معرفی وبلاگ
فعالییت سازمان زنان انقلاب اسلامی در پی انسجام و هماهنگی و شناسایی زنان فعال منطقه بسته به مهارت و توانمندیی انها در جهت رفع نیازمندرهای زنان ان منطقه . خواهرم بسته به نیاز فکری و روحی و مادی خود با ما هم سخن شو بهترین خوبی ها نزد زنان است امام صادق(ع) باهم شویم ،یکی شویم درمانی برای دردی شویم ............ آن لحظه اي كه زن در خانه خود مي ماند و (به امورزندگي و تربيت فرزند مي پردازد)به خدا نزديكتر است.حضرت زهرا (س)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2081094
تعداد نوشته ها : 1572
تعداد نظرات : 178
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
در يك حديث قدسي از قول خداوند،مي خوانيم:
«كذب من زعم انه يحبني فاذا جنه الليل نام عني،اليس كل محب يحب خلوة حبيبه؟» (1) دروغ مي گويد آنكه مدعي محبت من است،ولي وقتي شب او را فرا مي رسد،مي خوابد،آيا مگر نه اينكه هر عاشقي،خلوت با معشوقش را دوست دارد؟.. .
نماز شب،توفيقي مي خواهد كه آنرا هم بايد از خدا طلبيد.

گاهي گناهان و دروغ ها،سبب محروميت انسان از نماز شب مي گردد و شيريني عبادت و نيايش،از انسان گرفته مي شود.
در حديث است:
«ان الرجل ليكذب الكذبة فيحرم بها عن صلاة الليل » (2) گاهي كسي دروغ مي گويد،و به همين سبب از نماز شب محروم مي شود.
انسان،با تداوم نماز شب و تهجد و عبادت هاي شبانه،مي تواند به مقامي از كمال و صفاي نفس و قرب به خدا برسد كه چشم و گوش و دست خدايي پيدا كند(جز حق نبيند،جز حق نشنود و جز حق،عمل نكند)وبه آنجا برسد كه هر دعايي كند،مستجاب گردد. (3)
1-مصباح الشريعه. 2-نورالثقلين،ج 3 ص 204. 3-ثواب الاعمال،ص 88.
دسته ها : نماز
شنبه یازدهم 6 1391 22:52


على عليه السلام فرمود: از وقتى كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه فرمود: (( نماز شب نور است )) هرگز نماز شب را ترك نكردم . ابن گوّاه پرسيد: حتى در ليلة الهرير؟ حضرت فرمود: حتى در ليلة الهرير1نماز شبم ترك نشد.2 با ياد خوشت خسبم در خواب خوشت بينم از خواب چو برخيزم اول تو بياد آئى ..
1 . ليلة الهرير: شبى كه سخت ترين شب جنگ صفين بود و در لغت به زوزه سگ گفته شود (سپاه معاويه در آن شب در زير ضربات سپاه على عليه السلام همچون سگ زوزه مى كشيد). 2 . بحارالانوار: ج 41، ص 17.

دسته ها : نماز
شنبه یازدهم 6 1391 22:48
آيت الله سيد حسن نجفي قوچاني (مولف كتاب معروف سياحت غرب) كه در دوران طلبگي جزء همدرس ها و هم مباحثه هاي آيت الله العظمي بهجت (ره) در نجف بودند، در وصف عظمت و بزرگي آيت الله بهجت نقل مي كردند كه ايشان هر از چندي، شب جمعه اي را به كوفه مي آمدند و تا صبح در مسجد كوفه به عبادت و نماز شب مشغول بودند و فقط در قنوت نماز وتر (يعني ركعت آخر) قبل از دعا براي چهل مومن و لعن بر چهل كافر و ظالم، دعاي ابو حمزه ي ثمالي را در قنوت تلاوت ميكردند! ايشان همچنين فرمودند كه در آن ايام جواني، كساني كه شبهاي جمعه مانند آيت الله بهجت، در مسجد كوفه حاضر ميشدند بسيار زياد بوده اند و تا برخي تا پاسي از شب و برخي هم تا صبح به عبادت مشغول بوده اند و از نظر ايشان، تنها كساني كه در قنوت نماز وتر، دعاي ابوحمزه ي ثمالي را مانند آيت الله بهجت ( و احتمالا خود ايشان) قرائت ميكردند، بيش از هفتاد تن در هر شب بودند!! ايشان با حالتي افسوس وار در ادامه فرمودند كه شايد الان يك نفر هم در مسجد كوفه، پيدا نشود كه مانند آن ايام چنين نماز شبي به جا آورد.
برگرفته به مضمون از كتاب «در محضر عارفان
»
 
دسته ها : نماز
شنبه یازدهم 6 1391 22:38
  - در مواردى كه تقديم نماز شب جايز است سزاوار است كه نيّت اداء نكند بلكه به نيّت (تعجيل ) و جلو انداختن بخواند.
- اگر نماز شب از كسى فوت شد مى تواند قضاى آن را در روز به جا بياورد.
((مفضّل )) مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم : فدايت شوم ؛ من گاهى به خواندن نماز شب موفّق نمى شوم ، آيا اجازه مى فرمائيد پس از خواندن نماز صبح پيش از آنكه آفتاب طلوع كند قضاى نماز شب را بخوانم ؟
فرمود: آرى ؛ امّا اهل خانه ات را از اين كار با خبر مكن زيرا آنان هم از تو ياد مى گيرند و اين كار را سنّت قرار مى دهند.
تذكّر: قضاى نماز شب را فضيلت بسيار است چنانچه در تفسير على بن ابراهيم از امام صادق عليه السلام روايت مى كند كه :
شخصى به آن حضرت عرض كرد: فدايت شوم چه بسا كه اتّفاق مى افتد كه يك ماه و دو ماه و سه ماه نماز شب از من فوت مى شود و من آن را به روز قضا مى كنم ، آيا اين كار جايز است ؟
فرمود: به خدا قسم اين كار مايه روشنى چشم تو است و اينجمله را سه بار تكرار كرد.
- قضاى نماز شب را بر تقديم آن يعنى پيش از نيمه شب خواندن رجحان دارد. بنابر اين اگر مى داند كه قضاى نماز شب از او فوت نخواهد شد قضا اولويت دارد.
تذكر: براى تشويق جوانان عزيز روايتى در مورد قضاى نماز شب نقل مى كنم : اسحق بن عمار ضمن روايتى از امام صادق عليه السلام نقل مى كند كه ايشان از پدران بزرگوار و آنان از رسول خدا صلى اللّه عليهم اءجمعين نقل مى كند كه فرمود:
((ان اللّه يباهى بالعبد يقضى صلوة اللّيل بالنهار يقول ملائكتى عبدى يقضى ما لم افترضه عليه اشهدوا انى قد غفرت له )). خداى تعالى با بنده اى كه نماز شب را در روز قضا بكند مباهات مى كند و مى فرمايد: ((اى فرشتگان من ، اين بنده من چيزى را كه به او واجب نكرده ام قضا مى كند گواه باشيد كه من او را آمرزيدم )).
دسته ها : نماز
شنبه یازدهم 6 1391 22:32
وقت نماز شب
وقت نماز شب از اول نيمه شب است تا طلوع صبح صادق .
توضيح : شب از ديدگاه شرع عبارت است از اول مغرب تا طلوع صبح صادق . بنا بر اين در ساعت 12 شب كه عبارت است از نيمه غروب تا طلوع آفتاب بيش از نيم ساعت از نيمه شب شرعى گذشته است .

- افضل آن است كه نماز شب به هنگام سحر خوانده شود و هنگام سحر عبارت است از يك سوم آخر شب و هر قدر به صبح نزديكتر باشد افضل خواهد بود.
- شخص مسافر مى تواند نماز شب را پيش از نيمه بخواند.
- جوانى كه مى ترسد بخواب بماند و نماز شب از او فوت شود مى تواند نماز شب را پيش از نيمه شب بخواند.

- همه كسانى كه براى خواندن نماز شب بعد از نيمه شب عذرى دارند مانند پيرمردان و يا كسى كه از سرد شدن هوا مى ترسد و يا از جنب شدن در خواب مى ترسد و مانند اينها مى توانند نماز شب را قبل از نيمه شب بخوانند.

امام صادق عليه السلام فرمود:
اگر بيم دارى كه پايان شب برنخيزى يا سرما و مشكل ديگرى مانع نماز شبت خواهد شد، نماز شب و ((وتر)) را در اوّل شب بخوان .
دسته ها : نماز
شنبه یازدهم 6 1391 22:30
قنوت‌
قنوت نماز وتر، يكي از مستحبات پر فضيلت است و سفارش شده است كه آن را طولاني كنيم‌. در روايتي از پيامبر اكرم‌آمده است‌: "هر كس در دنيا قنوت نماز وترش طولاني‌تر باشد، در موقف قيامت راحت‌تر است‌. "(عروة الوثقي‌، محمد كاظم طباطبايي‌، ج 1، ص 544و545، دارالتفسير.)
در قنوت ابتدا در حق چهل مؤمن و يا به طور كلي براي مؤمنان دعا مي‌كنيم مثلاً مي‌گوئيم اللهم اغفر لفلان به جاي گفتن "فلان‌" نام شخصي كه مي‌خواهد برايش دعا كند را مي‌گويدو يا مي گوييم :" يا اللهم اغفر للمؤمنين و المؤمنات‌" سپس هفتاد مرتبه مي‌گوييم‌: "استغفر الله ربي و اتوب اليه‌" بعد هفت مرتبه مي‌گوييم‌: "هذا مقام العائذ بك من النار" سپس سيصد مرتبه مي‌گوييم‌: "العفو" و بعد از آن مي‌گوييم‌: "رب‌ اغفرلي و ارحمني و تب علي‌ انك انت التواب الغفور الرحيم‌"
بعد به ركوع و سپس به سجده رفته و تشهد و سلام مي‌دهيم‌; البته دعاها و ذكرهاي مستحبي فراواني در ميان اذكار نماز شب و ركعات آن وجود دارد كه مستحب است‌.(براي آگاهي بيشتر ر.ك‌: مفاتيح الجنان‌، مرحوم شيخ عباس قمي‌، ص 217 ـ 244، حاشيه مفاتيح‌، انتشارات مطبوعات ديني‌، قم‌.)
وقت نافله شب از نصف شب است تا اذان صبح و بهتر است نزديك اذان صبح خوانده شود.
در فضيلت نماز شب و آثار آن

و از حضرت صادق عليه السلام روايت است كه فرموده بود در وصيّت رسول خدا به على عليه السّلام : يا على وصيّت مى كنم تو را در باب نفس ‍ خودت به چند خصلت پس حفظ كن آنها را، بعد از آن فرمود: خداوندا يارى كن او را و ذكر فرمود جمله اى از خصلتها تا اينكه فرمود:
((وَ عَلَيْكَ بِصَلوةِ اللَّيْلِ وَ عَلَيْكَ بِصَلوةِ اللَّيْلِ وَ عَلَيْكَ بِصَلوةِ اللَّيْلِ وَ عَلَيْكَ بِصَلوةِ الزَّوالِ وَ عَلَيْكَ بِصَلوةِ الزَّوالِ وَ عَلَيْكَ بِصَلوةِ الزَّوالِ))
بر تو باد به نماز شب ، بر تو باد به نماز شب ، بر تو باد به نماز شب ، بر تو باد به نماز زوال و سه بار تكرار فرمود. و ظاهر اين است كه حضرت اراده كردند به نماز شب سيزده ركعت را و به نماز زوال هشت ركعتى كه نافله زوال است
دسته ها : نماز
شنبه یازدهم 6 1391 22:29

نماز شب 11 ركعت است كه ابتدا 8ركعت نماز به صورت نماز دو ركعتي مانند نماز صبح‌; ولي به نيت نماز شب خوانده مي‌شود. بعد دو ركعت به نيت نماز شفع‌، سپس يك ركعت نماز به نيت وتر خوانده مي‌شود. مجموع اين يازده ركعت را به دو صورت مختصر و طولاني مي‌توان خواند.
مختصر در اين روش‌، در يازده ركعت تنها به سوره حمد (بدون سوره‌) مي‌توان بسنده كرد.
طولاني‌ در اين شيوه در هر ركعت از هشت ركعت ابتدايي‌، ابتدا حمد، سپس يك سوره (سوره‌هاي متعددي مانند كافرون‌، توحيد و... سفارش شده است‌.) مي‌خوانيم‌; البته در برخي روايات حتي به خواندن ده بار سوره توحيد سفارش شده است‌. در دو ركعت نماز "شفع‌"، بهتر است در ركعت اول بعد از قرائت سورة حمد، سوره "فلق‌" خوانده شود و در ركعت دوم بعد از حمد سوره "ناس‌" را بخوانيم‌. در يك ركعت "وتر" بعد از سورة حمد، بهتر است سه بار سورة توحيد به تنهايي‌، يا سه بار سوره توحيد به همراه فلق و ناس را بخوانيم و مي‌توان تنها به يك سورة توحيد بسنده كرد و دست‌ها را به قنوت بالا برد.

دسته ها : نماز
شنبه یازدهم 6 1391 22:26

 

๑۩ ๑ نماز شب , پروازي عاشقانه به سوي معبود ๑۩ ๑

نماز شب نماز شب يكي از عبادت‌ها و نمازهاي پرفضيلتي است كه در آيه‌ها و روايت‌ها سفارش زيادي به آن شده است‌. نماز در دل شب و به هنگام سحر و فرو نشستن غوغاي زندگي مادي‌، حالت توجه و نشاط خاصي به انسان مي‌دهد كه بي نظير است‌.
به همين دليل دوستان خدا هميشه آخر شب را براي راز و نياز انتخاب مي‌كنند;
"وَ بِالاْ سْحَارِ هُم‌ْ يَسْتَغْفِرُون‌َ "(ذاريات‌،18)
آري در اين محيط آرام و دور از هر گونه ريا و تظاهر و خودنمايي و توأم با حضور قلب حالت توجهي به انسان دست مي‌دهد كه فوق‌العاده روح‌پرور و تكامل آفرين است‌; به همين جهت است كه قرآن كريم‌، به نماز شب‌خوان وعده مقام محمود داده است‌;
"وَ مِن‌ الَّيْل‌ فَتَهَجَّدْ بِه‌ي نَافِلَه لَّكَ عَسَي أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا ;(اسرأ،79)
و پاسي از شب را زنده بدار، تا براي تو ]به منزله‌[ نافله‌اي باشد، اميد كه پروردگارت تو را به مقامي ستوده برساند.
"(ر.ك‌: تفسيرنمونه‌، آيت اللّه مكارم شيرازي و ديگران‌، ج 12، ص 227، دارالكتب الاسلامية‌.)

دسته ها : نماز
شنبه یازدهم 6 1391 22:23

 

 

 

.اگر بوي تهمت زند اسلام در دلش مثل نمك آب شود.

دسته ها : حديث و روايات
شنبه یازدهم 6 1391 20:1

.هرگاه مومني به برادرش بگويد اف بر تو ميان آنها جدايي افتد(و رشته برادري آنان بگسلد) اگر بگويد تو كافري حتما يكي از آن دو كافر است(اگر است بگويد شنونده و اگر دروغ بگويد گوينده)

دسته ها : حديث و روايات
شنبه یازدهم 6 1391 15:9

.توبه كنيد به خدا بر گرديد و در محبت او وارد شويد كه خداي عزوجل توبه كنندگان و پاكيزگان را دوست دارد مومن زياد توبه ميكند.

دسته ها : حديث و روايات
شنبه یازدهم 6 1391 10:5

بند ششم

اين بند را براي تواضع پيدا كردن در مقابل خداي تبارك و تعالي بخوانيد خيلي عالي است

دسته ها : دعا
شنبه یازدهم 6 1391 10:1
پيرمردي تصميم گرفت تا با عروس و پسر و نوه كوچك خود زندگي كند، دستانش ميلرزيد و چشمانش خوب نمي ديد. هنگام خوردن شام، غذايش را روي ميز ريخت و ليواني را بر زمين انداخت و شكست. پسر و عروس از اين كثيف كاري پيرمرد ناراحت شدند. آنها يك ميز كوچك در گوشه اتاق قرار دادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهايي آنجا غذا بخورد و بعد از شكستن بشقاب غذايش را در كاسه چوبي مي ريختند. هر وقت هم خانواده او را سرزنش مي كردند، پدربزرگ فقط اشك مي ريخت و هيچ نمي گفت.
يك روز قبل از شام، پدر متوجه پسر كوچك خود شد كه داشت با چند تكه چوب بازي مي كرد. پدر به او گفت: پسرم داري چي درست مي كني؟ پسر با شيرين زباني گفت: دارم براي تو و مادر كاسه هاي چوبي درست مي كنم كه وقتي پير شديد، در آنها غذا بخوريد و تبسمي كرد و به كارش ادامه داد. از آن روز به بعد همه خانواده با هم سر يك ميز غذا مي خورند.
دسته ها : نكته ها
شنبه یازدهم 6 1391 1:9
استاد شما گناه مي كنيد؟!
مقدس اردبيلي
(قدس الله روحه الشريف) و سوال جالب طلبه نوجوان

بسم ستّار العيوب


- استاد شما گناه مي كنيد؟! نوجواني كه تازه وارد جمع طلاب علوم ديني شده بود و عباي نه چندان بزرگي بر دوش خود انداخته بود، اين سؤال را از مقدّس پرسيد.
مقدّس كه تازه از كلاس درس اخلاق بيرون آمده بود و به سؤالهاي تك تك طلبه ها پاسخ مي‌داد با شنيدن اين سؤال متعجّب و خاموش شد و يك لحظه جثّه‌ي نحيف طلبه‌ي تازه وارد را از نظر ديدگانش گذراند و لبخندي‌ زد و فرمود:
اين چه سؤالي است پرسيدي‌ پسرم؟ انسانها همه‌شان جايزالخطايند. - انسانها را مي دانم استاد، شما خودتان چطور؟! مقدّس دوباره با لبخند جواب داد: الله اكبر... حالا كه اينقدر اصرار مي‌كنيد نه! من گناه نمي‌كنم! - آيا فكر گناه هم نمي‌كنيد؟ مقدّس گفت: نه عزيز دلم! فكر گناه هم نمي‌كنم. سماجت طلبه‌ي تازه وارد كه به اوج خود رسيده بود، تازه پرسيد: چطور؟! مگر امكان دارد استاد؟! مقدّس جواب داد: آري امكان دارد! قبول نداريد؟ من از شما سؤالي مي‌پرسم، جواب صحيح آن را بدهيد. آيا شما نجس مي‌خوريد؟! نوجوان خام احساس كرد استاد با وي از در دشمني برآمده است.
رنگ از چهره‌اش تغيير يافت و كمي عقب كشيد و گفت: - نه استاد! مقدّس دوباره فاتحانه پرسيد: حالا بگو ببينم فكر خوردن نجس را هم مي‌كني؟! اين بار طلبه مبتدي به يك حرف بسنده كرد: نه! مقدس فرمود:
گناه نزد من همانند آن ناپاك و نجس است.
طلبه در حالي كه عرق شرم بر پيشاپيش سنگيني مي‌كرد از نزد مقدس دور شد و به گوشه‌اي رفت تا در مورد حرفهاي استاد فكر اساسي بنمايد...

هنگامي كه زماني در مجلس زنان از مادر مقدّس اردبيلي از راز پيشرفت و مقامات عالي معنوي او پرسيدند وي در پاسخ بعد از حمد الهي به ذكر خير از فرزند دلبند خويش كرد و چنين گفت:‌
من هرگز لقمه‌ي شبهه‌ناك نخورده ام و قبل از شير دادن بچّه، وضو ميگرفتم و ابداً‌ چشم به نامحرم نمي‌انداختم و در تربيت كودك بعد از شير باز گرفتن مي‌كوشيدم و نظافت و طهارت او را مراعات مي‌داشتم و با بچّه‌هاي خوب او را مي‌نشاندم.
دسته ها : مذهبي
شنبه یازدهم 6 1391 1:6


خاك ها را به آرامي كنار مي زد تا پيكر ديگري را براي بازگشت تفحص كند. الا اي مردم شهر آيا اين زميني اهل آسمان را مي شناسيد؟
طلاييه، فكه، شلمچه، بستان، تنگه چزابه و بسياري مناطق ديگر دست هاي مهربان علي محمودوند را حس كرده بودند كه آرام آرام خاك ها را پس مي زد و زمين را نوازش مي داد. علي محمودوند صدفي بود براي گوهر وجود شهيدان. خاك ها را به آرامي كنار مي زد تا پيكر ديگري را براي بازگشت تفحص كند. الا اي مردم شهر آيا اين زميني اهل آسمان را مي شناسيد؟ شهيد علي (امير) محمودوند به سال 1343 در روز هفدهم صفر در تهران به دنيا آمد. علي تابستان سال 1361 همزمان با شروع عمليات رمضان در هفده سالگي به جبهه رفت و كارش را در گردان تخريب لشگر 27 محمدرسول‌الله (ص) آغاز كرد، در عمليات والفجر مقدماتي همراه گردان حنظله به منطقه فكه رفت و از ناحيه دست مجروح شد. در عمليات والفجر 8 براي هميشه پايش را از دست داد و با وجود 70 درصد جانبازي (شيميايي، موجي، قطع پا و 25 ساچمه در دست) باز هم جبهه را رها نكرد. فرمانده دلير گروه تفحص لشگر27 محمدرسول‌الله (ص) سرانجام در تاريخ 22/11/1379 در منطقه فكه بر اثر انفجار مين در جرگه شاهدان قرار گرفت و پيكر پاكش را در قطعه 27 بهشت‌زهرا طبق وصيت او به خاك سپردند.
جملات زير سخناني است از شهيد كه مي گويد: «چهار سال است كه براي تفحص ميام. حقيقتش من فقط به خاطر امر رهبرم اومدم. به خاطر اينكه ايشون فرمودند تفحص بايد انجام شود و پيكر شهدا از منطقه خارج شوند ما وارد منطقه مي شويم. و تا موقعي هم كه ايشون صلاح ببينند كه در منطقه كار كنيم، كار مي كنيم و از اين هم كه شهيد بشيم و يا روي مين بريم پامون قطع بشه هيچ واهمه اي نداريم. والسلام عليكم و الرحمه الله»
روحمان با يادش شاد

شنبه یازدهم 6 1391 1:6

.لباس ضخيم بپوشيد هركس جامه اش نازك است دينش هم نازك است در برابر خدا با لباس بدن نما نه ايستيد   

دسته ها : حديث و روايات
شنبه یازدهم 6 1391 1:4

تقدير يكي از فعالان حقوق بشر مصري با اهداي گل از خانواده شهداي هسته اي از حاشيه هاي نشست خبري خانواده شهداي هسته‌اي در اجلاس عدم تعهد بود. به گزارش مهر، نشست خبري خانواده هاي شهداي هسته اي عصر امروز سه شنبه در حاشيه نشست وزيران خارجه جنبش عدم تعهد در سالن همايش هاي بين المللي صدا و سيما برگزار شد و با حاشيه هاي جالبي نيز همراه بود كه به بعضي از آنها اشاره مي كنيم.
* خانواده هاي شهداي هسته اي در بدو ورود به سالن همايش هاي صدا و سيما مورد استقبال دست اندركاران موسسه فرهنگي ديده بان قرار گرفتند و اعضاي اين موسسه شاخه گلي را به فرزندان شهداي هسته اي تقديم كردند.
* خانواده شهداي هسته اي وقتي وارد سالن اجلاس شدند، با توجه خبرنگاران، عكاسان و تصويربرداران روبرو شدند و تعداد زيادي از خبرنگاران براي گرفتن مصاحبه هاي مكتوب و تصويري به سمت آنان رفتند.
* پدر شهيد احمدي‌روشن قبل از حضور در جمع خبرنگاران از نمايشگاه عكس جنايات گروهك هاي تروريستي كه در حاشيه اجلاس عدم تعهد برگزار شده است بازديد كرد.
* آرميتا رضايي‌نژاد در حاشيه نشست خبري خانواده شهداي هسته اي پيام خود را به زبان انگليسي قرائت كرد.
* يكي از فعالان حقوق بشر مصري پس از پايان اين نشست خبري با اهداي گل از خانواده شهداي هسته اي كشورمان تقدير كرد و پدر شهيد احمدي‌روشن ضمن تقدير از اين فعال حقوق بشر به وي گل اهدا كرد.
* پدر شهيد مصطفي احمدي‌روشن در زمان گلباران ماشين شهداي هسته اي وقتي ماشين پسر شهيدش را ديد، نتوانست بغض خود را نگه دارد و بلند گريه كرد و گفت: مصطفي عزيز جاي تو خاليست.
* وي در همين حال خطاب به خبرنگاران گفت: مصطفاي من مظلوم بود و الان هم پسر او علي مظلوم است. نمايندگان جنبش عدم تعهد بايد مظلوميت خانواده شهدا در كشور ما را به مردم كشورشان منتقل كنند.
* آرميتا رضايي‌نژاد كه به عنوان سفير صلح در اين اجلاس شركت كرده بود وقتي با خبرنگاران براي مصاحبه روبرو شد به آنها گفت: اول مي خواهم به شما گل بدهم سپس تعدادي گل هاي محوطه سازمان صدا و سيما را چيد و آنها را در حال خنديدن به خبرنگاران داد.

دسته ها : سياسي
جمعه دهم 6 1391 17:55

 

حضرت آيت الله جوادي آملي در درس اخلاق بيان فرمودند:
تبيين سرّ اشتهار حضرت زينب كبري(س) به عقيلۀ بني هاشم

 

 

به گزارش خبرنگار پايگاه اطلاع رساني اسراء: حضرت آيت الله جوادي آملي در ادامۀ مباحث درس اخلاق روزهاي پنجشنبه كه در محل نمازخانۀ بنياد بين المللي علوم وحياني اسراء تشكيل مي شود، ضمن تبريك سالروز ميلاد حضرت زينب (س) فرمودند: در باب سرّ اشتهار آن بانو به عقيلۀ بني هاشم بايد توضيحي عرض كنم. برخي عاقل نيستند و به دنبال تحصيل عقلند؛ برخي عاقلند و عقل براي آن ها به صورت حال است، يعني وصفِ ديرپا نيست [بلكه] گاهي هست و گاهي نيست؛ برخي عاقلند و عقل براي آن ها به منزلۀ يك وصف مَلكه است؛ و برخي عاقلند و عقل براي آن ها به منزلۀ فصل مقوّم است. كساني كه عقل براي آن ها به منزلۀ فصل مقوّم است، بتمام معناي كلمه، عقيله اند. حسين بن علي (سلام الله عليهما) "عقيلة بني هاشم" است و زينب كبرا (سلام الله عليه) نيز "عقيلة بني هاشم"؛ اين "تاء"، "تا"ي مبالغه است، نه "تا"ي تأنيث. وقتي مي گويند انسان خليفةالله است به همين صورت است. آدم خليفةالله است نه خليف الله، چرا؟ براي اين كه اين "تاء"، "تا"ي مبالغه است. همان طور كه مي گوييم فلان شخص علامه است. بنابراين هم وجود مبارك حسين بن علي (سلام الله عليهما) عقيلۀ بني هاشم است و هم وجود مبارك زينب كبرا؛ عقل براي اين ها به منزلۀ فصل مقوّم بود. اگر عقل براي كسي، فصل مقوّم باشد، كمالات از او نشأت مي گيرد؛؛ مقهور اوست و نه مسلّط بر او. كساني هستند كه كمال، آن ها را حفظ مي كند [اما] برخي از افراد، حافظ كمالند؛ ذات اقدس الاهي دربارۀ وجود مبارك پيغمبر (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) نفرمود تو داراي خُلق عظيمي يا متخلّق به خلق عظيمي؛ بلكه فرمود: «إِنَّك لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ»؛[1] براي اين كه آن حضرت مسلّط بر عدل و فضيلت بود. كساني مي كوشند كه فضيلت، آن ها را رها نكند و برخي از افراد مي كوشند كه فضيلت را حفظ كنند. اگر ذات، بالا بيايد و خليفۀ خدا شود و نوراني شود، از ذات نوراني وي، خُلق عظيم نشأت مي گيرد. فرمود: «إِنَّك لَعَلَي خُلُقٍ عَظِيمٍ» يعني تو بر خُلق، مسلّطي و خُلق در اختيار تو است؛ نه آن كه تو بخواهي با اخلاق، كامل شوي. كمالِ اخلاق در اين است كه از تو نشأت مي گيرد. دربارۀ بعضي كسان قرآن كريم فرموده است: «فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ»؛[2] منظور اين آيه كساني است كه با نور حركت مي كنند مثل افراد عادي كه با چراغ حركت مي كنند؛ اما برخي از افراد، نوراني اند و هر جا آن ها باشند، نور هست. دربارۀ آن گونه افراد، تعبير قرآن كريم اين است كه «فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ» كه نور زير پاي اين ها است؛ نور مركب و مركوب اين ها است و اين ها سوار بر نورند. آفتاب، مسلّط و راكب بر نور است؛ نه آن كه نور، راكب بر آفتاب باشد. شمس
"علي نورٍ" خلق شده است؛ چون نور از شمس است ولي فضاي روز و اين زمان، با نور روشن است. خود اين زمان نور ندارد، بلكه نور را از شمس مي گيرد اما خود شمس، «علي نور من ربّه» خلق شده است. عقيلۀ بني هاشم مسلّط بر عقل است و عقل در اختيار آن ها است. ايشان آن قدر قوي اند كه علم و عقل به معناي «ما عُبد به الرحمن»،[3] مقهور آن ها است؛ چه اين كه اگر در نقطۀ مقابل، كسي گرفتار جهل شود، او مركوب و مركب جهل است. در سورۀ مبارك «اسراء» حرف ابليس نقل مي شود. در آن جا خدا مي فرمايد كه ابليس مي گويد من بر افراد تبهكار، سوار مي شوم؛ حنك و تحت حنك اين ها را در اختيار مي گيرم «لَأَحْتَنِكنَّ ذُرِّيتَهُ».[4] "اِحتَنَكَ" از باب افتعال است و به اين معنا است كه «سوار بر مركب شد و حنكش را گرفت»؛ كساني كه سواركار هستند بر حنك و تحت حنك اسب مسلّطند. افسار در اختيار راكب است. ابليس گفت من چنين حالتي دارم كه «لَأَحْتَنِكنَّ ذُرِّيتَهُ» يعني سوار آن ها مي شوم و آن ها مركوب من هستند و به من سواري مي دهند؛ حنك و تحت حنك اين ها در اختيار من است. بنابراين اگر كسي ـ ان شاء الله ـ به جايي رسيد كه اول عاقل باشد، بعد عَقيل شود و بعد عقيله شود، مصداق «فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ»[5] مي شود. اول بايد كوشيد عاقل شد؛ عاقل اسم فاعل است. بعد بايد عقيل شد كه اين صفت مشبهه است و دلالت بر ثبات دارد. بعد از اين، نوبت عقيله شدن است. "تا" در عقيله، "تا"ي مبالغه است. زينب كبرا و حسين بن علي (سلام الله عليهما) عقيله بني هاشم بودند. ما اگر بخواهيم از عقل سخن بگوييم بايد سيره و سنّت و سريرت اين ذوات قدسي را ارزيابي كنيم، آن ها را بشناسيم و بپذيريم؛ به گفته هايشان عمل كنيم و به ديگران منتقل كنيم. حضرت آيت الله جوادي آملي همچنين فرمودند: اين راه ها شدني است؛ آنچه شدني و كسب كردني نيست، مقام شامخ نبوّت، رسالت و امامت است كه «اللّهُ أَعْلَمُ حَيثُ يجْعَلُ رِسَالَتَهُ»؛[6] اما عاقل شدن، عقيل و عقيله شدن، ممكن است. شما گاهي مي بينيد هم دربارۀ مردان هم دربارۀ زنان رواياتي هست كه ائمه (عليهم السلام) فرمودند فلان شخص «منّا أهل البيت».[7] اين اختصاصي به سلمان (رضوان الله تعالي عليه) ندارد. رسيدن به مقام سلمان، اباذر، مقداد و عمّار، ممكن است. البته رسيدن به مقامات اهل بيت و رسيدن به آن سِمت، مقدور كسي نيست. بنابراين اين راه باز است؛ مخصوصاً براي كساني كه اوايل سن آن ها است (يك) و در حوزه هاي علمي تلاش و كوشش مي كنند (دو). اين دو سبب، كمك مي كند كه اين ها ـ ان شاء الله ـ اين راه را طي كنند و در قبال عدّۀ ديگري كه در ظلمت فرو رفته اند «فَهُوَ عَلَي نُورٍ مِن رَبِّهِ» [8] بشوند. اگر انسان ـ ان شاء الله ـ مواظب راه، گفتار و كردار خود باشد، اولاً از هر تاريكي اي نجات پيدا مي كند؛ بعد وقتي كه راه را پيدا كرد، طي آن راه برايش آسان مي شود. درست است كه اول راه، عقبۀ كئود و گردنۀ صعب العبور است. همان عقبۀ كئودي كه فرموده است: «فَلاَ اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ ٭ وَ مَا أَدْرَاك مَا الْعَقَبَةُ»؛[9] اما براي انسان سالك، آسان مي شود؛ فرمود: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَ اتَّقَي ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيسِّرُهُ لِلْيسْرَي»؛[10] چنين كسي به آساني كار خوب مي كند. اگر نماز شب براي ديگران دشوار باشد، براي او آسان است. اگر فهميدن مطالب عميق براي ديگران، سخت و عقبه كئود باشد، او به آساني حل مي كند و آن را مي فهمد. اين كه فرمود: «فَسَنُيسِّرُهُ لِلْيسْرَي» اختصاصي به خصلت هاي عملي ندارد: مراحل علمي باشد، اين طور است؛ مراحل عملي باشد، اين طور است. حضرت استاد اذعان داشتند: درست است كه بعضي از مسائل سخت است. مثلا طبق آن بيان نوراني حضرت امير (سلام الله عليه) كه دربارۀ قدر فرمود «بحرٌ عميقٌ فلاتلجه»[11] اين عرصه درياي تاريك و عميق است؛ ولوج نكن و وارد اين بحث نشو! مسألۀ قضا و قدر، مسألۀ روشني نيست. مسألۀ جبر و تفويض يك مسألۀ آسان نيست. حل اين مسائل دشوار است و به هر كسي نمي رسد؛ اما همين مطلب عميق براي برخي، خيلي شفاف و روشن حل مي شود. بنابراين «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَ اتَّقَي ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيسِّرُهُ لِلْيسْرَي»[12] اختصاصي به برنامه هاي عملي ندارد. همان طور كه خواندن نماز شب، گرفتن روزه هاي مستحبّي و مواظبت از چشم و گوش، براي بعضي آسان است، فهميدن مطالب عميق علمي هم براي بعضي از افراد آسان است. از اين باب است كه گفته اند: «دُم علي الطهارة يوسع عليك رزقك.»[13] يعني دائماً باوضو باشيد كه روزي شما زياد مي شود. روزي، تنها به معناي نان و آب، و اين قبيل مسائل نيست؛ علم و اخلاق، هم روزي است؛ عقل و فضيلت ها هم روزي اند؛ همان طور كه روزي هاي ظاهري هم روزي هستند. فرمود: «دُم علي الطهارة» (دائماً با وضو باشيد) اين عمل، خيلي اثر دارد. از همين راه ها است كه شروع مي شود. خداي سبحان چنين وعده داده است. اين امر، اختصاصي به وجود مبارك پيغمبر (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) ندارد. خدا براي آن ها، مراحل عاليه را آسان مي كند. از همين باب فرمود: «أَلَمْ نَشْرَحْ لَك صَدْرَك ٭ وَ وَضَعْنَا عَنك وَزْرَك ٭ الَّذِي أَنقَضَ ظَهْرَك ٭ وَ رَفَعْنَا لَك ذِكرَك.»[14] وجود مبارك موساي كليم هم گفت: «رَبِّ اشْرَحْ لِي صَدْرِي»[15] و خداوند فرمود: «قَدْ أُوتيتَ سُؤْلَك يا مُوسَي.»[16] كارهاي صعب العبوري كه مقدور ديگران نيست، خدا براي ايشان آسان مي كند؛ از ما هم كارهايي خواسته اند و مقدور ما است ولي سخت است؛ خدا اين كارهاي سخت را براي ما آسان مي كند؛ چنان كه فرمود: «فَأَمَّا مَنْ أَعْطَي وَ اتَّقَي ٭ وَ صَدَّقَ بِالْحُسْنَي ٭ فَسَنُيسِّرُهُ لِلْيسْرَي»؛ اين سين ها، سين هاي تحقيقي است نه تسويفي نظير «اسْتَكبَرَ» و مانند آن كه مبالغه را نشان مي دهد؛ نه آن كه آن كار را بعدها براي او آسان مي كنيم؛ بلكه به اين معنا است كه تحقيقاً براي آن ها آسان مي كنيم. بنابراين عاقل شدن، عَقيل و عقيله شدن، مقدور ديگران هم هست، منتها به اندازۀ خودشان. اوج آن، مربوط به اهل بيت عصمت و طهارت است و مقدور خود آن ها است؛ اما مراحل مياني و ضعيف آن، مقدور ديگران هم است.
آيت الله جوادي آملي با اشاره به اين مطلب كه اطاعت از پروردگار لذتبخش است فرمودند: ما به همان اندازه كه از عقل برخورداريم، از شيريني اطاعت هم لذّت مي بريم. اطاعت پروردگار، نام و ياد پروردگار، براي يك عدّه شيرين است. در ماه مبارك رمضان از خدا مي خواهيم كه شيريني نام و ياد خود را به ذائقۀ ما بچشاند و مي گوييم: «و أذقني فيه حلاوة ذكرك.»[17] اين ها به منزلۀ زاد و توشه است. در بحث هاي قبل هم در مسائل اخلاقي گذشت كه اين ها مراحل مقدّماتي است. يعني عبادت كردن، انجام واجبات و ترك محرّمات و امثال آن ها توشه و زاد است. زاد را بايد به اندازۀ راه فراهم كرد. كساني در تحصيل زاد مي كوشند و عمرشان را صرف تحصيل زاد مي كنند. اين كار، كار خوبي است ولي از خوب تر مي مانند. ما زادي داريم و توشه اي براي راه؛ اما مقصدي داريم و مقصودي، كه مقصود ما در آن مقصد است. ما بايد آن مقصد و مقصود را بشناسيم و راه را هم طي كنيم. در قرآن كريم، هم راه را به عنوان زاد و توشه براي ما مشخص كرده اند، هم مقصد را معرفي كرده اند و هم مقصود بسياري از ما را مشخص كرده اند. بر فرض كه آدم خوبي باشيم، اما تمام تلاش و كوشش ما در تحصيل زاد است. تحصيل زاد اندازه دارد؛ البته اگر زاد مربوط به دنيا باشد، آن زاد زائد كارآمد نيست مگر آن كه كسي در راه خدا انفاق كند و ثوابي ببرد؛ اما زاد آخرت هر چه بيش تر باشد، به او از آن «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»[18] بيش تر مي دهند؛ غرف مبنيه را بيش تر مي كنند؛ اما اين ها ما را هرگز به مقصد نمي برند. اين كه در سورۀ مبارك «بقره» فرمود: «تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيرَ الزَّادِ التَّقْوَي»؛[19] يعني توشه تهيه كنيد. خب توشه تهيه كنيد، اما براي چه كسي و براي چه چيزي؟ توشه غير از مقصد و غير از مقصود است. توشه تهيه كنيد كه شما را به مقصد برساند. مقصد و مقصود را بايد با علم و معرفت شناخت. نماز براي ما توشه است. اما اگر قرب را بشناسيم و براي ما حل كنند كه چطور او «أقرب إليكم من حبل الوريد»[20] است و ما از او دوريم و «ينَادَوْنَ مِن مَكانٍ بَعِيدٍ»،[21] اين ديگر به زاد و توشه بر نمي گردد، بلكه به معرفت بر مي گردد. تقوا زاد و توشه است براي رسيدن به مقصد؛ اما شناخت مقصد ديگر با عمل نيست؛ اين شناخت با نماز و روزه نيست، بلكه با فهم است و فهم. با فهم است كه در مي يابيم چطور او به ما نزديك است و ما از او دوريم. شما مكرّر نماز بخوانيد و مكرّر روزه بگيريد، مشكل حل نمي شود. زاد و توشه را بايد به اندازۀ لازم فراهم كرد؛ آن بقيه، فوق زاد است. او چطور به ما نزديك است و ما از آن طرف «ينَادَوْنَ مِن مَكانٍ بَعِيدٍ»؛ چطور او از هر چيزي و از هر كسي به ما نزديك تر است و از خود ما به ما نزديك تر است كه فرمود: «وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ يحُولُ بَينَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ»؛[22] پاسخ اين مسائل كجاست؟ اين مسائل، بينايي باطن مي خواهد و به زاد و توشه و راحله مربوط نيست؛ اين مسائل، فوق زاد و توشه و راحله است. اين مطالب، عقيلۀ بني هاشم مي خواهد. اين مسائل، عقل مي خواهد نه عبادت. عبادت، واجب است؛ اين مشخص است. مستحبّات هم مشخص هستند؛ منتها همين عبادت را كسي انجام مي دهد و از خداي سبحان، «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ»[23] مي خواهد. چنين كسي به دنبال زاد است. همين عبادت را كسي انجام مي دهد و مي گويد خدايا تو در سورۀ مبارك «قمر» فرمودي: «إِنَّ الْمُتَّقِينَ فِي جَنَّاتٍ وَ نَهَرٍ ٭ فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيك مُقْتَدِرٍ»[24] آن «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» را كه به خيلي كسان مي دهي، به ما هم ـ ان شاء الله ـ خواهي داد، ولي ما را در «عِندَ مَلِيك مُقْتَدِرٍ» جا بده! اگر كسي به فكر «عِندَ مَلِيك مُقْتَدِرٍ» باشد، به فكر مقصد است؛ اما اگر به فكر «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» باشد به اندازۀ زاد و توشه به او مي رسد و هرگز او را به «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»[25] راه نمي دهند. او به «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» راه مي يابد؛ يعني به بهشتي مي رسد كه درخت و آب دارد، جسم و بدن و لذّت هاي ظاهري دارد؛ اما او را به آن بهشت معنوي كه قرب الاهي است، راه نمي دهند؛ براي اين كه او براي اين كار، معرفت و عقلي نياورده است؛ و عقيله نشده است. كساني كه عقيله اند هم «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» را دارند و هم «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيك مُقْتَدِرٍ» را. به ايشان خطاب مي شود كه «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَ ادْخُلِي جَنَّتِي.» يكي از مصاديق بارز نفس مطمئنّه كه در پايان سورۀ مبارك «فجر» گفته شده، سيدالشهدا (صلوات الله و سلامه عليه) است. اين خاندان هم از همين
قبيل اند. بنابراين ما يك زاد و توشه داريم كه ما را به بهشت مي رساند؛ يك معرفت، خلوص، اخلاص و شهود قلبي داريم؛ و يك مقام فنا هم داريم كه ما را از مرحلۀ «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» به مقام بالاتر مي رساند كه «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيك مُقْتَدِرٍ.» در اين جا است كه آدم "عنداللّهي" مي شود. يك بهشت داريم كه لدنّي است و بهشت هايي داريم كه «جَنَّاتٌ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ» است. همان طور كه علم لدنّي داريم و علمي كه در كتاب و سنّت هست. اين كه ذات اقدس الاهي به وجود مبارك پيغمبر (عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) فرمود «إنَّك لَتُلَقّي الْقُرآنَ مِن لَدُنْ حَكيمٍ عَلِيمٍ»[26] يعني علم تو لدنّي است. علم لدنّي، علمي در مقابل فقه، اصول، فلسفه، كلام و عرفان نيست كه موضوع، محمول و رابطه اي بين موضوع و محمول داشته باشد. همين علوم را اگر كسي از استاد ياد بگيرد يا در كتاب ها بخواند، مي شود علم عادي. علمي است كه تَه جوي، نصيب طالبان علم مي شود؛ اما اگر همراه اين جوي و نهر بالا برود و به سرچشمه برسد و همين علوم را از خود سرچشمه استفاده كند، مي شود "علم لدنّي". "لدن" يعني نزد؛ علم لدنّي همين معارف غيبي قرآن و سنّت است، منتها «مِن لَدُنْ» و «مِن عند» و از خدا گرفته شده است. چون از نزد خدا گرفته شده، هيچ كسي از آن خبر ندارد. ما يك "ماء مَعين" داريم و يك "ماء لدن". به آب جاري اي كه «تراه العيون و تناله الدلاء» آب معين مي گويند؛ آبي كه چشم او را مي بيند و دلو و ظرف به آن دسترسي دارد. به اين آب مي گويند ماء معين. اما آبي كه درون چشمه است، هنوز كسي آن را نديده و نمي بيند و در دسترس كسي هم نيست، چنين آبي ديگر آب معين نيست؛ بلكه فوق آب معين است. علوم لدنّي اين گونه است؛ اخبار لدنّي هم اين طور است؛ كمالات لدنّي نيز از اين قبيل است. اگر كسي در دنيا به آن "لدن" و "نزد" برسد و به آن جا راه يابد، در آخرت هم آيۀ سورۀ مبارك «قمر» نصيبش مي شود كه «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِندَ مَلِيك مُقْتَدِرٍ»[27] و همان كسي مي شودكه در پايان سورۀ مبارك «فجر» خدا به او وعده داد كه «فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ٭ وَ ادْخُلِي جَنَّتِي.»[28]

[1] . سورۀ قلم، آيۀ 4. [2] . سورۀ زمر، آيۀ 22. [3] . الكافي، ج1، ص11. [4] . سورۀ اسراء، آيۀ 62. [5] . سورۀ زمر، آيۀ 22. [6] . سورۀ انعام، آيۀ 124. [7] . عيون اخبار الرضا، ج2، ص64؛ الامالي (شيخ طوسي)، ص45 و 525؛ ر.ك: الثاقب في المناقب، ص281. [8] . سورۀ زمر، آيۀ 22. [9] . سورۀ بلد، آيات 11 و 12. [10] . سورۀ ليل، آيات 5 ـ 7. [11] . التوحيد (شيخ صدوق)، ص365. [12] . سورۀ ليل، آيات 5 ـ 7. [13] . فيض القدير شرح الجامع الصغير، ج4، ص361. [14] . سورۀ شرح، آيات 1 ـ 4. [15] . سورۀ طه، آيۀ 25. [16] . سورۀ طه، آيۀ 36. [17] . اقبال الأعمال، ص125. [18] . سورۀ آل‌عمران، آيۀ 15. [19] . سورۀ بقره، آيۀ 197. [20] . ر.ك: سورۀ ق، آيۀ 16. [21] . سورۀ فصلت، آيۀ 44. [22] . سورۀ انفال، آيۀ 24. [23] . سورۀ آل‌عمران، آيۀ 15. [24] . سورۀ قمر، آيات 54 و 55. [25] . سورۀ فجر، آيات 29 و 30. [26] . سورۀ نمل، آيۀ 6. [27] . سورۀ قمر، آيۀ 55. [28] . سورۀ فجر، آيات 29 و 30.

دسته ها : مذهبي
جمعه دهم 6 1391 17:46
گفتگوهاي تنهايي (نوشته هاي دكتر شريعتي)



چقدر با همه ي حرف ها بيگانه شده ام!كجايم؟همچون پرنده اي بلند پرواز بر فراز همه ي شعرها و عشق ها،همه ي فهم ها و حرف ها چرخ مي خورم. دلم حلقوم تشنه اي است در زير باران بهاريني كه از غيب بر زمين فرو مي كوبد.مي بارد و مي بارد.هر قطره اي كلمه اي چه زلال،چه خوب!
" دكتر علي شريعتي"
(كوير/352)

شگفتا!وقتي كه بود،نمي ديدم.وقتي مي خواند،نمي شنيدم.وقتي ديدم كه نبود.وقتي شنيدم كه نخواند. چه غم انگيز است كه وقتي چشمه اي سرد و زلال در برابرت مي جوشد و مي خواند و مي نالد،تشنه ي آتش باشي و نه آب؛و چشمه كه خشكيد،چشمه كه از آن آتش كه تو تشنه ي آن بودي بخار شد و به هوا رفت؛و آتش كوير را تافت و در خود گداخت و از زمين آتش روييد و از آسمان آتش باريد،تو تشنه ي آب گردي و نه تشنه ي آتش.و بعد عمري گداختن از غم نبودن كسي كه تا بود،از غم نبودن تو مي گداخت!
" دكتر علي شريعتي"
(كوير/141)

دسته ها : دكتر شريعتي
جمعه دهم 6 1391 17:38

بند پنجم

اگر خواهان نزديكي با خداوند تعالي هستيد و مي خواهيد با او همدم و انيس و مونس  شويد 

اين بند را زياد بخوانيد

دسته ها : دعا
جمعه دهم 6 1391 17:29

.و چون از خانه درآييد آيات سوره آل عمران و انا انزلنا و سوره حمد و آيته الكرسي را بخواند كه موجب بر آمدن حاجتهاي دنيا و آخرت است.

دسته ها : حديث و روايات
جمعه دهم 6 1391 16:3

اهميت نيت ها
و درود خدا بر او، فرمود: آن كس كه از كار مردمي خشنود باشد، چونان كسي است كه همراه آنان بوده و هر كس كه به باطلي روي آورد، دو گناه بر عهدة او باشد: گناه كردار باطل و گناه خشنودي به كار باطل. (حكمت 154)

دسته ها : حديث و روايات
پنج شنبه نهم 6 1391 1:33

يا رب!

محبت چه چشمه ايست كه قطره اي از آن نوشيدم دريا گريستم...!!!

دعاي باران چرا؟؟

دعايي عشق بخوان"اين روزها دلها تشنه ترندتا زمين.خدايا كمي عشق ببار...

 

گاهي باران

همه ي دغدغه اش باران نيست گاهي از غصه ي تنها شدنش ميبارد...

 

دسته ها : نكته ها
پنج شنبه نهم 6 1391 1:26

بند چهارم

 

اگر عاشق جاه مقام و عزتي اين بند را بخوان

دسته ها : دعا
پنج شنبه نهم 6 1391 1:23

 

 

.كسي كه حاجتي دارد صبح زود پنجشنبه به دنبالش رود پيغمبر (ص) دعا كرد : خدايا صبح پنجشنبه را براي امت من مبارك كن.

دسته ها : حديث و روايات
پنج شنبه نهم 6 1391 1:5

علي ابن ابيطالب : سخنان شما سنگهاي سخت را نرم مي كند


علي ابن ابيطالب : در فتنه ها همچون بچه شتر باش كه نه پشت دارد تا بر آن سوار شوند و نه پستاني كه از آن شير بدوشند .


علي ابن ابيطالب : دعوت كننده اي كه فاقد عمل باشد مانند تير اندازي است كه كمان او زه ندارد


علي ابن ابيطالب : كسي كه بر مركب شكيبايي سوار شود به پيروزي نهايي دست مي يابد


علي ابن ابيطالب : چه زشت است كوچكي به هنگام نياز و سركشي به هنگام بي نيازي


علي ابن ابيطالب : حاجت محتاج را به تاخير نينداز زيرا نمي داني از اينكه فردا براي تو چه پيش خواهد آمد


علي ابن ابيطالب : حق سنگين است اما گوارا ، باطل سبك است، اما در كام چون سنگي خارا


علي ابن ابيطالب : دوست مومن عقل است ، ياورش، علم ، پدرش مدارا و برادرش ، نرمش


علي ابن ابيطالب : علم خويش را به جهل و يقين خود را به شك مبدل نكنيد، آنگاه كه به علم رسيديد عمل كنيد و آنگاه كه به يقين دست يافتيد ،اقدام نماييد.


علي ابن ابيطالب : حق بگوييد تا به حق معروف شويد،حق را به كار ببنديد  تا از اهل حق باشيد


علي ابن ابيطالب : آنچه را نمي داني مگو ، بلكه هر آنچه را كه مي داني نيز اظهار مكن


علي ابن ابيطالب : پيش از اين كه نسبت به كاري تصميم بگيري مشورت كن ، و قبل از اين كه وارد عمل شوي ، فكر كن


علي ابن ابيطالب : اطمينان را با اميدواري مبادله نكن


علي ابن ابيطالب : همانا پاداش دانشمند از شخص روزه دار و شب زنده داركه در راه خدا جهاد مي كند بيشتر است


علي ابن ابيطالب : عاقل ترين مردم كسي است كه عواقب كار را بيشتر بنگرد


علي ابن ابيطالب : بزرگترين ناداني ها براي بشر عدم شناخت خود است


علي ابن ابيطالب : براي مردم آن را بخواه كه براي خود مي خواهي و با ديگران طوري رفتار كن كه مايلي درباره ات آنچنان كنند


علي ابن ابيطالب : گيتي براي تو شيواترين پندآموز است اگر پندپذير باشي


علي ابن ابيطالب : بپرهيز از انجام كاري كه اگر فاش شود انجام دهنده را خوار و خفيف سازد


علي ابن ابيطالب : بهترين شيوه صداقت وفاي به عهد است


علي ابن ابيطالب : هيچ ارثي مانند ادب و اخلاق پر ارج و گرانمايه نيست


علي ابن ابيطالب : بهترين شيوه عدل ، ياري مظلوم


علي ابن ابيطالب : مربي لايق كسي است كه از غريزه عشق به كمال و ترقي خواهي كودك استفاده كند


علي ابن ابيطالب : بوسيدن فرزند ، رحمت و محبت است


علي ابن ابيطالب : اسرار خويش را به كسي


علي ابن ابيطالب : سرلوحه كتاب سعادت بشر ، رفتار پاك و سجاياي اخلاقي اوست


علي ابن ابيطالب : بي خردتر از همه كسي است كه خود را خردمندتر از همه  پندارد


علي ابن ابيطالب : شكيبايي در مصيبت ، از نشانه هاي مومن است


علي ابن ابيطالب : شرط خرد حفظ تجربه ها و بكار بستن آنهاست


علي ابن ابيطالب : هر كس در نقطه ضعف هاي دوست خود دقيق شود ، پيوند دوستي او قطع خواهد شد


علي ابن ابيطالب : آدمي به گفتارش سنجيده مي شود و به رفتارش ارزيابي مي گردد، چيزي بگو كه كفه سخنت سنگين شود و كاري كن كه قيمت رفتارت بالا رود


علي ابن ابيطالب : هيچ شرافتي مانند فروتني نيست


علي ابن ابيطالب : براي مشاورت ، خردمندان را برگزين تا از ملامت و ندامت در امان باشي  


 

دسته ها : حديث و روايات
چهارشنبه هشتم 6 1391 23:33

ضد ارزش ها و هشدارها (مردي از امام درخواست اندرز كرد) و درود خدا بر او، فرمود: از كساني مباش كه بدون عمل صالح به آخرت اميدوار است، و توبه را با آرزوهاي دراز به تأخير مي اندازد، در دنيا چونان زاهدان سخن مي گويد، اما در رفتار همانند دنيا پر ستان است، اگر نعمت ها به او برسد سير نمي شود، و در محروميت قناعت ندارد، از آنچه به او رسيد شكر گزار نيست، و از آنچه مانده زياده طلب است. ديگران را پرهيز مي دهد اما خود پروا ندارد؛ به فرمان برداري اطاعت امر مي كند اما خود فرمان نمي برد، نيكوكاران را دوست مي دارد اما رفتارشان را ندارد؛ گناهكاران را دشمن دارد اما خود يكي از گناهكاران است، و با گناهان فراوان مرگ را دوست نمي دارد، اما در آنچه كه مرگ را ناخوشايند ساخت پا فشاري دارد، اگر بيمار شود پشيمان مي شود، و اگر تندرست باشد سرگرم خوش گذراني هاست؛ در سلامت مغرور و در گرفتاري نااميد است؛ اگر مصيبتي به او رسد به زاري خدا را مي خواند. اگر به گشايش دست يافت مغرورانه از خدا روي بر مي گرداند. نفس او به نيروي گمان ناروا، بر او چيرگي دارد، و او با قدرت يقين بر نفس خود چيره نمي گردد. براي ديگران كه گناهي كه كمتر از او دارند نگران، و بيش از آنچه كه عمل كرده اميد وار است. اگر بي نياز گردد مست و مغرور شود، و اگر تهيدست گردد، مأيوس و سست شود. چون كار كند در آن كوتاهي ورزد، و چون چيزي خواهد زياده روي نمايد، چون در برابر شهوت قرار گيرد گناه را برگزيده، توبه را به تأخير اندازد، و چون رنجي به او رسد از راه ملت اسلام دوري گزيند؛ عبرت آموزي را طرح مي كند، اما خود عبرت نمي گيرد؛ در پند دادن مبالغه مي كند، اما خود پند پذير نمي باشد. سخن بسيار مي گويد، اما كردار خوب او اندك است ! براي دنياي زود گذر تلاش و رقابت دارد، اما براي آخرت جاويدان آسان مي گذرد؛ سود را زيان، و زيان را سود مي پندارد؛ از مرگ هراسناك است، اما فرصت را از دست مي دهد؛ گناه ديگري را بزرگ مي شمارد، اما گناهان بزرگ خود را كوچك مي پندارد؛ طاعت ديگران را كوچك و طاعت خود را بزرگ مي داند؛ مردم را سرزنش مي كند، اما خود را نكوهش نكرده با خود رياكارانه برخورد مي كند؛ خوشگذراني با سرمايه داران را بيش تر از ياد خدا با مستمندان دوست دارد، به نفع خود بر زيان ديگران حكم مي كند، اما هرگز به نفع ديگران بر زيان خود حكم نخواهد كرد، ديگران را هدايت اما خود را گمراه مي كند، ديگران از او اطاعت مي كنند، و او مخالفت مي ورزد، حق خود را به تمام مي گيرد، اما حق ديگران را به كمال نمي دهد، از غير خدا مي ترسد، اما از پروردگار خود نمي ترسد ! . (حكمت 150)

دسته ها : حديث و روايات
چهارشنبه هشتم 6 1391 14:7

در سيره نبوي، زنان هيچ جايگاهي نداشتند؟
پاسخ :
خداوند بشر را از دو جنس مرد و زن آفريده و آنها را مكمل همديگر معرفي نموده است نقش زن در زندگي غير قابل انكار و وجودش ضروري است. دين اسلام به زن بعنوان يك عنصر موثر در حيات و سعادت اجتماعي مي نگرد و او را در بالاترين درجات كه براي انسان ممكن است كسب شود معرفي مي نمايد واز زنان نمونه بعنوان الگو و اسوه براي بشريت ياد مي كند، اين توجه معطوف از ناحيه دين در جايي است كه زن از نظر معنوي به اوج تكامل رسيده تا در كتب آسماني نامش تجلي كند.[1] پيامبران براي هدايت انسان فرستاده شده اند در تمام اديان ملاك برتري تقوي و معنويت است جنسيت نمي تواند معيار برتري باشد و جنسيت هرگز محدويت براي كسب كمالات نيست. قرآن به زن و مرد بطور مساوي توجه مي كند «هن لباسٌ لكم و انتم لباسٌ لهن»[2] پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ نيز مانند انبياي ديگر، رسالت جهاني براي تمام اقشار داشته و هرگز انساني را به خاطر جنسيت محدود و محصور نكرده و دين او به خاطر تضييع حقوقي كه از زنان در جوامع مختلف شده بود توجه بيشتري به زنان نمود تا حقوق آنها احياء و قدرشان معلوم و جايگاهشان شناخته شود براي آگاهي از جايگاه زن در سيره نبوي كافي است به آنچه درباره زنان در جوامع انساني قبل از بعثت انجام مي گرفت آگاهي يابيم. آيات قرآني به برخي از آداب و رسوم جامعه اعراب جاهلي كه درباره حقوق زنان انجام مي گرفت اشاره داشته[3]علاوه بر آن منابع تاريخي نيز پرده از روي برخي حقايق و ظلمها درباره زنان برداشته و به انعكاس اخبار آن پرداخته اند.[4] در جامعه ايران و روم باستان كه دو امپراطوري بزرگ جهان باستان و قبل از طلوع خورشيد اسلام بودند زنان وضعيتي بهتر از جامعه عرب نداشتند كه در جاي خود جاي تامل و تفصيل است.[5] در بعثت و طلوع خورشيد اسلام زن جايگاه اعلاي انساني خود را در سايه دين مبين اسلام و حكومت پيامبر و رسالت آنحضرت بازيافت، چنانكه اولين مسلمان و ايمان آورنده به پيامبر خديجه دختر خويلد تنها بانوي پيامبر اسلام است كه توفيق درك حقايق وحي را داشته و در راه استقرار و استمرار رسالت از ثروت و دارائي خود چشم پوشي نموده و در سخترين روزهاي زندگي پيامبر از آن حضرت پشتيباني و حمايت نمود.[6] پس از آشكار شدن دعوت پيامبر اكرم زنان نه تنها در پذيرش دعوت پيامبر از مردان تبعيّت ‌جستند بلكه در راه اسلام تا پاي جان پايداري نموده و شكنجه ها را تحمل كردند و از كلمه توحيد چشم پوشي نمودند تا به درجه رفيع شهادت نايل شدند، نمونه بزرگ اين زنان «سميه» مادر عمار و همسر ياسر شهيد اسلام است.[7] در برخي از امور زنان از مردان پيشگام بوده و از دين الهي حمايت نمودند. حوادث قبل از حجرت نبوي كه نقطه عطفي مهم در تاريخ اسلام محسوب مي شود زنان انصار مدينه به حمايت و بيعت با رسول خدا در پيمان عقبه با شوق و اشتياق حاضر شدند.[8] در دوره استقرار پيامبر اكرم در مدينه تا دوران ثبات و برقراري حكومت اسلامي در يثرب نقش بانوان مسلمان انصافاً بر جسته تر از توصيفاتي است كه در منابع مطالعاتي منعكس شده است در برخي از جنگها، نظير جنگ احد كه از حساس ترين و تعيين كننده ترين جنگهاي اسلام با كفر بود نقش زنان از لحاظ فيزيكي و روحي با وجود اندك بودن عددشان بسيار حماسي است، چنانكه ام عماره نمونه اي از زنان قهرمان صدر اسلام است كه همراه با اعضاي خانواده خود در اين جنگ بعنوان امدادگر و سقا حضور يافته بود وقتي ديد عرصه بر رسول خدا تنگ شد، و جان آنحضرت در معرض خطر قرار گرفته مسلح شد و به دفاع از رسول خدا پرداخت و جرا حاتي سخت در اين جنگ برداشت برخي از زنان انصار كه در معركه حاضر بودند مانند هند دختر «عمر و بن حرام» كه شوهر و پسر و برادرش را از دست داده بود و آنها را با شتري براي دفن در مدينه منتقل مي نمود جمعي از بانوان مدينه با او مواجه شدند و از اوضاع جنگ پرسيدند اين زن در جوابشان گفت: حال رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ خوبست غير از آن ‌هر مصيبتي بوده ناچيز است خدا از مؤمنان كساني را به فيض شهادت نايل نموده و كافران با خشم و بدون نتيجه سرافكنده نموده است و همچنين زني كه شوهر و برادر و پدرش را از دست داده بود پس از ملاقات با رسول خدا با شجاعت و شهامت عرض كرد پس از سلامت تو هر مصيبتي براي ما ناچيز است.[9] اين نمونه از صلابت و پايداري، بانوان در راه اسلام در راه رسول خدا از خود نشان داده اند كه قلم و زبان عاجز از بيان احساسات و اشتياق دروني آنان نسبت به پيامبر اسلام است كه با درك عميق مقام رسالت اين حقايق متجلي شده است. نمونه بي نظير بانوان صبور تاريخ اسلام و انسانيت يگانه دختر پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ كه با وجود عواطف شديد و كاملش به پدر مهربان خود زخمهاي او را مداوا مي نمود و از او پرستاري مي كرد تا زخمهايش بهبودي يابد و از همسر فداكارش با قوت دل پشتيباني مي نمود تا اساس و ريشه دين اسلام مستحكم شود.[10] پيامبر اكرم براي فاطمه جايگاه خاصي قائل بود و از خديجه همسر وفادارش بسيار تجليل مي كرد و در مدينه با همسران خويش برخوردي بسيار احترام آميز داشت عدالت و مساوات را درباره آنان رعايت مي نمود و همواره به صحابه خويش درباره رعايت حقوق همسران و دختران سفارش مي نمود تجليل پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ از فاطمه علاوه بر اينكه دخترشان بود بيشتر به خاطر مقامات معنوي كمالات روحي فاطمه بود كه بعنوان زن از چنين جايگاهي برخوردار بود بطور كلي در سيره نبوي براي زنان جايگاهي بسيار منظور شد و در مقابل زنان پاك دامن و صبور و مؤمن زناني منافق و... در جوار رسول خدا حضور داشتند كه جايگاه رفيع خود را تخريب نموده و با ارتكاب اعمالي ناروا رسول خدا را آزار مي دادند مانند برخي از همسران آن حضرت و بعضي از زنان يهود و زنان مشركيني مثل ابوسفيان و همسر ابولهب كه قرآن در مذمت او سخن گفته است. پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ با گفتار و روش برگرفته از وحي و خلق نيكوي خود زنان را در دين مبين اسلام جايگاهي بس رفيع عطا فرمود و عزت و حرمت زن را فزوني داد و بنيان سعادت خانواده و فرزندان را در گرو مقام زن تبيين نمود و فرمود: الجنه تحت اقدام الامهات؛ بهشت زيرا پاي مادران است، همچنين فرمود شوهر داري نيكوي زنان پاداشي همچون پاداش جهادگران جبهه جنگ دارد، با اين نگرش بطور كلي نوع نگاه به زن را در تمام جهان دچار تغيير و دگرگوني نمود و با اصول و قوانين شرعي حريم خانواده ها را حصار مستحكم كشيد و عفاف را در بين اهل اسلام جايگزين خوار شمردن زنان نمود و به زن ارج و عزت داد. و تمام حقوق او را با قوانين مخصوص احقاق نموده و منضبط كرد.

[1] . چنانكه در قرآن از مريم مادر عيسي و همسر فرعون، براي مؤمنين اسوه و الگو معرفي شده اند، سوره تحريم آيه 11 و 12. [2] . «زنان مايه آرامش و عفت مردان هستند و مردان نيز مايه آرامش و عفت «آبروي زنان هستند.»، سوره بقره 187. [3] . سوره نحل آيه 58 و 59، درباره احساس حقارت به داشتن دختر و زنده به گور كردن آن اشاره دارند. [4] . ر.ك: شوقي ضيف العصر الجاهلي، ترجمه ذكاوتي، چاپ اول، تهران، اميركبير، 64، 86-83. [5] . رك كريسنين سن، تاريخ ايران در زمان ساسانيان، رشيد ياسمي، چاپ نهم، تهران، دنياي كتاب، 74، ص 432. [6] . ر.ك: علي محمد دخيل، ترجمه حريرچي، چاپ پنجم، تهران، اميركبير، 73، ص 13، ص 11. [7] . ر.ك: ابن اسحق، سيره چاپ اول، قم، اسماعيليان، 1368، 192-191. [8] . ر.ك: آيتي، تاريخ پيامبر اسلام، چاپ ششم، تهران، دانشگاه، 78، ص 158. [9] . ر.ك: همان ص 271. [10] . ر.ك: علامه مجلسي، بحارالانوار، چاپ دوم، تهران درالكتب الاسلاميه، 1362، ج 43، ص 43-18.


چهارشنبه هشتم 6 1391 14:5

آيا در اسلام تنبيه بدني زن ها جايز است؟
(1) پيش از شرح و توضيح آياتي كه درباره تنبيه بدني بانوان است، و پذيرش يا نپذيرفتن اين موضوع ، بيان پيشگفتار لازم است: تنبيه بدني زن از پديده هاي اجتماعي، بدون محدوديت زماني و مكاني است و در تمامي جوامع و فرهنگ ها وجود دارد. چنان كه ويژه روستائيان نبوده، حتي در پيشرفته ترين جامعه ها ديده مي شود، تا بدان حد كه اكنون در اروپا « جمعيت زنان كتك خورده » تأسيس شده، به دفاع و چاره جويي مي پردازند. در فرانسه دو ميليون زن از شوهران خود كتك خورده اند ، يعني يك چهارم شمار زنان.(2) از اين رو شماره تلفني در اختيار بانوان قرار گرفته تا به طور رسمي از آنان حمايت كند. تبارشناسي تنبيه بدني بانوان ، ريشة بشري داشته، در شمار بيماري هاي اجتماعي و ناهنجاري هاي رواني است و براي درمان آن مشاركت و همفكري جامعه شناسان و روان شناسان و رهبران مذهبي لازم است. بنابراين مي بايد آيه 34 سوره نساء را در فضاي مردم شناسانه و رواني و مذهبي بازخواني كنيم. توجه به شرايط زمان و مكان تحليل تاريخي، و روان شناسانة اين حكم براي پي بردن به معناي درست آيه، نيز حكمت و هدف دستور الهي لازم است. بنابر برخي تفسيرها از آيه ، تنبيه زن توسط شوهر روا است اما برخي از قرآن پژوهان و مفسران، اين برداشت را نپذيرفته ، توجه به شرايط زمان و مكان حكم را ضروري مي دانند. در پاسخ ، نظر كساني كه تنبيه بدني را نمي پذيرند، به همراه دليل هاي آنان آمده ، معناي مورد قبولشان گزارش شده است. محل نزول اين آيه در مدينه نازل شد.(3) پيشتر و در مكه، زنان كتك مي خوردند و شكايتي نداشتند و آن را توهين به خود و خارج از عرف و فرهنگ مردمان نمي دانستند. چگونه توهين شمرده مي شد، در صورتي كه دختران را زنده به گور مي كردند؟! نيز نذر مي كردند پسران را قرباني خدايان كنند!(4) اما در مدينه جنبشي به پا خاست كه زن گرايانه بود و بر ضد فرهنگ مكه به شمار مي آمد. اوضاع مدينه، سه سال پيش از نزول آيه بنابر اسناد تاريخي، زنان مدينه شهرنشين بودند و از آزادي افزون تري نسبت به زنان مكه برخوردار بودند. اينان بر مردان چيره بودند و اگر توسط شوهران تنبيه بدني مي شدند، به دستور و اجازه پيامبر (ص) اجازه قصاص داشتند ، يعني مي توانستند در عوض، شوهران خود را تنبيه كنند.(5) پيامبر مايل بود فرهنگ زنان مكه را همچون فرهنگ بانوان مدينه كند و تنبيه بدني توسط شوهران را از ميان بردارد، از اين رو مردان را از كتك زدن زنان منع مي كرد (6) و مي فرمود: «اينان را كتك نزنيد».(7) نيز درباره مرداني كه همسران خود را مي زدند، مي فرمود: «اين مردان، نيكان نيستند».(8) حتي پيامبر فرمان قصاص براي مرداني صادر مي كرد كه زنان خود را كتك مي زدند. اما به رغم دستور پيامبر ، همچنان فرهنگ تنبيه بدني بانوان ادامه داشت. بنابر روايتي آخرين موردي كه پيامبر به نفع زنان دستور به قصاص و كتك زدن شوهران داد، حبيبه دختر زيد يا خوله دختر محمد بن مسلمه (همسر سعد بن ربيع) بود اما اين بار دستور پيامبر اجرا نشد، زيرا آيه 34 سوره نسا فرود آمد و حكم قصاص مردان لغو شد. آيا به راستي در قرآن حكم به تنبيه شده است؟ چگونه در قرآن حكم به تنبيه بدني زن داده شده، در حالي كه خداوند آيات را «شفا و رحمت» قرار داده است و رابطه دو زوج را از آيات الهي و نشان رحمت و مودت مي داند و عفو و گذشت را سرمايه بزرگ انسان دانسته و فرمان مي دهد كه حتي بدي را به نيكي پاسخ دهيد: «ادفع بالحسنة السيئة» نيز به مردان فرمان مي دهد كه با زنان خود به نيكي رفتار نمائيد: «و عاشروهن بالمعروف». روايات بسيار از پيامبر اسلام در مورد مهرباني و عطوفت به زنان وارد شده و مردان را از زدن زنان باز داشته ، مانند اين روايت كه پيامبر فرمود : «ايضرب‌ احدكم‌ المرأة‌ ثم‌ يظل‌ معانقها(9) آيا زن‌ را كتك‌ مي‌زنيد، سپس‌ مي‌خواهيد با او همآغوش‌ باشيد؟!» حتي در احكام فقهي براي زدن زنان كه منجر به آسيب مانند كبودي بدن شود، ديه تعيين شده است. دين اسلام زندگي خشونت بار و وضع نكبت بار زنان را در زمان جاهليت دگرگون كرد و اينان را از زنده به گور شدن يا محروميت از حقوق اجتماعي و مالي رهايي بخشيد ، نيز ميان زن و مرد تبعيض (نه تفاوت) ننهاد، يعني براساس عرف و فرهنگ زمانه، امتيازات را عادلانه ميان زن و مرد تقسيم كرد. مثلاً اگر در ارث، مردان بر زنان ، به ظاهر برتري دارند، از آن روست كه سرپرست زنان بوده، افزون بر پرداخت نفقه ، مي بايد مهريه بانوان را بدهند، چنان كه زحمات زنان در سال هاي زناشويي، بي اجر و مزد نمي ماند، بنابراين زيادت و برتري يك طرف (مردان) در برابر حقوق طرف ديگر (زنان) قرار مي‌گيرد و گويا برتري در ميان نيست.(10) گفتيم فرهنگ زنان مدينه متفاوت از زنان مكه بود، از اين رو زنان بر ضد شوهران مي شوريدند و نافرماني مي‌كردند. اين وضع جامعة مسلمانان را دچار نابساماني كرده بود. تا سه سال (پيش از نزول آيه) پيامبر مي كوشيد به سود زن و بر پاية مساوات حكم كند و خداوند بدين وضع راضي بود اما بر اثر وضع بحراني جامعه، حكم عوض شد، مبادا از آزادي سوء استفاده شده، جامعه به تنش زايي و انفجار برسد! نزول آيه به هنگام جنگ اُحد دگرگوني حكم در شب اُحد پيش آمد كه شبي بسيار سخت بر مسلمانان بود. اينان در دشوارترين برهة زماني بوده، گرفتار ترس و بحران بودند. بيم آن مي رفت اسلام توسط مشركان از بين رفته، مسلمانان نابود شوند. يهوديان و منافقان در داخل مدينه و مشركان، بيرون از آن شهر، در كمين مسلمانان بودند. در چنين وضعي، كنار گذاشتن اختلافات داخلي ميان مسلمانان و اتحاد زن و مرد بسيار لازم بود. خداوند به منظور وحدت و سلامت امت، آيه 34 و 35 نساء را فرود فرستاد. قرار بود همان مرداني به جهاد بروند و دين و دينداران را حفظ و حمايت كنند كه مهاجر و اهل مكه، با همان فرهنگ نسبتاً زن ستيز بودند، پس خداوند بدين مصلحت بسيار مهم (واقعيت و شرايط زمانه) حكم را عوض كرد، و از پاشيدگي و گسست امت (با توجه به تهديدات داخلي و خارجي) جلوگيري به عمل آورد اما دگرگوني حكم بدان معنا نبود كه بر زنان ، ستم و جفايي شود، بلكه زن فقط در برابر تعهدي كه با ازدواج ، آن را پذيرفته، بازخواست مي شود، يعني اعمال زناشويي ، نه خانه و بچه داري.( اين مسئله در پايان به طور تفصيلي بيان مي شود). مقصد شريعت بنابر آنچه گفتيم روا شمردن تنبيه بدني زنان ( آن هم پس از مراحلي و با شرايطي) فقط به سبب اوضاع دشوار اجتماعي است. مقصد و هدف شريعت (دين) از وضع هر حكمي، مصالح و منافع جمعي (امت) است، از اين رو در قضاوت در مورد هر حكمي مي بايد مصلحت جمعي را در نظر گرفته، به منافع صنف و گروهي بسنده نكرد. تأثير احكام فقهي قرن دوم و سوم در روند حركت بر ضد زن فقه اسلامي در سده هاي دوم و سوم شكل گرفت و بر همان منوال و شيوة قرن نخست ادامه يافت. روايات به زنان حكم مي كرد در برابر مرد فروتن بوده ، در صورت سرپيچي از درخواست مرد در مورد همبستر شدن و اعمال زناشويي تنبيه گردند. اين احكام طبق فهم و بينش اجتماعي و مردم شناسانه شكل مي گرفت، و اين فرايند ، همان است كه در آغازبحث اشاره كرديم كه در صدور هر حكمي، اوضاع جامعه شناسانه و روان شناسانه تأثير دارد. به رغم آن كه فقيهان ( با توجه به فهم و فرهنگ مردم و جامعه) حكم به تنبيه بدني همسر كردند اما آن را مقيد ساختند كه «خون آلود» نباشد و «عضوي را نشكند و اثري به جا نگذارد».(11) تنبيه نمي بايست خشن و دردآور باشد و نمي بايد لطمه بزند. در تمامي كردار و اعمال شرعي مي بايست به هدف و مقصد خداوند (كه حكم مي نهد) توجه كرد، از جمله در مورد تنبيه بدني با شرايطي كه برشمرديم و پس از نتيجه نگرفتن از مراحل پيشين (پند و نصيحت كردن، قهر كردن و همبستر نشدن با زن) نوبت به تنبيه بدني مي رسد اما چنان كه در آيه بعد مي خوانيم به دنبال هيچ راهي براي سرزنش و توبيخ آنان نمي بايد بود و بهانة بيخود نمي شود گرفت! نشوز به معناي سركشي در برابر مسئول خانواده است و از نظر برخي اسلام شناسان كتك زدن مي بايد با پارچه بهم تنيده و يا با دست باشد، نه با تازيانه و عصا.(12) در آيه 44 سوره ص آمده است: «و خذ بيدك ضغثاً و لا تَحنَث؛ به ايوب گفتيم: بسته اي از ساقه هاي گندم ( يا مانند آن مثل شاخة نازك خرما) را برگير و با آن ( همسرت را ) بزن و سوگند خود را مشكن». زدن همسر توسط حضرت ايوب ، خطا و جرمي بر ضد زن شمرده نمي شد چون اذيت و آزاري نديد و تحقير نشد، گرچه همسرش كارناپسندي انجام داده بود. از اين رو اگر در جامعه اي ، زدن اهانت و آزار به شمار آيد و فرهنگ مردمان آن را نپذيرد، نبايد صورت گيرد. خداوند در پايان آيه، شوهران را از همين مقدار اندك نيز باز مي دارد و مي فرمايد: «ان الله كان عليّاً كبيراً؛ خدا والاي بزرگ است» يعني شوهران را نسبت به ستم بر زنان تهديد مي كند، كه اگر زنان نمي توانند ستم را از خود بردارند و از خويش دفاع كنند، اما خداي بلند مرتبه و بزرگ به جاي زنان قصاص و حق خواهي خواهد كرد.(13) نپذيرفتن تنبيه بدني شايان ذكر است برخي اسلام پژوهان تنبيه را روا نمي دانند و آن را انكار كرده اند.(14) قاضي ابوبكر درباره آيه مي گويد: «زن را كتك نزند و اگر به وي امر و نهي كرد، ولي او اطاعت نكرد، فقط بر او خشم گيرد».(15) يعني معتقد است از نظر خداوند، ضرب (زدن) مباحي ناخوشايند است، نه اينكه بايد به كار گرفته شود. زدن امري خطرناك است و تعيين حدودش دشوار مي باشد، افزون بر آن كه قانون شرع اجازه نمي دهد كسي به نفع خود حكم و داوري كند. نيز زدن نمي بايد اهانت و ضرر تلقي شود. از اين رو دولت اسلامي اگر پي برد شوهران كيفر شرعي را درست و به جا اجرا نمي كنند و بر حدود آن آگاه نيستند، مي بايد آنان را از به كارگيري اين كيفرمنع كند و متخلفان را مجازات كند، تا آزار رساندن به همسران خطر ساز نشود، به ويژه آن جا كه انگيزه و بهانة تنبيه بدني، سست و بي پايه باشد.(16) اين گروه از اسلام پژوهان ضرب مورد اشاره در آيه را به معناي زدن نمي دانند، بلكه مي گويند: به معناي جدايي شوهر و ترك خانه و دوري از زن و خانواده است، چنان كه وقتي ميان پيامبر و همسرانش اختلاف پيش آمد و اينان به نصيحت رسول خدا عمل نكردند، پيامبر براي يك ماه از آنان جدا شد و به مكاني به نام «مشربه» رفت و از زن و خانه دوري گزيد. پيامبر هيچ گونه آزار جسماني به آنان نرسانده، كتك شان نزد و تحقير و سرزنش شان نكرد. اگر زدن و آزار جسمي و روحي خواستة خدا و راه حلي ثمربخش بود، پيامبر نخستين كسي بود كه به دستور خدا عمل مي كرد اما كسي را نزد و بدان اجازه يا دستور نداد. افزون بر آن كه هر گاه قرآن خواست «زدن» را تجويز كند، تعبير به «ضرب » نكرده ، بلكه «جَلد» آورده ، مانند : «الزانية و الزاني فاجلدوا كلَّ واحد...» (17) آيا جواز تنبيه براي همه زمان ها و مكان ها ست؟ حال با صرف نظر از اين تفسير،اگر تنبيه بدني از آيه فهميده شود، سؤال اين است آيا انسان ها كه در فهم مقصود و منظور خداوند در قرآن دچار خطا مي شوند مي توانند اين حكم را جاري كنند، تا روز قيامت ، در تمامي اقشار اجتماع، شرق و غرب، بر هر زني با هر سطح فرهنگي؟ آيا نمي بايد شرايط اجتماعي ، سياسي و مردم شناسانه را كه بر آيه چيره بود و سبب صدور چنين حكمي شد، در نظر گرفت؟ آيا اين حكم به سبب آن نبود كه جلوي فتنه ها و بحران ها ( با توجه به فرهنگ و ظرفيت فكري مردمان) گرفته شود؟! اگر بپذيريم روا دانستن تنبيه بدني آن هم پس از مراحل و با شرايطي – كه در آيه بيان شده – براي برهه و اوضاع خاصي بود، مثلاً در شرايط زماني و فرهنگي كه توهين به زن محسوب نمي شود پس مي توان نتيجه گرفت: هر گاه اين وضع از بين رود، حكم نيز از ميان خواهد رفت! چنين برداشتي نه از ارزش آيه مي كاهد و نه تفسيري فراتر از اهداف سازنده و مثبت و بشر دوستانة قرآن است. اين فهم از آيه اگر چه مطابق با ظاهر آيه قرآن نيست، اما با آياتي كه فرمان به برخورد نيك با همسر مي دهد و پيوند بين زن و مرد را مودّت و دوستي و رحمت مي داند، سازگارتر مي نمايد. سخن پاياني: حكم تنبيه بدني با صرف نظر از شأن نزول آيات و تفسيرهاي مختلفي كه در مورد آيه 34 سوره نساء آمده است، بايد صرفاً به عنوان يك حكم حقوقي مورد لحاظ قرار گيرد از اين جهت كه هر كس حق دارد از راه قانوني براي دستيابي حق خود اقدام نمايد . اگر بخواهيم از نگاه ارزش هاي اخلاقي به آن نگاه كنيم، با توجه به آيات قرآن مي توان استنباط نمود كه گذشت و اغماض بهتر و شايسته تر است، اما گذشت از حقوق نمي تواند يك قاعده و قانون كلي قرار گيرد.
در ادامه پاسخ ، تنبيه زن را از جايگاه حقوقي، به تفصيل بررسي مي‌كنيم (البته بنابر اين باور كه از قرآن، تنبيه برداشت ‌شود). تنها مورد تنبيه، نشوز است. نشوز آن است كه زن در مقابل تكليف اختصاصى‏اش نسبت به شوهر بدون هيچ عذر موجهى سرپيچى نمايد. جالب اين است كه اگر زنى از انجام كارهاى خانه، بچه‏دارى و... سرباز زند شارع مقدس هيچ حقى براى مرد در برابر آن قرار نداده و لذا مرد نمى‏تواند در اين موارد واكنش نشان دهد. بنابراين آيه فوق در مورد با بسيارى از مسائل اختلافى زوجين ساكت است و هيچ حقى براى مرد در برابر آن قرار نداده جز در موردي كه زن با پيمان ازدواج، تعهد به آن را ملتزم شده است. نشوز امرى برخلاف حقوق مرد است و براى رويارويي با آن بهترين راه اين است كه پيش از مراجعه به ديگران، مشكل را در داخل خانه حل نمود، ولى اگر چنين چيزى ميسر نبود آنگاه نوبت به خارج از منزل و دخالت دادن ديگران مى‏رسد كه در آيه بعد سالم ترين راه آن عنوان شده است. حل مسأله نشوز در داخل خانه نيز به اشكال مختلفى انجام پذير است و جالب اين است كه خداوند از ملايمترين راه‏ها شروع نموده و در صورت تأثير گذارى آن مراتب بالاتر را اجازه نداده است. از اين رو در مرتبه اول سفارش به پند و اندرز نموده است. چنين روشى حكيمانه‏ترين شيوه در حل مشكلات زوجين است. ليكن اگر زنى در برابر اندرزها و نصايح شوهر سر تسليم فرود نياورد و همچنان بر سرپيچي از حقوق زوج پايدارى ورزيد چه بايد كرد؟ در اينجا نيز خداوند راه دومى را پيشنهاد نموده است كه از حد برخورد منفى عاطفى بالاتر نمى‏رود و آن خوددارى از همبستر شدن با وى مى‏باشد. در اينجا نيز اگر مشكل حل شد ديگر كسى حق پيمودن راه سوم را ندارد، امّا اگر زن در چنين وضعيتى نيز سرسختى نشان داده و حاضر به تأمين حقوق طرف مقابل نگرديد چه بايد كرد؟ در اينجا چند راه قابل تصور است: أ) در مقابل نشوز زن به كلي ساكت بود يعني مرد حقوق خود را ناديده انگارد هر چند ساليان دراز اين برنامه ادامه يابد. چنين چيزى براساس هيچ منطقى قابل الزام نيست و اختصاص به مرد هم ندارد، يعنى در هيچيك از نظام‌هاى حقوقى جهان نمى‏توان صاحب حقى را مجبور كرد در برابر حقوق خود ساكت شود و دم نزند، يعنى از نظر اخلاقى، آن هم در موارد خاصى مى‏توان چنين توصيه‏اى نمود ولى نبايد بين مسأله حقوقى و اخلاقى خلط كرد. از طرف ديگر نشوز زن اقسامى دارد كه برخى از آنها مسلّماً به زيان خود او هم تمام مى‏شود و بر مرد لازم است كه به عنوان مدير كانون خانواده، كنترل هدايتگرانه و سازنده بر رفتار زن داشته باشد.. ب) راه ديگر آن است كه مرد از هر طريق ممكن حقوق خود را به دست آورد. چنين چيزى را هرگز شارع اجازه نمى‏دهد و براى گرفتن حق، روش‌هاى معيّنى وضع نموده ، زيرا در غير اين صورت ممكن است به زن ستم شود و انواع مفاسد و مظالم ديگر به بار آيد. ج) راه ديگر آن است كه مرد با مراجعه به ديگران اعم از مراجع قضايى يا افراد ذى‏نفوذ ديگر حقوق خود را بگيرد. چنين چيزى اگر چه ممكن است حق مرد را تأمين كند ولى هنوز با امكان حل مشكل در داخل خانه بهتر است چالش به بيرون كشيده نشود، زيرا فاش كردن مسائل داخل خانه آسيب‏هاى فراوانى براى خانواده به بار مى‏آورد كه در اينجا جاى ذكر آن نيست، لذا خداوند حكيم راه ممكن را پيشنهاد مى‏نمايد. د) راه ديگر آن است كه مرد اندكى قاطعانه‏تر از برخورد منفى عاطفى برخورد نمايد. از اين رو قرآن مجيد به عنوان آخرين راه حل ممكن در داخل خانه مسأله «ضرب» را مطرح نموده است. البته اين مسأله نيز حدودى دارد كه هرگز با آنچه در اذهان عمومى يا تبليغات مسموم مطرح مى‏شود، سازگارى ندارد. درباره حدّ و چگونگى زدن، علامه مجلسى (ره) در بحار الانوار، ج 104، ص 58 روايتى از فقه‏الرضا (ع) نقل نموده است كه «والضرب بالسواك و شهبه ضرباً رفيقاً؛ زدن بايد با وسايلى مانند چوب مسواك و امثال آن باشد آن‌ هم با مدارا و ملايمت.» ظاهر روايت فوق به خوبى نشان مى‏دهد كه «ضرب» بايد در پايين‏ترين حد ممكن باشد و هرگز نبايد اندك آسيبى بر بدن وارد كند. وسيله‏اى كه در اين روايت اشاره شده چوبى بسيار نازك مانند چوب سيگار، سبك و كم ضربه است. نكته ديگرى كه از آيه به دست مي‌آيد اين است كه دستور فوق جنبه موقت و گذرا دارد و نبايد به آن مداومت بخشيد، زيرا به دنبال اين عمل دو واكنش احتمال مى‏رود: يكى آن كه زن به حقوق مرد وفادار شود، در اين صورت قرآن مى‏فرمايد: «فَإِنْ أَطَعْنَكُمْ فَلا تَبْغُوا عَلَيْهِنَّ سَبِيلا؛اگر به اطاعت درآمدند بر آنها ستم روا مداريد.» يعنى، اگر زن در برابر حقوقى كه بر آن پيمان بسته است تسليم شد ديگر مقابله با وى ظلم و تجاوز است. واكنش ديگر آن است كه همچنان سرسختى نشان دهد و كانون خانواده را گرفتار تزلزل و بى‏ثباتى نمايد، در اين‌ باره در آيه بعد فرموده است: «وَ إِنْ خِفْتُمْ شِقاقَ بَيْنِهِما فَابْعَثُوا حَكَماً مِنْ أَهْلِهِ وَ حَكَماً مِنْ أَهْلِها إِنْ يُرِيدا إِصْلاحاً يُوَفِّقِ اَللَّهُ بَيْنَهُما إِنَّ اَللَّهَ كانَ عَلِيماً خَبِيراً؛ اگر خوف گسست در بين آن دو يافتيد، پس از ناحيه مرد و داوري از بستگان زن برگزينيد، اگر از پى آن خواستار صلاح باشند خداوند بين آنان وفاق ايجاد خواهد كرد، همانا خداوند دانا و آگاه است.» قرآن مجيد در آخرين مرحله، گشودن گره را به دست نزديكان و بستگان قرار مى‏دهد تا مسئله با سلامت هر چه بيشتر روال خود را طى كند و براى اينكه حقى از هيچ‌ يك از طرفين زايل نشود و تبعيضى رخ ننمايد فرموده است كه از هر جانب داوري برگزيده شود و با رعايت حقوق و مصالح طرفين، مشكل را برطرف نمايند. خلاصه در اين حكم شرايط زير ديده مى‏شود: 1 - اختصاص به مورد سرپيچى زن از تكليف خود و حقوق مسلّم مرد دارد؛ حقوقى كه با پيمان ازدواج، زن وفادارى خود نسبت به آن را متعهد شده است؛ 2 - در راستاى حل مشكل در داخل خانه و خوددارى از بروز آن در خارج از منزل وضع شده؛ 3 - سومين مرحله حل اختلاف در خانه است و بدون گذر از مراحل پيشين روا نيست. 4- حد آن نازل‌ترين مرتبه ضرب است و نبايد موجب كمترين آسيبى بر بدن زن شود؛ 5-موقتى است و چه داراى نتيجه مثبت و چه منفى باشد بايد به زودى از آن دست كشيد. ديدگاه شارع نسبت به زدن همسر، نگرشى منفى است و نصوص زيادى در نهى از اين عمل وارد شده است. اين روايات همه در زمانى بيان شده كه خشونت عليه زنان از توهين و فحاشى تا ضرب و جرح و حتى قتل را شامل مى‏شد، و اسلام آنها را تحريم كرد و مستوجب مجازات فقهى و قضايى در دنيا و عذاب آخرت دانست. -------------------------------------------------------------------------------------------------------------- پي نوشت ها : 1 – برداشتي آزاد از دو مقاله نشريه پيام زن، شماره هاي 136 و 160 با اجازه سردبيري. 2 – كانال دوم تلويزيون فرانسه، به نقل از مجله پيام زن، شماره 160. 3 – تاريخ يعقوبي ، ج1، ص 250. 4 – ابوالأعلي مودودي، روح المعاني، ج5، ص 25. 5 – التحرير و التنوير ، ج5، ص 42؛ التفسير الكبير، ج10، ص 90، البته برخي اين گزارش را نمي پذيرند. 6 – المنار، ج5، ص 76؛ روح المعاني، ج5، ص 25. 7 – تفسير ابن كثير، ج1، ص 504. 8 – همان؛ المنار، ج5، ص 76. 9- وسائل الشيعه ، ج14 ، ص119 10 – فخررازي، التفسير الكبير، ج10، ص 82. 11– تفسير ابن كثير، ج1، ص 504. 12 – تفسير الكبير، ج10، ص 87. 13 –همان، ص 91. 14 – التحرير و التنوير، ج5، ص 43. اينان مي گويند ضرب به معناي دوري و ترك زن براي مدتي محدود است. 15 – احكام القرآن، ابن عربي ، ج1، ص 420. 16 – التحريرو التنوير، ج5، ص 43. 17 - نور (24) آيه 2


چهارشنبه هشتم 6 1391 14:2

امام علي (عليه السلام) : در سفارش خود به امام حسن (عليه السلام) : پسر جانم دلت را با پند و موعظه سودمند زنده ساز و با بي اعتنائي به لذت هاي فاني دنيا سركوبش كن و با ياد مرگ زبون و خوارش ساز و آنچه كه به مردم پيش از تو در دنيا رسيده يادآوريش كن و در شهرها و ويرانه هاي پيشينيان نظر كن و ببين چه ها كردند و عاقبت به كجا رفتند پس در ميان بناها و خانه هايشان بايست و بگو آهاي خانه هاي خالي و بي صاحب كجايند صاحبان و مالكان تو آنگاه بر سر گورهايشان بايست و بگو آهاي پيكرهاي پوسيده و اندامهاي متلاشي شده منزل جديدي كه در آنيد يعني خانه قبر چگونه يافتيدش ؟!!بدان اي پسرم ديري نشود كه تو هم يكي از آنها شوي پس كار آخرتت را اصلاح كن و آخرتت را به دنياي فاني بي ارزش مفروش.   نهج البلاغه نامه 31

دسته ها : حديث و روايات
چهارشنبه هشتم 6 1391 13:59

 

 

ماهي سه روز روزه بگيريد كه ثواب روزه يك عمر را دارد ما پنجشنبه اول و آخر و چهارشنبه وسط را روزه ميگيريم زيرا جهنم چهارشنبه خلق شده.

دسته ها : حديث و روايات
چهارشنبه هشتم 6 1391 13:57
X