دعاى روز بيستم ماه مبارك رمضان
بسمالله الرحمن الرحيم
اللهمّ افْتَحْ لي فيهِ أبوابَ الجِنانِ واغْلِقْ عَنّي فيهِ أبوابَ النّيرانِ وَوَفّقْني فيهِ لِتِلاوَةِ القرآنِ يا مُنَزّلِ السّكينةِ في قُلوبِ المؤمِنين.
خدايا بگشا برايم در آن درهاى بهشت وببند برايم درهاى آتش دوزخ را و توفيقم ده در آن براى تلاوت قرآن اى نازل كننده آرامش در دلهاى مؤمنان.
وَ قَالَ [عليه السلام] مَا كُلُّ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ.
و درود خدا بر او ، فرمود : هر فريب خورده اى را نمى شود سرزنش كرد
باز امشب منادي كوفه
از امامي غريب مي خواند
گوشه خانه دختري تنها
دارد اَمن يجيب مي خواند
**
مثل اينكه دوباره مثل قديم
چشم اَز خون دل تري دارد
اين پرستار نازنين گويا
باز بيمار بستري دارد
**
چادر پُر غبار مادر را
سرسجاده برسرش كرده
بين سر درد امشب بابا
ياد سر درد مادرش كرده
**
آه در آه چشمه در چشمه
متعجب زبان گرفته!پدر
خار درچشم اُستخوان به گلو!
درگلوم اُستخوان گرفته پدر
**
آه بابا به چهره ات اصلاً
زخم ودرد و وَرم نمي آيد
چه كنم من شكاف زخم سرت
هرچه كردم به هم نمي آيد
**
باز سر درد داري وحالا
علت درد پيكرم شده اي
ماه «اَبرو شكسته» باباجان
چه قَدَر شكل مادرم شده اي
**
سرخ شد باز اَز سر اين زخم
جامه تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته
نحوه راه رفتنت بابا
**
پاشو اَز جا كرامت كوفه
آنكه خرما به دوش مي بردي
زوددر شهر كوفه مي پيچد
كه شما بازهم زمين خوردي
**
ديشب اَز داغ تا سحر بابا
خواب ديدم وَگريه ها كردم
اَز همان بُغچه اي كه مادر داد
كَفني باز دست وپا كردم
**
كودكاني كه نانشان دادي
روزگاري بزرگ مي گردند
مي نويسند نامه اَمّا بعد
بي وفا مثل گرگ مي گردند
**
يا زمين دار گشته و آن روز
همه افراد خيزران كارند
ياكه اهنگري شده ان جا
تيرهاي سه شعبه مي ارند
**
واي اَز مردمان بي احساس
دردهاي بدون اندازه
واي اَز آن سواركارانُ
نعل اسبي كه مي شود تازه
**
واي اَز دست هاي نامَحرم
آتش ودود وچادر ودامان
واي اَز كوچه يهودي ها
سنگ باران قاري قرآن..
علي جان تو نباشي من چه كنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
انها كه در مسجد كوفه بر فرق تو شمشير زدند
تورا نكشتند بلكه تمام عرش وفرش را به زير شمشير كشيدند
اي به قربان مظلوميتت
اي تنها ياور يتيمان و فقيران و ضعيفان كوفه
مي داني كه همين ها سر دخترت را هم مي شكنند
خوب مي داني
چرا كه خود به انها رسيد تاشايد وقتي زينب بهاينشهر اسير امد
همانند تو مهربان باشند
با يتيمان حسين
ما انگار اين ها شاگردان خوبي نبودند
چون همين ها فرزندانت را ...............
امشب مولا در بستر افتاده
امشب مولا از يتيمان كوفه بي خبر است
امشب دل تنگ كودكان بي سرپرست كوفه است
امشب مولا خود مي داند كه ديگر از بستر بر نخيزد
چند نكته مهم براي خانم هاي باسليقه
كه هنگام تميز كردن خانه زياد حرص نخورند
چون سلامتي حرف اول رو مي زنه
خانوم با شما هستم
شنيديد
مواظب سلامتي خودتون باشيد
ويژه ترين پست را در 24 ساعت آينده در اين سايت ببينيد
بهتون قول ميدم بعد از ديدن تصاوير
حيرت زده شيد
منتظر بمونيد...
«اي كساني كه ايمان آوردهايد بسياري از دانشمندان و راهبان، اموال مردم را به باطل ميخورند و مردم را از راه خدا باز ميدارند. آن كسان كه زر و سيم را ذخيره ميكنند و آن را در راه خدا انفاق نميكنند، پس آنها را به عذابي دردناك بشارت ده.»1
رسول گرامي اسلام (ص) بعد از نزول اين آيه با تمام وجود و احساس خود ميفرمايد «مرگ بر طلا و نقره» ياران رسول خدا (ص) گفتند: يا رسولالله، پس چه چيزي ذخيره كنيم؟
فرمود «دلي كه به ياد خدا آرامش يابد، زباني كه شكر خدا را گويد و همسري كه صالحه باشد.»
بلي پول و ماديات حلال در جاي خود ضرورت دارد اما...
سخن صائب تبريزي است:
نه زر و سيم و نه لعل و گهر خواهد ماند
در بساط تو همين گرد سفر خواهد ماند
همه در حال دويدن هستيم. در اين ميان عدهاي در يك نوع مسابقه دو شركت كردهاند كه مورد غضب و قهر آفريدگار توانا هستند، داور اين مسابقه، خداي يگانه است و به برندة اين مسابقه آتش دوزخ وعده داده شده است.
اين مسابقه، گرانفروشي است...
متأسفانه در امر ازدواج نيز، گاهي وضعي بهتر از اين نداريم، هم مشكلات مالي خودنمايي ميكند و هم مشكلات ديگر. در مورد انتخاب همسر، مثلاً دختر خانم ـ پناه بر خدا ـ با كالاي تجاري، عوضي گرفته ميشود؛ مهريه بيشتر دليل مرغوبيت و شأن و منزلت او به حساب ميآيد! و خودنمايي خانوادة داماد، دليل تشخص آنها.
چرا از تعليمات زيبا و سعادتبخش اسلام عزيزمان فاصله گرفتهايم؟
1. توبه، 34.
حديث و پند
وَ قَالَ [عليه السلام] خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ.
و درود خدا بر او ، فرمود : با مردم آن گونه معاشرت كنيد ، كه اگر مْرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد ، با اشتياق سوى شما آيند.
حديث و پند
وَ قَالَ [عليه السلام] إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ.
و درود خدا بر او ، فرمود : چون دنيا به كسى روى آورد ، نيكى هاى ديگران را به او عاريت دهد ، و چون از او روى برگرداند خوبى هاى او را نيز بربايند.
در ظلمت شب نور جلي را كشتند
سر چشمه فيض ازلي را كشتند
جبريئل امين گفت به اواز جلي
از فرط عدالتش علي را كشتند
دروازه شهر علم بستند امشب
نظم دو جهان زهم گسستند امشب
بر سر نزني چرا كه با تيغ ستم
فرق سر مرتضي شكستند امشب
سلام اي بانوي مهربانم
سالها بود منتظر اين روز بودم
مرد غريب كوفه امروز ميهمان دارد
چقدر منتظر اين ديدار بود
باز فاطمه
باز عروسش
باز لحظه وصال
چقدر خوشحال است
فاطمه به او لبخند مي زند
او هم با تمام درد به فاطمه لبخند مي زند
چقدر شيرين است طعم انتظار
چقدر اين دو بهم شبيه هستند
وقتي ببيني وصل نزديكتر شده
يكي پهلو شكسته
يكي فرقش شكسته
افسوس كه حا لا او شاد است
فرزندانش غرق در غم و ماتم شدند
خدا حافظ اي تنهاييها
سلام اي بانوي خوبي ها
چه سخته دنياي بي زهرا
واويلا
از تو سر و زمادر من سينه اي شكست
تا صبح حشر بر سر بر سينه ميزنم
جدم كه نيست در بر تو مادرم كه نيست
دارم براي چند نفر سينه ميزنم
من در مدينه ياد گرفتم كه هيچ وقت
زخمي كه شد عميق مداوا نميشود
گر چند ضربه هم زده بودن باز هم
پيشاني تو بيش از اين وا نميشود
گفتند گفته اي كه مرا كوچه ميبرند
مي خواهم از بيان خودت بشنوم بگو
گفتند گفته اي كه تماشام ميكنند
ميخواهم از زبان خودت بشنوم بگو
بابا خودت بگو سر بازار ميروم
بابا خودت بگو كه گرفتار ميشوم
بابا خودت بگو به سرم سنگ ميزنند
بابا بگو بدون علمدار ميشوم
شاعرعلي اكبر لطيفيان
سحرگاه خونين
***
سحر براي دميدن، شتاب ميگيرد
شتاب، از قدم بوتراب ميگيرد
سحر براي مناجاتيان، پر از عبرت
سحر براي ملاقاتيان، پر از حيرت
سحر براي شهيدان، رسيدني زيباست
سحر براي شهادت، دميدني زيباست
سحر براي علي، ليلةالمبيتانه
شدن شهيد تماشا، شبيه پروانه!
سحر براي علي، آشناترين درمان
سحر براي علي، رستن از غم زندان
سحر براي علي، پرتو رخ همسر
سحر براي علي، فتح قلعهي خيبر
سحر براي علي، گفتگوي دل با دوست
سحر براي علي، لحظهاي عجب نيكوست!
*
سحر براي دميدن، شتاب ميگيرد
شتاب، از قدم بوتراب ميگيرد
به آسمان، كه نظر ميكني، پريشان است
به هر كران، كه نظر ميكني، پريشان است!
خداي من! چه مگر اتفاق ميافتد؟!
كدام فتنه، سحر، اتفاق ميافتد؟!
چه اتفاق مگر در كمين شير خداست؟
كه لحظههاي زمين مبتلاي ثانيههاست!
سحر مگر به زمين، آفتاب ميگيرد
و يا كسي، سحر از بوتراب، ميگيرد
چرا نواي علي، جان گداز ميآيد؟!
چرا به ذهن زمان، مثل راز، ميآيد؟!
كسي به غير علي، آگه از خبرها، نيست
كسي به غير علي، آگه از سحرها، نيست
كسي به غير علي، پي نبرده بر دل راز:
كه ميرسد به طلب، عاقبت، ميان نماز!
سحر براي علي، گفتگوي دل با دوست
سحر براي علي، فرصتي عجب نيكوست!
تمام كوچه، تو گويي كه، مست مولا بود
تمام كوچه نگاهش، به دست مولا بود
تمام كوچه از اين پس، به فكر فرداهاست
تمام كوچه، از اين پس، گرفته و تنهاست
گمان نمي كنم اي مرمان كوفه نشين!
كه بعد از او بنشيند، خليفه، روي زمين
امير بنده نوازي، كه فخر عالم بود
براي خيل گدايان، هميشه همدم بود
امير بنده نوازي كه شب نمي آسود
به فكر نان يتيمان دشمن خود بود
**
امير قافلهي عشق، مرد راهت كو؟!
شهيد جاذبهي حضرتِ نگاهت كو؟!
كجاست آن كه چو مالك، فدايي ات باشد؟
فداي عشق هميشه خدايي ات باشد!
اگر چه لايق عشقت نِه ايم، ميدانيم
در اين سلوك نرفته، ز راه ميمانيم!
توجهي : كه اجابت كني دعاهامان
تفقدي: كه شود، دردهايمان، درمان !
**
بانوي نامدار
همسر روحاني مبارز ميرزا كوچك خان جنگلي، زني شيردل و با ايمان بود كه تا آخرين لحظات سخت زندگي شوهر، با او همراه بود.
ميرزا در وصفش گفت:" تو برايم بانويي بودي كه در شرايط سخت زندگي و مبارزه، همچون كوه ايستادگي كردي و در عين حال ذره اي از محبتت نسبت به من كاهش نيافت. معني شريك زندگي و همسر بودن همين است. از خداي بزرگ بهترين پاداش را برايت آرزومندم."
و اين آخرين كلام ميرزا با همسرش قبل از شهادت بود.
اولين شب قدر بر ما گذشت در حالي كه همه يا اكثريت احيا نگه داشتيم
يعني شب رو يا توي مسجد و حسينيه ها بيدار مانديم
يا توي خونه دور خانواده
چقدر گفتيم خدايا اشباه كرديم مارو ببخش
چقدربه نواي سو زناك مداحان گريه كرديم و الهي العفو گفتيم
اما چه قدر به اين احياي ديشب پا بنديم
يعني واقعا تاحالا رو حر فتو ن بوديد
اگه بوديد كه خدا رو شكر
اما اگه نبوديد و از امروز دوباره رو همون روال داري
غيبت مي كنيد
و دورغ مي گيد
و به خاطر هزار تومان حقوق بيشتر حق همكارتون رو ضايع مي كني
يا به خاطر خود شيريني پيش ريس تون پشت همكارتون حرف مي زنيد
واقعا درباره خودتون چي فكر ميكنيد ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شايد تافردا نرسيد ها
بيشتر فكر كن
درباره كارهاي كه مي كنيد
مهماني كه به اجبار مانده بود
مهمانتـرين كس بود علي(ع)
مثـل هُما در بيـن كركس بود علي(ع)
يك عشق آمد پرسه زد در كوفه ي خالي ز مـرد
ديد اهل حق را يار و همرس بود علي(ع)
بر آسمان بس بود علي(ع)
*
شب روز را پيمود، آه
بعد از تو شد مردانگي نابود، آه
بر ريش هايت ياعلي(ع)! زنهاي ظاهر ريشدار،
از بي حيــائي قـرنـها افزود، آه
انصاف را بدرود ، آه
شاعر: دادا بيلوردي
وباباز هم غم در سينه زينب (س)
دردي تمام بال و پرم را گرفته است
آهم فضاي هر سحرم را گرفته است
عزمم به رفتن است و دلم تنگ فاطمه
گر چه كلونِ در كمرم را گرفته است
دنيا به كام من به خدا مثل زهر بود
از آن زمان كه همسفرم را گرفته است
از آن زمان كه پهلوي او تير مي كشيد
دردي تمامي جگرم را گرفته است
از من گرفت فاطمه را دشمنم، از او
در بين كوچه ها پسرم را گرفته است
تيغي كه وقت سجده سرم را شكاف داد
از من توان مختصرم را گرفته است
ديگر صداي شكستن شنيده شد
مسجد عزاي پشت درم را گرفته است
دور از نگاه دختر من بال جبرئيل
زخم عميق فرق سرم را گرفته است
شاعر:مسعوداصلاني
و بامداد امروز صداي فزت و رب الكعبه در مسجد كوفه پيچيد
اقايي كه چند سال منتظر نشسته
اقايي كه بار ها فرموده دنيا از دست تو دل گيرم
اقايي كه خود فرموده دنيا من تورا سه طلاق كردم
اقاي خوبي ها
اقاي نيمه شبهاي كوفه
امروز به مراد خود رسيد .....................
بعد از فاطمه سالهاست كه درانتظار است
چه قدر تلخ است عزيز از دست دادن
ان هم چه عزيزي
فاطمه سالهاست علي را تنها گذاشته
و علي سالهاست در انتظار ديدار دوباره فاطمه است
و امروز ............................
وامروز روز نوزدهم است
چه روز تلخي ..........
بي اقايي چه سخت بي پدري چه تلخ
و وصل جانان چه شيرين
دعاي روز نوزدهم ماه رمضان
بسم الله الرحمن الرحيم
اللهمّ وفّرْ فيهِ حَظّي من بَرَكاتِهِ وسَهّلْ سَبيلي الى خَيْراتِهِ ولا تَحْرِمْني قَبولَ حَسَناتِهِ يا هادياً الى الحَقّ المُبين.
خدايا زياد بگردان در آن بهره مرا از بركاتش وآسان كن راه مرا به سوى خيرهايش ومحروم نكن ما را از پذيرفتن نيكىهايش اى راهنماى به سوى حـق آشكار .
بانوي نامدار
"پسنده" اززنان پرهيزگار نيشابور بود. امام رضا عليه السلام در راه سفر به مرو ، در نيشابور توقف نموده و خانه وي را براي ورود پسنديدند، از اين روي وي به پسنده معروف شد.
امام عليه السلام دانه بادامي را در حياط منزل وي كاشت كه در همان سال سبز شد و به بار نشست.
بيماران از ميوه آن مي خوردند و شفا مي يافتند.
بوكس
هيجان تان را تخليه كنيد
بوكس از ورزش هايي است كه تحرك زيادي در آن صورت مي گيرد ضمن اين كه قواي بدني را افزايش مي دهد و عضلات را قوي مي كند. امروزه باشگاه هاي بوكس بسيار بيشتر از گذشته وجود دارند و با يك جست وجوي ساده مي توانيد به جمع طرفداران اين رشته بپيونديد و علاوه بر ياد گرفتن يك رشته ورزشي جديد، اضافه وزن تان را كم كنيد.
نگاه طرفداران: طرفداران اين ورزش روي اين مسئله تاكيد مي كنند كه ورزش بوكس مي تواند براي تعديل كردن حالات روحي بسيار مناسب باشد. به اعتقاد آن ها هيجاني كه در اين ورزش وجود دارد به تخليه هيجاني كمك مي كند و از سوي ديگر با فعاليت زيادي كه در اين ورزش انجام مي گيرد، عضلات بدن ورزيده شده و با اضافه وزن مقابله خواهد شد.
نگاه منتقدان: منتقدان اين ورزش زياد نيستند زيرا انتقاد زيادي نمي توان به آن وارد كرد جز اين كه ممكن است هزينه رفتن به باشگاه را براي هميشه نداشته باشيد كه آن هم حل شدني است؛ خريدن يك كيسه بوكس و تمرين در خانه مي تواند اين مشكل را نيز به سادگي حل كند.