معرفی وبلاگ
فعالییت سازمان زنان انقلاب اسلامی در پی انسجام و هماهنگی و شناسایی زنان فعال منطقه بسته به مهارت و توانمندیی انها در جهت رفع نیازمندرهای زنان ان منطقه . خواهرم بسته به نیاز فکری و روحی و مادی خود با ما هم سخن شو بهترین خوبی ها نزد زنان است امام صادق(ع) باهم شویم ،یکی شویم درمانی برای دردی شویم ............ آن لحظه اي كه زن در خانه خود مي ماند و (به امورزندگي و تربيت فرزند مي پردازد)به خدا نزديكتر است.حضرت زهرا (س)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2086174
تعداد نوشته ها : 1572
تعداد نظرات : 178
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
وقتي «عباس» هم سهم ما را با نيش سينما مي دهد من از سينما بدم مي آيد… اگر روزگار بنا به چرخش خود، از انسان خوب، آدم بد مي سازد، اما اين تنها سينماست كه مي تواند بي هيچ توضيح واضحي، از «عباس آژانس شيشه اي»، آن بسيجي پاك، بي آلايش، خاكي و مظلوم، «عموووووي من مادر هستم» بسازد. من از سينما بدم مي آيد… اين چه هنري است كه آدم هايش بي نياز به حفظ احترام مخاطب، هم مي توانند «يزيد» باشند و هم «حسين»؟! من از سينما بدم مي آيد… كاش عباس هميشه در همان طياره رنج به گنج شهادت مي رسيد؛ نه اينكه در بستر عيش و نوش به قتل برسد. من از سينما بدم مي آيد… كاش قانوني داشت سينما كه بازيگر نقش عباس، هرگز نتواند نعش رقاص را بازي كند. مي ترسم عباس من به سعد بن ابي وقاص هم برسد! من از سينما بدم مي آيد… و تازه فهميده ام چرا در «آژانس شيشه اي»، از همان اول بار كه ديدم تا آخرين بارش يعني همين امروز، هميشه «حاج كاظم» را بيشتر از «عباس» دوست مي داشتم. خودش را بازي مي كرد پرويز پرستويي، نه نقشش را. لاي كتاب «بابانظر»، سي دي اشك هاي پرويز پرستويي را ديده ام. در مستند سيما واقعا حاج كاظم را ديده ام. يك بار هم در «قطعه ۲۶» ديدمش كه نشسته بود سر مزار برادر شهيدش. داشت گريه مي كرد. من از سينما بدم مي آيد… شعور من به شعور بي شعور قوانين سينما نمي رسد. در سينما رنگ خون، هميشه «سرخ» نيست. گاهي مبتذل تر از «قرمز» مي شود. من از سينما بدم مي آيد… و دعا مي كنم بازيگر نقش «مختار»، هرگز «چمران» را بازي نكند. كاش بالا بگيرد اختلاف. قوي باش ابراهيم حاتمي كيا! محكم بايست. نترس! باور كن چمران از مختار بزرگ تر است. هر چند مختار عاقبت به خير شد و مايه سرور قلب شيعه، اما چمران، خميني را در كربلايش تنها نگذاشت. به وقتش شهيد شد. تاخير نكرد در دهلاويه. مخاطرات مختار، خراب مي كند خاطرات چمران را. من از سينما بدم مي آيد… چون سينما اجازه نمي دهد به جاي صورت چمران، «نور» بگذارند. و مگر چهره چمران را كه يك بار خدا گريمش كرد براي هميشه… و نامش را «مصطفي» گذاشت، مي توان مجددا گريم كرد؟! من از سينما بدم مي آيد… مي خندد به حرف هاي من سينما، قاه قاه!
قدياني

 


دسته ها :
شنبه شانزدهم 10 1391 17:27
X