درباره تعداد مجروحان و شهدا آمار دقيقي در دست نيست، چرا كه عدهاي از كساني كه درگير ماجرا بودند ميگويند، تعداد زيادي از مجروحان حادثه را در منازل مداوا ميكردند. اگر مجروحي را براي معالجه به بيمارستان ميبردند هم در صورت بهبود و هم در صورت شهادت براي وي و اوليايش مشكل آفرين بود. در صورت بهبود، او را دستگير كرده و روانه زندان ميكردند و در صورت شهادت، پول گلوله را كه در حدود 500 تا 5000 تومان بود از اولياي شهيد ميگرفتند و نيز در قم اجازه دفن و برگزاري مجالس ترحيم نميدادند. آقاي محمد يزدي درباره مداواي مجروحان در منازل اين چنين ميگويد:
«پزشكان براي معالجه و كمك در مواقع لزوم آمادگي كامل خود را اعلام كرده بودند. در آن زمان به يكي از آنان تلفن كردم و وضعيت مجروحي را گفتم و پرسيدم كه براي حفظ جان او آيا لازم است كه او را به بيمارستان برسانيم يا در منزل نگهداري كنيم. آن پزشك محترم در پاسخ من گفت كه شما او را به بيمارستان نبريد، زيرا با توجه به مراقبتهاي رژيم به زحمت خواهيم توانست او را پس از بهبودي از بيمارستان آزاد كنيم، بنابراين فرد مجروح را در هر كجا كه صلاح ميدانيد، نگهداري كنيد تا خودم و دوستانم در همانجا او را معالجه كنيم. به هر حال با نگهداري و انجام مراقبت از بيمار، او از خطر رهايي يافت.»51
پس از حادثه 19دي، رييس ساواك قم در تماس تلفني با اداره سوم تعدادي شهداي نوزده دي را 5 نفر و مجروحان بستري در بيمارستان را جمعا 9 نفر گزارش ميكند:
«طبق اطلاعي كه از بيمارستان كسب گرديده تعداد كشتهشدگان پنج نفر است كه چهار نفر آنان در اثر اصابت گلوله كشته شد و يك نفر بچه در اثر ازدحام فوت نموده است. مجروحين تيرخورده كه در بيمارستانها بستري ميباشند جمعا 9 نفر است كه حال دو نفر از آنان وخيم ميباشد و معدودي نيز به وسيله سنگ و چوب مضروب كه معالجه سرپايي انجام و مرخص گرديدهاند.»52
رييس ساواك قم در تاريخ 20/10/1356 كل كشتهها و زخميهاي 19دي را بيست تن اعلام ميكند كه 6 تن را كشتهشدگان تشكيل ميدادند و چهارده تن نيز مجروحين حادثه بودهاند.53
پيگيري مسأله مجروحين و مقتولين حادثه قم چندين ماه ادامه داشته است، چرا كه ساواك تهران همواره در پي دستگيري زخميها و شناسايي بيشتر شهداي 19دي بود، در اين راستا حدود 12 نامه از اداره كل سوم ساواك به سازمان امنيت قم ارسال و خواستار پيگيري وضعيت افراد دخيل و زخميها و كشتههاي حادثه ميشود.
دكتر باهر رييس بيمارستان آيتالله گلپايگاني درباره شهدا و مجروحين 19دي ميگويد:
«در خصوص تعداد شهداي اين واقعه سرنوشتساز... بيش از سه نفر را مشاهده ننمودم و باقي هر چه هست در شمار شنيدهها و مسموعات حقير است. از جمله شنيدم پسربچه 13 سالهاي به شهادت رسيده و بوسيله افراد به بيمارستان ما منتقل شده است. بيش از 16 زخمي در بيمارستان نداشتيم و اكثرا به صورت سرپايي معالجه شدند و يكي دوتايي آنان هم ظاهرا دچار خونريزي شده بودند كه خون به آنان تزريق شد و بعد از آن مرخص شدند. البته احتمال اين كه تعداد مجروحان، بيشتر باشد زياد است، منتها به خاطر ترس از اين كه مبادا ساواك براي خانواده آنان مشكل ايجاد كند، كما اين كه براي عدهاي مشكل ايجاد كرده بود، از مراجعه به بيمارستانها خودداري ميكردند و در منازل افراد مختلف، از جمله علما به معالجه ميپرداختند.»
آن گونه که در اسناد و گزارشهای مربوط به 19دی آمده ساواک سعی میکرده که با شناسایی مجروحان و مقتولان و خانواده آنان، اولاً از آنان تعهد بگیرد که مراسمی برای کشتهشدگان خود نگیرند، ثانیا بتوانند کنترل بیشتری بر خانواده آنان و به مبارزان نهضت اسلامی داشته باشد. حتی سعی میکرد که حتی کشتهشدگان را خود به صورت مخفیانه دفن نماید. در این خصوص دکتر باهر توضیحات جالبی دارد بر این که چند جنازه به بیمارستان گلپایگانی آمده بود و عوامل رژیم به طرق مختلف میخواستند این جنازهها را از بیمارستان خارج کنند:
«بعد از این که من باخبر شدم که در چهار راه بیمارستان درگیری شده است، تلفن منزل، زنگ زد و فردی از من پرسید شما مسؤول بیمارستان گلپایگانی هستید که من جواب دادم آری، او گفت: من از سازمان امنیت قم تماس میگیرم و چون درگیریهای خیابانی چند نفر به وسیله آجر و سنگ مصدوم شدهاند و به بیمارستان شما منتقل شدهاند و لازم است هر چه زودتر آنان را تحویل مقامات دولتی دهید. به هر صورت ماشین فرستادند و مرا از منزل مادرم به بیمارستان گلپایگانی بردند. جالب این که از در عقب ما را به داخل بردند. در اینجا متوجه شدم که خبری هست. وقتی وارد محوطه شدم یکی از کارکنان بیمارستان، سراسیمه خود را به من رساند. گفت: آقای دکتر! اینها شهید شدهاند نه این که در دعوای شخصی مرده باشند. وارد اتاق مقتولین شدم که دیدم سه جنازه در آن اتاق هست. هرچه به جنازهها نگاه کردم آثاری از ضربه آجر در آنها ندیدم و به مأمورین رژیم گفتم اینها با گلوله کشته شدهاند. مأموران گفتند هر گونه که شده باشد باید این اجساد را تحویل ما بدهی، ولی من استنکاف کردم و گفتم باید از مسؤول اصلی بیمارستان سؤال کنم که تکلیف چیست. با تماس تلفنی که با آیتالله گلپایگانی پیدا کردم وی تحویل جنازهها را مطلقا منع کرد و این مطلب را به ساواکیها گفتم که آنها به شدت از این مسأله ناراحت شدند. خلاصه این که به هر نحو شده از بیمارستان گلپایگانی آنان را خارج کرده و به بیمارستان کامکار منتقل کردیم که سردخانه داشت و پس از آن به بستگان آنان تحویل دادیم.»55
آقای اکبرزاده یکی از مجروحان حادثه درباره علت و چگونگی مجروحیت خود ضمن تأکید درگیری طلاب جوان با نیروهای نظامی و انتظامی در بعدازظهر روز 19دی، حوادث و مسائل بیمارستان را چنین شرح میدهد:
«من و چند تن از دوستانم به ماشین (افاضلی یکی از نیروهای رژیم)، در خیابان، با سنگ و آجر حمله کردیم و وی کنترل را از دست داد و به جوی کنار خیابان افتاد. در این بین ناگهان من احساس کردم که صورتم داغ شد و سرم گیج خورد و افتادم زمین، که در نهایت به بیمارستان کامکار منتقل شدم. و مرا در راهرو بستری کردند. که مرتب مجروح میآوردند. از جمله طلبهای را آوردند و کنار من خواباندند که ظاهرا تیر به گلویش خورده بود. او دو نفس عمیق کشید و گفت: لاالهالاالله و درود بر خمینی بعد شنیدم یک نفر به دیگری میگفت: مثل اینکه تمام کرد. سپس بردنش سردخانه! مرا بردند به اتاق و شب هنگام بود که پرستارها گفتند: اگر میتوانید فرار کنید. یک نفر از شما از فلان اتاق و از طریق رودخانه فرار کرد. ولی وضع من به گونهای بود که نمیتوانستم راه بروم. پس از چند روز مداوا و استراحت از بیمارستان فرار کردم.»