معرفی وبلاگ
فعالییت سازمان زنان انقلاب اسلامی در پی انسجام و هماهنگی و شناسایی زنان فعال منطقه بسته به مهارت و توانمندیی انها در جهت رفع نیازمندرهای زنان ان منطقه . خواهرم بسته به نیاز فکری و روحی و مادی خود با ما هم سخن شو بهترین خوبی ها نزد زنان است امام صادق(ع) باهم شویم ،یکی شویم درمانی برای دردی شویم ............ آن لحظه اي كه زن در خانه خود مي ماند و (به امورزندگي و تربيت فرزند مي پردازد)به خدا نزديكتر است.حضرت زهرا (س)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2082793
تعداد نوشته ها : 1572
تعداد نظرات : 178
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

ماه صفر سال 1432تمام شد

 

خدايا خودت همه  يمارو تا سال بعد و محرم و صفر بعد زنده نگه  دار

دسته ها :
شنبه بیست و سوم 10 1391 17:30

غريب يا غريب الغربا

ممكن است تصور شود لقب «غريب» براي امام هشتم (ع) به خاطر دوري آن حضرت از شهر پيامير(ص) يعني مدينه بوده است اما از بين امامان ما ، فقط دو امام بوده اند كه به طور كامل درمدينه زندگي كرده اند، امام باقر(ع) و امام صادق(ع) . باقي ائمه هركدام به دليلي از سرزمين خود دور و غريب مي شوند كه با اين حساب، اين لقب نبايد تنها به اين دليل باشد.
به نظر مي رسد كه اين لقب را خود امام و نزديكان آن حضرت شايع كرده اند تا مانع از موفقيت اقدام سياسي مامون كه مي خواست از ولايتعهدي امام رضا (ع) سوء استفاده بكند، شوند.
همچنان كه امام رضا (ع) در وقت حركت به سوي ايران، از اهل بيتشان خواستند تا گريه و نوحه بكنند، يا وقتي كه دعبل خزاعي درمرو خدمت ايشان رسيد وشعري را كه در رثاي شهادت امامان قبلي براي آن حضرت خواند، حضرت به شعر او دوبيت اضافه كردند: «وقبر بطوس يالها من مصيبت / الحت علي الاحشا بالزفرات / الي الحشر حتي يبعث الله قائما/ يفرج عنا الغم والكربات» يعني «وقبري در طوس است كه مصيبتش غم را تا روز قيامت در دل ها مي افروزد تا اينكه خداوند قائمي را برانگيزد واندوه را از دل ما برطرف كند.» دعبل پرسيده بود: « يابن رسول الله! من چنين قبري را نمي شناسم.» وحضرت جواب داده بود: « آن قبر من است.» دعبل هم قصيده اش را با دوبيت امام، اين طرف و آن طرف براي شيعيان مي خواند.


دسته ها : امام رضا(ع)
شنبه بیست و سوم 10 1391 14:3

عالم آل محمد

ائمه معصومين ما (ع) همگي از علماي عصرخود بوده اند و قبل از امام رضا (ع) به امام باقر(ع) هم اين لقب را داده بودند. با اين حال شهرت امام رضا(ع) به برتري علمي برهمعصرانش از آنجا آمده است كه مامون كه خودش هم از دانشمندان بود و«اعلم بني عباس» به حساب مي آمد. دردوره ولايتعهدي، مناظرات متعددي را بين امام رضا (ع) و علماي ديگر مذاهب ترتيب مي داد. انگيزه مامون از اين كار را بعضي مثل طبري (درتاريخ طبري) علاقه او به علم ودانش ذكر كرده اند وحاكم نيشابوري (درتاريخ نيشابور) مي گويد كه اين كار را مي كرد تا نقاط ضعف احتمالي امام رضا (ع) را برملا كند وبه جايگاه ايشان توهين كند. به هر حال، هدف هرچه كه بود نتيجه مناظرات اذعان همه به علم ودانش سرشار امام (ع) و دادن لقب «عالم آل محمد» به آن حضرت بود.

دسته ها : امام رضا(ع)
شنبه بیست و سوم 10 1391 14:1

ضامن آهو

بعد از «رضا» مشهورترين لقب امام هشتم «ضامن آهو» است وجالب اينكه درهيچ كدام از منابع كهن تاريخي ، داستان پناه آوردن آهو به امام رضا(ع) نيامده است. قديمي ترين منبعي كه چنين لقبي آورده ، اين شهر آشوب (متوفاي 588ق) در«مناقب آل ابي طالب» است كه در وصف آن حضرت - جايي كه درجريان ذكر وقايع سفر امام (ع) به ايران به نيشابور مي رسد- يك بيت شعر از شاعري به نام «ابن حماد» نقل مي كند كه به اين شكل :«الذي لاذت به الظبيه والقوم جلوس / من ابوه المرتضي يزكو ويعلو و يروس» يعني اوكسي است كه آهوي ماده به او پناه آورد؛ درحالي كه گروهي نشسته بودند. او كسي است كه پدرش علي مرتضي(ع) است وهمواره درحال تزكيه وتعالي وبالا رفتن است. اين درحالي است كه روايت پناه آوردن آهوي ماده، دوقرن قبل از اين كتاب براي پيامبر (ص) روايت شده است.
طبراني (متوفاي 360ق) در «المعجم الكبير» وامام بيهقي (متوفاي 430ق) در«دلايل النبوه» نقل كرده اند كه روزي پيامبر از كنار شكارچياني مي گذشت كه آهويي شكار كرده بودند. آن آهو با حضرت سخن گفت. پيامبر به شكارچي ها فرمود كه آهو را رها كنند تا برود به بچه هايش شير بدهد و برگردد. شكارچي ها پرسيدند: «درقبال چه چيزي آن را آزاد كنيم؟» حضرت فرمودند: من ضامنم» . رسول خدا(ص) نشست تا آهو رفت و برگشت. شكارچي ها هم آهو را به حضرت بخشيدند وآن حضرت، آهو را آزاد فرمودند.
درعوض، شيخ صدوق (متوفاي 381ق) دركتاب «عيون الاخبار الرضا» داستاني را نقل مي كند از ابومنصور محمد بن عبدالرزاق طوسي (متوفاي 350ق) . ابومنصور ، كسي است كه به دستورش داستان هاي «شاهنامه» جمع شده بود وابتدا دقيقي وبعد فردوسي آن را به نظم كشيدند.
ابومنصور طوسي تعريف مي كند كه در جواني اش يك بار براي شكار مي رود. آهويي گيرش مي آيد. او را دنبال مي كند. آهو مي رود ومي رود تا به مزار حضرت رضا(ع) مي رسد، به محض وارد شدن آهو به داخل ساختمان مزار، سگ ابومنصور دست از تعقيب او بر مي دارد. خود ابومنصور كه سني مذهب بوده، داخل مزار هم مي رود. اما به جز پشكل آهو چيزي پيدا نمي كند. ابومنصور مي گويد از آن زمان معتقد به مزار امام رضا(ع) شده است ومدام به زيارت آن حضرت مي رود.
به نظر مي رسد داستان ضامن آهو شدن امام رضا(ع) ، از ادغام اين دو داستان با هم آمده باشد.




دسته ها : امام رضا(ع)
شنبه بیست و سوم 10 1391 14:1

رضا


معروف ترين لقب امام هشتم رضاست. اين لقب را دشمن امام(ع) يعني مامون به آن حضرت داده بود. چنان كه طبري و ديگران مي نويسند، بعد از ولايتعهدي امام (ع) مامون دستور داد به نام آن حضرت سكه بزنند. روي اين سكه ها كه الان درموزه آستان قدس است. نوشته شده: «الامير الرضا وليعهد المسلمين علي بن موسي».
مامون، لقب رضا را از شعار «الرضا من آل محمد» گرفته بود. اين شعاري است كه اولين بار مختار درقيامش كه به خونخواهي امام حسين (ع) بود، در كوفه از آن استفاده كرد(سال 76ق). اين شعار يعني «ما فقط به حكومت كسي از آل محمد راضي هستيم.» اين شعار را بعدها داعيان عباسي (كساني كه براي قيام به نفع بني عباس وعليه بني اميه دعوت مي كردند، مثل ابومسلم خراساني) هم به كار بردند وحالا مامون مي خواست وانمود بكند كه اوست كه اين شعار و آرزوي قديمي را تحقق بخشيده است.
حديثي هم از امام جواد(ع) در «عيون اخبار الرضا» هست كه درجواب سوالي كه مي گويد چرا پدر شما را رضا ناميده اند، فرموده اند: «زيرا مرضي (= مورد رضايت) خدا در آسمان ومرضي رسول خدا وائمه او درزمين بود». آن شخصي به سوالش اصرار مي كند. مي پرسد مگر باقي پدران شما مرضي خدا ورسول نبودند؟ امام جواب مي دهند: «چرا، اما فقط پدرم بود كه مرضي موافقان ومخالفان قرار گرفت.» بعدها مضمون اين حديث بيشتر مورد توجه قرار گرفت.



دسته ها : امام رضا(ع)
شنبه بیست و سوم 10 1391 13:58

ثامن، ثامن الائمه يا ثامن الحجج


درزمان امام موسي كاظم(ع) ، انحرافي درمسير تشيع صورت گرفت وگروهي برادر بزرگ تر آن امام يعني اسماعيل (پسر امام صادق (ع)) را امام هفتم خواندند. پس از آغاز امامت امام رضا(ع) درسال 183 قمري، پيروان ايشان تاكيد فراواني بر لقب «ثامن»يا هشتم داشتند تا آن اشتباه ديگر تكرار نشود.از نكات جالب تاريخ اينكه امام هشتم شيعيان، معاصر مامون عباسي بود كه هشتمين خليفه عباسي به حساب مي آيد.

دسته ها : امام رضا(ع)
شنبه بیست و سوم 10 1391 13:56
فضيلت و بركات زيارت بارگاه رضوي

فضيلت زيارت امام هشتم عليه السلام در وصف نمي گنجد و قلم از تحرير آن عاجز است و انسانهاي عادي را توان درك آن نيست. مشهد مقدس آن امام بزرگ محل نزول و صعود ملائك مقرب الهي است. در حديثي از خود آن حضرت نقل شده كه فرمودند: “ان بخراسان لبقعة ياتي عليها زمان تصير مختلف الملائكة، فلا يزال فوج ينزل من السماء وفوج يصعد الي ان ينفخ في الصور، فقيل له: يا ابن رسول الله و آية بقعة هذه؟ قال: هي بارض طوس و هي والله روضة من رياض الجنة؛ (1)همانا در خراسان مكاني است كه در آينده محل رفت و آمد فرشتگان خواهد شد. پيوسته گروهي از ملائك از آسمان به اين مكان فرود مي آيند و گروهي از آنجا به آسمان صعود مي كنند تا زماني كه در صور دميده شود. به ايشان عرض شد: اي فرزند رسول خدا! اين چه مكاني است؟ ايشان فرمودند: اين مكان در سرزمين طوس واقع شده و به خدا قسم! باغي از باغهاي بهشت است.”





مصاف عالم امكان زملك تا ملكوت ****كه از ملوك و ملك پاسبان و دربان داشت

همين عظمت و بزرگي، زيارت آن مرقد شريف را داراي آثار و بركاتي كرده كه در ادامه قطره اي از آن اقيانوس فضائل را ذكر مي كنيم و جان خسته از فراقمان را طراوت مي بخشيم:

1. مهم ترين فضيلت زيارت آن امام همام عليه السلام انس و همنشيني با آن امام است. چه ندارد آن كه رضا دارد و چه دارد آن كه از رضا محروم است.

2. از آنجا كه علي بن موسي الرضا عليه السلام مظهر كرامت و بزرگي است، هر كس كه به زيارت ايشان برود، در دنياي پس از مرگ كه ديار فقر و نياز است، با كمال لطف و مهرباني به ديدار او خواهد آمد. ابن اسحاق نهاوندي نقل مي كند كه امام رضا عليه السلام فرمود: “من زارني علي بعد داري اتيته يوم القيامة في ثلاث مواطن حتي اخلصه من اهوالها اذا تطايرت الكتب يمينا وشمالا، وعند الصراط، وعند الميزان؛ (2) كسي كه با وجود دوري مرقدم مرا زيارت كند، روز قيامت در سه مكان به ديدارش مي روم تا او را از سختي آن روز نجات دهم؛ در آن زمان كه نامه هاي اعمال خوب و بد گشوده مي شود، و هنگام عبور از پل صراط، و هنگام سنجيدن اعمال.”


3. از فضائل ديگر اين است كه ثواب و اجر و پاداش زيارت آن حضرت با زيارت رسول گرامي اسلام صلي الله عليه و آله برابر شده است. امام موسي بن جعفر عليهما السلام فرمودند:

“ان ابني عليا مقتول بالسم ظلما مدفون الي جنب هارون بطوس من زاره كمن زار رسول الله صلي الله عليه و آله؛ (3)همانا پسرم، علي، با ظلم و جور به واسطه سم كشته مي شود و در كنار هارون در طوس دفن خواهد شد. هر كس او را زيارت كند، مانند كسي است كه پيامبر را زيارت كرده است.”


4. زيارت قبر و مزار شريف آن حضرت برابر با ثواب هزار حج و هزار عمره است. امام رضا عليه السلام مي فرمايد: “فمن زارني في تلك البقعة كان كمن زار رسول الله صلي الله عليه و آله وكتب الله له ثواب الف حجة مبرورة والف عمرة مقبولة؛ (4) هر كس كه مرا در آن مكان زيارت كند، مانند كسي است كه رسول خدا صلي الله عليه و آله را زيارت كرده است و خداوند ثواب هزار حج و هزار عمره مقبول را برايش مي نويسد.”


البته، ذكر دو نكته هم در اينجا ضروري است:

الف) ممكن است به ذهن خطور كند كه چگونه ممكن است چنين ثواب عظيمي پاداش يك عمل به ظاهر ساده باشد؟

پاسخ اين است كه اسماء و صفات خداوند از جمله رحمان و رحيم بودن او بي نهايت است و باب لطف و رحمت او هميشه و در همه جا به روي انسانها گشوده است و يكي از درهاي رحمت حق، مزار شريف ائمه اطهار عليهم السلام است و جاي هيچ تعجبي نيست كه خداوند براي تعظيم مقام آن بزرگواران چنين اجر و پاداشي قرار دهد؛ چنان كه ثواب نماز جماعت هنگامي كه مأمومين از ده نفر تجاوز كنند، آن قدر زياد است كه هيچ كس جز ذات حق توان شمارش آن را ندارد.(5)

ب) در برخي روايات ثواب زيارت آن حضرت هفتاد حج يا بيشتر ذكر شده است.

علت اين اختلاف را مي توان در تفاوت زائرين آن حضرت و درك و معرفتي كه نسبت به آن حضرت دارند، جستجو كرد.

5. ثواب جهاد و شهادت در راه خدا در جمله فضائل زيارت بارگاه رضوي است. روزي امام رضا عليه السلام كه در سنين نوجواني بودند از كنار پدرشان گذشتند، امام هفتم فرمودند: اين فرزندم در سرزمين غربت از دنيا مي رود. “فمن زاره مسلما لامره عارفا بحقه كان عندالله عزوجل كشهداء بدر؛ (6) كسي كه او را زيارت كند در حالي كه تسليم به امر او بوده و معرفت به حق او داشته باشد، نزد خداوند، مانند شهداء بدر خواهد بود..”

6. از ديگر آثار مهم زيارت آن حضرت راه يافتن به حريم مغفرت الهي و رهايي از آتش دوزخ و وارد شدن در بهشت موعود الهي است. حمدان نقل مي كند كه بر امام جواد عليه السلام وارد شدم و عرض كردم: “كسي كه پدرت را در طوس زيارت كند چه برايش قرار داده شده است؟ ايشان فرمودند: “من زار قبر ابي بطوس غفر الله له ما تقدم من ذنبه وما تاخر؛ هر كس پدرم را در طوس زيارت كند، گناهان گذشته و آينده اش بخشيده مي شود.”

حمدان مي گويد: بعد از اين واقعه، نزد ايوب بن نوح بن دراج رفتم و فرمايش امام را براي او نقل كردم، او گفت من هم اين مطلب را از ايشان شنيده ام و نيز مطلب ديگري شنيدم كه برايت نقل مي كنم: از امام عليه السلام شنيدم كه فرمود: “من زار قبر ابي بطوس غفر له ما تقدم من ذنبه وما تاخر فاذا كان يوم القيامة نصب له منبر بحذاء منبر رسول الله صلي الله عليه و آله حتي يفرغ الله من حساب الخلائق؛ (7) هر كس قبر پدرم را در طوس زيارت كند، گناهان گذشته و آينده او بخشيده مي شود و روز قيامت منبري مقابل منبر پيامبر صلي الله عليه و آله براي ايشان نصب مي شود تا اينكه خدا به حساب خلائق رسيدگي كند..”

همچنين علي بن مهزيار نقل مي كند كه خدمت امام جواد عليه السلام عرض كردم: “ما لمن اتي قبر الرضاء عليه السلام؛ براي كسي كه قبر امام رضا عليه السلام را زيارت كند چه ثوابي قرار داده شده است؟” امام فرمودند: “الجنة والله؛ (8)قسم به خدا! پاداش او بهشت است..”

پس بايد پرده غفلت را كنار زنيم و حق شناسانه به ديدارش رويم تا مبادا شيطان ما را اين چنين بفريبد كه معصيت خداي رضا را مرتكب شو و آنگاه با زيارت بنده خدا از غضب خدا در امان بمان.امام عليه السلام شفيع كسي مي شود كه اتصالش به جانب حق منقطع نگردد و در معاصي و گناهان غوطه ور نباشد. اين كه در طول زندگي گناه و معصيت را پيشه كنيم و اميد شفاعت آن امام را در سر بپرورانيم از دسيسه هاي هولناك شيطان است كه موجب مي شود برخي، از شيعه و پيرو اهل بيت بودن، جز نامي را يدك نكشند و به اين نام و عنوان دل خوش باشند.



پي‌نوشت ها :

1) عيون اخبار الرضا، شيخ صدوق، دارالعلم، قم، ج 2، ص 255؛ امالي شيخ صدوق، كتابخانه اسلامية، ص 63؛ بحارالانوار، مجلسي، همان، ج 99، ص 31.

2) كامل الزيارات، ابن قولويه القمي، مكتبة الصدوق، ص 319؛ عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 255؛ بحارالانوار، همان، ص 40.

3) عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 260؛ وسائل الشيعه، ج 14، ص 558.

4) بحارالانوار، ج 99، ص 44.

5) اين روايت را تمام مراجع در رساله هاي عمليه خود آورده اند. پس روشن مي شود كه اين روايت از چه اعتبار و اهميتي برخوردار است.

6) كامل الزيارات، ص 304؛ بحارالانوار، ج 99، ص 41.

7) كامل الزيارات، ص 320؛ بحارالانوار، ج 99، ص 40.

8) ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، شيخ صدوق، مكتبة البوذر جمهري، ص 95؛ بحارالانوار، همان، ص 39.

تبيان
دسته ها :
شنبه بیست و سوم 10 1391 13:45
[size=medium]اهميت زيارت امام رضا(ع)

هر فرقه‎اى از شيعه، امام حسين(ع) را از جهات مختلفى از قبيل، شهادت آن حضرت، مخصوصا فرزند بى واسطه حضرت زهرا(س) بودن، محترم مى‎شمارند و فِرَق ديگر شيعه، از قبيل: كسيانيه، زيديه، اسماعيليه و واقفيه و ... امامت حضرت سيدالشهدا(ع) را پذيرفته‎اند؛ اما در اين ميان، حضرت رضا(ع) داراى ويژگى خاصى است كه اغلب انشعابات تشيع، قبل از ايشان بوده و باقيمانده از فِرَق مختلف همين خواص شيعه هستند كه به ولايت حضرت رضا(ع) معتقدند و شمارشان نسبت به بقيه كمتر است؛ لذا در روايات «عارفا بحقه» قيد شده يعنى ايشان را امام واجب الاطاعة بداند.

زيارت امام رضا(عليه‎السلام) مزاياي بسياري دارد كه در اين مقاله به تعدادي از آنها اشاره مي‎شود.

مزيت اول - زيارت حضرت رضا(عليه‎السلام) افضل و برتر از زيارت سيدالشهدا(عليه‎السلام) است :

حضرت عبدالعظيم حسنى گفت: به حضرت جواد(عليه‎السلام) عرض كردم: متحيرم كه به زيارت قبر حضرت سيدالشهدا(عليه‎السلام) مشرف شوم يا به زيارت پدرتان.

فرمود: اندكى صبر كن؛ سپس داخل اندرون شد بعد - در حالى كه اشك‎هايش بر رخسارش جارى بود - خارج شد و احتمالا به ياد پدرش افتاده و بر دورى از پدر اشك ريخته بود... فرمود: زائران امام حسين (عليه‎السلام) بسيارند؛ اما زائران پدرم كم هستند.

در روايت ديگر فرمود: زيارت پدرم افضل است زيرا حضرت ابا عبدالله الحسين(عليه‎السلام) را همه مردم زيارت مى‎كنند؛ امام پدرم را، جز خواص شيعه زيارت نمى‎كنند.(1)

زيرا هر فرقه‎اى از شيعه، امام حسين(عليه‎السلام) را از جهات مختلفى از قبيل، شهادت آن حضرت، مخصوصا فرزند بى واسطه حضرت زهرا(عليهاالسلام) بودن، محترم مى‎شمارند و فِرَق ديگر شيعه، از قبيل: كسيانيه، زيديه، اسماعيليه و واقفيه و ... امامت حضرت سيدالشهدا(عليه‎السلام) را پذيرفته‎اند؛ اما در اين ميان، حضرت رضا(عليه‎السلام) داراى ويژگى خاصى است كه اغلب انشعابات تشيع، قبل از ايشان بوده و باقيمانده از فِرَق مختلف همين خواص شيعه هستند كه به ولايت حضرت رضا (عليه‎السلام) معتقدند و شمارشان نسبت به بقيه كمتر است؛ لذا در روايات «عارفا بحقه» قيد شده يعنى ايشان را امام واجب الاطاعة بداند.

مزيت دوم - زائر امام رضا(عليه‎السلام) از زوار تمام انبياء و اوليا و ائمه(عليهم‎السلام) افضل و با ارزش‎تر است .

سليمان بن حمص گفت(2) از موسى بن جعفر(عليهماالسلام) شنيدم كه مى‎فرمود: هر كس قبر فرزندم على را زيارت كند خداوند ثوابى معادل هفتاد حج مبرور(3) به او عطا مى‎فرمايد.

با تعجب گفتم: هفتاد حج مبرور؟! فرمود: آرى.

هفتاد هزار حج. باز با تعجب گفتم: هفتاد حج مبرور؟!

فرمود: آرى. هفتاد هزار حج مبرور. بار ديگر با تعجب پرسيدم .

فرمود: بعضى از حج‎ها در پيشگاه خدا مقبول نمى‎شود. هر كس فرزندم را زيارت كند يا شبى در كنار قبر او به سر برد، مانند كسى است كه خداوند را در عرش زيارت كند.

باز با تعجب پرسيدم مانند كسى كه خدا را در عرش زيارت كند؟!

فرمود: آرى. روز قيامت، در عرش خدا چهار نفر از پيشينيان: نوح، ابراهيم، موسى و عيسى و چهار نفر از آخرالزمان: محمد، على، حسن و حسين(عليهم‎السلام) گرد خواهند آمد و بعد، اين مجلس ادامه خواهد يافت. يعنى غير از اين هشت نفر ديگران هم خواهند بود و زوار قبور ائمه(عليهم‎السلام) با ما، در همين جلسه شركت خواهند داشت .

درجه و با ارزش‎ترين عطيه و عنايت، مخصوص زوار فرزندم على بن موسى الرضاست .

مزيت سوم: براى زوار حضرت رضا(عليه‎السلام) ضمانت شده است كه خداوند گناهان گذشته و آينده‎اش را مى‎بخشد.

امام جواد(عليه‎السلام) فرمود: هر كس قبر پدرم، حضرت رضا(عليه‎السلام) را در طوس زيارت كند خداوند گناهان گذشته و آينده او را مى‎بخشد و روز قيامت براى او منبرى در مقابل منبر رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى‎نهد و با آسايش و آرامش بر آن منبر مى‎نشيند تا خداوند اعمال آخرين نفر از بندگان خود را رسيدگى نمايد.(4)

اين روايت دو جنبه دارد: 1- بخشيدن گناه 2- آسودگى از حساب .

مزيت چهارم: بخشيده شدن گناه به هر كميت و كيفيتى كه باشد.

شخصى خراسانى(5) به امام رضا(عليه‎السلام) گفت: يابن رسول الله من پيامبر اكرم(صلى الله عليه و آله) را در خواب ديدم كه به من فرمود:

وقتى پاره تن من در سرزمين شما دفن شود و ستاره‎اي از من در آنجا غروب كند، چگونه امانت مرا حفظ خواهيد كرد؟

امام رضا(عليه‎السلام) فرمود: من در سرزمين شما دفن مى‎شوم و پاره تن و ستاره دودمان اويم. سپس فرمود: بدان هر كس مرا با قيد معرفت به حق واجبى كه خداوند از اطاعت برايم قرار داده است، زيارت كند؛ من و پدران گرامى‎ام در روز قيامت شفيع او خواهيم بود و هر كس را ما شفاعت كنيم، در قيامت نجات مى‎يابد ولو كان عليه مثل وزرالثقلين الجن و الانس؛ گرچه به گناه جن و انس آلوده باشد.

مزيت پنجم: حمزة بن حمران از امام صادق(عليه‎السلام) نقل مى‎كند كه فرمود:

هر كس نواده مرا در طوس خراسان با معرفت به حقش، زيارت كند اجر هفتاد شهيد از شهدايى كه در كنار رسول اكرم(صلى الله عليه و آله) پيكار كرده‎اند، به او داده مى‎شود.

عرض كردم، فدايت شوم عرفان به حقش چگونه است؟ فرمود:

"يعلم انه امام مفترض الطاعته، غريب، شهيد؛ بداند كه او امام واجب الاطاعة و غريب و شهيد است.

مزيت ششم: زيارت امام رضا(عليه‎السلام) معادل هفتاد هزار حج است. يكى از اصحاب گفت: به حضرت صادق(عليه‎السلام) گفتم: فلانى مى‎گفت كه به شما گفته است: من نوزده حج عمره به جا آورده‎ام؛ و شما فرموده‎ايد كه يك حج و يك عمره ديگر به جاى آور تا به اندازه يك مرتبه زيارت حضرت سيدالشهدا(عليه‎السلام) به تو اجر داده شود.

امام صادق(عليه‎السلام) فرمود: اكنون بگو كدام يك نزد تو محبوبتر است، بيست مرتبه به حج رفتن يا با امام حسين(عليه‎السلام) محشور شدن؟ گفتم: با امام حسين(عليه‎السلام) محشور شدن محبوب‎تر است . فرمود: پس به زيارت امام حسين عليه السلام برو.(6)

با بررسى روايت ، زيارت امام حسين عليه السلام معادل بيست هزار حج هم وارد شده است .

در روايتى از عايشه نقل شده است(7) كه پيامبر اكرم فرمود: كسى كه حسينم را زيارت كند نود حج از حج‎هاى من، رسول خدا و عمره‎ام به او داده مى‎شود. اما توجه داشتيد كه زيارت حضرت رضا (عليه‎السلام) صدهزار حج ثواب داشت .

مزيت هفتم: به نحو شگفت‎انگيزى به زوار امام رضا(عليه‎السلام) كه عارف به حق او باشند ثواب و پاداش داده مى‎شود؛ ثواب صدهزار شهيد و مجاهد پيكارجو در راه دين و ثواب صد هزار حج عمره.

اباصلت هروى از قول حضرت رضا(عليه‎السلام) روايت مي‎كند كه: به خدا قسم هيچ يك از ما خانواده نيست؛ مگر اين كه كشته شود يا شهيد مى‎‎شود.

پرسيدم: آقا! شما را چه كسى مى‎كُشد؟ فرمود: شرورترين خلق خدا به وسيله سم در زمانم؛ سپس مرا در ديار غربت دفن مى‎كنند.

«الا فمن زارنى فى غربتى كتب الله له اجر ماته الف شهيد و ماته الف صديق و ماته الف حاج معتمر(8) و ماته الف مجاهد و حشر فى زمرتنا و جعل فى الدرجات من الجنة رفيقنا؛ بدان كه هر كس مرا در غربتم زيارت كند خداوند ثواب صدهزار شهيد و صدهزار صديق و صدهزار حاجى و عمره‎گزار و صدهزار مجاهد مى‎دهد و با ما محشور مى‎شود و در درجات عالى بهشت رفيق ماست .

مزيت هشتم: آتش جهنم بر بدن زائر حضرت رضا(عليه‎السلام) حرام و ثواب زيارتش‍ بهشت برين است. على بن مهزيار گفت: به حضرت جواد(عليه‎السلام) گفتم: پاداش زائر امام رضا(عليه‎السلام) چيست؟ فرمود: الجنة و الله؛ به خدا قسم بهشت.(9)

عن عبدالعظيم الحسنى قال: سمعت ابا جعفر الثانى يقول: «ما زار ابى احد فاصابه اذى من مطر او برد او حر الا حرم جسده على النار(10)؛ حضرت عبدالعظيم حسنى گفت: از حضرت جواد(عليه‎السلام) شنيدم كه مى‎فرمود: هيچ كس به زيارت پدرم نمى‎رود كه گرفتار ناراحتى از قبيل: باران يا سرما و گرما شود؛ مگر اين كه خداوند بدنش را بر آتش جهنم حرام مى‎كند.

مزيت نهم: قيامت كه هيچ كس به ياد ديگرى نيست؛ امام رضا(عليه‎السلام) در تلاش براي نجات زائر خويش است .خدايا! به ما توفيق زيارت و قبول آن را عنايت فرما

در مَواقف قيامت سه جاست كه هيچ كس به ياد ديگرى نيست؛ و فقط به موارد زير مى‎انديشد.

1- ميزان عمل: عاقبتش به خير خواهد بود يا نه؟

2- چگونگى عبور از صراط: از صراط خواهد گذشت يا سقوط خواهد كرد؟

3- تحويل گرفتن نامه عمل: نامه اعمالش به دست چپش داده خواهد شد يا به دست راستش؟

امام رضا(عليه‎السلام) فرمود: من در اين موارد خطرناك به داد زوارم خواهم رسيد و از آنان شفاعت خواهم كرد.

قال الرضا(عليه‎السلام): من زارنى على بعد دارى اتيعته يوم القيامة فى ثلاث مواطن حتى اخلصه من اهوالها. اذا تطايرت الكتب يمينا و شمالا، عند الصراط و عندالميزان .

حضرت رضا(عليه‎السلام) فرمود: هر كس مرا در اين فاصله دورى كه دارم، زيارت كند روز قيامت سه جا به دادش مى‎رسم و او را از شدت آن سه مورد آسوده مى‎كنم :

1- هنگامى كه نامه‎هاى اعمال به دست راست يا چپ تحويل داده مى‎شود.

2- هنگام عبور از صراط .

3- هنگام سنجش اعمال .

مزيت دهم: در قيامت به حساب اعمال مردم رسيدگى مى‎شود؛ اما زوار امام رضا(عليه‎السلام) در خدمت رسول خدا(صلى الله عليه و آله) آسوده خاطر منتظر مى‎مانند تا رسيدگى به حساب مردم تمام شود.

بخش اول اين روايت، در مزيت سوم كه آمرزنده گناه گذشته و آينده بود، ذكر شد؛ اما در اين قسمت بر محاسبه نشدن و آسودگى از حساب تكيه شده است . كه قبلا ذكر شد منبرى برايش مى‎نهند تا خدا از حساب خلايق فارغ شود .

ابراهيم جعفرى از مهران چنين نقل كرده است كه گفت :

به خدمت امام جواد(عليه‎السلام) رسيدم و سؤال كردم: كسى كه پدر شما را در طوس زيارت كند، چه امتيازى دارد؟

فرمود: هر كس قبر پدرم را در طوس زيارت كند، خداوند گناهان گذشته و آينده‎اش را مى‎آمرزد.

مزيت يازدهم: زيارت حضرت رضا(عليه‎السلام) غم را از دل زائر مى‎زدايد.

قال رسول الله(صلى الله عليه و آله):

ستدفن بضعة منى بخراسان مازارها مكروب الا نفس الله كربته و لا مذنب الا غفر الله ذنوبه(11)؛ رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) فرمود: به زودى پاره‎اى از تن من در خراسان دفن مى‎شود، هيچ غمگينى او را زيارت نمى‎كند مگر اين كه خدا غم از دلش بزدايد، و هيچ زائر گنهكارى مگر اين كه خداى تعالى گناهانش را بيامرزد.

بنابراين در اين درياى متلاطم زندگى پيوسته طوفان‎هاى غم و اندوه زندگى او را در معرض خط قرار مى‎دهد. امام رضا(عليه‎السلام) را با معرفت بايد زيارت كرد تا وجود انسان از اين طوفان‎ها رها و دل از غم و صفات ناپسند زدوده و توشه‎اى براى سفر آخرت فراهم شود.

مزيت دوازدهم: شفاعت در انتظار زائران على بن موسى الرضا(عليه‎السلام) است . امام صادق (عليه‎السلام) فرمود:

احدى از اولين و آخرين نيست مگر اين كه روز قيامت، محتاج شفاعت حضرت رسول اكرم(صلى الله عليه و آله) است. (12)

پس همه محتاج شفاعت هستند؛ اما طبق آيه ولا يشفعون الا لمن ارتضى؛ حضرت رضا(عليه‎السلام) فرمود:

«لا يشفعون الا لمن ارتضى دينه؛ شفاعت نمى‎كنند مگر كسانى را كه خدا دين و آيين آنها را بپسندد.

(13) زيارت امام رضا(عليه‎السلام) موجب مى‎شود كه آن حضرت از زائرانش شفاعت كند.

حسين بن فضال از پدر خود نقل كرده است كه گفت: از حضرت رضا(عليه‎السلام) شنيدم كه فرمود: مرا با سم خواهند كشت و در سرزمين غربت دفن خواهم شد. اين كه مى‎گويم پدرم از قول پدر بزرگوار و آباء گرامى‎اش از رسول اكرم(صلى الله عليه و آله) نقل كرده‎اند كه فرمود:

«الا فمن زارنى فى غربتى كنت انا و آبائى شفعاؤه يوم القيامة و من كنا شفعاءه نجى و لو كان مثل وزرا الثقلين(14)؛ بدانيد كه هر كس مرا در غربتم زيارت كند، من و آباء گرامى‎ام روز قيامت شفيع او خواهيم بود. هر كس كه ما او را شفاعت كنيم نجات مى‎يابد اگر چه آلوده به گناه جن و انس ‍ باشد.

مزيت سيزدهم: زيارت حضرت رضا(عليه‎السلام) از حج و عمره و زيارت رسول اكرم(صلى الله عليه و آله) و اميرالمؤمنان، سيدالشهدا و امام كاظم(عليهم‎السلام) هم بهتر است .

محمد بن سليمان گفت: به حضرت جواد(عليه‎السلام) گفتم :

شخصى حج واجب خود را به جا آورده پس از آن به حج عمره رفته و در مراجعت به زيارت رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) نايل شده است؛ بعد به نجف و كاظمين رفته، حضرت على و امام موسى كاظم (عليهماالسلام) را زيارت كرده است؛ باز در همين ايام وضعش از نظر مالى به گونه‎اى است كه نمى‎تواند عازم حج شود؛ حال بفرماييد به حج برود، افضل و برتر است يا به طوس رفته، و حضرت رضا (عليه‎السلام) را زيارت كند؟

قال ياتى خراسان فيسلم على ابى عليه السلام افضل و ليكن ذلك فى رجب؛ فرمود: در صورتى كه در ماه رجب باشد به خراسان رفته، پدرم حضرت رضا(عليه‎السلام) را زيارت كند، بهتر است .

مزيت چهاردهم: در حرم حضرت رضا(عليه‎السلام) دو ركعت نماز با شرايط خاص به جا آوردن موجب برآمدن حاجت است .

صقربن دلف گفت: از امام هادى(عليه‎السلام) شنيدم كه فرمود:

هر كس برآورده شدن حاجتش را از خدا بخواهد، بايد غسل كرده به حرم امام رضا (عليه‎السلام) رود، در بالاى سر آن حضرت دو ركعت نماز بخواند در قنوت نماز آنچه بخواهد(در صورتى كه كار حرام يا قطع رحم و خويشاوندى نباشد) از خدا بخواهد، خداى تعالى نيازش را برآورده سازد.

و نيز فرمود: بارگاه ملكوتى حضرت رضا(عليه‎السلام) بقعه‎اى از بقعه‎هاى بهشت است كه هيچ مؤمنى آن را زيارت نكند، مگر اين كه خداوند او را از آتش آزاد و وارد بهشتش نمايد.

پي‎نوشت‎ها:

1- بحارالانوار، ج 102، بخش ‍ اختصاصى زيارت حضرت رضا(عليه‎السلام)

2- عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 263 .

3- كسى كه طاعتش پذيرفته شده، نيكويى كرده شده، مقبول، پسنديده (ف – عميد)

4- بحارالانوار، ج 102، ص 4 .

5- عيون اخبار الرضا، ج 2، ص 257.

6- تهذيب، ج 6، ص 48.

7- بحارالانوار، ج 12، ص 35.

8- حاج و معتمر: كسى كه به حج و عمره رفته باشد.

9- بحارالانوار، ج 12، ص 39.

10- بحارالانوار، ج 102، ص 36.

11- بحارالانوار، ج 102، ص 34.

12- محاسن برقى، ص 183.

13- بحارالانوار، ج 3، ص 219.

14- عيون اخبار الرضا، ج 2، ص‍ 632.

برگرفته از كتاب 53 داستان از كرامات حضرت رضا(عليه‎السلام)، موسى خسروي[/size]
دسته ها : امام رضا(ع)
شنبه بیست و سوم 10 1391 13:33


به گزارش فارس، «جعده» دختر اشعث بن قيس(۱) كه به همسري امام حسن(ع) در آمد، همان كسي است كه فرزند بزرگ حضرت فاطمه(س) را با زهر قوي به شهادت رساند.

جعده كه نفاق را از پدرش به ارث برده بود، در آرزوي همسري يزيد دست به عمل شومي زد كه ريشه‌دار بودن نفاق در اين خاندان را پيش‌ از پيش نمايان ساخت، بايد گفت كه از تاريخ‌ ولادت‌ و وفات‌ او اطلاعي‌ در منابع‌ نيامده‌ است.

اما در جريان ازدواج امام حسن(ع) با جعده در روايات آمده است كه امام علي(ع) ابتدا دختر برادر اشعث (سعيد بن قيس) را براي امام حسن(ع) خواستگاري كرد، اما وقتي اشعث از اين جريان با خبر شد، نزد برادرش رفت و او را از اين كار منصرف كرد تا دختر سعيد را به عقد پسر خود درآورد!

بعد از آن نزد امام علي(ع) آمد و اعلام كرد كه دختري را كه براي حسن خواستگاري كرده‌ايد، زن پسر من است و در آن جا بود كه با اصرار دختر خود را به عقد امام حسن(ع) درآورد (۲) كه از اين ازدواج فرزندي حاصل نشد.

با اين حال بعد از مدتي معاويه‌ با وعده مال بسيار و ازدواج‌ با يزيد، جعده‌ را تطميع‌ كرد تا شوهرش‌، امام‌ حسن مجتبي(ع) را كه در آن زمان خانه‌نشين شده بود، زهر دهد و او نيز به طمع ثروت زياد و عروس خليفه وقت شدن چنين‌ كرد.(۳)

تا اينكه روزي امام حسن(ع) روزه بود، جعده زهر را در شير ريخت و در هنگام افطار به امام(ع) داد، امام مقداري از آن نوشيد و بلافاصله زهر را احساس كرد و فرمود: «انا لله وانا اليه راجعون»، جعده‌ پس‌ از زهر دادن‌ به‌ امام‌ حسن(ع)، مورد نفرين حضرت‌ قرار گرفت.(۴)‌

از آن پس، پيوسته لخته‌هاي خون بالا مي‌آورد و اين وضع ۴۰ روز ادامه داشت تا سرانجام در روز ۲۸ صفر سال ۵۰ هجري پس از وصيت به برادرش، امام حسين(ع)، دار فاني را وداع گفت.

پس‌ از كارگر شدن زهر، معاويه‌ به‌ وعده مالي‌ كه‌ به‌ جعده‌ داده‌ بود وفا كرد، ولي‌ به‌ ازدواج‌ او با يزيد رضايت‌ نداد(۵) و به‌ او گفت:‌ مي‌ترسد فرزندش‌ را نيز مانند حسن ‌بن‌ علي‌ به‌ قتل‌ برساند.(۶)

با نگاهي كوتاه به شرايط و اوضاع سياسي اجتماعي آن روز در متوجه مي‌شويم كه جعده فريب وعده‌هاي معاويه را خوردند، نه اينكه جعده عاشق يزيد باشد، بلكه چون خليفه آن وقت معاويه بود و مي‌خواست زن پسر خليفه آن روز و خليفه آينده شود، دست به چنين كاري زد و امام در اين قضيه فداي توطئه معاويه و يزيد شد.

در مورد سرنوشت جعده و زندگي او پس از امام حسن(ع) هم در تاريخ اين طور آمده است:

جعده‌ پس‌ از امام‌ حسن‌ مجتبي(ع)، دو بار ازدواج‌ كرد، نخست‌ با «يعقوب ‌بن‌ طلحه بن‌ عبيدالله» (۷) كه‌ براي‌ او سه‌ پسر به‌ نام‌هاي‌ اسماعيل‌، اسحاق‌ و ابوبكر به ‌دنيا آورد؛ اسماعيل‌ و اسحاق‌ به‌ هنگام‌ حيات‌ پدر از دنيا رفتند.(۸) دومين‌ بار پس‌ از كشته‌ شدن‌ يعقوب ‌بن‌ طلحه‌ (متوفي‌ ۶۳) در واقعه حره‌ (۹) با عباس ‌بن‌ عبدالله ‌بن‌ عباس‌ (فرزند ارشد ابن‌عباس‌) ازدواج‌ كرد و براي‌ او پسري‌ به‌ نام‌ محمد و دختري‌ به‌ نام‌ قريبه به‌ دنيا آورد كه‌ از اين‌ دو نيز نسلي‌ باقي‌ نماند.(۱۰)

در گزارش‌ها آمده‌ كه‌ قريشيان‌ به‌ هنگام‌ مشاجره‌ با فرزندان‌ جعده‌ آنان‌ را «بني‌ مسمة الازْواج‌» -فرزندان‌ زني‌ كه‌ همسرانش‌ را مسموم‌ مي‌كند- خطاب‌ مي‌كردند.(۱۱)



*پي‌نوشت‌ها:

۱- «اَشْعَث‌ِ بْن‌ِ قَيس‌ِ كِنْدي»‌، از مردان‌ مشهور در تاريخ‌ نيمه نخست‌ سده اول هجري است، وي‌ بزرگ‌ قبيله پر نفوذ كنده‌، از آغاز مسلمانى‌ تا هنگام‌ مرگ‌ در بسياري‌ حوادث‌ نقش‌ عمده‌ داشت‌ و مى‌توان‌ گفت‌ كه‌ حضور او در پاره‌اي‌ مواقع‌ خود حادثه‌ ساز بود. ملك‌داري‌ و فرمانروايى‌ در خاندان‌ او سابقه‌اي‌ دراز داشت‌ و به‌ همين‌ سبب‌ توجه‌ به‌ وضع‌ و موقعيت‌ قبيله كنده‌ در شبه‌ جزيره عربستان‌، براي‌ شناخت‌ بسياري‌ از رفتارها و مواضع‌ سياسى‌ اشعث‌ مهم‌ است.

اشعث‌ به‌ عنوان‌ مهم‌ترين‌ بازمانده ملوك‌ كنده‌، در هر حادثه‌اي‌ به‌ دنبال‌ به‌ دست‌ آوردن‌ موقعيت‌ پيشين‌ نياكان‌ خويش‌ بود، نكته‌اي‌ مهم است كه بايد از آغاز مطالعه زندگى‌ سياسى‌ او تا به‌ هنگام‌ مرگش‌ همواره‌ به آن‌ توجه‌ كرد،

وي‌ هنگام‌ هجرت‌ پيامبر(ص‌) حدود ۲۵ سال‌ داشته‌ است‌، از اخبار اشعث‌ تا پيش‌ از مسلمانى‌ او، اين‌ اندازه‌ مى‌دانيم‌ كه‌ وي‌ به‌ خونخواهى‌ پدرش‌، قيس‌ اشج‌، با بنى‌ مراد به‌ جنگ‌ برخاست‌، اما شكست‌ خورد و به‌ اسارت‌ درآمد و فديه هنگفتى‌ كه‌ آن‌ را ۳ هزار شتر گفته‌اند، داد و آزاد شد.

اشعث‌ بن‌ قيس‌ نيز همراه‌ تنى‌ چند از بزرگان‌ كنده‌ به‌ مدينه‌ درآمد و اسلام‌ آورد، به‌ هر حال «اسلام‌» اشعث‌ و كنديان‌ ديري‌ نپاييد و تيره‌هايى‌ از كنده‌ كه‌ از پيش‌ از وفات‌ حضرت‌ رسول‌(ص‌) سركشى‌ را آغاز كرده‌ بودند، در زمره مرتدان‌ در آمدند، اشعث‌ نيز خود در پاسخ‌ زيد بن‌ لبيد كه‌ خبر وفات‌ حضرت‌ رسول‌ (ص‌) و خليفه شدن ابوبكر را به‌ او داد و خواستار بيعت‌ او بود، روي‌ خوشى‌ نشان‌ نداد امتناع‌ اشعث‌ از پاسخ‌ صريح‌ و روشن‌، نشان‌ از زيركى‌ او دارد، گويا اشعث‌ منتظر سركوب‌ اين‌ تيره‌ها بود تا رياست‌ خود را تثبيت‌ كند.

به‌ همين‌ سبب‌ وقتى‌ بازماندگان‌ ديگر تيره‌ها پس‌ از نبرد با زياد به‌ سوي‌ اشعث‌ آمدند، او همراهى‌ و ياري‌ ايشان‌ را مشروط به‌ اين‌ دانست‌ كه‌ وي‌ را «ملك‌» خويش‌ گردانند و آنان‌ نيز او را «ملك‌» خواندند و تاج» بر سرش‌ نهادند.

نخستين‌ درگيري‌ كنديان‌ به‌ سركردگى‌ اشعث‌ با سپاهيان‌ زياد به‌ شكست ‌زياد انجاميد، اما سپس‌ اشعث‌ و كنديان ‌شكست‌ خوردند و به‌ قلعه‌اي‌ پناه‌ بردند، اشعث‌ كه‌ به‌ دشواري‌ افتاده‌ بود، در برابر تسليم‌ قلعه‌، براي‌ خود و خانواده‌اش‌ از زياد امان‌ خواست‌ و زياد پذيرفت‌، همچنين آمده است اشعث‌ در گرفتن امان‌ براي‌ خود و خانواده‌اش‌، با نيرنگى‌ كنديان‌ را استثنا كرد و به‌ همين‌ سبب‌ مورد لعن‌ و نفرين‌ ايشان‌ قرار گرفت‌ و حتى‌ به‌ او لقب‌ «عرف‌ النار» به‌ معنى‌ پيمان‌ شكن‌ داده‌ شد، اشعث‌ را با ديگر اسيران‌ به‌ مدينه‌ آوردند، اما ابوبكر آزادش ‌كرد و خواهر خود را به ‌ازدواج او ‌درآورد

اشعث‌ در دوره خلافت‌ عثمان‌ عامل‌ آذربايجان‌ شد و از كسانى‌ بود كه‌ خليفه‌ بر هر يك‌ از ايشان‌ ناحيه‌اي‌ را به‌ اقطاع‌ داد، چون‌ اميرالمؤمنين‌ على‌(ع‌) خلافت‌ يافت‌، اشعث‌ بر ولايت‌ آذربايجان‌ و ارمنيه‌ باقى‌ ماند، پس‌ از واقعه جمل‌، امام‌ على‌(ع‌) به او امر كرد تا اموال‌ آذربايجان‌ را تسليم‌ كند، پس روايتى‌ كه‌ در آن‌ از حضور او در جمل‌ ياد شده‌، صحيح‌ به‌ نظر نمى‌رسد، اما در جنگ‌ صفين‌ به‌ دستور امام‌ على(ع‌) حضور يافت.

درست‌ است‌ كه‌ اشعث‌ در نبرد با سركشان‌ شام‌ و عراق‌، به‌ امام‌ على(ع‌) پيوست‌، اما چنانكه‌ روايات‌ موجود نشان‌ مى‌دهد، امام‌ على‌(ع‌) و پيروان‌ صادق‌ آن‌ حضرت‌، به‌ وي‌ اعتمادي‌ نداشتند.

همچنين در گرماگرم‌ نبرد صفين كه‌ معاويه‌ شكست‌ را نزديك‌ مى‌ديد، برادر خود عتبة بن‌ ابوسفيان‌ را با پيشنهاد ترك‌ جنگ‌ نزد اشعث‌ فرستاد، با آنكه‌ اشعث‌ در اين‌ مذاكرات‌ امام‌ على‌(ع‌) را ستود و در باره ترك‌ مخاصمه‌ پاسخ‌ مثبت‌ نداد، اما در شب‌ ليلة الهرير كه‌ نزديك‌ بود سپاهيان‌ امام(ع‌) كار جنگ‌ را يكسره‌ كنند، اشعث‌ در جمع‌ كنديان‌ به‌ پا خاست‌ و ضمن‌ خطبه‌اي‌، با لحنى‌ مصلحت‌ جويانه‌ خواستار ترك‌ خونريزي‌ بيشتر شد، بنابر اين‌ روايات‌ تا خبر خطبه اشعث‌ به‌ معاويه‌ رسيد، دستور داد تا قرآن‌ هارا فراز نيزه‌ها كنن.

پس‌ از اين‌ ماجرا اشعث‌ از اميرالمؤمنين‌ على‌(ع‌) به‌ تأكيد مى‌خواست‌ كه‌ پيشنهاد «دعوت‌ به‌ كتاب‌ الله» را بپذيرد و گفته‌اند كه‌ او و گروهى‌ از كنديان‌ بيش‌ از هر كس‌ ديگري‌ خواستار ترك‌ مخاصمه‌ بودند، اشعث‌ همچنين‌ نظر معاويه‌ را در باب‌ قرار دادن‌ يك‌ حَكَم‌ از شام‌ و ديگري‌ از عراق‌ پسنديد و همراه‌ كنديان‌ ابوموسى‌ اشعري‌ را برگزيد و با حكميت‌ ابن‌ عباس‌ يا مالك‌ اشتر به‌ عنوان‌ نماينده‌ از سوي‌ امام‌ على(ع‌) و عراقيان‌ مخالفت‌ كرد .

به‌ روايت‌ يعقوبى‌، وقتى‌ بر سر لقب‌ «اميرالمؤمنين‌» براي‌ امام‌ على‌(ع‌) هنگام‌ نوشتن‌ صلح‌ نامه‌ ميان‌ نمايندگان‌ دو سپاه‌ اختلاف‌ افتاد، اشعث‌ از كسانى‌ بود كه‌ خواستار محو اين‌ لقب‌ در آن‌ نامه‌ شد و مالك‌ اشتر سخت‌ به‌ او اعتراض‌ كرد، به‌ هر حال‌ با ظهور گرايش‌ خوارج‌ كه‌ امام‌ على‌(ع‌) تا سر حد ممكن‌ كوشيد با ايشان‌ مدارا كند، اشعث‌ از كسانى‌ بود كه‌ اعتقاد داشتند بايد پيش‌ از آغاز دوباره جنگ‌ با معاويه‌، نخست‌ با خوارج‌ نهروان‌ جنگيد، پس‌ از نبرد نهروان‌، امام(ع‌) ياران‌ را به‌ جنگ‌ با معاويه‌ خواند، اما اشعث‌ خستگى‌ از جنگ‌ را بهانه‌ كرد و سخنان‌ او نيز در سپاهيان‌ تأثيري‌ بسزا كرد و به‌ همين‌ سبب‌ امام(ع‌) راهى‌ كوفه‌ شد.

آخرين نكته‌ در زندگى‌ اشعث‌، مسأله ارتباط او با ابن‌ ملجم‌ و نقش‌ او در توطئه شهادت‌ اميرالمؤمنين‌ على(ع‌) است‌ كه‌ از لابه‌لاي‌ گزارش‌هاي‌ مغشوش‌ منابع‌ نمى‌توان‌ به‌ نتيجه قانع‌ كننده‌اي‌ دست‌ يافت‌، البته‌ اميرالمؤمنين(ع) به‌ اشعث‌ اعتمادي‌ نداشت‌؛ حتى‌ يك‌ بار امام‌ على(ع‌) بر منبر كوفه‌، با اشعث‌ به‌ تندي‌ سخن‌ گفت.(نهج‌البلاغه، خطبه ۱۹)، همچنين‌ گفته‌اند يك‌ بار اشعث‌، امام(ع‌) را تهديد به‌ مرگ‌ كرد.

فرزند بزرگش‌ محمد، از ام‌فروه‌ خواهر ابوبكر، در دستگيري‌ حجر بن‌ عدي‌، صحابى‌ اميرالمؤمنين(ع‌) شركت‌ فعال‌ داشت، او از اميران‌ مورد اعتماد زياد بن‌ ابوسفيان‌ و ابن‌ زياد بود و در دستگيري‌ و قتل‌ هانى‌ بن‌ عروه‌ و مسلم‌ بن‌ عقيل‌ در آستانه واقعة كربلا، شركت‌ جست، فرزند ديگر او، قيس‌، از كسانى‌ بود كه‌ امام‌ حسين‌(ع‌) را به‌ كوفه‌ دعوت‌ كرد، با اين همه‌، به‌ لشكر شام‌ پيوست‌ و مكاتبه‌ با آن‌ حضرت‌ را انكار كرد، او همان كسي بود كه‌ پس‌ از شهادت‌ امام‌(ع‌) جامه‌ از پيكر آن‌ حضرت‌ ربود، جعده‌ دختر اشعث‌ كه‌ با نيرنگ‌ پدر به‌ همسري‌ امام‌ حسن‌ مجتبى‌(ع‌) درآمد، به‌ فريب‌ معاويه‌، آن‌ حضرت‌ را مسموم‌ كرد.

خانواده اشعث‌ حتى‌ تا قرن سوم هجري نيز در كوفه‌، در حوادث‌ سياسى‌ غالباً به‌ نفع‌ حاكمان‌ نقش‌ داشتند و همواره‌ به‌ نيرنگ‌ بازي‌ شهره‌ بودند و چون‌ يكى‌ از ايشان‌ خواست‌ به‌ خدمت‌ امام صادق(ع‌) برسد، آن‌ حضرت‌ نپذيرفت.(تخليص از دائرة‌المعارف بزرگ اسلامي)


۲-ابي‌الفرج عبدالرحمن بن جوزي،صفحه ۲۷

۳-براي‌ نمونه‌ رجوع كنيد به مفيد، جلد‌ ۲، صفحه‌ ۱۶؛ ابن‌شهر آشوب‌، جلد‌ ۳، صفحه‌ ۲۰۲؛ اربلي‌، جلد‌ ۲، صفحه ۱۳۸ـ۱۳۹

۴-قطب‌ راوندي‌، جلد‌ ۱، صفحه‌ ۲۴۲

۵- ابوالفرج‌ اصفهاني‌، صفحه‌ ۴۸

۶- مسعودي‌، جلد‌ ۳، صفحه ۱۸۲

۷--بلاذري، جلد‌۲، صفحه۳۶۹

۸-ابن‌سعد، جلد ‌۵، صفحه‌۱۲۳

۹- همان‌، جلد ‌۳، قسم‌۱، صفحه‌ ۱۵۲

۱۰- همان‌، جلد‌۵، صفحه‌۲۳۱

۱۱-رجوع كنيد به ابوالفرج ‌اصفهاني، صفحه ۳۱ به بعد

دسته ها :
شنبه بیست و سوم 10 1391 13:28

هميشه و در تمامي اعصار ما شاهد كرامات و معجزات فراواني از ائمه اطهار (ع) بوده ايم، كه در بعضي از مواقع واسطه ي اين كرامات در حق افراد معمولي از جانب امامان (ع) كردار و رفتار خود آدمي بوده است، كه لايق چنين درجه اي شده اند.

در عيون اخبار الرضا و امالي شيخ صدوق به نقل از امام حسن عسگري (ع) آمده است كه ايشان مي فرمايد:

كسي كه اهانت دو پدر ديني خود، محمد و علي را مقدم بر اطاعت پدر و مادر نژادي خود نمايد، خداي تعالي به او مي فرمايد: هر آينه تو را مقدم مي دارم و به تو ارزش مي دهم، چنانچه تو مرا مقدم داشتي و به تو در حضور دو پدر ديني تو شرافت و شخصيت مي دهم، چنان كه تو خود را با ترجيح دادن محبت آن ها بر پدر و مادر نژاديت شخصيت و شرافت دادي.

و همچنين به نقل از المحاسن، چه زيبا امام صادق (ع) مي فرمايند: ان فوق كل عباده عباده، و حبنا اهل البيت افضل عباده «همانا فوق هر عبادتي، عبادت ديگري مي باشد و محبت ما خاندان، بهترين و برترين عبادت است».

و همچنين پيامبر اكرم (ص) در خصوص محبت به ائمه طاهرين (ع) در فرمايشي مي فرمايند:«كسي كه دوستي امامان از خاندانم نصيبش گردد، خداوند روزي را نصيبش مي گرداند و خير دنيا و آخرت شامل حال او مي گردد. پس كسي شك نكند كه او اهل بهشت است. همانا دوستي خاندانم اثرات زيادي به همراه دارد كه نيمي از آن در دنيا به او مي رسد و نيمي ديگر در آخرت به او داده خواهد شد.

به گزارش قدس آنلاين، با توجه به احاديث فوق الذكر و صدها نمونه ي ديگر مشابه آن، به اين امر پي مي بريم كه اظهار دوستي و محبت به ائمه اطهار (ع) چه در دنيا و آخرت براي متوسلين واقعي داراي اثرات بسيار مفيدي است و يك نمونه ي آن شايد ماجراي شفايافتن اكبر عابديني كودك نابيناي 12 ساله زنجاني، بدست با كرم ثامن الحج (ع) باشد كه حب اهل البيت به خصوص امام هشتم، بينايي را براي او به ارمغان آورد.

نام شفايافته: اكبر عابديني، فرزند قدرت الله

سن: 12 ساله (هنگام شفاگرفتن)

محل سكونت: زنجان

تاريخ شفا: شب شهادت امام رضا (ع)، مسجد گوهرشاد، برابر با 29 صفر سال 1369 شمسي اكبر از سن 6 ماهگي به دليل نامعلومي، هر دو چشم خود را از دست داده، و كور شده بود. سال ها دارو و درمان براي او بي نتيجه ماند. پزشكان تهراني همگي بر اين عقيده بودند كه، اكبر بايد به خارج از كشور اعزام شود. اما اين امر هم با توجه به فقر ماليِ حاكم بر خانواده ي آن ها، غيرممكن بود.

اكبر، تا پنجم ابتدايي در مدرسه ي نابينايان درس خواند. او كم كم با دنياي تاريك انس گرفته و بزرگ مي شد. پدرش از عاشقان و محبان اهل بيت (ع) بود. او هميشه در جلسات مذهبي شركت مي كرد، و اكبر را هم با خود مي برد. اين جلسات تأثير زيادي بر روي اكبر گذاشت، و به تناسب افزايش سن، بر ميزان عشق و ارادت او به ائمه ي اطهار (ع) روز به روز افزوده مي شد؛ تا اينكه، مداحي را در همين جلسات آموخت، و شروع به مداحي در جلسات نمود. صداي كودكانه اش، سوز و گداز خاصي داشت. در اكثر جلساتِ سطح شهر از او دعوت به عمل مي آوردند، تا مداحي كند.

شهريور سال 1369 بود كه، مكتب خيرالنسا در تبريز از او دعوت به عمل آورد، تا همراه آن ها به مشهد برود. اكبر نيز با همراهيِ پدرش دعوت آن ها را پذيرفت. هيأت مذكور، در تاريخ 21/6/69 به همراه دويست و سي نفر از عاشقان اهل بيت (ع) جهتِ عزاداريِ ده روز آخر ماه صفر به مشهد مقدس مشرف شدند، و در هتل شايانِ خيابان طبرسي اقامت گزيدند.

با توجه به خوابي كه تعدادي از خواهران هيأت ديده بودند، و محبوبيتي كه اين مداح كوچك داشت، همه براي شفاي او دعا كرده و توسلاتي انجام مي دادند. هشت شب از اقامت و عزاداري اين هيأت گذشت، تا اينكه، در شب آخر، خانمي نقابدار و ناشناس، ساعت 5:30 عصر به محل هتل شتابان آمد، و به مداح هيأت آقاي پورمحمدي سفارش كرد كه، شب آخر، اكبر را به پنجره فولاد دخيل كنند. سپس با گفتن اين نكته، از آنجا دور شد.

ماجراي عجيبي بود! به هر حال، اكبر را در عصرِ آخرين روزِ اقامت، به حرم مطهر بردند، و او را به پنجره ي فولاد دخيل بستند. اعضاي هيأت هم طبق برنامه ي روزهاي قبل، در صحن مبارك مسجد گوهرشاد به عزاداري مشغول شدند.

شور و حال عجيبي جمعيت را فراگرفته بود! اعضاي هيأت پس از ساعتي عزاداري، از آقاي پورمحمدي خواستند كه اكبر را از پشت پنجره ي فولاد به داخل هيأت بياورد. او به پنجره ي فولاد مراجعه كرد، و اكبر را با خودش به صحن مسجد گوهرشاد آورد. با آمدن اكبر، غوغايي در بين جمعيت ايجاد شد! اشك از ديدگان همه سرازير بود! در اين بين، سيد جليل القدر ترك زبان و ناشناسي وارد هيأت شد، و با لهجه ي تركي خطاب به مداح هيأت گفت: «پورمحمدي! بخوان، تا ديگران سينه بزنند.» مجلس تمام شده بود، اما پورمحمدي بار ديگر شروع كرد.

او مي خواند، و همه سينه مي زدند. پس از او، اكبر شروع به خواندن كرد. سوز صداي او، ضجه و ناله ي جمعيت را بلندتر كرد! وقتي اكبر كمي خواند، چهره اش متغير شد! خواندن را رها كرد، به كناري رفت و گفت: «بگذاريد به حال خودم باشم.» در اين موقع، آن سيد ناشناس، در حالي كه رنگ صورتش دگرگون شده بود، دوباره با صداي بلند به پورمحمدي گفت: «سوره ي مباركه ي حمد را با صلوات بخوان، و بگو همه جمعيت- با تأكيد- بخوانند!» اما پورمحمدي توجهي نكرد، و مداحي را ادامه داد. آن آقا بار ديگر خطاب به او گفت: «بخوان، و بگو جمعيت نيز همراه تو بخوانند!» پورمحمدي بي اختيار شروع به خواندن سوره ي حمد كرد.

تماميِ جمعيتِ حاضر در صحن گوهرشاد، يكپارچه حمد و صلوات را بلند خواندند. ناگهان! اكبر از وسط جمعيت به طرف حوض رفت، و شروع به وضو گرفتن كرد. نگاه جمعيت به دنبال اكبر بود. آن سيد جليل القدر در حالي كه رو به مرقد حضرت ايستاده بود، اعلام كرد: «چشمان اكبر بينا شد.» فرياد يا حسين! يا زهرا! يا رضاي غريب! بود كه، از ميان جمعيت بلند شد. همه به طرف اكبر دويدند، و او را بينا يافتند. آن ها لباس هاي او را به جهت تبرك پاره پاره كردند.

اشك شوق از ديدگان همه جاري بود! اكبر در حالي كه براي اولين بار در زندگي اش، روشناييِ چشمانش را از امام مهربان خود دريافت كرده بود، اشك مي ريخت! جمعيت او را بر دوش خود گذاشتند، و سر و رويش را غرق در بوسه كردند.

در همين اثنا، ناگاه! همه به ياد آن سيد جليل القدرِ ناشناس افتادند. نگاه ها به عقب برگشت، اما هرگز كسي او را ديگر بار نيافت.
منابع:
1- متوسل، احمد. قطره اي از معجزات چهارده معصوم، قم: انتشارات طوباي محبت، 1390.
2- قلندري بردسيري، حميد. هشتمين امام، قم: انتشارات توسعه علم، 1387.
3- ميرخلفزاده، علي. كرامات الرضويه، قم: 1379.

دسته ها :
شنبه بیست و سوم 10 1391 13:25
خادما گريه كنون صحنتو جارو ميزنن / همه نقاره ي يا ضامن آهو ميزنن
يكي بين خيمه ها ميگه كربلا ميخوام / يكي ميبنده دخيل بچه ام مريضه به خدا

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
آقاجون--آقاجون--آقاجون--آقاجون
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

شب اول ماهه همه دلها پرآهه / ببين خواهشم امشب فقط يه نيم نگاهه
چي ميشه آقا منو كفتر گنبد كني / راهي مشهد كني
كاش منم مثال آهو توي صحرا بودم / صيد تو مولا بودم
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
علي موسي الرضا--علي موسي الرضا--يا علي موسي الرضا
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
هركي روش دست بذاري آتيش حروم اون ميشه/پيرزن ميگه چراخميرمن نون نميشه

گفتي زائرم بشي يا مسافرم بشي/سه جا ميام سراغ تو ميشم تو قبر چراغ تو
شب راز و نيازه آقام آهو نوازه / نگو غرق گناهم حرم رو همه بازه
عده اي با كرمت مجنون و با صفا شدن/ خيلي ها از حرمت راهي كربلا شدن
دل كه مبتلا ميشه جنسش از طلا ميشه / ميگه برم امام رضا تا بگيرم يه كربلا
شب شيون و شينه شب شور حسينه / دلم پنجره فولاد يا بين الحرمينه
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
دسته ها :
شنبه بیست و سوم 10 1391 13:24

¤ يد بيضا
حسين بن منصور از برادر خود نقل كرد كه گفت: خدمت حضرت رضا(ع) رسيدم در يك صندوق خانه در شب، دست خود را بلند كرد گويي در اتاق ده چراغ روشن است در اين موقع مردي اجازه ورود خواست، دست را پايين آورد و اجازه داد وارد شود.

¤ احياي اموات
محمدبن جرير طبري از مفيدين جنيد شامي نقل مي كند كه گفت، خدمت حضرت رضا(ع) رسيده عرض كردم مردم خيلي از كارهاي شگفت انگيز شما صحبت مي كنند، اگر يكي از آنها را به من هم نشان بدهي آن را تعريف مي كنم. فرمود چه مي خواهي؟عرض كرد پدر و مادرم را برايم زنده كني. فرمود: برو به خانه ات هر دو را زنده كرده ام. گفت به خدا قسم وارد خانه شدم هر دو در خانه نشسته بودند و مدت ده روز با من بودند، باز خداوند جان آن دو را گرفت.

¤ شفاي برص
در تحفه الرضويه آمده است نويسد: هنگامي كه حضرت رضا(ع) از مدينه به طرف خراسان حركت كرد، به شهر بغداد وارد شد. در آنجا مردي حمامي، از شيعيان با اخلاص آن جناب بود و مكرر در مدينه به زيارت حضرت مشرف مي شد. چون از توجه آن جناب به بغداد باخبر شد بي اندازه شاد گشت و تا سه فرسخي به استقبال ايشان شتافت و حضرت(ع) را به خانه خود نزول اجلال داد. چند روزي حضرت در بغداد ماندگار شد. روزي به حمامي فرمود: حمام را آماده كن، امشب به حمام خواهم رفت. در نزديكي حمام مردي بود كه برص تمام اعضاي او را گرفته بود و بوي تعفن از بدن او استشمام مي شد، به همين علت كمتر از خانه خود بيرون مي آمد و چون شنيده بود حضرت ممكن است امشب به حمام بروند از موقعيت استفاده كرد، نزد دلاكي آمد و پنجاه درهم به او داد و از او خواست بگذارد در گوشه اي مخفي شود شايد از بركت قدوم شريف حضرت بدبختي و بيچارگي از او رفع شود.علي بن موسي الرضا(عليه السلام) به حمام آمد و در گوشه اي كه براي حضرتش آماده بود، قرار گرفت. در اين حال مرد مبرص از مخفي گاه خود خارج شد و در برابر آن حضرت(ع) ايستاد و عرضه داشت: فرزند اميرالمومنين شما منبع معجزات و كراماتيد، استدعا دارم نظري به حال من بفرمايي. حمامي از ديدن او كه مايه نفرت خلق است بسيار شرمسار شد و خواست او را بيرون كند حضرت او را منع كرده از جا برخاست. ظرفي پر از آب كرده، سوره فاتحه بر آن خواند و آب را بر سر او ريخت، بلافاصله به امر حضرت آن مرض از او دفع شد و بدن او سرخ و سفيد گشت كه گويا به كلي بيماري نداشت. حضرت(ع) به حمامي دستور داد او را بيرون ببر و از لباس هاي من به او بپوشان و او را نگهدار تا از حمام خارج شويم. چون حضرت از حمام خارج شد، آن مرد به دست و پايش افتاد.
با آگاهي از اين موضوع بيش از پانصد نفر از نزديكان او، پيرو و محب ايشان شيعه شدند.


صبح صادق

دسته ها : امام رضا(ع)
شنبه بیست و سوم 10 1391 13:21

باز تزوير سيه قلب سپيدي را دريد
منصب منفور در اوج پليدي ها رسيد
خواستند تا باز دارند ارتقاء شيعه را
زعم خود از بين بردارند اين انديشه را
در سياهي از قفا تير عداوت شد رها
تا براندازند كوهي را كه دارند در نها
حيله بنمودند تا خاموش سازند نور را
چون كه ميسوزاند هر دم ديده هاي كور را
يك خلافت بود يكبار دگر پر واهمه
در مصاف يك تن از اولاد پاك فاطمه
بيمناك از رفعت سبز تبار مصطفي
از رضاي سرخ اولاد جليل مرتضي
چاره بر خصم زبون جز زهر نوشاندن نبود
فارغ از نام علي جز چهره پوشاندن نبود
هيبت دريا كجا و قطره اي تنها كجا
شوكت نام رضا و قصرت آنها كجا
بار ديگر قلب شيعه از بلا و غم شكست
زين مصيبت در زمين و آسمان ماتم نشست
چون رضا زهر جفا بشكست آخر سينه اش
دشمن آل علي بنمود ظاهر كينه اش
كس نبود تا مرحمي بر سينه ي مولا نهد
يا طبيبي تا ضُماد زخم آن والا نهد
خواست تا چون جد والايش حسين در كربلا
جان دهد بر خاك همچون كشته ي دشت بلا
ناله از سوز جگر برخاست ، دل بي تاب گشت
جعفرا وقتي خموش آن ماه عالمتاب گشت
دسته ها :
شنبه بیست و سوم 10 1391 13:19

نوزادي كه در غسالخانه زنده شده بود توسط پدرش دفن شد!

مردي كه براي دفن نوزاد يك‌روزه خود به آرامستان بوشهر مراجعه كرده بود، هنگامي كه با خبر زنده بودن اين نوزاد مواجه شد، نوزاد را از كاركنان آرامستان تحويل گرفت و پس از چند روز ادعا كرد كه اين كودك فوت شده بود و خود آن را در گوشه‌اي ديگر دفن كرده است.

به گزارش پايگاه خبري تحليلي "ناصرون" نوزاد يك‌روزه‌اي كه توسط پدرش براي دفن به آرامستان بوشهر برده شده بود، زنده شد اما گويا كسي از زنده شدن اين نوزاد خوشحال نشد.

بر اساس اين گزارش مردي كه براي دفن نوزاد يك‌روزه خود به آرامستان بوشهر مراجعه كرده بود، هنگامي كه با خبر زنده بودن اين نوزاد مواجه شد، نوزاد را از كاركنان آرامستان تحويل گرفت و پس از چند روز ادعا كرد كه اين كودك فوت شده بود و خود آن را در گوشه‌اي ديگر دفن كرده است.

والدين اين نوزاد هنگامي كه خبر زنده‌بودن وي را شنيدند، باور نمي‌كردند اين نوزاد كه هنگام تولد فوت شده بود و پزشك بيمارستان نيز فوت اين نوزاد را تائيد كرده بود، زنده شود.

در حالي كه بر اساس نظر پزشك بيمارستان، اين كودك همه علائم حياتي خود را از دست داده بود، در غسالخانه آرامستان بوشهر جان گرفته و گريه كرد.

البته گواهي اي كه اين پدر هنگام دفن فرزند خود به غسالخانه ارائه داده بود از سوي پزشك بيمارستان صادر شده بود ولي به تائيد پزشكي قانوني نرسيده بود.

نوزاد مرده هنگام غسل شروع به گريه كرد


مدير آرامستان بوشهر به تشريح اين واقعه پرداخت و اظهار داشت: روز يكشنبه حوالي ساعت 12 ظهر بود كه والدين اين نوزاد با در دست داشتن يك كارتن به آرامستان مراجعه كردند و خواستند كه فرزند فوت شده خودشان را دفن كنند.

غلامرضا كرده‌بندي اضافه كرد: ما نيز طبق معمول اين درخواست را براي شستشوي نوزاد به غسال‌خانه ارجاع داديم تا كارهاي شستشو و آماده‌سازي اين نوزاد براي دفن انجام شود.

وي اضافه كرد: در حالي كه همكاران ما در غسالخانه مشغول بيرون‌آوردن نوزاد از لباس يا پوشش پارچه‌اي وي بودند، به يكباره متوجه مي شوند كه اين نوزاد زنده است و نوزاد گريه مي كند.

ممانعت پدر نوزاد از فيلمبرداري كاركنان غسالخانه/ اورژانس آمبولانس نداشت


مدير آرامستان بوشهر گفت: اين اتفاق باعث شد تا همكاران ما همگي بالاي سر اين نوزاد جمع شوند و همه ديدند كه اين نوزاد زنده است و وقتي قصد داشتند از اين واقعه فيلمبرداري كنند با ممانعت پدر اين نوزاد مواجه شدند.

وي اضافه كرد: در اين هنگام براي اينكه اتفاقي براي اين نوزاد نيافتد و بتواند به حيات خود ادامه دهد، سريعا با اورژانس تماس گرفتيم و تقاضاي آمبولانس كرديم كه متاسفانه اورژانس به ما گفت كه در حال حاضر آمبولانس در اختيار ندارد.

كره‌بندي افزود: پدر اين نوزاد كه اصلا از شنيدن خبر زنده بودن اين نوزاد خوشحال نشده بود، بچه را داخل كارتن انداخت و گفت كه خودم او را به بيمارستان مي‌رسانم.

سكوت و صحبت‌هاي مشكوك پدر هنگام شنيدن خبر زنده‌بودن نوزاد

وي ادامه داد: در حالي كه از اين مردم مي‌پرسيديم كه چرا وقتي فرزند شما زنده است، بيمارستان براي او گواهي فوت صادر كرده است، او فقط سكوت مي‌كرد و يا در جواب به برخي سوال‌ها به صورت مشكوكي طفره مي‌رفت.

مدير آرامستان بوشهر اضافه كرد: اين مرد نيز با خودروي پرايد خود، كودك را برد تا او را به بيمارستان منتقل كند ولي از رفتار و صحبت‌هاي او معلوم بود كه قصد اين كار را ندارد.

وي ادامه داد: براي پيگيري اين موضوع بيش از 15 بار با اين مرد تماس گرفتم ولي جواب نداد. براي بررسي موضوع به بيمارستان شهداي خليج فارس بوشهر نيز رفتم ولي خبري از اين مرد و نوزاد وي نبود.

كره‌بندي افزود:‌ هنگامي كه براي پيگيري اين موضوع به حراست و پليس 110 اطلاع دادم، آنها گفتند كه بايد اين شكايت و درخواست پيگيري از سوي پدر نوزاد مطرح شود.

وي در تشريح ادامه اين ماجرا گفت: پس از تماس‌هاي مكرر با پدر اين نوزاد، بالاخره موفق شدم با وي ارتباط برقرار كنم و در پاركينگ يكي از بيمارستان‌هاي با وي قرار گذاشتم و با وي صحبت كردم.

بچه مرده بود/ نوزادم را خودم دفن كردم


كره‌بندي بيان داشت: اين مرد در حالي كه نوزاد را زنده از آرامستان خارج كرده بود، خيلي طبيعي و بدون هيچ‌گونه ناراحتي به من گفت كه اين نوزاد فوت كرده بود و زنده نماند.

وي به صحبت‌هاي مشكوك اين مرد اشاره كرد و اظهار داشت: پدر اين نوزاد مي‌گفت كه اگر شما هم جاي من بوديد، دوست داشتيد كه اين نوزاد زنده نماند؛ البته دليلي براي اين موضوع ذكر نمي‌كرد ولي من به او گفتم كه موضوع مرگ و زندگي يك انسان در ميان است و بايد قضيه روشن شود.

مدير آرامستان بوشهر افزود: وقتي به اين مرد گفتم كه بايد براي دفن كردن اين كودك از پزشكي قانوني مجوز بگيرد و با بردن اين كودك به پزشكي قانوني، علت مرگ مشخص و مجوز دفن صادر شود ظاهرا قانع شد كه اين كار را انجام دهد ولي وي رفت و ديگر خبري از او نشد.

وي گفت: وقتي بار ديگر با اين مرد تماس گرفتم، وي به من گفت كه نوزاد خود را برده‌ام و خودم او را دفن كرده و محل دفن و چگونگي دفن وي به شما هيچ ربطي ندارد.

كره‌بندي در پاسخ به درخواست خبرنگار براي در اختيار قرار دادن نام بيمارستان يا پزشك معالج و يا نام و شماره تماس پدر اين نوزاد نيز بيان داشت: متاسفانه به دليل شرايط خاص اين واقعه، نمي‌توانم نامي از بيمارستان، پزشك و يا خانواده اين نوزاد ببرم و در صورت مشخص شدن قضيه، اطلاعات بيشتري را بيان خواهم كرد

دسته ها :
شنبه بیست و سوم 10 1391 12:53

سبك زندگي در سيره امام رضا (ع)


به گزارش باشگاه خبرنگاران، امامان معصوم، عليهم السلام قرآن ناطق و امامت تبلور هدايت و نور قرآن در پهنه زمين و زمان و سيره ائمه اطهار(ع) تفسير آيات زندگي بخش آن است. اگر قرآن كريم مردم را به حيات طيبه فرا مي خواند، منش و روش زندگي و اصول حاكم بر رفتار و عمل امامان معصوم(ع) تجسم حيات طيبه اي است كه پيامبر اعظم(ص) و قرآن كريم بشر را به آن فراخوانده اند.

در اين مطلب فرازهايي از زندگي حضرت امام رضا(ع) را مرور مي كنيم كه تصويري از سبك زندگي در سيره رضوي را براي ما ترسيم مي كند.


دستگيري از نيازمندان


انفاق و تأمين نيازهاي مادي و دستگيري از نيازمندان جزو اصول مسلم قرآني و از آيات محكم الهي است. به اين معنا كه از منظر قرآن كريم، انسان نبايد سر در لاك خود فرو برد و فارغ از دغدغه همنوع و همشهري و هم وطن خود باشد. در سيره ائمه اطهار(ع) نيز انفاق و كمك به نيازمندان روشي بسيار معمول و متعارف بود، از اين رو همواره فقرا بر سر راه آنان مي نشستند يا در خانه آنان را مي زدند. پيشوايان ما حتي پيش از آن كه نيازمندان عرض نياز كنند، به آنان انفاق مي كردند.


شكايت از طلبكار به امام رضا(ع)


نقل شده است شخص محترمي به يكي از بستگان ابورافع، آزاد شده به دست رسول خدا(ص)، بدهي داشت و چون براي پرداخت بدهي در مضيقه و با فشار و اصرار طلبكار روبه رو بود و آبروي خود را در خطر مي ديد، به امام رضا(ع) متوسل شد و در يكي از روزهاي ماه رمضان پس از خواندن نماز صبح در مسجد النبي(ص) به منطقه عريض واقع در نزديكي مدينه كه حضرت در آن جا بودند، رفت.


او هنگامي به عريض رسيد كه امام(ع) از منزل بيرون آمده بودند و سوار بر مركب قصد رفتن به جايي داشتند. وي مي گويد: همين كه چشمم به امام(ع) افتاد شرم و حيا مانع از عرض حاجت شد. اما، امام(ع) در مسير خود به من كه رسيدند، مهربانانه به من نگاه كردند. به اين صورت از گرماي نگاه امام(ع) به وجد مي آيد و پس از عرض سلام و ارادت به امام(ع) عرضه مي دارد: فلان فرد از من طلبي دارد و عرصه را بر من تنگ و مرا پيش مردم رسوا كرده است. او نقل مي كند در حالي كه تصور مي كردم با شكايتم آن حضرت دستور دهد كه آن فرد دست از سرم بردارد،. به من فرمود: همين جا باش تا برگردم.


نيازمندان بر سر راه امام(ع) مي نشستند


اين شخص نقل مي كند كه تا شب همان جا بودم، خواستم برگردم كه ديدم حضرت آمدند در حالي كه نيازمندان بر سر راه امام(ع) نشسته بودند و حضرت به آنان صدقه مي دادند. امام(ع) داخل منزل شدند و سپس بيرون آمدند و مرا فراخواندند و با هم به داخل خانه رفتيم و شروع به صحبت كرديم.


سخن كه به پايان رسيد امام(ع) فرمودند: گمان نمي كنم افطار كرده باشي؟ عرض كردم: نه، به دستور امام(ع) براي من غذا آوردند و به خدمتكارشان هم دستور دادند با من هم غذا شود. پس از صرف افطاري امام(ع) فرمودند: تشك را بلند كن و هرچه در زير آن است بردار، من هم تشك را بلند كردم و اشرفي هايي را كه در زير آن بود، برداشتم. سپس به چند نفر از خدمتكارانشان دستور دادند مرا تا خانه ام همراهي كنند. چون به خانه رسيدم ديدم ۲۰ اشرفي بيش از مقدار بدهكاري من است.


سادگي در سبك زندگي


هم چنين شيخ صدوق در روايتي ديگر از ابي عباد، ساده زيستي را روش حضرت امام رضا(ع) در پوشش مي شمارد و زندگي حضرت را اين گونه توصيف مي كند: «در تابستان فرش حضرت رضا(ع) حصير و بوريا بود و در زمستان روي نمد مي نشست و پيراهني زبر و خشن مي پوشيد، مگر آن كه بخواهد پيش مردم آيد كه در آن وقت لباس سنگين و بهتر مي پوشيد.»


ادب معاشرت


در همين كتاب كه فصلي از آن به بيان سيره رفتاري و سبك زندگي آن حضرت اختصاص يافته است، از زبان شخصي به نام ابراهيم بن عباس كه آن حضرت را ظاهراً بارها زيارت كرده و مدت ها از نزديك با امام(ع) حشر و نشر داشته است،


گزارشي را از سيره و ادب رفتاري امام رضا(ع) اين چنين ارائه مي دهد:«هرگز نديدم حضرت رضا(ع) در سخن گفتن با كسي درشتي كند و هيچ گاه نديدم سخن كسي را پيش از تمام شدن قطع كند بلكه صبر مي كرد تا طرف سخنش تمام شود و بعد اگر لازم مي ديد سخن مي گفت، هرگز درخواست كسي را كه قادر به انجام دادن آن بود، رد نفرمود و هرگز نزد كسي پاي خود را دراز نمي كرد و در برابر همنشين تكيه نمي داد، هرگز او را نديدم كه از خدمتكاران و كارگزاران خود كسي را بد بگويد يا در پيش چشم كسي آب دهان بيندازد، هرگز نديدم كه هنگام خنديدن قهقهه زند بلكه خنده اش تبسم بود و چون مجلس او از مردم خالي و سفره غذا انداخته مي شد، همه خدمتكاران را فرا مي خواند و به دور سفره غذا مي نشاند. آن حضرت عليه السلام، بسيار كم خواب بود و بيشتر شب را به بيداري سپري مي كرد. بسيار روزه مي گرفت و سه روز روزه هر ماه از ايشان فوت نمي شد و مي فرمود: اين روزه مانند روزه گرفتن همه سال است و بسيار پنهاني صدقه مي داد و احسان مي كرد و بيشتر اين كار را شب هاي تاريك انجام مي داد و هر كس گمان مي كند كه در فضيلت مانند او را ديده است، از او باور نكن.»


پذيرايي از ميهمان


در فرهنگ ما اين جمله معروف است كه «ميهمان حبيب خداست» و به اين گونه براي ميهمان ارج و احترام قائل مي شويم. اين رفتار و نگرش پسنديده ريشه در آموزه هاي اسلامي و سنت و سيره امامان معصوم دارد.


شيخ صدوق در كتاب «عيون اخبار الرضا(ع)» از يك ميهماني ويژه گزارشي مي دهد كه در آن نحوه پذيرايي از ميهمان و ادب ميهمان داري را بازگو مي كند.


احمد بن ابي نصر از اصحاب برجسته امام رضا(ع) نقل مي كند كه در ايام حضور آن حضرت در مدينه، روزي حضرت رضا(ع) برايم مركبي فرستاد كه نزد آن حضرت بروم. من نيز سوار بر مركب شدم و به خدمت حضرت رسيدم و تا پاسي از شب نزد ايشان ماندم. چون امام(ع) خواستند از مجلس برخيزند، به من فرمودند: فكر نمي كنم در اين موقع بتواني به مدينه برگردي. عرض كردم: آري فدايت شوم. فرمودند: امشب را نزد ما بمان و صبح به ياري خدا حركت كن. عرض كردم: مانعي ندارد همين كار را مي كنم فدايت شوم. حضرت خدمتكارشان را صدا زدند و به او فرمودند:«بستر خواب مرا براي او پهن كن و ملحفه مرا كه زير آن مي خوابم بر آن بستر بيفكن و بالش مرا هم زير سر او بگذار.» با خود گفتم:كيست كه اين اندازه مقام و منزلتي كه نصيب من شده، نصيبش شده باشد؟! خداوند نزد حضرت مقامي به من عطا فرموده كه به احدي از اصحاب و شيعيان ما عطا نكرده است، مركب خود را برايم فرستاد تا سوار شوم، فراش خود را گسترد تا در لحاف و رختخواب آن حضرت بخوابم و شب را به روز آورم و هيچ يك از اصحاب ما را نصيبي اين چنين نشده است. احمد ادامه مي دهد: من نشسته بودم و اين خيالات را در دل مي گذراندم كه ناگهان امام(ع) فرمودند: اي احمد! اميرمومنان علي(ع) وقتي صعصعه بن صوحان مريض بود به عيادت او رفت و صعصعه اين را سبب افتخار خود شمرد و بر مردم به آن فخر مي كرد، پس تو اين كار را نكن و از براي خدا تواضع و كوچكي كن، سپس آن حضرت بر دست خويش تكيه كردند و از جا برخاستند.

دسته ها :
شنبه بیست و سوم 10 1391 11:20
دسته ها :
شنبه بیست و سوم 10 1391 11:16
مامون كه پس از دعوت از امام رضا (ع) به خراسان براي جلوگيري از قيام هاي عليه خود، اين امام را در سال ۱۹۸ ق. مسموم و به شهادت رساند، بي شك اين شقاوت و قساوت را از پدر (هارون الرشيد) و مادر خود به ارث برده بود و ريشه اي اين خباثت را بايد از زمان انعقاد نطفه ي وي جست و جو كرد كه ماجرايي خواندني دارد.

بنا به نقل از حيوه الحيوان دميري؛ مامون پس از كشتن امين (برادر خود) با زبيده خاتون مادر وي ملاقات كرد و عذرهاي فراوان خواست ولي هر چه عذرخواهي مي نمود جوابي نمي شنيد. در اين بين متوجه شد كه مادر زيرزباني سخناني مي گويد ولي معناي آن را متوجه نمي شود. مأمون گفت: مادر مرا نفرين مي كني؟ گفت: نه. ولي مامون همچنان اسرار ورزيد تا بداند مادرش چه مي گويد!؟ تا اين كه زبيده چنين گفت: من به ياد مي آورم مطلبي را كه تمام مقدرات تور كشتن پسرم (حتي به قتل رساندن امام رضا (ع) توسط وي در آينده) از همان ماجرا رقم مي خورد! و آن ماجرا اين است:

شرط هايي كذايي!

روزي با پدرت شطرنج بازي مي كرديم، به شرط آن كه هر كس برد، آنچه از فرد بازنده خواست عملي كند. در اين بين پدرت بر من پيروز گرديد و شرط عجيب خود را براي گذاشت: وي (هارون الرشيد) گفت: بايد دور قصر را برهنه و عريان بگردي! و من هر چه عذر خواستم قبول نكرد و بالاخره خواسته ي او را عملي كردم.


پس از آن دوباره شروع به بازي كرديم و اين دفعه من بر او غالب آمدم و به وي گفتم: بايد در آشپزخانه قصر با قبيح ترين و زشت ترين كنيزان عمل زناشويي را انجام بدهي! و پدرت هر چه من را التماس نمود و حتي گفت كه خراج يك سال مصر را به من مي دهد، ولي من قبول نكردم و دست او را گرفتم و بردم ميان آشپزخانه، و خوب گشتم و كنيزي بدشكل تر از مادر تو «راجل» پيدا نكردم و گفتم بايد با اين كنيز، آن عمل را انجام بدهي! او اجباراً اين عمل را انجام داد و نطفه ي تو منعقد شد، حالا در ذهنم اين ماجرا به ياد آمد و داشتم بر زير لب به خود مي گفتم: «لَعَن الله اللجاج»، خدا لعنت كند مرا كه به فشار و اصرار سبب قتل پسر خودم شدم!


همانطور كه ذكر شد بي شك نطفه اي كه به اين شكل، آن هم تنها بر سر قمار منعقد گردد حاصي از اين بهتر (برادركشي و امام كشي) نخواهد داشت.


مرگي عجيب!

مامون پس از دوران حكومت خود و انجام بي رحمانه ترين امور از جمله كشتار اعضاي خاندان نبوي ؛ سركوب قيام عاي علوي و... سرانجام روزگار حكومت و زندگي اش در سال ۲۱۸ ق به سر آمد و اجل او فرا رسيد. ولي مرگ او نيز مانند تولدش منحصر به فرد بود!


مامون كه پس از فتوحات روم راهي پايتخت خود بود، در مسير بازگشت از چشمه اي بنام «بذيذون» كه معروف به «عشيره» بود گذر نمود و به دليل آب و هواي مناسب و منظره ي دلگشا و سبز و خرمي كه داشت، مامون دستور داد در آنجا سپاه توقف كند تا از هواي اين منطقه مدتي استفاده نمود و سپس راهي ديار خود گردند.


محمدباقر مدرس بستان آباد مي نويسد: براي مامون روي چشمه جايگاه بسيار زيبايي از چوب آماده كردند و وي در آنجا مي ايستاد و صافي آب را تماشا مي نمود. در اين هنگام كه مامون غرق در تماشاي آب بود، يك ماهي بسيار زيبا به اندازه ي نصف طول دست و نقره اي رنگ آشكار شد.


مامون گفت هر كس اين ماهي را بگيرد يك شمشير جايزه دارد. يكي از سربازان خود را به آب انداخت و ماهي را گرفت و بيرون آورد و همين كه به تخت و جايگاه مامون رسيد، ماهي خود را به شدت تكان داد و از دست او خارج شد و در آب افتاد. بر اثر افتادن ماهي در آب، مقداري از آب بر صورت و گلوگاه مامون رسيد و در همان لحظه ناگهان لرزش بي سابقه اي تمام وجود او را فرا گرفت!


سرباز براي مرتبه دوم به آب پريد و ماهي را گرفت و مامون اين بار دستور داد آن را كباب كنند. ولي لرز به طوري شدت يافت كه هر چه لباس زمستاني و لحاف بر روي او مي انداختند آرام نمي شد و پيوسته فرياد مي زد: «البرد البرد» سرما سرما. در اين بين ماهي را كه بريان شده بود برايش آوردند ولي وي به حدي در ناراحتي و فشار بود كه نتوانست حتي لقمه اي از آن را بخورد.


معتصم كه برادر مأمون بود و پس از وي به حكومت رسيد فوراً دستور داد تا براي وي پزشكان سلطنتي را حاضر كنند و وي را معالجه كنند. پس از معاينه مامون پزشكان گفتند: ما از معالجه ي وي عاجزيم! اين حالت لرز و ضربان نبض بي شك نشانگر مرگ وي است و تا حالا در طب، مانند اين بيماري رخ نداده است.


مامون كه حالش بسيار وخيم شده بود و لحظه اي لرز و لحظه اي چنان تب مي نمود كه از بدنش مانند چشمه هاي جوشان عرق خارج مي شد، دستور داد تا وي را به جاي بلندي ببرند تا يك مرتبه ديگر سپاه و سربازان خود را ببيند.

در سفينه البحار، جلد ۱، اين گونه نقل است: شب بود، مامون را به جاي بلندي بردند، همين كه چشمش به سپاه بي كران در خلال شعاع آتش هايي كه كنار خيمه ها افروخته بود افتاد و به رفت و آمد سربازان نگاهي كرد كه همه با خود مشغول و از مامون بي خبرند يك مرتبه رو به آسمان كرده، گفت: «يا من لايزال ملكه ارحم من يزال ملكه» اي آن كه پادشاهي او زوال پذير نيست، رحم كن بر كسي كه پادشاهيش به پايان رسيده.


سپس او را به جايگاه خودش بردند و معتصم (برادرش- خليفه بعدي) كسي را گماشت تا شهادتين را به وي تلقين كنند. سپس آن مرد با صداي بلند كلمات شهادتين را مي گفت و در اين بين «ابن ماسويه» پزشك مخصوص مامون گفت: فرياد نكش. الان مامون با وضع موجودي كه دارد فرق بين پروردگار و «ماني» نقاش را نمي شناسد و در همين بين مامون چشم هايش باز شد، چنان بزرگ و قرمز شده بود كه هر بيننده اي را دچار وحشت مي كرد و در همين حال مي خواست «ابن ماسويه» را با دست خود فشار دهد ولي قدرت نيافت و چشم از دنيا بست.

اين ماجرا در روز پنجشنبه هيجدهم رجب سال ۲۱۸ ق. رخ داد و سپس جنازه ي او را به طرسوس حمل كردند و به خاك سپردند.


مجازات عمل

مامون هنگام خوراندند انار يا انگور زهرآلود به امام رضا (ع) خدا را به ياد نياورد و با كمال بي شرمي بنا به گفته ابي صلت هروي، بر بالين امام (ع) حاضر گرديد و با تزوير گريه مي كرد، در حالي كه امام مانند فردي مار گزيده و ماهي به خشكي افتاده به خود مي پيچيد...

در اين هنگام مامون هيچ گاه فكر نمي كرد چه سرنوشتي براي وي رغم خواهد خورد به نحوي كه سفينه البحار اظهار مي كند شايد ظهور ماهي و آب در قبر امام هشتم براي تنبيه و آگاهي آن ملعون بوده است به نحوي كه خداوند انتقام حجه خود را بوسيله ماهي خواهد گرفت و البته مدرس بستان آباد نيز مي گويد: ممكن است اين ادعا هم صحيح باشد كه مرگ مامون به وسيله ي ماهي و لرز شديد به علت اين بوده كه امام رضا (ع) در اثر زهر، هنگام شهادت مانند ماهي به خاك افتاده مي لرزيده اند و شايد اين گونه به شهادت رساندن اين امام مظلوم بايد براي مامون كه خود نظاره گرد بود پيش مي آمده تا به عمق بي رحمي خود پي ببرد.



منبع:قدس آنلاين
دسته ها : امام رضا(ع)
شنبه بیست و سوم 10 1391 10:16

بوي باران و بوي دلتنگي

مي وزد از حوالي چشمت

چه شده كه شقايق و لاله

مي چكد از زلالي چشمت

آسمان هم به گريه افتاده

هم نفس با نگاه بارانيت

ناله ناله فرات مي ريزد

زمزم اشك هاي پنهانيت

بغض هاي دلت ترك مي خورد

در همان شام بيقراي كه ...

لاله لاله دل پريشانت

خون شد از خون آن اناري كه ...

در غروب نگاه محزونت

آرزويي به جز شهادت نيست

چه غريبانه اشك مي ريزي

و به بالين تو جوادت نيست

خوب شد كه نديد فرزندت

بين آن كوچه دست بر پهلو

روضه خوان شد نگاه خونبارت

كوچه، ديوار، لاله، در، پهلو

سر سپردي به خاك دلتنگي

گوشه حجره قتلگاهت بود

گريه گريه مصيبتي اعظم

جاري از گوشه نگاهت بود

چه به روز دل تو آوردند

كه عطش شعله مي كشيد از جان

ذكر لب هاي تشنه ات هر دم

السلام عليك يا عطشان

آه با چشم غرق خون ديدي

كربلا كربلا مصيبت بود

هم نوا شد دل شكسته تو

با سري كه پر از جراحت بود:

بر سر نيزه هاي نامحرم

لحظه لحظه چه بر سرت آمد

واي از دست هاي سنگيني

كه به تكريم دخترت آمد

سنگ ها گرم بوسه از لب ها

در همان كوچه در عبوري كه ...

چه شد اي سر بريده زينب

سر در آوردي از تنوري كه ...

يوسف رحيمي

 

دسته ها : امام رضا(ع)
شنبه بیست و سوم 10 1391 10:9


مشرق - حضرت جوادالائمّه صلوات اللّه عليه حكايت مي فرمايد: روزى اميرالمۆمنين علىّ عليه السلام به همراه فرزندش ، ابو محمّد امام حسن مجتبى صلوات اللّه عليه ؛ و نيز سلمان فارسى وارد مسجد شدند و چون در گوشه اى نشستند مردم نزد ايشان اجتماع كرده ؛ و مردى خوش چهره با لباس هاى آراسته ، نيز در ميان آنان حضور داشت .

پس او خطاب به اميرالمۆمنين علىّ عليه السلام كرد و اظهار داشت : يا اميرالمۆ منين ! مى خواهم سه مسئله از شما سۆ ال نمايم ؟

حضرت اميرالمۆ منين عليه السلام فرمود: آنچه مى خواهى سۆ ال كن .

آن مرد گفت :

اوّل اين كه انسان مى خوابد روحش كجا مى رود؟

دوّم آن كه انسان چرا و چگونه فراموش مى كند؛ و يا متذكّر مى گردد؟

و سوّمين سۆال اين است كه به چه دليل و علّتى فرزند شبيه به عمو، يا شبيه به دائى خود مى شود؟

امام علىّ عليه السلام به فرزند خود - حضرت مجتبى سلام اللّه عليه - اشاره كرد و فرمود: اى ابو محمّد! جواب مسائل اين شخص را بيان نما.

امام مجتبى سلام اللّه عليه فرمود: جواب اوّلين سۆالت اين است كه چون خواب انسان را فرا گيرد، روح او در هوا بين زمين و آسمان در حال حركت ، يا سكون مى باشد تا هنگامى كه صاحبش حركتى كند و بيدار شود؛ پس چنانچه خداى متعال اجازه فرمايد روح به كالبد او باز مى گردد؛ وگرنه تا مدّت زمانى معيّن بين روح و جسد فاصله خواهد افتاد.

پرسيدي كه يادآورى و فراموشى چگونه بر انسان عارض مى شود، بدان كه قلب انسان همچون ظرفى سرپوشيده است ، پس اگر انسان بر فرستادن صلوات بر محمّد و آل محمّد مداومت نمايد، دريچه قلب او باز و روشن مى شود و آنچه بخواهد در سينه اش آشكار و هويدا مى گردد، ولى چنانچه صلوات نفرستد و خوددارى كند، قلبش تاريك مى گردد و فكرش خاموش خواهد ماند.

و امّا جواب سوّمين سۆال كه گفتى فرزند چگونه شبيه به عمو و يا شبيه به دائى خود مى شود، اين است كه اگر مرد هنگام زناشوئى و مجامعت ، با آرامش خاطر و بدون اضطراب عمل نمايد و نطفه در رحم زن قرار گيرد، فرزند شبيه پدر يا مادر خود خواهد شد.

ولى چنانچه با اضطراب و تشويش زناشوئى و مجامعت انجام پذيرد، فرزند شبيه به عمو يا دائى مى گردد.

پس آن شخص اظهار نمود: من شهادت به يگانگى خداوند داده و مى دهم ، و شهادت بر بعثت و رسالت حضرت محمّد صلى الله عليه و آله داده و مى دهم و همچنين شهادت مى دهم كه تو خليفه و جانشين بر حقّ پيغمبر خدا خواهى بود.

و سپس نام مبارك يكايك ائمّه اطهار صلوات اللّه علهيم را بر زبان خود جارى ساخت ؛ و شهادت بر امامت و ولايت آن ها داد و بعد از آن خداحافظى كرد و از مسجد خارج شد.

آن گاه اميرالمۆ منين علىّ عليه السلام به فرزند خود حضرت مجتبى سلام اللّه عليه فرمود: اى ابو محمّد! به دنبال آن مرد حركت كن ؛ و برو ببين چه خواهد شد.

حضرت امام حسن مجتبى سلام اللّه عليه از پدر خود اطاعت كرد و به دنبال آن شخص رفت ؛ و پس از بازگشت چنين اظهار داشت : پدرجان ! مرد چون از مسجد خارج شد، ناگهان ناپديد گشت و او را نديدم .

امام علىّ عليه السلام فرمود: آيا او را شناختى ؟

حضرت مجتبى سلام اللّه عليه اظهار داشت : شما بفرمائيد، كه چه كسى بود؟

آن گاه اميرالمۆ منين علىّ عليه السلام فرمود: همانا او حضرت خضر پيامبر بود.

منبع: مدينة المعاجز، ج ۳، ص ۸۵، كه نويسنده محترم، اين حديث را از منابع مختلف و متعدّدى نقل نموده است . (نقل از كتاب « چهل داستان و چهل حديث از امام حسن مجتبى عليه السلام»، عبداللّه صالحى)

دسته ها :
جمعه بیست و دوم 10 1391 22:41
دسته ها :
جمعه بیست و دوم 10 1391 22:36

مدينه، چه كردي رسول خدا را
گرفتي ز ما خاتم‌الانبيا را
چه بيدادگر بود، اين چرخ گردون
كه خاك يتيمي، به سر ريخت ما را

دسته ها :
جمعه بیست و دوم 10 1391 22:22


به گزارش فارس، معارف عميق مهدويت ضامن سلامت و سعادت جامعه و فرد فرد انسان‌هاست، اعتقاد به بشارت‌هاي پيامبران گذشته و ائمه دين(ع) افراد با انگيزه و پرتواني را در جامعه مي‌تواند پرورش دهد، باور به حضور امامي ناظر بر اعمال، از جنبه فردي موجب پاك نگاه داشتن روح و پيرآستن اعمال از زشتي‌هاست و از جنبه اجتماعي باعث همدلي مؤمنان و ايستادگي در برابر ظالمان مي‌شود، كاركرد وسيع و عميق آموزه‌هاي مهدوي، جذابيت خاص موضوع را نشان مي‌دهد، به همين دليل، قشرهاي مختلف جامعه پرسش‌هاي بسياري در اين موضوع دارند كه لزوم پاسخگويي صحيح به آن‌ها از راهي مطمئن بر كسي پوشيده نيست.

پژوهشكده مهدويت در كتاب «مهدويت، پرسش‌ها و پاسخ‌ها» به برخي از شبهات اينگونه پاسخ مي‌دهد:

نخستين سخن امام زمان(عج) در لحظه ظهور

*محل وقوع ظهور كدام كشور است؟

بر اساس روايات، محل ظهور حضرت و اعلام آن به جهانيان، مكه معظمه است، در اين خصوص روايات زيادي وارد شده كه به يك نمونه اشاره مي‌كنيم: امام باقر(ع) در اين خصوص فرموده‌اند: چون امام مهدي(عج) قيام كند، به مسجد‌الحرام مي‌رود و پشت به كعبه مي‌ايستد و ۳۱۳ مرد نزد او حاضر مي‌شوند و نخستين سخني كه به زبان جاري مي‌كند، اين آيه است: «بَقِيَّةُ اللّهِ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُم مُّؤْمِنِينَ»، نيز بر پايه روايات ديگر، حضرت در مسجد الحرام ضمن اعلام ظهور، خود را به جهانيان معرفي و همگان را به پيروي از خود و پذيرش دين الهي دعوت مي‌كند.

*امام زمان(عج) كجا ظهور مي‌كنند و آيا از همان ابتدا دست به قيام مي‌زند؟ چرا و چه موقع به شهر قم خواهد آمد؟

امام مهدي(عج) در مكه ظهور مي‌كنند و بنا بر نظر مشهور، در همان موقع قيام مي‌كند، ولي براي تشريف فرمايي ايشان به شهر مقدس قم روايت معتبري وجود ندارد.

البته در روايات ائمه اطهار (ع) از شهر مقدس قم و مردم با فضيلت اين سرزمين، خصوصاً در عصر غيبت به بزرگي ياد شده است؛ از جمله اين حديث:

عفان بصري مي‌گويد: امام صادق(ع) به من فرمود: «آيا مي‌داني كه قم را به چه سبب «قم» ناميده‌اند؟» گفتم: «خدا و پيامبر و شما داناتر هستيد»، فرمود: «از اين جهت قم ناميده شد كه اهل آن در اطراف قائم آل محمد (ص) گرد مي‌آيند و در ركاب او قيام و او را ياري مي‌كنند و در ياري او استقامت مي‌ورزند».

چگونه لحظه ظهور را تشخيص دهيم/علائم حتمي ظهور

*در زمان ظهور امام زمان (عج) جهانيان چگونه از آمدن ايشان باخبر مي‌شوند؟

ظهور امام مخفيانه نيست تا ابتدا افراد خاصي بدانند و بعد به سايرين خبر دهند؛ بلكه وقتي ظهور اتفاق بيفتد، همه مردم دنيا از آن مطلع مي‌شوند، به همين دليل به ما گفته شده؛ خبر ظهور را از كسي قبول نكنيد؛ زيرا اگر ظهور اتفاق بيفتد همه مي‌فهمند و احتياجي به خبر دادن نيست.

اما اينكه چگونه ممكن است همه با هم بفهمند؟ در پاسخ مي‌گوييم: يكي از علامت‌هاي ظهور امام زمان(عج) نداي آسماني است، همه مردم جهان آن را خواهند شنيد و حتي كساني كه خواب‌ هستند بيدار شده، آن را مي‌شنوند و از آن پس نام امام زمان(عج) بر سر زبان‌ها مي‌افتد و همه باخبر مي‌شوند.

علاوه بر اين، علامت‌هايي مانند قيام فرد پليدي به نام سفياني و نيز فرد باتقوايي به نام يماني نيز در چند ماه قبل از ظهور اتفاق مي‌افتد و مردم را آماده ظهور مي‌كند.

دسته ها :
جمعه بیست و دوم 10 1391 21:56
دسته ها :
جمعه بیست و دوم 10 1391 21:56

تلنگر: بعد يتيمي فاطمه(س) فضاي بي تفاوتي بر "عوام" حاكم شد كه برخي "خواص"، فيلشان هواي هندوستان كرد.
مردمي كه بر خلاف امت زمان "نبي" پاي "ولي" ايستاده اند، خوب مي فهمند كه حرف از "انتخاب آزاد" بوي "فتنه مي دهد

دسته ها :
جمعه بیست و دوم 10 1391 17:3



چرا  پيكر امام را تير باران كردند؟

هنگامي كه امام حسن (ع) به شهادت رسيد، امام حسين (ع) او را غسل داد و كفن كرد و جنازه او را درون تابوت گذاشت و به محلي كه رسول خدا (ص) در آنجا بر جنازه‌ها نماز مي‌خواند، حركت داد، و بر جنازه نماز خواند.

 بنا به قول‌هاي معتبر، ‌امام حسن (ع) روز بيست و هشتم ماه صفر سال 49 هجري در سن 47 سالگي به خاطر خوردن زهر و مسموميت ناشي از آن به شهادت رسيد و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.
«شيخ كليني» از داشمندان بزرگ شيعي كه كتاب‌هايي در باب معرفي امامان دوازدهگانه شيعه دارد، از «ابوبكر حضرمي» نقل مي‌كند كه؛ «جعده» دختر «اشعث بن قيس كندي»، امام حسن (ع) را با زهر مسموم كرد. و نيز يكي از كنيزان، آن حضرت را زهر داد و مسموم كرد، زهر را برگردانيد، ولي آن زهر در درون جان امام حسن (ع) جاي گرفت و مجروح كرد و آن حضرت بر اثر آن، شهيد شد.»
هنگامي كه امام حسن (ع) به شهادت رسيد، امام حسين (ع) او را غسل داد و كفن كرد و جنازه او را درون تابوت گذاشت و به محلي كه رسول خدا (ص) در آنجا بر جنازه‌ها نماز مي‌خواند، حركت داد، و بر جنازه نماز خواند. اما اين اقدام‌ها همراه با فشارهاي افراد منسوب به بني‌اميه بود، به نحوي كه آنها اجازه ندادند تا امام حسن (ع) در خانه حضرت رسول (ص) دفن شود و جسم پاك او را به قبرستان بقيع به خاك سپردند.
اما اين كار نيز بدون حاشيه‌ها نبود و ايادي دنياطلب معاويه، با شقاوت و بي‌رحمي اقدام به تيرباران جسد فرزند رسول خدا (ص) كردند؛ در حالي‌كه خود را مسلمانان واقعي مي‌ناميدند.
با اين حال، تاريخ اسلام گواه است كه يكي از جنايات هولناك معاويه در طول حكومت خود، به شهادت رساندن امام حسن مجتبي (ع) بود و ردپاي اين جنايت هولناك در تاريخ، به طور آشكار ديده مي‌شود.
جنايت به اين صورت شكل گرفت كه معاويه ضمن توطئه‌اي خائنانه و با بهره‌گيري از دختر «اشعث بن قيس» (همسر امام‌حسن) او را مسموم و به شهادت رسانيد. چهره ‌شيطاني و پيمان‌شكن، و دورويي و نفاق معاويه كه در طول حيات سياسي‌اش فراوان خود را نشان مي‌داد در ضمن اين جنايت نيز روشن‌تر از هميشه در معرض ديد همگان قرار گرفت.
تاريخ، اين مطلب را با قوت هر چه بيشتر به اثبات رسانده است. با اين حال افراد متعصبي چون «ابن خلدون» كه از آبشخور آلوده بني‌اميه سيراب مي‌شد، جريان را بي‌پايه و ضعيف قلمداد كرده و مي‌نويسد: «آنچه درباره مسموم شدن حسن بن علي (ع) به وسيله معاويه نقل شده، روايتي است كه شيعه آن را ساخته و پرداخته است.»
البته اين نظر خاص، ناشي از گرايشات خاص ديني «ابن خلدون» است كه او براي دفاع از چهره‌اي مرموز و نامطلوبي همچون معاويه مفاد تاريخ اسلام را عوض كرده است.
مظلوميت امام در جريان دفن آن حضرت بيشتر جلب توجه مي‌كند. هنگامي كه اهل بيت (ع) مي‌خواستند طبق وصيت آن حضرت، او را كنار قبر پيامبر (ص) دفن كنند، قداره‌داران بني‌اميه به مخالفت برخاستند. در اين ميان «مروان بن حكم» از ميان آشوب‌گران فرياد برآورد: «در حالي كه عثمان در دورترين نقطه بقيع به خاك سپرده شد، گمان مي‌كنيد كه اجازه مي‌دهم حسن بن علي (ع) در خانه رسول خدا (ص) دفن شود؟!»
پيشتاز آشوب، سوار بر مركبي، ادعاي مالكيت خانه را از طريق ارث كرده و ممانعت خود را تا پاي جان از دفن امام در آرامگاه رسول خدا (ص) اعلان داشت.
حتي كار از اين بالاتر گرفت و در نهايت شقاوت و سبعيت، جنازه امام را تيرباران كردند، تا جايي كه كفن آلوده به خون شد و مشايعت‌كنندگان مجبور به تعويض كفن شدند.
سرانجام پس از اين كشمكش‌ها، شهيد مظلوم را در بقيع به خاك سپردند. در سوگ اين ريحانه رسول خدا (ص) بر طبق رواياتي كه رسيده، مردم مدينه ـ كه بيشتر آنها از فرزندان انصار بودند ـ به ماتم نشسته و بازارهاي مدينه را بستند. عمر بن بشير همداني مي‌گويد: «از اسحاق پرسيدم: متي ذل الناس؟ چه موقع مردم ذليل شدند؟ پاسخ داد: حين مات الحسن و ادّعي زياد و قتل حجر بن عدي؛ پس از شهادت امام حسن (ع) وَ قتل حجر بن عدي.»






دسته ها :
جمعه بیست و دوم 10 1391 2:43
مهر: در لحظات آخر عمر پيامبر(ص)، فاطمه(س) بسيار گريان بود. پيامبر(ص) او را به نزديك خود طلبيد و مطالبي را به او گفت كه فاطمه(س) گريه­اش شدت يافت. آنگاه مطلبي را به ايشان گفت كه حضرت زهرا(س) تبسم كرد.

پيامبر اكرم(ص) پس از بيست و سه سال دعوت و مجاهدت و ابلاغ پيام الهي و پس از فراز و نشيب­هاي فراوان در راه انجام رسالت بزرگ خويش، سرانجام در روز دوشنبه، بيست و هشتم ماه صفر يازدهم هجرت[1] پس از چهارده روز بيماري[2] و كسالت، رحلت فرمودند و در هجرۀ مسكوني خويش در جوار مسجدي كه تأسيس كرده بود، به خاك سپرده شد.
 
آخرين روزهاي وفات پيامبر(ص)

پيامبر(ص) شب پيش از بيماري شديدش در حالي كه دست علي(ع) را گرفته بود، همراه جماعتي براي طلب آمرزش به قبرستان بقيع رفت و براي اهل قبور درود فرستاد و براي آنان طلب استغفار طولاني كرد. آنگاه به علي(ع) فرمود: «جبرئيل هر سال يك مرتبه قرآن را بر من عرضه مي­كرد؛ ولي امسال دو مرتبه اين امر صورت گرفته است و اين دليلي ندارد مگر اينكه اجل من نزديك باشد.»[3]

پس به علي(ع) گفت: «اگر من از دنيا رفتم، تو مرا غسل بده.»[4] در روايت ديگر آمده است كه «فرمودند: به هر كسي وعده­اي دادم، بايد آن را بگيرد و به هر كسي دِيني دارم، باخبرم سازد.»[5]

پيامبر(ص) كه گويا از حركات زنندۀ برخي از زوجات و صحابۀ خود و تخلف برخي از ياران ناراحت شده بود، براي پيشگيري از بدعتها، فرمود: «اي مردم، آتش فتنه شعله­ور شده و فتنه­ها مانند پاره­هاي شب تاريك، رو آورده و شما هيچ دستاويزي عليه من نداريد؛ زيرا من حلال نكردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نكردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»[6]

 پيامبر(ص) پس از اين هشدار به منزل "ام­سلمه" رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدايا تو شاهد باش كه من حقايق را ابلاغ كردم.[7] سپس پيامبر(ص) به منزل رفت و جماعتي به حضور طلبيد و گفت: «مگر به شما امر نكردم كه با جيش "اسامه" برويد؟ چرا نرفتيد؟» ابوبكر گفت: رفتم؛ ولي دوباره برگشتم تا تجديد عهد كنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمي­توانستم منتظر باشم تا حال شما را از كاروانيان بپرسم.[8]

رسول خدا(ص) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال كسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراض كنندگان فرمود: اين چه سخني است كه درباره­ي فرماندهي "اسامه" مي­شنوم شما پيش از اين به فرماندهي پدرش هم طعن مي­زديد به خدا سوگند او براي فرماندهي لشكر سزاوار بود و فرزندش اسامه نيز براي اين كار شايسته است. رسول خدا در بستر بيماري مرتبا به عيادت كنندگان خود به طور مرتب مي­فرمود، سپاه اسامه را حركت دهيد.[9] پيامبر(ص) فرمود: «نفذ و اجيش اسامه» «وي در اينجا متخلفان از جيش اسامه را لعن كرد.»[10]

سپس پيامبر(ص) بيهوش شد و تمام زنان و كودكان مي­گريستند. لحظاتي بعد پيامبر(ص) به هوش آمد و دستور داد كه برايش قلم و دواتي بياورند تا بر ايشان چيزي بنويسند كه پس از آن هرگز گمراه نشويد در اين ميان برخي به دنبال آوردن صحيفه و دوات رفتند. كه عمر گفت: بيماري بر پيامبر(ص) چيره گشته است، «ارجع فانه يهجر» برگرد؛ زيرا او هذيان مي­گويد. قرآن نزد شماست، كتاب خدا براي شما كافي است.[11] حاضران بعضي با نظر عمر مخالفت كردند و بعضي ديگر جانب او را گرفتند رسول خدا(ص) از اختلاف و سخنان جسارت­آميز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخيزيد و از من دور شويد».[12]


 
وصيت پيامبر(ص) در لحظات پاياني

پيامبر(ص) در حضور جمع، رو به حضرت علي(ع) كرد و به او وصيت كرد و به ايشان فرمود: نزديك بيا، سپس زره و شمشير و خاتم و مهرش را به علي(ع) داد و فرمود «برو منزل». پس از لحظاتي بيماري ايشان شديد شد و آنگاه كه حالش بهتر شد، علي(ع) را نديد. به زنان خود گفت: «برادرم و صاحبم بيايد» آنان به ابوبكر گفتند و آو آمد و باز پيامبر(ص) جمله را تكرار كرد و اين بار به سراغ عمر رفتند و عمر آمد؛ ولي پيامبر(ص) فرمود: «برادرم و صاحبم بيايد» "ام­ سلمه" فرمود: «علي(ع) را مي­طلبد، به او بگوئيد بيايد».[13] علي(ع) آمد و مدتي با هم به طور خصوصي و در گوشي صحبت كردند. وقتي از علي(ع) پرسيدند، پيامبر(ص) چه گفت؟

در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم كه از هر بابي هزار باب ديگر منشعب شده بود، آموخت و چيزهايي را به من سفارش كرد كه انجام خواهم داد.[14] پيامبر(ص) در همان حال چند مرتبه فرمود: «ما ظن محمد بالله لو لقي الله و هذه عذره عنده»
 

در روزهاي آخر از "بلال" خواست تا مردم را در مسجد حاضر كند، خطبه­يي خواند، بعد از مردم خواست اگر كسي حقي از او به گردن دارد، مطالبه كند. هيچ كس پاسخي نداد تا سه بار پيامبر(ص) تكرار كرد تا اينكه غلامي بنام "عكاشه" برخاست و حقي را از ايشان مطالبه كرد، به قصد انتقام از پيامبر(ص)، شلاقي آماده كردند؛ ولي همين كه خواست قصاص كند بر بدن حضرت افتاد و شروع به گريه كرد و ايشان را عفو نمود و پيامبر(ص) فرمود: او رفيق من در بهشت خواهد بود.[15] سپس به علي(ع) دستور داد، آن پولها را كه نزد يكي از زنان بود، بگيرد و ميان فقرا تقسيم كند.[16]
 
فاطمه(س) و لحظۀ وداع با پدر  

در لحظات آخر عمر پيامبر(ص)، فاطمه(س) بسيار گريان بود. پيامبر(ص) او را به نزديك خود طلبيد و مطالبي را به او گفت: كه فاطمه(س) گريه­‌اش شدت يافت. آنگاه مطلبي را به ايشان گفت: كه حضرت زهرا تبسم كرد. ايشان بر پاسخ سؤال ديگران فرمودند كه لحظۀ اول پيامبر(ص) فرمودند: «در همين درد مي­ميرم» و در باب شادي و تبسم­اش فرمودند: تو اولين كس از اهل بيت(ع) من هستي كه به من ملحق مي­شود» و اين بود كه من تبسم كردم.[17] در لحظات واپسين عمر پيامبر(ص) سرش در دامان اميرالمؤمنين(ع) قرار داشت.[18]
 
كفن و دفن پيامبر(ص)

هنگامه فوت پيامبر(ص) خليفه­ دوم، بنابر عللي در بيرون خانه فرياد مي­زد كه پيامبر(ص) فوت نكرده و بسان حضرت عيسي(ع) پيش خداي خود رفته، در اين ميان يك نفر از اصحاب پيامبر(ص) اين آيه را خواند: «و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الارسل أفإن مات أو قتل ...»[19]

علي(ع) جسد مطهر پيامبر(ص) را غسل داد و كفن كرد؛ چون پيامبر(ص) سفارش كرده بود كه نزديكترين كس مرا غسل خواهد داد[20] و اين شخص جز علي كسي نيست. سپس چهره آن حضرت را گشود در حالي كه سيلاب اشك از ديدگانش جاري بود. فرمود: «پدر و مادرم فدايت اي رسول خدا(ص) با رحلت تو رشته نبوت و وحي الهي و اخبار آسمانها قطع گرديد... اگر ما را به صبر و شكيبايي امر نمي­كرديد، آنقدر گريه مي­كردم كه سرچشمه اشك را مي­خشكانيد».[21]

 سپس در قبري كه توسط "ابوعبيده جراح" و "زيد بن سهل" آماده شده بود و در همان حجره­اي كه وفات يافته بود، در خانه­ خودش به خاك سپرده شد.[22]

دسته ها :
جمعه بیست و دوم 10 1391 2:36

افطارى مسموم

لحظه هاى غريبى است. شكوه برزخى يك سفر بى بازگشت؛ بغض ترك خورده يك سكوت طولانى!
زمان به افطار نزديك مى شود و زمين به لرزشى عظيم تن مى دهد. روزه سختى بود. همه زخم هاى اسلام در روزه امروز او حلول كرده است. بغض، گلوى صبرش را مى فشارد. مدت هاست كه با غمى مهيب دست به گريبان است، ولى اينك دلش براى سفرى تنگ شده است!
اين شب ها، مكر مخفيانه اى در خانه او رخنه كرده است. همسرش جعده، مدتى است مرموز و تلخ به او مى نگرد. عجيب تر اينكه از نگاه امام فرارى است. به غروب نزديك مى شود؛ به غروبى غريبانه!
پس از على عليه السلام ، چه بار سنگينى بر شانه هاى شكسته اش منزل كرد! آن جماعت به ظاهر مسلمان، چقدر پشت او را خالى كردند و چه ها بر سر دل بى تابش آوردند! خدا مى داند.
بقيع، منتظر است
اينكه با قرصى نان و مشتى خرما و جرعه اى آب روزه بگشايد، افطار نيست. آيا روزه خاموشى او را گاه افطارى روشن فرا مى رسد؟! تقديرش روزه صبر و سكوت بود و تقدير حسين عليه السلام افطار روشن فرياد و حماسه.
از كوزه مى نوشد تا افطار كرده باشد، اما زهر در تاروپودش حلول مى كند و... .
زينب عليهاالسلام جامه سوم مصيبت را بر تن مى كند. شام سياه مدينه جارى شده و جگر پاره امام بر تشت... .
بقيع منتظر است؛ زيرا خوب مى داند دشمن اجازه دفن او را كنار مرقد پيامبر نخواهد داد؛ حتى اگر جنازه اش تيرباران شود... روزگار غريبى است و امام مجتبى عليه السلام تنهاترين مرد. اين را شهادت غريبانه اش شهادت داده است.
محبوبه زارع

دسته ها : مناسبت ها
جمعه بیست و دوم 10 1391 1:56



پيامبر(ص) شب پيش از بيماري شديدش در حالي كه دست علي(ع) را گرفته بود، همراه جماعتي براي طلب آمرزش به قبرستان بقيع رفت و براي اهل قبور درود فرستاد و براي آنان طلب استغفار طولاني كرد. آنگاه به علي(ع) فرمود:...
پيامبر(ص) شب پيش از بيماري شديدش در حالي كه دست علي(ع) را گرفته بود، همراه جماعتي براي طلب آمرزش به قبرستان بقيع رفت و براي اهل قبور درود فرستاد و براي آنان طلب استغفار طولاني كرد. آنگاه به علي(ع) فرمود: «جبرئيل هر سال يك مرتبه قرآن را بر من عرضه مي­كرد؛ ولي امسال دو مرتبه اين امر صورت گرفته است و اين دليلي ندارد مگر اينكه اجل من نزديك باشد.»
پس به علي(ع) گفت: «اگر من از دنيا رفتم، تو مرا غسل بده.» در روايت ديگر آمده است كه «فرمودند: به هر كسي وعده­اي دادم، بايد آن را بگيرد و به هر كسي دِيني دارم، باخبرم سازد.»
پيامبر(ص) كه گويا از حركات زنندۀ برخي از زوجات و صحابه خود و تخلف برخي از ياران ناراحت شده بود، براي پيش­گيري از بدعتها، فرمود: «اي مردم، آتش فتنه شعله­ور شده و فتنه­ها مانند پاره­هاي شب تاريك، رو آورده و شما هيچ دستاويزي عليه من نداريد؛ زيرا من حلال نكردم مگر آنچه قرآن حلال دانسته و حرام نكردم مگر آنچه قرآن حرام داشته است.»
پيامبر(ص) پس از اين هشدار به منزل "ام­سلمه" رفت و دو روز در آنجا ماند و گفتند خدايا تو شاهد باش كه من حقايق را ابلاغ كردم.
سپس پيامبر(ص) به منزل رفت و جماعتي به حضور طلبيد و گفت: «مگر به شما امر نكردم كه با جيش "اسامه" برويد؟ چرا نرفتيد؟»
ابوبكر گفت: رفتم؛ ولي دوباره برگشتم تا تجديد عهد كنم. عمر گفت: نرفتم؛ چون نمي­توانستم منتظر باشم تا حال شما را از كاروانيان بپرسم.
رسول خدا(ص) از تخلف آنان سخت ناراحت شد و با همان حال كسالت به مسجد رفت و خطاب به اعتراض كنندگان فرمود: اين چه سخني است كه درباره­ي فرماندهي "اسامه" مي­شنوم شما پيش از اين به فرماندهي پدرش هم طعن مي­زديد به خدا سوگند او براي فرماندهي لشكر سزاوار بود و فرزندش اسامه نيز براي اين كار شايسته است. رسول خدا در بستر بيماري مرتبا به عيادت كنندگان خود به طور مرتب مي­فرمود، سپاه اسامه را حركت دهيد.
پيامبر(ص) فرمود:
«نفذ و اجيش اسامه»
«وي در اينجا متخلفان از جيش اسامه را لعن كرد.»
سپس پيامبر(ص) بيهوش شد و تمام زنان و كودكان مي­گريستند. لحظاتي بعد پيامبر(ص) به هوش آمد و دستور داد كه برايش قلم و دواتي بياورند تا بر ايشان چيزي بنويسند كه پس از آن هرگز گمراه نشويد در اين ميان برخي به دنبال آوردن صحيفه و دوات رفتند. كه عمر گفت: بيماري بر پيامبر(ص) چيره گشته است، «ارجع فانه يهجر» برگرد؛ زيرا او هذيان مي­گويد. قرآن نزد شماست، كتاب خدا براي شما كافي است. حاضران بعضي با نظر عمر مخالفت كردند و بعضي ديگر جانب او را گرفتند رسول خدا(ص) از اختلاف و سخنان جسارت­آميز آنان سخت ناراحت شد و فرمود: «برخيزيد و از من دور شويد».

وصيت پيامبر(ص) در لحظات پاياني
پيامبر(ص) در حضور جمع، رو به حضرت علي(ع) كرد و به او وصيت كرد و به ايشان فرمود: نزديك بيا، سپس زره و شمشير و خاتم و مهرش را به علي(ع) داد و فرمود «برو منزل». پس از لحظاتي بيماري ايشان شديد شد و آنگاه كه حالش بهتر شد، علي(ع) را نديد. به زنان خود گفت: «برادرم و صاحبم بيايد» آنان به ابوبكر گفتند و آو آمد و باز پيامبر(ص) جمله را تكرار كرد و اين بار به سراغ عمر رفتند و عمر آمد؛ ولي پيامبر(ص) فرمود: «برادرم و صاحبم بيايد» "ام­سلمه" فرمود: «علي(ع) را مي­طلبد، به او بگوئيد بيايد».علي(ع) آمد و مدتي با هم به طور خصوصي و در گوشي صحبت كردند. وقتي از علي(ع) پرسيدند، پيامبر(ص) چه گفت؟
در پاسخ فرمود: به من هزار باب علم كه از هر بابي هزار باب ديگر منشعب شده بود، آموخت و چيزهايي را به من سفارش كرد كه انجام خواهم داد.
پيامبر(ص) در همان حال چند مرتبه فرمود:
«ما ظن محمد بالله لو لقي الله و هذه عذره عنده»
در روزهاي آخر از "بلال" خواست تا مردم را در مسجد حاضر كند، خطبه­يي خواند، بعد از مردم خواست اگر كسي حقي از او به گردن دارد، مطالبه كند. هيچ كس پاسخي نداد تا سه بار پيامبر(ص) تكرار كرد تا اينكه غلامي بنام "عكاشه" برخاست و حقي را از ايشان مطالبه كرد، به قصد انتقام از پيامبر(ص)، شلاقي آماده كردند؛ ولي همين كه خواست قصاص كند بر بدن حضرت افتاد و شروع به گريه كرد و ايشان را عفو نمود و پيامبر(ص) فرمود او رفيق من در بهشت خواهد بود.
سپس به علي(ع) دستور داد، آن پولها را كه نزد يكي از زنان بود، بگيرد و ميان فقرا تقسيم كند.

فاطمه(س) و لحظۀ وداع با پدر
در لحظات آخر عمر پيامبر(ص)، فاطمه(س) بسيار گريان بود. پيامبر(ص) او را به نزديك خود طلبيد و مطالبي را به او گفت: كه فاطمه(س) گريه­اش شدت يافت. آنگاه مطلبي را به ايشان گفت: كه حضرت زهرا تبسم كرد. ايشان بر پاسخ سؤال ديگران فرمودند كه لحظۀ اول پيامبر(ص) فرمودند:
«در همين درد مي­ميرم» و در باب شادي و تبسم­اش فرمودند: تو اولين كس از اهل بيت(ع) من هستي كه به من ملحق مي­شود» و اين بود كه من تبسم كردم.
در لحظات واپسين عمر پيامبر(ص) سرش در دامان اميرالمؤمنين(ع) قرار داشت.

كفن و دفن پيامبر(ص)
هنگامه فوت پيامبر(ص) خليفه­ي دوم، بنابر عللي در بيرون خانه فرياد مي­زد كه پيامبر(ص) فوت نكرده و بسان حضرت عيسي(ع) پيش خداي خود رفته، در اين ميان يك نفر از اصحاب پيامبر(ص) اين آيه را خواند:
«و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الارسل أفإن مات أو قتل ...»
علي(ع) جسد مطهر پيامبر(ص) را غسل داد و كفن كرد؛ چون پيامبر(ص) سفارش كرده بود كه نزديكترين كس مرا غسل خواهد داد و اين شخص جز علي كسي نيست. سپس چهره آن حضرت را گشود در حالي كه سيلاب اشك از ديدگانش جاري بود. فرمود: «پدر و مادرم فدايت اي رسول خدا(ص) با رحلت تو رشته نبوت و وحي الهي و اخبار آسمانها قطع گرديد... اگر ما را به صبر و شكيبايي امر نمي­كرديد، آنقدر گريه مي­كردم كه سرچشمه اشك را مي­خشكانيد».
سپس در قبري كه توسط "ابوعبيده جراح" و "زيد بن سهل" آماده شده بود و در همان حجره­اي كه وفات يافته بود، در خانه­ي خودش به خاك سپرده شد.
برگرفته شده از وبلاگ مركزي اشتان سيستان وبلوچستان (همه باهم)
انتهاي پيام

دسته ها :
جمعه بیست و دوم 10 1391 1:44
قالَ عليه السلام : اءوَّلُ ما يُحاسَبُ الْعَبْدُ عَلَيْهِ، الصَّلاةُ، فَإ نْ صَحَّتْ لَهُ الصَّلاةُ صَحَّ ماسِواها، وَ إ نْ رُدَّتْ رُدَّ ماسِواها.
ترجمه :
فرمود: اوّلين عملى كه از انسان مورد محاسبه و بررسى قرار مى گيرد نماز است ، چنانچه صحيح و مقبول واقع شود، بقيه اعمال و عبادات نيز قبول مى گردد وگرنه مردود خواهد شد
مستدرك الوسائل : ج 3، ص 25، ح 4.

قالَ عليه السلام : فَرَضَاللّهُ عَلَى النِّساءِ فِى الْوُضُوءِ اءنْ تَبْدَءَالْمَرْئَةُ بِباطِنِ ذِراعِها وَالرَّجُلُ بِظاهِرِالذِّراعِ.
ترجمه :
فرمود: خداوند در وضو بر زنان لازم دانسته است كه از جلوى آرنج دست ، آب بريزند و مردان از پشت آرنج . (اين عمل از نظر فتواى مراجع تقليد مستحبّ مى باشد).
وسائل الشّيعة : ج 1، ص 467، ح 1238.

مَنْ زارَ قَبْرَ الْحُسَيْن ِعليه السلام بِشَطِّ الْفُراتِ، كانَ كَمَنْ زارَاللّهَ فَوْقَ عَرْشِهِ.
ترجمه :
فرمود: هر مؤ منى كه قبر امام حسين عليه السلام را كنار شطّ فرات در كربلاء زيارت كند همانند كسى است كه خداوند متعال را بر فراز عرش زيارت كرده باشد
مستدرك الوسائل : ج 10، ص 250، ح 38.
دسته ها : حديث و روايات
جمعه بیست و دوم 10 1391 1:26

سردار مظلوم
سكوت، سايه بر ذوالفقار كلامت نينداخت و صلح، شمشير فكرت را به نيام نكشاند.
نامت اى برادر زينب، بر جريده تاريخ، سرور آزاد مردان ماند. جانم فداى سال هاى غربت تو كه از طعنه دوستان و شماتت دشمنان، رويت به زردى گراييد.
ترس از ابهت انديشه ات، با دشمنان چنان كرد كه حتى خانه ات را محل توطئه كردند.
سردار مظلوم عشق! جز تو، كدامين سردار، در مأمن خانه اش آماج ستيز دشمنان شد و كدامين دلاور چون تو، به تيغ توطئه كشته شد؟!
عشق بى فرجام شيعه كه اشك ها تا ابد سراغ در خانه تو مى گيرند و ناله ها تا حشر، هم آواى سوگواران تواند، بعد از تو مباد خنده بر اهالى كوچه بنى هاشم! بعد از تو مباد زندگى بر مردمى كه در صلحت چانه چون عجوزه ها زدند!
پس از تو...
افسانه گويان عرب از تو خواهند سرود، آن هنگام كه بادهاى شمالى به سوگوارى تو مى آيند.
پسر فاطمه! جگر پاره ات قصه گوى افسانه هاى خونين عرب خواهد ماند تا آواز كودكان غم در باديه هاى حجاز باشد و مويه كوليان و آوارگان دشت هاى خشك عراق. مدينه بى تو عزاخانه اى بيش نيست اى برادر حسين! يتيمان، بعد از تو معنى كرامت و سخاوت را نخواهند فهميد.

دسته ها :
جمعه بیست و دوم 10 1391 1:7

شهاب مرادي
از ديرباز در حوزه هزار ساله نجف اشرف هفتم صفر را روز شهادت امام مجتبي عليه السلام مي دانند و شيعيان عراق و ساير كشورها نيز در اين روز براي سبط اكبر؛ امام مجتبي عليه السلام اقامه عزا مي كنند اما در ايران شهادت سبط اكبر بيست و هشتم صفر است همزمان با رحلت پيامبر اعظم. چرا؟ به دليل اختلاف روايت؛ دو قول براي روز شهادت امام حسن مجتبي نقل شده است:
1. بيست و هشتم صفر؛ بر اساس نقل شيخ كليني و شيخ مفيد و شيخ طبرسي. رضوان الله عليهم
2. هفتم صفر ؛بر اساس نقل شهيد اول ، كفعمي ، شيخ بهايي ، علامه مجلسي ، مرحوم صاحب جواهر ، شيخ كاشف الغطاء و محدث قمي. رضوان الله عليهم
هر چند حاج شيخ عبدالكريم حائري يزدي موسس معظم حوزه علميه قم فقط هفتم صفر براي امام مجتبي اقامه عزا مي كردند و به امر ايشان در آن روز بازار هم براي اقامه عزا تعطيل مي شده و هنوز هم در برخي از بيوت مراجع در قم روز هفتم صفر براي امام مجتبي روضه برپا مي شود اما همچنان در تقويم رسمي كشور هفتم صفر روز ولادت امام موسي بن جعفر عليهما السلام درج مي شود كه بنابر برخي پژوهش هاي انجام شده قطعا ماه ولادت ايشان ذي الحجه است و هفتم صفر ولادت آقا موسي بن جعفر سلام الله عليه نيست!
و اگر هم ولادت باشد نكته مهم اين است كه محرم و صفر ماه حزن اهل بيت است و بسياري از بزرگان ما مانند استاد فقيد ما آقاي مجتهدي رحمه الله تقيّد داشتدند كه در روز هفتم صفر مجلس روضه تشكيل شود و روضه امام مجتبي يا امام كاظم خوانده شود و تاكيد مي كردند اين روزها حتي اگر تولد امام معصوم هم باشد، روز سرور نيست، روزهاي اسارت اهل بيت امام حسين و ماه حزن است! و نكته جالبي كه مي فرمودند اين بود كه "چون ناصرالدين شاه تولدش در اين روز بود و براي اينكه روز تولدش مصادف با شبِ وفات امام جسن مجتبي نباشد تا بتوانند جشن بگيرند اين دست كاري را در تقويم كرده اند." كه در حد يك احتمال مي شود پذيرفت اما قابل تامل است چون واقعا تولد او در همين روز بوده ششم صفر و قبل از آن قول بيست و هشتم مرسوم نبوده و الان هم فقط منحصر به ايران است!
به هر حال سيره مراجع عظام و نظرشان در مورد جشن در ماه صفر همين است و عموم آنها با برگزاري مجلس شادي در ماه صفر كه ماه حزن اهل بيت است مخالف هستند.
چقدر خوب است كه فقط يك روز يعني هفتم صفر -با توجه به قوت اين قول- به شهادت امام مجتبي اختصاص داده شود تا هم با ساير شيعيان هماهنگ شويم و هم در ايام آخر صفر مجال كافي براي طرح مباحث هويتي و اعتقادي در مورد رسول خدا صلي الله عليه و آله باشد و هيچ يك از دو مناسبت، در يك روز، تحت الشعاع ديگري قرار نگيرد.

اين موضوع در دو جلسه اخير خطباي برتر كشور با حضور معاريف اهل منبر و رسانه در حوزه علميه قم مطرح و بحث شد و مقرر شد تا مراتب از سوي حوزه جهت طي مراحل قانوني به شوراي فرهنگ عمومي منعكس شود. البته اصلاح اين قبيل موارد بيشتر به اهتمام همه ما خصوصا اهالي منبر و هيئتي ها برمي گردد كه لازم است به اين موضوع و اهميت آن توجه كنند.


دسته ها :
جمعه بیست و دوم 10 1391 1:5
X