از حجاب
از پنجره اطاق كه به بيرون نگاه مي اندازم، سفري در سلسله ي موجودات مي كنم هريك را به دقت تمام مي بينم، هيچكدام از حكم حق برون نيستند، حتي تكه اي چمن. و همگي اين مخلوقات، طوق بندگي حق را با افتخار به گردن آويخته اند، و تنها انسان است كه با هزار كَره و كُره از اطاعت حق بارها و بارها روي گردان است.
درختان را ببين چه خوب شكوفا شده اند و خوبتر اينكه چه نيكو بار داده اند، شن هاي روي زمين را ببين و ستاره هاي آسمان را بنگر...كهكشانها هم با همه بزرگي شان حرفي در برابر رب الارباب ندارند و كوهها با همه ي فخامتشان چون كلوخي بي نوا حق را مطيعند و فرمانبردار...
عزيزان حجاب آن دانه و هسته ي شفتالويي نيست كه نتواند از حلقوم خلق خدا پايين برود، حجاب زن مسلمان و مومن، باور بفرماييد كه مانند موزي است نرم كه راحتِ حلقوم حضرات است.
اين عطيه الهي و هديه ي بزرگ، امروزها معيار اطاعت و حق مداري و عَبديت حق گشته است، و چه خوب كه انسان به خوبي نقاط امتحان خيز و سنجش آميز حق را نيك بشناسد و خود را فراموش نكند...
حال تا مي گوييم حجاب، آن خوب خوب هايش كه چادرشان را با خود به اين طرف و آن طرف مي كشانند، مي گويند ما كه چادري هستيم و كار و وظيفه الهي محجبه بودن را تمام شده مي انگارند ،اما آرايش هم مي كنند.... به اينجا كه رسيد قلم ها شكست!!!
بقول پسر خاله كلاه قرمزي مي گويد مگه چيه؟؟چادر گذاشتن توامان با آرايش مگه اشكال داره؟؟؟
و ماي بيچاره هم با آن دست صاحب مرده مان برسر كوفته و ناله برمي آوريم كه اين چطور دينمداري و عبوديت است، شما با اين وضع دچار تبرج مي شويد كه!!؟؟ يعني مي توان چادر گذاشت و همچنان تبرّج هم فرمود.
مي گويد تبرج ديگه چيه؟؟ وما مجبوريم عرض بداريم كه تبرج آن بلاي خانمان برانداز اعصار انسان هاست...
تو كه بيرون مي روي و آرايش مي كني چه بسا نگاه جواني بر تو بيفتد و به گناه آلوده شود، پس فردي كه چهره مباركش را مي آرايد و هيكل مباركتر را به تماشاخانه ي شهر فرنگ و ويتريني بدل مي كند تا خلق ناديدني ها را هم ببيند، چقدر بايد بي وجدان باشد!!!؟؟؟ همين است ديگر آن قصه تبرج...
تو كه خود را آنچنان كه نيستي مي نمايي و دو چندان نه دوصد چندان بزك مي فرمايي، خلقي را به خود گرفتار مي كني و چشم هايي را از حدقه در مي آوري كه چه شود؟؟ دنبالت بيفتند و سه نقطه بشود، گناه اينهمه به گردن توست، نه آن خلاف كار هيچ مي داني؟؟؟
بگذريم كه خيلي ها اين حرفها را به پشيزي هم نمي گيرند، و ما را با حجاب و دين و اسلام و ... به سخره مي گيرند، بله چه كنيم با ديلم و انبر و تزريق، كسي از تبرج دست بردار نيست، اينها معرفت بر اصل حجاب مي خواهد و گرنه كار مشكل است و شده خانم امروز نسل هاي ما با شال گردني هم كه پس گردن را نتواند بپوشاند به خيابان آمده و پاچه ها را تا آنجا كه نفس هايشان اجازه دهد بالا مي برند و بازار خود نمايي را به غايت و نهايتش مي رسانند.
تا حجاب در فرانسه
اصلا مي داني حجاب نداشتن كه خيلي ها بابتش آب دهانشان شديدا مي رود، هنري نيست كه، هنر آنست كه بتواني و آزاد باشي ولي باز نفست را كنترل كني، بله گر بر نفس خود اميري مردي...
حرف زياد است و گوش كم ... گوش زياد است و دل كم ... دل هم هست اما معرفت درونش پمپ نمي شود كه ...
به حياط نگاهي دوباره مي اندازم حيات در حياط در حال رشد است و هيچ برگي بي اذن حق فرو نمي افتد اما بسياري از انسانها بي اذن حق حجاب را به فراموشي و خاموشي و نسيان سپرده اند. صحبت كردن از رنگ لباس خانم هاي امروز، كه بسيار ، موجب تبرج ايشان و تو چشم خلق الله رفتن است ، امري گزاف است گويي خودمان را معطل كرده ايم تا هم مي گوييم حجابت كوخانم؟؟؟ مي فرمايد جزايري خورد و تو از من حجاب مراعات كردن مي خواهي؟؟؟
بله ما دل بريده ايم از اجتماع رنگ و وارنگ ما همان سادگي را شعر و شعارمان مي كنيم، رنگ ها را به خدا سپرديم و دست و زبانمان در جامعه ي اسلامي هم ، در كاممان فرو رفته و غلاف است و از حلقوممان صدايي فرا نمي آيد.
عزيزان اين حجاب را ديگر نه بخاطر خدا، بل بخاطر حفظ جوانان كشور از خطاها و انحرافات بي پايان مراعات كنيد، بله اي دوستان مي دانم كه شما هم معترفيد كه آنچه به جايي نرسد فرياد است.