معرفی وبلاگ
فعالییت سازمان زنان انقلاب اسلامی در پی انسجام و هماهنگی و شناسایی زنان فعال منطقه بسته به مهارت و توانمندیی انها در جهت رفع نیازمندرهای زنان ان منطقه . خواهرم بسته به نیاز فکری و روحی و مادی خود با ما هم سخن شو بهترین خوبی ها نزد زنان است امام صادق(ع) باهم شویم ،یکی شویم درمانی برای دردی شویم ............ آن لحظه اي كه زن در خانه خود مي ماند و (به امورزندگي و تربيت فرزند مي پردازد)به خدا نزديكتر است.حضرت زهرا (س)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2087482
تعداد نوشته ها : 1572
تعداد نظرات : 178
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

هميشه و در تمامي اعصار ما شاهد كرامات و معجزات فراواني از ائمه اطهار (ع) بوده ايم، كه در بعضي از مواقع واسطه ي اين كرامات در حق افراد معمولي از جانب امامان (ع) كردار و رفتار خود آدمي بوده است، كه لايق چنين درجه اي شده اند.

در عيون اخبار الرضا و امالي شيخ صدوق به نقل از امام حسن عسگري (ع) آمده است كه ايشان مي فرمايد:

كسي كه اهانت دو پدر ديني خود، محمد و علي را مقدم بر اطاعت پدر و مادر نژادي خود نمايد، خداي تعالي به او مي فرمايد: هر آينه تو را مقدم مي دارم و به تو ارزش مي دهم، چنانچه تو مرا مقدم داشتي و به تو در حضور دو پدر ديني تو شرافت و شخصيت مي دهم، چنان كه تو خود را با ترجيح دادن محبت آن ها بر پدر و مادر نژاديت شخصيت و شرافت دادي.

و همچنين به نقل از المحاسن، چه زيبا امام صادق (ع) مي فرمايند: ان فوق كل عباده عباده، و حبنا اهل البيت افضل عباده «همانا فوق هر عبادتي، عبادت ديگري مي باشد و محبت ما خاندان، بهترين و برترين عبادت است».

و همچنين پيامبر اكرم (ص) در خصوص محبت به ائمه طاهرين (ع) در فرمايشي مي فرمايند:«كسي كه دوستي امامان از خاندانم نصيبش گردد، خداوند روزي را نصيبش مي گرداند و خير دنيا و آخرت شامل حال او مي گردد. پس كسي شك نكند كه او اهل بهشت است. همانا دوستي خاندانم اثرات زيادي به همراه دارد كه نيمي از آن در دنيا به او مي رسد و نيمي ديگر در آخرت به او داده خواهد شد.

به گزارش قدس آنلاين، با توجه به احاديث فوق الذكر و صدها نمونه ي ديگر مشابه آن، به اين امر پي مي بريم كه اظهار دوستي و محبت به ائمه اطهار (ع) چه در دنيا و آخرت براي متوسلين واقعي داراي اثرات بسيار مفيدي است و يك نمونه ي آن شايد ماجراي شفايافتن اكبر عابديني كودك نابيناي 12 ساله زنجاني، بدست با كرم ثامن الحج (ع) باشد كه حب اهل البيت به خصوص امام هشتم، بينايي را براي او به ارمغان آورد.

نام شفايافته: اكبر عابديني، فرزند قدرت الله

سن: 12 ساله (هنگام شفاگرفتن)

محل سكونت: زنجان

تاريخ شفا: شب شهادت امام رضا (ع)، مسجد گوهرشاد، برابر با 29 صفر سال 1369 شمسي اكبر از سن 6 ماهگي به دليل نامعلومي، هر دو چشم خود را از دست داده، و كور شده بود. سال ها دارو و درمان براي او بي نتيجه ماند. پزشكان تهراني همگي بر اين عقيده بودند كه، اكبر بايد به خارج از كشور اعزام شود. اما اين امر هم با توجه به فقر ماليِ حاكم بر خانواده ي آن ها، غيرممكن بود.

اكبر، تا پنجم ابتدايي در مدرسه ي نابينايان درس خواند. او كم كم با دنياي تاريك انس گرفته و بزرگ مي شد. پدرش از عاشقان و محبان اهل بيت (ع) بود. او هميشه در جلسات مذهبي شركت مي كرد، و اكبر را هم با خود مي برد. اين جلسات تأثير زيادي بر روي اكبر گذاشت، و به تناسب افزايش سن، بر ميزان عشق و ارادت او به ائمه ي اطهار (ع) روز به روز افزوده مي شد؛ تا اينكه، مداحي را در همين جلسات آموخت، و شروع به مداحي در جلسات نمود. صداي كودكانه اش، سوز و گداز خاصي داشت. در اكثر جلساتِ سطح شهر از او دعوت به عمل مي آوردند، تا مداحي كند.

شهريور سال 1369 بود كه، مكتب خيرالنسا در تبريز از او دعوت به عمل آورد، تا همراه آن ها به مشهد برود. اكبر نيز با همراهيِ پدرش دعوت آن ها را پذيرفت. هيأت مذكور، در تاريخ 21/6/69 به همراه دويست و سي نفر از عاشقان اهل بيت (ع) جهتِ عزاداريِ ده روز آخر ماه صفر به مشهد مقدس مشرف شدند، و در هتل شايانِ خيابان طبرسي اقامت گزيدند.

با توجه به خوابي كه تعدادي از خواهران هيأت ديده بودند، و محبوبيتي كه اين مداح كوچك داشت، همه براي شفاي او دعا كرده و توسلاتي انجام مي دادند. هشت شب از اقامت و عزاداري اين هيأت گذشت، تا اينكه، در شب آخر، خانمي نقابدار و ناشناس، ساعت 5:30 عصر به محل هتل شتابان آمد، و به مداح هيأت آقاي پورمحمدي سفارش كرد كه، شب آخر، اكبر را به پنجره فولاد دخيل كنند. سپس با گفتن اين نكته، از آنجا دور شد.

ماجراي عجيبي بود! به هر حال، اكبر را در عصرِ آخرين روزِ اقامت، به حرم مطهر بردند، و او را به پنجره ي فولاد دخيل بستند. اعضاي هيأت هم طبق برنامه ي روزهاي قبل، در صحن مبارك مسجد گوهرشاد به عزاداري مشغول شدند.

شور و حال عجيبي جمعيت را فراگرفته بود! اعضاي هيأت پس از ساعتي عزاداري، از آقاي پورمحمدي خواستند كه اكبر را از پشت پنجره ي فولاد به داخل هيأت بياورد. او به پنجره ي فولاد مراجعه كرد، و اكبر را با خودش به صحن مسجد گوهرشاد آورد. با آمدن اكبر، غوغايي در بين جمعيت ايجاد شد! اشك از ديدگان همه سرازير بود! در اين بين، سيد جليل القدر ترك زبان و ناشناسي وارد هيأت شد، و با لهجه ي تركي خطاب به مداح هيأت گفت: «پورمحمدي! بخوان، تا ديگران سينه بزنند.» مجلس تمام شده بود، اما پورمحمدي بار ديگر شروع كرد.

او مي خواند، و همه سينه مي زدند. پس از او، اكبر شروع به خواندن كرد. سوز صداي او، ضجه و ناله ي جمعيت را بلندتر كرد! وقتي اكبر كمي خواند، چهره اش متغير شد! خواندن را رها كرد، به كناري رفت و گفت: «بگذاريد به حال خودم باشم.» در اين موقع، آن سيد ناشناس، در حالي كه رنگ صورتش دگرگون شده بود، دوباره با صداي بلند به پورمحمدي گفت: «سوره ي مباركه ي حمد را با صلوات بخوان، و بگو همه جمعيت- با تأكيد- بخوانند!» اما پورمحمدي توجهي نكرد، و مداحي را ادامه داد. آن آقا بار ديگر خطاب به او گفت: «بخوان، و بگو جمعيت نيز همراه تو بخوانند!» پورمحمدي بي اختيار شروع به خواندن سوره ي حمد كرد.

تماميِ جمعيتِ حاضر در صحن گوهرشاد، يكپارچه حمد و صلوات را بلند خواندند. ناگهان! اكبر از وسط جمعيت به طرف حوض رفت، و شروع به وضو گرفتن كرد. نگاه جمعيت به دنبال اكبر بود. آن سيد جليل القدر در حالي كه رو به مرقد حضرت ايستاده بود، اعلام كرد: «چشمان اكبر بينا شد.» فرياد يا حسين! يا زهرا! يا رضاي غريب! بود كه، از ميان جمعيت بلند شد. همه به طرف اكبر دويدند، و او را بينا يافتند. آن ها لباس هاي او را به جهت تبرك پاره پاره كردند.

اشك شوق از ديدگان همه جاري بود! اكبر در حالي كه براي اولين بار در زندگي اش، روشناييِ چشمانش را از امام مهربان خود دريافت كرده بود، اشك مي ريخت! جمعيت او را بر دوش خود گذاشتند، و سر و رويش را غرق در بوسه كردند.

در همين اثنا، ناگاه! همه به ياد آن سيد جليل القدرِ ناشناس افتادند. نگاه ها به عقب برگشت، اما هرگز كسي او را ديگر بار نيافت.
منابع:
1- متوسل، احمد. قطره اي از معجزات چهارده معصوم، قم: انتشارات طوباي محبت، 1390.
2- قلندري بردسيري، حميد. هشتمين امام، قم: انتشارات توسعه علم، 1387.
3- ميرخلفزاده، علي. كرامات الرضويه، قم: 1379.


دسته ها :
شنبه بیست و سوم 10 1391 13:25
X