معرفی وبلاگ
فعالییت سازمان زنان انقلاب اسلامی در پی انسجام و هماهنگی و شناسایی زنان فعال منطقه بسته به مهارت و توانمندیی انها در جهت رفع نیازمندرهای زنان ان منطقه . خواهرم بسته به نیاز فکری و روحی و مادی خود با ما هم سخن شو بهترین خوبی ها نزد زنان است امام صادق(ع) باهم شویم ،یکی شویم درمانی برای دردی شویم ............ آن لحظه اي كه زن در خانه خود مي ماند و (به امورزندگي و تربيت فرزند مي پردازد)به خدا نزديكتر است.حضرت زهرا (س)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2164089
تعداد نوشته ها : 1572
تعداد نظرات : 178
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

شانه هايم تاب زلفت را ندارد ،پس نخواه
تخته سنگي زير پاي آبشاري بشكند...

دسته ها : شعر
چهارشنبه بیست و هفتم 10 1391 1:1

شعر «شبهاي بقيع »


در جهان، هم شأن و همتائي كجا دارد بقيع
چونكه يكجا، چار محبوب خدا دارد بقيع
نور چشمان رسول و، پور دلبند بتول
صادق و سجاد و باقر، مجتبي دارد بقيع

 

خلق شد عالم ز يُمن خلقت آل عب
يك تن از پنج تن آل عبا دارد بقيع
همدم دلدادگان و، محرم محراب راز
هست زين العابدين، بنگر چه ها دارد بقيع
حاصل آيات قرآن، باقرِ علم رسول
وارث فضل و كمال انبيا دارد بقيع
صادق آل محمّد، ناشر احكام حق
دين و دانش را، رئيس و پيشوا دارد بقيع
در نظر آيد، زمين بر چرخ سنگيني كندد
بس كه خاكش گوهر سنگين بها دارد بقيع
گرچه تاريك است، در ظاهر ندارد يك چراغ
همچو ايوانِ نجف نور و صفا دارد بقيع
رازها گويد به گوش شب در اين جا كهكشان
رمزها از خلقت ارض و سما دارد بقيع
سايه ها نجواكنان بر مدفن اين چارتن
كرده شب گيسو پريشان يا عزا دارد بقيع؟
سر به ديوارش زند هركس از اين جا بگذرد
در سكوتش ناله ها و گريه ها دارد بقيع
چار معصومند و، دورند از حريم جدّشان
شكوه ها از دشمنانِ مصطفي دارد بقيع
آن دو غاصب در جوار مدفن پاك رسول
دور از او جسم امامان را چرا دارد بقيع؟
مي كند محكوم ظالم را، به هر دور زمان
گفته ها با زائران آشنا دارد بقيع
بشنو از اين قبرها بانگ اناالمظلوم ر
تا كه مهدي باز آيد، اين ندا دارد بقيع
تا شود ثابت كه نور حق نمي گردد خموش
گرچه ويران شد، جلال كبريا دارد بقيع
ناله امّ البنين با اشك زهرا همدم است
در غبارِ غم، جمال كربلا دارد بقيع
چون (حسان) اينجا بود، شبها، مسير فاطمه
تا كه نامحرم نيايد، انزوا دارد بقيع

---------------------------------------------------------
حبيب چايچيان

 



دسته ها : شعر
دوشنبه هجدهم 10 1391 6:29

سوختم باران

 بزن شايد تو خاموشم كني،

شايد امشب سوزش اين زخمها را كم كني،

آه باران...

من سراپاي وجودم آتش است،

پس بزن باران

، بزن شايد تو خاموشم كني

دسته ها : شعر
جمعه بیست و یکم 7 1391 23:24

شب از تنهايي اش لبريز مي شد
فضاي كوفه وهم انگيز مي شد
علي وقتي كه سر در چاه مي برد
ميان چاه رستاخيز مي شد


دسته ها : شعر
شنبه بیست و یکم 5 1391 11:24

 

ماه ابرو شكسته

امام علي

 

باز امشب منادي كوفه

از امامي غريب مي خواند

گوشه خانه دختري تنها

دارد اَمن يجيب مي خواند

**

مثل اينكه دوباره مثل قديم

چشم اَز خون دل تري دارد

اين پرستار نازنين گويا

باز بيمار بستري دارد

**

چادر پُر غبار مادر را

سرسجاده برسرش كرده

بين سر درد امشب بابا

ياد سر درد مادرش كرده

**

آه در آه چشمه در چشمه

متعجب زبان گرفته!پدر

خار درچشم اُستخوان به گلو!

درگلوم اُستخوان گرفته پدر

**

آه بابا به چهره ات اصلاً

زخم ودرد و وَرم نمي آيد

چه كنم من شكاف زخم سرت

هرچه كردم به هم نمي آيد

**

باز سر درد داري وحالا

علت درد پيكرم شده اي

ماه «اَبرو شكسته» باباجان

چه قَدَر شكل مادرم شده اي

**

سرخ شد باز اَز سر اين زخم

جامه تازه تنت بابا

مو به مو هم به مادرم رفته

نحوه راه رفتنت بابا

**

پاشو اَز جا كرامت كوفه

آنكه خرما به دوش مي بردي

زوددر شهر كوفه مي پيچد

كه شما بازهم زمين خوردي

**

ديشب اَز داغ تا سحر بابا

خواب ديدم وَگريه ها كردم

اَز همان بُغچه اي كه مادر داد

كَفني باز دست وپا كردم

**

كودكاني كه نانشان دادي

روزگاري بزرگ مي گردند

مي نويسند نامه اَمّا بعد

بي وفا مثل گرگ مي گردند

**

يا زمين دار گشته و آن روز

همه افراد خيزران كارند

ياكه اهنگري شده ان جا

تيرهاي سه شعبه مي ارند

**

واي اَز مردمان بي احساس

دردهاي بدون اندازه

واي اَز آن سواركارانُ

نعل اسبي كه مي شود تازه

**

واي اَز دست هاي نامَحرم

آتش ودود وچادر ودامان

واي اَز كوچه يهودي ها

سنگ باران قاري قرآن..

 

 

 


دسته ها : شعر
چهارشنبه هجدهم 5 1391 18:50

يارب زمين تشنه است قدحش پرآب كن

اين خاك خسته راخواب ازشراب كن

افسرده شدگل بوته هاي خاك

لطفي به تشنگي باغ واين سراب كن

مابنده ايم وگناهكارو روسياه

گوشه چشمي ازآن لطف بي حساب كن

داغ دارد زمين وغنچه ها فسرده اند

يك رحمي به حال وروز خراب كن

ماخاكيان به انتظارباران نشسته ايم

سيرابمان به ديدارفرزند بوتراب كن

پروانه عاشقيم و دورحرمت مي گرديم

مارا زشاهدان شمع خانه ات حساب كن

دسته ها : شعر
شنبه هفتم 5 1391 10:46

زهرا اگر در اول خلقت ظهور داشت

ديگر خدا نياز به پيغمبري نداشت

اند در بركات وجود او

زهرا اگر نبود علي همسري نداشت

محشر بدون مهريه ي همسر علي

سوگند مي خوريم شفاعتگري نداشت

حتي بهشت با همه نهرهاي خود

 چنگي به دل نمي زد اگر كوثري نداشت

ديروز اگر به فاطمه سيلي نمي زدند

 دنيا ادامه داشت، دگر محشري نداشت

دسته ها : شعر
جمعه ششم 5 1391 11:24

معجري را كه خريدي همه اش سوخت پدر

 گيسواني كه تو ديدي همه اش سوخت پدر

بعد تو خيمه ي مان سوخت و خاكستر شد

آن طنابي كه بريدي همه اش سوخت پدر

جگرزخمي تو در اثر يك نيزه

 تا به گودال رسيدي همه اش سوخت پدر

 زير سم ها چقدر له شده اي اين بدنت

 مثل قالي كه خميدي همه اش سوخت پدر

 چشم هاي من و اين مردمك بي سويم

مثل يك سنگ حديدي همه اش سوخت پدر

 سر تو بر سر نيزه به درون اين شهر

 به روش هاي جديد همه اش سوخت پدر

مو هفتاد و دو سر از كرم شمس سَما

به زمانهاي مديدي همه اش سوخت پدر

يا رقيه  مددي

چهارشنبه چهارم 5 1391 2:32
X