درپی تکرار اهانت نشریه فرانسوی شارلی ابدو به ساحت مقدس پیامبر اعظم (ص) و بیتفاوتی دنیای غرب به خروج از حد و مرز آزادی بیان یک کمپین جهانی به نام«عشاق محمد(ص)» راهاندازی شده است . متن اطلاعیه بانیان این کمپین به اینشرح است:
والله یعصمک من الناس
آغاز به کار کمپین جهانی «عشاق محمد» صلی الله علیه و آله و سلم
#عشاق_محمد
#loversofmuhammad
اینروزها قلب امت اسلامی جریحه دار است. اهانت به ساحت مقدس بهترین و متخلق ترین مخلوق عالم، دل هر انسان آزاده ای را خون کرده است. آنانی که خود با حمله به کشورهای اسلامی و ریختن خون صدها هزار تن زمینه ساز تروریسم شدند واز همین تروریسم برای مقابله با محور مقاومت بهره جستند، امروز به بهانه کشته شدن چند فرد هتاک به ساحت مقدس پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله، در کنار هم برای مقابله با تروریسم اشک تمساح می ریزند! طنز تلخ این خیمه شب بازی جایی است که قاتل کودکان غزه نیز در این میانه حامی انسانیت شده و در نمایش مضحک تروریست های به اصطلاح مخالف تروریسم، شرکت می کند.
کمپینجهانی "عشاق محمد" در این میانه حرکتی است برخاسته از متن امت اسلامی در دفاع از ساحت قدسی پیامبر اعظم بعنوان سرآمد تمامی پیامبران که تلاش دارد تا در مقابل این حرکت شیطانی بایستد.
این کمپین پا را از مرزهای کشور فراتر گذاشت تا مسلمانان دیگر نقاط جهان نیست با در دست گرفتن پلاکاردهایی محبت خود را به پیامبر مهربانی ها حضرت محمد (ص) ابراز کنند.
در پی اهانت دوباره نشریه شارلی ابدو فرانسه به ساحت نبی مکرم اسلام (ص)، کمپین «من عاشق محمدم» به زبان های فارسی، انگلیسی، عربی و فرانسوی راه اندازی شده است و از عموم علاقمندان دعوت می شود تا به این کمپین بپیوندند و آنرا باز نشر دهند.
درخواست می کنیم این تصویر و متن زیر؛ شعارهای آن به صورت هشتگ ها را بازنشر بدهید:
I love Mohammad "P.B.U.H"
I hate terrorism.
I condemn insulting the holy prophets.
من عاشق محمدم
از تروریسم متنفرم
توهین به پیامبران الهی را محکوم میکنم
أنا أحب محمد صلی الله علیه و آله
أنا اکره الأرهاب
أنا ادین الأهانة على الأنبیاء کلهم
J'adore Muhammad
Je déteste le terrorisme
Je condamne insulte aux messagers de Dieu
#IloveMohammad "P.B.U.H"
#Ihateterrorism
#Icondemninsultingtheholyprophets
#prophet
#mohammad
#muhammad
#اسلام #دین #مهربانی
#من_از_تروریسم_متنفرم
#اهانت_به_انبیاء_الهی_را_محکوم_میکنم
#ilovemykindprophet
#stopinsultingholyprophets
#charlie
#توهین_به_پیامبران_ممنوع
#من_عاشق_رحمة_للعالمینم
#پیامبر_مهربانم
#أنا_أحب_محمد
#توقفوا_الاهانة_علی_الانبیاء
#شیعه #سنی #ایران
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
به نام خدا كه رحمتش بسيار و مهربانياش هميشگي است
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يُشْهِدْ أَحَدا حِينَ فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ لا اتَّخَذَ مُعِينا حِينَ بَرَأَ النَّسَمَاتِ لَمْ يُشَارَكْ فِي الْإِلَهِيَّةِ وَ لَمْ يُظَاهَرْ فِي الْوَحْدَانِيَّةِ كَلَّتِ الْأَلْسُنُ عَنْ غَايَةِ صِفَتِهِ وَ الْعُقُولُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ وَ تَوَاضَعَتِ الْجَبَابِرَةُ لِهَيْبَتِهِ وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِخَشْيَتِهِ وَ انْقَادَ كُلُّ عَظِيمٍ لِعَظَمَتِهِ فَلَكَ الْحَمْدُ مُتَوَاتِرا مُتَّسِقا وَ مُتَوَالِيا مُسْتَوْسِقا [مُسْتَوْثِقا] وَ صَلَوَاتُهُ عَلَي رَسُولِهِ أَبَدا وَ سَلامُهُ دَائِما سَرْمَدا اللَّهُمَّ اجْعَلْ أَوَّلَ يَوْمِي هَذَا صَلاحا وَ أَوْسَطَهُ فَلاحا وَ آخِرَهُ نَجَاحا،
ستايش خداي را كه هنگام آفرينش آسمانها و زمين احدي را گواه نساخت و به گاه ايجاد جانداران ياوري نگرفت،در پرستش انبازي ندارد،و در يكتايي اش پشتيباني نخواهد،زبانها از بيان حقيقت وصفش درمانده و خردها از ژرفاي معرفتش وامانده و گردنكشان در برابر عظمتش فروتن و چهرهها از بيم او متواضع گشته و هر بزرگي در برابر بزرگيش تسليم گشته است.ستايش پياپي و پيوسته و دنباله دار و پايدار تنها توراست،و رحمت هميشگي و درود جاودان و بي پايان او بر رسولش باد.بار خدايا!ابتداي امروزم را خير و صلاح،و ميانه امروز را رستگاري و پايانش را كاميابي قرار ده
وَ أَعُوذُ بِكَ مِنْ يَوْمٍ أَوَّلُهُ فَزَعٌ وَ أَوْسَطُهُ جَزَعٌ وَ آخِرُهُ وَجَعٌ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَغْفِرُكَ لِكُلِّ نَذْرٍ نَذَرْتُهُ وَ كُلِّ وَعْدٍ وَعَدْتُهُ وَ كُلِّ عَهْدٍ عَاهَدْتُهُ ثُمَّ لَمْ أَفِ بِهِ وَ أَسْأَلُكَ فِي مَظَالِمِ عِبَادِكَ عِنْدِي فَأَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عَبِيدِكَ أَوْ أَمَةٍ مِنْ إِمَائِكَ كَانَتْ لَهُ قِبَلِي مَظْلِمَةٌ ظَلَمْتُهَا إِيَّاهُ فِي نَفْسِهِ أَوْ فِي عِرْضِهِ أَوْ فِي مَالِهِ أَوْ فِي أَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ أَوْ غِيبَةٌ اغْتَبْتُهُ بِهَا أَوْ تَحَامُلٌ عَلَيْهِ بِمَيْلٍ أَوْ هَوًي أَوْ أَنَفَةٍ أَوْ حَمِيَّةٍ أَوْ رِيَاءٍ أَوْ عَصَبِيَّةٍ غَائِبا كَانَ أَوْ شَاهِدا وَ حَيّا كَانَ أَوْ مَيِّتا فَقَصُرَتْ يَدِي وَ ضَاقَ وُسْعِي عَنْ رَدِّهَا إِلَيْهِ وَ التَّحَلُّلِ مِنْهُ،
و به تو پناه ميآورم از روزي كه آغازش شيون و ميانش بيتابي،و پايانش دردمندي است،خدايا!از تو آمرزش ميطلبم براي هر نذري كه كردم و هر وعدهاي كه دادم و هر پيماني كه بستم سپس به آن وفا نكردم و اداي حقوق بندگانت را كه بر عهده دارم از تو درخواست ميكنم،پس هر بندهاي از بندگانت و هر كنيزي از كنيزانت كه او را نزد من حقيّ پايمال شده باشد كه در آن به جان يا آبرو يا مال،يا خانوادهاش يا فرزندش ستم روا داشتهام يا غيبتي از او كردهام يا بر اثر ميل خود يا خواهش دل يا تكبّر يا غضب يا خودنمايي يا تعصّب بر او ياري نهادهام،اين بنده يا كنيزت غايب باشد يا حاضر،زنده باشد يا مرده،و دستم كوتاه شده و وسعم نميرسد از پرداخت آن حق يا طلب حلاليت از او،
فَأَسْأَلُكَ يَا مَنْ يَمْلِكُ الْحَاجَاتِ وَ هِيَ مُسْتَجِيبَةٌ لِمَشِيَّتِهِ وَ مُسْرِعَةٌ إِلَي إِرَادَتِهِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تُرْضِيَهُ عَنِّي بِمَا [بِمَ] شِئْتَ وَ تَهَبَ لِي مِنْ عِنْدِكَ رَحْمَةً إِنَّهُ لا تَنْقُصُكَ الْمَغْفِرَةُ وَ لا تَضُرُّكَ الْمَوْهِبَةُ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ اللَّهُمَّ أَوْلِنِي فِي كُلِّ يَوْمِ إِثْنَيْنِ نِعْمَتَيْنِ مِنْكَ ثِنْتَيْنِ سَعَادَةً فِي أَوَّلِهِ بِطَاعَتِكَ وَ نِعْمَةً فِي آخِرِهِ بِمَغْفِرَتِكَ يَا مَنْ هُوَ الْإِلَهُ وَ لا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ سِوَاهُ
از تو ميخواهم اي كسي كه رفع نيازها در اختيار اوست،و آن حاجات در مقابل مشيّت او اجابت پذير و به جانب ارادهاش شتابانند كه بر محمّد و خاندان محمّد درود فرستي و آن بنده را كه بر او ستمي كردم هرگونه كه خواهي از من راضي گرداني و از جانب خود مرا رحمت عطا نمايي،چه آمرزيدن از تو نكاهد و بخشيدن به تو زيان نرساند،اي مهربانترين مهربانان خدايا!در هر دوشنبه از سوي خويش دو نعمت بر من عطا كن،خوشبختي بندگيات را در آغازش،و نعمت آمرزشت را در پايانش،اي آنكه تنها او شايسته پرستش است و جز او كسي گناهان را نيامرزد.
كاسبى در بازار اصفهان مغازهاى داشت و كنار مغازهاش سقاخانهاى به نام «آقا اباالفضل(ع)» بود، او چون علاقه زيادى به حضرت عباس(ع ) داشت، مىگفت: آقاجان من به عشق شما اين سقاخانه را تميز مىكنم و از آن به خوبى نگهدارى مىكنم و آن را آب مىكنم كه مردم جگر داغ شده، از آن بياشامند و بياد لب تشنه برادرت حسين(ع ) و فداكارى و ايثار و وفاى شما بيفتند و شما هم در عوض مغازه مرا نگهدارى كن كه يك وقت سارق و دزد به آن نزند.
هر روز كارش اين بود كه سقاخانه حضرت اباالفضل(ع) را تميز مىكرد و آب در آن مىريخت و يخ مىگذاشت و مردم لب تشنه از آن مىآشاميدند و مىرفتند، يك روز صبح به مغازه آمد و مشاهده كرد كه تمام لوازم مغازه را دزديدهاند، خيلى ناراحت شد، صدا زد: يا اباالفضل! من سقاخانهات را تميز مىكردم، آب مىريختم، يخ مىگذاشتم، اين قدر به شما علاقه داشتم و محبت مىكردم و مردم را به ياد شما و برادرت حسين(ع) مىانداختم، حالا بايد دزد مغازه مرا بزند، اگر مال من برنگردد، ديگر نه من و نه تو...!
با عصبانيت به خانه بر مىگردد، روز بعد به مغازه ميآيد و مشاهده مىكند تمام لوازم و اجناس مغازهاش سر جايش برگشته و دو نفر دم دَرِ مغازه ايستادهاند و رنگ صورتشان زرد است و مضطربند تا چشمشان به صاحب مغازه مىافتد به دست و پاى او مىافتند و مى گويند: اى آقا! ما را ببخش، چون آقا حضرت اباالفضل(ع) رضايت شما را خواسته و الا ما هلاك خواهيم شد.
يكى از جاهلهاى محل ما «داش على» بود كه چند سال پيش فوت شد، در زمان حياتش يك روز من از توى بازار رد مىشدم، ديدم داش على بازار را قُرقُ كرده و چاقويش را هم دستش گرفته و يك نفس كش جرأت نطق نداشت، آن روزها هنوز ماشين و اتومبيل نبود، من با قاطر به مجالس سوگواري حضرت سيدالشهدا(ع ) مىرفتم، از سرگذر كه رد شدم متوجه شدم كه مرا ديد و تا چشمش به من افتاد، گفت: از قاطر پياده شو، پياده شدم، گفت: كجا مىروى؟
ديدم مست مست است و بايد با او راه رفت، گفتم: به مجلس روضه مىروم!
گفت: يك روضه ابوالفضل همين جا برايم بخوان، چون چارهاى نداشتم، يك روضه اباالفضل(ع ) برايش خواندم، داش على بنا كرد گريه كردن، اشكها روى گونهاش مىغلتيد و روى زمين مىريخت، چاقويش را غلاف كرد و قرق تمام شد، بعد فهميدم همان روضه كارش را درست كرده و باعث توبهاش شده بود.
چند سال بعد داش على مرد، چند شب بعد از فوتش او را در خواب ديدم، حال او را پرسيدم ، مثل اينكه مىدانست مىخواهم وضع شب اول قبرش را بپرسم،
گفت: راستش اين است كه تا آمدند از من سؤالهايي بكنند، سقائى آمد، مقصودش حضرت ابوالفضل(ع) بود و فرمود: داش على غلام ما است، كارى به كارش نداشته باشيد.
يك پيشبيني ديگر رهبر معظم انقلاب درباره انتخابات 92 محقق شد/ انتشار سازماندهي شده ميليونها پيامك مشكوك براي تخريب دكتر جليلي
موج تخريب عليه دكتر جليلي در ساعات پاياني تبليغات انتخابات رياست جمهوري، با انتشار ميليونها يك پيامك مشكوك در سطح كشور وارد فاز جديدي شد.
به گزارش بولتن نيوز به نقل از رجانيوز، عصر امروز دوشنبه و درحالي كه نزديك به 50 ساعت تا پايان تبليغات انتخابات رياست جمهوري باقي مانده بود، ميليونها پيامك مشكوك و سازماندهي شده، با مضمون تخريب عليه دكتر جليلي در سطح كشور منتشر شده است.
محتواي اين پيامك مشكوك حاوي جملهاي تخريبي در قبال دكتر سعيد جليلي است كه در اقدامي عجيب و غيراخلاقي به آيتالله مهدوي كني منتسب شده است.
اين در حالي است كه در اين پيامك، خبر مذكور به سايت خبري گمنامي نسبت داده شده كه به صورت ويژه از يكي از كانديداهاي پررسانه انتخابات رياست جمهوري كه در روزهاي اخير با ريزش معنادار آراء روبرو شده است، حمايت ميكند.
ميليونها پيامك تخريبي امروز در حالي عليه دكتر جليلي در سطح كشور به صورت همزمان منتشر شده است كه رهبر معظم انقلاب در فرمايشات نوروزي خود با اشاره به موضوع انتخابات فرمودند: « البته اين روزها با اين وسائل عجيبِ رسانهايِ كنوني ــ اين پيامكها و امثال اينها ــ متأسفانه حرفهاي گوناگون، نسبتهاي گوناگون به اشخاص گوناگون، رواج دارد. گاهي ممكن است يك نفر هزاران پيامك بفرستد. براي من گزارش دادند كه ممكن است در ايام انتخابات، روزي چند صد ميليون پيامك رد و بدل شود. مراقب باشيد، تحت تأثير اين چيزها قرار نگيريد؛ نگاه كنيد، تشخيص بدهيد، اصلح را بشناسيد و براي اداي تكليف، اسم او را به صندوق رأي بيندازيد.»
« مردي صبح زود از خواب بيدار شد تا نمازش را در خانه خدا (مسجد) بخواند . لباس پوشيد و راهي خانه خدا شد . در راه به مسجد ، مرد زمين خورد و لباس هايش كثيف شد . او بلند شد ، خودش را پاك كرد و به خانه برگشت . مرد لباسهايش را عوض كرد و دوباره راهي خانه خدا شد . در راه به مسجد و در همان نقطه مجدداً زمين خورد ! او دوباره بلند شد ، خودش را پاك كرد و به خانه برگشت . يك بار ديگر لباسهايش را عوض كرد و راهي خانه خدا شد . در راه به مسجد ، با مردي كه چراغ در دست داشت برخورد كرد و نامش را پرسيد . مرد پاسخ داد : من ديدم شما در راه به مسجد دو بار به زمين افتاديد . از اين رو چراغ آوردم تا بتوانم راهتان را روشن كنم . مرد اول از او بطور فراوان تشكر مي كند و هر دو راهشان را به طرف مسجد ادامه مي دهند . همين كه به مسجد رسيدند ، مرد اول از مرد چراغ بدست در خواست مي كند تا به مسجد وارد شود و با او نماز بخواند . مرد دوم از رفتن به داخل مسجد خودداري مي كند . مرد اول درخواستش را دوبار ديگر تكرار مي كند و مجدداً همان جواب را مي شنود . مرد اول سوال مي كند كه چرا او نمي خواهد وارد مسجد شود و نماز بخواند . مرد دوم پاسخ داد : من شيطان هستم . مرد اول با شنيدن اين جواب جا خورد . شيطان در ادامه توضيح مي دهد : من شما را در راه به مسجد ديدم و اين من بودم كه باعث زمين خوردن شما شدم . وقتي شما به خانه رفتيد ، خودتان را تميز كرديد و به راهمان به مسجد برگشتيد ، خدا همه گناهان شما را بخشيد . من براي بار دوم باعث زمين خوردن شما شدم و حتي آن هم شما را تشويق به ماندن در خانه نكرد ، بلكه بيشتر به راه مسجد برگشتيد . به خاطر آن ، خدا همه گناهان افراد خانوادهات را بخشيد . من ترسيدم كه اگر يك بار ديگر باعث زمين خوردن شما بشوم ، آنگاه خدا گناهان افراد دهكده تان را خواهد بخشيد . بنابراين ، من سالم رسيدن شما را به خانه خدا (مسجد) مطمئن ساختم»
« نتيجه اخلاقي داستان»
« كار خيري را كه قصد داريد انجام دهيد به تعويق نياندازيد . زيرا هرگز نمي دانيد چقدر اجر و پاداش ممكن است ازمواجه با سختيهاي در حين تلاش به انجام كار خير دريافت كنيد . پارسائي شما مي تواند خانواده و قومتان را بطور كلي نجات بخشد . اين كار را انجام دهيد و پيروزي خدا را ببينيد»
اينها هيچوقت دست از بدگويى كردن نسبت به جمهورى اسلامى و هر تشكيلاتى در دنيا كه با آن موافق نباشند، برنمىدارند. اگر مردم ايران در يك انتخابات پرشور شركت كنند، يكطور حرف مىزنند؛ اگر شركت نكنند، يكطور ديگر حرف مىزنند… در انتخابات دوم خرداد سال هفتادوشش- كه انتخابات پرشورى شد؛ جمعيت عظيمى شركت كردند كه البته بىسابقه نبود و آن درصد قبلاً هم در بعضى از انتخاباتهاى ديگر شركت كرده بودند؛ اما در آن انتخابات درصد بسيار خوبى شركت كردند- راديوهاى بيگانه گفتند ملت ايران جمع شدند و رأى در صندوقها ريختند، براى اينكه به جمهورى اسلامى بگويند نه! شما را به خدا ببينيد؛ مردم به دعوت رهبرى، نظام و مسؤولان آمدند و مسؤولى را براى جمهورى اسلامى انتخاب كردند. وقتى كه شلوغ بود و جمعيت پاى صندوقها با درصد بالا شركت كردند، آنطور گفتند؛ در انتخابات شوراها هم كه در شهرهاى بزرگ، مخصوصاً تهران، شركت مردم خيلى پايين بود، باز گفتند مردم شركت نكردند؛ يعنى به جمهورى اسلامى گفتند نه! بنابراين و بهنظر آنها اگر مردم در انتخابات شركت كنند، گفتهاند نه؛ اگر شركت هم نكنند، گفتهاند نه! تبليغات دشمن اينگونه است. هرچه هم مردم شركت كنند، تبليغات دشمن هست.
ديدار استادان و دانشجويان قزوين۲۶/۹/۱۳۸۲
از آنجاكه استفاده زياد و درازمدت ايبوپروفن و ديكلوفناك خطر بيماريهاي قلبي را اندكي افزايش ميدهد پزشكان ميگويند بيماران بايد با آگاهي تصميم به مصرف طولانيمدت اين دو مسكن بگيرند.
به گزارش خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) منطقه خوزستان، اين تحقيق كه نتايج آن در نشريه لنست منتشر شده نشان ميدهد اين خطر در افراد سيگاري و افراد چاق بيشتر است.
در هر هزار نفري كه اين مسكنها را مصرف ميكنند خطر مشكل قلبي نسبت به جمعيت عادي فقط در سه نفر افزايش پيدا ميكند. بنابراين نميتوان اين داروها را پرخطر دانست. با اين حال پزشكان ميگويند بيماران بايد با آگاهي از اين موضوع تصميم به مصرف اين دو مسكن بگيرند.
مبتلايان به بيماريهاي مزمن مفصلي معمولا براي كاهش درد و التهاب اين دو مسكن را در دُزهاي بالا و مدت طولاني مصرف ميكنند چراكه براي انجام فعاليتهاي روزمره به آنها نياز دارند.
با اينكه اين خطر از پيش شناخته شده بود پژوهشگران دانشگاه آكسفورد براي اينكه به بيماران امكان تصميمگيري از روي آگاهي بدهند بررسي بيسابقهاي را در اين مورد انجام دادند.
آنها پرونده پزشكي ۳۵۳ هزار بيمار را كه در ۶۳۹ مطالعه آزمايشي شركت كرده بودند بررسي كردند تا تاثير مسكنهاي موسوم به "داروهاي ضد التهابي غيراستروئيدي" را به دقت ارزيابي كنند.
در اين بررسي بيماراني كه مجبور به مصرف دُز بالاي اين داروها بودند (روزانه ۱۵۰ ميليگرم ذيكلوفناك يا ۴۰۰ ميلي گرم بروفن دو بار در روز) مدنظر قرار گرفتند نه كساني كه بدون نسخه اين داروها را از داروخانه ميخرند.
اين مطالعه نشان داد در هر هزار نفري كه اين داروها را مداوم و زياد مصرف ميكنند سه مورد سكته قلبي، چهار مورد نارسايي قلبي و يك مورد مرگ بيشتر از كساني كه اين داروها را مصرف نميكنند ديده ميشود. به علاوه موارد خونريزي گوارشي هم در اين افراد بيشتر بوده است. به اين ترتيب سكته قلبي كه بهطور متوسط در هر هزار نفر در هشت نفر ديده ميشود با مصرف مداوم و زياد اين مسكنها به يازده مورد در هر هزار نفر ميرسد.
پروفسور كالين بيجنت، محقق ارشد اين تحقيق، ميگويد: سه مورد در هزار نفر خطر اندكي است اما تصميم بايد برعهده خود بيمار باشد.
بيجنت تاكيد ميكند: اين موضوع نبايد باعث نگراني كساني شود كه اين داروها را گهگاه با دز كم استفاده ميكنند. با اين حال بايد در نظر داشت كساني كه سابقه بيماري قلبي، فشار خون و كلسترول بالا دارند يا سيگار ميكشند بايد بيشتر به اين موضوع توجه كنند.
بيجنت ميگويد: هرچه خطر بيماريهاي قلبي در شما بيشتر باشد خطر مصرف اين مسكنها هم بيشتر ميشود.
اين مسكنها در زندگي كساني كه بيماريهاي مزمن مفصلي دارند تغيير قابل ملاحظهاي ايجاد ميكنند اما متخصصان معتقدند با توجه به اين عوارض بايد بدنبال داروهاي جايگزين براي اين بيماريها بود
..
سازمان فضانوردي آمريكا (ناسا) پس از تحقيقات طولاني بر روي كرهي ماه اعلام كرد كه اين سياره صدها سال پيش به دو نيم شده و سپس به هم پيوند خورده است.
همچنين پايگاه اينترنتي روزنامهي عربي «الوطن» چاپ آمريكا به نقل از يك محقق اردني علوم فلكي در اين زمينه نوشت: سفينهي فضايي آمريكايي «كلمنتاين» كه سالها در مدار كرهي ماه كار تحقيقاتي انجام ميدهد به اين نتيجه رسيده است كه كرهي ماه صدها سال پيش به دو نيمهي متساوي تقسيم شده و دوباره به يكديگر متصل شدند. اين محقق اردني با ارسال گزارشي به ناسا آنان را نسبت به اين موضوع مطلع ساخت كه مسلمانان، اين پديده را متعلق به 1400 سال پيش ميدانند و مرتبط به معجزهاي از پيامبر اكرم(ص) به نام «شق القمر» است. ناسا هيچ تفسيري براي كشف خود نيافته است. زيرا اين اتفاق نادر تا كنون براي هيچ جرم آسماني به وقوع نپيوسته است.
شق القمر معجزهي بزرگ پيامبر اسلام
شب چهاردهم ماه ذيحجه سال هشتم بعثت بود. پيامبر اكرم(ص) در كنار كعبه مشغول عبادت و راز و نياز با معبود خويش بود. كمي آن طرفتر نيز عدهاي از كفار نشسته بودند كه در ميان آنان جمعي از سران قريش مانند ابوجهل و وليد بن مغيره و عاص بن وائل و يك يهودي عالم نيز به چشم ميخوردند، آنها با هم به نزد رسول خدا آمدند و ابوجهل گفت: اي محمد اگر در ادعاي نبوت خود صادق هستي، براي ما نشانهاي خارقالعاده و معجزهاي عيني بياور.
پيامبر(ص) با خونسردي فرمود: از من چه ميخواهيد. ابوجهل به يهودي روي آورد كه چه چيزي غير ممكن از او بخواهيم، مرد يهودي گفت: محمد ساحر است هر چه درزمين از او بخواهيم قادر است آن را انجام دهد به او بگو ماه را بشكافد زيرا جادو در آسمان تاثيرنميكند و ساحر را در آن تصرف و اقتداري نيست.
ابوجهل گفت: شما اين ماه را براي ما دو نيم كن، آنگاه حضرت رسول(ص) دعا فرمودند و با انگشت سبابه اشارهاي به ماه كرد و ماه را دو نيمه ساخت، نصف آن بر جاي خودش ماند و نصف ديگر به طرف ديگر رفت و مدتي به همين شكل باقي ماند. ابوجهل پس از مدتي گفت: دوباره ماه را به حالت اول برگردان. آنگاه حضرت دو نيمهي ماه را به هم رسانيد و مهتاب يكپارچه شد. مرد يهودي كه عالم به دين يهود بود به خاطر اين معجزهي رسول خدا(ص) ايمان آورد، ولي ابوجهل پر كينهتر و خشمناكتر برافروخت و گفت: او چشم ما را به سحر بسته است وبا جادوگردي خيال شقالقمر را براي ما ايجاد كرد. ابوجهل براي اثبات ادعاي خود گفت: از مسافران دور و نزديك ميپرسيم تا قضيهي شقالقمرمعلوم شود، قضيه را از آنها پرسيدند، مسافران گفتند: در آن لحظهي شب، ما شقالقمر را به چشمان ديديم ولي باز هم ابوجهل ايمان نياورد و چنين توجيه كرد كه سحر محمد بر مسافران حجاز نيز اثركرده است و كفار مستكبر قريش نيز تابع ابوجهل شدند.
چنين بود كه فرشتهي وحي از جانب حضرت حق فرود آمد كه:
اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَ انشَقَّ الْقَمَرُ(1) وَ إِن يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُّسْتَمِرّ(2) وَ كَذَّبُوا وَ اتَّبَعُوا أَهْوَاء هُمْ وَ كُلُّ أَمْرٍ مُّسْتَقِرٌّ(3)
قيامت بسيار نزديك شد، و ماه از هم شكافت (1) و اگر معجزهاى را ببينند، روى بگردانند و گويند: جادويى هميشگى است ! (2) و انكار كردند و هواهاى نفسانى خود را پيروى نمودند، در حالى كه هر كارى قرار ميگيرد (3) *سوره قمر،آيات1تا3*
بله اين آيات شريفه اشاره به معجزهي «شقّ القمر» دارد كه خداوند به دست حضرت محمّد(صلي الله عليه وآله) پيش از هجرت، به درخواست مشركان مكّه انجام دادند، ولي مشركان آن را جادو خواندند و به خاطر پيروي از هوا و هوسهاي خود، آن حضرت را دروغگو شمرده و نبوّتش را نپذيرفتند.
در روايات فراواني از شيعه و اهل سنّت آمده است: شب چهاردهم ماه ذي الحجه، هنگامي كه ماه تازه طلوع كرده بود، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) اشاره كردند و ماه به دو نيم تقسيم شد و لحظاتي به همان حال باقي بود، سپس به هم چسبيد و به شكل اولش درآمد.
بنابراين، بدون شك، مراد از «انشّق القمر» همان شقّ القمري است كه به دست پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) انجام گرفت.
پاسخ به چند شبهه:
دربارهي دلالت اين آيه بر «شق القمر» و نيز اصل مسئلهي «شق القمر» از سوي ناباوران به خوارق عادات، شبهاتي مطرح شده است كه در ذيل به برخي از آنها اشاره ميشود:
1. اين آيه (قمر/ 1) مربوط به قيامت است و دلالت دارد بر اين كه ماه در قيامت دو تكّه ميشود؛ و چون حتماً واقع ميشود، با لفظ ماضي آمده است و ذكر «اقتربت السّاعة» پيش از آن، شاهد بر اين مطلب است.
●پاسخ اين است كه ظاهر آيه با اين سخن سازگار نيست؛ زيرا اولاً، آيهي شريفه دربارهي قيامت ميفرمايد: (اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ)، ولي دربارهي دو تكّه شدن ماه ميفرمايد: (وَ انشَقَّ الْقَمَرُ)، كه از امر واقع شده حكايت ميكند و نفرموده است: «اِقْتَربَ اِنشِقاقُ الْقَمر» يا «اقتربت السّاعة و انشقاق القَمر.» گرچه قرآن كريم آثاري براي قيامت بيان ميكند كه روايات آنها را «اَشْرَاط السَاعَة» ناميده است، اما اينها معمولاً با كلمهي «اذا» بيان ميشود؛ مانند: (اِذَا السَّمَاء انفَطَرَتْ) (انفطار/ 1) و (اِذَا السَّمَاء انشَقَّتْ. )(انشقاق/ 1)
ثانياً، آيهي بعدي كه اشاره دارد: آنها هر آيهي ديگري را نيز ببينند حمل بر سحر ميكنند، شاهد بر اين است كه دوپاره شدن ماه نشانهاي الهي و معجزهاي بود كه مردم آن را ديدند، ولي سحرش خواندند. بنابرين مضمون اين آيه با وقوع «انشقاق القمر» در قيامت تناسب ندارد؛ زيرا قيامت عالم ظهور حقايق است و كسي نميتواند حقايق را انكار كند و هر نشانهي الهي را كه ديد، سحرش بخواند.
2. آيه به اين حقيقت علمي اشاره دارد كه ماه از زمين جدا شده است. يكي از نظريههاي كيهانشناسي اين است كه زمين از خورشيد جدا شده و ماه نيز از زمين. از اين روست كه ماه به دور زمين ميچرخد و قمر زمين است.
●اين سخن نيز درست نيست؛ زيرا اولاً، همانند ديدگاه پيشين، خلاف ظاهر آيه است؛ چون اين واقعه به عنوان نشانهي الهي و معجزه بوده، نه به عنوان يك امر طبيعي تكويني. ثانياً، واژه (انشّق) بر جدا شدن ماه از زمين دلالت ندارد؛ زيرا (انشّق)به معناي «پاره شد، از هم جدا شد و شكافت» است. اگر خداوند ميخواست جدا شدن ماه از زمين را بيان نمايد، بايد ميفرمود: «اِشتَقَّ القمرُ» يا «اِنفَصَلَ القمرُ».
3. اگر واقعاً چنين حادثهي مهمي رخ ميداد و ماه در آسمان به دو نيم تقسيم ميشد، ميبايست مردم ديگر سرزمينها نيز ميديدند و تاريخنويسان آن را ثبت ميكردند و دانشمندان نجوم نيز به آن توجه ميكردند و در كتابهاي علمي خود ميآوردند، و حال آنكه نه در كتابهاي تاريخي موجود خبري از آن هست و نه در كتابهاي علم نجوم.
●پاسخ اين است كه اولاً، معجزهي دو نيم شدن ماه يك حادثهي غيرمنتظره بود و مردم نيز همواره چشم به آسمان نبودند تا حتماً دو نيم شدن ماه را در صورت وقوع ديده باشند. چه بسيار حوادث جوّي كه رخ داده است و يا رخ ميدهد، ولي مردم از آن آگاه نشدهاند. ثانياً، اين حادثه در ابتداي زمان طلوع ماه و به مدت زمان اندكي رخ داده است كه با توجه به اختلاف افقها، هنوز ماه در بسياري از مناطق طلوع نكرده بود. بنابراين، رؤيت نشدن آن در مناطق ديگر دليل بر عدم وقوع آن نيست. ثالثاً، در آن زمان، وضع بدين صورت نبود كه تمام حوادث و وقايع ضبط شده، به همه خبر داده شود؛ زيرا وسايل ارتباط جمعي وجود نداشت.
4. دو نيم شدن ماه و به هم چسبيدن آن ممكن نيست؛ زيرا ماه در صورتي ميتواند دو نيم شود كه جاذبهي ميان دو نيمه از بين برود، و اگر جاذبهي ميان دو نيمه از بين رود، ممكن نيست دوباره به هم بچسبد. بنابراين، اگر ماه دو نيم شده باشد، بايد تا ابد به همان صورت بماند.
●پاسخ اين است كه دو نيم شدن و چسبيدن دوبارهي ماه امتناع عقلي ندارد، گرچه ممكن است با توجه به قوانين حاكم بر آن، محال عادي باشد و معجزه يك امر غير عادي است، نه محال.
برگرفته شده از ganjinehmazhabi.blog.ir
...
..
پاسخ اجمالي
در مفاتيح الجنان اذكار و اعمالي براي ديدن اولياي الهي در خواب بيان شده است اما بايد توجه داشت كه اين راه ها به تنهايي علت كافي براي موفقيت در ديدن خواب اشخاص مورد نظر نيست، يعني؛ اين گونه نيست كه تا هر كس به آنها عمل كرد حتما پيامبر اكرم(ص) را در خواب ببيند. چون اين مهم به شرايط ديگري نظير ترك گناهان ، انجام واجبات و صفاي باطن هم نيازمند است و با جمع شدن همه شرايط است كه ديدن پيامبر اكرم(ص) در خواب ميسر مي شود.
پاسخ تفصيلي
قبل از پاسخ، لازم است به چيستي خواب و انواع آن اشاره كوتاهي كنيم.
دانشمندان بحث هاي مفصل و طولاني در باره ي چيستي حقيقت خواب داشته اند. بعضى آن را نتيجه انتقال قسمت عمده خون از مغز به ساير قسمتهاى بدن مىدانند، و به اين ترتيب براى آن" عامل فيزيكى" قائلند.
بعضى ديگر عقيده دارند كه فعاليتهاى زياد جسمانى سبب جمع شدن مواد سمى مخصوصى در بدن مىشود، و همين امر روى سيستم سلسله اعصاب اثر مىگذارد و حالت خواب به انسان دست مىدهد، و اين حال ادامه دارد تا اين سموم تجزيه و جذب بدن گردد، به اين ترتيب"عامل شيميايى" براى آن قائل شدهاند.
جمعى ديگر يك نوع "عامل عصبى" براى خواب قائلند و مىگويند: دستگاه فعال عصبى مخصوصى كه در درون مغز انسان است و مبدء حركات مستمر اعضا مىباشد بر اثر خستگى زياد از كار مىافتد و خاموش مىشود.
هر چند تاثير اين عوامل را بطور اجمال نمىتوان انكار كرد ولى هيچ يك از اين نظرات نتوانسته است پاسخ قانعكنندهاى به مساله خواب بدهد.
آنچه سبب شده تا دانشمندان امروز از بيان و تفسير روشنى براى مساله خواب عاجز بمانند همان تفكر مادى آنها است، آنها مىخواهند بدون قبول اصالت و استقلال روح اين مساله را تفسير كنند، در حالى كه خواب قبل از آن كه يك پديده جسمانى باشد يك پديده روحانى است كه بدون شناخت صحيح روح، تفسير آن غير ممكن است.
قرآن مجيد دقيق ترين تفسير را براى مساله خواب بيان كرده، زيرا مىگويد خواب يك نوع "قبض روح" و جدايى روح از جسم است اما نه جدايى كامل.
به اين ترتيب هنگامى كه به فرمان خدا پرتو روح از بدن برچيده مىشود و جز شعاع كم رنگى از آن بر اين جسم نمىتابد، دستگاه درك و شعور از كار مىافتد، و انسان از حس و حركت باز مىماند، هر چند قسمتى از فعاليتهايى كه براى ادامه حيات او ضرورت دارد، مانند ضربان قلب و گردش خون و فعاليت دستگاه تنفس و تغذيه ادامه مىيابد.[1]
پس در خواب تعطيل شدن قسمتي از فعاليتهاي مغزي انسان[2]، اتفاق مي افتد نه تعطيل شدن كل فعاليتهاي انسان، و لذا در روايات از خواب به برادر مرگ تعبير شده است[3].
در حديثي وجود مقدس امام علي عليه السلام مي فرمايد: خواب مايه آسودن از درد و رنج و هم سنخمرگ است. [4]
خواب ها انواعي دارند كه بطور كلى مي توان آن ها را در سه قسم كلى، آورد: الف. خوابهاى صريحى كه احتياجى به تعبير ندارد، ب. اضغاث احلام كه از جهت دشوارى و يا تعذر، تعبير ندارد ، ج. خوابهايى كه نفس در آن با حكايت و تمثيل تصرف كرده، اين قسم از خوابها است كه تعبير مىشود. [5]
پس از ذكر اين مقدمه بايد بگوئيم كه اين امكان وجود دارد كه انسان در خواب، با سير در عالم مثال و عقل، خدمت اين عزيزان تشرف يابد يعني وقتى انسان به خواب رفت به عالم مثال و عقل كه خود، هم سنخ آنها است متوجه شود، و در نتيجه پارهاى از حقايق آن عوالم را به مقدار استعداد و امكان مشاهده نمايد.[6] و از اين جهت؛ اگر در حالات بزرگاني هم چون استاد مطهري مي خوانيم كه ايشان به اين شرافت نائل شده اند[7]، جاي تعجبي ندارد.
اما؛ اولا: همه انسان ها در امور مربوط به خواب از اختيار برخوردار نيستند كه بتوانند هدف مورد نظر خود را در عالم خواب ببينند.
ثانيا: اگر چه دستور العملي[8] در مفاتيح الجنان[9] براي ديدن پيامبر(ص) در خواب، ذكر شده است و اين خود مي تواند تاثيراتي داشته باشد ولي علت تامه براي ديدن پيامبر اكرم(ص) در خواب نيست تا هر كس به آنها عمل كرد حتما پيامبر اكرم(ص) را در خواب ببيند. چون اين مهم به شرايط ديگري نظير ترك گناهان ، انجام واجبات و صفاي باطن هم نيازمند است و با جمع شدن همه شرايط است كه ديدن پيامبر اكرم(ص) در خواب ميسر مي شود.يعني؛ افرادي كه روح تصفيه شده و جان و روان پاك دارند مي توانند به مقصود مورد نظر برسند.
بله اگر شما اين اعمال را انجام داديد و به مقصود نرسيديد، خداوند اجر ديگري به شما مي دهد، چون هم آرزوي ديدن پيامبر اكرم(ص) و هم انجام آن اعمال كه اكثراً اذكار مستحبي هستند در نزد خداوند اجر دارد.
نكته پاياني اين كه ديدن پيامبر اكرم(ص) در خواب منحصر به انجام اين اذكار و اعمال نيست و از راههاي ديگري مثل توسل جستن به اولياء الهي، نيز امكان پذير است. در حالات آيت الله العظمي مرعشي نجفي مي نويسند كه ايشان فرمودند: شبي قبل از خواب توسلي پيدا كردم تا يكي از اولياء الله را در خواب ببينم، ايشان وجود مقدس امير المؤمنين را در خواب مي بيند كه داستان معروف شعر شهريار (علي اي هماي رحمت) در آن شب اتفاق افتاده است.[10]
[1] نك: تفسير نمونه، ج19، ص: 482و 483.
[2] مكارم شيرازي ، ناصر ، معاد و جهان پس از مرگ ص 385.
[3] "النوم اخو الموت" عوالي الآلي، ح 4، ص 73.
[4] "النوم راحة من الم و ملائمة الموت" غرر الحكم، 1461.
[5] ترجمه الميزان، ج11، ص 372.
در حديثي از پيامبر (ص) آمده است: رويا سه نوع است. 1.نويدي از جانب خداوند 2.حديث نفس (ذهنيات انسان) و ترس كه شيطان پديد مي آورد؛"الرويا الثلاثه: فبشري من الله و حديث النفس و تخويف الشيطان" ، كنر العمال 41385.
در روايت ديگري امام صادق (ع) مي فرمايد: هر گاه بنده اي آهنگ معصيت خداوند كند و خداوند خير او را بخواهد، خواب وحشتناك به او نشان مي دهد كه بدان سبب از گناه باز ايستد. "اذ كان العبد علي معصيه الله عز و جل و اراد الله به خيرا اراه في منامه رويا تروعه و فينزجرها عن تلك المعصيه"، اختصاص، ص24.
[6] براي آگاهي بيشتر، نك: ترجمه الميزان، ج11، ص 366- 373.
[7] خانم ايشان نقل مي كند: "شبي استاد يك مرتبه از خواب پريدند و تند تند نفس مي زدند گفتم چه شده است، فرمود: خواب ديدم كه با حضرت امام خميني نزد رسول الله صلي الله عليه و آله مي رويم، من به آقا عرض مي كنم كه ايشان فرزند شما هستند يا رسول الله، بعد پيامبر با امام معانقه كردند و سپس رو به من كرد و مرا در آغوش گرفتند و لبانش را روي لبانم گذاشتند كه هنوز گرمي آن را بر لبانم احساس مي كنم به گمانم اتفاق بزرگي در زندگيم مي خواهد رخ بدهد. و سه روز بعد ايشان شهيد شدند."
[8] خواندن سوره شمس، ليل، قدر، كافرون، توحيد،معوذتين (ناس و فلق) سپس توحيد 100 مرتبه و صلوات 100 مرتبه و خوابيدن با وضو بهجانب راست.
[9]حاشيه ي مفاتيح، باقيات الصالحات.
[10] صبوري، حسين، شهريار ما، چاپ 1381.
...
.
پيامبر ميفرمايد: هر كس من و اهل بيتم را دوست داشته باشد، 10 خصلت در دنيا و 10 خصلت در آخرت به او داده ميشود؛ يكي اين است كه وقتي من و اهل بيتم را دوست داشت و اطاعت كرد، در دنيا به او ورع و بصيرت ميدهم.
آيتالله روحالله قرهي مدير حوزه علميه امام مهدي(عج) به مناسبت ميلاد حضرت ختمي مرتبت، محمّد مصطفي(ص) به ايراد سخنراني پرداخت كه مشروح آن در ادامه ميآيد:
مَثَلهاي هدايتي!
وجود مقدّس انبيا عظام و حضرات معصومين(ع)، براي هدايت بشر، مطالبي را تبيين كردند كه راهي براي رسيدن به خداست.
پروردگار عالم مثلهايي را در قرآن زده كه از آنها بهرههاي هدايتي برده است، انبيا عظام هم گاهي حسب راه پروردگار عالم، مثلهايي را براي هدايت بشر تبيين كردند.
به هوش باشيد، احتمال گرفتن پيش قراول توسط دشمن وجود دارد!
پيامبر اكرم(ص) فرمودند: «إنّما مَثَلي ومَثَلُكُم مَثَلُ قَومٍ خافُوا عَدُوّا يأتيهِم فبَعَثوا رجُلاً يَتراءى لَهُم، فبَينَما هُم كذلكَ أبصَرَ العَدُوَّ فأقبَلَ لِيُنذِرَهُم وخَشِيَ لِيُدرِكَهُم العَدُوُّ قَبلَ أن يُنذِرَ قَومَهُ فأهوى بثَوبِهِ، أيُّها النّاسُ، اُتِيتُم ـ ثلاثَ مرّاتٍ ـ».
حكايت من و شما، مثل آن قومي است كه از هجوم دشمنى به خود مىترسند و از اين رو، مردى را جلوتر مىفرستند كه برايشان خبري بياورد (مثل پيش قراولهايي كه در كاروانهاي قديم بودند) و در همين حال، او دشمن را مىبيند (يعني بصير است و حالت ديدهبان دارد) و از بيم آنكه مبادا پيش از اين كه نزد افرادش برود و به آنان هشدار دهد، دشمن به آنان دست يابد، با لباس خود، سه بار علامت مىدهد [يعنى]: اى مردم! به شما حمله شده است.
يعني حضرت ميخواهند بفرمايند: اي مردم! مواظب باشيد، همان طور كه احتمال دارد دشمن، پيش قراول را بگيرد؛ اگر شما هم من را نداشته باشيد، در حقيقت به شما حمله شده است.
پس نكتهاي كه از اين فرمايش حضرت برداشت ميشود، پشت سر پيامبر(ص) حركت كردن براي نجات است.
آنجا كه ميفرمايند: «كذلكَ أبصَرَ العَدُوَّ»، يعني دشمن بيدار است و دارد پيامبر را ميبيند، وقتي هم ميبيند از بيم اينكه اين پيش قراول به مردم هشدار دهد و آنها را از خطر دشمن بيدار كند، او را ميگيرد.
لذا حضرت ميخواهند بفرمايند: اگر شما راه من را نرويد، آنها زرنگند و اين راه را زودتر ميگيرند و با بعضي از مطالب قاطي ميكنند و بدين ترتيب شما را از حق دور مي كنند.
آيت الله شاه آبادي ميفرمايند: منظور از اين مثال پيامبر اين است: همانطور كه بني اسرائيل، انبيا را از مسلمين گرفتند، امكان دارد گروهي با عنوان مسلمين هم پيامبر را بگيرند، هشيار باشيد!
به عنوان مثال وقتي ما اجازه ميدهيم رژيم صهيونيستي اعلان كند: ما اسرائيل هستيم؛ يعني اجازه داديم انبيا را منحصر به خود كنند، فلذا اسمايي كه آنها ميگذارند، همه اسماء انبيا است: يعقوب، ادريس، يونس و ...
مراقب باشيد دشمن، هاديان الهيتان را ندزدد!
لذا حضرت ميفرمايند: مراقب باشيد كه دشمن دزد است و رسولان را از شما ميگيرد.
در حاشيه عرض كنم كه ما وقتي جشنهاي مهدويت را سنگين ميگيريم، اجازه نميدهيم دشمن امام زمانمان را بدزدد، بهائيّت، قصد دزدي مهدويت را دارد كه بگويد: امام زماني آمده و رفته و ديگر نداريم امّا جشنهاي انتظار اجازه نداده امام زمان را بدزدند.
بحث وحدت هم بحث مهم و اساسياي است و نبايد در آن، بدعت ايجاد كرد، امّا بايد اين را هم بدانيم كه وهابيّت ميخواهد پيامبر را بدزدد، آن هم به خاطر اين است كه ما رها كرديم و آنها دزديدند!
راه دين، راه تحليلي يا اطاعتي؟!
پيامبر اكرم(ص) فرمودند: «مَثَلي و مَثَلُ ما بَعَثَني اللّه ُ بهِ كمَثَلِ رجُلٍ أتى قَوما فقالَ: يا قَومُ، إنّي رأيتُ الجَيشَ بعَيني، وإنّي أنا النَّذيرُ العُريانُ، فالنَّجاءَ النَّجاءَ! فأطاعَتهُ طائفَةٌ مِن قَومٍ، فأدلَجوا وانطَلَقوا على مَهلِهِم فنَجَوا، وكَذّبَتهُ طائفَةٌ مِنهُم فأصبَحوا مكانَهُم، فصَبَّحَهُمُ الجَيشُ فأهلَكَهُم واجتاحَهُم، فذلكَ مَثَلُ مَن أطاعَني واتَّبَعَ ما جِئتُ بهِ، ومَثَلُ مَن عَصاني وكَذّبَ بما جِئتُ بهِ مِن الحقِّ».
حكايت من و آنچه خداوند مرا به آن مبعوث كرده، حكايت مردى است كه نزد مردمى مىرود و مىگويد: اى مردم! من با چشم خود سپاه دشمن را ديدم و جدّي به شما هشدار ميدهم كه خود را برهانيد! خود را برهانيد! (يعني نجات دهيد).
پس، گروهى از آن مردم اطاعتش مىكنند و شب هنگام رهسپار مىشوند و به آرامى پيش مىروند و نجات مىيابند.
اين گروه اصلاً تأمّل نميكنند، ولي بعضي ميخواهند در همه مطالب، تأمّل و دو دو تا چهار تا كنند. در حالي كه حرف انبيا و اوليا بايد بلافاصله اطاعت شود، اصلاً در باب اطاعت از معصومين، نشستن و تحليل كردن غلط است تا بيايي تحليل كني، دشمن برده و رفته و برنده است.
حضرت در ادامه ميفرمايد: امّا گروه ديگر ميخواهند تحليل كنند و سخن او را دروغ مىشمارند و شب را در جاى خود مىگذرانند و آن لشكر سپيده دم بر ايشان مىتازد و همه را قلع و قمع مىكند، اين است حكايت كسى كه از من اطاعت كند و از آنچه آوردهام پيروى كند و حكايت كسى كه از من نافرمانى كند و آنچه را از حق آوردهام دروغ شمارد.
لذا راه دين، راه تحليلي نيست، بلكه راه اطاعت است، براي همين حضرت ميفرمايند اگر دقّت كنيد كه من چه ميگويم، برنده هستيد و إلّا اگر اطاعت نكنيد، دشمن از شما ميبرد!
بارها و بارها به اين قاعده امام و امّت اشاره كرديم و عرض كرديم: ما يك امّت داريم و يك امام؛ يعني چند امام نداريم، اين مطلب را خود وجود مقدّس حضرات معصومين هم به ما ياد دادند، مثلاً آن جا كه فردي در زمان امامت امام حسن، به امام حسين مراجعه كرده و سؤال شرعي ميپرسد، حضرت براي تبيين اين نكته، جواب او را نميدهند و به او ميفرمايند: «ارجع الي امامي الحسن»؛ چون مي خواستند بيان كنند كه امام، يكي است.
گرفتار شدن در بيابان و تحليل كردن!
پيامبر اكرم(ص) فرمودند: «إنّما مَثَلي ومَثَلُكُم ومَثَلُ الأنبياءِ كمَثَلِ قَومٍ سَلَكوا مَفازَةً غَبَراءَ، لا يَدرونَ: ما قَطَعوا مِنها أكثَرُ أم ما بَقِيَ، فحَسَرَ ظُهورُهُم ونَفِدَ زادُهُم وسَقَطوا بَينَ ظَهْرانَيِ المَفازَةِ فأيقَنوا بالهَلَكَةِ، فبَينَما هُم كذلكَ إذ خَرَجَ علَيهِم رجُلٌ في حُلّةٍ يَقطُرُ رأسُهُ، فقالوا : إنّ هذا لَحَديثُ عَهدٍ بالرِّيفِ، فانتَهى إلَيهِم فقالَ : مالَكُم يا هؤلاءِ؟ قالوا: ما تَرى؟! حَسَرَ ظَهرُنا ونَفِدَ زادُنا وسَقَطنا بَينَ ظَهرانَيِ المَفازَةِ ، و لا نَدري ما قَطَعنا مِنهُ أكثَرُ أم ما بَقِيَ علَينا؟ قالَ: ما تَجعَلونَ لِي إنْ أورَدتُكُم ماءً رِوَىً و رياضا خُضرا؟ قالوا: نَجعَلُ لَك حُكمَكَ ... فأورَدَهُم رياضا خُضرا و ماءً رِوَىً، فمَكَثَ يَسيرا فقالَ : هَلِمُّوا إلى رياضٍ أعشَبَ مِن رياضِكُم ، و ماءٍ أروى مِن مائكُم ، فقالَ جُلُّ القَومِ : ما قَدَرنا على هذا حتّى كِدْنا ألاّ نَقدِرَ علَيهِ ! و قالَت طائفَةٌ مِنهُم : أ لَستُم قَد جَعَلتُم لهذا الرّجُلِ عُهودَكُم و مَواثيقَكُم أن لا تَعصُوهُ و قَد صَدَقَكُم في أوَّلِ حَديثِهِ ، و آخِرُ حَديثِهِ مِثلُ أوَّلِهِ ؟! فَراحَ و راحُوا مَعهُ، فأورَدَهُم رياضا خُضرا و ماءً رِوىً ، و أتى الآخَرينَ العَدُوُّ مِن تَحتِ لَيلَتِهِم، فأصبَحوا ما بينَ قَتيلٍ و أسيرٍ».
حضرت در اين روايت مثل خودشان و ما و پيامبران را بيان ميكنند كه ملّا محسن فيض كاشاني ميفرمايد: آنجا كه پيامبر ميگويد من و انبيا، يعني همه هاديان الهي كه اعم از اوليا، حصّيصين حضرت حقّ و ... ميشوند.
مثل و حكايت من و شما و پيامبران، حكايت گروهى است كه بيابانى خشك و سوزان را مىپيمايند و نمىدانند مسافتى را كه پيمودهاند، بيشتر است يا آنچه مانده؟ يعني وقتي دارند ميروند نميفهمند چه خبر است و فقط به دنبال آب هستند. خسته و كوفته مىشوند و توشهشان به پايان مىرسد و در وسط بيابان مىافتند و يقين مىكنند كه از بين مىروند.
در همين حال ناگاه مردى حُلّه بر تن در حالى كه از سرش آب مىچكد، نمايان مىشود، آن عدّه مىگويند: اين مرد، تازه از آبادى مىآيد. پس، چون به آنها مىرسد، مىگويد: شما را چه شده است؟ آن عده مىگويند: مىبينى كه از نفس افتادهايم و توشهمان تمام شده و در وسط اين بيابان از پا در آمدهايم و نمىدانيم بيشتر راه را پيمودهايم يا كمترش را؟ آن مرد مىگويد: اگر شما را به آبى گوارا و باغ و بستانهاى سرسبزم برسانم، به من چه مىدهيد؟
آيا كسي در اين حالت ميآيد، بگويد: حالا بگذار دو دو تا چهار تا كنيم و ببينيم راست ميگويي يا دروغ؟! لذا آنها مىگويند: هر چه تو بگويى فرمان خواهيم برد...
آن مرد آنها را به باغهايى سرسبز و خرم و آبى گوارا مىرساند و پس از درنگى كوتاه به آنها مىگويد: برخيزيد تا شما را به باغ و بستانهاى سرسبزتر از اين جا و آبى گواراتر از اين آب ببرم. اما بيشتر آن عدّه مىگويند: چيزى نمانده بود كه به همين مقدار هم دست نيابيم، ليكن گروهى از ايشان مىگويند: مگر با اين مرد عهد و پيمان نبستيد كه نا فرمانيش نكنيد! او در آغاز به شما راست گفت و اين حرفش هم مانند حرف اوّلش راست است،. پس اين گروه با او به راه مىافتند و او آنها را به باغهايى خرّم و آبى گوارا مىرساند، اما ديگران [همان جا مىمانند و] شب هنگام گرفتار شبيخون دشمن مىشوند و صبحگاه از آنان چيزى جز كشته و اسير باقى نمىماند.
لذا حضرت با بيان اين مثال، باز هم ميخواهند بفرمايند: مثل شما، مثل آن كسي است كه در بيابان گير كرده، در آن حال، اگر كسي به او مژدهاي دهد، آيا ميآيد تحليل كند؟!
مرحوم سلطان آبادي ميفرمودند: لعنت بر اين تحليلها كه گاهي تمام مطالب انسان را از بين ميبرد!
دستوري از پيامبر(ص) به مؤمنين
پيامبر گرامي اسلامي يك دستوري هم به ما دادهاند و آن اين است: «لا يُؤمنُ أحدُكُم حتّى أكونَ أحَبَّ إلَيهِ مِن نَفْسِهِ، وأهْلي أحَبَّ إلَيهِ مِن أهْلِهِ، وعِتْرَتي أحَبَّ إلَيهِ مِن عِتْرَتِهِ، وذُرِّيَّتي أحَبَّ إلَيهِ مِن ذُرِّيَّتِهِ».
هيچ يك از شما ايمان ندارد، مگر آن گاه كه مرا از خودش بيشتر دوست داشته باشد و نيز خانواده مرا از خانواده خودش و خاندان مرا از خاندان خودش و نسل مرا از نسل خودش.
حضرت در روايت ديگري ميفرمايند: هر كس من و اهل بيتم را دوست داشته باشد، 10 خصلت در دنيا و 10 خصلت در آخرت به او داده ميشود، يكي از اين مطالب اين است كه وقتي من و اهل بيتم را دوست داشت و اطاعت كرد، در دنيا به او ورع و بصيرت ميدهم، پس بايد دقّت كرد كه دوست داشتن خالي به درد نميخورد و بايد با اطاعت همراه باشد
...
انگيزه قيام 15 خرداد
پانزده خرداد چرا به وجود آمد؟ و مبدأ وجود آن چه بود؟ و دنبالۀ آن در سابق چه بود؟ و الآن چيست؟ و بعدها چه خواهد بود؟ 15 خرداد را كي به وجود آورد؟ و دنبالۀ آن را كي تعقيب كرد؟ و الآن كي همان دنباله را تعقيب ميكند؟ و پس از اين اميد به كيست؟ 15 خرداد براي چه مقصدي بود؟ و تا كنون براي چه مقصدي است؟ و بعدها براي چه مقصدي خواهد بود؟ 15 خرداد را بشناسيد؛ و مقصد 15 خرداد را بشناسيد؛ و كساني كه 15 خرداد را به وجود آوردند بشناسيد؛ و كساني كه 15 خرداد را دنبال كردند بشناسيد؛ و كساني كه از اين به بعد اميد تعقيب آنها هست بشناسيد؛ و مخالفين 15 خرداد، و مقصد 15 خرداد را بشناسيد.
15 خرداد از همين مدرسه شروع شد. عصر عاشورا در همين مدرسه اجتماع عظيم بود؛ و بعد از اينكه صحبتهايي و افشاگريهايي شد، دنبالۀ آن منتهي به 15 خرداد شد. 15 خرداد براي اسلام بود و به اسم اسلام بود و به مبدأيت اسلام و راهنمايي روحانيت و همين جمعيتها كه الآن اينجا هستند. اينها بودند كه 15 خرداد را به وجود آوردند. همين سنخ جمعيت بودند كه 15 خرداد را به وجود آوردند. و همين سنخ جمعيت بودند كه كشته شدند. همين طبقه از افراد اسلامي بودند كه براي اسلام قيام كردند و هيچ نظري جز اسلام نداشتند 15 خرداد را به وجود آوردند. همين جمعيتي كه مقصدي غير از اسلام ندارند در تعقيب 15 خرداد تا حالا دنبال كردند. از همين جمعيت كه مقصدي غير از اسلام ندارند اميد آن است كه تعقيب كنند و نهضت ما را به ثمر برسانند.
آفرينندگان حماسۀ 15 خرداد
يك كارشناس علوم ديني با اشاره به شرايط سخت دوران امامت امام موسي كاظم(ع) و تقيه ايشان در امر امامت، به بيان راز هولناكي از جنايت منصور دوانيقي در خصوص فرزندان حضرت زهرا(س) پرداخت.
حجتالاسلام علي ثمري، كارشناس علوم ديني و عضو قرارگاه راهبردي عمار، با بيان اينكه عصر امامين كاظمين(ع) يكي از مقاطع حساس و بسيار سرنوشتساز تاريخ تشيع بوده است، ابراز داشت: دوران موسيبن جعفر(ع) اوج ددمنشي بنيعباس بوده است، به طوري كه عروس منصور دوانيقي نقل ميكند كه منصور كليدي را به او داد و گفت: اين كليد يكي از خزائن من است، بعد از مرگ من به اتفاق مهدي پسرم كه خليفه و جانشين بعد از من است، در اين خزينه را باز كنيد و هر آن چه در آنجا ديديد، خط و مشي آينده شما را در امر حكومتداري مشخص ميكند.
وي افزود: بعد از به درك واصل شدن منصور دوانيقي، عروسش ماجرا را با مهدي عباسي در ميان گذاشت و وقتي آنها در خزينه را باز كردند، با صحنه بسيار عجيبي روبرو شدند و آن اينكه سرهاي متعددي از هاشميان در سياهچال مشاهده كردند كه اين موضوع از خفقان بسيار شديد در دوران امامت امام موسي كاظم عليهالسلام حكايت دارد.
ثمري با بيان اينكه امام صادق عليهالسلام در آستانه شهادت در وصيتنامه 5 نفر را به عنوان وصي خود معرفي كردند، اظهار داشت: امام صادق(ع) در وصيت نامه خويش خليفه وقت آن زمان، منصور دوانيقي، «محمد بن سليمان» فرماندار مدينه، «عبدالله بن جعفر» برادر بزرگ امام كاظم، موسي بن جعفر و حميده همسرش را به عنوان وصي تعيين كردند.
وي با تاكيد بر شرايط سخت دوران امامت امام موسي كاظم(ع)، ادامه داد: هشام و مومن طاق كه از متكلمين حاذق آن روزگاران و پرورش يافته مكتب جعفري بودند، پس از شهادت امام صادق (ع) به سمت خانه عبدالله فرزند ارشد امام صادق روانه شدند؛ چرا كه مردم اعتقاد داشتند، عبدالله بن جعفر بعد از پدرش صاحب امر امامت است، هنگامي كه آن دو بر او وارد شدند، از پاسخهاي عبدالله متوجه شدند كه وي به دروغ ادعاي امامت ميكند، هشام نقل ميكند: بعد از آن، ما از نزد او گمراهانه بيرون آمديم و نمىدانستيم كه من و ابو جعفر به كجا رو آوريم؟ پس در بعضى از كوچههاى مدينه گريان و سرگردان نشستيم، همچنان حيران بوديم كه ناگاه مرد پيرى را ديدم كه به دست خود به جانب من اشاره مىكرد.
اين كارشناس ديني بيان داشت: پس از آن مومن طاق و هشام به خانهاي رهنمون ميشوند كه امام موسي كاظم(ع) در آنجا حضور داشتند، هشام از حضرت پرسيد: بعد از امام صادق، چه كسى امام است؟، فرمود: «اگر خدا خواهد كه تو را هدايت فرمايد، هدايت خواهد فرمود»، امام موسي كاظم پيوسته به حاشيه ميرفتند و به صراحت امامت خويش را بيان نميكردند، تا اينكه هشام عرض كرد: يا بن رسول الله آيا شما امام داريد؟ حضرت پاسخ نداد و سكوت حضرت دليلي بر اين بود كه خود اين بزرگوار امام است، بعد امام موسي بن جعفر(ع) فرمود: مواظب باشيد، به كسي جز خواص نگوييد و ملتفت باشيد كه اگر متوجه شوند شما اينجا آمديد، در اينجا حضرت با انگشت اشارهشان سه مرتبه زير گلوي مباركش كشيدند كه يعني سرتان را از بدنتان جدا خواهند كرد.
وي با اشاره به فعاليتهاي علمي حضرت موسي بن جعفر(ع)، افزود: امام كاظم (ع) توانست حوزه درسي پدر بزرگوارش را سر و سامان دهد و شاگردان پراكنده او را از نو جمع كند و به درس و بحث بپردازد، اين در شرايطي بود كه هر مقدار كه از زمان شهادت امام صادق (ع) فاصله بيشتر ميشد، اعمال فشار بر امام و علويان نيز بيشتر ميشد.
ثمري با بيان اينكه هارون الرشيد براي انتقال امام كاظم(ع) از مدينه به بغداد از خدعه و حيله استفاده كرد، اذعان داشت: هنگامي كه هارونالرشيد از سفر حج بر ميگشت، دستور داد سه كجاوه آماده سازند، يكي به سمت مكه، ديگري به سمت بصره و در نهايت بغداد، امام در يكي از اين كجاوهها با غل و زنجير نزد عيسي يكي از نوادگان منصور كه حاكم بصره بود، بردند، پس از آنكه هارون متوجه مداراي عيسي با امام موسي كاظم(ع) شد، دستور داد ايشان را به بغداد منتقل كنند.
وي ادامه داد: هارون امام را به بغداد منتقل كرد و به فضل بن ربيع سپرد و طي چندين سال حضرت موسي كاظم از اين زندان به آن زندان منتقل ميشدند تا اينكه در سال 183 هجري در سن 55 سالگي به دستور هارون توسط مردي ستمكار به نام سندي بن شاهك مسموم و شهيد شد.
فارس
به مناسبت سالروز ولادت ثامنالحجج(ع) و دهه كرامت با حجتالاسلام والمسلمين حميد احمدي جلفايي نويسنده كتاب نجمه خاتون(س)، درباره شخصيت و زندگاني مادر امام رضا(ع) گفتوگويي را ترتيب داديم كه بخش پاياني آن در ادامه ميآيد:
* مادرشوهر بانو تكتم لقب «مصفاة» را از امام معصوم خود دريافت كرده بود
*هنگامي كه بانو تكتم وارد خانه امام(ع) شدند، چه مقدار زماني طول كشيد تا ايشان به افتخار همسري امام موسي كاظم عليهالسلام نائل آيند؟ در خصوص اينكه حميده خاتون متولي امر تربيت ايشان ميشوند هم توضيحاتي را ارائه دهيد.
مقام علمي و معنوي حميده خاتون، در عصر خود بينظير بوده است؛ به گونهاي كه شوهرش امام صادق(ع)، لقب «مصفاة» را به او داده بود و در تفسير آن فرموده بود كه: «يعني تصفيه شده از همه عيبها و آلودگيها همچون شمش طلا».
در خصوص مقام علمي و تسلط وي بر معارف ديني و مسائل اسلامي، عرض شد كه مقام آن بانو به قدري بالا بود كه امام صادق(ع)، همه زنهاي امت اسلامي را دقتي كه سؤالي و يا مشكلي براي آنها پيش ميآمد، به آن بانو ارجاع ميدادند و همچنين آن حضرت، در نشر احاديث اهل بيت عصمت و طهارت(ع) بسيار كوشا بودهاند.
و از اقبال خوش بانو تكتم، يكي آن بود كه آن حضرت، از همان ابتدا ورود به منزل امام(ع)، در محضر بانوي عالمه و فقيهه و عارفهاي همچون حميد خاتون دانشجو شد و تا مدتها قبل از ازدواج به امام كاظم(ع)، در مكتب تعليم و تربيت آن بانوي مكرمه توشههاي زيادي اندوخت.
چنانكه از نقل شيخ صدوق در عيونالاخبار و برخي از منابع ديگر فهميده ميشود، گويا وجود نازنين امام كاظم(ع) پس از آنكه آن بانوي مخدره را به منزل خود آوردند، ابتدا براي مدتي-كه احتمال ميرود چند ماه بيشتر طول نكشيد- آن را به عنوان يك كنيز، به مادرشان حميده خاتون تحويل دادند و پس از گذشت اين مدت، بانو حميد خاتون، دوباره او را به آن حضرت بخشيد و در واقع آن بانو را به عقد آن امام بزرگوار درآورد.
اينكه ميگوييم اين مدت فاصله، بيش از چند ماهي طول نكشيده است، به خاطر اين است كه آن بانو، در سال 147 وارد مدينه شده است و در سال 148، امام رضا(ع) از آن بانو به دنيا آمد و مدت حمل امام(ع) نيز، به اندازه متعارف و طبيعي (يعني همان نه ماه) بوده است، پس اين مدت فاصله، نبايد از دو يا سه ماه بيشتر طول كشيده باشد.
* زماني كه «حميده خاتون» به تمجيد «نجمه خاتون» پرداخت
*همانطور كه اشاره كرديد بعد از گذشت چند ماه ازدواج امام موسي كاظم(ع) و بانو تكتم انجام ميشود، اين پيوند آسماني چگونه صورت گرفت؟
همانگونه كه مرحوم صدوق، در حديث شماره دوم از احاديث مرتبط با اين موضوع (در كتاب عيونالاخبار) با سند معتبر خود از شخصي به نام «علي بن ميثم» نقل كرده است، پس از آن كه امام كاظم(ع) آن كنيز خوش اقبال را خريداري كرد و تحويل مادرش حميده خاتون داد، روزي بانو حميده خاتون، خطاب به فرزندش امام كاظم(ع) گفت: اي فرزندم، همانا من در شأن و منزلت، هيچ زني را بهتر از «تكتم» در مدينه نميشناسم و شك ندارم كه به زودي از آن بانو، فرزندي به دنيا خواهد آمد كه بهترين انسانها در روي زمين خواهد بود، پس تو با او ازدواج كن و حرمت او را مراعات كن.
به اين ترتيب، آن بانوي مخدره و مكرمه، به عقد دائمي بهترين خلائق روي زمين يعني امام هفتم شيعيان، امام كاظم(ع) در آمد و زندگي مشترك و پر افتخار خود را با آن حضرت، رسما شروع كرد.
البته در اينكه، آيا هنگام تزويج آن بانو، پدر بزرگوار امام كاظم(ع) يعني وجود نازنين امام صادق(ع) هنوز زنده بودند يا نه؟ اطلاع خيلي صريح و دقيقي در دست نيست، ولي احوال و قرائن موجود در روايات، نشان ميدهند كه گويا آن حضرت در اين هنگام، به شهادت رسيده بودند.
اما هر چند كه آن بانوي مكرمه، از قيد اسارت و كنيزي و نگرانيهاي مرتبط با آن، ديگر خلاصي يافته بودند و از طرفي ديگر، در مكتب تربيت و تعليم بانو حميده و در بيت سراسر نوراني و باصفاي امام(ع) تقريباً به يك طمأنينه و سكينه قلبي بالايي رسيده بودند، ولي به دليل موقعيت خاص زندگي امام كاظم(ع) و ظلم و فساد و آزارهاي پيدرپي حاكمان غاصب در حق اين خاندان، اين بانوي بزرگوار در معرض امتحاناتي ديگر، قرار گرفته بودند و در واقع، پس از شهادت امام صادق(ع)، هر چند براي مدتي بسيار كوتاه، براي آنكه خليفه وقت، شورشهاي احتمالي علويان و شيعيان را فروكش كند، از ظلم و آزار و فشارهاي خود كاست، ولي پس از مدتي كوتاه، به خاطر بيم از رويكرد علويان و شيعيان به سمت امام كاظم(ع) و بيعتهاي پنهاني با آن حضرت و به عبارتي ديگر، به خاطر ترس از موقعيت آن امام(ع)، دوباره به ظلم و ستم و فشار و اذيت خود ادامه داد.
از اين رو بايد گفت كه زندگي بانو تكتم در بيت امام(ع) از همان لحظه اول، با مشكلات زيادي همراه بود و در واقع آن بانو، از طرفي با صبر و استقامت در منجلاب اين سختيها و از طرفي ديگر، با سعي بليغ در خدمت به آن امام بزرگوار، روز به روز، به شأن و منزلت خود در نزد خداوند متعال ميافزود.
*لطفاً ماجراي ولادت امام رضا(ع) را شرح ميدهيد؟
تقريباً پس از گذشت نه ماه از زندگي مشترك امام كاظم(ع) با آن بانوي مكرمه، سرانجام آن وعدهاي كه رسول اكرم(ص) و وجود نازنين اميرالمؤمنين(ع)، در عالم رؤيا به آن حضرت داده بودند محقق گشت و مولودي بسيار مبارك و نوراني كه از همان ابتداي ولادت خود كرامات و معجزات الهي را به نمايش گذاشت، از آن بانو متولد شد.
بانو تكتم، در طول مدتي كه به اولين فرزند خود امام عليبن موسيالرضا(ع) حامله بود، مدام معجزات و كرامات آن مولود را در رحم خود و سپس موقع تولد و بعد از آن در طول تربيت آن فرزند، با چشمان خود ميديد و كاملاً فهميده بود كه اين نوزاد و كودك نوراني، كاملاً با كودكان ديگر متفاوت است و به همين خاطر، بخت و اقبال بسيار بلندي در انتظار او نشسته است.
* شرح ماجراي ولادت امام رضا(ع) از زبان مادرش
او خود در روايتي (كه مرحوم صدوق و بسياري از مورخان ديگر آوردهاند) گفته است: «لَمّا حَمَلْتُ بِابْنِي عَلِيٍّ، لَمْ أَشْعُر بِثِقْلِ الْحَمْلِ وَكُنْتُ أسْمَعُ فِي مَنامِي تَسْبيحاً وتَهْليلاً وتَمْجيداً مِنْ بَطْني فَيُفْزِ عُني ذلِكَ ويُهَوِّلُنِي فَإذَا انْتَبَهْتُ لَمْ أسْمَعْ شَيْئاً»
موقعي كه من به فرزندم علي(ع) حامله شدم، سنگيني حمل او را احساس نميكردم و موقع خواب، صداي تسبيح (سبحانالله) و تهليل (لاالهالاالله) و تمجيد (الحمدلله) او را از بطن خود ميشنيدم و ميترسيدم، ولي وقتي بيدار ميشدم، ديگر چيزي نميشنيدم.
آن بانوي بزرگوار، با مشاهده اين كرامات و معجزات، پيوسته روز شماري ميكرد تا مدت حمل آن فرزند نوراني به پايان رسد و شاهد به دنيا آمدن آن مولود موعود باشد و طبيعتاً، وجود نازنين امام كاظم(ع) نيز، قبل از به دنيا آمدن آن فرزند، از شأن و منزلت آن مولود، براي آن بانوي مكرمه سخن گفته بود و به او وعده داده بود كه چه مولود بزرگوار و صاحب منزلتي از وي به دنيا خواهد آمد.
به همين جهت، آن بانوي مخدره، بيش از هر مادر ديگري مواظب طفل خود در بطنش بود تا اندك آسيبي به وي نرسد و چيزي از نورانيت آن كاسته نشود، تا اينكه بالاخره در يازدهم ذيقعده سال 148 هجري قمري، اولين فرزند آن بانوي مكرمه يعني وجود نازنين امام رضا(ع) ديده به جهان گشود و دل همه شيعيان و علويان را مملو از سرور كرد.
آن بانوي بزرگوار، خود در اين زمينه گفته است: «فَلَمّا وَضَعْتُهُ عَلَي الأرْضِ وَاضِعاً يَدَهُ عَلَي الأرّضِ رَافِعاً رأسَه إلَي السَّماءِ يُحَرِّكُ شَفَتَيْهِ كَأَنَّهُ يَتَكَلَّمُ».
وقتي آن فرزند را به دنيا آوردم، او در همان لحظه اول، دست خود را بر زمين نهاد و سر مباركش را به سمت آسمان بالا برد و آنگاه لبهاي مباركش حركت كرد، به گونهاي كه گويا (با خداوند متعال) سخن ميگفت.
* جملهاي كه امام كاظم(ع) بعد از ولادت امام رضا(ع) به همسرش گفت
در اين هنگام بود كه امام كاظم(ع) با سرور و خوشحالي وارد زادگاه فرزند معصومي شد و خطاب به آن بانوي مكرمه، چنين فرمود: «هَنِيئاً لَكِ يَا نَجِمةُ، كَرَامَةَ رَبِّكِ»، اي نجمه، گوارا باد بر تو اين كرامت پروردگار.
سپس آن بانو ميگويد: آنگاه من آن طفل نوراني را در پارچه سفيدي پيچيدم و آن را به آغوش پدرش دادم و آن حضرت، در گوش راست او اذان و در گوش چپش اقامه گفت و سپس از اطرافيان خود اندكي آب فرات خواست و لبها و زبان مبارك آن مولود را به آب فرات تيمم فرمود و پس از آن دوباره آن فرزند را به من تحويل داد و فرمود: «خُذِيِه؛ فَإنَّهُ بَقِيَّةَ اللهِ فِي أَرْضِهِ»، فرزندت را تحويل بگير، كه همانا او رحمت پايدار خداوند بر روي زمين است.
* لقب «طاهره»، مدال افتخار آن بانو از سوي امام(ع)
نقل شده است كه وجود نازنين امام كاظم(ع) پس از به دنيا آمدن اولين فرزند خود- امام رضا(ع)- به بانو تكتم لقب «طاهره» را اعطا كرد و اين در واقع، بهترين مدال افتخار او از ناحيه امام معصوم(ع) محسوب ميشود كه نشان از نهايت پاكي سيرت وي دارد.
به گزارش جهان به نقل از فارس، كتاب «تشنه و دريا» گوشهاي از خاطرات جذاب و خواندني «محمدتقي رضايي كوپايي» است كه مدتي طولاني افتخار پاسداري از بيت و دفتر امام خميني (ره) در جماران را داشته است.
وي در خلال خاطرات خويش، از نحوه پيوستن به گروه پاسداران بيت امام تا روزهاي فراق و جدايي در خرداد 1368 سخن گفته و در اين ميان ناگفتههايي را بر قلم رانده كه خواننده در جايي ديگر نديده و نشنيده است.
كتاب «تشنه و دريا» به كوشش «غلامعلي رجايي» تأليف شده است؛ وي در مقدمه اين كتاب ميگويد: مراودات من با بيت شريف و مكرم حضرت امام، كه به ضرورت جنگ و طي شش سالي كه از سال 1361 تا 1366 مسئوليت فرهنگي واحد تبليغات جبهه و جنگ قرارگاه مركزي كربلا و مسئوليت واحد تبليغات جبهه و جنگ قرارگاه مركزي خاتم الانبياء (ص) را بر عهده داشتم برقرار شده بود بركات بيپاياني براي من داشته و دارد.
يكي از اين بركات علاوه بر تشريفات مكرر خصوصي و عمومي من به محضر نوراني امام عزيز، آشنايي نزديك با دوستاني بود كه در دفتر امام خدمت ميكردند و يا به امر مهم حفاظت از امام همت ميگماشتند. امري كه بحمدالله تاكنون با همان قوام تداوم يافته است.
امام كه در شامگاه تلخ 14 خرداد 1368 از بين ما رفت و صفاي جماران را يكسره با خود برد، به تني چند از دوستان حلقه اول حفاظت از امام كه در مقر بسيار حساس سه راه بيت مستقر بودند و هر كس كه ميخواست به طور خصوصي يا عمومي با امام ملاقات كند بايد از حلقه آنان رد ميشد، صحبت كردم تا خاطرات خود را از سالها خدمت در جماران و در سايه امام بنويسند كه از اين ميان تاكنون اثري كه در دسترس شما خوانندگان گرامي بوده، به دست آمده است و اميد كه فتح بابي در اين راستا باشد و ساير دوستان دفتر و پاسداران و محافظين امام نيز در اين زمينه همت بگمارند و دين خويش را به تاريخ ايران ادا كنند.
خاطرات برادران پاسدار محافظ امام در جماران از ايشان به دو دليل حائز اهميت است: نخست آنكه اين خاطرات بيواسطه يا حداقل با يك واسطه معتبر از امام نقل شدهاند. دوم آنكه چون برادران پاسدار در ارتباط بسيار نزديكي با مردم بودهاند و با اهالي محترم محله جماران سالها حشر و نشر داشتهاند، خاطرات و مشاهداتشان در برگيرنده نكات بسيار زيبايي از شور و شوق اقشار مختلف مردم در ملاقاتهايشان با امام است.
كتاب «تشنه و دريا» دربردارنده بيش از بيست فصل نظير «آغاز جنگ تحميلي»، «مأموريت به تهران و بيت امام»، «پاسداران بيت امام»، «مسئولان و محافظان بيت امام»، «شخصيت يادگار گرامي حضرت امام»، «همسر حضرت امام»، «اعضاي دفتر امام»، «خاطراتي از حضرت امام»، «ملاقاتهاي ويژه با امام»، «عشق مردم به امام»، «حفاظت از امام در اوج ترورها»، «بيماري امام»، «ملاقاتهاي تلخ و شيرين» و «ايام ارتحال جانسوز حضرت امام» است.
در بخشي از اين كتاب درباره «اعتراف خبرنگار خارجي به صلابت امام» ميخوانيم: يك خبرنگار آمريكايي به نام مايك ولس هم پس از بيست و پنج سال كه از مصاحبهاش با امام ميگذشت ميگويد: «بعد از اشغال سفارت آمريكا توسط دانشجويان، از آيتالله خميني وقت مصاحبه خواستم. فكر نميكردم در چنين موقعيتي ايشان به من وقت ملاقات بدهند.
ولي با كمال تعجب مرا پذيرفت. وقتي خدمت ايشان رسيدم و مسأله اشغال سفارت آمريكا را مطرح كردم آيتالله خميني با صلابتي خاص و آرامشي وصف ناشدني به سؤالهاي من پاسخ دادند. من در مدت سالها خبرنگاريام و تا آن زمان كسي را مانند ايشان نديدهام.
مؤسسه چاپ و نشر عروج كتاب «تشنه و دريا» را در266 صفحه و با قيمت 14000 تومان منتشر و روانه بازار نشر كرده است.
به گزارش جهان، حسين شريعتمداري در سرمقاله امروز كيهان با عنوان "...اينهمه راه آمدهايم" نوشت:
«شما يك زندگي جدا از دنياي جديد داشتهايد. مباحث مربوط به اقتصاد مدرن و حقوق و روابط جديد بينالملل را مطالعه نكردهايد. تحصيلات شما در علوم اسلامي و الهي است. شما با دنياي كنوني سياست و معادلات جاري آن در زندگي اجتماعي درگير نبودهايد. با اين وجود، آيا احساس نميكنيد كه بايد در راهي كه اعلام كردهايد تجديدنظر كنيد؟»
به گزارش جهان به نقل از فارس، عبدالرحيم سعيدي راد از شاعران كشورمان براي درگذشت و رحلت امام خميني (ره) شعري سروده است. اين مثنوي كه «شب زخم خورده» نام دارد به شرح زير است:
اي شب كه دلي چو ماه داري
در سينه هزار آه داري
اي محرم راز هر چه عاشق
همپاي نياز هر چه عاشق
همراه علي(ع) و خيل اصحاب
بيدار تويي و ما همه خواب
اي شب كه رفيق راه بودي
با يوسف ما به چاه بودي
با نوح به درد دل نشستي
با كشتي او به گل نشستي
برخيز و بيا وضو كن امشب
با آينه گفتوگو كن امشب
اي شب كه دلي بزرگ داري
در سينه غمي سترگ داري
من نيز شكستهبالم امشب
مجهولترين سؤالم امشب
با باد و تگرگ آشنايم
ابريست هواي چشمهايم
بغضي كه نشسته در صدايم
ره بسته به روري واژههايم
امشب كه ز بوي عشق مستم
از سكر «سبوي عشق» مستم
*
اي شب كه دلي چو ماه داري
در سينه هزار آه داري
آرام ز جاي خويش برخيز!
در ساغر تشنهام عطش ريز !
آرام به من بگو چه ديدي
آن دم كه به اوج غم رسيدي
آن دم كه يگانه يارمان رفت!
آيينة روزگارمان رفت!
رفت آنكه حقيقتيست زنده
در سينه روايتيست زنده
رفت آنكه چو نوح ناخدا بود
از هر چه به جز خدا، جدا بود
رفت آنكه ز نسل آسمان بود
آرام و متين و مهربان بود
مقصود تمام عارفان، او!
سر حلقة خيل عاشقان، او!
ميراث تمام انبيا، او!
از حيلة «ما» و «من» جدا، او!
با آل رسول، همسخن او
مانند خليل بت شكن، او
او زادة ذولفقار حيدر
فرزند عزيزي از پيمبر
او «نقطة عطف» عشق و مستي
آيينهاي از خدا پرستي
او «بادة عشق» خيل مستان
او خال لب خدا پرستان
او از «ره عشق» تا خدا رفت
آسوده به سوي آشنا رفت
*
اي شب، شب زخم خورده برخيز
در ساغر تشنهام عطش ريز!
*
...آيينه عشق واژگون شد
دامان سپيده لالهگون شد
///
امام خميني :
*از امور مهمي كه بر همه واجب است ، دفاع ازاسلام وجمهوري اسلامي است.
* هدف معنوي ، رمز معماي شهادت است.
*پايداري شما عزيزان من ، در راه حق وابطال باطل ، ملتهاي جهان را تكان داد\
....
ايلنا: معاون مركز مديريت حوادث و فوريتهاي پزشكي استان قم از همراهي ۱۰ دستگاه آمبولانس با كاروان اعزامي قم به مرقد امام خميني (ره) در ايام ۱۴ و ۱۵ خرداد ماه خبر داد.
به گزارش ايلنا؛ مهدي فراهاني با اشاره به آماده باش مركز اورژانس ۱۱۵ قم همزمان با ايام ارتحال امام خميني (ره) گفت: در اين خصوص برنامه ريزي هاي اورژانس حول دو موضوع برگزاري مراسم ايام ارتحال امام خميني (ره) و پيش بيني بار ترافيكي سنگين در محور هاي قم طي تعطيلات آخر هفته، انجام شده است.
وي با اشاره به برگزاري جلسات هماهنگي با كليه نيروهاي امدادي، فرمانداري و مديريت بحران استانداري قم اظهار داشت: به دنبال برگزاري اين جلسات قرار شد تا ۱۰ دستگاه آمبولانس، ۵۰۰ دستگاه اتوبوس كاروان اعزامي از قم به مرقد امام (ره) را در مسير رفت و برگشت همراهي كنند كه ۳ دستگاه آن از سپاه و ۳ دستگاه از جمعيت هلال احمر و ۴ دستگاه نيز توسط مركز اورژانس ۱۱۵ قم تامين مي شود.
فراهاني با توجه به استقرار نيرو هاي امدادي در محورهاي استان قم گفت: دراين ايام ۴ پايگاه اورژانس ۱۱۵ به صورت تمام وقت در اتوبان قم – تهران فعال خواهد بود و به ازاي هر ۱۵ كيلومتر ۱ دستگاه آمبولانس مستقر خواهد بود كه پوشش تا كيلومتر ۶۵ ادامه خواهد داشت و بعد از آن با هماهنگي كه با مركز اورژانس تهران صورت گرفته است اين مركز تا مرقد امام را پوشش مي دهد.
وي افزود: همچنين بعد از مراسم ارتحال و مسير برگشت به قم و مسير هاي منتهي به حرم مطهر حضرت معصومه(س) و مسجد مقدس جمكران ۳۴ پايگاه اورژانس با ۶۸ نيرو در سطح شهر و جاده مستقر و به حالت آماده باش است.
معاون مركز مديريت حوادث و فوريت هاي پزشكي استان قم همچنين از فعاليت يك دستگاه اتوبوس آمبولانس در اين ايام خبر داد و گفت: صبح روز ۱۴ خرداد ماه ۱ دستگاه اتوبوس آمبولانس در اتوبان قم – تهران و در مجتمع تفريحي رفاهي مهتاب به همراه يك تيم كامل امدادي مستقر مي شود كه بعد از مراسم در مسير برگشت اين اتوبوس آمبولانس در پارك سوارها مستقر خواهد شد.
وي در ادامه بيان داشت: علاوه بر اين، ۵ دستگاه موتور آمبولانس در هسته مركزي شهر و در اطراف مسجد جمكران مستقر مي شوند.