حسادت؛ عامل سقوط
حسادت يكي از ريشه هاي دين گريزي است و مي توان آن را از شعبه هاي دنيادوستي به شمار آورد، تا جايي كه امام صادق(ع) آن را ريشه كفر دانسته و فرموده است: «وَ اِيَّاكُمْ اَنْ يَحْسُدَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَاِنَّ الْكُفْرَ اَصْلُهُ الْحَسَد؛ مبادا برخي از شما نسبت به ديگري حسودي كند؛ زيرا ريشه كفر حسادت است.»[2]
قبل از بعثت پيامبر اسلام(ص)، يهود، در انتظار ظهور پيامبري بود كه آنها سيادت اجتماعي آينده خود را در سايه وي مطرح كنند؛ از اينرو به كفار مي گفتند كه در آينده نزديك ما با قبول پيامبري خاتم بر شما پيروز خواهيم شد؛ ولي همين كه پيامبر(ص) مبعوث شد، از پذيرش دعوت آن حضرت امتناع كردند و به بهانه جويي پرداختند؛ چنانچه قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد: «وَ لَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَ كاَنُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَليَ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَليَ الْكَفِرِين»؛[3] « و هنگامي كه از طرف خداوند، كتابي براي آنها آمد كه موافق نشانه هايي بود كه با خود داشتند، و پيش از اين، به خود نويد پيروزي بر كافران مي دادند [كه با كمك آن، بر دشمنان پيروز گردند. با اين همه،] هنگامي كه [اين كتاب، و] پيامبري را كه از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او كافر شدند. لعنت خدا بر كافران باد!»
در اين آيه صحنه اي ديگر از لجاجتها و هواپرستيهاي يهود را مطرح مي كند كه آنها بر اساس بشارتهاي تورات، منتظر ظهور پيامبر بودند و حتّي به همديگر نويد پيروزي مي دادند و يكي از دلايل اقامت آنها در مدينه اين بود كه آنها مي دانستند آن شهر، محلّ هجرت پيامبر است و به همين سبب از پيش در آنجا سكنا گزيده بودند؛ ولي بعد از ظهور پيامبر اسلام(ص)، با آنكه نشانه هاي وي را موافق با آنچه در تورات بود يافتند، كفر ورزيدند.[4]
و در آيه بعدي، علت كفر يهود را اين گونه بيان مي كند: «بِئْسَمَا اشْترََوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن يَكْفُرُواْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَن يُنزَِّلَ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ عَليَ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُو بِغَضَبٍ عَليَ غَضَبٍ وَ لِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينf ؛[5] « ولي آنها در مقابل بهاي بدي، خود را فروختند كه به ناروا، به آياتي كه خدا فرستاده بود، كافر شدند. و معترض بودند، چرا خداوند به فضل خويش، بر هر كس از بندگانش بخواهد، آيات خود را نازل مي كند؟! از اين رو به خشمي بعد از خشمي [از سوي خدا] گرفتار شدند. و براي كافران مجازاتي خواركننده است.»
در اين زمينه گزارشهايي نيز وجود دارد كه ما به دو نمونه اشاره مي كنيم:
الف. وقتي بحيرا، راهب مسيحي، رسول خدا(ص) را در كودكي شناخت، ابوطالب را از ادامه سفر به شام منع كرد و گفت:او را از يهود برحذر دار! چون او عرب است و يهود مي خواهد پيامبر موعود از بني اسرائيل باشد و به او حسادت مي كند.[6]
ب. مورخان و مفسران به نقل از ابن عباس آورده اند كه يهود، پيش از اسلام به اوس و خزرج مي گفتند: به واسطة پيامبر خاتم يا موعود بر شما غلبه خواهيم كرد؛ اما پس از مبعوث شدن آن حضرت، سخن خود را انكار كردند. «معاذ بن جبل» و «بشر بن براء» به آنان گفتند: تقوا پيشه كنيد و اسلام آوريد! چون خود شما در زماني كه ما مشرك بوديم، محمد(ص) را براي ما وصف مي كرديد و مي گفتيد كه مبعوث خواهد شد و به واسطة او بر ما پيروز خواهيد شد. «سلام بن مشكم» يهودي گفت: كسي كه از او سخن مي گفتيم، محمد(ص) نيست و چيزي كه براي ما شناخته شده باشد، نياورده است.
در اينجا آية 89 سورة بقره نازل شد.[7]
حجاب اگرچه بر زن ومرد واجب است ولي خداوند متعال در قران به زن دستور مراعات حجاب بصورت هاي گوناگون داده است : –
حجاب در رفتار وَلَا يَضْرِبْنَ بِأَرْجُلِهِنَّ لِيُعْلَمَ مَا يُخْفِينَ مِن زِينَتِهِنَّ ( نور / 31 ) و پاهاى خود را [به گونهاى به زمين] نكوبند تا آنچه از زينتشان نهفته مىدارند معلوم گردد
وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى ( احزاب /33) و مانند روزگار جاهليت قديم زينتهاى خود را آشكار مكنيد
2 - عدم رابطه و دوستي زنان با مردان و بالعكس وَلاَ مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ (نساء /25 ) و( زنان اهل ) دوستگيران پنهانى نباشند وَلاَ مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ ( مائده / 5 ) و (مردان ) زنان را نبايد در پنهانى دوست خود بگيريد
3 - عدم قرار مخفيانه با زنان : لاَّ تُوَاعِدُوهُنَّ سِرًّا إِلاَّ أَن تَقُولُواْ قَوْلًا مَّعْرُوفًا وَلاَ تَعْزِمُواْ عُقْدَةَ النِّكَاحِ حَتَّىَ يَبْلُغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ وَاعْلَمُواْ أَنَّ اللّهَ يَعْلَمُ مَا فِي أَنفُسِكُمْ فَاحْذَرُوهُ ( بفره / 235) با آنان قول و قرار پنهانى مگذاريد مگر آنكه سخنى پسنديده بگوييد و به عقد زناشويى تصميم مگيريد تا زمان مقرر به سرآيد و بدانيد كه خداوند آنچه را در دل داريد مىداند پس از [مخالفت] او بترسيد.
قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصَارِهِمْ وَيَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ وَقُل لِّلْمُؤْمِنَاتِ يَغْضُضْنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ وَيَحْفَظْنَ فُرُوجَهُنّ َ ( نور/ 30و31) به مردان با ايمان بگو ديده فرو نهند و پاكدامنى ورزند و به زنان با ايمان بگو ديدگان خود را [از هر نامحرمى] فرو بندند و پاكدامنى ورزند.
4 – حجاب در پوشش
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِّأَزْوَاجِكَ وَبَنَاتِكَ وَنِسَاء الْمُؤْمِنِينَ يُدْنِينَ عَلَيْهِنَّ مِن جَلَابِيبِهِنَّ (احزاب / 59) اى پيامبر به زنان و دخترانت و به زنان مؤمنان بگو پوششهاى خود را بر خود فروتر گيرند.
وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ إِلَّا مَا ظَهَرَ مِنْهَا وَلْيَضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَى جُيُوبِهِنَّ وَلَا يُبْدِينَ زِينَتَهُنَّ (نور/31) و زيورهاى خود را آشكار نگردانند مگر آنچه كه طبعا از آن پيداست و بايد روسرى خود را بر سينه خويش [فرو] اندازند( البته در برابر نامحرم )
5- حجاب در گفتار فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا ( احزاب /32) پس به ناز سخن مگوييد تا آنكه در دلش بيمارى است طمع ورزد و گفتارى شايسته گوييد.
به نام علي اعلي
در ميان اين ظلمت و تاريكي كه زندگي مي كنم هرگاه كه به نام مقدست مي رسم دريچه اي از نور و روشنايي را مي يابم.
مولاي من نامت زينت بخش اين دل خسته و شكسته من است.
تا نام زيبايت را مي شنوم گويي كه طنين موسيقيايي كلام بهشتيان را مي شنوم
گاه كه دل تنگ مي شوم، هجاي دل انگيز نامت مرا از اين زمين خاكي به آسمانها سير مي دهد
پرواز در آسمان آبي نامت، خاطره انگيز است.
نامي كه براي دوستانت، اميد و آرزوست و براي دشمنان، بيم و ترس.
نامي كه صفت برتري و علو را براي خداوند تداعي مي سازد، براي تو برتري بر جن و انس را به دنبال دارد.
مولاي من! نمي دانم چرا ميان نامت با تنهايي و مهرباني چه سازگاري است؟ چرا تا نام زيبايت را مي شنوم ناخود آگاه به ياد تنهايي و مهرباني ات مي افتم.چرا؟
اي دارنده بهترين نام دنيا! بر اين شيعيانت مددي كن تا نه تنها اسم زيبايت را كه رسم و سيره زيبايت را در زندگي خويش پياده سازند
يا اميرالمؤمنين، حيدر كرّار، يا علي بن ابيطالب ( عليه الصلوة و السلام )
به نامت قسم كه ي تو مي ميرم اقا
اگر زنده هستم فقط به عشق شماست مولا
اي كه نامت بهترين بهترين هاست
درقرآن آيه ديگري هم در رابطه با موسيقي حرام وجود دارد.
وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ (لقمان/6)
در حديثى از امام صادق ع مىخوانيم: الغناء مجلس لا ينظر اللَّه الى اهله، و هو مما قال اللَّه عز و جل" وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ":" مجلس غنا و خوانندگى لهو و باطل،مجلسى است كه خدا به اهل آن نمىنگرد، (و آنها را مشمول لطفش قرار نمىدهد) و اين مصداق همان چيزى است كه خداوند عز و جل فرموده" بعضى از مردم هستند كه سخنان بيهوده خريدارى مىكنند تا مردم را از راه خدا گمراه سازند"( وسائل الشيعه ج 12 صفحه 228 (باب تحريم الغناء))
البته " لَهْوَ الْحَدِيثِ"، مفهوم وسيع و گستردهاى دارد كه هر گونه سخنان يا آهنگهاى سرگرم كننده و غفلتزا را كه انسان را به بيهودگى يا گمراهى مىكشاند در بر مىگيرد، خواه از قبيل" غنا" و الحان و آهنگهاى شهوتانگيز و هوسآلود باشد، و خواه سخنانى كه نه از طريق آهنگ، بلكه از طريق محتوى انسان را به بيهودگى و فساد، سوق مىدهد.
و يا از هر دو طريق، چنان كه در تصنيفها و اشعار عاشقانه خوانندگان معمولى است كه هم محتوايش گمراه كننده است و هم آهنگش! و يا مانند داستانهاى خرافى و اساطير كه سبب انحراف مردم از" صراط مستقيم" الهى مىگردد. و يا سخنان سخريه آميزى كه به منظور محو حق و تضعيف پايههاى ايمان مطرح مىشود، همانند چيزى كه از ابو جهل و يارانش نقل مىكنند كه رو به قريش مىكرد و مىگفت:" مىخواهيد شما را از" زقوم" كه" محمد" ما را به آن تهديد مىكند اطعام كنم؟! سپس مىفرستاد و" كره و خرما" حاضر مىكردند و مىگفت:اين همان" زقوم" است! ... و به اين ترتيب آيات الهى را بباد استهزاء مىگرفت.
به هر حال" لهو الحديث" معناى گستردهاى دارد كه همه اينها و مانند آن را فرا مىگيرد، و اگر در روايات اسلامى و سخنان مفسرين روى يكى از اينها انگشت گذارده شده است هرگز دليل بر انحصار و محدوديت مفهوم آيه نيست.(رك:تفسير نمونه، ج17، ص: 15)
در قران تعريفي خاص از علم ارائه نشده است وفقط به فضيلت علم و علم آموزي تآكيد شده است.
چنددسته از آيات قرآن مجيد محدوديت ها و نقص هاى دانش بشرى را آشكار مى سازد.
1. نادانى انسان در امور مربوط به خود: (اِنَّ اللّهَ عِنْدَه عِلْمُ السَّاعة وَ يُنَزِّلُ الغَيثَ وَ يَعْلَمُ مَا فى الأَرحامِ وَ مَا تَدرى نَفْسٌ ماذا تَكْسِبُ غَدَاً وَ ماتَدْرى نَفْسٌ بِأَىِّ اَرْض تَموتْ اِنَّ اللّهَ عَليمٌ خَبيرٌ) (لقمان: 34)
2. وجود مجهولات در قلمرو ارتباط با جهان مادى و عالم شهادت: (سُبحانَ الَّذى خَلَقَ الأزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الأَرضُ وَ مِن اَنفُسِهِم وَ مِمّا لاَ يَعْلِمُون)(يس: 36) در آيات 7 سوره روم و 67 سوره انعام و 8 سوره نحل به جنبه هاى ديگرى از نادانستنى هاى بشرى اشاره شده است.
3. وجود مجهولات در قلمرو ارتباط با عالم غيب: (عالِمُ الغَيبِ فَلا يُظْهَرُ عَلى غَيبِهِ اَحَداً) (جن: 26 و 27) و (نمل: 65)، (هود: 49)، (اعراف: 188)، (انعام: 50)
4. كاستى ديگر دانش بشرى نسبيت ارتباط انسان با رويدادهاست: (كَاَنَّهُمْ يَومَ يَرونَها لَمْ يَلبَثُوا اِلاّ عَشيةً او ضُحيها)(نازعات: 46) اثرپذيرى ادراكات از مقايسه ها، پيش دانسته ها و پندارهاى مخدوش كننده در آيات 52 اسراء و 19 كهف، 103 طه، 113 مؤمنون،55روم،65يونس نيزبيان شده است.
5. اطلاعات ناروا و دانستنى هاى ناپسند بيانگر جهت مهمى از كاستى هاى دانش بشرى است. خداوند متعال مى فرمايد: (وَ اَنزَلَ عَلى المَلَكَين بِبابِلِ هاروُتَ وَ ماروُتَ وَ ما يُعَلِّمانِ مِنْ اَحَد حَتّى يَقولُ اِنَّما نَحنُ فِتْنَةٌ فَلا تَكْفُر فَيَتَعلَّمُونَ مِنهُما ما يُفَرِقُونَ بِه بِينَ المَرْءِ وَ زَوُجِهِ وَ مَا هُمْ بِضارٍّ مِن اَحَد اِلاَّ بِاِذنِ اللّه وَ يَتَعَلَّمونَ ما يَضُرُّهُم وَ لا يَنْفَعُهُم)(بقره: 102)
بدين سان چيزهايى هست كه انسان نمى تواند بداند و چيزهايى ديگرى وجود دارد كه انسان نبايد بداند و يا در مورد آن پرسش كند. 6. همچنين آياتى به طور كلى دانش انسان را كم و محدود شمرده است: (وَ ما اوتيتُمْ مِن العِلمِ الاَّ قَليلا)(اسراء: 85) و همچنين (طه: 114).
7. محدوديت عملكرد حواس براى همه آشكار است و قرآن مجيد نيز به عنوان يكى از عوامل نقص در دانش بشرى به آن مى پردازد. مثلا در ماجراى اصحاب كهف مى فرمايد: (تَحْسَبُهُم اَيقاظاً وَ هُم رَقُودٌ ...) (كهف: 18) همچنين در آيات ملك:40،كهف:86 و103،طه:66،نور: 39،يس:9 به اين مطلب اشاره شده است.
8. قرآن براى بيان محدوديت دانش انسان بر اين موضوع تأكيد فراوان دارد كه تماس با واقعيت محض در آغاز ظهور ابديت و هنگام قيامت حقايق بسيارى را فاش مى سازد. سوره زلزال تماماً در اين باره است. با در نظر گرفتن اين مطالب در دانش حسى و عقلى، شك و ترديد آشيانى امن و ماندگار دارد و دست معرفت بشرى از دامن يقين و آرامش و اطمينان حاصل از آن كوتاه است. و صد البته كه چنين است تا وقتى كه به طرح جامع شناخت در قرآن تكيه نكنيم. در طرح جامع شناخت مواردى كه انسان مى تواند به يقين برسد با شيوه منطقى و قابل اعتمادى تبيين شده است.
پيدايش علم
آدمي تمايل دارد كه هرچه را ممكن است بداند و بفهمد، زيرا كنجكاو زاده شده است. كنجكاوي انسان از كنجكاوي هر موجود زنده ديگر كاملتر و پايدارتر است. رضايت آدمي در فرو نشاندن اين كنجكاوي ، همراه با توانايي او در به خاطر آوردن ، استدلال كردن و ارتباط دادن ، به پيدايش فرهنگ كامل ، و از جمله علم منجر شده است. بنابراين مي توان گفت كه از همان زماني كه انسان ، پاي به اين جهان گذاشته است، علم نيز به وجود آمده و با رشد فكري بشر ، علم تكامل يافته است.
تعاريف علم علم يك واژه عربي است كه از ريشه علم به معني آموزش مشتق شده است. در اصطلاح عاميانه ، اين كلمه در مورد هر نوع آگاهي كه فرد در مورد محيط و مسايل پيرامون خود كسب مي كند، اطلاق ميگردد. و لذا هرچه ميزان آگاهي و معلومات او بيشتر باشد، او را عالمتر ميدانند. به همين علت در قديم به افرادي كه در زمينه علوم مذهبي و قرآني به درجات بالاتري نائل ميشدند، علامه ميگفتند. مانند علامه اميني كه آثار بسيار گرانبهايي از وي بر جاي مانده است.
شفاعت كننده بال و پر طلب كننده است .
هنگامي كه تحيتي بتو گويند بصورتي بهتر از آن پاسخ گو و هنگامي كه هديه براي تو فرستند آنرا به بهتر از آن مقابله كن ولي با اين حال فضيلت از آن كسي است كه ابتداء كرده است
حكمت25 : اى فرزند آدم ! زمانى كه خدا را مى بينى كه انواع نعمت ها را به تو مى رساند تو در حالى كه معصيت كارى ، بترس.
دانستنيهايي درباره آب، غذا، خانه و كتاب شيطان
رابطه محبت به زنانتان و محبوب خدا شدن!
وقتي گناهان مثل برگ درخت مي ريزد!
بند دهم
اگر از زبان بد و فحاش و بي ادب كسي در رنج و عذاب هستيد اين بند را زياد بخوانيد .
زن يا شوهر بد دهان هم اين بند را زياد بخواند ان شالله رفع مي شود
خدايا:عقيده مرا ازدست " عقده ام"مصون بدار.
خدايا:به من قدرت تحمل عقيده "مخالف" ارزاني كن.
خدايا:رشدعقلي وعلمي، مرا از فضيلت "تعصب" "احساس" و "اشراق" محروم نسازد
خدايا:مرا همواره آگاه وهوشيار دار تا پيش ازشناختن درست وكامل كسي يا فكري مثبت يا منفي قضاوت نكنم.
خدايا:جهل اميخته باخودخواهي و حسد مرا رايگان ابزار قتاله دشمن براي حمله به دوست نسازد. خدايا:شهرت، مني را كه:"ميخواهم باشم" قرباني مني كه " ميخواهند باشم" نكند
خدايا:مرا در ايمان اطاعت مطلق بخش تا در جهان عصيان مطلق باشم.
خدايا:به من « تقواي ستيز» بياموز تا درانبوه مسئوليت نلغزم و از تقواي پرهيز مصونم دار تا در خلوت عزلت نپوسم.
خدايا:به من توفيق تلاش در شكست، صبر در نوميدي، رفتن، بي همراه؛ جهاد، بي سلاح؛ كار، بي پاداش؛ فداكاري درسكوت؛ دين،بي دنيا؛ مذهب، بي عوام؛ عظمت، بي نام؛ خدمت، بي نان؛ ايمان، بي ريا؛ خوبي، بي نمود؛ گستاخي، بي خامي؛ قناعت، بي غرور؛ عشق، بي هوس؛ تنهايي در انبوه جمعيت؛ و دوست داشتن، بي آنكه دوست بداند؛ روزي كن.
خصلت هاي سه گانه بنده خوب خدا
مرز اخلاقي تجسس و كنجكاوي
آيا ما آدماي خوبي هستيم ؟
حدود اخلاقي خوردن و آشاميدن
دغدغه زيبايي، يكي از مهمترين دغدغه هايي است كه افراد در زندگي خود با آن دست و پنجه نرم مي كنند تا حدي كه اين دغدغه تبديل به يك ارزش شده و افراد براي اينكه از شأن و منزلت اجتماعي بيشتري برخوردار باشند به دنبال زيبا جلوده دادن خود هستند .
اهداف افراد از جستجوي زيبايي متفاوت و متنوع است. هدف بعضي از افراد براي زيبا جلوه دادن خود بدست آوردن شان و منزلت اجتماعي است و بعضي هدف خود را از زيبا جلوه كردن جلب توجه افراد به خود مي دانند و برخي ديگر نيز زيبا جلوه دادن خود را يك ويژگي ذاتي براي انسان مي دانند كه خواسته يا ناخواسته دوست دارد زيبا جلوه كند.
اما در اين ميان كم نيستند كساني كه براي زيبا جلوه دادن خود در جامعه هدفي شوم را دنبال مي كنند و آن هدف، چيزي نيست مگر فريفتن افراد به وسيله زيبايي ظاهري كه براي خود فراهم كردند .
در ميان كساني كه دوست دارند زيبا جلوه كنند بعضي دوست دارند چهره زيبايي داشته باشند و براي بدست آوردن چهره زيبا يكي از چيزهايي كه معمولا افراد سرمايه گذاري بيشتري بر روي آن مي كنند زيبايي چشم است كه ساليانه مبالغ زيادي براي زيبا جلوه دادن آن هزينه مي شود تا به هر قيمتي شده از چشمان زيبايي برخوردار باشند.
آيات و روايات اسلامي با تأكيد بر اين مطلب كه زيبايي يكي از ويژگي هاي نيكو و پسنديده اي است كه براي يك مسلمان شايسته است كه در جستجوي آن باشد با اين وجود تاكيد دارند كه براي زيبا جلوه دادن خود در جامعه بيشتر بر روي اعمال و صفات و ويژگي ها و خصوصيات خود سرمايه گذاري كنيد چرا كه خداوند:
(ان الله لا ينظر الي صوركم و لا الي اعمالكم و لكن ينظر الي قلوبكم: خداوند به ظاهر شما و به اعمال شما نمي نگرد ،بلكه به قلب شمامي نگرد.)(بحارالانوار ، ج84 ،ص88)
در كنار همه نعمت هايي كه خداوند در اختيار ما قرار داده است نعمت چشم يكي از مهمترين نعمت هايي است كه توجه خاصي در منابع اسلامي به آن شده است تا جايي كه خداوند متعال در آيات الهي از ميان همه نعمت هايي كه به انسان عطا كرده است نعمت چشم را بيان مي كند و مي فرمايد :
(وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ: و خدا شما را از شكم مادرانتان -در حالى كه چيزى نمىدانستيد- بيرون آورد، و براى شما گوش و چشمها و دلها قرار داد، باشد كه سپاسگزارى كنيد.) (النحل: 78)
در عالم عجايب و شگفتي هايي وجود دارد كه تنها زيباترين چشم ها مي تواند آنها را مشاهده كند چشم هايي كه با فروبستن خود در برابر گناهان آن قدر زيبا شده اند كه ميتواند عجايبي را كه هيچ كسي قادر به ديدن آنها نيست مشاهده كنند چنانچه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايند : چشم هاي خود را از حرام فرو بنديد تا شگفتي ها را ببينيد
حال براي اينكه چشمان زيبايي داشته باشيد راه هاي متعددي در قرآن كريم و روايات اسلامي بيان شده است كه با عمل به اين راه كارها مي توانيد زيباترين چشم ها را از آن خود كنيد و از داشتن چشمان زيباي خود لذت ببريد .
1)زيباترين چشم ها
از ديدگاه قرآن كريم يكي از زيباترين چشم ها چشمي است كه هيچ گاه نگاهي به حرام نكرده باشد و هر چه نگاه به حرام بيشتر باشد از زيبايي چشم هم خواه ناخواه كاسته مي شود تا مرحله اي كه اين چشم تبديل به زشت ترين چشم ها مي شود به همين دليل خداوند براي اينكه افراد از چشمان زيبايي برخوردار باشند به آنها توصيه مي كند كه:
(قُلْ لِلْمُۆْمِنينَ يَغُضُّوا مِنْ أَبْصارِهِمْ وَ يَحْفَظُوا فُرُوجَهُمْ ذلِكَ أَزْكى لَهُمْ إِنَّ اللَّهَ خَبيرٌ بِما يَصْنَعُونَ: به مردان با ايمان بگو: «ديده فرو نهند و پاكدامنى ورزند، كه اين براى آنان پاكيزهتر است، زيرا خدا به آنچه مىكنند آگاه است.) ( النور: 30)
در اينجا توجه به اين نكته لازم است كه در عالم، عجايب و شگفتي هايي وجود دارد كه تنها زيباترين چشم ها مي تواند آنها را مشاهده كند چشم هايي كه با فروبستن خود در برابر گناهان آن قدر زيبا شده اند كه مي تواند عجايبي را كه هيچ كسي قادر به ديدن آنها نيست مشاهده كنند چنانچه پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله مي فرمايند :
(غصوا ابصاركم ترون العجائب: چشم هاي خود را از حرام فرو بنديد تا شگفتي ها را ببينيد.)(بحارالانوار: ج 77 ص 199)
2)نگاه به اين افراد سبب زيبايي جشم ها مي شود :
روايات اسلامي براي زيبا جلوه دادن چشم ها علاوه بر اينكه چشم ها را از نگاه به حرام منع كرده است آنها را به نگاه به برخي از افراد و اشخاص توصيه كرده است كه با نگاه به اين افراد مي توانيم چشمان خود را زيبا كنيم و بدين وسيله راهي براي نزديك شدن به مقام قرب الهي بدست آوريم.
(قال رسول الله ـ صلّي الله عليه و آله: النّظَرُ الي العالِمِ عبادةٌ و النّظَرُ الي الامامِ المقسِطِ عبادَةٌ و النَّظَرُ اليَ الوالدين بِرَأفَةٍ و رحمةٍ عبادةٌ: رسول خدا ـ صلّي الله عليه و آله ـ فرمود: نگريستن به سيماي دانشمندان عبادت است، ديدن حاكم و رهبر عادل نيز عبادت است و نگاه از روي مهرباني و عطوفت به پدر و مادر و ديدن دوستي كه براي خدا دوستش مي داري، اينها نيز عبادت است.)(بحارالانوار، ج 74، ص 73)
3)نگاه به طبيعت
نگاه به طبيعت نيز از عواملي است كه سبب زيبا شدن چشم ها مي شود چنانچه پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله) در اين مورد اينگونه مي فرمايد:
در آيات قرآن كريم و روايات اسلامي يكي از زيباترين چشم ها چشم هايي هستند كه در برابر معبود خود از خشوع و خضوع گريان و اشك بار باشند به نحوي كه خداوند متعال يكي از صفات ويژه بندگان خود را ديده هاي گريان آنها در برابر پروردگار خود بيان مي كند
(ثلاث يجلين البصر: النّظر إلى الخضره و إلى الماء الجاري و إلى الوجه الحسن: سه چيز چشم را قوت مي دهد: ديدن سبزه و آب جارى و روى خوب.)( نهج الفصاحه)
در توضيح اين روايت توجه به اين نكته لازم است كه جلا و قوت در لغت به معناي برطرف كردن غبار و زنگار از چيزي و صيقل دادن آن است و نگاه به اين سه چيز مي تواند سبب روشن شدن چشم و برطرف شدن خستگي و ناراحتي از چشم شود و روشن است كه چشم هايي كه روشن باشند و خستگي در آنها ديده نشود از زيبايي قابل توجهي برخوردار هستند.
4)چشم هاي گريان
در آيات قرآن كريم و روايات اسلامي يكي از زيباترين چشم ها، چشم هايي هستند كه در برابر معبود خود از خشوع و خضوع گريان و اشك بار باشند به نحوي كه خداوند متعال يكي از صفات ويژه بندگان خود را ديده هاي گريان آنها در برابر پروردگار خود بيان مي كند و مي فرمايد:
وَ يَقُولُونَ سُبْحانَ رَبِّنا إِنْ كانَ وَعْدُ رَبِّنا لَمَفْعُولا. وَ يَخِرُّونَ لِلْأَذْقانِ يَبْكُونَ وَ يَزيدُهُمْ خُشُوعاً: و مىگويند: «منزّه است پروردگار ما، كه وعده پروردگار ما قطعاً انجامشدنى است. و بر روى زمين مىافتند و مىگريند و بر فروتنى آنها مىافزايد. (الإسراء :109-108)
از آنچه بيان شد نتيجه مي گيريم چشم هايي كه در راه عبادت خداوند متعال هزينه شود و با عبادت خود شكرگزار خداوند متعال باشند در منطق قرآن كريم زيباترين چشم هايي هستند كه در عالم وجود دارد و در مقابل چشماني كه فقط از زيبايي ظاهري برخوردار هستند اما در باطن پر از گناه و فساد هستند هرگز نمي توانند لقب زيباترين چشم هاي عالم را تصاحب كنند.
امين ادريسي
بخش اخلاق و عرفان اسلامي تبيان
طبرسي از ابن عياش و او به سند خود از ابوهاشم جعفري روايت ميكند كه هنگاميكه بغا { سرلشگر سپاه ترك } در جستجوي اعراب در زمان خلافت واثق به شهر مدينه مي گذشت ، من در مدينه بودم ، امام علي النقي (ع) فرمود بيائيد برويم و لشگركشي اين مرد ترك را ببينيم ما از شهر مدينه بيرون آمديم و ايستاديم ، سپاه ترك از كنار ما گذشتند و مردي از تركان از نزد ما عبور ميكرد ، امام (ع) به زبان تركي با او سخن گفت ، آن مرد از اسب خود پياده شد و سُم مركب آنحضرت را بوسه داد من آنمرد ترك را سوگند دادم و گفتم او با تو چه گفت ؟ مرد ترك گفت آيا او پيغمبر است ؟! گفتم نه ، گفت او مرا به اسمي خواند كه در كودكي در بلاد ترك بر من گذاشته بودند و تا اين ساعت هيچكس اين اسم را ندانسته بود. انوارالبهيه صفحه 300
ابوهاشم جعفري نقل ميكند كه خدمت امام علي النقي (ع) رسيدم ، او به زبان هندي با من سخن گفت من نتوانستم درست جواب بگويم ، ظرفي پر از سنگريزه نزدش بود ، يكي از آن سنگريزه ها را در دهان نهاد و لحظه اي مكيد و سپس سنگريزه را به من داد ، من آنرا در دهان خود گذاشتم و به خدا سوگند كه از نزد آنحضرت بيرون نرفتم مگر اينكه به هفتادو سه زبان كه اول آن زبان هندي باشد سخن مي گفتم. انوارالبهيه صفحه 300
شيخ صدوق از ابوهاشم جعفري روايت ميكند كه تنگدستي و مضيقه سختي بر من وارد شد ، من به خدمت حضرت امام علي النقي (ع) رفتم ، اذن نشستنم داد ، چون نشستم فرمود اي ابوهاشم كدام نعمتي را كه خدا به تو داده ميتواني شكر آنرا به جا آوري ؟!
ابوهاشم مي گويد : از فشار اندوه خاموش ماندم و ندانستم چه بگويم ؛ آنحضرت ابتدا به سخن نمود و فرمود ؛ خدا ايمان را روزي تو گردانيد و به وسيله آن بدنت را بر آتش حرام نمود و عافيت به تو ارزاني داشت و تو را براي عبادت ياري كرد و قناعت را به تو داد و در اثر آن تو را از ريختن آبرويت محفوظ گردانيد ، اي ابوهاشم من سخن گفتن با تو را به اين كلمات ابتدا نمودم زيرا گمان كردم ميخواهي از آن كسيكه اين همه نعمت به تو داده نزد من شكايت كني و دستور دادم صد دينار به تو بپردازند آنرا تحويل بگير. انوارالبهيه صفحه 301
طبرسي از محمد بن حسن اشتر علوي روايت ميكند كه من با پدرم درب خانه متوكل بوديم و در آن هنگام من كودك بودم و ميان جمعي از مردم كه بعضي از اولاد ابيطالب و برخي از بني عباس و بعضي جعفري بودند ايستاده بوديم كه ناگاه امام علي النقي (ع) آمد و تمام مردم با احترام او از مركبها پياده شدند تا آنحضرت داخل خانه متوكل شد ، بعضي از مردم به يكديگر گفتند چرا ما براي اين جوان پياده شويم ، با اينكه او شريف تر و بزرگتر و سالخورده تر از ما نيست ، به خدا قسم ديگر براي او پياده نخواهيم شد ، ابوهاشم جعفري گفت به خدا قسم وقتي او را ببينيد با كمال ذلت و خواري پياده ميشويد ، لحظه نگذشت كه آن حضرت بازگشت و از ديدن او تمام مردم پياده شدند ، ابوهاشم گفت مگر شما خيال نداشتيد براي او پياده شويد ، گفتند به خدا قسم ما نتوانستيم خودداري كنيم و بي اختيار پياده شديم. انوارالبهيه صفحه 302
روايت شده كه ابوهاشم جعفري خدمت امام علي النقي (ع) شكوه نمود و گفت چون من از نزد شما به بغداد مي روم اشتياق ديدار شما را پيدا ميكنم و مركبي جز اين يابوي خود ندارم و او هم ضعيف و ناتوان است شما به درگاه خداوند در حق من دعا كنيد ، امام (ع) فرمود : {{ قواك الله يا اباهاشم و قوي برذونك }} خدا نيرومند كند تو را اي ابوهاشم و نيرومند كند يابوي تو را ، از آن پس ابوهاشم نماز صبح را در بغداد ميخواند و بر يابوي خود مي نشست و ظهر آنروز به سامراء مي رسيد و اگر ميخواست با همان يابو در همان روز به بغداد بازميگشت و اين از دلائل شگفت انگيزي بود كه مشاهده گرديد. انوارالبهيه صفحه 302
مولف { حاج شيخ عباس قمي ره } گويد : ابوهاشم جعفري داود بن قاسم بن اسحق بن عبدالله بن جعفر بن ابيطالب (ع) است او اهل بغداد و ثقه جليل القدري است كه درك حضور حضرت رضا و جواد و هادي و عسكري و صاحب الامر حضرت مهدي عليهم السلام را نمود و ما در شرح ولادت حضرت صادق (ع) { در صفحه 149 الي 150 كتاب انوارالبهيه } به او اشاره نموديم و او در نزد ائمه عليهم السلام منزلتي عظيم داشته و از تمام ائمه روايت كرده و او را اخبار و مسائلي است و اشعاري شيوا درباره ائمه سروده است و يكي از اشعارش اين قصيده است كه درباره امام علي النقي (ع) در وقتيكه آنحضرت مريض بود گفته است { به علت ترجمه نشدن شعر توسط مترجم ، شعر در اينجا ذكر نميگردد هركه طالب خواندن آن است به صفحه 303 كتاب انوارالبهيه مراجعه كند. انوار البهيه صفحه 303
قطب راوندي نقل ميكند كه جمعي از اهل اصفهان مي گفتند در اصفهان مردي بود كه او را عبدالرحمن ميگفتند و شيعه بود ، به او گفتند براي چه قائل به امامت امام علي النقي (ع) شد و امامت ديگران را نپذيرفتي ،! گفت معجزه ديدم كه بر من واجب نمود او را امام بدانم و آن اين بود كه من مردي فقير بودم ولي زباني گويا و جرات و گستاخي داشتم ، يكي از سالها اهل اصفهان مرا با جمعي ديگر براي تظلم و دادخواهي نزد متوكل فرستادند ، روزي ما درب خانه متوكل ايستاده بوديم كه فرمان احضار علي بن محمد بن الرضا (ع) از كاخ فرمانروايي متوكل صادر گرديد ، من از بعضي از حاضرين پرسيدم اين مرد كيست كه دستور احضارش صادر شده است ؟! گفتند او مردي علوي است و رافضيان قائل به امامت او هستند و ممكن است متوكل او را براي كشتن احضار كرده باشد ، من گفتم از اينجا نمي روم تا ببينم او چگونه مردي است ، پس از آن علي بن محمد (ع) سوار بر اسبي بود و به جانب خانه متوكل آمد و مردم در طرف راست و چپ راه ايستاده و با احترام او صف كشيدند و بر او نگاه ميكردند ، چون نظر من بر او افتاد محبتش در دلم جاي گرفت و در دل شروع به دعا كردم كه خداوند شر متوكل را از او دفع كند ، او از ميان مردم مي گذشت و نظر به يال اسب خود دوخته به چپ و راست نمي نگريست و من در دلم مكرر بر او دعا ميكردم ، چون برابر من رسيد صورت خود را به جانب من گردانيد و گفت خداوند دعايت را مستجاب كند و عمرت را دراز و مال و فرزندت را زياد گرداند من از هيبت او به لرزه درآمدم و ميان همراهان و اصحاب خود افتادم ، آنان پرسيدند تو را چه شد و چه بر سرت آمد ؟! گفتم خير است و آن داستان را براي هيچكس نگفتم و از آن پس به اصفهان بازگشتيم و خداوند به دعاي او درهاي پديد آمدن ثروت را به روي من باز كرد تا اينكه امروز قيمت اموالي كه در خانه دارم هزار هزار درهم است غير از اموالي كه بيرون خانه دارم و ده فرزند دارا شدم و اكنون عمرم نيز هفتادو چند سال است و من قائل به امامت اين مرد بزرگوارم به دليل آنكه از افكار قلبي من آگاه شد و خداوند دعايش را درباره من مستجاب فرمود. انوارالبهيه صفحه 304
از زراره حاجب متوكل روايت شده كه مردي شعبده باز از هند نزد متوكل آمد كه حقه بازي ميكرد و مانند او ديده نشده بود و متوكل مرد بسيار بازي دوستي بود و خواست علي بن محمد بن الرضا (ع) را خجل و شرمنده سازد ، به آن مرد شعبده باز گفت اگر تو او را شرمنده كني هزار دينار در ازاء پيروزيت به تو خواهم داد ، شعبده باز گفت دستور بده چند گرده نان نازك و سبك بپزند و روي سفره بچيند و مرا پهلوي او بنشان ، متوكل آنرا را انجام داد و علي بن محمد (ع) را احضار نمود و در طرف راست او متكائي بود كه صورت شيري بر آن نقاشي شده بود ، و روايت شده كه جلوي يكي از درها پرده آويخته و بر آن پرده صورت شير نقش بود ، شخص بازيگر كنار متكاي نامبرده نشست ، طعام آوردند و علي بن محمد (ع) دست به طرف يكي از نانها برد و شعبده باز آن نان را در هوا به پرواز آورد ، امام (ع) دست به سوي نان ديگري دراز كرد و او آنرا به پرواز آورد و در اثر اين كار مردم خنديدند ، علي بن محمد (ع) دست بر صورت شيري كه بر متكا بود زد و گفت بگير دشمن خدا را آنصورت شير از متكا بيرون جست و مرد بازيگر را خورد و مانند اول به متكا بازگشت ، تمام حاضرين متحير ماندند و امام (ع) برخاست كه بيرون رود متوكل گفت درخواست مي كنم بنشيني و آن مرد را باز به دنيا برگرداني فرمود به خدا قسم او پس از اين ديده نخواهد شد ، آيا تو دشمنان خدا را بر دوستانش مسلط مي كني ؟ آنگاه از نزد متوكل بيرون رفت و ديگر آن مرد شعبده باز ديده نشد. انوارالبهيه صفحه 308
به پيمانها وفا كنيد هيچگاه نعمت و خرمي زندگي از دست نرود مگر در اثر گناه خدا در حق بندگان ستمكار نيست اگر پيش از بلا دعا و توبه كنند نازل نمي شود و اگر پس از گرفتاري و زوال نعمت هم با نيت صادق به خدا پناهنده شوند و سستي و اسراف نكنند خدا همه مفاسدشان را اصلاح ميكنند و هر نعمتي كه گرفته باز گرداند.
.در توبه به روي هركه بخواهد باز است به سوي خدا باز گرديد توبه نصوح كنيد ( كه ديگر به گناه نگرديد )اميد است خدا از كردارهاي بدتان عفو كند.