از چه؟ غريبي از بي شأني؛ وقتي كتابي كه برخواسته از درد نويسنده و سالها مطالعه و تحقيق و است، كتابي كه عصاره ي ده بيست سال عُمر و معشوق عشق سالهاي ميانسالي و پيري عاشقش است، در كنار كتابي قرار مي گيرد كه حاصل يك قرارداد يك ماهه و تنها ابزاري براي تأمين مخارج زندگي بوده، كتاب بي شأن شده است. وقتي مثلاً عنوانِ «چه بايد كرد» كه حاصل 40 سال زجر فكري براي يافتن پاسخ آن است، در كنار وجيزه اي با همين عنوان كه تنها تخيلات يك جوان بي سواد 30 ساله است قرار مي گيرد، كتاب بي شأن شده است. وقتي ارزش كتاب،
به تعداد صفحات آن، اعتبار علمي اش به تعداد منابع ارجاعي و وقتي مفيد بودنش به تيراژ و ميزان رويكرد عوام به آن باشد، كتاب بي شأن شده است.