جمعيت حاضر در منزل و خيابان صفاييه پس از سخنراني آقاي نوري قرار ميگذارند كه به منزل آقاي مشكيني بروند؛ و آرام از خيابان صفاييه عبور ميكنند و به چهار راه بيمارستان ميرسند. در آنجا نيروهاي زيادي در اطراف كلانتري يك مستقر بودند و حتي ماشينهاي آبپاش را در آنجا آماده كرده بودند. آقاي حسين وافي، چگونگي بازگشت از منزل آقاي نوري را به صورت آرام و بدون شعار دادن توصيف ميكند و ميگويد:
«نكته ديگري بايد عرض كنم و در شمار حقايقي است كه بايد تاريخ ثبت كند، اين است كه در آنجا مردم شعار خاصي نميدادند، چون رعب و وحشت چنين چيزي را ايجاب نميكرد. در ثاني هيچ پلاكارت و عكسي از امام(ره) در دست مردم نبود و آنچه كه بود، تنها راهپيمايي آرام و ساكت مردم بود، فوقش اگر كسي شجاعت به خرج ميداد، در پاسخ به سؤال رانندگان و مسافران كه سوار بر ماشينها عبور ميكردند، ميگفت: به آقاي خميني توهين شده است... من خودم دقيقا سر چهار راه بودم... نيروها و كماندوهايي در ميدان مستقر بودند... مجهز به كلاه كاسكت و ماسك ضد گاز و باتوم و اسلحه بودند و ظاهرا هدفشان اين بود كه در مردم، ايجاد رعب و وحشت كنند تا حركت ادامه نيابد.»42
محمد شجاعي يكي از حاضران در صحنه درگيري ضمن تأكيد فوق، درباره حركت آرام مردم به طرف ميدان چهار راه بيمارستان چنين ميگويد:
«جمعيت آرام و بيسر و صدا پيش ميرفت. شعاري از كسي بلند نميشد، چون گويندگان مذهبي مردم را توصيه به راهپيمايي آرام كرده بودند. اگر كسي هم ميخواست شعاري بدهد كسي جوابش را نميداد.»
مطالبی که در سطور فوق نقل شد حکایت از آن دارد که طلاب و مردم قصد درگیری با نیروهای رژیم را نداشتند. هدف از رفتن به بیوت آقایان علما، اظهار تنفر از عمل رژیم بود. ولی دستگاههای امنیتی رژیم پیشبینی درگیری را میکردند و خود را هر چه بیشتر آماده رویارویی با طلاب میکردند. معینی رییس ساواک قم در اینباره به اداره سوم ساواک چنین گزارش میدهد:
«شورای هماهنگی در دفتر کار ریاست سازمان تشکیل و موارد زیر اتخاذ تصمیم گردید:
1ـ از نظر تقویت نیروهای انتظامی در صورت لزوم از هنگ ژاندارمری قم، افراد کمکی خواسته شود.
2ـ از نظر فرونشاندن تظاهرات آشوبگران، افراد کمکی از شهربانی کشور شاهنشاهی درخواست شود.
3ـ از نظر ساکت کردن متظاهرین، به آیات تذکر داده شود که به نحو مقتضی تظاهرکنندگان را از انجام عملیات خرابکارانه منع نماید.»44
در گزارش خیلی محرمانهای که ساواک در قالب بولتن تهیه کرد و در بخش «اقدامات انجام شده» امروز(19/10/56) آمده بود:
«به محض شروع تظاهرات، هنگ ژاندارمری قم به صورت آمادهباش درآمده و یک دسته از گروهان تأمین پاسداری به اضافه یک گروه دیگر به سرپرستی 3 نفر افسر به شهربانی اعزام، که پس از متفرق شدن تظاهرکنندگان به هنگ مراجعت نمودهاند.»45
گزارشگر ساواک چگونگی تظاهرات طلاب پس از سخنرانی آقای نوری و درگیری نیروها با آنان را چنین شرح میدهد:
«طلاب از منزل نوری که خارج شدند نزدیک چهار راه ارم(چهار راه بیمارستان) یکی از افسران شهربانی به طلاب اخطار کرد که متفرق شوند و راه عبور اتومبیلها را باز کنند. وی ضمنا گفت بستن راه شرعا و اخلاقا صحیح نیست. در این وقت طلاب شروع به شکستن شیشههای بانک صادرات و حزب رستاخیر کرده و به طرف مأمورین حمله کردند. من کاملاً مراقب اوضاع و احوال بودم. عدهای از طلاب در جلو جمعیت مشغول زد و خورد بودند و عدهای هم در حدود دویست نفر در مدرسه حجتیه آمدند که از این عده حدود صد نفر آنها مشغول کندن آجر از زمین شدند و 50 نفر مأمور بودند که آجرهای کنده شده را بشکنند و بقیه مأمور بودند که آجرهای شکسته شده و چوب و آهن را از مدرسه حجتیه به دست عدهای که مشغول جنگ بودند برسانند.»46
گزارشگر دیگر ساواک درگیری پلیس با طلاب و مردم را به بیان دیگر بازگو میکند: «پس از سخنرانی نوری مردم از منزل وی بیرون آمده و در خیابان شروع به راهپیمایی کردند نزدیک چهار راه ارم(چهار راه بیمارستان) که رسیدند چند نفر شروع کردند به شکستن شیشههای بانک صادرات و حمله کردند به حزب رستاخیز و اتومبیلهایی که جلو حزب پارک شده بود و اتومبیل پلیس که جلو کلانتری یک ایستاده بود و آنها را با سنگ و چوب شکستند، در این وقت مأمورین به جعمیت حمله کردند و مردم هم مقاومت کرده و با سنگ به مأمورین حمله کردند. مأمورین ناچار شدند که تیراندازی کنند با این که مأمورین مرتب تیراندازی میکردند ولی طلبهها متفرق نمیشدند و همچنان شعار میدادند و به طرف مدرسهخان میآمدند. نزدیک چهار راه مدرسهخان، ژاندارمها رسیدند و با سنگ و چوب به طلبهها حمله کردند. اینجا طلاب شعار مرگ بر خاندان پهلوی را شروع کرده و از داخل گذرخان به طرف محلات داخل شهر رفته. در اینجا من از جمعیت جدا شدم و بین من با جمعیت فاصله شد و مأمورین نمیگذاشتند که به داخل گذرخان بروم.»
همانگونه که در سطور بالا ملاحظه شد، در اسناد ساواک همیشه مردم به عنوان اولین کسانی که درگیری را آغاز میکنند مطرح میشدند، درحالی که شاهدان صحنه درگیری در خاطرات خود به گونه دیگری مسأله را بیان میکنند. بازگوکنندگان خاطرات به اتفاق بر این نکته عقیده دارندکه نیروهای رژیم با صحنهسازی با طلاب و مردم درگیر شدند و در نهایت عدهای از طلاب و مردم را شهید و مجروح ساختند.
«همین که ابتدا جمعیت، به چهار راه بیمارستان رسید صدای تیر و شلیک گلوله بلند شد. سخنگوی پلیس فریاد زد: سد معبر، حرام است، از پیادهرو بروید! و یک ساواکی که از کنار جمعیت با بلندگو حرف میزد پایش را محکم به شیشه بانک زد و همان وقت ساواکی دیگری با لباس شخصی و یک پاسبان که در کامیون نشسته بود با هم هر کدام سنگی به طرف شیشه بانک پرتاب کردند. به دنبال این صحنهسازی فرمانده پاسبانها به جمعیت گفت: چرا شیشه بانک را میشکنید؟ سپس رو به پاسبانها و گاردیها نموده که این پدر سوختهها را بزنید. آنها نیز به طور دسته جمعی که سرتاسر خیابان و پیادهرو را گرفته بودند حمله را آغاز کردند.»48
مطالب آقای شجاعی را صاحبان خاطرات با عبارات گوناگون تشریح کردهاند. که از ذکر آنها در اینجا پرهیز میشود.
مردم و طلاب نیز در مقابل عمل انجام شده واقع میشوند، در برابر حملات نیروهای دولتی مقاومت میکنند و به هر وسیله ممکن(از قبیل سنگ، چوب، آجر و...) مقاومت میکنند. آقای سید حسین موسوی تبریزی در اینباره میگوید:
«طلبهها در حوالی مسجد حجتیه و رودخانه مشغول سنگاندازی و پرتاب آجر به طرف مأمورین مسلح بودند. به خاطر دارم که در همان گیرودار خبر رسید که شیخی(بعدها دانستیم مرحوم شهید اوسطی بوده) با فلاخن و وسیله سنگانداز، به پاسبانها و ساواکیها حمله کرده و با نشانه رویدقیق پیشانی آنان را مورد هدف قرار داده است، منتها چون سر و صورت را میپوشاند، تا مدتها جز عدهای معدود، کسی او را نمیشناخت تا این که سرانجام او را شناسایی کردند و در عید سعید فطر(57) به شهادت رساندند.»49
آقای اکبرزاده که از مجروحان قیام نوزده دیماه است درباره درگیری خود و دوستانش با نیروهای رژیم چنین میگوید:
«به دنبال جمعیت حرکت کردیم و به چهار راه بیمارستان رسیدیم، تیراندازی شروع شد و به جمعیت حمله کردند... در این حال همه شروع کردند به فرار کردن به داخل کوچه پس کوچهها، من وارد کوچهای شدم که به بیت آقای صانعی ختم میشد. بعد روبهروی مدرسه حجتیه درآمدم. در آنجا با پلیس درگیر شدیم. تعداد مردم به شکل قابل توجهی کم شده بود، در عوض آن عده باقیمانده، سرشار از خشم و غضب، آجرهای دیوارها را میکندند و به سوی پلیس پرتاب میکردند... قدری که گذشت یک ماشین جیپ از راه رسید. گفتیم: بچهها، بزنید! جیپ از روی پل حجتیه گذشت. بعدا دانستیم که«افاضلی» درون آن بوده است ما شروع کردیم جیپ را سنگباران کردن. راننده کنترلش را از دست داد و جیپ داخل جوی کنار خیابان افتاد. در این حال ناگهان احساس کردم که صورتم داغ شد و سرم گیج رفت و به زمین افتادم، تا آن موقع طعم گلوله را احساس نکرده بودم. به هر حال بعد از افتادن به زمین نیروهای گارد، که از بالای سرم رد میشدند، ضربه شدیدی به پشتم وارد کردند، ضربهای که حتی درد و سوزش گلوله را از یاد برد.»
در نهایت درگیری طلاب و نیروهای نظامی و انتظامی ساعت 11 شب ادامه پیدا میکند و بیشتر هم در اطراف مدرسه حجتیه و مدرسهخان بوده که منجر به شهید و مجروح شدن تعدادی از طلاب و مردم میگردد.