بند سيزدهم
اگر دوست داريد سعادت مند شويد
دولت و بخت به شما روي كند اين بند را زياد بخوانيد
. بخدا شيعيان ما چون زنبور عسل اند اگر مردم بدانند چه در دل دارند همه را ميخورند.
درقرآن آيه ديگري هم در رابطه با موسيقي حرام وجود دارد.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (لقمان/6)
در حديثى از امام صادق ع مىخوانيم: الغناء مجلس لا ينظر اللَّه الى اهله، و هو مما قال اللَّه عز و جل" وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ":" مجلس غنا و خوانندگى لهو و باطل،مجلسى است كه خدا به اهل آن نمىنگرد، (و آنها را مشمول لطفش قرار نمىدهد) و اين مصداق همان چيزى است كه خداوند عز و جل فرموده" بعضى از مردم هستند كه سخنان بيهوده خريدارى مىكنند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند"( وسائل الشيعه ج 12 صفحه 228 (باب تحريم الغناء))
البته " لَهْوَ الْحَدِيثِ"، مفهوم وسيع و گستردهاى دارد كه هر گونه سخنان يا آهنگهاى سرگرم كننده و غفلتزا را كه انسان را به بيهودگى يا گمراهى مىكشاند در بر مىگيرد، خواه از قبيل" غنا" و الحان و آهنگهاى شهوتانگيز و هوسآلود باشد، و خواه سخنانى كه نه از طريق آهنگ، بلكه از طريق محتوى انسان را به بيهودگى و فساد، سوق مىدهد.
و يا از هر دو طريق، چنان كه در تصنيفها و اشعار عاشقانه خوانندگان معمولى است كه هم محتوايش گمراه كننده است و هم آهنگش! و يا مانند داستانهاى خرافى و اساطير كه سبب انحراف مردم از" صراط مستقيم" الهى مىگردد. و يا سخنان سخريه آميزى كه به منظور محو حق و تضعيف پايههاى ايمان مطرح مىشود، همانند چيزى كه از ابو جهل و يارانش نقل مىكنند كه رو به قريش مىكرد و مىگفت:" مىخواهيد شما را از" زقوم" كه" محمد" ما را به آن تهديد مىكند اطعام كنم؟! سپس مىفرستاد و" كره و خرما" حاضر مىكردند و مىگفت:اين همان" زقوم" است! ... و به اين ترتيب آيات الهى را بباد استهزاء مىگرفت.
به هر حال" لهو الحديث" معناى گستردهاى دارد كه همه اينها و مانند آن را فرا مىگيرد، و اگر در روايات اسلامى و سخنان مفسرين روى يكى از اينها انگشت گذارده شده است هرگز دليل بر انحصار و محدوديت مفهوم آيه نيست.(رك:تفسير نمونه، ج17، ص: 15)
هر چشمي در قيامت گريان و بي خواب است مگر چشمي كه به كرامت خداوندي ممتاز شده باشد و براي مصائب حسين و آل محمد(ص) گريسته باشد.
براي بررسي وقايع 17شهريور 57 بايد قدري به عقب بازگشت وسير وقايع را از سال 56 دنبال كرد.خروش عمومي مردم در سال 56 به نحوي بود كه آن سال، سال عقب نشيني وتزلزل رژيم به شمار مي آمد. تمام شهرهاي ايران وبالاخص شهرهاي تهران، اصفهان، قم و مشهد در جوش وخروش براي محو آثار سلطنت وبراندازي رژيم بودند.
تجمعات عظيم ديني وانقلابي مردم در رمضان ومحرم وهمچنين تجمعات سياسي به علاوه ي انتشار اعلاميه وشب نامه از ديگر فعاليت هاي عليه رژيم به شمار مي آمد.
درست در چنين زماني رحلت حاج آقا مصطفي خميني، فرزند امام به طرز مشكوك در نجف منجر به درگيري مردم با حكومت وكشته وزخمي شدن عده اي كثير گرديد.علاوه بر قيام اعتصاب در دستگاه هاي دولتي وتظاهرات گوناگون حركت ملت را لحظه به لحظه وروز به روز شديدتر مي نمود.
در همين زمان دولت آموزگار با شعار نمادين (دوران فضاي باز سياسي)در 27مرداد 56 روي كار آمد وبدون انكه كاري از پيش ببرد در 4شهريور 57 بركنار شد.
شاه پس از آنكه از عده زيادي نااميد گشت، به گزينه اي چون شريف امامي رسيد.دولت شريف امامي با شعار (آشتي ملي) در 4شهريور 57 منصوب شد شريف امامي قبول مسوليت نخست وزيري را منوط به شرطي گذاشت كه بر اساس آن بتواند به صورت خودسرانه وبر اساس مصلحت خود عمل كند وشاه نيز براي نخستين بار چون چاره اي جز اين نداشت پذيرفت.
گفتني است شريف امامي در اولين اقدام خود براي خودنمايي مبادرت به انجام پاره اي اصلاحات كرد از جمله تاريخ شاهنشاهي را تغيير داد، قمارخانه ها را تعطيل كرد، و براي مطبوعات فضاي باز سياسي ايجاد نمود تا بتواند توجهه مذهبيون را به خود جلب كند.
اما باز كردن فضا براي مطبوعات نه تنها منجر به مقبوليت شريف امامي نشد، بلكه باعث گرديد تا زبان قلم گشوده شده ومطبوعات با استفاده از اين فرصت به افشاي جنايات انجام شده توسط رژيم بپردازند.
به هر روي در شب 27رمضان (9شهريور 57)هنگامي كه صدها هزارجمعيت با خاتمه مراسم مختص اين دهه به منازل خود باز مي گشتند نرسيده به ميدان ژاله با شعله هاي آتش كه به سوي آسمان زبانه مي كشيد مواجه گشتند مردم كه از گوشه وكنار در حال فرار بودند با تيراندازي نيروهاي ساواك روبه رو شده وبه اين ترتيب 11نفر شهيد وجمعي نيز مجروح شدند.
همان روز وفرداي آن روز روزنامه هاي داخل وخارج واقعه ي كشتار بي رحمانه ي مردم توسط رژيم را منعكس كردند. پس از وقوع اين واقع ي خونين از سوي مراجع اعلام گرديد كه نماز عيد فطر در ميدان ژاله خوانده ميشود كه همين طور هم شد. در روز عيد فطر ودر خطبه هاي نماز به صراحت اعلام گرديد كه شاه بايد برود وامام خميني باز گردد.
در همان روز عيد فطر قرار بربرپايي تظاهرات ديگر در روز پنجشنبه 16شهريور گذاشته شد. رژيم از شب قبل از 16شهريور اقدام به برقراري حكومت نظامي كرده بود اما نتوانست در برابر اجتماعات عظيم مردمي كه براي راهپيمايي رهسپار گشته بودند مقاومت كند به همين علت سربازان عصباني وفاقد تجربه ي نظامي تظاهر كنندگان را به رگبار گلوله بستند وجمع زيادي را شهيد ومجروح ساختند. در بسياري نقاط ديگر از جمله سه راه ژاله، خيابان شهباز وچندين خيابان ديگر نيز عده اي به شهادت رسيدند.
رژيم غاصب به اين ترتيب جمعه نوراني را به جمعه سياه مبدل ساخت. مخابره وانتشار فاجعه اي به اين عظمت چهره وحشتناك رژيم را براي همه مشخص كرده وهمه را به نفرت عليه شاه ترغيب مي كرد.
با توجهه به سير تاريخي وقايع مي توان نتيجه گرفت كه عدم تسلط لازم توسط رژيم براي اتخاذ خط مشي درست سياسي وعدم اطلاع از علاقه ونفوذ روحانيون در بين ملت باعث گرديد تا قيام 17شهريور 57 به عنوان نقطه عطف مبارزات ملت با حاكميت به حساب بيايد وعامل مهمي در جهت تسريع سقوط رژيم گشته و ماهيت اصلي رژيم با كشتن مردم بي گناه براي همگان افشا گردد
كارها به دست خدا است نه بندگان اگر به دست آنان بود كسي را بر ما ترجيج نمي دادند ولي خدا هر كه را خواهد به رحمت مخصوص خود كند خدا را بر نخستين نعمتي كه به شما داده يعني حلال زادگي شكر كنيد.
According to the Holy Book of Qur'an are the people who are loved by Allah, the people who:
بر طبق قرآن حكيم ؛ انسانهايي كه خداوند دوستشان دارد انسانهايي هستند كه:
Laut dem Heiligen Buch Koran sind die Menschen die von Allah geliebt werden, die Menschen die:
* * * * * * * * * * * * * *
إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُتَّقِينَ. Verily, Allah is Affectionate to the pious. خداوند پرهيزكاران را دوست دارد. Wahrlich, Allah liebt diejenigen, die (Ihn) fürchten. (سوره توبه آيه۴) -[i[Surah At-Taubah Ayeh 4
* * * * * * *
إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُقْسِطِينَ. Verily, Allah is Affectionate to Those who judge according to justice. كه خداوند اهل عدل وانصاف را دوست دارد.
Wahrlich, Allah liebt die Gerechten. ( سوره مائده ,آيه۴۲)-[i[Surah Al-Ma'idah, Ayeh 42
* * * * * * *
إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفًّا كَأَنَّهُم بُنْيَانٌ مَّرْصُوصٌ.
Verily, Allah appreciates the act of those who fight in His way in rank [united to one another] as a wall of a strong fortress. همانا خداوند ان كساني را كه صف در صف همچون ديواري محكم در راه او كارزار ميكنند
دوست ميدارد.
Gewiß, Allah liebt diejenigen, die auf Seinem Weg kämpfen in Reihe, als wären sie ein zusammengefügter Bau. (سوره صّف ,آيه۴)-[i[Surah As-Saff, Ayeh 4
* * * * * * *
إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ وَيُحِبُّ الْمُتَطَهِّرِينَ.
Verily, Allah bestows affection to those who turn to Him
in repentance and those who purify themselves. همانا خداوند توبه كننده گان و پاكيزه گان را دوست ميدارد. Wahrlich, Allah liebt diejenigen,
die sich (Ihm) reuevoll zuwenden und die sich reinigen. (سوره بقره ,آيه ۲۲۲)-[i[Surah Al-Baqqrah, Ayeh 222
* * * * * * *
إِنَّ اللَّـهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ.
For Allah is Affectionate to those who put their trust in Him. كه خداوند توكل كنندگان را دوست ميدارد.
denn wahrlich, Allah liebt diejenigen, die auf Ihn vertrauen. (سوره آل عمران ,آيه ۱۵۹)-[i[Surah Al-e-Imran, Ayeh 159
* * * * * * *
وَاللَّـهُ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ. And Allah is Affectionate to those who are patient and steadfast. و خداوند شكيبايان واستقامتكنندگان را دوست مي دارد. Und Allah liebt die Geduldigen. (سوره آل عمران, آيه ۱۴۶)-[i[Surah Al-e-Imran, Ayeh 146
* * * * * * *
.وَاللَّـهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ Verily, Allah does like the good- doers. و خدا نيكوكاران را دوست دارد. Und Allah liebt die Rechtschaffenen. -[i[Surah Al-e-Imran, Ayeh134 (۱۳۴ (سوره آل عمران, آيه
.من با پيغمبر (ص) و خاندان و فرزندانم كنار حوض كوثرم هر كه ما را خواهد گفتار ما را بكار بندد و مثل ما عمل كند هر خانداني فرد گزيده اي دارند ما حق شفاعت داريم دوستان ما حق شفاعت دارند براي ديدار ما كنار حوض كوثر سبقت گيريد كه ما دشمنان را ميرانيم و دوستان را آب ميدهيم هر كه جرعه اي از آن بنوشد هرگز تشنه نشود حوض ما دو مجري از بهشت دارد يكي از (چشمه) تسنيم و ديگري از (معين) دو طرفش زعفران و دانه هاي لو لو و ياقوت است اين همان حوض كوثر است.
هفته اي دو بار توي يكي از سنگرها كه از همه دنج تر و تميز تر بود، كلاس انتقاد را تشكيل مي داديم. حسن و جواد بيش تر از همه ي ما انتقاد مي كردند.
علي گفت: مگر خودتان هيچ ايرادي نداريد كه اين همه از ديگران ايراد مي گيريد؟ حسن گفت: خب، اين كلاس را براي همين گذاشته شده كه ايرادهاي هم ديگر را بگوييم. من گفتم: تا جايي كه من مي دانم، انتقاد به معني نقد و بررسي است.يعني مي شود نكات مثبت هم ديگر را هم بگوييم و ياد بگيريم. عباس گفت: بابا، بياييد كلاس را شروع كنيم. يك نفر پرده ي سنگر را كنار زد و آمد تو. -اجازه هست؟ حاج مهدي وحيدي بود.. -سلام حاج مهدي، بفرماييد. بعد از مكه رفتنش ، به آقا مهدي، حاج مهدي مي گفتيم.
گفت: شنيده ام يك كلاس جالب تشكيل داده ايد، مي شود من هم توي كلاستان شركت كنم؟ همه يك صدا گفتند: چرا كه نه، حتما بفرماييد. همان دم در نشست..
مرتضي گفت: حاج مهدي! نظرت را درباره ي كلاس عجيب و غريب ما بگو، فكر مي كنم خوشت بيايد. خنديد. -فكر كنم جالب باشد. چشم هايش مي درخشيد.
سريع گفت: مي شود انتقادها را از من شروع كنيد؟ عيب و ايرادهايم را بگوييد، دوست دارم اشتباهاتم را بدانم و اصلاح كنم. به صورت هم ديگر نگاه كرديم. معلوم بود هر كدام توي ذهنمان دنبال اين مي گرديم كه چه انتقادي مي توانيم از او بكنيم. اما انگار ايراد گرفتن از كارهاي او بيش تر شبيه شوخي بود.
گفتم: حاج مهدي، كم لطفي مي كنيد. مرتضي گفت: ما از شما جز خوبي چيزي نديده ايم. مهربان و وظيفه شناس هستيد، اهل مطالعه هستيد؛ بارها ديده ام كه نهج البلاغه و قرآن و كتاب هاي استاد مطهري و آقاي دستغيب را مي خوانيد. حاج مهدي گفت: تعارفات را كنار بگذرايد، اگر زماني كسي را اذيت كرده ام، همين الان بگويد. بچه ها شروع كردند به زمزمه كردن.
عباس گفت: راستش حاج مهدي، ببخشيدها، شما خيلي سخت گيريد، آدم از شما مي ترسد. -سخت گيري ام را ببخشيد. باور كنيد فقط به خاطر اين است كه كارها درست پيش برود. جنگ و جبهه شوخي بردار نيست، مي دانيد كه. جواد گفت: هميشه گفته اند حرف راست را از بچه بشنو، عباس راست مي گويد. و سرش را دزديد. حاج مهدي خنديد، همه مان خنديديم.
عنايت گفت: يك ايراد ديگر هم داريد. خيلي عبادت مي كنيد؛ گاهي دلم برايتان مي سوزد. روزها اين همه كار و شب ها به جاي استراحت، مي رويد روي خاك ها نماز مي خوانيد. گاهي هم به حالتان غبطه مي خورم. حاج مهدي چيزي نگفت. سرش را پايين انداخت و صورتش سرخ شد.
وقتي كار و ماموريتي نداشتيم، عنايت عادت داشت مي رفت و توي دشت گشت مي زد. بارها از او شنيده بودم كه مي گفت حاج مهدي را توي يك جاي دور و پرت از سنگرها، در حال عبادت ديده است.
عباس گفت: اين كه ايراد نيست، خيلي هم خوب است.
بيـ... رنگـ... :
و من اين روز ها؛
سفر كرده ام به كتابي كه،
گرا يَش 270 درجه است...
218.بد گماني را دور اندازيد كه خدا نهي كرده.
مشهورترين دعاي ما يا مهديست
فرمانده و مقتداي ما يا مهديست
اينجا همگي به نام او ميگذرند
اسم شب كوچههاي ما يا مهديست...
اللهم عجل لوليك الفرج
بوي عطر ياس دارد جمعه ها
وعده ديدار دارد جمعه ها جمعه ها
بر عاشقان آيينه است
وعده گاه عاشقان آدينه است.
اللهم عجل لوليك الفرج
بند دوازدهم از جوشن كبير
اين بند براي گشايش بخت و اقبال موثر است
الله اعلم
در قران تعريفي خاص از علم ارائه نشده است وفقط به فضيلت علم و علم آموزي تآكيد شده است.
چنددسته از آيات قرآن مجيد محدوديت ها و نقص هاى دانش بشرى را آشكار مى سازد.
1. نادانى انسان در امور مربوط به خود: (اِنَّ اللّهَ عِنْدَه عِلْمُ السَّاعة وَ يُنَزِّلُ الغَيثَ وَ يَعْلَمُ مَا فى الأَرحامِ وَ مَا تَدرى نَفْسٌ ماذا تَكْسِبُ غَدَاً وَ ماتَدْرى نَفْسٌ بِأَىِّ اَرْض تَموتْ اِنَّ اللّهَ عَليمٌ خَبيرٌ) (لقمان: 34)
2. وجود مجهولات در قلمرو ارتباط با جهان مادى و عالم شهادت: (سُبحانَ الَّذى خَلَقَ الأزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الأَرضُ وَ مِن اَنفُسِهِم وَ مِمّا لاَ يَعْلِمُون)(يس: 36) در آيات 7 سوره روم و 67 سوره انعام و 8 سوره نحل به جنبه هاى ديگرى از نادانستنى هاى بشرى اشاره شده است.
3. وجود مجهولات در قلمرو ارتباط با عالم غيب: (عالِمُ الغَيبِ فَلا يُظْهَرُ عَلى غَيبِهِ اَحَداً) (جن: 26 و 27) و (نمل: 65)، (هود: 49)، (اعراف: 188)، (انعام: 50)
4. كاستى ديگر دانش بشرى نسبيت ارتباط انسان با رويدادهاست: (كَاَنَّهُمْ يَومَ يَرونَها لَمْ يَلبَثُوا اِلاّ عَشيةً او ضُحيها)(نازعات: 46) اثرپذيرى ادراكات از مقايسه ها، پيش دانسته ها و پندارهاى مخدوش كننده در آيات 52 اسراء و 19 كهف، 103 طه، 113 مؤمنون،55روم،65يونس نيزبيان شده است.
5. اطلاعات ناروا و دانستنى هاى ناپسند بيانگر جهت مهمى از كاستى هاى دانش بشرى است. خداوند متعال مى فرمايد: (وَ اَنزَلَ عَلى المَلَكَين بِبابِلِ هاروُتَ وَ ماروُتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ اَحَد حَتّى يَقولُ اِنَّما نَحنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُر فَيَتَعلَّمُونَ مِنهُما ما يُفَرِقُونَ بِه بِينَ المَرْءِ وَ زَوُجِهِ وَ مَا هُمْ بِضارٍّ مِن اَحَد اِلاَّ بِاِذنِ اللّه وَ يَتَعَلَّمونَ ما يَضُرُّهُم وَ لا يَنْفَعُهُم)(بقره: 102)
بدين سان چيزهايى هست كه انسان نمى تواند بداند و چيزهايى ديگرى وجود دارد كه انسان نبايد بداند و يا در مورد آن پرسش كند. 6. همچنين آياتى به طور كلى دانش انسان را كم و محدود شمرده است: (وَ ما اوتيتُمْ مِن العِلمِ الاَّ قَليلا)(اسراء: 85) و همچنين (طه: 114).
7. محدوديت عملكرد حواس براى همه آشكار است و قرآن مجيد نيز به عنوان يكى از عوامل نقص در دانش بشرى به آن مى پردازد. مثلا در ماجراى اصحاب كهف مى فرمايد: (تَحْسَبُهُم اَيقاظاً وَ هُم رَقُودٌ ...) (كهف: 18) همچنين در آيات ملك:40،كهف:86 و103،طه:66،نور: 39،يس:9 به اين مطلب اشاره شده است.
8. قرآن براى بيان محدوديت دانش انسان بر اين موضوع تأكيد فراوان دارد كه تماس با واقعيت محض در آغاز ظهور ابديت و هنگام قيامت حقايق بسيارى را فاش مى سازد. سوره زلزال تماماً در اين باره است. با در نظر گرفتن اين مطالب در دانش حسى و عقلى، شك و ترديد آشيانى امن و ماندگار دارد و دست معرفت بشرى از دامن يقين و آرامش و اطمينان حاصل از آن كوتاه است. و صد البته كه چنين است تا وقتى كه به طرح جامع شناخت در قرآن تكيه نكنيم. در طرح جامع شناخت مواردى كه انسان مى تواند به يقين برسد با شيوه منطقى و قابل اعتمادى تبيين شده است.
پيدايش علم
آدمي تمايل دارد كه هرچه را ممكن است بداند و بفهمد، زيرا كنجكاو زاده شده است. كنجكاوي انسان از كنجكاوي هر موجود زنده ديگر كاملتر و پايدارتر است. رضايت آدمي در فرو نشاندن اين كنجكاوي ، همراه با توانايي او در به خاطر آوردن ، استدلال كردن و ارتباط دادن ، به پيدايش فرهنگ كامل ، و از جمله علم منجر شده است. بنابراين مي توان گفت كه از همان زماني كه انسان ، پاي به اين جهان گذاشته است، علم نيز به وجود آمده و با رشد فكري بشر ، علم تكامل يافته است.
تعاريف علم علم يك واژه عربي است كه از ريشه علم به معني آموزش مشتق شده است. در اصطلاح عاميانه ، اين كلمه در مورد هر نوع آگاهي كه فرد در مورد محيط و مسايل پيرامون خود كسب مي كند، اطلاق ميگردد. و لذا هرچه ميزان آگاهي و معلومات او بيشتر باشد، او را عالمتر ميدانند. به همين علت در قديم به افرادي كه در زمينه علوم مذهبي و قرآني به درجات بالاتري نائل ميشدند، علامه ميگفتند. مانند علامه اميني كه آثار بسيار گرانبهايي از وي بر جاي مانده است.
217.چون خداوند به كسي لباس نو عطا كند وضو بگيرد و دو ركعت نماز با حمد و آيته الكرسي و قل هوالله و انا انزلنا بخواند و شكر خدا كند كه عورتش را پوشانده و در ميان مردم زينتش داده و بسيار بگويد: لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم. تا در آن لباس دچار گناه نشود و به عدد هر نخي فرشته اي براي او تقديس و استغفار و طلب رحمت كند.
216.هرگاه شيطان در دل شما وسوسه كرد به خدا پناه بريد و بگوييد به خدا و پيمبرش از روي اخلاص ايمان دارم.
بند يازدهم
اگر دنبال كار مهمي مي رويد ودوست داريد كارتان به اساني انجام شود و حل شود اين بند را بخوانيد
براي اساني كار بسيار موثر است
.با مردم مطالبي را در ميان نهيد كه قبول دارند از اظهار آنچه منكرند خود داري كنيد مردم را بر گردن ما و خودتان سوار نكنيد امر ما ( قضيه ولايت ائمه (ع) و معارف آنها ) سخت و دشوار است تاب و تحملش را ندارد مگر فرشته مقرب يا پيغمبر مرسل يا بنده اي كه خدا قلبش را براي ايمان آزموده باشد.
با سلام خدمت همه مشتاقان معارف اهل بيت عليهم السلام آنچه كه از آن به عنوان شاه راه تعبير كردم، چيزي است كه بعد از سالها تحصيل در حوزه و همچنين تحقيقات شخصي در باب اخلاق و سير و سلوك و عرفان به آن رسيده و يقين به تاثير گذاري آن دارم. همچنين در سالهاي تبليغ اين راه را به مشتاقان ارائه كرده و پي گير اثر آن بوده ام(چيزي شبيه تحقيقات ميداني روانشناسان)، و خدا را شاهد مي گيرم در اين ماه پر بركتش كه كسي وارد اين مسير و متحلي به اين فيض عظيم نشد جز اينكه به تعبيري كوتاه زندگيش در تمام ابعاد تغيير كرد. زيرا چون كه صد آيد نود هم پيش ماست. اما اين شاه راه چيزي نيست مگر توحيد. انساني كه مراتب توحيد را حائز مي شود و موحد تر مي شود و ذرات و غبار شرك را از تمام شئون وجوديش دور مي كند اگر رذائل مختلفي هم داشته باشد در پرتو توحيد همه رذائل از بين خواهد رفت. اگر متكبر باشد با توحيد مي يابد كه اگر براي خود استقلالي قائل باشد در واقع موحد نيست بلكه به همان مقدار مشرك است. اگر عجب دارد با توحيد(توحيد افعالي) متوجه مي شود كه اعمال رفتارش به اراده مستقل او نبوده است و خواست او در طول اراده الهي بوده و اگر خدا توفيق نمي داد خيري از او صادر نمي شد. اگر غرور دارد با توحيد(عظمت پيدا كردن خدا در نظرش به علت شناخت صحيح)خودش را چيزي نمي بيند كه به آن افتخار كند. اگر اهل غيبت و تهمت است با توحيد و درك عجز خود و ديگران سعي در غيبت از ديگران به علت احساس ذلت خود و بالاتر بودن ديگران نمي كند،با تهمت زدن عقده هاي درونيش را سرپوش نمي گذارد.(تمام دليل غيبت و تهمت عقده حقارت نيست،صرف مثال است). و قس علي هذا(باقي موارد نيز قابل تبيين است) البته ورود به اين راه منافاتي با مرابطه و كار روي يك يا چند رذيله ندارد،خصوصا بحث شناخت گناهان و رذائل كه در راه توحيد نيز لازم است.ولي مي توان در كنار انجام آن راه ها اين مسير را نيز پي گرفت كه حقيقتا فيض عظمي است.رزقنا الله عيب آن مسير به تنهائي اينست كه هم خيلي طول مي كشد و هم گاهي اوقات برخي رذائل كه ترك مي شود انسان تازه در دام رذيله ديگري مي افتد؛مثلا چند رذيله را ترك كرده گرفتار عجب مي شود كه از همه خطرناك تر است. اما كسي كه توحيد را نيز پي گير باشد هم در ترك رذائل موفق تر است چون بنيان و بنان اعتقاديش محكم است و هم فضائلي را در طي مسير كسب مي كند. عرض شد كه :چون كه صد آيد نود هم پيش ماست. توحيد روش خاص اخلاق اسلامي است و بنده از آن و چند مسأله ديگر در اخلاق تعبير به هنر اعلاي اخلاق اسلامي مي كنم. تا يار كه را خواهد و ميلش به كه باشد. پرتو توحيد هر چه قوي تر شود چيزي از نفس اماره باقي نمي گذارد كه محل و موضوع براي رذائل باشد. تا چه مقبول افتد.
اگر بگويم تمام بحثهاي اعتقادي و اخلاقي به نحوي با توحيد رابطه دارند،يقين بدانيد بيراه نگفته ام. منتها اصلاح توحيد و برهان كامل بر آن اقامه كردن زحمت دارد،همه افراد كه در يك سطح معرفتي نيستند،آنچه كه من در همه اين سالها آموخته ام از فقه و اصول و كلام و منطق و فلسفه و تفسير و اخلاق و روانشناسي ،به يقين مي گويم بيان فلسفه را در تبيين توحيد هيچ كدام از علوم ديگر ندارند. با عقل است كه توحيد دقيق تبيين شده و به جان مي نشيند و آنوقت كه روايات توحيدي مولا را مي خواني مي فهمي يعني چه!! وقتي روايت امام محمد باقر عليه السلام را مي خواني كه مي فرمايند:خدائي كه شما مي پرستيد مخلوق اذهان شماست.(مضمون و تقريبا عين روايت)،مي فهمي توحيد كجاي كار است؛ ما در ذهن خود چه ساخته ايم؟ عقل بايد وارد معركه شود و ميان داري كند تا ببينيد چه مي شود. خب حالا همه برويم فلسفه بخوانيم؟نه لازم نيست،ولي خواستم بدانيد تبيين صحيح با كدام روش و از كدام علم است. به همان علتي كه گفتم(تفاوت سطح معارف)نمي شود سريع پيش رفت. لذا بايد چند كتاب معرفي شود و اگر دوستان قول بدهند مطالعه كنند،بنده عرض كنم و كم كم مطالبي عرض شود. تا خداوند متعال چه خواهد و چه اراده كند. لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم.
شفاعت كننده بال و پر طلب كننده است .
هنگامي كه تحيتي بتو گويند بصورتي بهتر از آن پاسخ گو و هنگامي كه هديه براي تو فرستند آنرا به بهتر از آن مقابله كن ولي با اين حال فضيلت از آن كسي است كه ابتداء كرده است