زنان , بخشى از جامعه انسانى اند كه در حوزه ايمان و كمال , تفاوتى با مردان ندارند و گاه به چنان مقامى دست مى يابند كه مردان بايد از آنان درس تقوا, شجاعت , ديانت و خضوع در برابر پروردگار بگيرند. قرآن كريم در يك دعوت عمومى مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا آمنوا , و راه كمال را با استمرار حركت در مسير ايمان , براى هر زن و مرد ترسيم مى كند و مثال هايى از افراد نمونه را كه در آن هم سخن از مرد است
و هم زن براى عبرت افراد جامعه مثل مى زند تا راه صعود به قله بلند ايمان براى زن و مرد روشن تر شود. زنانى از همين جامعه دعوت شده بوده اند كه با تربيت نفس خويش و حركت در راه رضايت محبوب , چنان ذوب در معشوق شوند كه از آنان بايد به عنوان الگو نام برد. در اين راستا, آسيه بانويى نمونه و الگويى براى زن و مرد در نفى ستمگرى , شرك و كفر و نيز گرايش به توحيد و يكتاپرستى است . درحقيقت هركس در اثبات اين حقيقت تلاش كند, ظلم را درهم شكند
و براى رسيدن به مقام قرب الهى استقامت ورزد, الگو است . آسيه در خانه اى زندگى مى كند كه صاحب آن خانه (فرعون ), ادعاى اناربكم الاعلى دارد و شعار ما علمت لكم من الهه غيرى را سرمى دهد واين زن در ميان اين ادعا و شعار, سخن از توحيد مى گويد و براى نفى بيدادگرى , وحشيانه ترين شكنجه ها را تحمل مى كند, تا آن جا كه نامش زينت بخش قرآن مى شود. اين در حالى است كه فرعون مردى است كه لايق نام انسان هم نيست . مريم , در ميان بسيارى از مردان , چنان لياقتى مى گيرد كه چون مادرش پس از تولد مريم به پروردگار مى گويد: وانى اعيذها بك وذريتها من الشيطان , خدايا! من , اين دختر و فرزندانش را از شر شيطان , به تو پناه دادم , خداوند پاسخش مى دهد:
فتقبلها ربها بقبول حسن , پس خداوند, او را به نيكويى پذيرفت . در صورتى كه پروردگار درباره ساير مردم مى فرمايد: انما يتقبل الله من المتقين , اين جا سخن از پذيرفتن عمل است و در خصوص حضرت مريم , گوهر ذات عامل قبول مى شود. مريم يك زن است كه پروردگار او را مى پذيرد و در موردش مى فرمايد: وليس الذكر كالانثى , هرگز پسر,جوهره اين دختر را ندارد و هرگز ازمرد, كار اين زن برنمى آيد. مرد, بدون زن نمى تواند فرزندى به دنيا آورد. مريم بدون مرد, عيسى را به دنيا آورد
و از او الگويى براى جامعه بشرى ساخت . اين يك خصلت زن است كه بدون او, جامعه رو به نيستى مى رود و با بودن اوست كه موسى از آب , گرفته مى شود و در دامان يوكابد رشدمى نمايد تا راهبرى شود كه آن همه عظمت را مديون مادر خويش است . خود پيداست كه زن , با سير در مسير الهى , لايق دريافت وحى مى شود و اين لياقت , خود گواهى بر مدعاى تساوى زن و مرد در پهنه ايمان وتقواست . قرآن مجيد در اين مبحث نيز مطالب زيادى دارد: درباره حضرت مريم مى گويد:
اذ قالت الملائكه يا مريم , و در خصوص وحى به مادرحضرت موسى مى فرمايد: واوحينا الى ام موسى , و در تبيين وحى به همسر حضرت ابراهيم مى گويد: وامراته قائمه فضحكت فبشرناهاباسحاق ومن وراء اسحق يعقوب 10, هنگامى كه فرشته ها با ابراهيم سخن مى گفتند, همسر او نيز حاضر بود و ايستاده بود و سرور و خوشحالى داشت . پس او را به اسحاق و پس از او به يعقوب بشارت داديم . در ابتدا اين نشانگر آن است كه خلافت مربوط به انسانيت است , نه مربوط به شخص . آدم خليفه الله نبود, بلكه مقام انسانيت , مشخصه خليفه الله است
و انسانيت به مرد يا زن بودن نيست . گاه مرد بر زن ممتاز مى شود و گاه زن بر مرد, كما اين كه گاه مردى براى ساير مردان و گاه يك زن براى ساير زنان , الگو مى شود. درحقيقت همه اين نمونه ها, الگو براى مردمند. چه اين كه مريم و يوكابد و ساره , الگوهايى براى جامعه انسانى اند و همه از زن و مرد بايد از آنان درس معرفت و دين و ايمان بگيرند. آن گاه كه سخن از حضرت زهرا(س ) مرضيهى مى شود, پيامبران نيز سرتعظيم فرود مى آورند, پدر دستش را مى بوسد
و در هنگام ورودش , در برابراو مى ايستد. اين حركت رسول خدا(ص ) دليل بر بالاتربودن رتبه زهراى از پدر نيست , لكن از اين راز, تنها خدا و پيامبر و ائمه باخبرند, همان گونه كه از راز وحى به او پس از درگذشت پدر تا لحظه شهادتش آگاهى نداريم , مهمتر از آن , على (ع ) كه امام اوست , كاتب وحى نازل شده بر فاطمه است !. و كجا مردان به اين مقام دست مى يابند؟. زنان نيز حتى زنان نمونه راهى به شان و منزلت فاطمه (س ) ندارند. فاطمه كجا و آسيه كجا!. فاطمه كجا و مريم كجا!.
تا چه رسد به زنانى امثال خنساء, سميه , سوده , حره , حكيمه , جميله و يا زن نمونه اى از عصر حاضر به نام فهيمه !!. امام حسين (ع ) به حضرت عباس فرمود: چرا مرا برادر صدا نمى زنى ؟. , حضرتش عرض كرد: زيرا مادر من , فاطمه كلابيه , كنيز مادر تو فاطمه (س ) است !. . ترسيم چهره زنان نمونه , براى تبيين ارزش هاى زن مسلمان است و فاطمه (س ) ناب ترين الگوى همه زنان نمونه است . زن نمونه , شناختى ارزشى براى همه بانوان است تا با تلاش خود به كسب آن ارزش ها نايل شوند, و نيز معرفتى است
براى همه مردان , تا بدانندالگوشدن در مردبودن نيست . ذات اقدس اله , عالم را بر محور محبت اداره مى كند و راه محبت را, زن بهتر از مرد درك مى كند, چنانچه راه قهر را شايد مرد بهتر از زن درك كند. مناجات محبين را زنانى كه اهل سير و سلوك هستند, بهتر درك مى كنند و مناجات شهادت طلبانه را مردان بهتر از زنان دريافت مى كنند. پس در هر جامعه , ما به زنان و مردان نمونه نيازمنديم و زنان نيز مى توانند الگو باشند و گاه در بسيارى از ميدان ها از جمله عرصه محبت و دل وجذبه از مردان نيز موفق تر شوند. طبيعى است
كه اگر براى زنان الگوهايى از خود آنان داشته باشيم در پيشرفت جامعه آنان به سوى كمال مطلق , موفق تريم , چه اين كه نياز زن را, زن بهتر درك مى كند. زن مى داند كه جامعه زنان از احاديث , اشعار عرفانى , نثر, نظم و ادب عرفانى اثر بيشترى مى پذيرند و از اين رو تلاش مى كند تا با حركت همين عرصه ها به انسانيت خود غنابخشد و با هماهنگى كامل بين مونث بودن و انسان بودن , به رتبه اى برسد كه جامعه , مونث بودن زن را از بعدى انسانى ارزيابى كند. اين براى زنان شيرين است
, چه اين كه براى مردان نيز الگوپذيرى از مردها پرجاذبه است . و آن گاه كه زنى فاطمه شد, هم براى مردان و هم براى جامعه زنان الگوست و براى همه نيز پيروى از فاطمه (س ) ارزشمند است و زنانى كه ازفاطمه (س ) تبعيت كنند, خود نيز نمونه هايى از مردم نمونه اند كه گاه رتبه اى بالاتر از مردان مى يابند و مردان نيز بايد از آنان الگو بگيرند. اين مجموعه , خدمتى هرچند كوچك در اين راستاست . قطعا شخصيت هاى ذكرشده در اين مجموعه الفبايى , همه زنان نمونه نيستند.
چه بسا گوهرهايى كه تاريخ , نامى از آنان نبرده است و يا در مسير حوادث به فراموشى سپرده شده اند. زنان بزرگوار و نمونه اى در عصر حاضر وجوددارند كه ما از آنان شناختى نداريم و نيز بزرگ زنانى كه چشم ما در كتب به آن ها راه نيافت و يا ازحوصله نوشتارمان بيرون بود.
ما تنها در حوصله مكتوب خودمان با شما همراهيم . اميد است اين جرقه , حوصله هايى بيافريند كه من و ما را تا شناختى دقيق و كامل از جامعه زنان نمونه , با خود به همراه ببرد.
منبع كتاب زنان نمونه نويسنده على شيرازى .
عد ه اي از دوستان عزيز كه خدمت گل شون ارادت دارم .
از من خواستند كه بخشي از كدها رو حذف كنم
از دير بالا اومدن صفحه ناراحت بودن
من هم به پشنهاد اين دوستان دوسري از كدها رو حذف كردم
تا صفحه راحت تر بالا بياد
ان شالله كه رضايت شما را جلب كرده باشم
بازهم بي صبرانه منتظر نظرات شما عزيزان هستم
شب عروسي
آقا داماد ماشين واز گل فروشي گرفته با دو تا فيلم بردار ميرسه به آرايشگاه عروس .
عروس خانوم مياد
اما !!!
اما !!
اين كيه ؟
چرا ديگه حجاب نداره !!!!!!
به داماد ميگي :
چرا عروس حجاب نداره ؟
ميگه : بيخيال !!! همين يه شبه !!!
سوار ماشين ميشن
راه ميفتن توخيابونا داماد بوق ميزنه
ميگه : آي مردم بيايد
بياييد زنم زيبا شده بيايد تماشا !!!!
به سالن ميرسن آقا داماد به همراه عروس وارد قسمت زنونه ميشه !!!!
يه ساعت بعد مياد بيرون ميگي :
اونجا بين اون همه نا محرم چيكار ميكردي ؟
داشتم با عروس ميرقصيدم كه فيلم بردار فيلم بگيره !!!
چي ؟
ميرقصيدي ؟ بين اونهمه زن ؟
نميدوني گناه ؟
ميگه : چرا ٬ ميدونم !
اما ٬ بيخيال همين يه شبه !!!
وارد قسمت آقايون كه ميشي از تعجب شاخ در مياري
يه سري اون وسط يه حركاتي انجام ميدن
مثل……..
ميپرسي: اينا چيكار ميكنند ؟
ميگن : دارن ميرقصن !!!!
تا به خودت مياي ميبيني اِ اِ داماد هم رفته وسط
داره حركات موزون انجام ميده همه هم دارن بهش پول ميدن
بعدم شروع كرده سر ميزها رقصيدن تا اونايي كه پول ندادن هم مجبور بشن كه به قول داماد شادباش بدن!!!
خوب ديگه ميخوان شام بدن
داماد بايد دوباره بره قسمت بانوان !!!!
تو راه ميگه : سيصد هزار تومن شادباش گرفتم
ميگي : خرج اين پول تو زندگي اشكال داره
ميگه : ميدونم ! اما ٬ بيخيال همين يه شبه !!!
حالا شام خورده شده ميخوان برن سمت خونه داماد
يه كارناوال راه انداختن
كه بايد ببيني !!!
صداي آهنگشون خيابون پر كرده
شروع به حركت ميكنن كه يهو وسط خيابون همه پياده ميشن
داماد آوردن پايين شروع كردن رقصيدن
ميگي : آقا داماد راه مردم بستي حق الناسه
ميكه : ميدونم ! اما بيخيال همين يه شبه !!!
خونه داماد هم كه ميرسي اوضاع همين جوريه
مجلس تموم ميشه
به داماد ميگي :
امشب خيلي گناه كردي !
ميگه : ميدونم ! اما ٬ بيخيال همين يه شب بود !!!
ميگي : امشب براي تو ٬
ويزاي جهنم صادر شد !!!
ديگه نميگه ميدونم…….
- با آنچه كه دوست دارى محشور مى شوى
در حديث ريان بن شبيب از امام رضا عليه السلام نقل است كه آن حضرت فرمود: اى پسر شبيب ! اگر مى خواهى كه به درجات اعلاى بهشت رسى ، با ما باش ! به غم ما غمگين باش و به شادى ما شاد! و بر تو باد ولايت ما! كه هر كس سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قيامت او را با آن محشور كند. شبى در حشر و معاد خود قكر مى كردم و به نامه اعمال خويش نظر مى افكندم ، و اين كه چگونه به اعمالم رسيدگى خواهد شد كه ديدم چيزى ، لازمه نفسم شده ، با آن محشور گشته و از آن جدا نمى شود، وقتى دقت كردم ديدم كتابى خطى است كه آن را به شدت دوست دارم . در اين وقت اين حديث را به ياد آوردم كه هر كس سنگى را هم دوست داشته باشد با آن محشور مى شود. و كتاب هم مانند، سنگ ، از جمادات است و از اين جهت با آن فرقى ندارد. |
«ذكر الله» و به ياد خالق و آفريدگار جهان هستى بودن انواعى دارد، برترين آن اين است كه انسان بداند او وجودى است وابسته، كه بدون تكيه بر خداوند، حتّى براى يك لحظه، نمى تواند به زندگى خود ادامه دهد. وابستگى ما انسان ها، بلكه تمام موجودات جهان هستى به خداوند متعال، مانند وابستگى نور چراغ ها به منبع انرژى است كه در ابتدا و ادامه نياز به آن منبع دارد. اگر انسان به اين مرحله از ياد خدا برسد و از آن غفلت نكند، بدون شك متحوّل و دگرگون مى گردد و ديگر به هيچ كس جز خدا تكيه نمى كند و امكان ندارد كه آلوده به گناه شود; زيرا چنين انسانى همواره خويش را در محضر خدا مى بيند و تمام نعمت ها و در يك جمله هستى اش را از ناحيه او مى داند و روشن است كه چنين انسانى هرگز گرفتار معصيت نمى شود. گناهان در لحظه هايى رخ مى دهد كه انسان از خدا غافل مى شود انسانى كه دائماً به ياد اوست گناه نخواهد كرد
اين وب سايت مطعلق به همه زنان ايراني است
چو ايران نباشد تن من .........
همون بهتر كه نباشه چون من به شخصه زنده ام به عشق ايران و امام سيد علي خامنه اي
در اين جا ما بنا داريم علاوه بر كارهاي سازمان زنان
كه به وقتش اعلام مي كنم چكار هاي هست
به كارهاي ديگر هم بپردازيم
مثلا :
1-معرفي زنان نمونه چه در گذشته
چه در حال
2- درباره اعتقادات
3- درباره حجاب كه جان من بسته به اون
4- فرمايشات امام خميني و امام خامنه اي رو درباره زن و حجاب
يك بار ديگه مرور مي كنيم
5 درباره حقوق زنان
6- درباره نماز و روزه و قرا ن
(درسته همه ما ي جور هاي اين سه كارو انجام مي ديم اما مي خواهم به كمك هم كامل ترش كنيم
شايد من رو سياهم از شما چيزي ياد بگيرم )
7 درباره بيانات حضرت علي (ع) در نهج البلاغه كمي بيشتر فكر كنيم
8-خلاصه ما تصميم داريم هر چه درباره زنان مطلب هست يك بار ديگه مرور كنيم
( مي دونيد چرا ميگم يك بار ديگه مرور كنيم ؟ چون مي دونم خانم ها البته بيشتر خانم ها
اين مطالب رو خوندن و مي دونند )
و من حقير مي خواهم باهم يك بار ديگه مرور كنيم
9-خوب البته شناخت بهتر و بيشتر اهل بيت هم در جاي خودش قرار داره
چون ما هر چي داريم از اون هاست
با تشكر از كساني كه مارا در اين راستا هدايت مي كنند
البته يادتون نره كه نظرات شما مارو دل گرم مي كنه
چون بنا داشتيم كه سازمان زنان انقلاب را به همه مردم معرفي كنيم .
به همين دليل در هر منطقه وب سايتي افتتاح شد .
تا شما خواهران بزرگوار در هر منطقه راحت تر از عمل كرد اين سازمان با خبر
شويد و بيشتر اطلاعات كسب كنيد
تادر صورت تمايل
خود شما عزيز بزرگوار هم در اين برنامه ها شركت كنيد
البته شايد از خودتون بپرسيد كه چرا اين معرفي در اول وبلاگ جاي نگرفته
الان به شما عرض مي كنم
دليلش اينه كه اغاز به كار اين وبلاگ از روز چها رشنبه يعني درست شب نيمه شعبان بود
به خاطر همين امر مهم مسول عزيز ما ترجيح دادند كه مطالب اول وب لاگ
اختصاص داده بشه به صاحب زمين و زمان
حضرت امام زمان(عج) تا به حرمت نام اين اقاي بزرگوار وبلاگ ما هم متبرك
بشه .
راستي نيمه شعبان بر همه شما مبارك
نه هنوز هم دير نشده
مگه مي شه دير بشه واسه كسي كه بي صبرانه منتظر حضورشي
مگه مي شه بگي گذشته واسه كسي كه همه وجودت بهش وابسته است
نه هيچ وقت دير نيست
براي تبريك گفتن عيدبزرگ نيمه شعبان
پس دوباره به همه عزيزان كه بي صبرانه منتظر اقاشون امام عصر هستند تبريك
مي گم
خوب بگذريم
ولي بازم مباركه
راستي مي دونستيد در ايين هاي ديگه هم ي جورايي منتظر
حضرت مهدي (عج) هستند
در اين باره بعدا صحبت مي كنيم
بزرگ اسقفها چون چنين ديد، به جدم گفت: پادشاها! ما را از مشاهدى اين اوضاع منحوس، كه علامت بزرگى مربوط به زوال دين مسيح ومذهب پادشاهى است، معاف بدار.
جدم در حالى كه اوضاع را به فال بد گرفت، به اسقفها دستور داد تا پايه هاى تخت را استوار كنند ودوباره صليبها را برافرازند وگفت: پسر بدبخت برادرم را بياوريد تا هر طور هست اين دختر را به وى تزويج نمايم تا شايد كه اين وصلت مبارك، نحوست آن از بين برود.
وقتى كه دستور ثانوى او را عمل كردند، هر چه كه در دفعه اول ديده بودند تجديد شد، مردم پراكنده گشتند وجدم با حالت اندوه به حرمسرا رفت وپرده ها بيفتاد.
همان شب در عالم خواب ديدم مثل اينكه حضرت عيسى وشمعون وصى او وگروهى از حواريين در قصر جدم قيصر اجتماع كرده اند ودر جاى تخت منبرى كه نور از آن مى درخشيد قرار داد. طولى نكشيد كه (محمد) (صلى الله عليه وآله وسلم) پيغمبر خاتم وداماد وجانشين او وجمعى از فرزندان او وارد قصر شدند. حضرت عيسى به استقبال شتافت وبا حضرت (محمد) معانقه كرد وحضرت فرمود: يا روح الله! من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام، ودر اين هنگام اشاره به امام حسن عسكرى (عليه السلام) نمود، حضرت عيسى نگاهى به شمعون كرده وگفت: شرافت به سوى تو روى آورده است، با اين وصلت با ميمنت موافقت كن، او هم گفت: موافقم.
آنگاه ديد كه حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) بالاى منبر رفت وخطبه اى بيان فرمود ومرا براى فرزندش تزويج كرد، سپس حضرت عيسى وحواريون را گواه گرفت، وقتى كه از خواب بيدار شدم از ترس جان خود، خواب را براى پدرم وجدم نقل نكردم وپيوسته آن را در صندوقچه قلبم نهفته وپوشيده مى داشتم.
از آن شب به بعد قلبم از فرط محبت به امام عسكرى (عليه السلام) موج مى زند تا به جايى كه از خوراك بازماندم، وكم كم رنجور ولاغر شدم، وبه شدت بيمار گرديدم. جدم تمام پزشكان را احضار كرد وهمه از مداواى من عاجز گرديدند، وقتى از مداوا مايوس شدند جدم گفت: اى نور ديده! شما هر خواهشى دارى به من بگو تا حاجتت را برآورم. گفتم: پدر جان! اگر در به روى اسيران مسلمين بگشايى وقيد وبند از آنان بردارى واز زندان آزاد گردانى اميد است كه عيسى ومادرش مرا شفا دهند.
پدرم درخواست مرا پذيرفت ومن نيز به ظاهر اظهار شفا وبهبودى كردم وكمى غذا خوردم، پدرم خيلى خوشحال شد واز آن روز به بعد، نسبت به اسيران مسلمين احترام شديد انجام مى داد.
در حدود چهارده شب از اين ماجرا گذشت. باز در خواب ديدم كه دختر پيغمبر اسلام، حضرت فاطمه (سلام الله عليها) به همراهى حضرت مريم وحوريان بهشتى به عيادت من آمدند، حضرت مريم به من توجه كرد وفرمود: اين بانوى بانوان جهان، ومادر شوهر تو است. من فورى دامن مبارك حضرت زهرا را گرفتم وبسيار گريستم واز اين كه امام حسن عسكرى (عليه السلام) به ديدن من نيامده خدمت حضرت زهرا (سلام الله عليها) شكايت كردم، فرمود: او به عيادت تو نخواهد آمد، زيرا تو به خداوند متعال مشركى ودر مذهب نصارا زندگى مى كنى، اگر مى خواهى خداوند وعيسى ومريم از تو خشنود باشند وميل دارى فرزندم به ديدنت بيايد، شهادت به يگانگى خداوند ونبوت پدرم كه خاتم الانبيا است بده، من هم حسب الامر حضرت فاطمه (سلام الله عليها) آنچه فرموده بود گفتم، حضرت مرا در آغوش گرفت واين باعث بر بهبودى من شد، آنگاه فرمود: اكنون به انتظار فرزندم حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) باش كه او را به نزدت خواهم فرستاد.
وقتى از خواب بيدار شدم، شوق زيادى در تمام اعماق وجودم راه يافت ومشتاق ملاقات آن حضرت بودم تا اينكه شب بعد امام را در خواب ديدم، در حالى كه از گذشته شكوه مى نمودم، گفتم: اى محبوبم، من كه خود را در راه محبت تو تلف كردم، فرمود: نيامدن من علتى جز مذهب تو نداشت، ولى حالا كه اسلام آورده اى، هر شب به ديدنت مى آيم تا آنكه كم كم وصال واقعى پيش آيد، از آن شب تا حال پيوسته در عالم خواب خدمت آن حضرت بودم.
(بشر بن سليمان) پرسيد چگونه در ميان اسيران افتادى؟ گفت: در يكى از شبها در عالم خواب حضرت عسكرى را ديدم فرمود: فلان روز جدت قيصر، لشگرى به جنگ مسلمانان مى فرستد، تو مى توانى به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده اى از كنيزان كه از فلان راه مى روند به آنها ملحق شوى.
من به فرموده حضرت عمل كردم، وپيش قراولان اسلام با خبر شدند وما را اسير گرفتند وكار من به اينجا كشيد كه ديدى، ولى تا به حال به كسى نگفتم كه نوه پادشاه روم هستم. تا اينكه پيرمردى كه در تقسيم غنايم جنگى سهم او شده بودم، نامم را پرسيد، من اظهار نكردم وگفتم: نرجس. گفت: نام كنيزان؟
(بشر) گفت چه بسيار جاى تعجب است كه تو رومى هستى وزبانت عربى است؟
گفتم: جدم در تربيت من جهدى بليغ وسعى بسيارى داشت، وزنى را كه چندين زبان مى دانست، براى من تهيه كرده بود واز صبح وشام نزد من مى آمد وزبان عربى به من مى آموخت، روى همين اصل است كه مى توانم عربى حرف بزنم.
(بشر) مى گويد: وقتى او را به سامره خدمت امام على النقى (عليه السلام) بردم، حضرت از وى پرسيد: عزت اسلام وذلت نصارى وشرف خاندان پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را چگونه ديدى؟
گفت: در موردى كه شما از من داناتريد چه بگويم. فرمود: مى خواهم ده هزار دينار ويا مژده مسرت انگيزى به تو بدهم، كدام يك را انتخاب مى كنى؟ عرض كرد: فرزندى به من بدهيد، فرمود: تو را مژده به فرزندى مى دهم كه شرق وغرب عالم را مالك مى شود وجهان را پر از عدل وداد خواهد كرد پس از آنكه پر از ظلم وجور شده باشد.
عرض كرد: اين فرزند از چه شوهرى خواهد بود؟ فرمود: از آن كس كه پيغمبر اسلام در فلان شب در فلان ماه وفلان سال رومى تو را براى او خواستگارى نمود، در آن عيسى بن مريم و وصى او تو را به چه كسى تزويج كردند؟
گفت: به فرزند دلبند شما، فرمود او را مى شناسى؟ عرض كرد: از شبى كه به دست حضرت فاطمه (عليها السلام) اسلام آوردم، ديگر شبى نبود كه او به ديدن من نيامده باشد.
آنگاه حضرت امام على النقى (عليه السلام) به (كافور) خادم فرمود: خواهرم حكيمه را بگو نزد من بيايد، وقتى كه آن بانوى محترم آمد فرمود: خواهرم اين همان زنى است كه گفته بودم، حكيمه خاتون آن بانو را مدتى در آغوش خود گرفت واز ديدارش شادمان گرديد، آنگاه حضرت فرمود: اى عمه او را به خانه خود ببر و فرايض مذهبى و اعمال مستحبه را به وى ياد بده كه او همسر فرزندم حسن و مادر قائم آل محمد (عليه السلام) است.
منابع: كتاب غيبت، شيخ طوسى، ص 124. - كشف الحق، خاتون آباى، ص 34.
اللهم عجل لوليك الفرج