اختلاف و درگيري، ديگر پيشامد روزگار غيبت است كه ائمه (عليه السلام) ياران خود را نسبت به آن هوشيار كردند و آن را از رويدادهاي پيش از ظهور حضرت (عليه السلام) و برچيدن آن را يكي از اهداف قيام حضرت قائم دانستند. امام حسن مجتبي (عليه السلام) از نخستين كساني است كه رويداد اختلاف و درگيري شيعيان را در روزگار غيبت پيش گويي كرد. و فرموده است:
لا يكون هذا الأمر الذي تنتظرون حتّي يبرأ بعضكم من بعض و يلعن بعضكم بعضا و يتفل بعضكم في وجه بعض و حتّي يشهد بعضكم بالكفر علي بعض؛ اين امري را كه منتظريد، واقع نمي شود تا آنجا كه برخي از شما از برخي ديگر بيزاري بجويند و همديگر را لعنت كنند و به صورت هم، آب دهان بيندازند و يكديگر را تكفير كنند (الغيبة للطوسي: ص 437 ح 429).
اين پيشگويي را امام صادق (عليه السلام) نيز با الفاظي مشابه فرموده است (الكافي: ج 1 ص 340 ح 17).
مي توان اين اختلاف را سر برآورده از هوي و هوس برخي مدعيان و جاه طلبان دانست كه در نهايت به پديدار شدن داعيه ها و پرچم هاي مختلف مي شود. هر مدعي، ديگران را به خود مي خواند و پرچم خودخواهي خويش را برافراشته مي كند و با فراخواندن مردم به سوي خود، آنان را از ديگري باز مي دارد و هواخواهان خود را به سوي نزاع و درگيري با طرفداران رقيب خود مي برد. اين كژروي و خلط مدعيان راستگو و دروغگو، در احاديث و پيشگويي معصومان (عليه السلام) گوشزد شده (الكافي: ج 1 ص 338 ح 8 و ح 11) است، و آنان راه كارهايي را براي تشخيص مدعيان صادق از كاذب در اختيار ما نهاده اند. يكي از اين راهها، آزمودن مدعيان با پرسش هايي است كه پاسخ آنها را جز امامان مرتبط با غيب و ملكوت هستي نمي دانند (2).
بلا و محنت
امامان شيعه، اين دوره را دوره محنت و آزمون سخت پيروان خويش خوانده و بدينسان آنان را براي تحمّل زبانه هاي سهمگين بلا آماده كرده اند. بلايي كه همچون غربال راستگويان پايدار را از مدعيان دروغگو جدا مي كند و همان خلوصي را به استوارگامان بر باور هدايت و غيبت مي بخشد كه آتش به طلاي ناب مي دهد تا از ناخالصي هاي خود جدا شود.
امام حسين (عليه السلام) كه خود اسوه تحمل و شكيبايي است چندين گونه از سختي هاي دوران غيبت امام عصر (عليه السلام) را بدينسان برشمرده است:
له غيبة يرتدّ فيها اقوام و يثبت فيها علي الدين آخرون، فيؤذون و يقال لهم: «متي هذا الوعد ان كنتم صادقون؛ او غيبتي دارد كه گروه هايي در آن مرتد مي شوند و برخي بر دينشان استوار مي مانند، اينان اذيت مي شوند و به آنان زخم زبان مي زنند و مي گويند: اگر راست مي گوييد اين وعده [ظهور] كي واقع مي شود (عيون اخبار الرضا: ج 1 ص 68 ح 36).
امام حسين (عليه السلام) در ادامه سخن، پيروان خود را به صبرو بردباري در برابر اين سخنان نيش دار و زهرآلود دعوت كرده و با فراز آوردن پاداش هاي كلان خداوند بر اين شكيب خردمندانه، به گونه اي لطيف تذكر مي دهد كه مقاومت در برابر هجوم تبليغاتي دشمن كمتر از پايداري در برابر سلاح نظامي او نيست.
امام در دنباله مي فرمايد:
اما إنّ الصابر في غيبه علي الاذي و التكذيب بمنزلة المجاهد بالسيف بين يدي رسول الله (صلي الله عليه و آله)؛ به هوش باشيد كه در روزگار غيبتش، شكيبايي بر آزار و تكذيب و انكار، مانند جهاد با شمشير در پيش روي پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) است.
اين تشبيه زيبا در سخنان امام سجاد (عليه السلام) نيز ديده مي شود و اين امام همام افزون بر اين، شيعيان باورمند امام عصر (عليه السلام) و منتظران ظهور را مخلصان حقيقي و شيعيان راستين و دعوتگران به دين خدا در پيدا و نهان خوانده است (كمال الدين: ص 319 ح 2).
امام صادق (عليه السلام) نيز آزارهاي زباني در روزگار غيبت را بدين گونه تذكر داده است:
اما والله ليغيبنّ عنكم مهديكم حتّي يقول الجاهل منكم: مالله في آل محمّد حاجة، ثمّ يقبل كالشهاب الثاقب؛ هان، به خدا سوگند، مهدي شما غايب مي ماند تا آنجا كه
نادان هاي شما بگويند: خدا را با خاندان محمّد ، كاري نيست، در آن هنگام است كه مانند شهاب فروزان پيش مي آيد (همان: ص 341 ح 22).
توصيف دوران غيبت به دوران فتنه و نيز روزگار يأس، بخش ديگري از آماده سازي شيعه براي فهم آسيب هاي غيبت و گذار از اين دوران سخت است.
امام باقر (عليه السلام) افزون بر وقوع شك و ترديد، ياس پي جويان امام را نيز پيشگويي مي كند و درست بر خلاف اين دو دلي ها و نااميدي ها فرمان به اميدواري مي دهد و مي فرمايد:
و قال الناس: مات القائم أو هلك، بأيّ وادٍ سلك، و قال الطالب: أنّي يكون ذلك و قد بليت عظامه، فعند ذلك فارجوه؛ و مردم بگويند: قائم مُرد يا هلاك شد و معلوم نشد به كجا رفت، و جستجوگر بگويد: اين [ظهور] چگونه مي شود، در حالي كه استخوان هايش پوسيده است پس در اين زمان به ظهورش اميدوار باشيد (الغيبة: ص 154 ح 12).
گفتني است، امام صادق (عليه السلام)، امام كاظم (عليه السلام) و امام حسن عسكري (عليه السلام) نيز اين حيرت را پيشگويي كرده اند (ر.ك: ح 14، 19 و 23) و از درافتادن به وادي حيرت هلاكت بر حذر داشته اند. اين هشدارهاي به هنگام، بسياري از باورمندان نظام امامت را در مواجهه با پديده غيبت، هوشيار و در رويارويي با جريانهاي انحرافي و شكاكان آماده ساخت.
گفتني است بر اساس تفسير فتنه به فضاي شبهه آلود، مي توان تصويري اين گونه از روزگار غيبت امام عصر (عليه السلام) در اختيار داشت كه مردمان بسياري از گزينش راه درست و انتخاب راهبر حقيقي باز مي مانند.
كليني (رحمة الله) رواياتي كه آسيب يأس و فتنه را در اين روزگار تذكر داده در كتاب كافي گزارش كرده است (الكافي: ج 1 ص 369 باب المتحيص و الامتحان).
از ديگر اقدامات علمي امامان براي كاستن از غرابت و جلوگيري از انحرافات اعتقادي و نااميدي شيعيان، آگاهي بخشي نسبت به طول دوره زماني غيبت است. ايشان افزون بر تعيين سرآغاز غيبت، چگونگي آن را نيز توضيح داده و مي فرمودند كه غيبت امام به صورت محدود شروع مي شود (ر.ك: عبارت هاي «له غيبتان» و إنّ لصاحب هذا الأمر غيبتين» و ... در الكافي، ج 1، ص 339، ح 1 و الغيبة للطوسي، ص 423، ح 407 و ص 163، ح 123)، امام در آن حدّ نمي ماند و بر شدتّ آن افزوده مي شود و به درازا مي كشد.
طولاني شدن غيبت در بسياري از روايات امامان گوشزد و به آن تصريح شده است (ر.ك: كفاية الأثر: ص 224؛ الغيبة: ص 163 ح 123؛ كمال الدين: ص 326 ح 5).
نكته جالب توجه در اين ميان تأكيد ائمه (عليه السلام) بر دو قسمتي بودن غيبت امام عصر (عليه السلام) است. بخش اول را غيبت صغرا و بخش دوم را غيبت كبرا خوانده اند نكته اينجاست كه غيبت نخست 69 سال و به اندازه عمر طبيعي يك انسان بوده است و از اين رو امامان براي رفع شبهه وفات امام عصر در پايان اين مدت، چندين بار بر عدم وفات امام تا ظهور و خروج و اصلاح دنيا و آكندن آن از عدل و داد پس از فراگيري ظلم و جور، پاي فشرده اند. مي توان تشبيه امام عصر را به نوح (عليه السلام) نيز در اين راستا دانست، چه عمر طولاني و چند هزار ساله نوح (عليه السلام) بسي بيشتر از دوره هفتاد ساله حضور امام زمان (عليه السلام) است و در نتيجه براي تحقق اين شباهت، بايد منتظر غيبتي بس طولاني و چندين برابر عمر معمول انسان ها باشيم.
امام عصر (عليه السلام) خود نيز در پايان دوره غيبت صغري، به غايب شدن خود از همه آدميان حتي خواص شيعه و به درازا كشيدن اين دوران تذكر داده و خطاب به آخرين نائب خاص خود، علي بن محمّد سمري فرموده است:
فانّك ميت ما بينك و بين ستّة ايام، فاجمع أمرك و لا توص إلي أحدٍ يقوم مقامك بعد و فاتك، فقد وقعت الغيبة الثانية فلا ظهور الاّ بعد إذن الله عزّوجلّ و ذلك بعد طول الامد و ...؛ تو شش روز ديگر مي ميري، كارهايت را جمع كن و كسي را هم وصيّ و جانشين خود مكن كه غيبت دوم روي داده و جز پس از اجازه خداي عزوجل، ظهوري نخواهد بود و آن هم پس از مدت زماني دراز .... (كمال الدين: ص 516 ح 44).
گفتني است تعبير امامان از دوره غيبت با نام «فترت» و تشبيه آن به فترت پيامبران نيز همين معنا را دارد (الكافي: ج 1 ص 341 ح 21).
اگر بتوان براي يك حادثه دور از انتظار نشانه هايي ارائه داد كه بسيار نزديك به آن روي ميدهند، باور آن راحت تر صورت مي گيرد و از بيم و هراس و حيرت به هنگام وقوع آن مي كاهد. امامان (عليه السلام) افزون بر ارائه نشانه هاي كلّي و اجمالي، رويدادهايي جزئي و مشخص تري را براي سرآغاز غيبت ارائه داده اند كه اكنون با نگاهي به آينه تاريخ، مي توانيم نزديكي بسيار زياد آنها را به سرآغاز غيبت ببينيم و ادّعا كنيم كه پذيرش مسئله غيبت براي معاصران آن در صورت توجه كافي به اين نشانه ها مشكل نبوده است.
يكي از دقيق ترين اين نشانه ها، حديث پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) است كه امام سجاد (عليه السلام) آن را براي يكي از بزرگ ترين ياران خويش - ابوخالد كابلي - نقل كرده و او نيز براي ديگر يار بزرگ امام (عليه السلام) ابوحمزه ثمالي بازگو كرده است. در طريق اين روايت بزرگان ديگري مانند صفوان بن يحيي و حضرت عبد العظيم حسني هم قرار دارند كه بر اعتبار آن مي افزايند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در اين حديث با اشاره به تولد جعفر بن محمبد بن علي بن الحسين بن علي بن ابيطالب فرمان مي دهد او را صادق بنامند تا ازجعفري ديگر كه از نسل پنجم همين جعفر و دروغگو است، متمايز شود.
پيامبر اكرم در اين ميان به توصيف جعفر كذاب مي پردازد و او را مفتري بر خداي عزوجل مي خواند، كسي كه ادّعاي ناشايسته اي مي كند و قصد به تن كردن رداي [امامت] را بدون آن كه سزاوارش باشد، مي كند پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) او را به صراحت مخالف با پدر [=امام علي النقي هادي (عليه السلام)، نسل چهارم امام جعفر صادق (عليه السلام)]و حسود بر برادر [= امام حسن بن علي عسكري (عليه السلام)] معرفي مي كند و در پايان، نشانه اصلي را ارائه مي دهد و مي فرمايد:
ذلك الذي يروم كشف ستر الله عند غيبة وليّ الله عزوجلّ، او كسي است كه هنگام غيبت وليّ خداي عزوجلّ، در پي برداشتن پرده ستر الهي [از حجت خدا] است (كمال الدين: ص 319ح2؛ الاحتجاج: ج 2 ص 152).
جالب توجه آن كه امام سجاد (عليه السلام) در دنباله اين حديث، در حالي كه به شدت مي گريد، نشانه اي ديگر را ارائه مي دهد و مي فرمايد:
كانّي بجعفر الكذّاب و قد حمل طاغية زمانه علي تفتيش أمر وليّ اله و المغيب في حفظ الله، و التوكيل بحرم أبيه جهلاً منه بولادته و حرصا منه علي قتله إن ظفر به، طمعا في ميراثه حتي يأخذه بغير حقّه؛ گويي جعفر كذّاب را مي بينم كه طاغوت روزگارش را واداشته تا كار وليّ خدا را كه در پرده غيب خدا، محفوظ است جستجو و كاوش كند، و بر حرم پدرش، وكيل قرار مي دهد، زيرا از ولادتش ناآگاه است و در پي كشتن او اگر به او دست يابد و بردن ميراثش بدون آن كه حقي داشته باشد (همان).
ابوخالد كابلي ناباورانه ناجوانمردي و نابكاري هاي جعفر را گوش مي دهد و چون براي اطمينان يافتن، از وقوع حتمي آنها مي پرسد، امام سجاد (عليه السلام) بر وقوع آنها سوگند ياد مي كند گفتني است محدثان، ماجراي جعفر كذاب را به تفصيل گزارش داده و اين گزارش ها تطابق وقايع اتفاق افتاده را با پيشگويي ها تأييد مي كنند (ر.ك: كمال الدين: ص 431 و 442 و 479 و الهداية الكبري: ص 248).
بنا به آنچه در ويژگي نخست بيان شد، الهي و مقدر بودن امر غيبت بدين معناست كه در زمان مشخص و از پيش تعيين شده به وقوع مي پيوندد. امامان (عليه السلام) نيز با توجه به اين نكته، به طور تقريبي بر اساس نسلهاي متوالي و مبارك امامان، زمان تحقق آن را به دوستداران خود اعلام كرده و نزديك شدن به وقوع آن را خبر مي دادند. نخستين امام شيعيان، علي (عليه السلام)، او را يازدهمين نسل از سلاله خود اعلام مي دارد و بدينسان فاصله اي چند قرني را ميان خود و غيبت قائم بيان مي دارد (همان: ص 388 ح 1؛ الكافي: ج 1 ص 338 ح 7). اندكي بعد، امام حسن (عليه السلام)، به هنگام توصيف حضرت مهدي (عليه السلام) او را نهمين فرزند برادرش حسين (عليه السلام) مي خواند (الاحتجاج: ج2 ص 67) و همين را امام حسين (عليه السلام) خود نيز بيان مي كند (كمال الدين: ص 412 ح 12؛ عيون أخبار الرضا (عليه السلام): ج 1 ص 68 ح 36).
اندكي بعد امام سجاد (عليه السلام) سخن پيامبر (عليه السلام) را درباره امام جعفر صادق (عليه السلام) فراز مي آورد كه فرمان مي دهد او را صادق لقب دهند، چرا كه در نسل پنجم از او، جعفري كذاب، پديدار مي شود كه معاصر امام مهدي (عليه السلام) و در پي غضب جايگاه اوست.
امام سجّاد (عليه السلام) پس از نقل قول سخن پيامبر (صلي الله عليه و آله) قائم را دوازدهمين وصيّ پيامبر مي خواند و مي فرمايد:
ثمّ تمتدّ [تشتدّ] الغيبة بوليّ الله عزوجلّ، الثاني عشر من اوصياء رسول الله (صلي الله عليه و آله)و الائمة بعده؛ سپس غيبت وليّ خداي عزوجل، دوازدهمين نفر از اوصياي پيامبر خدا (صلي الله عليه و آله) و امامان پس از او، ادامه [يا تشديد] مي يابد (كمال الدين: ص 319ح2).
امام كاظم (عليه السلام) نيز در بياني رمز آلود، اما براي خواص شيعه مفهوم، اندكي جلوتر مي آيد و زمان را دقيق تر بيان مي دارد و مي فرمايد:
إذا فقد الخامس من ولد السابع فالله الله في اديانكم، لايزلكم عنها أحد، يا بنيّ، إنّه لابد لصاحب هذا الأمر من غيبة؛ هنگامي كه پنجمين نفر از فرزند هفتم ناپيدا مي شود، خدا را، خدا را درباره دينتان تا كسي آن را از دستتان نربايد، اي فرزند عزيزم، صاحب اين امر را غيبتي ناگزير است (الكافي: ج 1 ص 336 ح 2).
گفتني است هر چند اين بيان در زمان خود رمزآلود بوده است، اما پس از تحقق و شروع غيبت، به راحتي مي توان فهميد كه مقصود امام كاظم (عليه السلام) از هفتم، وجود مبارك خود ايشان و مراد از پنجم، نسل پنجم از ايشان، است.
پس از امام كاظم (عليه السلام) فرزند ايشان، امام رضا (عليه السلام) يك نسل جلوتر مي آيد و در معرفي قائم مي فرمايد:
ذاك الرابع من ولدي، يغيبه الله في ستره ما شاء؛ او، چهارمين نفر از نسل من است، خدا او را در پرده غيبتش تا هرگاه كه بخواهد نگاه مي دارد (كمال الدين: ص 376 ح 7).
و بدينسان امام جواد (عليه السلام) و امام هادي (عليه السلام) نيز هر يك به ترتيب، او را سومين و دومين نسل خود بر مي شمرند (همان: ص 377 ح 1 و 2، و ص 381 ح 5) و در آخرين حلقه، امام حسن عسكري (عليه السلام) قائم را فرزند خود مي خواند و به غيبتش اشاره مي كند.
امام حسن عسكري (عليه السلام) همچنين سال 260 هجري را آغاز اختلاف پيروانش خوانده و چون در سخني ديگر (كمال الدين: ص 408 ح 6: الكافي: ج 1 ص 341 ح 22 و 23)، اختلاف شيعه را درباره جانشين خود دانسته است (كمال الدين: ص 409ح8)، شيعيان با كنار هم نهادن اين دو سخن، به آساني مي توانستند شروع غيبت را حدس بزنند.
روايات متعددي از پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و نيز امامان (عليه السلام)، وقوع غيبت امام قائم (عليه السلام) را حتمي و آن را مستند به خدا مي داند. اين احاديث، مسئله غيبت را كه امري دير باور و غير عادي بوده است مسئله اي واقع شدني و به تقدير الهي دانسته و بدينسان اين امر غريب را به صورت واقعه اي قابل انتظار و پيش بيني نشان دادند. پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) غيبت را نه يك امر تصادفي و اتفاقي، بلكه گوشه اي از تدبير الهي براي نظام امامت و امت اسلامي خوانده كه به اطلاع حضرتش رسانده اند. ايشان فرموده است:
ليغيبن القائم من ولدي بعهد معهود إليه منّي؛ قائم از ميان فرزندانم، بر پايه قراري از پيش نهاده شده نزد من غايب خواهد شد. (كمال الدين: ص 287 ح 5)
گفتني است، تفاوت شگفت غيبت با روال عادي و معهود امامت، نياز به تحليل درست و عقلاني آن دارد و پذيرش استناد آن به حكمت الهي، در گرو فهم عميق و دركي ژرف است، از اين رو امام سجاد (عليه السلام) در خطاب به يكي از اصحاب سرّش، ابو خالد كابلي، تحقق غيبت را در روزگاري مي داند كه دست كم عده اي از باورمندان امامت وجود دارند تا با عقل و فهم و معرفت خدادادي خود، امام غائب را مانند امام ظاهر بدانند و نزد ايشان غيبت با شهود تفاوتي نكند (همان: ص 319 ح 2).
در راستاي بيان حتمي بودن غيبت و طراحي الهي و پيشين آن، امام باقر (عليه السلام) به آيه ي «إن أصبح ماوكم غورا فمن يأتيه بماء معين (مُلك: آيه ي 30)»؛ اگر آب شما در [زمين] فرو رود چه كسي برايتان آب روان مي آورد؟ اشاره كرده و غيبت امام عصر (عليه السلام) را تأويل تحقق نيافته اما حتمي الوقوع آن شمرد و فرموده است: «لابدّ أن يجي تأويلها (كمال الدين: ص 325 ح 3)»؛ گريزي نيست كه تأويلش خواهد آمد.
احاديث دگيري نيز بر اين مطلب دلالت دارند كه حتي اندازه و درازاي غيبت نيز مانند اصل آن به مشيت و تقدير الهي است و متأثر از عجله بندگان و يا پيشگويي و خواست آنان نيست. امام صادق (عليه السلام) مي فرمايد:
إن الله لا يعجل لعجلة العباد، إنّ لهذا الأمر غاية ينتهي إليها، فلو قد بلغوها لم يستقدموا ساعة و لم يستأخروا؛ خداوند به خاطر عجله بندگان، عجله نمي كند، انتهاي اين امر را غايتي است كه به آن مي رسد و چون به آن برسند، لحظه اي پس و پيش نمي شود. (الكافي: ج 1 ص 369 ح 7).
و بر همين اساس، كسي جز خداوند متعال از پايان آن اطلاعي ندارد وكساني كه براي پايان غيبت تعيين وقت مي كنند، مدعياني دروغگو بيش نيستند. مدعياني كه خود را از امامان معصوم، عالم تر نشان مي دهند، زيرا امام باقر (عليه السلام) به صراحت فرموده: «و لم يجعل الله له بعد ذلك وقتا عندنا (الكافي: ج 1 ص 368 ح 1)» و خداوند پس از آن، وقتي را نزد ما معين نكرد و امام صادق (عليه السلام) هم با همين صراحت تأكيد كرده است: «كذب الوقّاتون إنّا اهل بيت لا نوقّت (الكافي: چ 1 ص 368 ح 3)»، آنان كه براي ظهور، وقتي را تعيين مي كنند، دروغ مي گويند، ما اهل بيت وقتي را معين نمي كنيم.
در استمرار اين آگاهي بخشي، امام رضا (عليه السلام) نيز غيبت امام زمان (عليه السلام) را از سوي خداوند دانسته و در ازاي آن را نيز به تقدير الهي خوانده و فرموده است:
يغيبه الله في ستره ما شاء؛ خداوند، تا زماني كه بخواهد، او را در پرده غيبت خود نگاه مي دارد (كمال الدين: ص 376 ح 7).
گفتني است همه رواياتي كه از پيشوايان (عليه السلام) درباره هنگامه ظهور رسيده است، اين سخنان را تأييد مي كند، چه در هيچ يك از آنها سال و روز مشخصي براي ظهور پيش بيني نشده و تنها نشانه هايي كلي ارائه داده اند.
غيبت امام پديده اي غريب و ناآشنا بود و آگاهي كامل از آن جز از طريق وقوع خارجي آن ممكن نبود. ارائه برخي ويژگيها و توضيح چگونگي آن، مي توانست از غرابت آن بكاهد و آن را به امري نسبتاً آشنا تبديل كند. امامان (عليه السلام) چندين ويژگي از ويژگيهاي دوران غيبت را در پيشديد شيعيان خود نهادند تا آن را انكار نكنند و با انطباق آنچه واقع مي شود با آنچه بيشتر نسبت به آن آگاهي يافته بوده اند، آن را آسانتر باور كنند. معصومان (عليه السلام) غيبت را امري الهي و از پيش تقدير شده خواندند و آن را نه يك امر تصادفي و بي سرو ته بلكه دوراني با سرآغاز مشخص هر چند طولاني دانستند و با پيشگويي برخي رويدادهاي نزديك به هنگام شروع آن، معين و معلوم بودن آن را نشان دادند.
معصومان از آغازين روزهاي شكل گيري امامت و حتي اندكي پيش از آن در كنار تبيين ضرورت وجود امام، دو گونه حضور او را در جامعه انساني ترسيم و به صراحت بيان كردند كه امام حقيقي جامعه گاه ظاهر و گاه غايب است.
پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) به عنوان نخستين مسؤول نصب و معرفي امامان، در جامه دعا مي فرمايد:
«اللهم وال من والي خلفائي و ائمه امّتي بعدي ... و لا تخل الارض من قائم منهم بحجّتك ظاهراً أو خافيا مغمورا لئلاً يبطل دينك و حجّتك و برهانك و بيناتك»؛ خدايا، دوست داران جانشينان من و پيشوايان امتم را پس از من دوست بدار ... و زمين را از برپا دارنده حجّتت از ميان ايشان، آشكار يا پنهان و پوشيده تهي مگذار تا دين و حجّت و برهان و نشانه هايت تباه نشود (كمال الدين: ص 262ح 8).
امام علي (عليه السلام) با معرفتي پيامبر گونه و با ايمان به استجابت دعاي او، با اطمينان كامل مي فرمايد:
«اعلموا أن الارض لا تخلو من حجّة الله، ولكن الله سيعمي خلقه عنها بظلهم و جورهم و اسرافهم علي أنفسهم»؛ بدانيد كه زمين از حجّت خدا نهي نمي ماند، اما خداوند خلقش را از ديدن او محروم مي كند به دليل ظلم و ستم و زياده رويي كه بر خود روا داشتند (الغيبة: ص 141 ح 2). و در جايي ديگر خود دعاي پيامبر را در قالبي مشابه تكرار مي كند (نهج البلاغة: حكمت 147)
و بر بالاي منبر كوفه آشكارا مي فرمايد:
اللهم انّه لا بدّ لك من حجج في أرضك، حجّه بعد حجّة علي خلقك يهدونهم الي دينك و يعلّمونهم، علمك كي لا يتفرّق أتباع اوليائك، ظاهر غير مطاع أو مكتتم يترقّب، إن غاب عن الناس شخصهم في حال هدنتهم فلم يغب عنهم قديم مبثوث علمهم، و آدابهم في قلوب المومنين مثبتة فهم بها عاملون؛ خدايا در زمين به حجت هاي تو بر مردم نيازي ضروري است تا يكي از پس ديگري آنان را به دين تو ره بنمايند و علم تو را به ايشان بياموزند و تا پيروان اوليايت پراكنده نشوند، حجّتي آشكار و غير مطاع و يا پنهان و در انتظار؛ اگر در حال مصالحه، از ديده مردم غايب شوند، دانش كهن انتشار يافته شان از مردم پنهان نشود و ادب هايشان در دلهاي مومنان جايگير است و به آن عالمند (الكافي: ج 1 ص 339 ح 13).
امام سجّاد (عليه السلام) نيز ججّت الهي را لازمه وجود و بقاي پرستش خدا از سوي انسان دانسته و آن را به دو گونه: «ظاهر مشهور»، «غائب مستور»، تقسيم كرده است (كمال الدين: ص 207 ح 22. و ر.ك: بصائر الدرجات: ص 483).
اما اين آگاهي هاي مقدماتي و عمومي، براي توضيح غيبتي طولاني، از پي حضوري دويست و پنجاه ساله، كافي نبود. از اين رو امامان (عليه السلام) به توصيف اين غيبت خاص همت گماشتند، ويژگيهاي آن را بر شمردند و نشانه هايي را ارائه دادند تا شناخت و باور آن را آسان تر كنند.
زمينه سازي ائمه معصومين براي پذيرش غيبت امام زمان (عج)
بخش اول
حضور همواره حاكم اسلامي، و اعتقاد شيعيان به وجود ضروري و هميشگي امام، اين انتظار را پديد آورد كه امام و ولي امر جامعه، هميشه حاضر و ظاهر است؛ اما پيامبر و ائمه (عليه السلام) مي دانستند كه دگرديسي جامعه اسلامي و فشارهاي روز افزون بر اهل بيت (عليه السلام) آنان را ناگزيز از پنهان شدن و سكوت و خاموشي مي كند.
اين روند تا آنجا كه به حبس و محاصره و احضار به پايتخت ختم مي شد، مشكل جدّي و يا دست كم شبهه اعتقادي و خلل در باورها را موجب نمي شد، اما اگر به غيبت كلي و عدم حضور امام در عرصه اجتماعي منتهي مي شد، مي توانست انديشه ضرورت وجودي امام را زير سوال برد. از اين رو پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) و امامان، آگاهي، بشارت و هشدارهايي را به جامعه اسلامي ارائه دادند و دانشمندان، راويان و مؤلفان، نيز آنها را گرد آورده و عرضه كردند.
معصومان (عليه السلام) آگاهي هاي گوناگون و همه جانبه اي را در اختيار پيروان خود نهادند تا تحمل شيعيان را در برابر فقدان امام خود افزايش دهند. اين آگاهي بخشي گسترده در قالب هاي گوناگوني صورت گرفته و تقريباً از سوي همه ي معصومان (عليه السلام) واقع گشته است. اين تلاش ها و زمينه سازي ها را مي توان در سه بخش: آگاهي هاي نخستين و مقدماتي، توصيف و بيان ويژگي هاي روزگار غيبت، و پيشگويي آسيب ها و سختي هاي دوران غيبت امام دسته بندي كرد.
تنها امامي كه به حج مشرف نشدند بلكه بهتر است گفته شود كه نگداشتند به حج بروند امام حسن عسگري
(سلام الله عليه)بوده است
ومدت امامت آن حضرت شش سال بيشتر نبوده است ودر اين مدت يا در زندان به سر مي بردند ويا محصور بودند وعلت اين امر هم ترس دشمنان از مهدي موعود بوده است به اين معنا كه آنها مي دانستند كه فرزند امام عسگري منجي عالم است وبرپا كننده عدالت مي باشد از آن جايي كه خلفاي وقت ظالم بودند واز به دنيا آمدن آن حضرت وحشت داشتند
براي پيشگيري از به دنيا آمدن آن حضرت تدابير شديدي انديشيدند از آن جمله زندان كردن ومحصور نمودن پدر بزرگوارشان امام عسگري (سلام الله عليه) بوده است وبا اين حركت خيال كردند كه مي توانند با اراده ومشيت الهي مقابله كنند غافل از آن كه اگر اراده الهي به امري تعلق بگيرد اگر تمام قدرتهاي عالم جمع شوند حتي قادر نخواهند بود برگي را از درخت جدا كنند تا چه رسد كه از به دنيا آمدن مهدي امت جلوگيري كنند...