معرفی وبلاگ
فعالییت سازمان زنان انقلاب اسلامی در پی انسجام و هماهنگی و شناسایی زنان فعال منطقه بسته به مهارت و توانمندیی انها در جهت رفع نیازمندرهای زنان ان منطقه . خواهرم بسته به نیاز فکری و روحی و مادی خود با ما هم سخن شو بهترین خوبی ها نزد زنان است امام صادق(ع) باهم شویم ،یکی شویم درمانی برای دردی شویم ............ آن لحظه اي كه زن در خانه خود مي ماند و (به امورزندگي و تربيت فرزند مي پردازد)به خدا نزديكتر است.حضرت زهرا (س)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2086171
تعداد نوشته ها : 1572
تعداد نظرات : 178
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

وداع با محرم و صفر


گفتم كه عمر ماه صفر رو به آخر است

ديدم شروع محشر كبراي ديگر است

گردون شده سياه و فضا پر ز دود و آه

تاريك تر ز عرصهٔ تاريك محشر است

گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمين

اشك عزا به ديدهٔ زهراي اطهر است

گفتم چه روي داده كه زهرا زند به سر

ديدم كه روز، روز عزاي پيمبر است

پايان عمر سيد و مولاي كائنات

آغاز دور غربت زهرا و حيدر است

قرآن غريب و فاطمه از آن غريب تر

اسلام را سياه به تن، خاك بر سر است

روي حسين مانده به ديوار بي كسي

چشم حسن به اشك دو چشم برادر است

اي دل بيا و گريهٔ زينب نظاره كن

مانند پيروهن جگر خويش پاره كن....

زهرا به خانه و ملك الموت پشت در

از بهر قبض روح شريف پيامبر

از هيچ كس نكرده طلب اذن و اي عجب

بي اذن فاطمه ننهد پاي پيش تر

با آن كه بود داغ پدر سخت، فاطمه

در باز كرد و اشك فرو ريخت از بصر

يك چشم او به سوي اجل چشم ديگرش

محو نگاه آخر خود بود بر پدر

اشك حسن چكيده به رخسار مصطفي

روي حسين بر روي قلب پيامبر

ديگر نداشت جان كه كند هر دو را سوار

بر روي دوش خويش به هر كوي و هر گذر

زد بوسه ها به حلق حسين و لب حسن

از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر

هر لحظه ياد كرد به افسوس و اشك و آه

گاهي ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه

 

پيغمبري كه ديد ستم هاي بي شمار

از كس نخواست اجر رسالت به روزگار

چون ارتحال يافت خلايق شدند جمع

تا هديه اي دهند به زهراي داغدار

گويا نداشت شهر مدينه درخت و گل

كآن را كنند در قدم فاطمه نثار

بر دوش بار هيزمشان جاي دسته گل

رنگ شرارت از رخشان بود آشكار

بابي كه بود زائر آن سيد رسل

آتش زدند عاقبت آن قوم نا به كار

بر روي دست و سينهٔ آن بضعة الرسول

تقديم شد سه لوحه به عنوان افتخار

سيلي و تازيانه و ضرب غلاف تيغ

اي دل بگير آتش و اي ديده خون ببار

آيد صداي فاطمه از پشت در به گوش

تا صبح روز حشر مباد اين صدا خموش

دردا كه بعد فاطمه روز حسن رسيد

روز ملال و غصه و رنج و محن رسيد

از زهر همسرش جگرش پاره پاره شد

بس تيرها كه لحظهٔ دفنش به تن رسد

بعد از حسن به نيزه عيان شد سر حسين

بيش از هزار زخم ورا بر بدن رسيد

بر پيكري كه بود پر از بوسهٔ رسول

از گرد و خاك و نيزه شكسته كفن رسيد

از جامه هاي يوسف كرببلا فقط

بر زينب ستم زده يك پيرهن رسيد

پاداش آن نصايح زيبا از آن گروه

تيرش درون سينه، سنان بر دهن رسيد

"ميثم" بگو به فاطمه زآن خيمه ها كه سوخت

يك كربلا شرارهٔ آتش به من رسيد

مرثيه خوان خامس آل عبا منم

در خيمه هاي سوخته اش سوخت دامنم

-------------------------------------------------------------------
غلامرضا سازگار



دسته ها :
يکشنبه هفدهم 10 1391 22:49
X