ويژه ولادت امام رضا
حاج محمود كريمي
حاج حسن خلج
حاج محمد رضا طاهري
حاج عبدالرضا هلالي
حاج حسين سيب سرخي
و
.....
فايل در ادامه مطلب
شهادت امام:
در نحوه به شهادت رسيدن امام نقل شده است كه مأمون به يكي از خدمتكاران خويش دستور داده بود تا ناخنهاي دستش را بلند نگه دارد و بعد به او دستور داد تا دست خود را به زهر مخصوصي آلوده كند و در بين ناخنهايش زهر قرار دهد و اناري را با دستان زهرآلودش دانه كند و او دستور مأمون را اجابت كرد. مأمون نيز انار زهرآلوده را خدمت حضرت گذارد و اصرار كرد كه امام از آن انار تناول كنند. اما حضرت از خوردن امتناع فرمودند و مأمون اصرار كرد تا جايي كه حضرت را تهديد به مرگ نمود و حضرت به جبر، قدري از آن انار مسموم تناول فرمودند. بعد از گذشت چند ساعت زهر اثر كرد و حال حضرت دگرگون گرديد و صبح روز بعد در سحرگاه روز 29 صفر سال 203 هجري قمري امام رضا (عليه السلام) به شهادت رسيدند.
تدفين امام:
به قدرت و اراده الهي امام جواد (عليه السلام) فرزند و امام بعد از آن حضرت به دور از چشم دشمنان، بدن مطهر ايشان را غسل داده و بر آن نماز گذاردند و پيكر پاك ايشان با مشايعت بسياري از شيعيان و دوستداران آن حضرت در مشهد دفن گرديد و قرنهاست كه مزار اين امام بزرگوار مايه بركت و مباهات ايرانيان است
مختصري از كلمات حكمتآميز امام:
امام فرمودند: "دوست هر كس عقل اوست و دشمن هر كس جهل و ناداني و حماقت است."
امام فرمودند: "علم و دانش همانند گنجي ميماند كه كليد آن سؤال است، پس بپرسيد. خداوند شما را رحمت كند زيرا در اين امر چهار طايفه داراي اجر ميباشند: 1- سؤال كننده 2- آموزنده 3- شنونده 4- پاسخ دهنده."
امام فرمودند: "مهرورزي و دوستي با مردم نصف عقل است."
امام فرمودند: "چيزي نيست كه چشمانت آنرا بنگرد مگر آنكه در آن پند و اندرزي است."
امام فرمودند: "نظافت و پاكيزگي از اخلاق پيامبران است."
اخلاق و منش امام:
خصوصيات اخلاقي و زهد و تقواي آن حضرت به گونهاي بود كه حتي دشمنان خويش را نيز شيفته و مجذوب خود كرده بود. با مردم در نهايت ادب تواضع و مهرباني رفتار ميكرد و هيچ گاه خود را از مردم جدا نمينمود.
يكي از ياران امام ميگويد: "هيچ گاه نديدم كه امام رضا (عليه السلام) در سخن بر كسي جفا ورزد و نيز نديدم كه سخن كسي را پيش از تمام شدن قطع كند. هرگز نيازمندي را كه ميتوانست نيازش را برآورده سازد رد نميكرد در حضور ديگري پايش را دراز نميفرمود. هرگز نديدم به كسي از خدمتكارانش بدگويي كند. خنده او قهقهه نبود بلكه تبسم ميفرمود. چون سفره غذا به ميان ميآمد، همه افراد خانه حتي دربان و مهتر را نيز بر سر سفره خويش مينشاند و آنان همراه با امام غذا ميخوردند. شبها كم ميخوابيد و بسياري از شبها را به عبادت ميگذراند. بسيار روزه ميگرفت و روزه سه روز در ماه را ترك نميكرد. كار خير و انفاق پنهان بسيار داشت. بيشتر در شبهاي تاريك، مخفيانه به فقرا كمك ميكرد."(5) يكي ديگر از ياران ايشان ميگويد: "فرش آن حضرت در تابستان حصير و در زمستان پلاسي بود. لباس او در خانه درشت و خشن بود، اما هنگامي كه در مجالس عمومي شركت ميكرد، خود را ميآراست (لباسهاي خوب و متعارف ميپوشيد).(6) شبي امام ميهمان داشت، در ميان صحبت چراغ ايرادي پيدا كرد، ميهمان امام دست پيش آورد تا چراغ را درست كند، اما امام نگذاشت و خود اين كار را انجام داد و فرمود: "ما گروهي هستيم كه ميهمانان خود را به كار نميگيريم."(7)
شخصي به امام عرض كرد: "به خدا سوگند هيچكس در روي زمين از جهت برتري و شرافت اجداد، به شما نميرسد." امام فرمودند:" تقوي به آنان شرافت داد و اطاعت پروردگار، آنان را بزرگوار ساخت."(8)
مردي از اهالي بلخ ميگويد: "در سفر خراسان با امام رضا (عليه السلام) همراه بودم. روزي سفره گسترده بودند و امام همه خدمتگزاران حتي سياهان را بر آن سفره نشاند تا همراه ايشان غذا بخورند. من به امام عرض كردم: "فدايت شوم بهتر است اينان بر سفرهاي جداگانه بنشينند." امام فرمود: "ساكت باش، پروردگار همه يكي است. پدر و مادر همه يكي است و پاداش هم به اعمال است."(9)
ياسر، خادم حضرت ميگويد: «امام رضا (عليه السلام) به ما فرموده بود: "اگر بالاي سرتان ايستادم (و شما را براي كاري طلبيدم) و شما مشغول غذا خوردن بوديد بر نخيزيد تا غذايتان تمام شود. به همين جهت بسيار اتفاق ميافتاد كه امام ما را صدا ميكرد و در پاسخ او ميگفتند: "به غذا خوردن مشغولند." و آن گرامي ميفرمود: "بگذاريد غذايشان تمام شود."»(10)
يكبار غريبي خدمت امام رسيد و سلام كرد و گفت: "من از دوستداران شما و پدران و اجدادتان هستم. از حج بازگشتهام و خرجي راه را تمام كردهام اگر مايليد مبلغي به من مرحمت كنيد تا خود را به وطنم برسانم و در آنجا معادل همان مبلغ را صدقه خواهم داد زيرا من در شهر خويش فقير نيستم و اينك در سفر نيازمند ماندهام." امام برخاست و به اطاقي ديگر رفت و از پشت در دست خويش را بيرون آورد و فرمود: "اين دويست دينار را بگير و توشه راه كن و لازم نيست كه از جانب من معادل آن صدقه دهي."
آن شخص نيز دينارها را گرفت و رفت. از امام پرسيدند: "چرا چنين كرديد كه شما را هنگام گرفتن دينارها نبيند؟" فرمود: "تا شرمندگي نياز و سوال را در او نبينم."(11)
امامان معصوم و گرامي ما در تربيت پيروان و راهنمايي ايشان تنها به گفتار اكتفا نميكردند و در مورد اعمال آنان توجه و مراقبت ويژه اي مبذول ميداشتند.
يكي از ياران امام رضا (عليه السلام) ميگويد: «روزي همراه امام به خانه ايشان رفتم. غلامان حضرت مشغول بنايي بودند. امام در ميان آنها غريبهاي ديد و پرسيد: "اين كيست؟" عرض كردند: "به ما كمك ميكند و به او دستمزدي خواهيم داد." امام فرمود: "مزدش را تعيين كردهايد؟" گفتند: "نه هر چه بدهيم ميپذيرد." امام برآشفت و به من فرمود: "من بارها به اينها گفتهام كه هيچكس را نياوريد مگر آنكه قبلا مزدش را تعيين كنيد و قرارداد ببنديد. كسي كه بدون قرارداد و تعيين مزد، كاري انجام ميدهد، اگر سه برابر مزدش را بدهي باز گمان ميكند مزدش را كم دادهاي ولي اگر قرارداد ببندي و به مقدار معين شده بپردازي از تو خشنود خواهد بود كه طبق قرار عمل كردهاي و در اين صورت اگر بيش از مقدار تعيين شده چيزي به او بدهي، هر چند كم و ناچيز باشد؛ ميفهمد كه بيشتر پرداختهاي و سپاسگزار خواهد بود."»(12)
خادم حضرت ميگويد: «روزي خدمتكاران ميوهاي ميخوردند. آنها ميوه را به تمامي نخورده و باقي آنرا دور ريختند. حضرت رضا (عليه السلام) به آنها فرمود: "سبحان الله اگر شما از آن بينياز هستيد، آنرا به كساني كه بدان نيازمندند بدهيد."»
بند سي و دوم
اگر مشغول كار يا درس هستيد
و دوست داريد درجه تان بالا تر برود
هميشه اين بند را بخوانيد
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
وَأَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَمِنْ رِبَاطِ الْخَيلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَعَدُوَّكُمْ وَآخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لَا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يعْلَمُهُمْ وَمَا تُنْفِقُوا مِنْ شَيءٍ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يوَفَّ إِلَيكُمْ وَأَنْتُمْ لَا تُظْلَمُونَ(الأنفال/60)
صدق الله العلي العظيم
ولايت عهدي
باري، چون حضرت رضا (عليه السلام) وارد مرو شدند، مأمون از ايشان استقبال شاياني كرد و در مجلسي كه همه اركان دولت حضور داشتند صحبت كرد و گفت: "همه بدانند من در آل عباس و آل علي (عليه السلام) هيچ كس را بهتر و صاحب حقتر به امر خلافت از علي بن موسي رضا (عليه السلام) نديدم." پس از آن به حضرت رو كرد و گفت: "تصميم گرفتهام كه خود را از خلافت خلع كنم و آن را به شما واگذار نمايم." حضرت فرمودند: "اگر خلافت را خدا براي تو قرار داده جايز نيست كه به ديگري ببخشي و اگر خلافت از آن تو نيست، تو چه اختياري داري كه به ديگري تفويض نمايي." مأمون بر خواسته خود پافشاري كرد و بر امام اصرار ورزيد. اما امام فرمودند: "هرگز قبول نخواهم كرد." وقتي مأمون مأيوس شد گفت: "پس ولايت عهدي را قبول كن تا بعد از من شما خليفه و جانشين من باشيد." اين اصرار مأمون و انكار امام تا دو ماه طول كشيد و حضرت قبول نميفرمودند و ميگفتند: "از پدرانم شنيدم، من قبل از تو از دنيا خواهم رفت و مرا با زهر شهيد خواهند كرد و بر من ملائك زمين و آسمان خواهند گريست و در وادي غربت در كنار هارون الرشيد دفن خواهم شد." اما مأمون بر اين امر پافشاري نمود تا آنجاكه مخفيانه و در مجلس خصوصي حضرت را تهديد به مرگ كرد. لذا حضرت فرمودند: "اينك كه مجبورم، قبول ميكنم به شرط آنكه كسي را نصب يا عزل نكنم و رسمي را تغيير ندهم و سنتي را نشكنم و از دور بر بساط خلافت نظر داشته باشم." مأمون با اين شرط راضي شد. پس از آن حضرت، دست را به سوي آسمان بلند كردند و فرمودند: "خداوندا! تو ميداني كه مرا به اكراه وادار نمودند و به اجبار اين امر را اختيار كردم؛ پس مرا مؤاخذه نكن همان گونه كه دو پيغمبر خود يوسف و دانيال را هنگام قبول ولايت پادشاهان زمان خود مؤاخذه نكردي. خداوندا، عهدي نيست جز عهد تو و ولايتي نيست مگر از جانب تو، پس به من توفيق ده كه دين تو را برپا دارم و سنت پيامبر تو را زنده نگاه دارم. همانا كه تو نيكو مولا و نيكو ياوري هستي."
در طول سفر امام به مرو، هر كجا توقف ميفرمودند، بركات زيادي شامل حال مردم آن منطقه ميشد. از جمله هنگاميكه امام در مسير حركت خود وارد نيشابور شدند و در حالي كه در محملي قرار داشتند از وسط شهر نيشابور عبور كردند. مردم زيادي كه خبر ورود امام به نيشابور را شنيده بودند، همگي به استقبال حضرت آمدند. در اين هنگام دو تن از علما و حافظان حديث نبوي، به همراه گروههاي بيشماري از طالبان علم و اهل حديث و درايت، مهار مركب را گرفته و عرضه داشتند: "اي امام بزرگ و اي فرزند امامان بزرگوار، تو را به حق پدران پاك و اجداد بزرگوارت سوگند ميدهيم كه رخسار فرخنده خويش را به ما نشان دهي و حديثي از پدران و جد بزرگوارتان، پيامبر خدا، براي ما بيان فرمايي تا يادگاري نزد ما باشد." امام دستور توقف مركب را دادند و ديدگان مردم به مشاهده طلعت مبارك امام روشن گرديد. مردم از مشاهده جمال حضرت بسيار شاد شدند به طوري كه بعضي از شدت شوق ميگريستند و آنهايي كه نزديك ايشان بودند، بر مركب امام بوسه ميزدند. ولوله عظيمي در شهر طنين افكنده بود به طوري كه بزرگان شهر با صداي بلند از مردم ميخواستند كه سكوت نمايند تا حديثي از آن حضرت بشنوند. تا اينكه پس از مدتي مردم ساكت شدند و حضرت حديث ذيل را كلمه به كلمه از قول پدر گراميشان و از قول اجداد طاهرينشان به نقل از رسول خدا و به نقل از جبرائيل از سوي حضرت حق سبحانه و تعالي املاء فرمودند: "كلمه لاالهالاالله حصار من است پس هر كس آن را بگويد داخل حصار من شده و كسي كه داخل حصار من گردد ايمن از عذاب من خواهد بود." سپس امام فرمودند: "اما اين شروطي دارد و من، خود، از جمله آن شروط هستم."
اين حديث بيانگر اين است كه از شروط اقرار به كلمه لاالهالاالله كه مقوم اصل توحيد در دين ميباشد، اقرار به امامت آن حضرت و اطاعت و پذيرش گفتار و رفتار امام ميباشد كه از جانب خداوند تعالي تعيين شده است. در حقيقت امام شرط رهايي از عذاب الهي را توحيد و شرط توحيد را قبول ولايت و امامت ميدانند.
سفر به سوي خراسان:
مأمون براي عملي كردن اهداف ذكر شده چند تن از مأموران مخصوص خود را به مدينه، خدمت حضرت رضا (عليه السلام) فرستاد تا حضرت را به اجبار به سوي خراسان روانه كنند. همچنين دستور داد حضرتش را از راهي كه كمتر با شيعيان برخورد داشته باشد، بياورند. مسير اصلي در آن زمان راه كوفه، جبل، كرمانشاه و قم بوده است كه نقاط شيعهنشين و مراكز قدرت شيعيان بود. مأمون احتمال ميداد كه ممكن است شيعيان با مشاهده امام در ميان خود به شور و هيجان آيند و مانع حركت ايشان شوند و بخواهند آن حضرت را در ميان خود نگه دارند كه در اين صورت مشكلات حكومت چند برابر ميشد. لذا امام را از مسير بصره، اهواز و فارس به سوي مرو حركت داد.ماموران او نيز پيوسته حضرت را زير نظر داشتند و اعمال امام را به او گزارش ميدادند.
اوضاع سياسي در زمان امام
مدت امامت امام هشتم در حدود بيست سال بود كه ميتوان آن را به سه بخش جداگانه تقسيم كرد:
ده سال اول امامت آن حضرت، كه همزمان بود با زمامداري هارون.
1- پنج سال بعد از آن كه مقارن با خلافت امين بود.
2- پنج سال آخر امامت آن بزرگوار كه مصادف با خلافت مأمون و تسلط او بر قلمرو اسلامي آن روز بود.
مدتي از روزگار زندگاني امام رضا (عليه السلام) همزمان با خلافت هارون الرشيد بود. در اين زمان است كه مصيبت دردناك شهادت پدر بزرگوارشان و ديگر مصيبتهاي اسفبار براي علويان (سادات و نوادگان اميرالمؤمنين) واقع شده است. در آن زمان كوششهاي فراواني در تحريك هارون براي كشتن امام رضا (عليه السلام) ميشد تا آنجا كه در نهايت هارون تصميم بر قتل امام گرفت؛ اما فرصت نيافت نقشه خود را عملي كند. بعد از وفات هارون فرزندش امين به خلافت رسيد. در اين زمان به علت مرگ هارون ضعف و تزلزل بر حكومت سايه افكنده بود و اين تزلزل و غرق بودن امين در فساد و تباهي باعث شده بود كه او و دستگاه حكومت، از توجه به سوي امام و پيگيري امر ايشان بازمانند. از اين رو ميتوانيم اين دوره را در زندگي امام دوران آرامش بناميم.
اما سرانجام مأمون عباسي توانست برادر خود امين را شكست داده و او را به قتل برساند و لباس قدرت را به تن نمايد و توانسته بود با سركوب شورشيان فرمان خود را در اطراف و اكناف مملكت اسلامي جاري كند. وي حكومت ايالت عراق را به يكي از عمال خويش واگذار كرده بود و خود در مرو اقامت گزيد و فضل بن سهل را كه مردي بسيار سياستمدار بود، وزير و مشاور خويش قرار داد. اما خطري كه حكومت او را تهديد ميكرد علويان بودند كه بعد از قرني تحمل شكنجه و قتل و غارت، اكنون با استفاده از فرصت دو دستگي در خلافت، هر يك به عناوين مختلف در خفا و آشكار عَلم مخالفت با مأمون را برافراشته و خواهان براندازي حكومت عباسي بودند؛ به علاوه آنان در جلب توجه افكار عمومي مسلمين به سوي خود، و كسب حمايت آنها موفق گرديده بودند و دليل آشكار بر اين مدعا اين است كه هر جا علويان بر ضد حكومت عباسيان قيام و شورش ميكردند، انبوه مردم از هر طبقه دعوت آنان را اجابت كرده و به ياري آنها بر ميخواستند و اين، بر اثر ستمها و نارواييها و انواع شكنجههاي دردناكي بود كه مردم و بخصوص علويان از دستگاه حكومت عباسي ديده بودند. از اين رو مأمون درصدد بر آمده بود تا موجبات برخورد با علويان را برطرف كند. بويژه كه او تصميم داشت تشنجات و بحرانهايي را كه موجب ضعف حكومت او شده بود از ميان بردارد و براي استقرار پايههاي قدرت خود، محيط را امن و آرام سازد. لذا با مشورت وزير خود فضل بن سهل تصميم گرفت تا دست به خدعهاي بزند. او تصميم گرفت تا خلافت را به امام پيشنهاد دهد و خود از خلافت به نفع امام كنارهگيري كند، زيرا حساب ميكرد نتيجه از دو حال بيرون نيست، يا امام ميپذيرد و يا نميپذيرد و در هر دو حال براي خود او و خلافت عباسيان، پيروزي است. زيرا اگر بپذيرد ناگزير، بنابر شرطي كه مأمون قرار ميداد ولايت عهدي آن حضرت را خواهد داشت و همين امر مشروعيت خلافت او را پس از امام نزد تمامي گروهها و فرقههاي مسلمانان تضمين ميكرد. بديهي است براي مأمون آسان بود در مقام ولايتعهدي بدون اين كه كسي آگاه شود، امام را از ميان بردارد تا حكومت به صورت شرعي و قانوني به او بازگردد. در اين صورت علويان با خشنودي به حكومت مينگريستند و شيعيان خلافت او را شرعي تلقي ميكردند و او را به عنوان جانشين امام ميپذيرفتند. از طرف ديگر چون مردم حكومت را مورد تاييد امام ميدانستند لذا قيامهايي كه بر ضد حكومت ميشد جاذبه و مشروعيت خود را از دست ميداد.
او ميانديشيد اگر امام خلافت را نپذيرد ايشان را به اجبار وليعهد خود ميكند كه در اينصورت بازهم خلافت و حكومت او در ميان مردم و شيعيان توجيه ميگردد و ديگر اعتراضات و شورشهايي كه به بهانه غصب خلافت و ستم، توسط عباسيان انجام ميگرفت دليل و توجيه خود را از دست ميداد و با استقبال مردم و دوستداران امام مواجه نميشد. از طرفي او ميتوانست امام را نزد خود ساكن كند و از نزديك مراقب رفتار امام و پيروانش باشد و هر حركتي از سوي امام و شيعيان ايشان را سركوب كند. همچنين او گمان ميكرد كه از طرف ديگر شيعيان و پيروان امام، ايشان را به خاطر نپذيرفتن خلافت در معرض سئوال و انتقاد قرار خواهند داد و امام جايگاه خود را در ميان دوستدارانش از دست ميدهد.
امامت حضرت رضا (عليه السلام):
امامت و وصايت حضرت رضا (عليه السلام) بارها توسط پدر بزرگوار و اجداد طاهرينشان و رسول اكرم (صلي الله و عليه و اله) اعلام شده بود. به خصوص امام كاظم (عليه السلام) بارها در حضور مردم ايشان را به عنوان وصي و امام بعد از خويش معرفي كرده بودند كه به نمونهاي از آنها اشاره مينماييم.
يكي از ياران امام موسي كاظم (عليه السلام) ميگويد: «ما شصت نفر بوديم كه موسي بنجعفر به جمع ما وارد شد و دست فرزندش علي در دست او بود. فرمود: "آيا ميدانيد من كيستم؟" گفتم: "تو آقا و بزرگ ما هستي." فرمود: "نام و لقب من را بگوييد." گفتم: "شما موسي بن جعفر بن محمد هستيد." فرمود: "اين كه با من است كيست؟" گفتم: "علي بن موسي بن جعفر." فرمود: "پس شهادت دهيد او در زندگاني من وكيل من است و بعد از مرگ من وصي من ميباشد."»(4) در حديث مشهوري نيز كه جابر از قول نبى اكرم نقل ميكند امام رضا (عليه السلام) به عنوان هشتمين امام و وصي پيامبر معرفي شدهاند. امام صادق (عليه السلام) نيز مكرر به امام كاظم ميفرمودند كه "عالم آل محمد از فرزندان تو است و او وصي بعد از تو ميباشد
نام، لقب و كنيه امام:
نام مبارك ايشان علي و كنيه آن حضرت ابوالحسن و مشهورترين لقب ايشان "رضا" به معناي "خشنودي" ميباشد. امام محمد تقي (عليه السلام) امام نهم و فرزند ايشان سبب ناميده شدن آن حضرت به اين لقب را اينگونه نقل ميفرمايند: "خداوند او را رضا لقب نهاد زيرا خداوند در آسمان و رسول خدا و ائمه اطهار در زمين از او خشنود بودهاند و ايشان را براي امامت پسنديدهاند و همينطور (به خاطر خلق و خوي نيكوي امام) هم دوستان و نزديكان و هم دشمنان از ايشان راضي و خشنود بودند."
يكي از القاب مشهور حضرت "عالم آل محمد" است. اين لقب نشانگر ظهور علم و دانش ايشان ميباشد. جلسات مناظره متعددي كه امام با دانشمندان بزرگ عصر خويش، بويژه علماي اديان مختلف انجام داد و در همه آنها با سربلندي تمام بيرون آمد دليل كوچكي بر اين سخن است، كه قسمتي از اين مناظرات در بخش "جنبه علمي امام" آمده است. اين توانايي و برتري امام، در تسلط بر علوم يكي از دلايل امامت ايشان ميباشد و با تأمل در سخنان امام در اين مناظرات، كاملاً اين مطلب روشن ميگردد كه اين علوم جز از يك منبع وابسته به الهام و وحي نميتواند سرچشمه گرفته باشد.
پدر و مادر امام:
پدر بزرگوار ايشان امام موسي كاظم (عليه السلام) پيشواي هفتم شيعيان بودند كه در سال 183 ﻫ.ق. به دست هارون عباسي به شهادت رسيدند و مادر گراميشان "نجمه" نام داشت.
تولد امام:
حضرت رضا (عليه السلام) در يازدهم ذيقعدﺓ الحرام سال 148 هجري در مدينه منوره ديده به جهان گشودند. از قول مادر ايشان نقل شده است كه: "هنگاميكه به حضرتش حامله شدم به هيچ وجه ثقل حمل را در خود حس نميكردم و وقتي به خواب ميرفتم، صداي تسبيح و تمجيد حق تعالي و ذكر "لاالهالاالله" را از شكم خود ميشنيدم، اما چون بيدار ميشدم ديگر صدايي بگوش نميرسيد. هنگاميكه وضع حمل انجام شد، نوزاد دو دستش را به زمين نهاد و سرش را به سوي آسمان بلند كرد و لبانش را تكان ميداد؛ گويي چيزي ميگفت."(2)
نظير اين واقعه، هنگام تولد ديگر ائمه و بعضي از پيامبران الهي نيز نقل شده است، از جمله حضرت عيسي كه به اراده الهي در اوان تولد، در گهواره لب به سخن گشوده و با مردم سخن گفتند كه شرح اين ماجرا در قرآن كريم آمده است.(3)
زندگي امام در مدينه:
حضرت رضا (عليه السلام) تا قبل از هجرت به مرو در مدينه زادگاهشان، ساكن بودند و در آنجا در جوار مدفن پاك رسول خدا و اجداد طاهرينشان به هدايت مردم و تبيين معارف ديني و سيره نبوي ميپرداختند. مردم مدينه نيز بسيار امام را دوست ميداشتند و به ايشان همچون پدري مهربان مينگريستند. تا قبل از اين سفر، با اينكه امام بيشتر سالهاي عمرش را در مدينه گذرانده بود، اما در سراسر مملكت اسلامي پيروان بسياري داشت كه گوش به فرمان اوامر امام بودند.
امام در گفتگويي كه با مأمون درباره ولايت عهدي داشتند، در اين باره اين گونه ميفرمايند: "همانا ولايت عهدي هيچ امتيازي را بر من نيفزود. هنگامي كه من در مدينه بودم فرمان من در شرق و غرب نافذ بود و اگر از كوچههاي شهر مدينه عبور ميكردم، عزيرتر از من كسي نبود. مردم پيوسته حاجاتشان را نزد من ميآوردند و كسي نبود كه بتوانم نياز او را برآورده سازم مگر اينكه اين كار را انجام ميدادم و مردم به چشم عزيز و بزرگ خويش، به من مىنگريستند."
يادتون مياد اون وقتا توي مدرسه همين كه ناظم يا مدير مدرسه درباره حجاب حرف مي زد همه بچه ها دستشون به سمت مقنعه مي رفت
تا جلو چشم مدير و ناظم بهترين حجاب رو داشته باشند
نمي دونم اين عادت مونده توسرم
يا به قولي احساس گناه مي كنم
شايد هم اين جمله شهدا كه مي گفتند :خواهرم حجاب تو كوبنده تر از خون من است
هنوز يادم مونده
كه هر بار عكس شهدا رو مي بينم نا خدا گاه دستم به سمت چادر
و روسريم مي ره
انگار ي جورايي اين وجدان خفته من مي دونه اين شوخي بردار نيست
و بايد به حرمت خون شهداجحابم رو محكمتر بگيرم
اي كاش مي شد ي جوري هفته دفاع مقدس از يادمون نمي رفت
يعني تا سال ديگه اين موقع .....
خوب ادم فراموش كار ديگه
نمي شه كاري كرد
ولي اين دين سنگين رو شهدا به گردن ما گذاشتند
تا شايد ما كمي بيشتر به خودمون بياييم
يعني ما ها ادم هاي هستيم كه فقط به حال فكر مي كنيم نه به اينده و گذشته
و اين اشتباه بزرگ م ادم هاست
كه باعث مي شه شرمنده خدا و بنده هاش بشيم
بندسي و يكم
اگر كسي دوست دارد كه هميشه در عبادت و اطاعت خدا قبراق و سرحال باشد
و عاشق عبادت باشد خودش يا ديگري را عاشق عبادت بكند
اگر براي خودش است به نيت خودش بخواند و اگر براي ديگري است به نيت او بخواند
وَ قَالَ [عليه السلام] فَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ وَ الزَّكَاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ وَ الصِّيَامَ ابْتِلَاءً لِإِخْلَاصِ الْخَلْقِ وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدِّينِ وَ الْجِهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوَامِّ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهَاءِ وَ صِلَةَ الرَّحِمِ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ وَ الْقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ وَ إِقَامَةَ الْحُدُودِ إِعْظَاماً لِلْمَحَارِمِ وَ تَرْكَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصِيناً لِلْعَقْلِ وَ مُجَانَبَةَ السَّرِقَةِ إِيجَاباً لِلْعِفَّةِ وَ تَرْكَ الزِّنَى تَحْصِيناً لِلنَّسَبِ وَ تَرْكَ اللِّوَاطِ تَكْثِيراً لِلنَّسْلِ وَ الشَّهَادَاتِ اسْتِظْهَاراً عَلَى الْمُجَاحَدَاتِ وَ تَرْكَ الْكَذِبِ تَشْرِيفاً لِلصِّدْقِ وَ السَّلَامَ أَمَاناً مِنَ الْمَخَاوِفِ وَ الْأَمَانَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ وَ الطَّاعَةَ تَعْظِيماً لِلْإِمَامَةِ .
و درود خدا بر او ، فرمود: خدا "ايمان" را براى پاكسازى دل از شرك ، و "نماز" را براى پاك بودن از كبر و خودپسندى و "زكات" را عامل فزونى روزي، و "روزه" را براى آزمودن اخلاص بندگان ، و "حج" را براى نزديكى و همبستگى مسلمانان ، و "جهاد" را براى عزت اسلام، و "امر به معروف" را براى اصلاح توده هاى ناآگاه ، و "نهى از منكر" را براى بازداشتن بى خردان از زشتى ها ، "صلة رحم" را براى فراوانى خويشاوندان ، و "قصاص" را براى پاسدارى از خون ها، و اجراى "حدود" را براى تحقق عفّت ، و ترك "زنا" را براى سلامت نسل آدمى ، و ترك "لواط" را براى فزونى فرزندان ، و "گواهى دادن" را براى به دست آوردن حقوق انكار شده ، و ترك "دروغ" را براى حرمت نگهداشتن راستى ، و "سلام" كردن را براى امنيت از ترس ها، و "امامت" را براى سازمان يافتن امور امت، و "فرمانبردارى از امام" را براى بزرگداشت مقام رهبري، واجب كرد.
خدا همين جاست ؛ نيازي به سفر نيست ! خدا همان گنجشكي است كه صبح براي تو مي خواند ... خدا در دستان مردي است كه نابينايي را از خيابان رد مي كند ، خدا در اتومبيل پسري است كه مادر پيرش را هر هفته براي درمان به بيمارستان مي برد ! خدا در جمله ي " عجب شانسي آوردم " است .... خدا خيلي وقت است كه اسباب كشي كرده و آمده نزديك من و تو ...
وَ قَالَ [عليه السلام] مَرَارَةُ الدُّنْيَا حَلَاوَةُ الْآخِرَةِ وَ حَلَاوَةُ الدُّنْيَا مَرَارَةُ الْآخِرَةِ .
و درود خدا بر او ، فرمود: تلخكامى دنيا، شيرينى آخرت، و شيرينى دنياى حرام، تلخى آخرت است.
نكات افتراق قرآن و نهج البلاغه
1- سوره ها كامل آمده اند ولي خطبه ها تقطيع شده اند.
2- سوره ها اسم دارند ولي خطبه ها اسم ندارند.
3- سوره ها با بسم الله الرحمن الرحيم شروع شده و لي خطبه ها بسم الله الرحمن الرحيم ندارند.
4- كل سوره هاي قرآن 114 مي باشد ولي خطبه ها اگر جمع آوري شود تا 500 خطبه مي رسد.
5- به سوره ها بدون وضو نمي شود دست زد ولي خطبه رابدون وضو مي شود لمس كرد.
6- قرآن سخن خداست و سند نمي خواهد ولي نهج البلاغه سند مي خواهد.
7- تمام سوره ها در زمان پيامبر (ص) است ولي نهج البلاغه بعد از زمان پيامبر ( ص) است.
ياد ياران رفته به خير
ياد ايام گذشته به خير
كجاييد اي شهيدان خدايي
بلا جويان دشت كربلايي
هيچ شرفي بالاتر از دين ، هيچ عزتي با ارزش تر از پرهيزكاري ، هيچ پناهگاهي بهتر از دين و شفيعي نجاتبخش تر از توبه نيست .
راضي به قضا بودن همنشين نيكويي است ، دانايي ميراث شريفي ايت ، خوش خُلقي زيوَر است و فكر آينه .
نژاد پرستي يهود
نژاد پرستي از مهم ترين تعاليم يهود شمرده مي شود؛ به گونه اي كه «يهود» و «نژاد پرستي» در طول تاريخ هيچگاه از يكديگر جدا نبوده؛ بلكه با يكديگر پيوند عميقي داشته اند.
اين عقيده يهود كه خود را نژاد برتر مي دانند، بر ساير عقايد آنها مانند چتري سايه افكنده است، تا جايي كه حتي آيين حضرت موسي(ع) را در نژاد خود محصور ساخته اند و اگر كسي از غير نژاد يهود بخواهد اين آيين را بپذيرد، براي آنان پذيرفتني نيست؛ و لذا در ميان ملل ديگر، تبليغي نداشته و ندارند و آيين يهود را آيين انحصاري خويش دانسته اند.
همين وضع خاص آنها سبب شده است كه در انظار ساير ملل منفور شوند؛ زيرا مردم دنيا كساني را كه براي نژاد خود امتيازي قائل باشند، هرگز دوست ندارند.
و ما مي بينيم كه اسلام با آن شديداً مبارزه مي كند؛ چون نژاد پرستي، شعبه اي از شرك است.
از جمله آياتي كه نژادپرستي آنها را تأييد مي كند، اين آيه مي باشد: «قُلْ يَأَيهَُّا الَّذِينَ هَادُواْ إِن زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِيَاءُ لِلَّهِ مِن دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُاْ المَْوْتَ إِن كُنتُمْ صَادِقِين f ؛ «بگو: «اي يهوديان! اگر گمان مي كنيد كه [فقط] شما دوستان خدائيد نه ساير مردم، پس آرزوي مرگ كنيد اگر راست مي گوييد [تا به لقاي محبوبتان برسيد]!»
كه پيامبر(ص) جمعي از يهوديان را به دين اسلام دعوت كردند و آنها را از مجازات خدا بيم دادند، آنان در برابر اين تهديد حضرت9 گفتند: «ما را تهديد مكن؛ ما فرزندان خدا و دوستان او هستيم. كه اگر بر ما خشم كند، همانند خشمي است كه انسان نسبت به فرزند خود دارد؛ يعني به زودي اين خشم فرو مي نشيند!»
در آياتي از قرآن كريم و منابع يهود به نژادپرستي و ادعاي برتري اين قوم اشاره شده است.
«قوم برگزيده» عنواني است كه در تورات و تلمود فراوان به چشم مي خورد، به گونه اي كه مردم جهان به دو بخش اسرائيلي و غير اسرائيلي تقسيم شده اند: «اعتقاد يهوديان به اينكه قوم برگزيده اي هستند، در آيين يهود مقوله اي اساسي است و در تلمود آمده است كه: يسرائيل (بني اسرائيل) به دانه زيتون شباهت دارد؛ چون زيتون امكان آميختن با ديگر مواد را ندارد.»
اين عقيده يهود در رفتارهاي آنان تبلور كرده است، تا جايي كه در قرآن با ذكر نمونه هايي از آن به نقد و بررسي آنها پرداخته است؛ ازجمله در سوره مائده به يكي از ادعاهاي بي اساس و امتيازات موهومي كه آنها داشته اند اشاره كرده، مي گويد: «وَ قَالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصَارَي نَحْنُ اَبْنَاءُ اللهِ وَ اَحِبَّائَه»؛ «يهود و نصاري گفتند: «ما، فرزندان خدا و دوستان [خاصّ] او هستيم.»
اين تنها امتياز موهومي نيست كه آنها براي خود قائل شدند؛ بلكه در آيات ديگر بارها به اين گونه ادعاهاي آنان اشاره شده است؛
به طور مثال: در آيه 111 سوره بقره ادعاي آنها را درباره اينكه غير از آنان كسي داخل بهشت نمي شود و بهشت مخصوص يهود و نصاري است بيان كرده و ابطال مي نمايد و در آيه 80 همين سوره ادعاي يهود را مبني بر اينكه آتش دوزخ جز ايام معدودي به آنان نمي رسد ذكر نموده و آنها را سرزنش مي كند.
از آيات مورد بحث استفاده مي شود كه روح تبعيض نژادي يهود - كه امروزه نيز در دنيا سرچشمه بدبختيهاي فراوان شده است - از آن زمان در يهود بوده و آنان براي نژاد بني اسرائيل امتيازات موهومي قايل بوده و هستند. متأسفانه همچنان آن روحيه بر آنها حاكم است و در واقع، پيدايش كشور غاصب اسرائيل نيز از همين روح نژاد پرستي است.
آنها نه فقط در اين دنيا براي خود برتري قايل هستند؛ بلكه معتقدند كه «اين امتيازات نژادي در آخرت نيز به كمك آنها مي شتابد و گنهكارانشان برخلاف افراد ديگر، تنها مجازات كوتاه مدت و خفيفي خواهند ديد و همين پندارهاي غلط، آنها را آلوده انواع جنايات، بدبختيها و سيه روزيها كرده است.»
مسلم است كه قومي با اين همه ادعا و سراسر غرور، هرگز حاضر نخواهد شد ،از پيامبري تبعيت كند كه از قوم و قبيله آنها نمي باشد.
آيتالله محمدعلي جاودان در ادامه سلسله جلسات اخلاق خود، بحثي درباره «انواع قلب» مطرح كرد كه مشروح آن در پي ميآيد.
*انواع قلب
حضرت باقر (ع) ميفرمايند كه «القـُلوب ثَلاثَة»، قلبها سه دستهاند، ما سه نوع قلب داريم.
-قلبٌ مَنكوسٌ
منكوس؛ يعني معكوس، «لا لشيءٍ منَ الخَير» هيچ چيز از خير نميفهمد، قلب آن است كه خير و شر را ميفهمد، اگر شما آمدي پشت سر من نماز خواندي بايد بفهمي من عادلم يا نه، اگر نفهميدي شما عيب داري، يك دسته قلبهايي هستند كه هيچ چيز نميفهمند، «وَهُوَ قلبُهُ الكافر» از خير يك ذره هم نميفهمد.
-قلبٌ فيهِ نُكتة ٌسَوداء
يك قلبهايي هستند كه يك بخش سياه در آن است، «فالخيرُ وَالشـّر فيهِ يَعتلِجان»، خير و شر در آنها دائماً در جنگ هستند، يك لحظاتي جانب خير است، يك لحظاتي جانب شر، اين نوع قلبها به ما ميخورد، «فأيّهُما كانت مِنهُ غـَلبَ عَليه» هر كدام قوت يافتند، بر اين آدم غلبه ميكنند.
گاهي يك حال خوبي پيدا ميكند و دنبال كار خوب ميرود، گاهي هم خسته و بيحال است، از لحاظ جسمي خسته نيست، اما از لحاظ روحي و قلبي بيحال و خسته است، حال نماز و دعا ندارد.
-قلبٌ مَفتوحٌ فيه مَصابيح
يك قلبهاي باز هستند كه در آنها مصابيح، است، مصابيح جمع مصباح است، يعني قلبهايي هستند كه در آنها چراغ هدايت است.
چراغ هدايتي كه «وَلا يُطفـَأ نُورُهُ إلي يَوم القِيامَة» اين يك چراغي است كه اگر روشن شد تا روز قيامت ديگر خاموش نميشود، اگر شما به صراط مستقيم رسيدي ديگر بيرون نميآيي، دقت كنيد اگر به صراط مستقيم رسيدي، ديگر بيرون نميآيي، راهت عوض نميشود.
خوب! بين اينجا و آنجا چقدر فرق است؟ در قلبهاي مؤمنان يك چراغ نيمه روشن و نيمه تاريكي هست، اگر خدا بخواهد اين چراغ را روشن كند، كارهايي انجام ميشود و اين قلبي است كه خاموشي بردار نيست همواره روشن است و درخشندگي ميكند.
گفته شد كه آقا ما خدمت شما ميآييم، محضر شما مينشينيم، «فما نخرُج مِن عِندِك حتـّي ترقَّ قـُلوبُنا و تصلوا أنفسَنا» ما از محضر شما بيرون نميرويم تا اينكه اين نيم ساعت، يك ساعت، سه ربع كه نشستيم قلبمان رقيق ميشود. نرم ميشود، دلهامان از دنيا جدا ميشود.
*حالتي كه انسان حال و بعد جلسه اخلاق پيدا ميكند
بقيه در ادامه مطلب .....
بند سي ام
اين بند براي دولتمند شدن
بخت بلند پيدا كردن بسيار خوب است
حسادت؛ عامل سقوط
حسادت يكي از ريشه هاي دين گريزي است و مي توان آن را از شعبه هاي دنيادوستي به شمار آورد، تا جايي كه امام صادق(ع) آن را ريشه كفر دانسته و فرموده است: «وَ اِيَّاكُمْ اَنْ يَحْسُدَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَاِنَّ الْكُفْرَ اَصْلُهُ الْحَسَد؛ مبادا برخي از شما نسبت به ديگري حسودي كند؛ زيرا ريشه كفر حسادت است.»[2]
قبل از بعثت پيامبر اسلام(ص)، يهود، در انتظار ظهور پيامبري بود كه آنها سيادت اجتماعي آينده خود را در سايه وي مطرح كنند؛ از اينرو به كفار مي گفتند كه در آينده نزديك ما با قبول پيامبري خاتم بر شما پيروز خواهيم شد؛ ولي همين كه پيامبر(ص) مبعوث شد، از پذيرش دعوت آن حضرت امتناع كردند و به بهانه جويي پرداختند؛ چنانچه قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد: «وَ لَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَ كاَنُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَليَ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَليَ الْكَفِرِين»؛[3] « و هنگامي كه از طرف خداوند، كتابي براي آنها آمد كه موافق نشانه هايي بود كه با خود داشتند، و پيش از اين، به خود نويد پيروزي بر كافران مي دادند [كه با كمك آن، بر دشمنان پيروز گردند. با اين همه،] هنگامي كه [اين كتاب، و] پيامبري را كه از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او كافر شدند. لعنت خدا بر كافران باد!»
در اين آيه صحنه اي ديگر از لجاجتها و هواپرستيهاي يهود را مطرح مي كند كه آنها بر اساس بشارتهاي تورات، منتظر ظهور پيامبر بودند و حتّي به همديگر نويد پيروزي مي دادند و يكي از دلايل اقامت آنها در مدينه اين بود كه آنها مي دانستند آن شهر، محلّ هجرت پيامبر است و به همين سبب از پيش در آنجا سكنا گزيده بودند؛ ولي بعد از ظهور پيامبر اسلام(ص)، با آنكه نشانه هاي وي را موافق با آنچه در تورات بود يافتند، كفر ورزيدند.[4]
و در آيه بعدي، علت كفر يهود را اين گونه بيان مي كند: «بِئْسَمَا اشْترََوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن يَكْفُرُواْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَن يُنزَِّلَ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ عَليَ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُو بِغَضَبٍ عَليَ غَضَبٍ وَ لِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينf ؛[5] « ولي آنها در مقابل بهاي بدي، خود را فروختند كه به ناروا، به آياتي كه خدا فرستاده بود، كافر شدند. و معترض بودند، چرا خداوند به فضل خويش، بر هر كس از بندگانش بخواهد، آيات خود را نازل مي كند؟! از اين رو به خشمي بعد از خشمي [از سوي خدا] گرفتار شدند. و براي كافران مجازاتي خواركننده است.»
در اين زمينه گزارشهايي نيز وجود دارد كه ما به دو نمونه اشاره مي كنيم:
الف. وقتي بحيرا، راهب مسيحي، رسول خدا(ص) را در كودكي شناخت، ابوطالب را از ادامه سفر به شام منع كرد و گفت:او را از يهود برحذر دار! چون او عرب است و يهود مي خواهد پيامبر موعود از بني اسرائيل باشد و به او حسادت مي كند.[6]
ب. مورخان و مفسران به نقل از ابن عباس آورده اند كه يهود، پيش از اسلام به اوس و خزرج مي گفتند: به واسطة پيامبر خاتم يا موعود بر شما غلبه خواهيم كرد؛ اما پس از مبعوث شدن آن حضرت، سخن خود را انكار كردند. «معاذ بن جبل» و «بشر بن براء» به آنان گفتند: تقوا پيشه كنيد و اسلام آوريد! چون خود شما در زماني كه ما مشرك بوديم، محمد(ص) را براي ما وصف مي كرديد و مي گفتيد كه مبعوث خواهد شد و به واسطة او بر ما پيروز خواهيد شد. «سلام بن مشكم» يهودي گفت: كسي كه از او سخن مي گفتيم، محمد(ص) نيست و چيزي كه براي ما شناخته شده باشد، نياورده است.
در اينجا آية 89 سورة بقره نازل شد.[7]
وشهدا رفتند تا ما بمانيم
واما ما...
بعد از شهدا چه كرده ايم...
واي شهدا ما را ببخشيد
واي شهيدان خدايي
خيلي دلم هوايتان را كرده
كاش مطهر شوم...
كاش...
واما ما...
اي ياران خميني ...
يادي هم از ما كنيد
كه سخت
محتاج ياد شماييم
كاش...
ماهم به شما بپيونديم
كاش من هم خدايي شوم
اي ياران خميني
بند بيست و نهم
اين بند براي بستن زبان دشمن است
وبراي هنگاهي كه مي خواهيد امر صلاح ديني انجام دهيد
خواندن اين بند زبان مخالفان دين را مي بندد
به گزارش جريده اينترنتي «خبرگزاري دانشجو»، طي سخنراني مديريت شركت گوگل «مارتين جوزنبولت» بيان شده است كه انتشار فيلم توهين آميز به پيامبر اسلام (ص) در يوتيوپ متوقف نخواهد شد زيرا اين فيلم را آزادي انديشه ميدانند.
در همين راستا علماي مسلمان جهان استفاده از جستجوگر گوگل و سايت يوتيوپ را در تمامي كشورهاي اسلامي به مدت دو روز ممنوع كردند.بر همين اساس و به نشانه اعتراض مسلمانان و نشان دادن عكسالعمل نسبت به اين اهانت بزرگ نسبت به ساحت مقدس پيامبر اسلام(ص) اين برنامه از سوي كاربران مسلمان اينترنت در سراسر جهان، درحال تبليغ و انتشار است.
اين كاربران ميگويند كه هدف از اين اقدام، نشان دادن اعتراض مسلمانان و همچنين وارد آوردن شوك اقتصادي و افت سهام شركت گوگل است. با توجه به استقبال بسيار زياد كاربران شبكههاي اجتماعي از اين اقدام ميتوان اميدوار بود كه در طي اين دو روز به هدف خود خواهند رسيد.
روز دوشنبه و سه شنبه ۲۴و ۲۵ سپتامبر روز عدم استفاده از دو سايت ياد شده است و انتظار ميرود سهم شركت گوگل افت كرده و خساراتش به ۲۱۰ ميليون دلار برسد .
گفتني است كه 24 و 25 سپتامر فردا و پس فرداست(دوشنبه سه شنبه 2/ و 3 /7 / 91 )