غريب يا غريب الغربا
ممكن است تصور شود لقب «غريب» براي امام هشتم (ع) به خاطر دوري آن حضرت از شهر پيامير(ص) يعني مدينه بوده است اما از بين امامان ما ، فقط دو امام بوده اند كه به طور كامل درمدينه زندگي كرده اند، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) . باقي ائمه هركدام به دليلي از سرزمين خود دور و غريب مي شوند كه با اين حساب، اين لقب نبايد تنها به اين دليل باشد.
به نظر مي رسد كه اين لقب را خود امام و نزديكان آن حضرت شايع كرده اند تا مانع از موفقيت اقدام سياسي مامون كه مي خواست از ولايتعهدي امام رضا (ع) سوء استفاده بكند، شوند.
همچنان كه امام رضا (ع) در وقت حركت به سوي ايران، از اهل بيتشان خواستند تا گريه و نوحه بكنند، يا وقتي كه دعبل خزاعي درمرو خدمت ايشان رسيد وشعري را كه در رثاي شهادت امامان قبلي براي آن حضرت خواند، حضرت به شعر او دوبيت اضافه كردند: «وقبر بطوس يالها من مصيبت / الحت علي الاحشا بالزفرات / الي الحشر حتي يبعث الله قائما/ يفرج عنا الغم والكربات» يعني «وقبري در طوس است كه مصيبتش غم را تا روز قيامت در دل ها مي افروزد تا اينكه خداوند قائمي را برانگيزد واندوه را از دل ما برطرف كند.» دعبل پرسيده بود: « يابن رسول الله! من چنين قبري را نمي شناسم.» وحضرت جواب داده بود: « آن قبر من است.» دعبل هم قصيده اش را با دوبيت امام، اين طرف و آن طرف براي شيعيان مي خواند.
عالم آل محمد
ائمه معصومين ما (ع) همگي از علماي عصرخود بوده اند و قبل از امام رضا (ع) به امام باقر(ع) هم اين لقب را داده بودند. با اين حال شهرت امام رضا(ع) به برتري علمي برهمعصرانش از آنجا آمده است كه مامون كه خودش هم از دانشمندان بود و«اعلم بني عباس» به حساب مي آمد. دردوره ولايتعهدي، مناظرات متعددي را بين امام رضا (ع) و علماي ديگر مذاهب ترتيب مي داد. انگيزه مامون از اين كار را بعضي مثل طبري (درتاريخ طبري) علاقه او به علم ودانش ذكر كرده اند وحاكم نيشابوري (درتاريخ نيشابور) مي گويد كه اين كار را مي كرد تا نقاط ضعف احتمالي امام رضا (ع) را برملا كند وبه جايگاه ايشان توهين كند. به هر حال، هدف هرچه كه بود نتيجه مناظرات اذعان همه به علم ودانش سرشار امام (ع) و دادن لقب «عالم آل محمد» به آن حضرت بود.
ضامن آهو
بعد از «رضا» مشهورترين لقب امام هشتم «ضامن آهو» است وجالب اينكه درهيچ كدام از منابع كهن تاريخي ، داستان پناه آوردن آهو به امام رضا(ع) نيامده است. قديمي ترين منبعي كه چنين لقبي آورده ، اين شهر آشوب (متوفاي 588ق) در«مناقب آل ابي طالب» است كه در وصف آن حضرت - جايي كه درجريان ذكر وقايع سفر امام (ع) به ايران به نيشابور مي رسد- يك بيت شعر از شاعري به نام «ابن حماد» نقل مي كند كه به اين شكل :«الذي لاذت به الظبيه والقوم جلوس / من ابوه المرتضي يزكو ويعلو و يروس» يعني اوكسي است كه آهوي ماده به او پناه آورد؛ درحالي كه گروهي نشسته بودند. او كسي است كه پدرش علي مرتضي(ع) است وهمواره درحال تزكيه وتعالي وبالا رفتن است. اين درحالي است كه روايت پناه آوردن آهوي ماده، دوقرن قبل از اين كتاب براي پيامبر (ص) روايت شده است.
طبراني (متوفاي 360ق) در «المعجم الكبير» وامام بيهقي (متوفاي 430ق) در«دلايل النبوه» نقل كرده اند كه روزي پيامبر از كنار شكارچياني مي گذشت كه آهويي شكار كرده بودند. آن آهو با حضرت سخن گفت. پيامبر به شكارچي ها فرمود كه آهو را رها كنند تا برود به بچه هايش شير بدهد و برگردد. شكارچي ها پرسيدند: «درقبال چه چيزي آن را آزاد كنيم؟» حضرت فرمودند: من ضامنم» . رسول خدا(ص) نشست تا آهو رفت و برگشت. شكارچي ها هم آهو را به حضرت بخشيدند وآن حضرت، آهو را آزاد فرمودند.
درعوض، شيخ صدوق (متوفاي 381ق) دركتاب «عيون الاخبار الرضا» داستاني را نقل مي كند از ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسي (متوفاي 350ق) . ابومنصور ، كسي است كه به دستورش داستان هاي «شاهنامه» جمع شده بود وابتدا دقيقي وبعد فردوسي آن را به نظم كشيدند.
ابومنصور طوسي تعريف مي كند كه در جواني اش يك بار براي شكار مي رود. آهويي گيرش مي آيد. او را دنبال مي كند. آهو مي رود ومي رود تا به مزار حضرت رضا(ع) مي رسد، به محض وارد شدن آهو به داخل ساختمان مزار، سگ ابومنصور دست از تعقيب او بر مي دارد. خود ابومنصور كه سني مذهب بوده، داخل مزار هم مي رود. اما به جز پشكل آهو چيزي پيدا نمي كند. ابومنصور مي گويد از آن زمان معتقد به مزار امام رضا(ع) شده است ومدام به زيارت آن حضرت مي رود.
به نظر مي رسد داستان ضامن آهو شدن امام رضا(ع) ، از ادغام اين دو داستان با هم آمده باشد.
رضا
معروف ترين لقب امام هشتم رضاست. اين لقب را دشمن امام(ع) يعني مامون به آن حضرت داده بود. چنان كه طبري و ديگران مي نويسند، بعد از ولايتعهدي امام (ع) مامون دستور داد به نام آن حضرت سكه بزنند. روي اين سكه ها كه الان درموزه آستان قدس است. نوشته شده: «الامير الرضا وليعهد المسلمين علي بن موسي».
مامون، لقب رضا را از شعار «الرضا من آل محمد» گرفته بود. اين شعاري است كه اولين بار مختار درقيامش كه به خونخواهي امام حسين (ع) بود، در كوفه از آن استفاده كرد(سال 76ق). اين شعار يعني «ما فقط به حكومت كسي از آل محمد راضي هستيم.» اين شعار را بعدها داعيان عباسي (كساني كه براي قيام به نفع بني عباس وعليه بني اميه دعوت مي كردند، مثل ابومسلم خراساني) هم به كار بردند وحالا مامون مي خواست وانمود بكند كه اوست كه اين شعار و آرزوي قديمي را تحقق بخشيده است.
حديثي هم از امام جواد(ع) در «عيون اخبار الرضا» هست كه درجواب سوالي كه مي گويد چرا پدر شما را رضا ناميده اند، فرموده اند: «زيرا مرضي (= مورد رضايت) خدا در آسمان ومرضي رسول خدا وائمه او درزمين بود». آن شخصي به سوالش اصرار مي كند. مي پرسد مگر باقي پدران شما مرضي خدا ورسول نبودند؟ امام جواب مي دهند: «چرا، اما فقط پدرم بود كه مرضي موافقان ومخالفان قرار گرفت.» بعدها مضمون اين حديث بيشتر مورد توجه قرار گرفت.
ثامن، ثامن الائمه يا ثامن الحجج
درزمان امام موسي كاظم(ع) ، انحرافي درمسير تشيع صورت گرفت وگروهي برادر بزرگ تر آن امام يعني اسماعيل (پسر امام صادق (ع)) را امام هفتم خواندند. پس از آغاز امامت امام رضا(ع) درسال 183 قمري، پيروان ايشان تاكيد فراواني بر لقب «ثامن»يا هشتم داشتند تا آن اشتباه ديگر تكرار نشود.از نكات جالب تاريخ اينكه امام هشتم شيعيان، معاصر مامون عباسي بود كه هشتمين خليفه عباسي به حساب مي آيد.
¤ يد بيضا
حسين بن منصور از برادر خود نقل كرد كه گفت: خدمت حضرت رضا(ع) رسيدم در يك صندوق خانه در شب، دست خود را بلند كرد گويي در اتاق ده چراغ روشن است در اين موقع مردي اجازه ورود خواست، دست را پايين آورد و اجازه داد وارد شود.
¤ احياي اموات
محمدبن جرير طبري از مفيدين جنيد شامي نقل مي كند كه گفت، خدمت حضرت رضا(ع) رسيده عرض كردم مردم خيلي از كارهاي شگفت انگيز شما صحبت مي كنند، اگر يكي از آنها را به من هم نشان بدهي آن را تعريف مي كنم. فرمود چه مي خواهي؟عرض كرد پدر و مادرم را برايم زنده كني. فرمود: برو به خانه ات هر دو را زنده كرده ام. گفت به خدا قسم وارد خانه شدم هر دو در خانه نشسته بودند و مدت ده روز با من بودند، باز خداوند جان آن دو را گرفت.
¤ شفاي برص
در تحفه الرضويه آمده است نويسد: هنگامي كه حضرت رضا(ع) از مدينه به طرف خراسان حركت كرد، به شهر بغداد وارد شد. در آنجا مردي حمامي، از شيعيان با اخلاص آن جناب بود و مكرر در مدينه به زيارت حضرت مشرف مي شد. چون از توجه آن جناب به بغداد باخبر شد بي اندازه شاد گشت و تا سه فرسخي به استقبال ايشان شتافت و حضرت(ع) را به خانه خود نزول اجلال داد. چند روزي حضرت در بغداد ماندگار شد. روزي به حمامي فرمود: حمام را آماده كن، امشب به حمام خواهم رفت. در نزديكي حمام مردي بود كه برص تمام اعضاي او را گرفته بود و بوي تعفن از بدن او استشمام مي شد، به همين علت كمتر از خانه خود بيرون مي آمد و چون شنيده بود حضرت ممكن است امشب به حمام بروند از موقعيت استفاده كرد، نزد دلاكي آمد و پنجاه درهم به او داد و از او خواست بگذارد در گوشه اي مخفي شود شايد از بركت قدوم شريف حضرت بدبختي و بيچارگي از او رفع شود.علي بن موسي الرضا(عليه السلام) به حمام آمد و در گوشه اي كه براي حضرتش آماده بود، قرار گرفت. در اين حال مرد مبرص از مخفي گاه خود خارج شد و در برابر آن حضرت(ع) ايستاد و عرضه داشت: فرزند اميرالمومنين شما منبع معجزات و كراماتيد، استدعا دارم نظري به حال من بفرمايي. حمامي از ديدن او كه مايه نفرت خلق است بسيار شرمسار شد و خواست او را بيرون كند حضرت او را منع كرده از جا برخاست. ظرفي پر از آب كرده، سوره فاتحه بر آن خواند و آب را بر سر او ريخت، بلافاصله به امر حضرت آن مرض از او دفع شد و بدن او سرخ و سفيد گشت كه گويا به كلي بيماري نداشت. حضرت(ع) به حمامي دستور داد او را بيرون ببر و از لباس هاي من به او بپوشان و او را نگهدار تا از حمام خارج شويم. چون حضرت از حمام خارج شد، آن مرد به دست و پايش افتاد.
با آگاهي از اين موضوع بيش از پانصد نفر از نزديكان او، پيرو و محب ايشان شيعه شدند.
صبح صادق