معرفی وبلاگ
فعالییت سازمان زنان انقلاب اسلامی در پی انسجام و هماهنگی و شناسایی زنان فعال منطقه بسته به مهارت و توانمندیی انها در جهت رفع نیازمندرهای زنان ان منطقه . خواهرم بسته به نیاز فکری و روحی و مادی خود با ما هم سخن شو بهترین خوبی ها نزد زنان است امام صادق(ع) باهم شویم ،یکی شویم درمانی برای دردی شویم ............ آن لحظه اي كه زن در خانه خود مي ماند و (به امورزندگي و تربيت فرزند مي پردازد)به خدا نزديكتر است.حضرت زهرا (س)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2085144
تعداد نوشته ها : 1572
تعداد نظرات : 178
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

.در توبه به روي هركه بخواهد باز است به سوي خدا باز گرديد توبه نصوح كنيد ( كه ديگر به گناه نگرديد )اميد است خدا از كردارهاي بدتان عفو كند.

شنبه یازدهم 6 1391 23:33
گاهي شيطون توي زندگي، مشكلاي كوچيك رو اينقدر درشت جلوه ميده تا لذت شيريني هاي بزرگ رو فراموش كنيم ...

امام صادق (ع): مرد در خانه و نسبت به خانواده اش نيازمند رعايت سه صفت است هر چند در طبيعت او نباشد: خوش رفتارى، گشاده دستى به اندازه و غيرتى همراه با خويشتن دارى. (تحف العقول، ص 322)
دنيا آنقدر جذابيت هاي رنگارنگ دارد كه تا آخر عمر هم بدوي چيزهاي جديدي هست كه هنوز ميتواني حسرتشان را بخوري . پس يك جاهايي در زندگي ترمز دستيت را بكش ، بايست و زندگي كن ...
شنبه یازدهم 6 1391 23:28
در سخنان رسول گرامي اسلام(ص) دو چيز در رديف جهاد در راه خدا شمرده شده:
ـ خوب شوهرداري كردن زن
ـ تلاش مرد براي كسب روزي خانواده

1.جهاد المراة حسن التبعل
2.الكاد لعياله كالمجاهد في سبيل الله
شنبه یازدهم 6 1391 23:26

زندگي يك مسئله اي فراتر از احساسات و دوست داشتن و درآمد و اقتصاد است .
قدرت ارتباط ميخواهد ، شخصيت اجتماعي ميخواهد ، قدرت كنترل و ابراز احساسات ميخواهد ، يك پختگي حداقلي ميخواهد ، يك جا افتادگي شخصيتي ... 

لطفاً به موقع ازدواج كنيد ... نه زودتر و نه ديرتر !

ezdevaaj.blogsky.com

 

شنبه یازدهم 6 1391 23:24
استاد شما گناه مي كنيد؟!
مقدس اردبيلي
(قدس الله روحه الشريف) و سوال جالب طلبه نوجوان

بسم ستّار العيوب


- استاد شما گناه مي كنيد؟! نوجواني كه تازه وارد جمع طلاب علوم ديني شده بود و عباي نه چندان بزرگي بر دوش خود انداخته بود، اين سؤال را از مقدّس پرسيد.
مقدّس كه تازه از كلاس درس اخلاق بيرون آمده بود و به سؤالهاي تك تك طلبه ها پاسخ مي‌داد با شنيدن اين سؤال متعجّب و خاموش شد و يك لحظه جثّه‌ي نحيف طلبه‌ي تازه وارد را از نظر ديدگانش گذراند و لبخندي‌ زد و فرمود:
اين چه سؤالي است پرسيدي‌ پسرم؟ انسانها همه‌شان جايزالخطايند. - انسانها را مي دانم استاد، شما خودتان چطور؟! مقدّس دوباره با لبخند جواب داد: الله اكبر... حالا كه اينقدر اصرار مي‌كنيد نه! من گناه نمي‌كنم! - آيا فكر گناه هم نمي‌كنيد؟ مقدّس گفت: نه عزيز دلم! فكر گناه هم نمي‌كنم. سماجت طلبه‌ي تازه وارد كه به اوج خود رسيده بود، تازه پرسيد: چطور؟! مگر امكان دارد استاد؟! مقدّس جواب داد: آري امكان دارد! قبول نداريد؟ من از شما سؤالي مي‌پرسم، جواب صحيح آن را بدهيد. آيا شما نجس مي‌خوريد؟! نوجوان خام احساس كرد استاد با وي از در دشمني برآمده است.
رنگ از چهره‌اش تغيير يافت و كمي عقب كشيد و گفت: - نه استاد! مقدّس دوباره فاتحانه پرسيد: حالا بگو ببينم فكر خوردن نجس را هم مي‌كني؟! اين بار طلبه مبتدي به يك حرف بسنده كرد: نه! مقدس فرمود:
گناه نزد من همانند آن ناپاك و نجس است.
طلبه در حالي كه عرق شرم بر پيشاپيش سنگيني مي‌كرد از نزد مقدس دور شد و به گوشه‌اي رفت تا در مورد حرفهاي استاد فكر اساسي بنمايد...

هنگامي كه زماني در مجلس زنان از مادر مقدّس اردبيلي از راز پيشرفت و مقامات عالي معنوي او پرسيدند وي در پاسخ بعد از حمد الهي به ذكر خير از فرزند دلبند خويش كرد و چنين گفت:‌
من هرگز لقمه‌ي شبهه‌ناك نخورده ام و قبل از شير دادن بچّه، وضو ميگرفتم و ابداً‌ چشم به نامحرم نمي‌انداختم و در تربيت كودك بعد از شير باز گرفتن مي‌كوشيدم و نظافت و طهارت او را مراعات مي‌داشتم و با بچّه‌هاي خوب او را مي‌نشاندم.
دسته ها : مذهبي
شنبه یازدهم 6 1391 1:6

 

حضرت آيت الله جوادي آملي در درس اخلاق بيان فرمودند:
تبيين سرّ اشتهار حضرت زينب كبري(س) به عقيلۀ بني هاشم

 

 

به گزارش خبرنگار پايگاه اطلاع رساني اسراء: حضرت آيت الله جوادي آملي در ادامۀ مباحث درس اخلاق روزهاي پنجشنبه كه در محل نمازخانۀ بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء تشكيل مي شود، ضمن تبريك سالروز ميلاد حضرت زينب (س) فرمودند: در باب سرّ اشتهار آن بانو به عقيلۀ بني هاشم بايد توضيحي عرض كنم. برخي عاقل نيستند و به دنبال تحصيل عقلند؛ برخي عاقلند و عقل براي آن ها به صورت حال است، يعني وصفِ ديرپا نيست [بلكه] گاهي هست و گاهي نيست؛ برخي عاقلند و عقل براي آن ها به منزلۀ يك وصف مَلكه است؛ و برخي عاقلند و عقل براي آن ها به منزلۀ فصل مقوّم است. كساني كه عقل براي آن ها به منزلۀ فصل مقوّم است، بتمام معناي كلمه، عقيله اند. حسين بن علي (سلام الله عليهما) "عقيلة بني هاشم" است و زينب كبرا (سلام الله عليه) نيز "عقيلة بني هاشم"؛ اين "تاء"، "تا"ي مبالغه است، نه "تا"ي تأنيث. وقتي مي گويند انسان خليفةالله است به همين صورت است. آدم خليفةالله است نه خليف الله، چرا؟ براي اين كه اين "تاء"، "تا"ي مبالغه است. همان طور كه مي گوييم فلان شخص علامه است. بنابراين هم وجود مبارك حسين بن علي (سلام الله عليهما) عقيلۀ بني هاشم است و هم وجود مبارك زينب كبرا؛ عقل براي اين ها به منزلۀ فصل مقوّم بود. اگر عقل براي كسي، فصل مقوّم باشد، كمالات از او نشأت مي گيرد؛؛ مقهور اوست و نه مسلّط بر او. كساني هستند كه كمال، آن ها را حفظ مي كند [اما] برخي از افراد، حافظ كمالند؛ ذات اقدس الاهي دربارۀ وجود مبارك پيغمبر (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) نفرمود تو داراي خُلق عظيمي يا متخلّق به خلق عظيمي؛ بلكه فرمود: «إِنَّك لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ»؛[1] براي اين كه آن حضرت مسلّط بر عدل و فضيلت بود. كساني مي كوشند كه فضيلت، آن ها را رها نكند و برخي از افراد مي كوشند كه فضيلت را حفظ كنند. اگر ذات، بالا بيايد و خليفۀ خدا شود و نوراني شود، از ذات نوراني وي، خُلق عظيم نشأت مي گيرد. فرمود: «إِنَّك لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ» يعني تو بر خُلق، مسلّطي و خُلق در اختيار تو است؛ نه آن كه تو بخواهي با اخلاق، كامل شوي. كمالِ اخلاق در اين است كه از تو نشأت مي گيرد. دربارۀ بعضي كسان قرآن كريم فرموده است: «فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ»؛[2] منظور اين آيه كساني است كه با نور حركت مي كنند مثل افراد عادي كه با چراغ حركت مي كنند؛ اما برخي از افراد، نوراني اند و هر جا آن ها باشند، نور هست. دربارۀ آن گونه افراد، تعبير قرآن كريم اين است كه «فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ» كه نور زير پاي اين ها است؛ نور مركب و مركوب اين ها است و اين ها سوار بر نورند. آفتاب، مسلّط و راكب بر نور است؛ نه آن كه نور، راكب بر آفتاب باشد. شمس
"علي نورٍ" خلق شده است؛ چون نور از شمس است ولي فضاي روز و اين زمان، با نور روشن است. خود اين زمان نور ندارد، بلكه نور را از شمس مي گيرد اما خود شمس، «علي نور من ربّه» خلق شده است. عقيلۀ بني هاشم مسلّط بر عقل است و عقل در اختيار آن ها است. ايشان آن قدر قوي اند كه علم و عقل به معناي «ما عُبد به الرحمن»،[3] مقهور آن ها است؛ چه اين كه اگر در نقطۀ مقابل، كسي گرفتار جهل شود، او مركوب و مركب جهل است. در سورۀ مبارك «اسراء» حرف ابليس نقل مي شود. در آن جا خدا مي فرمايد كه ابليس مي گويد من بر افراد تبهكار، سوار مي شوم؛ حنك و تحت حنك اين ها را در اختيار مي گيرم «لَأَحْتَنِكنَّ ذُرِّيتَهُ».[4] "اِحتَنَكَ" از باب افتعال است و به اين معنا است كه «سوار بر مركب شد و حنكش را گرفت»؛ كساني كه سواركار هستند بر حنك و تحت حنك اسب مسلّطند. افسار در اختيار راكب است. ابليس گفت من چنين حالتي دارم كه «لَأَحْتَنِكنَّ ذُرِّيتَهُ» يعني سوار آن ها مي شوم و آن ها مركوب من هستند و به من سواري مي دهند؛ حنك و تحت حنك اين ها در اختيار من است. بنابراين اگر كسي ـ ان شاء الله ـ به جايي رسيد كه اول عاقل باشد، بعد عَقيل شود و بعد عقيله شود، مصداق «فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ»[5] مي شود. اول بايد كوشيد عاقل شد؛ عاقل اسم فاعل است. بعد بايد عقيل شد كه اين صفت مشبهه است و دلالت بر ثبات دارد. بعد از اين، نوبت عقيله شدن است. "تا" در عقيله، "تا"ي مبالغه است. زينب كبرا و حسين بن علي (سلام الله عليهما) عقيله بني هاشم بودند. ما اگر بخواهيم از عقل سخن بگوييم بايد سيره و سنّت و سريرت اين ذوات قدسي را ارزيابي كنيم، آن ها را بشناسيم و بپذيريم؛ به گفته هايشان عمل كنيم و به ديگران منتقل كنيم. حضرت آيت الله جوادي آملي همچنين فرمودند: اين راه ها شدني است؛ آنچه شدني و كسب كردني نيست، مقام شامخ نبوّت، رسالت و امامت است كه «اللّهُ أَعْلَمُ حَيثُ يجْعَلُ رِسَالَتَهُ»؛[6] اما عاقل شدن، عقيل و عقيله شدن، ممكن است. شما گاهي مي بينيد هم دربارۀ مردان هم دربارۀ زنان رواياتي هست كه ائمه (عليهم السلام) فرمودند فلان شخص «منّا أهل البيت».[7] اين اختصاصي به سلمان (رضوان الله تعالي عليه) ندارد. رسيدن به مقام سلمان، اباذر، مقداد و عمّار، ممكن است. البته رسيدن به مقامات اهل بيت و رسيدن به آن سِمت، مقدور كسي نيست. بنابراين اين راه باز است؛ مخصوصاً براي كساني كه اوايل سن آن ها است (يك) و در حوزه هاي علمي تلاش و كوشش مي كنند (دو). اين دو سبب، كمك مي كند كه اين ها ـ ان شاء الله ـ اين راه را طي كنند و در قبال عدّۀ ديگري كه در ظلمت فرو رفته اند «فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ» [8] بشوند. اگر انسان ـ ان شاء الله ـ مواظب راه، گفتار و كردار خود باشد، اولاً از هر تاريكي اي نجات پيدا مي كند؛ بعد وقتي كه راه را پيدا كرد، طي آن راه برايش آسان مي شود. درست است كه اول راه، عقبۀ كئود و گردنۀ صعب العبور است. همان عقبۀ كئودي كه فرموده است: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَ مَا أَدْرَاك مَا الْعَقَبَةُ»؛[9] اما براي انسان سالك، آسان مي شود؛ فرمود: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَ اتَّقَي ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيسِّرُهُ لِلْيسْرَي»؛[10] چنين كسي به آساني كار خوب مي كند. اگر نماز شب براي ديگران دشوار باشد، براي او آسان است. اگر فهميدن مطالب عميق براي ديگران، سخت و عقبه كئود باشد، او به آساني حل مي كند و آن را مي فهمد. اين كه فرمود: «فَسَنُيسِّرُهُ لِلْيسْرَي» اختصاصي به خصلت هاي عملي ندارد: مراحل علمي باشد، اين طور است؛ مراحل عملي باشد، اين طور است. حضرت استاد اذعان داشتند: درست است كه بعضي از مسائل سخت است. مثلا طبق آن بيان نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) كه دربارۀ قدر فرمود «بحرٌ عميقٌ فلاتلجه»[11] اين عرصه درياي تاريك و عميق است؛ ولوج نكن و وارد اين بحث نشو! مسألۀ قضا و قدر، مسألۀ روشني نيست. مسألۀ جبر و تفويض يك مسألۀ آسان نيست. حل اين مسائل دشوار است و به هر كسي نمي رسد؛ اما همين مطلب عميق براي برخي، خيلي شفاف و روشن حل مي شود. بنابراين «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَ اتَّقَي ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيسِّرُهُ لِلْيسْرَي»[12] اختصاصي به برنامه هاي عملي ندارد. همان طور كه خواندن نماز شب، گرفتن روزه هاي مستحبّي و مواظبت از چشم و گوش، براي بعضي آسان است، فهميدن مطالب عميق علمي هم براي بعضي از افراد آسان است. از اين باب است كه گفته اند: «دُم علي الطهارة يوسع عليك رزقك.»[13] يعني دائماً باوضو باشيد كه روزي شما زياد مي شود. روزي، تنها به معناي نان و آب، و اين قبيل مسائل نيست؛ علم و اخلاق، هم روزي است؛ عقل و فضيلت ها هم روزي اند؛ همان طور كه روزي هاي ظاهري هم روزي هستند. فرمود: «دُم علي الطهارة» (دائماً با وضو باشيد) اين عمل، خيلي اثر دارد. از همين راه ها است كه شروع مي شود. خداي سبحان چنين وعده داده است. اين امر، اختصاصي به وجود مبارك پيغمبر (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) ندارد. خدا براي آن ها، مراحل عاليه را آسان مي كند. از همين باب فرمود: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَك صَدْرَك ٭ وَ وَضَعْنَا عَنك وَزْرَك ٭ الَّذِي أَنقَضَ ظَهْرَك ٭ وَ رَفَعْنَا لَك ذِكرَك.»[14] وجود مبارك موساي كليم هم گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»[15] و خداوند فرمود: «قَدْ أُوتيتَ سُؤْلَك يا مُوسَي.»[16] كارهاي صعب العبوري كه مقدور ديگران نيست، خدا براي ايشان آسان مي كند؛ از ما هم كارهايي خواسته اند و مقدور ما است ولي سخت است؛ خدا اين كارهاي سخت را براي ما آسان مي كند؛ چنان كه فرمود: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَ اتَّقَي ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيسِّرُهُ لِلْيسْرَي»؛ اين سين ها، سين هاي تحقيقي است نه تسويفي نظير «اسْتَكبَرَ» و مانند آن كه مبالغه را نشان مي دهد؛ نه آن كه آن كار را بعدها براي او آسان مي كنيم؛ بلكه به اين معنا است كه تحقيقاً براي آن ها آسان مي كنيم. بنابراين عاقل شدن، عَقيل و عقيله شدن، مقدور ديگران هم هست، منتها به اندازۀ خودشان. اوج آن، مربوط به اهل بيت عصمت و طهارت است و مقدور خود آن ها است؛ اما مراحل مياني و ضعيف آن، مقدور ديگران هم است.
آيت الله جوادي آملي با اشاره به اين مطلب كه اطاعت از پروردگار لذتبخش است فرمودند: ما به همان اندازه كه از عقل برخورداريم، از شيريني اطاعت هم لذّت مي بريم. اطاعت پروردگار، نام و ياد پروردگار، براي يك عدّه شيرين است. در ماه مبارك رمضان از خدا مي خواهيم كه شيريني نام و ياد خود را به ذائقۀ ما بچشاند و مي گوييم: «و أذقني فيه حلاوة ذكرك.»[17] اين ها به منزلۀ زاد و توشه است. در بحث هاي قبل هم در مسائل اخلاقي گذشت كه اين ها مراحل مقدّماتي است. يعني عبادت كردن، انجام واجبات و ترك محرّمات و امثال آن ها توشه و زاد است. زاد را بايد به اندازۀ راه فراهم كرد. كساني در تحصيل زاد مي كوشند و عمرشان را صرف تحصيل زاد مي كنند. اين كار، كار خوبي است ولي از خوب تر مي مانند. ما زادي داريم و توشه اي براي راه؛ اما مقصدي داريم و مقصودي، كه مقصود ما در آن مقصد است. ما بايد آن مقصد و مقصود را بشناسيم و راه را هم طي كنيم. در قرآن كريم، هم راه را به عنوان زاد و توشه براي ما مشخص كرده اند، هم مقصد را معرفي كرده اند و هم مقصود بسياري از ما را مشخص كرده اند. بر فرض كه آدم خوبي باشيم، اما تمام تلاش و كوشش ما در تحصيل زاد است. تحصيل زاد اندازه دارد؛ البته اگر زاد مربوط به دنيا باشد، آن زاد زائد كارآمد نيست مگر آن كه كسي در راه خدا انفاق كند و ثوابي ببرد؛ اما زاد آخرت هر چه بيش تر باشد، به او از آن «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»[18] بيش تر مي دهند؛ غرف مبنيه را بيش تر مي كنند؛ اما اين ها ما را هرگز به مقصد نمي برند. اين كه در سورۀ مبارك «بقره» فرمود: «تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيرَ الزَّادِ التَّقْوَي»؛[19] يعني توشه تهيه كنيد. خب توشه تهيه كنيد، اما براي چه كسي و براي چه چيزي؟ توشه غير از مقصد و غير از مقصود است. توشه تهيه كنيد كه شما را به مقصد برساند. مقصد و مقصود را بايد با علم و معرفت شناخت. نماز براي ما توشه است. اما اگر قرب را بشناسيم و براي ما حل كنند كه چطور او «أقرب إليكم من حبل الوريد»[20] است و ما از او دوريم و «ينَادَوْنَ مِن مَكانٍ بَعِيدٍ»،[21] اين ديگر به زاد و توشه بر نمي گردد، بلكه به معرفت بر مي گردد. تقوا زاد و توشه است براي رسيدن به مقصد؛ اما شناخت مقصد ديگر با عمل نيست؛ اين شناخت با نماز و روزه نيست، بلكه با فهم است و فهم. با فهم است كه در مي يابيم چطور او به ما نزديك است و ما از او دوريم. شما مكرّر نماز بخوانيد و مكرّر روزه بگيريد، مشكل حل نمي شود. زاد و توشه را بايد به اندازۀ لازم فراهم كرد؛ آن بقيه، فوق زاد است. او چطور به ما نزديك است و ما از آن طرف «ينَادَوْنَ مِن مَكانٍ بَعِيدٍ»؛ چطور او از هر چيزي و از هر كسي به ما نزديك تر است و از خود ما به ما نزديك تر است كه فرمود: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يحُولُ بَينَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»؛[22] پاسخ اين مسائل كجاست؟ اين مسائل، بينايي باطن مي خواهد و به زاد و توشه و راحله مربوط نيست؛ اين مسائل، فوق زاد و توشه و راحله است. اين مطالب، عقيلۀ بني هاشم مي خواهد. اين مسائل، عقل مي خواهد نه عبادت. عبادت، واجب است؛ اين مشخص است. مستحبّات هم مشخص هستند؛ منتها همين عبادت را كسي انجام مي دهد و از خداي سبحان، «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»[23] مي خواهد. چنين كسي به دنبال زاد است. همين عبادت را كسي انجام مي دهد و مي گويد خدايا تو در سورۀ مبارك «قمر» فرمودي: «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيك مُقْتَدِرٍ»[24] آن «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» را كه به خيلي كسان مي دهي، به ما هم ـ ان شاء الله ـ خواهي داد، ولي ما را در «عِندَ مَلِيك مُقْتَدِرٍ» جا بده! اگر كسي به فكر «عِندَ مَلِيك مُقْتَدِرٍ» باشد، به فكر مقصد است؛ اما اگر به فكر «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» باشد به اندازۀ زاد و توشه به او مي رسد و هرگز او را به «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»[25] راه نمي دهند. او به «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» راه مي يابد؛ يعني به بهشتي مي رسد كه درخت و آب دارد، جسم و بدن و لذّت هاي ظاهري دارد؛ اما او را به آن بهشت معنوي كه قرب الاهي است، راه نمي دهند؛ براي اين كه او براي اين كار، معرفت و عقلي نياورده است؛ و عقيله نشده است. كساني كه عقيله اند هم «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» را دارند و هم «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيك مُقْتَدِرٍ» را. به ايشان خطاب مي شود كه «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَ ادْخُلِي جَنَّتِي.» يكي از مصاديق بارز نفس مطمئنّه كه در پايان سورۀ مبارك «فجر» گفته شده، سيدالشهدا (صلوات الله و سلامه عليه) است. اين خاندان هم از همين
قبيل اند. بنابراين ما يك زاد و توشه داريم كه ما را به بهشت مي رساند؛ يك معرفت، خلوص، اخلاص و شهود قلبي داريم؛ و يك مقام فنا هم داريم كه ما را از مرحلۀ «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» به مقام بالاتر مي رساند كه «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيك مُقْتَدِرٍ.» در اين جا است كه آدم "عنداللّهي" مي شود. يك بهشت داريم كه لدنّي است و بهشت هايي داريم كه «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» است. همان طور كه علم لدنّي داريم و علمي كه در كتاب و سنّت هست. اين كه ذات اقدس الاهي به وجود مبارك پيغمبر (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) فرمود «إنَّك لَتُلَقّي الْقُرآنَ مِن لَدُنْ حَكيمٍ عَلِيمٍ»[26] يعني علم تو لدنّي است. علم لدنّي، علمي در مقابل فقه، اصول، فلسفه، كلام و عرفان نيست كه موضوع، محمول و رابطه اي بين موضوع و محمول داشته باشد. همين علوم را اگر كسي از استاد ياد بگيرد يا در كتاب ها بخواند، مي شود علم عادي. علمي است كه تَه جوي، نصيب طالبان علم مي شود؛ اما اگر همراه اين جوي و نهر بالا برود و به سرچشمه برسد و همين علوم را از خود سرچشمه استفاده كند، مي شود "علم لدنّي". "لدن" يعني نزد؛ علم لدنّي همين معارف غيبي قرآن و سنّت است، منتها «مِن لَدُنْ» و «مِن عند» و از خدا گرفته شده است. چون از نزد خدا گرفته شده، هيچ كسي از آن خبر ندارد. ما يك "ماء مَعين" داريم و يك "ماء لدن". به آب جاري اي كه «تراه العيون و تناله الدلاء» آب معين مي گويند؛ آبي كه چشم او را مي بيند و دلو و ظرف به آن دسترسي دارد. به اين آب مي گويند ماء معين. اما آبي كه درون چشمه است، هنوز كسي آن را نديده و نمي بيند و در دسترس كسي هم نيست، چنين آبي ديگر آب معين نيست؛ بلكه فوق آب معين است. علوم لدنّي اين گونه است؛ اخبار لدنّي هم اين طور است؛ كمالات لدنّي نيز از اين قبيل است. اگر كسي در دنيا به آن "لدن" و "نزد" برسد و به آن جا راه يابد، در آخرت هم آيۀ سورۀ مبارك «قمر» نصيبش مي شود كه «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيك مُقْتَدِرٍ»[27] و همان كسي مي شودكه در پايان سورۀ مبارك «فجر» خدا به او وعده داد كه «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَ ادْخُلِي جَنَّتِي.»[28]

[1] . سورۀ قلم، آيۀ 4. [2] . سورۀ زمر، آيۀ 22. [3] . الكافي، ج1، ص11. [4] . سورۀ اسراء، آيۀ 62. [5] . سورۀ زمر، آيۀ 22. [6] . سورۀ انعام، آيۀ 124. [7] . عيون اخبار الرضا، ج2، ص64؛ الامالي (شيخ طوسي)، ص45 و 525؛ ر.ك: الثاقب في المناقب، ص281. [8] . سورۀ زمر، آيۀ 22. [9] . سورۀ بلد، آيات 11 و 12. [10] . سورۀ ليل، آيات 5 ـ 7. [11] . التوحيد (شيخ صدوق)، ص365. [12] . سورۀ ليل، آيات 5 ـ 7. [13] . فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج4، ص361. [14] . سورۀ شرح، آيات 1 ـ 4. [15] . سورۀ طه، آيۀ 25. [16] . سورۀ طه، آيۀ 36. [17] . اقبال الأعمال، ص125. [18] . سورۀ آل‌عمران، آيۀ 15. [19] . سورۀ بقره، آيۀ 197. [20] . ر.ك: سورۀ ق، آيۀ 16. [21] . سورۀ فصلت، آيۀ 44. [22] . سورۀ انفال، آيۀ 24. [23] . سورۀ آل‌عمران، آيۀ 15. [24] . سورۀ قمر، آيات 54 و 55. [25] . سورۀ فجر، آيات 29 و 30. [26] . سورۀ نمل، آيۀ 6. [27] . سورۀ قمر، آيۀ 55. [28] . سورۀ فجر، آيات 29 و 30.

دسته ها : مذهبي
جمعه دهم 6 1391 17:46
X