به گزارش فارس، «جعده» دختر اشعث بن قيس(۱) كه به همسري امام حسن(ع) در آمد، همان كسي است كه فرزند بزرگ حضرت فاطمه(س) را با زهر قوي به شهادت رساند.
جعده كه نفاق را از پدرش به ارث برده بود، در آرزوي همسري يزيد دست به عمل شومي زد كه ريشهدار بودن نفاق در اين خاندان را پيش از پيش نمايان ساخت، بايد گفت كه از تاريخ ولادت و وفات او اطلاعي در منابع نيامده است.
اما در جريان ازدواج امام حسن(ع) با جعده در روايات آمده است كه امام علي(ع) ابتدا دختر برادر اشعث (سعيد بن قيس) را براي امام حسن(ع) خواستگاري كرد، اما وقتي اشعث از اين جريان با خبر شد، نزد برادرش رفت و او را از اين كار منصرف كرد تا دختر سعيد را به عقد پسر خود درآورد!
بعد از آن نزد امام علي(ع) آمد و اعلام كرد كه دختري را كه براي حسن خواستگاري كردهايد، زن پسر من است و در آن جا بود كه با اصرار دختر خود را به عقد امام حسن(ع) درآورد (۲) كه از اين ازدواج فرزندي حاصل نشد.
با اين حال بعد از مدتي معاويه با وعده مال بسيار و ازدواج با يزيد، جعده را تطميع كرد تا شوهرش، امام حسن مجتبي(ع) را كه در آن زمان خانهنشين شده بود، زهر دهد و او نيز به طمع ثروت زياد و عروس خليفه وقت شدن چنين كرد.(۳)
تا اينكه روزي امام حسن(ع) روزه بود، جعده زهر را در شير ريخت و در هنگام افطار به امام(ع) داد، امام مقداري از آن نوشيد و بلافاصله زهر را احساس كرد و فرمود: «انا لله وانا اليه راجعون»، جعده پس از زهر دادن به امام حسن(ع)، مورد نفرين حضرت قرار گرفت.(۴)
از آن پس، پيوسته لختههاي خون بالا ميآورد و اين وضع ۴۰ روز ادامه داشت تا سرانجام در روز ۲۸ صفر سال ۵۰ هجري پس از وصيت به برادرش، امام حسين(ع)، دار فاني را وداع گفت.
پس از كارگر شدن زهر، معاويه به وعده مالي كه به جعده داده بود وفا كرد، ولي به ازدواج او با يزيد رضايت نداد(۵) و به او گفت: ميترسد فرزندش را نيز مانند حسن بن علي به قتل برساند.(۶)
با نگاهي كوتاه به شرايط و اوضاع سياسي اجتماعي آن روز در متوجه ميشويم كه جعده فريب وعدههاي معاويه را خوردند، نه اينكه جعده عاشق يزيد باشد، بلكه چون خليفه آن وقت معاويه بود و ميخواست زن پسر خليفه آن روز و خليفه آينده شود، دست به چنين كاري زد و امام در اين قضيه فداي توطئه معاويه و يزيد شد.
در مورد سرنوشت جعده و زندگي او پس از امام حسن(ع) هم در تاريخ اين طور آمده است:
جعده پس از امام حسن مجتبي(ع)، دو بار ازدواج كرد، نخست با «يعقوب بن طلحه بن عبيدالله» (۷) كه براي او سه پسر به نامهاي اسماعيل، اسحاق و ابوبكر به دنيا آورد؛ اسماعيل و اسحاق به هنگام حيات پدر از دنيا رفتند.(۸) دومين بار پس از كشته شدن يعقوب بن طلحه (متوفي ۶۳) در واقعه حره (۹) با عباس بن عبدالله بن عباس (فرزند ارشد ابنعباس) ازدواج كرد و براي او پسري به نام محمد و دختري به نام قريبه به دنيا آورد كه از اين دو نيز نسلي باقي نماند.(۱۰)
در گزارشها آمده كه قريشيان به هنگام مشاجره با فرزندان جعده آنان را «بني مسمة الازْواج» -فرزندان زني كه همسرانش را مسموم ميكند- خطاب ميكردند.(۱۱)
*پينوشتها:
۱- «اَشْعَثِ بْنِ قَيسِ كِنْدي»، از مردان مشهور در تاريخ نيمه نخست سده اول هجري است، وي بزرگ قبيله پر نفوذ كنده، از آغاز مسلمانى تا هنگام مرگ در بسياري حوادث نقش عمده داشت و مىتوان گفت كه حضور او در پارهاي مواقع خود حادثه ساز بود. ملكداري و فرمانروايى در خاندان او سابقهاي دراز داشت و به همين سبب توجه به وضع و موقعيت قبيله كنده در شبه جزيره عربستان، براي شناخت بسياري از رفتارها و مواضع سياسى اشعث مهم است.
اشعث به عنوان مهمترين بازمانده ملوك كنده، در هر حادثهاي به دنبال به دست آوردن موقعيت پيشين نياكان خويش بود، نكتهاي مهم است كه بايد از آغاز مطالعه زندگى سياسى او تا به هنگام مرگش همواره به آن توجه كرد،
وي هنگام هجرت پيامبر(ص) حدود ۲۵ سال داشته است، از اخبار اشعث تا پيش از مسلمانى او، اين اندازه مىدانيم كه وي به خونخواهى پدرش، قيس اشج، با بنى مراد به جنگ برخاست، اما شكست خورد و به اسارت درآمد و فديه هنگفتى كه آن را ۳ هزار شتر گفتهاند، داد و آزاد شد.
اشعث بن قيس نيز همراه تنى چند از بزرگان كنده به مدينه درآمد و اسلام آورد، به هر حال «اسلام» اشعث و كنديان ديري نپاييد و تيرههايى از كنده كه از پيش از وفات حضرت رسول(ص) سركشى را آغاز كرده بودند، در زمره مرتدان در آمدند، اشعث نيز خود در پاسخ زيد بن لبيد كه خبر وفات حضرت رسول (ص) و خليفه شدن ابوبكر را به او داد و خواستار بيعت او بود، روي خوشى نشان نداد امتناع اشعث از پاسخ صريح و روشن، نشان از زيركى او دارد، گويا اشعث منتظر سركوب اين تيرهها بود تا رياست خود را تثبيت كند.
به همين سبب وقتى بازماندگان ديگر تيرهها پس از نبرد با زياد به سوي اشعث آمدند، او همراهى و ياري ايشان را مشروط به اين دانست كه وي را «ملك» خويش گردانند و آنان نيز او را «ملك» خواندند و تاج» بر سرش نهادند.
نخستين درگيري كنديان به سركردگى اشعث با سپاهيان زياد به شكست زياد انجاميد، اما سپس اشعث و كنديان شكست خوردند و به قلعهاي پناه بردند، اشعث كه به دشواري افتاده بود، در برابر تسليم قلعه، براي خود و خانوادهاش از زياد امان خواست و زياد پذيرفت، همچنين آمده است اشعث در گرفتن امان براي خود و خانوادهاش، با نيرنگى كنديان را استثنا كرد و به همين سبب مورد لعن و نفرين ايشان قرار گرفت و حتى به او لقب «عرف النار» به معنى پيمان شكن داده شد، اشعث را با ديگر اسيران به مدينه آوردند، اما ابوبكر آزادش كرد و خواهر خود را به ازدواج او درآورد
اشعث در دوره خلافت عثمان عامل آذربايجان شد و از كسانى بود كه خليفه بر هر يك از ايشان ناحيهاي را به اقطاع داد، چون اميرالمؤمنين على(ع) خلافت يافت، اشعث بر ولايت آذربايجان و ارمنيه باقى ماند، پس از واقعه جمل، امام على(ع) به او امر كرد تا اموال آذربايجان را تسليم كند، پس روايتى كه در آن از حضور او در جمل ياد شده، صحيح به نظر نمىرسد، اما در جنگ صفين به دستور امام على(ع) حضور يافت.
درست است كه اشعث در نبرد با سركشان شام و عراق، به امام على(ع) پيوست، اما چنانكه روايات موجود نشان مىدهد، امام على(ع) و پيروان صادق آن حضرت، به وي اعتمادي نداشتند.
همچنين در گرماگرم نبرد صفين كه معاويه شكست را نزديك مىديد، برادر خود عتبة بن ابوسفيان را با پيشنهاد ترك جنگ نزد اشعث فرستاد، با آنكه اشعث در اين مذاكرات امام على(ع) را ستود و در باره ترك مخاصمه پاسخ مثبت نداد، اما در شب ليلة الهرير كه نزديك بود سپاهيان امام(ع) كار جنگ را يكسره كنند، اشعث در جمع كنديان به پا خاست و ضمن خطبهاي، با لحنى مصلحت جويانه خواستار ترك خونريزي بيشتر شد، بنابر اين روايات تا خبر خطبه اشعث به معاويه رسيد، دستور داد تا قرآن هارا فراز نيزهها كنن.
پس از اين ماجرا اشعث از اميرالمؤمنين على(ع) به تأكيد مىخواست كه پيشنهاد «دعوت به كتاب الله» را بپذيرد و گفتهاند كه او و گروهى از كنديان بيش از هر كس ديگري خواستار ترك مخاصمه بودند، اشعث همچنين نظر معاويه را در باب قرار دادن يك حَكَم از شام و ديگري از عراق پسنديد و همراه كنديان ابوموسى اشعري را برگزيد و با حكميت ابن عباس يا مالك اشتر به عنوان نماينده از سوي امام على(ع) و عراقيان مخالفت كرد .
به روايت يعقوبى، وقتى بر سر لقب «اميرالمؤمنين» براي امام على(ع) هنگام نوشتن صلح نامه ميان نمايندگان دو سپاه اختلاف افتاد، اشعث از كسانى بود كه خواستار محو اين لقب در آن نامه شد و مالك اشتر سخت به او اعتراض كرد، به هر حال با ظهور گرايش خوارج كه امام على(ع) تا سر حد ممكن كوشيد با ايشان مدارا كند، اشعث از كسانى بود كه اعتقاد داشتند بايد پيش از آغاز دوباره جنگ با معاويه، نخست با خوارج نهروان جنگيد، پس از نبرد نهروان، امام(ع) ياران را به جنگ با معاويه خواند، اما اشعث خستگى از جنگ را بهانه كرد و سخنان او نيز در سپاهيان تأثيري بسزا كرد و به همين سبب امام(ع) راهى كوفه شد.
آخرين نكته در زندگى اشعث، مسأله ارتباط او با ابن ملجم و نقش او در توطئه شهادت اميرالمؤمنين على(ع) است كه از لابهلاي گزارشهاي مغشوش منابع نمىتوان به نتيجه قانع كنندهاي دست يافت، البته اميرالمؤمنين(ع) به اشعث اعتمادي نداشت؛ حتى يك بار امام على(ع) بر منبر كوفه، با اشعث به تندي سخن گفت.(نهجالبلاغه، خطبه ۱۹)، همچنين گفتهاند يك بار اشعث، امام(ع) را تهديد به مرگ كرد.
فرزند بزرگش محمد، از امفروه خواهر ابوبكر، در دستگيري حجر بن عدي، صحابى اميرالمؤمنين(ع) شركت فعال داشت، او از اميران مورد اعتماد زياد بن ابوسفيان و ابن زياد بود و در دستگيري و قتل هانى بن عروه و مسلم بن عقيل در آستانه واقعة كربلا، شركت جست، فرزند ديگر او، قيس، از كسانى بود كه امام حسين(ع) را به كوفه دعوت كرد، با اين همه، به لشكر شام پيوست و مكاتبه با آن حضرت را انكار كرد، او همان كسي بود كه پس از شهادت امام(ع) جامه از پيكر آن حضرت ربود، جعده دختر اشعث كه با نيرنگ پدر به همسري امام حسن مجتبى(ع) درآمد، به فريب معاويه، آن حضرت را مسموم كرد.
خانواده اشعث حتى تا قرن سوم هجري نيز در كوفه، در حوادث سياسى غالباً به نفع حاكمان نقش داشتند و همواره به نيرنگ بازي شهره بودند و چون يكى از ايشان خواست به خدمت امام صادق(ع) برسد، آن حضرت نپذيرفت.(تخليص از دائرةالمعارف بزرگ اسلامي)
۲-ابيالفرج عبدالرحمن بن جوزي،صفحه ۲۷
۳-براي نمونه رجوع كنيد به مفيد، جلد ۲، صفحه ۱۶؛ ابنشهر آشوب، جلد ۳، صفحه ۲۰۲؛ اربلي، جلد ۲، صفحه ۱۳۸ـ۱۳۹
۴-قطب راوندي، جلد ۱، صفحه ۲۴۲
۵- ابوالفرج اصفهاني، صفحه ۴۸
۶- مسعودي، جلد ۳، صفحه ۱۸۲
۷--بلاذري، جلد۲، صفحه۳۶۹
۸-ابنسعد، جلد ۵، صفحه۱۲۳
۹- همان، جلد ۳، قسم۱، صفحه ۱۵۲
۱۰- همان، جلد۵، صفحه۲۳۱
۱۱-رجوع كنيد به ابوالفرج اصفهاني، صفحه ۳۱ به بعد