بند هشتادو هفت
اين بند مخصوص قولنج است
اگر زياد قوليج مي شويد
اي بند را بخوانيد
و اينك امشب .....
كودك شش ماهه
عطش
مادر بي تاب
عطش
عمه بي نوا
عطش
نازدانه هاي اهل بيت
عطش
مي داني يعني چه ؟
شش ماه
شير خوار
شب عطش
راه فرات بسته شد .
نه تنها فاطمه بلكه اهل اسمان دل شكسته شدند
اب بر ال بني هاشم حرام شد
مهريه مادر
اب
اب
اب
دشمن
خيمه
حرم
گريه .......گريه ............
گريه....و باز هم گريه
زن ها و بچه ها .....
گريه .......اب ...عطش
و او تلظي مي كرد
چون ماهي ها. لب ها را بازو بسته مي كرد .
شايد براي اب . يك قطره بسش بود
اما سنگدلان نشنيدن ........
حرمله.........سفيدي گلو
عظيم ترين مصيبت براي امام حسين(ع)
دست هارا زير گردنش گرفت
و ان خون هارا به اسمان پاشيد
حتي يك قطره از خونش به زمين نچكيد همه به اسمان رفت
شايد ان يك مشت همه خون علي اصغر بود
روزي كه در جام شفق مل كرد خورشيد
بر خشك چوب نيزهها گل كرد خورشيد
شيد و شفق را چون صدف در آب ديدم
خورشيد را بر نيزه گوئي خواب ديدم
خورشيد را بر نيزه؟ آري اينچنين است
خورشيد را بر نيزه ديدن سهمگين است
بر صخره از سيب زنخ بر ميتوان ديد
خورشيد را بر نيزه كمتر ميتوان ديد
در جام من مي پيش تر كن ساقي امشب
با من مدارا بيشتر كن ساقي امشب
بر آبخورد آخر مقدَّم تشنگانند
مي ده حريفانم صبوري ميتوانند
اين تازه رويان كهنه رندان زمينند
با ناشكيبايان صبوري را قرينند
من صحبت شب تا سحوري كي توانم
من زخم دارم من صبوري كي توانم
تسكين ظلمت شهر كوران را مبارك
ساقي سلامت اين صبوران را مبارك
من زخمهاي كهنه دارم بي شكيبم
من گرچه اينجا آشيان دارم غريبم
من با صبوري كينه ديرينه دارم
من زخم داغ آدم اندر سينه دارم
من زخمدار تيغ قابيلم برادر
ميراثخوار رنج هابيلم برادر
يوسف مرا فرزند مادر بود در چاه
يحيي! مرا يحيي برادر بود در چاه
از نيل با موسي بيابانگرد بودم
بر دار با عيسي شريك درد بودم
من با محمد از يتيمي عهد كردم
با عاشقي ميثاق خون در مهد كردم
بر ثور شب با عنكبوتان ميتنيدم
در چاه كوفه واي حيدر ميشنيدم
بر ريگ صحرا با اباذر پويه كردم
عمار وَش چون ابر و دريا مويه كردم
تاوان مستي همچو اشتر باز راندم
با ميثم از معراج دار آواز خواندم
من تلخي صبر خدا در جام دارم
صفراي رنج مجتبي در كام دارم
من زخم خوردم صبر كردم دير كردم
من با حسين از كربلا شبگير كردم
آن روز در جام شفق مل كرد خورشيد
بر خشك چوب نيزهها گل كرد خورشيد
فريادهاي خسته سر بر اوج ميزد
وادي به وادي خون پاكان موج ميزد
بي درد مردم ما خدا، بي درد مردم
نامرد مردم ما خدا، نامرد مردم
از پا حسين افتاد و ما برپاي بوديم
زينب اسيري رفت و ما بر جاي بوديم
از دست ما بر ريگ صحرا نطع كردند
دست علمدار خدا را قطع كردند
نوباوهگان مصطفي را سربريدند
مرغان بستان خدا را سربريدند
دربر گريز باغ زهرا برگ كرديم
زنجير خائيديم و صبر مرگ كرديم
چون بيوهگان ننگ سلامت ماند برما
تاوان اين خون تا قيامت ماند برما
روزي كه در جام شفق مل كرد خورشيد
بر خشك چوب نيزهها گل كرد خورشيد
عزاداري و مجالس تعزيه، يكي از عناصر و عوامل برجستهاي است تا آموزههاي نظري و عملي امامان راستين، به نسلهاي آينده منتقل شود.
فلسفه عزاداري براي ائمه (عليهم السلام)
فلسفه و حكمت عزاداري را ميتوان در امور ذيل، رهيابي كرد:
الف. محبت و دوستي: قرآن و روايات، دوستي خاندان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله) و اهلبيت (عليهم السلام) را بر مسلمانان واجب كرده است. ( شوري، آيه 23؛ هود ، آيه 29؛ ميزانالحكمه، ج 2، ص 236) روشن است كه دوستي لوازمي دارد و محبّ صادق، كسي است كه شرط دوستي را به جا آورد. يكي از مهمترين لوازم دوستي، هم دردي و هم دلي با دوستان در مواقع سوگ يا شادي آنان است؛( المحبة في الكتاب والسنة، ص 169 - 170 و 181 - 182). از اين رو در احاديث، بر برپايي جشن و سرور در ايام شادي اهلبيت (عليهم السلام) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأكيد فراوان شده است.
حضرت علي (عليه السلام) در روايتي ميفرمايد: «شيعه و پيروان ما در شادي و حزن ما شريكند». «يفرحون لفرحنا و يحزنون لحزننا»( بحارالانوار، ج 44، ص 287.) امام صادق (عليه السلام) نيز فرمودند:. «شيعيان ما پارهاي از خود ما بوده واز زيادي گل ما خلق شدهاند؛ آنچه كه ما را بدحال يا خوشحال ميسازد، آنان را بدحال و خوشحال ميگرداند.» ( امالي، ص 305)
اين وظيفه عقلاني و شرعي، ايجاب ميكند كه در ايام عزاداري اهلبيت (عليهم السلام)، حزن و اندوه خود را به «زبان حال»؛ يعني، با اشك، آه و ناله و زاري، از نظر خوراك، با كم خوردن و كم آشاميدن مانند افراد غمزدهطبق فرموده امام صادق (عليه السلام) به معاوية بن وهب، «عزاداران سيدالشهدا در روز عاشورا از آب و غذا دوري جويند تا آن كه يك ساعت از وقت فضيلت نماز عصر بگذرد، و در حد لزوم به غذاي معمول صاحبان مصيبت، سدّ جوع و عطش كنند».( تاريخ النياحة الامام الشهيد الحسين بن علي، ج 1، صص 157-159). و از نظر پوشاك، با پوشيدن لباسي كه از حيث جنس و رنگ و نحوه پوشش در عرف، حكايتگر اندوه و ناراحتي است، آشكار سازيم.
ب. انسانسازي: از آنجا كه در فرهنگ شيعي، عزاداري بايد از سر معرفت و شناخت باشد؛ همدردي با آن عزيزان، در واقع يادآوري فضايل، مناقب و آرمانهاي آنان بوده و بدين شكل، آدمي را به سمت الگوگيري و الگوپذيري از آنان سوق ميدهد.
فردي كه با معرفت در مجالس عزاداري، شركت ميكند؛ شعور و شور، شناخت و عاطفه را درهم ميآميزد و در پرتو آن، انگيزهاي قوي در او پديدار گشته و هنگام خروج از مراسم عزاداري، مانند محبي ميشود كه فعّال و شتابان، به دنبال پياده كردن اوصاف محبوب در وجود خويشتن است.
ج. جامعهسازي: هنگامي كه مجلس عزاداري، موجب انسانسازي گشت؛ تغيير دروني انسان به عرصه جامعه نيز كشيده ميشود و آدمي ميكوشد تا آرمانهاي اهلبيت (عليهم السلام) را در جامعه حكمفرما كند.
به بيان ديگر، عزاداري بر اهلبيت (عليهم السلام)؛ در واقع با يك واسطه زمينه را براي حفظ آرمانهاي آنان و پياده كردن آنها فراهم ميسازد. به همين دليل ميتوان گفت: يكي از حكمتهاي عزاداري، ساختن جامعه براساس الگوي ارائه شده از سوي اسلام است.
د. انتقالدهنده فرهنگ شيعي به نسل بعد: كسي نميتواند منكر اين حقيقت شود كه نسل جديد در سنين كودكي، در مجالس عزاداري با فرهنگ اهلبيت (عليهم السلام) آشنا ميشوند. به راستي عزاداري و مجالس تعزيه، يكي از عناصر و عوامل برجستهاي است تا آموزههاي نظري و عملي امامان راستين، به نسلهاي آينده منتقل شود. مراسم عزاداري، به دليل قالب و محتوا، بهترين راه براي تعليم و تربيت نسل جديد و آشنايي آنان با گفتار و كردار اهلبيت (عليهم السلام) است.
بعد از اين مقدمه اين نوشتار را با چند پرسش و پاسخ در باب عزاداري ادامه مي دهيم:
سوال: آيا كراهتي كه در پوشيدن مشكي وجود دارد، لباس عزايِ امام حسين عليهالسلام را هم شامل ميشود؟
جواب: پوشيدن لباس سياه در عزاي امام حسين عليهالسلام مطلوب است.
آيت الله صافي گلپايگاني(مد ظله)
جواب: اگر موجب وهن مذهب يا مۆمنين يا مراسم عزادارى معصومين «عليهم السلام» باشد، جايز نيست و در هر حال بهتر است مۆمنين مراعات شۆون عزادارى معصومين «عليهم السلام» بويژه سيد و سالار شهيدان اباعبدالله الحسين «عليه السلام» را بنمايند.
آية الله خامنه اي(مد ظله)
جواب: عزاداري خامس آل عبا از مهمترين شعائر ديني و رمز بقاي تشيع مي باشد ولي بر عزاداران عزيز لازم است از كارهايي كه موجب وهن مذهب مي گردد و يا آسيبي به بدن آنها وارد مي كند خودداري كنند.
آية الله مكارم شيرازي (دام ظله)
شرافت انسان به نزاهت اوست
حضرت علي ( عليه السلام ) كلامي دارند كه در آن كلام شرافت انسان را به نزاهت او مي دانند ، اما آيا تا به حال اين واژه (نزاهت) به گوش شما خورده است؟ نزاهت چيست كه حضرت شرافت آدمي را بدان دانسته ؟ چگونه نزاهت حاصل مي شود؟
معناي نزاهت:
نزاهت به معناي دوري از بدي ، خالي بودن از نادرستي و ناپاكي و طهارت در امور مختلف است.
مفهوم و جايگاه نزاهت:
نزاهت از جمله كمالات انساني است كه گذشته از ارزش ذاتي، بستر ديگر كمالات محسوب مي شود يعني تفكر ، گفتار و كردار آدمي در زمينه آن به بار مي نشيند. و زمين پاك گياهانش به اذن پروردگارش بر مي آيد و آن زمين كه نا پاك است جز حاصلي ناچيز و بي فايده بر نمي آورد. سخن و عمل پاك زمين پاك مي خواهد . اگر امام وجود كه قلب است پاك شود انديشه و سخن و عمل نيز منزه مي شود. حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايند: قلبت را به اندرز زنده دار به پاسايي بميران و به يقين نيرو بخش به حكمت روشن گردان و به ياد مرگ رامش ساز. ( نهج البلاغه، نامه 31 ) چرا كه اگر قلب نزاهت يابد راه نزاهت ديگر اعضا و جوارح و وجوه مختلف انسان هموار مي شود . نزاهت از چنان مرتبه ايي در رشد و تعالي آدمي برخوردار است كه امام مي فرمايند: ارزش مرد جهادگر كشته شده در راه خدا بيشتر نيست از انسان پارسا كه معصيت كردن را تواند ، ليكن پارسا ماند و چنان است كه گويي پارسا فرشته ايي از فرشته هاست.( همان، حكمت 474)
دين و نزاهت:
بناي دين در اين است كه آدميان به كمالات شايسته خود برسند . پاك شدن از پستي ها ، اتصاف به زيبايي ها ، نيكي ها و خوبي ها از بهترين اهداف نظام هاي ديني و اخلاقي ا ست. ساختار دين به تمامي ساختاري نزاهت آور است . اگر بپذيريم كه بزرگترين آفت جان و حقيقت انسان شرك و كبر است ، ساختار دين در جهت منزه ساختن انسان از اين دو خصيصه است . حضرت علي ( عليه السلام ) ساختار دين را چنين معرفي مي كنند: خداوند ايمان را براي پاكي از شرك ورزيدن و نماز را براي پرهيز از خود بزرگ بيني واجب كرده است . ( همان، حكمت 252)
انساني كه درك درست از زندگي و جايگاه خويش در نظام هستي داشته باشد بنا را بر نزاهت در همه امور قرار مي دهد و طهارت نفس را بر همه چيز مقدم قرار مي دهد چنانكه حضرت امير مي فرمايند: نزاهت از خصلت هاي نفوس پاك است و اگر از گناهان پاكيزگي جوييد خداوند شما را دوست مي دارد.
بستر نزاهت:
هرچه انسان بهره بيشتري از كمال آزادگي و حكمت و رحمت داشت باشد ، آمادگي اش براي به بار نشستن نزاهت بيشتر خواهد بود. انساني كه در قيد و بند دنيا و در اسارت خواسته هاي دنيايي و حيواني نيست و از نور علم ، حكمت و معرفت بر خوردار است و ديگران نيز از سعه وجودي او بهره مند هستند به نزاهت و طهارت درون و برون دست خواهد يافت و او فردي است كه مورد لطف و رحمت خداوند حكيم قرار گرفته است.
حضرت فرموده ، ميوه حمت پاكيزگي جستن از دنيا و شيفتگي به جنت المأوي است.
راه دستيابي به نزاهت:
تا نگاه و فهم شرك آلود آدمي درست نشود و انسان درنيابد كه در عالم وجود يك حقيقت بيشتر نيست و جز خداي قادر متعال را حول قوه ايي نيست، ديدگاه، رفتار و سلوك انسان اصلاح نمي شود. با اصلاح نشدن رفتار آدمي انسان نيز به نزاهت دست نخواهد يافت.
آداب و آيين ديني نيز در همين سمت و سو قرار دارند چنانكه از مهمترين نقش هاي پنج وعده نماز واجب در شبانه روز و روزه گرفتن در ماه مبارك رمضان و ساير قوانين ديگر ، ايجاد نزاهت و طهارت همه جانبه است. در سفارش گوناگون امير مومنان (عليه السلام)، به اين حقيقت اشاره شده كه راه نزاهت در پرتو معرفت به حق، خداترسي، پرواپيشگي و خود نگهداري، روشن و هموار مي شود . به همين خاطر است كه حضرت فراوان به تقواي الهي توصيه مي كنند تا انسان بدين وسيله به نزاهت و طهارت شايسته خود برسد ؛ چنانكه فرموده است: داروي درد دل ها تقواي الهي است ، تقواي الهي موجب بينايي درون كور شماست، در حال بيماري كالبدهايتان زاييده فساد سينه هايتان است، پليدي جان هايتان را پاك كننده و تاريكي ديده هايتان را روشني بخشنده است. ( نهج البلاغه ، خطبه 198) همچنين مي فرمايند: پرهيزگاري و خودنگهداري ، فراهم آورنده نزاهت و عفت است.
تقواي الهي و پرواپيشگي حقيقتي نزاهت آور است و اين تقوا ، تقواي بصيرت و دانايي و مصونيت است نه جهل و محدوديت. تقواي الهي جان و تن آدمي را پاك مي سازد ؛ يعني وجودي كه نزاهت در همه چيزش يعني انديشه ، نيت، اراده ، سخن و عمل جاري است . كمال آدمي در اين است كه نزاهتش همه جانبه باشد يعني نزاهت بايد در همه ابعاد فردي ، اجتماعي، خانوادگي، سياسي،و ... نمايان باشد.
بنابراين براي حاصل شدن نزاهت بايد دو راه را پيشه خود قرار داد؛ يكي راه علم و معرفت است كه در پناه دانايي، انسان معترف به يگانگي خدا مي گردد و شرك و كبر را از ياد مي برد و ديگري از طريق عمل به احكام و حدود الهي مي باشد و اين دو در كنا هم نتيجه بخش خواهند بود.
منابع:
1. نهج البلاغه ترجمه دشتي
2.طاير فرخ پي، مصطفي دلشاد تهراني، نشر دريا
3.تفسير موضوعي نهج البلاغه ، مصطفي دلشاد تهراني ، نشر معارف
واينك امشب......
غريب مدينه
غربت
غم يتيمي
عمو و بازامانت داري
قاسم ابن الحسن
13 بهار از عمرش گذشته
هنگام داماديش است
عمو برايش ارزوها دارد
عمه
مادر هرچه به عمو التماس كردم نشد
مادر غم را در چهره پسر مي بيند طاقت نمي اورد
نگران نباش پسرم الان خودم درست مي كنم
از جاي خود بلند مي شود
يك امانت پيش من داري
بازوبند را به دستش مي بندد
اين امانت پدرت هست حالا برو
وعمو با يدن بازوبند و خواندن نامه برادر رضا مي شود
و قاسم اذن جنگ مي گيرد.
بي بي ها ي حرم اورا اماده مي كنند
و او راهي مي شود
وعمو تنها مي ماند .
و صداي عمو حسين به گوش مي رسد
خدايا چگونه عموخودرا به بالاي سر قاسم رساند
و قاسم زير سم اسب ها .............
قاسمم چه قد كشيده اي پسرم