نحوه حياء از خداوند
در بخشي از رواياتِ ما اين مسأله مطرح است كه حياي بندگان از خداوند، هم از نظر جايگاه و هم از نظر برخورد، از اين سنخ باشد. يعني مانند جايگاه كساني كه پيش شما شايستگي دارند، نه كساني كه ـنعوذ باللهـ سطحشان خيلي پايين است. نگاهتان به جايگاه خدا، مانند نگاه به جايگاه افراد شايسته باشد. خود ما هم اينگونه هستيم كه وقتي با افراد بزرگي رو به رو ميشويم، خودمان را جمع و جور ميكنيم، كه نكند يك وقت حتي اشتباهاً خلافي از ما سر بزند!
حال اگر فرد شايسته بود و بعد هم هر روز آدم با او سر و كار داشته باشد، خيلي مراقبت بيشتر ميشود. آدم از او شرم ميكند كه عمل بدي در مرئَي و منظر او كند. در يك روايتي داريم از پيغمبر اكرم كه دارد؛
«قال رسولالله(صلياللهعليه�� �وآلهوسلم) : اسْتَحْيِ مِنَ اللَّهِ اسْتِحْيَاءَكَ مِنْ صَالِحِي جِيرَانِك»
حضرت دو كلمه را كنار هم گذاشته است كه اوّلي به يك مطلب اشاره داشته و دومي هم مطلب ديگري را بيان ميكند. ايشان ميفرمايد:
از خدا خجالت بكش، همانطور كه از همسايهاي كه جايگاه رفيعي نزد تو دارد و از شايستگان است خجالت ميكشي!
گاهي انسان همسايهاي دارد كه ـنعوذ باللهـ بدتر از خودش است؛ لذا جايگاهي ندارد و حياء از او معنا ندارد. نه! گاهي اوقات همسايه، آدم بزرگ و شايستهاي است، از صلحا و نيكان است. يك انسان صالح كه همسايه است و هر روز و هر شب، چشمم به چشمش ميافتد، انسان چگونه از او حياء ميكند!؟
حضرت چه قدر سطح مطلب را پايين آورده است تا شايد ما از خدا خجالت بكشيم. همانطور كه از همسايه شايستهات خجالت ميكشي و جلوي روي او هر كاري را انجام نميدهي، از خدا هم خجالت بكش! البته اينطور نيست كه حضرت فقط بفرمايند از خدا خجالت بكشيد! نه مطلب ادامه دارد و من همينطور گام به گام پيش ميروم.