امام حسن مجتبي(ع)
صبوري به پاي تو سر مي گذارد
غمت داغ ها بر جگر مي گذارد
كمي خواستم از غريبي بگويم
نه؛ اين بغض سنگين مگر مي گذارد؟
و من نيستم بدتر از مرد شامي
نگاه تو در من اثر مي گذارد
كريمي كه از كودكي مي شناسم
قدم روي چشم ترم مي گذارد
دلم باز با ياد غم هايت آقا
غريبانه سر روي در مي گذارد
....
نمك ريخت يك شهر بر زخم مردي
كه دندان به روي جگر مي گذارد