معرفی وبلاگ
فعالییت سازمان زنان انقلاب اسلامی در پی انسجام و هماهنگی و شناسایی زنان فعال منطقه بسته به مهارت و توانمندیی انها در جهت رفع نیازمندرهای زنان ان منطقه . خواهرم بسته به نیاز فکری و روحی و مادی خود با ما هم سخن شو بهترین خوبی ها نزد زنان است امام صادق(ع) باهم شویم ،یکی شویم درمانی برای دردی شویم ............ آن لحظه اي كه زن در خانه خود مي ماند و (به امورزندگي و تربيت فرزند مي پردازد)به خدا نزديكتر است.حضرت زهرا (س)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2155510
تعداد نوشته ها : 1572
تعداد نظرات : 178
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

ياد ياران رفته به خير

 

ياد ايام گذشته به خير

 

كجاييد اي شهيدان خدايي

 

بلا جويان دشت كربلايي

دسته ها : دفاع مقدس
سه شنبه چهارم 7 1391 18:17

وشهدا رفتند تا ما بمانيم
واما ما...
بعد از شهدا چه كرده ايم...
واي شهدا ما را ببخشيد
واي شهيدان خدايي
خيلي دلم هوايتان را كرده
كاش مطهر شوم...
كاش...
واما ما...
اي ياران خميني ...
يادي هم از ما كنيد
كه سخت
محتاج ياد شماييم
كاش...
ماهم به شما بپيونديم
كاش من هم خدايي شوم
اي ياران خميني

دسته ها : دفاع مقدس
سه شنبه چهارم 7 1391 1:10


يادي از شهداي تفحص

بهانه نوزدهمين سالگرد شهادت شهيد مجيد پازوكي در 17 مهرماه ،ما را به ياد هزار شهيد گروه تفحص انداخت، قاصدكان خونين بالي كه اگر چه از كاروان شهدا در دوران هشت سال دفاع مقدس عقب ماندند اما پس از سالها سرانجام به ياران و همرزمان خويش پيوستند.



در هشت سال دفاع مقدس نه تنها بسياري از جوانان و كودكان و نوجوانان و زنان و پيرمردان ايران زمين با سلاحهاي اهدايي ابرقدرتهاي شرق و غرب توسط صدام معدوم، به خاك و خون كشيده شدند بلكه بسياري از جوانان در دوران جنگ تحميلي، براي برگرداندن پيكرهاي پاك برادران و همرزمان خويش به عقبه خط مقدم، آماج گلوله هاي دشمن قرار گرفته و در كنار آنان به شهادت رسيدند.

در هشت سال جنگ تحميلي بسياري از خانواده هاي ايراني كه فرزند، برادر، پدر و يا همسرشان در جبهه حضور داشتند بعد از مدتي يا با پيكرهاي نيمه جان آنها به عنوان"جانباز" در بيمارستان ها و يا با اجساد مطهر آنان به عنوان "شهيد" در معراج شهدا و يا با خبر اسارت آنان به عنوان"اسير" مواجه مي شدند، اما ناگوارترين خبر از آنِ كساني بود كه نمي دانستند عزيزانشان چه سرنوشتي پيدا كرده اند و از آن روز بايد در كنار نام آنان صفت " مفقودالاثر" را حك مي كردند.
اما در اين ميان هم آزاد مرداني بودند كه پس از پايان جنگ تحميلي، همرزمان خويش را فراموش نكردند و به جستجو و يافتن پيكرهاي شهداي مفقودالاثر در ميان بيابان ها و ارتفاعات مرزي و مناطق عملياتي پرداختند كه برخي از آنان در اين راه بر اثر مين ها و ادوات نظامي به جا مانده از جنگ تحميلي جانباز شده و يا به شهادت رسيدند.
در زمان جنگ تحميلي از اواخر سال 60 تشكيلات "تعامل رزم" در سپاه پاسداران راه اندازي شد كه وظيفه آنها تخليه تلفات نيروي انساني بود كه مجروحان و شهدا را از منطقه درگيري به عقبه منتقل مي كردند و در اين راه 950 نفر به شهادت رسيده و 11 نفر آزاده و بيش از 200 نفر قطع نخاع و يا قطع عضو شدند.
پس از اعلام آتش بس ميان ايران و عراق در سال 67، طي مصوبه شوراي عالي امنيت ملي، "كميته جستجوي مفقودين" در ستاد كل نيروهاي مسلح ايران در اواخر سال 69 تشكيل شد و موجب انسجام بيشتري ميان تمام نهادها و سازمانهاي مربوطه شد و كار جستجوي مفقودان را سرعت بخشيد. از آن زمان تاكنون "كميته جستجوي مفقودين" علاوه بر جذب اعضاي "تعامل رزم"، از ميان متخصصان داوطلب، نيروهاي مردمي، سپاه و ارتش بر اساس مدت معيني عضوگيري مي كند.
با تشكيل اين كميته عمليات جستجو از فروردين ماه سال 1370 آغاز شد و به صورت گسترده 12 گردان نيروي پياده در اين مسير سخت و طاقت فرسا گام نهادند و از آن سال تا كنون 50 نفر در اين راه به شهادت رسيدند. در اين سال ها بر اساس توافقنامه هاي صورت گرفته ميان ايران و عراق ضمن تبادل اجساد، عمليات هاي مشتركي نيز انجام شد و از سال 70 تاكنون حدود 40 هزار شهيد از مناطق عملياتي تخليه شده است.
در اين سالها برخي از پيكرهاي سالم شهدا در ميان بيابانهاي تفتيده جنوب و ارتفاعات غرب كشور توسط اين كميته كشف شد و در سال 81 در جريان تبادل 570 آزاده شهيد و 1200 جسد نيروهاي عراقي، حدود 72 پيكر شهيد سالم در خاك ميهن دوباره آرام گرفت و مزار آنان زيارتگاه دلسوختگان و حاجتمندان شد.
با تهاجم نظامي آمريكا به عراق و اشغال اين كشور در ماه مارس سال 2003 (فروردين 82) امكان ادامه كار "كميته جستجوي مفقودين" در خاك عراق فراهم نشد اما همچنان اين كار در خاك ايران ادامه دارد.
به دليل وجود بيش از هزار كيلومتر گستره درگيري ميان ايران و عراق، وجود ميدان هاي مين، آلودگي زمين به انواع ادوات نظامي و نيز تغييرات شديد زمين هنوز "كميته جستجوي مفقودين" به پاكسازي صد در صد مناطق درگيري دست پيدا نكرده است و از آنجايي كه پاكسازي مناطق آلوده به مين از مأموريتهاي دولت و وزارت دفاع است، اين كميته مواقعي در مناطق آلوده به مين براي دستيابي به پيكر شهدا مجبور به زدن معبر مي شود.
"كميته جستجوي مفقودين" ضمن تعامل با مراكز علمي و دانشگاهي داخلي، با برخي از مراكز علمي دنيا، صليب سرخ و سازمان ملل نيز براي گذراندن دوره هاي تخصصي مربوطه و دستيابي به علوم پيشرفته در اين حوزه همكاري هاي متعددي دارد.
با گذشت 20 سال از پايان جنگ تحميلي با اينكه تلفات نيروي انساني ايران بيش از عراق بوده است اما به دليل تلاش مجاهدانه اعضاي "كميته جستجوي مفقودين ايران" آمار مفقودان ايران كمتر از عراق است و آمار 65 هزار مفقود عراقي و 13 هزار مفقود ايراني مؤيد اين مسئله مي باشد.


منبع : خبرگزاري مهر

دسته ها : دفاع مقدس
يکشنبه دوم 7 1391 13:59

اين روز ها كه

 

از هرمسيري رد مي شيد اگه دقت كنيد مي بينيد پرچم پر شكوه كشور عزيزمون

 

داره براي خودش دلبري مي كنه

انگار اون هم مي ونه هفته دفاع مقدس هست

و براي مردم عزيز چه ارزشي داره

انگار مي دونه چقدر خون به پاي حفظ اين پرچم ريخته شده

 

انگار مي دونه چه خبره

 

يکشنبه دوم 7 1391 13:2

ما كه رفيتم

 

مادر پيري دارم و يك زن و سه تا بچه قدو نيم قد.

از دار دنيا چيزي ندارم جز يك پيام

قيامت يقه تان را مي گيرم اگر

 ((ولي فقيه تان ))

را تنها بگذاريد

 

گوشه اي از وصييت نامه شهيد مجيد محمدي

دسته ها : دفاع مقدس
يکشنبه دوم 7 1391 2:29

دعا كنيد كه من ناپديد تر بشوم

كه در حضور خدا رو سپيدتر بشوم

 

بريده هاي من ان سوي عشق گم شده اند

خدا كند كه از اين هم شهيد تر بشوم

دسته ها : دفاع مقدس
يکشنبه دوم 7 1391 1:8



"نفرين حضرت زهرا"



نوشتار زير خاطره اي از سيد آزادگان مرحوم حجت‌الاسلام و المسلمين سيدعلي‌اكبر ابوترابي



در اسارت، اذان گفتن با صداي بلند ممنوع بود. ما در آنجا اذان مي‌گفتيم، اما به گونه‌اي كه دشمن نفهمد.
روزي جوان هفده ساله ضعيف و نحيفي، موقع نماز صبح بلند شد و اذان گفت. ناگهان مأمور بعثي آمد و گفت: «چيه؟ اذان مي‌گويي؟ بيا جلو»!
يكي از برادران اسدآبادي ديد كه اگر اين مۆذن جوان ضعيف و نحيف، زير شكنجه برود معلوم نيست سالم بيرون بيايد، پريد پشت پنجره و به نگهبان عراقي گفت: «چيه؟ من اذان گفتم نه او».آن بعثي گفت: «او اذان گفت».
برادرمان اصرار كرد كه «نه، اشتباه مي‌كني. من اذان گفتم».
مأمور بعثي گفت: «خفه شو! بنشين فلان فلان شده! او اذان گفت، نه تو».
برادر ايثارگرمان هم دستش را گذاشت روي گوشش و با صداي بلند شروع كرد به اذان گفتن. مأمور بعثي فرار كرد.
وقتي مأمور عراقي رفت، او رو كرد به آن برادر هفده ساله كه اذان گفته بود و به او گفت: «بدان كه من اذان گفتم و شما اذان نگفتي. الان ديگر پاي من گير است».
به هر حال، ايشان را به زندان انداختند و شانزده روز به او آب ندادند. زندان در اردوگاه موصل (موصل شماره 1 و 2) زير زمين بود. آنقدر گرم بود كه گويا آتش مي‌باريد.
آن مأمور بعثي، گاهي وقت‌ها آب مي‌پاشيد داخل زندان كه هوا دم كند و گرمتر شود. روزي يك دانه سمون (نان عراق) مي‌دادند كه بيشتر آن خمير بود.
ايشان مي‌گفت: «مي‌ديدم اگر نان را بخورم از تشنگي خفه مي‌شوم. نان را فقط مزه مزه مي‌كردم كه شيره‌اش را بمكم. آن مأمور هم هر از چند ساعتي مي‌آمد و براي اين‌كه بيشتر اذيت كند، آب مي‌آورد، ولي مي‌ريخت روي زمين و بارها اين كار را تكرار مي‌كرد».
مي‌گفت: «روز شانزدهم بود كه ديدم از تشنگي دارم هلاك مي‌شوم. گفتم: يا فاطمه زهرا! امروز افتخار مي‌كنم كه مثل فرزندتان آقا حسين بن علي اينجا تشنه‌كام به شهادت برسم».
سرم را گذاشتم زمين و گفتم: يا زهرا! افتخار مي‌كنم. اين شهادت همراه با تشنه‌كامي را شما از من بپذير و به لطف و كرمت،‌اين را به عنوان برگ سبزي از من قبول كن.
ديگر با خودم عهد كردم كه اگر هم آب آوردند سرم را بلند نكنم تا جان به جان آفرين تسليم كنم. تا شروع كردم شهادتين را بر زبان جاري كنم، ديدم كه زبانم در دهانم تكان نمي‌خورد و دهانم خشك شده است.
در همان حال، نگهبان بعثي آمد پشت پنجره، همان نگهباني كه اين مكافات را سر ما آورده بود و هميشه آب مي‌آورد و مي‌ريخت روي زمين. او از پشت پنجره مرا صدا مي‌زد كه بيا آب آورده‌ام.
اعتنايي نكردم. ديدم لحن صدايش فرق مي‌كند و دارد گريه مي‌كند و مي‌گويد: بيا كه آب آورده‌ام.
او مرا قسم مي‌داد به حق فاطمه زهرا (س) كه آب را از دستش بگيرم.
عراقي‌ها هيچ‌وقت به حضرت زهرا(س) قسم نمي‌خوردند. تا نام مباركت حضرت فاطمه(س) را برد، طاقت نياوردم. سرم را برگرداندم و ديدم كه اشكش جاري است و مي‌گويد: «بيا آب را ببر! اين دفعه با دفعات قبل فرق مي‌كند».
همين‌طور كه روي زمين بودم، سرم را كج كردم و او ليوان آب را ريخت توي دهانم. ليوان دوم و سوم را هم آورد. يك مقدار حال آمدم. بلند شدم. او گفت: به حق فاطمه زهرا بيا و از من درگذر و مرا حلال كن! گفتم: تا نگويي جريان چيست، حلالت نمي‌كنم.
گفت: ديشب، نيمه‌شب، مادرم آمد و مرا از خواب بيدار كرد و با عصبانيت و گريه گفت: چه كار كردي كه مرا در مقابل حضرت زهرا(س) شرمنده كردي. الان حضرت زهرا(س) را در عالم خواب زيارت كردم. ايشان فرمودند: به پسرت بگو برو و دل اسيري كه به درد آورده‌اي را به دست بياور وگرنه همه شما را نفرين خواهم كرد.
-- ازاميرالمۆمنين علي(عليه السلام) منقول است كه فرمودند: هر كس از شما كه مي خواهد جايگاه و منزلت خود را در نزد خداوند بداند،‌ پس بايد ببيند كه جايگاه و منزلت خداوند در آن هنگام كه به گناهي مي رسد چگونه است. جايگاه او نزد خداوند تبارك و تعالي، به همان مقدار است كه جايگاه خداوند در نزد او است.


منبع: كتاب حماسه‌هاي ناگفته
تبيان

دسته ها : دفاع مقدس
يکشنبه دوم 7 1391 1:3
"تراشيدن ديوار با زبان روزه"

 


بچه‌ها گفتند حاج آقا اجازه بده الله اكبر بگوييم و از شما حمايت كنيم. اما ايشان گفت آنها با من كار داشتند نه شما. هيچ‌كس هيچي نگويد. بچه‌ها گريه مي‌كردند. وقتي لباسشان را در آوردند خط‌هاي شلنگ روي بدن و صورت و حتي سرشان بود

آنچه كه ميخوانيد قسمتي از خاطراتي در ماه مبارك رمضان و اسارت در زندانهاي بعث عراق از زبان يك آزاده بزگوار و چند خاطره كوتاه ديگر.
بچه‌ها گفتند حاج آقا اجازه بده الله اكبر بگوييم و از شما حمايت كنيم. اما ايشان گفت آنها با من كار داشتند نه شما. هيچ‌كس هيچي نگويد. بچه‌ها گريه مي‌كردند. وقتي لباسشان را در آوردند خط‌هاي شلنگ روي بدن و صورت و حتي سرشان بود. آن شب گذشت. صبح فردا در برنامه آزاد باش، يكدفعه ديدم حاج‌آقا مي‌دوند. براي همه سوأل شده بود كه چه اتفاقي افتاده؟
جمشيد ايماني از اسراي دوران دفاع مقدس در عراق با داشتن 23 سال سن در مرحله دوم «عمليات بيت‌المقدس» در شلمچه به اسارت دشمن در آمد و مدت 9 سال را در زندان‌هاي بعثي عراق سپري كرد. اين آزاده دوران دفاع مقدس در خصوص نحوه گذران ماه مبارك رمضان در دوران اسارت در گفت‌وگو با خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبري فارس «توانا» اظهار داشت: اسراي ايراني روزهاي آخر هفته تمام سال را سعي مي‌كردند به طور مخفيانه روزه بگيرند تا براي ماه مبارك رمضان آماده‌تر شوند، حتي قبل از ماه‌هاي رجب و شعبان اسراء از همديگر حلاليت مي‌طلبيدند و با كمك يكديگر براي استقبال از ماه رمضان برنامه‌ريزي مي‌كردند.
اقامه نماز جماعت در تمام روزهاي سال دوران اسارت ممنوع بود
وي با اشاره به اينكه اقامه نماز جماعت در دوران اسارت ممنوع بود، گفت: علاوه بر روزه گرفتن، نماز جماعت هم ممنوع بود اما اسرا به طور مخفيانه در دسته‌هاي كوچكتر نماز جماعت اقامه مي‌كردند و با نگهداري غذاي شب براي سحر، روزه مي‌گرفتند.
اين آزاده دفاع مقدس با پرداختن به مراسم شب‌هاي قدر در زندان‌هاي بعثي عراق تصريح كرد: براي اينكه كمبود قرآن در زندان‌ها جبران شود، اسرايي كه سواد كافي داشتند، آيات قرآن را بر روي كاغذهاي سيگار مي‌نوشتند تا ساير اسراء بتوانند قرآن تلاوت كنند و اينگونه، اسراء قبل از اذان مغرب به همراه خواندن قرآن و دعاي آن روز به استقبال نماز و افطار مي‌رفتند و با وجود مخالفت عراقي‌ها مراسم شب‌هاي قدر هم به طور مخفيانه برگزار مي‌شد.
*افطاري هر اسير 5 قاشق برنج بعد از 18 ساعت روزه‌داري بود
ايماني گفت: يك روز قبل از افطار به ما گفتند غذا «باميه» است و ما بسيار خوشحال شديم، چرا كه قند بدن ما كم شده بود و تا زمان افطار خدا را شاكر بوديم كه غذاي مورد علاقه ما پخته شده است؛ هنگام افطار غذاي آبكي همانند آبگوشت براي ما آوردند و زماني كه پرسيديم باميه چه شد، گفتند: اين غذا اسمش باميه است و عراقي‌ها به اين نوع غذاها باميه مي‌گويند.
وي خاطرنشان كرد: غذاي اسرا براي افطار در داخل ظرفي به نام «قسوه» ريخته مي‌شد و هر 8 تا 10 نفر داراي يك قسوه بودند كه 5 قاشق برنج سهم هر يك از اسرا بود؛ هر چند آب رب و مقداري لپه به عنوان خورشت با غذا داده مي‌شد‌ و برخي از اسراء همين وعده غذايي را در داخل قوطي كنسرو مي‌ريختند تا اينكه براي روز بعد سحري داشته باشند تا بتوانند روزه بگيرند.
راوي ؟
*******
فراري كه موفق نبود
اگركسي فرارمي كردويا درفرارموفق نمي شد، جور موفقيت وعدم موفقيتتش را همه بايد مي كشيديم. يكي از بچه ها همين كاررا كردوهنگام رد شدن ازسيم خاردارگيرافتاد.دست بزن عراقيها روي بچه ها به كار افتاد. آن روزكه جمعه هم بود، چنان به همه سخت گذشت كه ازطرف بچه ها، به (جمعه سياه) لقب گرفت.
راوي:صادق علي ترك- دورود
********
فراروتونل مرگ
جمعه بود؛ 23/10/68 با صداي يك تيرهمه ازجا پريديم وازپنچرة آسايشگاه، بيرون را تماشا كرديم يكي ازبچه ها راگرفته بودند. اوازبرادران سپاه بود كه درهنگام فراردستگيرشده بود. چيزي نگذشت كه كلاه قرمزهاي عراقي ريختندند درآسايشگاه.آنها همه را به دسته هاي پنچ نفري تقسيم كردند وبا تشكيل يك تونل مرگ، همه را گرفتند زير كتك.
ما به ايستادن سربازان روبه روي هم، به طوري كه يك كوچه تشكيل شود، تونل مرگ مي گفتيم. همه بايد ازاين تونل مي گذ شتند وهريك به فرا خور روزي خود، بهره اي ازآن خوان پربركت! مي برد.
راوي:محمد زينعلي-مرد آباد
********
فراردوستان
دونفرازدوستانم، ازاردوگاه موصل فرار كردند. چون من درآسايشگاه بودم وازطرفي نيز جلودرورودي وخروجي ميخوا بيدم، متهم شدم كه باآنها ياهمكاري كرده ام، يااززمان فرارشان اطلاع داشته ام. مرادريك گوني كردندوشروع كردند به زدن.بعد ازمدتي گوني را برداشتند وتا مي توانستندبه كف پايم كابل زدندكه درنتيجه،اعصابم لطمه ديد.
راوي: يوسف يساري




منبع: عصر انتظار
تبيان

دسته ها : دفاع مقدس
يکشنبه دوم 7 1391 1:1

بابايي آماده پرواز بود
سال 61 شهيد بابايي را گذاشتيم فرمانده پايگاه هشتم شكاري اصفهان. درجه اين جوان حزب‌اللهي سرگردي بود كه او را به سرهنگ تمامي ارتقا داديم. آن وقت آخرين درجه ما، سرهنگ تمامي بود. مرحوم بابايي سرش را مي‌تراشيد و ريش مي‌گذاشت. بنا بود او اين پايگاه را اداره كند. كار سختي بود. دل همه مي‌لرزيد، دل خود من هم كه اصرار داشتم، مي‌لرزيد، كه آيا مي‌تواند؟ اما توانست. وقتي بني صدر فرمانده بود، كار مشكل‌تر بود. افرادي بودند كه دل صافي نداشتند و ناسازگاري و اذيت مي‌كردند حرف مي‌زدند، اما كار نمي‌كردند؛ اما او توانست همان‌ها را هم جذب كند. خودش پيش من آمد و نمونه‌اي از اين قضايا را نقل كرد. خلباني بود كه رفت در بمباران مراكز بغداد شركت كرد، بعد هم شهيد شد. او جزو همان خلبان‌هايي بود كه از اول با نظام ناسازگاري داشت. شهيد عباس بابايي با او گرم گرفت و محبت كرد، حتي يك شب او را با خود به مراسم دعاي كميل برده بود؛ با اين كه نسبت به خودش ارشد هم بود. شهيد بابايي تازه سرهنگ شده بود اما او سرهنگ تمام چند ساله بود؛ سن و سابقه خدمتش هم بيشتر بود. در ميان نظامي‌ها اين چيزها مهم است. يك روز ارشديت تأثير دارد؛ اما او قلباً و روحاً تسليم بابايي شده بود. شهيد بابايي مي‌گفت ديدم در دعاي كميل شانه‌هايش از گريه مي‌لرزد و اشك مي‌ريزد. بعد رو كرد به من و گفت: عباس دعا كن من شهيد بشوم! اين را بابايي پس از شهادت آن خلبان به من گفت و گريه كرد. او الان در اعلي عليين الهي است؛ اما بنده كه سي سال قبل از او در ميدان مبارزه بودم هنوز در اين دنياي خاكي گير كرده‌ام و مانده‌ام! ما نرفتيم؛ معلوم هم نيست دستمان برسد. تأثير معنوي اين‌گونه است خود عباس بابايي هم همين طور بود. او هم يك انسان واقعاً مثمن و پرهيزكار و صادق و صالح بود.

(بيانات در ديدار مسئولان عقيدتي، سياسي نيروي انتظامي 23/10/83)


منبع: وبلاگ خاطره 110

راوي: مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي

 

 

دسته ها : دفاع مقدس
شنبه اول 7 1391 1:20

دل بي قرار مادرش هنوز دلهره شب هاي تاريك و تنهايي بچه اش را دارد .
اخرين بار او شانزده سال بيشتر نداشت

ولي از تاريكي شب ......


در حالي كه بچه اش

اكنون مرديست كه سالها استخوان هايش در تاريكي شب و و روشني روز نگهبان خاك اين سرزمين است

و مادر جشم به راهش.............

دسته ها : دفاع مقدس
جمعه سی یکم 6 1391 23:58

 

در همه مراحل اين جنگ، چه در عمليات نظامى جبهه، چه در عمليات نظامى بيرون از جبهه، چه در برخورد با اسرا، چه در تبليغات - در همه مراحل - ارزشها و اخلاق انسانى رعايت شد. كار بى‏اخلاق و كار ضدّ ارزش و ضدّ بشر، از اين ملت ايران صادر نشد.

دسته ها : دفاع مقدس
جمعه سی یکم 6 1391 23:34

اميد به جوانان

اكثر جوان‌هايي كه در جنگ نقش‌هاي موثر ايفا كردند، از قبيل دانشجوها بودند و خيلي‌هايشان هم جز نخبه‌ها بودند. دليل نخبه بودنشان هم اين بود كه يك جوان بيست و دو سه ساله فرمانده‌ي يك لشكر شد؛ آن‌چنان توانست آن لشگر را هدايت كند و آن‌چنان توانست طراحي عمليات را كه هرگز نكرده بود، بكند كه نه فقط دشمناني را كه مقابل ما بودند يعني سربازان مهاجم بعثي عراق متعجب كرد بلكه ماهواره‌هاي دشمنان را هم متعجب كرد.
ما والفجر هشت را كه حركت نشدني و باورنكردني است، داشتيم در حالي كه ماهواره‌هاي آمريكايي براي عراق لابد اين موضوع را شنيدند و مطلعيد كار مي‌كردند؛ اطلاعات به آن كشور مي‌دادند؛ يعني دائماً قرارگاهي‌هاي جنگي رژيم بعثي با دستگاه‌هاي خبري آمريكايي و با ماهواره‌هايشان مرتبط بودند و آن ماهواره نقل و انتقال و تجمع نيروهاي ما را ثبت مي‌كردند و بلافاصله به آن، اطلاع مي‌دادند كه ايراني‌ها كجا تجمع كرده‌اند و كجا ابزار كار گذاشته‌اند.
حتماً‌ مي‌دانيد كه اطلاعات در جنگ نقش بسيار مهم و فوق‌‌العاده‌اي دارد اما زير ديد اين ماهواره‌ها، ده‌ها هزار نيرو رفتند تا پاي اروندرود و دشمن نفهميد! با شيوه‌هاي عجيب و غريبي كه مي‌دانم شماها چيزي از آن‌ها نمي‌دانيد؛ البته آن وقت براي ماها روشن بود بعد هم براي مردم آشكار شد؛ منتها متأسفانه معارف جنگ دست به دست نمي‌شود. يكي از مشكلات كار ما اين است لذا شماها خبر نداريد اين‌ها با كاميون يا وانت، به شكل‌هاي گوناگون مثل اين‌كه گويا هندوانه بار كرده‌اند، توانستند ده‌ها هزار نيروي انساني را با پوشش‌هاي عجيب و غريب و در شب‌هاي تاريكي كه ماه هم در آن شب‌ها نبود، به كناره‌ي اروند منتقل كنند و از اروند كه عرض آن از زير آب در بعضي از قسمت‌ها به دو سه كيلومتر مي‌رسد، اين نيروهاي عظيم را عبور بدهند به آن طرف از زير آب و با آن وضع عجيبي كه اروند دارد كه شماها شايد آن را هم ندانيد. اروند دو جريان دارد: يك جريان از طرف شمال به جنوب است كه آن جريان اصلي اروند است و رودخانه‌ي دجله و فرات هم در همين جريان به اروند متصل مي‌شوند و با هم به طرف خليج‌فارس مي‌روند. جريان ديگر عكس اين جريان است و آن در مواقع مدّ دريا است. در اين مواقع آب دريا به قطر حدود دو سه يا چهار متر از طرف دريا يعني از طرف جنوب مي‌آيد به طرف شمال يعني دريا سرريز مي‌شود در رودخانه.
با اين حساب يعني اروند دو جريان صد و هشتاد درجه‌اي كاملاً مخالف همديگر دارد. به هر حال با يك چنين وضع پيچيده‌اي آن زمان ما در جريان جزييات كار قرار مي‌گرفتيم و آن دلهره‌ها و كذا و كذا رزمندگان اسلام توانستند به آن‌جا بروند و منطقه‌اي را فتح كنند و كار شگفت‌آوري را انجام دهند اين كار، كار همين دانشجوها و همين جوانان و همين نخبه‌هايي دارد كه در بسيج و سپاه بودند.


( بيانات در ديدار با جوانان نخبه و دانشجويان 5/7/1383 )


منبع: خبرگزاري فارس

 

 

دسته ها : دفاع مقدس
جمعه سی یکم 6 1391 23:1
اشغال خرمشهر

آن روز وضع نيرو‌هاي مدافع ما در اهواز خيلي نابسامان بود، لذا ما از اهواز نمي‌توانستيم نيرو بفرستيم و بايد از دزفول مي‌فرستاديم يا از هر جاي ديگري كه فرمانده‌ي نيروي زميني مي‌فرستاد كه آن هم در دزفول مستقر بود. هر چه ما گفتيم اعتنايي نكردند. من نامه‌اي نوشتم به بني‌صدر در آن اتمام حجت كردم و گفتم كه من از كي به شما اين مطلب را مي‌گفتم، و امروز خرمشهر، خونين شهر شده است و هنوز هم سقوط نكرده است كه اين نامه را نوشتم. اين نامه در مركز اسناد سري مجلس شوراي اسلامي و هم‌چنين در بايگاني شوراي عالي دفاع موجود است.
همان وقت به همه سپردم كه اين نامه جزو اسناد تاريخي بماند. گفتم من اتمام حجت مي‌كنم و شهر سقوط خواهد كرد و نوشتم اين واحدهايي كه من مي‌گويم بايد بفرستيد، ولي اعتنايي نشد و در نتيجه خرمشهر با وجود مقاومت دليرانه عناصر رزمنده داخل مسجد جامع، تاب نياورد و عراقي‌ها از چند سو وارد شهر شدند. آخرين نيروهاي ما از مسجد جامع بيرون آمدند و از زير پل، خودشان را به طرف آبادان كشيدند. من قبل از سقوط خرمشهر پيشنهاد كردم كه ما يك واحد منظم به خرمشهر بفرستيم كه راه مابين خرمشهر_ شلمچه را ببندد و نگذارد دشمن را كه مرتباً به وسيله‌ي نيروهاي ما رانده مي‌شد و تا شلمچه پس مي‌نشست، بازگردد. اين پيشنهاد من بود، بني‌صدر اين حرف‌ها را نه فقط نشنيده مي‌گرفت بلكه تحت تأثير اظهار نظرهاي چند نفري كه دوروبرش بودند، مسخره مي‌كرد. براي پرستيژ سياسي عراق، گرفتن خرمشهر بسيار ارزشمند بود و براي پرستيژ سياسي ما، از دست دادن آن بخش از خرمشهر بسيار خسارت بار. ما مي‌توانستيم از خسارت جلوگيري كنيم بني‌صدر مسأله را نديده مي‌گرفت. فريادهايي را كه از داخل خونين شهر بلند بود، همان طور كه به گوش ما مي‌رسيد و ما مي‌دانستيم، نشنيده گرفت. حتماً كساني را هم كه از آنجا فرياد مي‌كشيدند و طلب كمك مي‌كردند، به تشر و با تمسخر ساكت مي‌كرد و خلاصه حرفش اين بود كه شما كه در جريانات سياسي، در آن جريان ديگر قرار داريد، حالا هم از خرمشهر دفاع كنيد. به اين‌كه فرمانده كل قوا بود و مسئول كار او بود و ارتش در اختيارش بود. اين كه در روز سوم خرداد خرمشهر از دست رفته و غصب شده‌ي ما برگشت و به اعتقادمان يك سال دير برگشت، چون مي‌توانست خرمشهر در سال گذشته يعني يك سال پيش آزاد شود، اما اين كه چرا نشد، علتش همين عدم محاسبه و محاسبه‌هاي غلط بود.
در آن وقت سپاه پاسداران جدي گرفته نمي‌شد و وجود سپاه در صحنه رزم فرض نمي‌شد... آن چه نداشتيم اجازه ورود اين‌ها به ميدان جنگ به طور شايسته بود. مثلاً براي يك خمپاره يا براي يك پشتيباني آتش يا براي اجازه ورود در صحنه‌ي نبرد به صورت جدي بايستي به هر دري مي‌زديم و اين را مي‌ديديم كه در آخر هم ممكن بود كاري انجام نشود يا به صورت ناقص انجام شود.
مصاحبه‌ها سال 61 _62، صفحه 47 _ 48



منبع: ماهنامه وصال

راوي: مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي

 

 

دسته ها : دفاع مقدس
جمعه سی یکم 6 1391 22:56

 

 

از تو به يك اشاره ...

 

يك روز در شهريور 1320 چند لشگر از شرق و چند لشگر از غرب وارد كشور شدند و چند تا هواپيما در آسمان‌ها پيدا شدند؛ نيروهاي نظامي آن روز كشور از پادگان‌ها هم گريختند! نه فقط در جبهه‌ها نماندند،‌ بلكه آن‌هايي هم كه در پادگان بودند، خزيدند تو خانه‌ها و خود را مخفي كردند.
يك روز هم همين ملت ساعت 2 بعدازظهر امام اعلام كرد كه مردم بروند پاوه را از دست دشمنان خارج كنند. مرحوم شهيد چمران به خود من گفت: به مجرد اين‌كه پيام امام از راديو پخش شد، ما كه آن‌جا در محاصره‌ي دشمن بوديم، احساس كرديم كه دشمن دارد شكست مي‌خورد. بعد از چند ساعت هم سيل جمعيت به سمت پاوه راه افتاد.
من ساعت چهار و پنج همان روز در خيابان به طرف منزل امام مي‌رفتم، ديدم اصلاً‌ اوضاع دگرگون است. همين‌طور مردم در خيابان‌ها سوار ماشين‌ها مي‌شوند و از مراكز سپاه و مراكز مربوط به اعزام جبهه، به جبهه‌ها مي‌روند، اين همان مردمند؛ اما فكر و محتواي ذهن تغيير پيدا كرده است؛ آرمان پيدا كردند؛ به هويت خودشان واقف شدند، خود را شناخته‌اند، همين‌طور بايد پيش برود.
(‌بيانات رهبر معظم انقلاب اسلامي در ديدار خانواده‌هاي شهدا و ايثارگران استان سمنان 18/8/1385)




منبع: خبرگزاري فارس

راوي: مقام معظم رهبري حضرت آيت الله خامنه اي

 

دسته ها : دفاع مقدس
جمعه سی یکم 6 1391 22:53

پاسدار انقلاب اسلامي آگاهانه راه حسين (ع) را كه ادامه راه انبياء الهي است انتخاب مي كند و در اين راه، فروغ خون اصحاب حسين (ع) و شهيدان گلگون كفن كربلا را چراغ راه خويش قرار مي دهد.

مقام معظم رهبري

دسته ها : دفاع مقدس
جمعه سی یکم 6 1391 9:46

در روز عمليات خيبر دو ، در منطقه پاسگاه طلائيه ، بخشي از نيرو هاي ما وارد شهر القرنه (عراق ) شدند . بعضي از مردم از نيرو ها استقبال كردند و عده اي هم با آنها درگير شدند . ممكن است آنهايي كه مخالف بودند از نيروهاي طرف دار دولت بعثي بوده باشند در اين عمليات مي بايست يگان هاي ديگر از محور هاي مختلف هم وارد عمل مي شدند .
مسئامات منطقه پاسگاه طلائيه بر عهده ي تيپ 18 الغدير گذاشته شده بود . ماموريت اين تيپ گرفتن خط كمين دشمن در جناح چپ لشكر محمد رسول الله (ص) بود كه به دلايل زيادي موانع ، گستردگي عميق ميدان مين و عدم شناسايي قبلي از طرف نيروي خودي ، تيپ در سه محور وارد عمل شد . پيش از آن كه نيرو ها به موانع برسند ، آتش شديدي بر سر آ نها شروع به باريدن كرد . عبور نيرو ها بدون پاكسازي ميدان مين (ايجاد معبر ) ميسر نبود . بايد مين ها پاكسازي مي شد تا نيرو ها بتوانند به مواضع دشمن برسند . در همين حين پاي يكي از ببرادان تخريب به سيم مين منور (تله شده ) كه در اولين رديف ميدان مين وجود داشت برخورد كرد و مين عمل كرد، وقتي كه مين روشن شد بلافاصله يكي از نيروهاي فداكار تيپ به نام شهيد رضايي خود را بر روي مين انداخت تا از روشن شدن منور در منطقه و لو رفتن عمليات جلوگيري كند . بر اثر همين كار اين برادر به درجه ي رفيع شهادت رسيد.
" تيپ 18 الغدير ، محسن ثريا اردكاني"
(از كتاب جايي كنار غنچه باروت ، گرد آورنده : كاظم سهرابي )

دسته ها : دفاع مقدس
جمعه سی یکم 6 1391 9:33

۳۱ شهريور سالروز شروع جنگ تحميلي از سوي رژيم بعث عراق عليه جمهوري اسلامي ايران، به عنوان آغاز هفته دفاع مقدس نامگذاري شده است. دوران هشت سال دفاع مشروع امت سلحشور ايران در حفظ و اعتلاي نظام مقدس اسلامي و حراست از مرزهاي عزّت و شرف اين مرز و بوم، به مثابه يكي از حساس‏ترين و بارزترين برهه‏هاي حيات راستين اين ملت، همچون نگيني تابناك، تا هميشه زمان، بر تارَكِ تاريخ حماسه و ايثار و پايداري آزادگان جهان مي‏درخشد. دفاع امت اسلامي ايران در برابر تجاوز همه جانبه دشمنان اسلام، در تاريخ افتخارآفريني مبارزات حق‏طلبانه يك ملت سترگ، فروزان خواهد بود. پايداري ايران اسلامي كه برخاسته از روح وحدت و ايمان بود، در سايه هدايت‏هاي رهبر انقلاب اسلامي، حضرت امام خميني(ره) شكل گرفت و باعث احياي يك مكتب سازنده و نهضت‏هاي آرمانگرا و ايدئولوژي جهانگير شد. دفاع مقدس ما در زمينه‏هاي مختلف سياسي، نظامي، اجتماعي، فرهنگي و... توانست معادلات جهاني معمول را بر هم زَنَد و تحليل‏هاي مادي دنياپرستان را نقش بر آب سازد. اين حادثه عظيم، بي‏شك در ياد ملت بزرگ ايران خواهد ماند و غرور و سرافرازي و حماسه‏آفريني را در نسل‏هاي بعد بر جاي خواهد گذاشت. جنگ تحميلي عراق عليه ايران ۲۸۸۷ روز به طول انجاميد كه طي آن هزار روز نبرد فعال صورت گرفت كه ۷۹۳ روز حمله از سوي رزمندگان اسلام بود و ۲۰۷ روز از سوي ارتش متجاوز بعثي. در طول جنگ شمار ۳۸۱ هزار و ۶۸۰ نفر از نيروهاي دشمن كشته و يا زخمي شدند و ۷۲ هزار نفر به اسارت نيروهاي اسلام درآمدند. در اين هشت سال ۳۷۱ فروند هواپيما و ۸۲ فروند بالگرد دشمن منهدم شد. ۱۷۰۰ دستگاه تانك و نفربر، ۴۸۰ قبضه توپ و سه هزار و ۳۶۳ دستگاه خودرو نظامي به غنيمت ايران درآمد و پنج هزار و ۷۵۸ دستگاه تانك و نفربر، ۵۳۲ قبضه توپ و پنج هزار و ۱۵۲ دستگاه خودرو نظامي دشمن منهدم گرديد. مقاومت رزمندگان اسلام سبب شد تا ذخاير ارزي عراق كه در ابتداي جنگ، حدود سي ميليارد دلار بود، پس از شكست در عمليات بيت‏المقدس و فتح خرمشهر به صفر برسد و پس از پايان جنگ، اين كشور بيش از هفتاد ميليارد دلار بدهي داشته باشد.

دسته ها : دفاع مقدس
جمعه سی یکم 6 1391 1:58
X