.../
..
....
/
....
....
///
در دوران غيبتامام زمان(ع) شناخت صحيح امام برايمان از هرچيز واجب تر است تا راه را از بي راهه تشخيص دهيم و در همين دوران نيز مأموم شايسته اي براي اماممان گرديم. در همين راستا، بخشي از بيانات آيتالله فاطمينيا در رابطه با شناخت و وصول به امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در زير آمده است:
خداوند در سوره مُلك ميفرمايد: «قُل أَرَأَيتُم إِن أَصبَحَ ماؤُكُم غَورًا فَمَن يَأتيكُم بِماءٍ مَعينٍ» «بگو (اي رسول ما!) به من خبر دهيد، اگر آبهاي شما به زمين فرو رود (و ناپديد شود) پس كيست كه براي شما آب گوارا بياورد؟»
ظاهر اين آيه شريفه اين است كه مي خواهد انسان را متذكر به نعمتهاي پروردگار نمايد؛ آن هم يكي از نعمتهاي حياتي و با اهميت. بسياري از نعمتها هستند كه مادامي كه در دسترس ما ميباشند، به آنها توجهي نداريم و قدر و ارزش آنها را نميدانيم. اما هنگامي كه از دست بروند، ناگهان متوجه فقدان آنها و ارزشي كه داشتند ميشويم.
چه بسا انسان بزرگترين نعمتها را كه هميشه با او هستند ـ يعني صحت و سلامت ـ مورد غفلت قرار ميگيرند؛ چنانچه در حديث است: نِعمتان مجهولتان: الصحه و الأمان «دو تا نعمت هستند كه مجهول القدر ميباشند كه عبارتند از: صحت و امنيت».
ظاهر آيه، اشاره به نعمت آب ميباشد. آب، نعمت بسيار بزرگ و منشأ آثار فراوان و لا تُعدّ و لا تُحصي ميباشد.
اما تأويل اين آيه شريفه: روايات معتبري از ائمه (عليهم السلام) وارد شده است كه مراد از ماء معين و آب خوشگوار در آيه، وجود اقدس حضرت صاحب الامر (عج) ميباشد. خدا ميفرمايد: إذا فقدتم إمامكم فماذا تَصنعون؟ «اگر چنانچه امام زمانتان را نيافتيد، چه ميكنيد؟!»
چرا آب گوارا تأويل به امام زمان شده است؟! چه مناسبتي بين آب و وجود مبارك امام (عليه السلام) موجود است؟!
اين مطلب، بسيار مطلب عميق و شريفي است. آنچه اجمالاً از دلائل استفاده ميشود اين است كه: آب در جهان طبيعت مايهي حيات موجودات ميباشد چنانچه خداوند ميفرمايد:
«وَجَعَلنا مِنَ الماءِ كُلَّ شَيءٍ» «و قرار داديم از آب هرچيز زندهاي را»
«وَاللَّـهُ أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَأَحيا بِهِ الأَرضَ بَعدَ مَوتِها» «و خداوند از آسمان آب را فرستاد و به سبب آن زنده كرد زمين را بعد از مردنش»
انسانها، حيوانات، گياهان، همه نيازمند به آب ميباشند و زندگي همه چيز بستگي به وجود آب دارد. هر جانداري چه داراي روح حيواني باشد و چه روح نباتي، نياز به آب دارد. اين از سنتها تكويني خداوند است كه: «فَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَبديلًا وَلَن تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّـهِ تَحويلًا»
يكي از سنن تكوينيه باطنيه خداوند اين است كه: رشد و ترقي و هدايت ما به دست امام (عيله السلام) ميباشد. اگر كسي ائمه را رها كند و راه ديگري برود، رستگار نميشود. بدون وجود آب در طبيعت، هيچ گياهي سبز نميشود و هيچ جانداري نميتواند به حيات خود ادامه دهد. در عالم باطن هم بدون هدايت امام (عليه السلام) همه مردهاند.
حيات حقيقي انسان، به وجود مبارك امام زمان (عليه السلام) ميباشد. خداوند ميفرمايد: «أَوَمَن كانَ مَيتًا فَأَحيَيناهُ وَجَعَلنا لَهُ نورًا يَمشي بِهِ فِي النّاسِ» «آيا كسي كه مرده بود پس ما او را زنده كرديم و قرار داديم براي او نوري كه با آن در ميان مردم راه ميرود ...»
در روايت است كه: أي نَصَبنا له اِماماً. يعني «قرار داديم امامي را براي او» در حديث ديگر ميفرمايد: لَولا الحجة لساخت الأرض باَهلها «اگر حجت خدا نباشد، زمين اهل خود را فرو ميبرد» و در جاي ديگر ميفرمايد: بيُمنِه رُزِقَ الورَي و بِوُجوده ثبت الأرض و السَّماء. «به بركت و ميمنت امام، مردم روزي ميخورند و با وجود اوست كه آسمان و زمين ثابت و پابرجاست»
خداوند امام را علّت دوام و بقاء خلق قرار داده است. خواجه نصيرالدين طوسي (قدس سره) ـ كه جداً افتخار عالم تشيع بلكه فخر عالم بشريت است ـ در كتاب «تجريد» عبارت كوتاه و بسيار پرعمقي دارد. ميفرمايد: «وجوده لطفٌ و تصرّفه لطفٌ آخر و عدمُه منَّا» «وجود امام، لطف پروردگار است؛ و تصرّف او (كه در ميان مردم ظاهر شود، و امر و نهي داشته و از حضورش بهرهمند شوند) لطف ديگري است؛ و عدم تصرّف او، از جانب ماست.»
يعني بيلياقتي ما سبب غيبت و محروميت از بركات وجود اوست. هرگاه مردم لياقت پيدا كنند، حضرت تشريف ميآورد. وقت ظهور امام زمان (عليه السلام) از اسرار الهي است.؛ لذا فرمودهاند: «كذبَ الوَقّاتون: دروغ گفتهاند تعيين كنندگان وقت ظهور».
اما بزرگان و اوليايي كه زيارت كردهايم ـ بدون ايت كه وقت مشخصي را تعيين كنند ـ اجمالا گفتهاند: فرج، نزديك است. يعني بيشتر مدت غيبت سپري شده و بسياري از علائم ظهور تحقق پيدا نموده و مقدار كمتري از آنها باقي است. اما چه زماني است، هيچكس نميداند!
الآن ما مصداق آيه شريفه هستيم كه ماء معين را از دست دادهايم و امام ما غائب ميباشد.
اما از نظر معنوي، حيات واقعي و معنوي ما به وسيله تعاليم ائمه (عليهم السلام) ميباشد. اگر تعاليم آنان نباشد، ما مردهايم. زبان حال ما شيعيان نسبت به معصومين عليهم السلام اين بيت حافظ ميباشد. و من از خداوند خواستهام كه در هنگام مرگ در كنار كلمهي شهادتين، آن را بر زبانم جاري نمايد كه ميفرمايد:
از رهگذر خاك سر كوي شما بود / هر نافه كه در دست نسيم سحر افتاد
اگر ميخواهي جمال را ببيني بايد پاكيزه شوي. جمال ديدن هم به اين نيست كه بروي و ببيني؛ ممكن است امام زمان (سلام الله عليه) از تو راضي شود و در تو تصرف كند اما خودت هم متوجه نشوي. چه كار داري؟! يك عده در اين مملكت دكان باز كردهاند. خدا شما جوانها را از شر آنها حفظ كند. اين مسائل عوامانه نيست كه فلان دعا را بخوانم بعد امام زمان را ميبينم. اگر صلاح باشد، امام زمان (عليه السلام) خودش را نشان ميدهد. جواد است، كريم است و مضايقهاي ندارد. مگر جامعه كبيره نخواندهايد؟ عادتكم الاحسان و سجيتكم الكرم. از اولياء رسيده است كه امام زمان (سلام الله عليه) از بعضيها راضي هستند و دستگيري هم ميكند. يك كسي ميخواهد خطا كند، حضرت تصرف ميكند و نميگذارد خطا كند. يك وقت يك كسي دارد آبرويش ميرود، خب حضرت نميگذارند.
امام زمان كه غايب است معنايش چيست؟ آخر غيبت و حضور كه براي آنها (ائمه ع) در آن تصرفات فرقي نميكند. اگر پاكيزگي بشود، ديدن جمال اهل بيت ولو در مرتبه ضعيف رخ ميدهد. مرتبه ضعيف اين است كه حضرت راضي شوند دستت را بگيرند. هر شيعهاي بايد يك نخي از او به امام زمانش برسد. مگر ميشود ما امام زماني داشته باشيم و يك شعاعي از او به نرسد؟! اين ممكن نيست. مگر اينكه كسي باشد كه خداي ناكرده عاق والدين باشد، يا تارك الصلاه باشد و يا كسي را كشته باشد؛ در غير اين صورت اون شعاع خواهد بود.
منبع: افكارنيوز
عقيق
....
....
....
همان طور كه نظركننده به خورشيد چه بسا با نبودن ابر دچار كوري شود، چه بسا خورشيد وجود مقدس حضرت مهدي(عج) هم اگر ظاهر باشد براي بصيرت شيعيان ضرر داشته باشد و سبب كوري آنان از ديدن حقيقت شود، اما همين بصيرت ها مي تواند تحمل ايمان به او در دوره غيبت را داشته باشد، چنانكه انسان به خورشيد در پشت ابرها مي نگرد و زيان نمي بيند.
خورشيد گاهي از پرده ابر خارج مي شود و بسياري از مردم آن را مي بينند، به همين ترتيب ممكن است كه آن حضرت هم در روزگار غيبت براي بعضي مردم بروز كند.
اهل بيت(ع) در شمول منافع چونان خورشيدند، پس همان طور كه انسان كور، خورشيد را چه ظاهر و چه در پس ابر نمي بيند، كورباطنان هم خورشيد وجود امام غائب را نمي بينند.
"من كان في هذه اعمي فهو في الاخره اعمي و اضل سبيلا" و هركس در اين دنيا كور باشد در آخرت نيز كور خواهد بود، بلكه زيان كارتر و گمراه تر!
چنانكه نور خورشيد در هر خانه اي به مقدار وجود روزنه ها و پنجره ها مي تبايد و به مقداري كه موانع را از جلوي نور برداشته باشند، خانه را روشن مي كند. به همين ترتيب مردم به اندازه اي كه موانع معرفت همچون شهوات نفساني و تعلقات جسماني را از فكر و انديشه خود برداشته و به ميزاني كه پرده هاي تاريك مادي را از روي دل خود كنار زده باشند، مي توانند از نور هدايت حضرت مهدي(عج) و اهل بيت استفاده ببرند، تا امر به آنجا برسد كه مانند شخصي شود كه زير آسمان بدون ابر قرار گرفته كه بدون هيچ حجابي پرتو خورشيد او را از هر طرف احاطه كرده باشد. علامه مجلسي به دنبال اين نكات مي فرمايد: "از اين بهشت روحاني 8 در را به رويت گشودم، درحالي كه خداوند 8 باب ديگر را تيز به فضل خويش بر من گشوده است، لكن عبارت را از ذكر آنها ناتوان مي بينم. چه بسا كه خداوند در باب معرفت اهل بيت(ع)هزار در بر ما بگشايد كه از هر درش هزار در ديگر گشوده شود.
پي نوشت:
1.سوره اسرا، آيه 72
2.بحارالانوار، ج52، ص93 و 94
3. كتاب "امامت، غيبت ظهور"
....
....
//
مطالعه و تحليل علل پيروزي سريع انقلاب سال 1357 بدون بررسي شخصيت آيت الله خميني دشوار و حتي ناممكن است. امام خميني در پيروزي انقلاب اسلامي، همان نقشي را ايفا كرد كه لنين در انقلاب كبير روسيه، مائوتسه تونگ در انقلاب چين و فيدل كاسترو، در انقلاب كوبا. با اين تفاوت كه لنين حزب كمونيست را پشت سر خود داشت و پس از پيروزي انقلاب فوريه 1917 وارد لنينگراد شد. مائو رهبر حزب كمونيست چين بود و به نيروهاي مسلح و مجهزي كه ماه ها با ارتش چيانكايچك در بخش هائي از خاك چين جنگيده بودند، فرماندهي داشت، فيدل كاسترو نيز، با هزاران چريك و هواخواه، تجربه سه سال (59 - 1956) مبارزه مسلحانه دشواري را با رژيم باتيستا پشت سرگذاشته بود. در صورتي كه امام خميني هيچ نوع سازمان سياسي و نيروهاي نظامي در اختيار نداشت، ستاد رهبري او، در خارج از ايران بود، از «مسجد» به عنوان سنگر مقاومت و مبارزه استفاده كرد و در اوج انقلاب، وارد ايران شد.
چه عواملي موجبات موفقيت امام خميني را در جلب و بسيج توده ها، تا بدان حد تامين كرد كه با صدور يك پيام، از چند هزار كيلومتري ايران، توده هاي مردم، به خيابان ها مي ريختند و سينه خود را در برابر آتش مسلسل ها قرار مي دادند؟ با اتكاء به چه نيرويي، رهبران كشورهاي غربي و شرقي را، به اتهام مداخله در امور ايران و پشتيباني از محمد رضا شاه به باد انتقاد و حمله مي گرفت، جيمي كارتر، رئيس جمهوري آمريكا را مي كوبيد و به گفته خود، به او «سيلي» مي زد! در مذاكرات با نمايندگان سران دولت هاي ايالات متحده و فرانسه، در نوفل لوشاتو، درباره آينده ايران و سرنوشت شاه، يك قدم از موضع هميشگي خود، عقب ننشست و حرف هميشگي خود را كه «شاه بايد برود!» تكرار مي كرد؟
....
به گزارش سلام بجنورد، اواخر سلطنت محمد رضا پهلوي اوضاع كشور و دربار بسيار بهم ريخته بود و آشفته. شاه و دولتمردانش هر كدام نهايت تلاششان را مي كردند تا خود را از منجلابي كه خودشان به وجودش آورده بودند نجات دهند. اما هر چه بيشتر كوشش مي كردند اوضاع بدتر ميشد. نه حكومت نظامي جوابگو بود و نه كشتار و زنداني كردن مخالفين. مردم آگاه شده بودند و ميخواستند به هر ترتيبي كه شده انقلابشان را به رهبري امام خميني(ره) به پيروزي برسانند. و بالاخره شد آنچه بايد ميشد.
*توقيف عدهاي از وزيران و سرجنبانان كابينههاي هويدا از آغاز كار دولت شريف امامي در دستور كار قرار داشت و نام هويدا به عنوان سلسله گردان و عامل اصلي برانگيختن نارضايتيها و فساد روي لبان وزيران كابينه ميچرخيد.
پس از او نيكپي شهردار سابق و ناراضي تهران در صدر جدول قرار داشت.
در روز 20 شهريور 1357 دكتر شجاعالدين شيخالاسلامزاده وزير سابق بهداري و بهزيستي و دو تن از معاونين او كه پايشان در ماجراي شركت آمريكايي مسئول برنامهريزيهاي كامپيوتري تامين خدمات درماني به ميان آمده بود بازداشت شدند. رئيس اتاق اصناف و عدهاي از بلندپايگان بخش دولتي نيز بازداشت و پروندههاي ششصد تن از مقامات سابق تحويل دادسراي ديوان كيفري دادسراي تهران شد.
دولت، عده زيادي از كارمندان عاليرتبه را ممنوعالخروج اعلام كرد. موج اول بازداشتها كه به موجب ماده پنج حكومت نظامي انجام ميشد، چندان بلند نبود و افراد طراز دوم و سوم را در بر گرفت.
اما موج بعدي هنگامي از راه رسيد كه كابينه شريف امامي سقوط كرد و ارتشبد ازهاري جانشين او شد.
دولت نظامي يك روز پس از تشكيل اقدام به توقيف امير عباس هويدا نخستوزير اسبق كرد.
توقيف هويدا از دوران حكومت شريف امامي پيگيري ميشد و چند تن از وزيران آن كابينه كه طي سالهاي گذشته از همكاران هويدا بودند و نقش خنثي و تخريبي و لااباليگري و چاكر صفتي او در برابر تمام دستورها و خواستهاي شاه را عامل بروز شورشهاي سال 1356 و اوايل 1357 و تبديل آن به يك انقلاب سراسري ميدانستند، بازداشت و محاكمه فوري و انقلابي او را خواهان بودند.
اقدام دولت نظامي ازهاري به بازداشت هويدا، بدون برنامهريزي دقيق و اقدام جدي براي محاكمه او بود بلكه شاه كه دكتر علي اميني در مصاحبه خود ميگويد مردم ايران را «مردمي بيشعور» ميدانست، فقط قصد وقتگذراني، سرگرم كردن مردم و بازي دادن افكار عمومي را داشت.
عصر روز هفدهم آبان شاه دستور داد شماره تلفن منزل هويدا را بگيرند. يكي از آجودانها به هويدا گفت: اعليحضرت شاهنشاه پشت خط هستند. هويدا گفت: آماده شنيدن فرمايشات همايوني هستم. ارتباط برقرار شد. شاه پس از سلام و احوالپرسي گرم از هويدا و مادر او گفت چون ساواك گزارش داده كه ممكن است عدهاي از خرابكاران كه اين روزها بسيار جري شدهاند درصدد سوءقصد به جان شما بر بيايند دستور دادم چند روزي شما را به يك محل امن كه كاملا به وسيله مامورين فرمانداري نظامي محافظت ميشود انتقال دهند.
هويدا از روز استعفاي اجباري از پست وزارت دربار شاهنشاهي پيشبيني ميكرد يك روز به سراغ او هم بيايند، اما شايد تصور نميكرد شاه شخصا و در كمال پررويي به او تلفن كند و او را مطلع نمايد كه دستور بازداشتش را داده است. در دولت شريف امامي، خود نخستوزير كه دوست و هم پالكي هويدا بود و ارتشبد قرهباغي و چند وزير ديگر جلوي بازداشتها را گرفته بودند، اما پس از سقوط آن كابينه، ارتشبد ازهاري كه فرمانبرداري بي چون و چراي شاه بود پس از مشورتهاي شاه با عدهاي از مشاوران و حتي ارتشبد اويسي كه توقيف هويدا را واجب دانست، دستور بازداشت نخستوزير مورد اعتماد و چاكرمنش خود را داد. فرماندار نظامي، در دوران پس از شهريور 1320 براي توقيف سياستمداران حداكثر يك يا دو سرهنگ را اعزام ميداشت ولي در آخرين حكومت نظامي رژيم پهلوي، به دستور شاه براي بازداشت شخصيتهاي سياسي امثال هويدا و سنجابي، سپهبد رحيمي لاريجاني معاون فرماندار نظامي اعزام ميشد كه فرستادن يك سپهبد براي توقيف يك سياستمدار، حكايت از اين ميكرد كه آن توقيف يك نوع بازداشت محترمانه ميباشد.
بدين ترتيب ازهاري بدون كمترين درنگ و ترديد اوامر ارباب را اجرا ميكرد.
برادر هويدا، فريدون در كتاب خود زير عنوان سقوط شاه The fall of Shah مينويسد كه پرويز راجي سفير آخر شاه در لندن كه روزگاري دراز رئيس دفتر هويدا بود، روزي از هويدا شنيد كه درباره شاه گفته بود:
«... مرد بسيار خودخواهي است. موقعي كه تشخيص بدهد ديگر برايش استفادهاي نداري، بدون يك كلمه حرف، تو را با مغز به زمين ميكوبد».
شاه به نشانه اداي احترام به هويدا كه 12 سال و چند ماه نخستوزير رژيم او بود سپهبد رحيمي لاريجاني رئيس سابق دانشگاه پليس و يكي از معاونين فرمانداري نظامي را به اتفاق دو سرتيپ به خانه او اعزام داشت. وقتي آن اميران سوار بر دو اتومبيل بنز تيرهرنگ به خانه مادر هويدا در يكي از مناطق خوش آب و هواي شميران رفتند هويدا از ديدن آنان مطمئن شد توقيف او مانند توقيف سپهبد علوي مقدم وزير كشور كابينه شريف امامي در سال 1339 هـ. ش، سپهبد حاجيعلي كيا رئيس اداره دوم ارتش در سالهاي 1339-1337، سرلشكر ضرغام وزير گمركات و دارايي در دوران حكومت دكتر اقبال و شريف امامي، سرتيپنويسي رئيس اداره قند و شكر، خانم دولو ملكه خاويار ايران و نصرتالله منتصر كه همگي متهم به تدليس و سوءاستفاده بودند و دكتر علي اميني نخستوزير در سال 1340 هـ. ش دستور بازداشت آنها را به دادگستري داده بود موقت، تشريفاتي و صوري است و بزودي با فرو نشستن انقلاب، آزاد خواهد شد.
سپهبد رحيمي لاريجاني و سرتيپ جلال سجدهاي و سرتيپ ديگري كه به خانه هويدا رفته بودند پس از ديداري كوتاه با هويدا و ناصر يگانه كه هويدا از او خواسته بود به خانهاش بيايد و در حضور ليلا هويدا و مادر او از هويدا خواستند همراه آنها بيايد و مطمئن باشد كه با او در نهايت احترام رفتار خواهد شد و مكان نگهداري او آبرومند است.
هويدا ميخواست با اتومبيل پيكاني كه گهگاه محض خودنمايي و اينكه عشق به توليدات ايراني دارد سوار آن ميشد به زندان دژبان برود، سپهبد رحيمي لاريجاني تلفني با اويسي تماس گرفت و اويسي دستور داد كه اين كار بدون اشكال است. سپس هويدا يك چمدان حاوي لباس، تعدادي كتاب و داروهاي موردنياز خود را برداشت و پيشاپيش دو اتومبيل بنز اميري كه تيمساران سوار آن بودند راهي اقامتگاه خود شد. اقامتگاه هويدا ابتدا پادگان جمشيديه در شمال غربي تهران بود و پس از چند هفته به يكي از خانههاي امن ساواك در شمال تهران منتقل شد.
بنا به گفته يكي از افسران فرمانداري نظامي وقت، هويدا را نخست به پادگان سلطنتآباد بردند و در آنجا در حالي كه ريزش باران شروع شده و هوا گرفته و ملالآور بود، از سري نظامي كسب تكليف كردند كه او را كجا جا دهند، تلفني دستور داده شد او را به باشگاه افسران دژبان در پادگان جمشيديه ببرند.
هنگامي كه هويدا را به پادگان جمشيديه بردند توقيف ديگر وزيران آغاز شده بود.
چند روز بعد كه دكتر كريم سنجابي رهبر جبهه ملي پس از مدتي اقامت در پاريس و ديدار با آيتالله خميني به ايران بازگشت و اعلام شد كه او ميخواهد مفهوم اعلاميه سه مادهاي پاريس را تشريح كند، در جلسه مصاحبه مطبوعاتي كه صد تن از خبرنگاران و عده زيادي از طرفداران جبهه ملي حضور يافته بودند سپهبد رحيمي لاريجاني معاون حكومت نظامي به اتفاق عدهاي از مامورين فرمانداري نظامي وارد حياط و سپس خانه شدند و سپهبد رحيمي لاريجاني با لحن خشن يك برگ اعلاميه سه مادهاي پاريس را به سنجابي نشان داد و گفت: «اين اعلاميه شماست؟»
سنجابي در كتاب خاطرات خود كه بر اساس مصاحبه با وي تنظيم شده ميگويد: «گفتم: بله.
گفت: شما آن را تاييد ميكنيد؟
گفتم: بله:
گفت: شما مخالف سلطنت هستيد و ما وظيفه داريم كه شما را توقيف كنيم. داريوش فروهر اعتراضي كرد و سپهبد به او گفت: شما هم توقيف هستيد.»
آنگاه مامورين حكومت نظامي دكتر سنجابي و داريوش فروهر را به زندان جمشيديه انتقال دادند.
«هر يك در سلول كوچكي كه در حدود 5/1 ذرع در 2 ذرع بود و تخت باريكي داشت ولي خوشبختانه هر دو سلول پهلوي همديگر بودند و يك دوش آبگرم هم براي شستشو و توالت وجود داشت زنداني شديم. شب اول ارتباط ما را با اينكه دو اتاق كنار همديگر بود قطع كردند و در فاصله بين آنها سرباز گذاشتند كه ما با يكديگر صحبت نكنيم، بعد متوجه شديم كه پشت ديوار ما عدهاي از زندانيان دستگاه رژيم هم هستند كه حكومت ازهاري آنها را به صورت ظاهر توقيف كرده بود و آنها عبارت بودند از هويدا نخستوزير سابق، نصيري رئيس سازمان امنيت، نيكپي رئيس سابق شهرداري تهران، وليان استاندار سابق خراسان و جمعي ديگر. آنها حق گردش در بيرون زندان را داشتند و موقعي كه راه ميرفتند و با هم حرف ميزدند ما از اين طر
ف صداي آنها و مخصوصا خوشمزگيهاي وليان را ميشنيديم.»
////