معرفی وبلاگ
فعالییت سازمان زنان انقلاب اسلامی در پی انسجام و هماهنگی و شناسایی زنان فعال منطقه بسته به مهارت و توانمندیی انها در جهت رفع نیازمندرهای زنان ان منطقه . خواهرم بسته به نیاز فکری و روحی و مادی خود با ما هم سخن شو بهترین خوبی ها نزد زنان است امام صادق(ع) باهم شویم ،یکی شویم درمانی برای دردی شویم ............ آن لحظه اي كه زن در خانه خود مي ماند و (به امورزندگي و تربيت فرزند مي پردازد)به خدا نزديكتر است.حضرت زهرا (س)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2081911
تعداد نوشته ها : 1572
تعداد نظرات : 178
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان



فرماندار (38) كرمان در رژيم پهلوي در شب (39) عيد غدير مجلس جشني برپا نمود در آن مجلس مردوخ (40) نيز شركت داشت. مداح در ضمن خواندن اشعار و مديحه سرايي درباره ي حضرت اميرمو منان - عليه السلام به جريان بيرون آوردن تير از پاي مبارك آن حضرت در حال نماز و عدم التفات و توجه آن بزرگوار به آن اشاره كرد، جناب آقاي مردوخ كه پاي منبر نشسته بود رو كرد به آقاي شهردار و با صداي بلند فرياد زد: آقاي فرماندار، آيا اين ها افسانه نيست؟!
فرماندار مي گويد: اعتراض او در آن مجلس و در ميان آن جمعيت مثل يك كوه بر سر من فرود آمد، با خود گفتم: شب غدير است خوب است مستبشر و شادمان باشيم، و من پاسخ او را ندهم؛ ولي ديدم اگر جواب ندهم شكست اسلام و مذهب است. از سوي ديگر ديدم او عالم است و من از اهل علم نيستم، تا جواب كافي به او بدهم و يا بحث و مجادله نمايم. در اين لحظه گويا به من الهام شد و يك مرتبه به ذهنم خطور كرد كه بگويم: آقا شما قرآن خوانده ايد؟ گفت: بله، گفتم: درباره ي اين آيه چه مي فرماييد كه خداوند متعال مي فرمايد:
فلما راينه و اكبرنه، و قطعن ايديهن (41)
چون زنان، يوسف - عليه السلام - را ديدند، او را بزرگ انگاشته و دست هاي خود را بريدند.
زنان مصري در مجلس زليخا جمال مخلوقي را ديدند، اين ها كجا و تجلياتي كه براي حضرت امير - عليه السلام - در نماز پيش آمد كجا؟! آن ها با ديدن جمال يوسف - عليه السلام محو ديدار جمال او شدند و بي اختيار دست هاي خود را بريدند، پس جا داشت حضرت اميرمو منان - عليه السلام - هم در حال نماز در برابر تجليات انوار الهي و مشاهده ي جلال و جمال حضرت حق غرق شده و متوجه بيرون آمدن تير از پاي مباركشان نگردد. با اين سخن، كانه القم حجرا.))؛ (گويي سنگ به دهان او انداختند.) لذا سرش را به زير انداخت و ديگر هيچ نگفت.
نقل مي كنند: بيرون آوردن تير از پاي حضرت به ارشاد (42) حضرت امام حسن - عليه السلام - بوده است. (43)


پي نوشت:

38- و يا شهردار كرمان.
39- و يا روز عيد غدير.
40-از علماي عامه.
41-سوره ي يوسف، آيه ي 31.
42-راهنمايي.
43-ر. ك: ارشاد القلوب، ج 2، ص 217. هم چنين اصل جريان در كشف اليقين، ص 118 ذكر شده است.


دوشنبه بیست و پنجم 10 1391 18:35

 


امام صادق عليه السلام فرمود : هر كس بعد از نماز واجب، پيش از آنكه پاهاى خود را جفت كند (قبل از به هم خوردن حالت جلوس تشهد و سلام)، تسبيح فاطمه زهراعليهاالسلام بگويد، خداوند او را مى آمرزد .


خداى مهربان، پس از بيان بزرگ ترين نعمت الهى، يعنى رسالت پيامبر عظيم الشأن اسلام كه مردم را با تعليم و تزكيه به راه صحيح هدايت مى كند، مى فرمايد: «فَاذْكرُونِى أَذْكرْكمْ وَ اشْكرُوا لِى وَ لَا تَكفُرُونِ »؛ 1 «پس به ياد من باشيد تا به ياد شما باشم. و شكر مرا گوييد و (در برابر نعمتهايم) كفران نكنيد.»

بديهى است كه منظور از اين آيه، وجود يك حالت عاطفى ميان خدا و بندگان نيست، آن گونه كه در ميان انسانها معمول است كه به همديگر مى گويند: «به ياد ما باشيد تا به ياد شما باشيم»؛ بلكه اشاره به يك اصل تربيتى و تكوينى است. «به ياد من باشيد» يعنى به ياد ذات پاكى كه سرچشمه تمام خوبيها و نيكيها است، باشيد و بدين وسيله روح و جان خود را پاك و آماده پذيرش رحمت پروردگار سازيد. توجه به اين ذات پاك، بنده را در فعاليتهايش مخلص تر، متحدتر و نيرومندتر مى سازد. 2

منظور از «ذكر خدا» تنها يادآورى به زبان نيست، بلكه منظور اين است كه بنده با تمام دل و جان به ذات پاك خدا توجه داشته باشد؛ توجهى كه انسان را از گناه باز مى دارد و به اطاعت از دستورات او دعوت مى كند.


در ذيل اين آيه، محمّد بن مسلم از امام باقرعليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «تَسْبِيحُ فاطِمَةَعليهاالسلام مِنْ ذِكرِ اللَّهِ الْكثِيرِ الَّذِى قال اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ «فَاذْكرُونِى أَذْكرْكمْ»؛ 3 تسبيح فاطمه عليهاالسلام از [اقسام ] ذكر بسيار است كه خدا [به آن دستور داده و] فرموده است كه به ياد من باشيد تا به ياد شما باشم. »

ازاين حديث چنين استنباط مى شود كه تسبيح حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام، مصداقى از ذكر كثير خدا است. شايد منظور اين باشد كه گفتن تسبيح فاطمه عليهاالسلام اگر همراه با توجّه قلبى باشد، مصداق ذكر كثير است.

در حديثى از امام صادق عليه السلام چنين روايت شده است: «مَنْ باتَ عَلى تَسْبِيحِ فاطِمَةَعليهاالسلام كانَ مِنَ «الذَّاكرِينَ اللَّهَ كثِيراً وَالذَّاكراتِ»؛ 4 كسى كه با تسبيح فاطمه عليهاالسلام بخوابد، از [مصاديق اين آيه شريفه كه مى فرمايد:] «مردان و زنانى كه خدا را فراوان ياد مى كنند» مى باشد. »

4. قرآن كريم مى فرمايد: «يأَيهَا الَّذِينَ ءَامَنُوا اذْكرُوا اللَّهَ ذِكرًا كثِيرًا وَ سَبِّحُوهُ بُكرَةً وَ أَصِيلاً »؛ 5 «اى كسانى كه ايمان آورده ايد! خدا را بسيار ياد كنيد، و صبح و شام او را تسبيح گوييد. »

امام باقرعليه السلام روايت كرده است كه فرمود: «تَسْبِيحُ فاطِمَةَعليهاالسلام مِنْ ذِكرِ اللَّهِ الْكثِيرِ الَّذِى قال اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ «فَاذْكرُونِى أَذْكرْكمْ»؛ تسبيح فاطمه عليهاالسلام از [اقسام ] ذكر بسيار است كه خدا [به آن دستور داده و] فرموده است كه به ياد من باشيد تا به ياد شما باشم »


اسماعيل بن عمار مى گويد: به امام صادق عليه السلام عرض كردم كه حدّ و اندازه ذكر كثير (ذكر بسيار) كه خداوند در قرآن فرموده است، چقدر است؟


فرمود: «اِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وآله عَلَّمَ فاطِمَةَعليهاالسلام اَنْ تُكبِّرَ اَرْبَعاً وَثَلاثِينَ تَكبِيرَةً وَتُسَبِّحَ ثَلاثاً وَثَلاثِينَ تَسْبِيحَةً وَتُحَمِّدَ ثَلاثاً وَثَلاثِينَ تَحْمِيدَةً فَاِذا فَعَلْتَ ذَلِك بِاللَّيلِ مَرَّةً وَبِالنَّهارِ مَرَّةً فَقَدْ ذَكرْتَ اللَّهَ ذِكراً كثِيراً؛ 6 رسول خداصلى الله عليه وآله به فاطمه عليهاالسلام ياد داد كه 34 بار تكبير، 33 بار تسبيح و 33 بار تحميد بگويد. پس اگر تو يك بار شب و يك بار روز اين كار را انجام دهى، در حقيقت خدا را با ذكر بسيار ياد كرده اى. »

البته بايد توجه داشت كه منظور از ذكر بسيار اين نيست كه شخصى آن را به زبان بگويد، ولى در صحنه زندگى يادى از خدا نكند و مرتكب گناه شود؛ بلكه همان گونه كه در گذشته اشاره شد، منظور از ذكر كثير آن است كه بنده در همه حال به ياد خدا باشد و هرگز او را فراموش نكند. تسبيح فاطمه عليهاالسلام نيز در مرحله لفظ و ذكر زبانى از مصاديق ذكر كثير است كه خود مقدمه ذكر قلبى و به ياد خدا بودن است و آن نيز مقدمه انجام وظايف بندگى و ترك معصيت مى باشد.

دسته ها : مذهبي
دوشنبه بیست و پنجم 10 1391 12:22


از پيغمبر اكرم دارد كه فرمودند:
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِيفَ الَّذِي لَا دِينَ لَهُ»

خدا آن مؤمن ضعيف‌النفسي را كه دين ندارد، مبغوض مي‌دارد.

چه مؤمني است كه دين ندارد؟ «فَقِيلَ لَهُ وَ مَا الْمُؤْمِنُ الَّذِي لَا دِينَ لَهُ»
سؤال كردند چه طور شد؟ مؤمن ضعيفي كه دين ندارد كيست؟
«قَالَ الَّذِي لَا يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ»كسي كه نهي از منكر نمي‌كند.

اين سخن پيغمبر، اين نكته را مطرح مي‌كند كه ما به وسيله كارهاي بيروني افراد مي‌فهميم كه چه كسي دين دارد و چه كسي ندارد.


ممكن است كسي از نظر دروني به كار خلاف و حرام اعتقاد نداشته باشد و خودش هم انجام ندهد، ولي از نظر بيروني وقتي ديگران آن كار را مي‌كنند، بي‌تفاوت از كنار آن مي‌گذرد.
پيامبر مي‌فرمايد: اين شخص دين ندارد، مؤمن ضعيفي است كه دين ندارد. مؤمن است چون درونش واقعاً اعتقاد دارد، اما دين ندارد چون از نظر ظاهر مبرزي ندارد كه گويا باشد چه دين و آييني دارد.



دسته ها : مذهبي
دوشنبه بیست و پنجم 10 1391 12:12



در اينجا نكته‌اي را تذكر مي‏دهم كه قبلاً به آن اشاره كرده‌ام و الآن هم چون مربوط به بحثم هست، بايد بگويم. منظور از «دين» كه ما مي‌گوييم، مجموعه‌اي از اعمال دروني و بيروني است.

اما در مورد اعمال دروني، معلوم نمي‌شود كه در ذهن شما چه مي‌گذرد يا به چه چيزي اعتقاد داريد.
من در دل شما نيستم و اينها را نمي‌فهمم، شما هم، اعمال دروني من را نمي‌دانيد، نه من درونيات شما را مي‌بينم و نه شما درونيات من را مي‌بينيد.

پس ما از كجا مي‌توانيم دين يك شخص يا جامعه را كشف كنيم؟
راه شناسايي دين و آيين شخص و جامعه چيست؟

اعمال بيروني است نه دروني. اين كه چه كارهايي را انجام مي‌دهد و چه كارهايي را ترك مي‌كند، از اينجا مي‌توان فهميد كه شخص يا جامعه چه ديني دارد.

در اينجا امام حسين(ع) مي‌گويد: اگر امر به معروف و نهي از منكر اقامه شود، اينجا است كه اسلام در جامعه درست پياده شده است، چون ما كه از اعمال دروني افراد چيزي نمي‌فهميم. نه مي‌فهميم مسلمان است و نه مي‌فهميم كه كافر است، اسلام و كفر جامعه را هم از اعمال بيروني مي‌فهميم، يعني امر به معروف و نهي از منكر نسبت به كارهاي بيروني است.

دسته ها : مذهبي
دوشنبه بیست و پنجم 10 1391 12:12



پس درد امام حسين(ع) درد دين است، درد اسلام است، نه درد حكومت. امام دنبال حكومت نبود. او مي‏دانست كه بني اميه مي‌خواهند براندازي كنند، اما نه براندازي حكومت، بلكه قصدشان براندازي دين و آيين اسلام بود.

آنها لاابالي‌گري را در جامعه ترويج مي‌كردند، چون اين كارشان موجب براندازي دين مي‏شود و امر به معروف و نهي از منكر جلوي اين براندازي را مي‌گيرد، يعني نمي‌گذارد چنين چيزي در جامعه وارد شود.


گفتيم: امام حسين در وصيتنامه‌اش كه به برادرش محمدبن‏حنفيه نوشت و در مدينه به او داد، فرمود: من دارم براي اقامه امر به معروف و نهي از منكر مي‌روم، قيام من براي رياست و اينها نيست.

در خطبه‌اي هم كه حضرت خواندند، فرمودند: «أَ لَا تَرَوْنَ أَنَّ الْحَقَّ لَا يُعْمَلُ بِهِ وَ أَنَّ الْبَاطِلَ لَا يُنْتَهَى عَنْه»


دسته ها : مذهبي
دوشنبه بیست و پنجم 10 1391 11:57
نخستين كسي كه براي امام حسين (ع) گريه كرد ، چه كسي بود ؟ طبق آنچه كه در كتب شيعي آمده اولين كسي كه براي امام حسين (ع) اقامه عزا كرد آدم (ع) بوده است . نظر علماي اهل تسنن در اين زمينه چه ميباشد ؟ آيا آنان نيز اين روايت را قبول دارند ؟ آيا در كتب ايشان روايت هايي در رابطه با اولين كسي كه بر سيد الشهدا(ع) اشك ريخته وجود دارد (قبل از به شهادت رسيدن آن حضرت) ؟؟ در كتب اهل سنت مواردي از ذكر ياد ابي عبد الله عليه السلام حتي قبل از تولد ايشان وقبل از زمان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نقل شده است : ذكر شهادت حضرت سيصد سال قبل از بعثت با روم مي جنگيديم پس به يكي از كليساهاي ايشان وارد شديم .پس در آن سنگي بود كه روي آن نوشته شده بود : آيا امتي كه حسين را مي كشند شفاعت جد او را در روز قيامت اميد دارند؟ التبصرة ابن جوزي ج2/ص17 به ما خبر داده شد كه صخره اي در بيت المقدس سيصد سال قبل ازبعثت رسول خدا پيدا شده است كه بر روي آ ن با زبان سرياني نوشته شده بوده است : آبا امتي كه حسين را مي كشند ... شبيه اين دو روايت در كتب ذيل آمده است : تهذيب الكمال ج6/ص442 بغية الطلب في تاريخ حلب ج6/ص2653 صبح الأعشى في صناعة الإنشا ج13/ص234 الخصائص الكبرى سيوطي ج1/ص63 و... طبق اقرار برخي علماي اهل سنت حاكم نيشابوري هم شبيه اين روايت را (در مورد وجود نوشته اي با اين اشعار) با اضافه اي در كتاب امالي خويش آورده است اما متاسفانه اكنون اين روايت در كتاب وي يافت نمي شود وآن اضافه اين است كه علاوه بر بيت مذكور در آن نوشته نام ابراهيم خليل الله ( ظاهرا به عنوان نويسنده) موجود بوده است . روايت انس كه شخصي از اهل نجران گودالي مي كند پس در آن لوحي از طلا پيدا كرد كه در ان نوشته بود آيا امتي كه .... ونوشته بود ابراهيم خليل الله پس اين لوح را به نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم آوردند . پس آن را خواند و گريه نمود .سپس فرمود هركس كه من را اذيت كند و خانواده ام را شفاعت من به وي نخواهد رسيد – حاكم در كتاب امالي – روايات اهل سنت در مورد اشك ريختن بر ابي عبد الله عليه السلام اما آنچه كه در كتب اهل سنت در مورد اشك ريختن براي امام حسين عليه السلام موجود است در مورد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم بوده است : ما در اينجا تنها عبارت ذهبي را كه در بين اهل سنت به تعصب معروف است نقل مي نماييم و قسمت هاي مهم را ترجمه مي كنيم: احمد بن حنبل در مسندش گفته است كه ... همراه علي مي رفت وظرف آب حضرت را همراه داشت . پس وقتي به نينوا رسيد – در حاليكه به صفين مي رفت – پس صدا زد كه اي ابا عبد الله در شط فرات صبر كن . گفتم اين چه معني دارد ؟ فرمودند : به نزد رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم رفتم وحال آنكه دو چشم ايشان (مانندچشمه) مي جوشيد . پس به من فرمودند كه جيريل در كنار من ايستاد وگفت كه حسين در كنار شط فرات كشته مي شود . وگفت آيا مي خواهي كه بوي تربت وي را احساس كني ؟ گفتم آري ، پس كفي از خاك وي را گرفته به من داد ، پس نتوانستم كه جلوي اشك چشم خود را بگيرم ... ... از انس نقل شده است كه فرشته باران در روز ام سلمه( روزي كه رسول خدا در خانه وي بودند) از رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم اجازه حضور گرفت . پس حضرت فرمودند كه اي ام سلمه ، مراقب در باش كه كسي بر ما وارد نشود . در اين هنگام حسين عليه السلام آمد پس با اصرار وارد اتاق شد و بر پشت رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم پريد .ورسول خدا او را بوسيدند ؛ پس فرشته باران گفت: آيا او را دوست مي داريد؟ حضرت فرمودند : آري ، گفت : بدرستيكه امت تو او را بعد از تو مي كشند . اگر بخواهيد مكان شهادت وي را به شما نشان خواهم داد . پس حضرت قبول فرمودند . پس وي حضرت را در كنار تپه اي يا خاك سرخي آورد . ثابت گفت : ما آن را كربلا مي گفتيم. روايتهاي عماره روايات خوبي است . ...رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم به همسرانشان فرمودند اين كودك – حسين – را به گريه نيندازيد . پس نوبت ام سلمه شده بود كه جبريل نازل شد پس حضرت به ام سلمه فرمودند كه نگذار كسي وارد اتاق شود . پس حسين آمد و شروع به گريه كرد . پس ام سلمه اجازه داد كه ايشان وارد شود . پس وارد شده بر دامان رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم نشست . پس جبريل گفت كه ام تو او را خواهند كشت . حضرت پرسيدند او را مي كشند وحال آنكه مومنند!!!(ادعاي ايمان دارند؟) گفت آري وتربتش را به حضرت نشان داد . ...ام سلمه به من خبر داد كه رسول خدا صلي الله عليه وآله وسلم روزي خوابيده بودند ، پس در حالت ناراحتي بيدار شدند ، سپس دوباره استراحت فرموده ودوباره بيدار شدند و حال آنكه گرفتگي ايشان كمتر بود .دوباره خوابيدند وبيدار شدند و در دستشان خاك سرخي بود كه آن را مي بوسيدند . سوال كردم كه اين خاك چيست؟ فرمودند جبريل به من خبر داد كه حسين در عراق كشته خواهد شد و اين تربت وي است ... رسول خدا به وي فرمودند كه فرشته اي به نزد من آمد كه تا كنون نيامده بود .پس گفت كه فرزندت حسين كشته خواهد شد و اگر بخواهي خاك زميني را كه در آن كشته مي شود به تو نشان دهم ..... سندش صحيح است احمد و عده اي آن را نقل كرده اند . گروه پاسخ به شبهات مؤسسه تحقيقاتي حضرت ولي عصر (عج)
دسته ها : مذهبي
دوشنبه بیست و پنجم 10 1391 4:1






خدا آنها را نكوهش مي‌كند كه چرا اينهايي كه به عنوان چهره‌هاي مذهبي در جامعه هستند، در مقابل فساد و منكرات اينها نمي‌ايستند و نهي از منكر نمي‌كنند.
تعليل را دقت كنيد:
«فَبَدَأَ اللَّهُ بِالْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةً مِنْهُ لِعِلْمِهِ بِأَنَّهَا إِذَا أُدِّيَتْ وَ أُقِيمَتْ اسْتَقَامَتِ الْفَرَائِضُ كُلُّهَا هَيِّنُهَا وَ صَعْبُهَا»؛

خدا از امر به معروف و نهي از منكر شروع كرده است و آن را واجب كرده است براي اينكه مي‌داند اگر به فرائضي كه در دين مقدس اسلام وارد شده است عمل شود، احكام الهي به پا داشته مي‏‌شود، يعني مردم معروف را انجام مي‏‌دهند و از منكر پرهيز مي‏‌كنند، همه اينها در صورتي است كه امر به معروف و نهي از منكر انجام شود.

«وَ ذَلِكَ أَنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ دُعَاءٌ إِلَى الْإِسْلَام»

اگر اين كار انجام شود، موجب مي‌شود كه مردم به اسلام دعوت شوند.

دسته ها : مذهبي
دوشنبه بیست و پنجم 10 1391 1:33





در اينجا حضرت سراغ آيات قرآني در باب امر به معروف و نهي از منكر رفتند. آنها رواياتي جعل كرده بودند كه كسي حق ندارد به امرا اعتراض كند، ولو آنها هر غلطي بكنند و هر كبيره‌اي مرتكب شوند، مردم بايد از آنها اطاعت كنند. حضرت به همين افرادي كه در آنجا بودند، يعني صحابه و تابعين خطاب كردند:

«اعْتَبِرُوا أَيُّهَا النَّاسُ بِمَا وَعَظَ اللَّهُ بِهِ أَوْلِيَاءَه»
در اين قسمت از خطبه حضار، مخاطب امام نيستند و به عبارتي ديگر «مخاطب» ديگر جنبه صنفي و شخصي ندارد، بلكه مخاطب ايشان، عموم مردم هستند؛ حضرت «يا ايها الناس» را به كار مي‌برد كه اي مردم، از پندهاي الهي به اوليائش، پند بگيريد. تعبير «اي حاضرين» يا «اي مؤمنين» نيست.

حتي حضرت، قيدي هم نياورد كه سخنش را منحصر به صحابه و تابعين كرده و به اصطلاح دانه درشت‌هاي جامعه را مورد خطاب قرار دهد؛ مخاطب حضرت همه مردم هستند.

حالا از اين نكته مسئله بسيار زيبايي به دست مي‌آيد كه توضيح مي‌دهم؛ بعد از آنكه حضرت اين جملات را مي‌گويند، مي‌فرمايند: «وَ إِنَّمَا عَابَ اللَّهُ ذَلِكَ عَلَيْهِمْ»؛ خدا احبار و ربانيون، يعني چهره‏هاي مذهبي يهود و نصاري را نكوهش مي‌كند. خداوند اينها را نكوهش كرده است براي اينكه آنها ظالماني كه كارشان منكرات و فساد بود را مي­ديدند، اما نهيشان نمي‌كردند. «فَلَا يَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذَلِك» حضرت روي اين مسئله دست مي‏گذارد و موضوع را سمت دين يهود و نصاري مي‏برد؛ اين يعني اينكه شما از يهودي‌ها و نصراني‌ها هم بدتر هستيد!


دسته ها : مذهبي
دوشنبه بیست و پنجم 10 1391 1:28





حجت‌الاسلام و‌المسلمين "احمد عابدي"، استاد درس خارج حوزه علميه و رييس دانشگاه علوم و معارف قرآن كريم در سلسله جلسات سخنراني به نقد و بررسي عرفان‌هاي نوظهور پرداخته است كه بخش نخست آن در ادامه مي‌آيد:




تعريف عرفان
عرفان مثل بسياري از اصطلاحات علوم انساني قابل تعريف نيست، يعني نمي‌توان آن را دقيقاً تعريف كرد، مثل ترس، اضطراب، تهاجم فرهنگي، سرقت، زنا و... و هميشه به صورت تقريبي بيان مي‌شود نه تحقيقي و يكي از عللي كه علوم انساني از علوم تجربي مشكل‌تر هستند، همين مسئله است. معناي طلا در همه جا يكي است، ولي براي سرقت نمي‌توان تعريف جامعي بيان كرد و بلكه عرفان يافتني است و نه دانستني و چون يافتني است، قابل تعريف نيست و وقتي بيايد در كلاس درس خراب مي‌شود، هر چه بگوييد خوب است، ولي باز خراب شده است؛ يعني عرفان وقتي است كه سكوت باشد، خلوت باشد، نيمه شب باشد و كسي كه آن را مي‌يابد، غيرت داشته باشد و به احدي نگويد، اين عرفان مي‌شود.
با توجه به اين مطلب اگر بخواهيم تعريف مختصري از عرفان بگوييم مي‌شود:
«المنصرف بفكره الي قدس الجبروت مستديماً لشروق نورالحق في سرّه يخصّ باسم العارف»، عارف كسي است كه دائماً فكرش متوجه قدس جبروت(1) باشد و منتظر تابش نور خدا در سرش باشد.
من در ميان جمع و دلم جاي ديگر است.




تقسيم‌بندي عرفان‌ها
عرفان مانند هر چيزي حلال و حرام دارد و نبايد با اصل عرفان مخالف بود، عرفان‌هايي از قرآن و اهل بيت(ع) گرفته شد و درست و مورد تائيد هستند، عرفان‌هايي نيز از مسير غير از اهل بيت گرفته شده است و عرفان‌هايي نيز از ضد مسير اهل بيت گرفته شده است و ما با آن مخالفيم و بايد جلويش را بگيريم.
اما هركدام را بايد در حد خلافشان با آن‌ها برخورد كرد نه بيشتر، يعني افراط و تفريط نبايد كرد، يك درويش‌هايي هستند كه عيبشان اين است كه مسجد نمي‌روند، تقليد نمي‌كنند، خمس و زكات ندارند، ظاهر شرعي، آداب شرعي را رعايت نمي‌كنند تا اين حد و تا همين حد بايد با آن‌ها بايد مخالفت كرد.
ولي يك درويش‌هايي مثل پسيخاني و نقطويان هستند كه قطعاً و يقيناً از بت‌پرستان هندوستان نيز بدتر هستند، يعني با يك چشم نبايد همه آن‌ها را نگاه كنيم، يك افرادي صد در صد كافر و مشرك و بت پرست و نجس هستند و يك افرادي هم در اين حد است كه مسجد نمي‌روند و تقليد نمي‌كنند و ... كه اين‌ها خيلي با هم متفاوت است، از گناه آدم تا گناه ابليس از زمين تا آسمان تفاوت است.(2)
يك نوع عرفان، عرفاني است كه صوفي‌ها و دراويش مدعي آن هستند: اصحاب صفه زمان پيامبر اكرم(ص)، زهاد ثمانيه و خواجه ربيع مشهد تا ابوهاشم صوفي در زمان امام چهارم در كوفه و يا صفيان سوري در زمان امام پنجم و ششم، يعني از زمان پيامبر نيز بوده است و ما با آن مخالفيم و كارهاي خلاف شرع نيز در اين فرقه‌ها نيز وجود دارد.
يك نوع عرفان، عرفان اديان شرقي است، مثلاً عرفان بودايي يا چيني يا هندوئيزم و حتي عرفان‌هايي الان در سيبري و قطب شمال است، اين نيز نوعي عرفان است كه مال اديان شرقي هندوستان است كه غالباً بت پرستند.(3)
يك نوع عرفان، عرفان‌هايي است كه در بعضي اديان وجود دارد، مثلاً يهودي‌ها يك نوع عرفان دارد، مسيحي‌ها يك نوع عرفان دارد، همان رهبانيت و ... مثلاً الان در اسپانيا خانقاهي است كه هر 500 سال يكبار در آن باز مي‌شود و كساني كه به اين خانقاه مي‌روند تا 500 سال ديگر نمي‌توانند بيرون بيايند و زاد و ولدشان نيز داخل همان كليساست و از زمان حضرت عيسي تاكنون، فقط چهار بار درب آن باز شده است كه در اروپا اين طور مسايل خيلي است و اين نيز رهبانيتي است كه دين ما مي‌گويد: «لا رهبانية في الاسلام».
يك نوع عرفان، عرفاني است كه معلول ترس از جنگ بوده است، زماني كه جنگ‌هاي آتن و اسپارت رخ داد، يك عده از جنگ مي‌ترسيدند و به همين خاطر جلوه مقدسي به خود گرفتند، چيزي كه در همين هشت سال دفاع مقدس خودمان نيز بود، آدم‌هايي بودند كه از جنگ مي‌ترسيدند، ولي رويشان نمي‌شد بگويند و مي‌گفتند ما جنگ را قبول ندارم.
آدم‌هايي بودند كه گاهي از صدام هم دفاع مي‌كردند و به هر طريقي جبهه و رزمندگان و .. را تضعيف مي‌كردند و از دشمن تعريف مي‌كردند كه اينها از دو سه هزار سال قبل سابقه دارند و وقتي از جنگ مي‌ترسيدند، مي‌گفتند: دارم دعا مي‌كنم و يك چله دارم مي‌ترسم بهم بخورد و جبهه نمي‌روم.
عرفان‌هايي نيز در اين چند سال اخير پيدا شده است: عرفان‌هاي اوشو، اكنكا، كريشنامورتي، شيطان پرستي، عرفان‌هاي سرخپوستي و...






علت جذاب بودن عرفان
علت اين است كه عرفان جاذبه‌هاي فراواني دارد، مثلاً اگر شما بخواهيد به كشور دوردستي كه غير مسلمان غلبه دارد سفر كنيد، درس‌هاي كه در حوزه خوانده مي‌شود(فقه و اصول)، را نمي‌توان بيان كرد، ولي عرفان اسلامي را در هر جاي دنيا، براي بي‌دين و دين‌دار جاذبه دارد، چون هر كسي عطش معنوي دارد، چه مسلمان چه غير مسلمان، كمونيست هم كه باشد عطش معنوي دارد. خمرهاي سرخ وقتي كه در كامبوج قدرت در دستشان بود، بيش از 2 ميليون آدم را سربريدند، اما مردم به خاطر مسايل عرفاني مقاومت مي‌كردند با اينكه مسلمان نبودند، ولي هركسي عطش معنوي دارد، در عين حال كه فقه و اصول براي ما بسيار مهم است و ارزش دارد ولي به جنبه‌هاي معنوي خيلي بايد توجه كنيم.
امام خميني كه فقيه به تمام معنا بود، يك عارف به تمام معنا نيز بود و تا آخر عمرش نيز عرفان را رها نكرد.
هندوستان 150 ميليون مسلمان دارد كه به خاطر يك عارف (خواجه نظام الملك)، 150 ميليون نفر مسلمان شدند، يعني عرفان اينقدر تاثير گذار است،
فلذا ما هيچ وقت نبايد با عرفان مخالفت كنيم، بلكه بايد آن‌ را پيرايش و پالايش كنيم و با اين كارهاي صوفي‌ها و دراويش و حرف‌هاي نادرست و مكاشفات دروغين مخالفت كنيم و جلويش را بگيريم، ولي اصل عرفان چيز خوبي است، فقط بايد جلوي انحرافات را گرفت تا واردش نشويم.
عرفان‌هاي نوظهور از اساس بر امر باطلي است، ولي ادعاها، ادعاهاي قشنگي است.




پي‌نوشت‌ها:
1- جبروت پائين و بالا دارد كه قدس جبروت يعني بالاي آن و نگاه و فكر عارف به قدس جبروت است.
2- در آينده نظرات فقها و مراجع را درباره آن‌ها خواهيم گفت.
3- حتي فرقه نعمت‌اللهي‌ها، تصوفشان به معصوم عليشاه دكني مي‌رسد و در قرن 9 از دكن حيدرآباد هندوستان به ايران آمد، ابتدا به شيراز و بعد به اصفهان و بعد به گناباد منتقل شد.


منبع: خبرگزاري فارس/ عقيق

دسته ها : مذهبي
دوشنبه بیست و پنجم 10 1391 1:7


در پاسخ به اين سؤال بايد در نظر داشت كه سنجش مقامات معنوي افراد و درك نسبت ميان آنها كار آساني نيست و آنچه كه بيان مي شود بر اساس ظاهر رواياتي است كه به دست ما رسيده است. براين اساس در مورد اين سخن پيامبر خدا (ص) كه فرمود:«خديجه دختر خويلد، و فاطمه دختر محمد، و مريم دختر عمران، و آسيه دختر مزاحم همسر فرعون بهترين زنان بهشتند.»[۱]چند احتمال وجود دارد:
احتمال اول اين است كه معناي كلام پيامبر گرامي اسلام چنين نيست كه فقط چهار زن به حدّ كمال رسيدند، و زن ديگري نمي تواند چنين موقعيتي را درك كند. اين روايت مي خواهد برتري اين چهار زن نسبت به زنان عصر خود را بيان كند. و اين منافات ندارد كه بين اين چهار نفر اختلاف مرتبه باشد و يا در عصر ديگر زنان كاملي چون حضرت زينب(س) ظهور نمايند؛ مثل اين كه حضرت فاطمه زهرا (س) از بقيه زنان و از همه زنان تا قيامت برتر است و اين برتري در روايات هم آمده است.
چنان كه آنچه در قرآن كريم درباره حضرت مريم آمده است: «و به ياد آر هنگامي را كه فرشتگان گفتند:اي مريم! همانا خداوند تو را برگزيده و پاك ساخته و بر زنان جهان برتري داده است».[۲] مفسران، در مورد آيه شريفه گفته اند:«مرادِ آيه شريفه، برتري حضرت مريم (س) بر همه زنان جهان در عصر خود است[۳]. همان طوري كه پيامبر اكرم (ص) در جاي ديگر فرموده اند: «مريم سرور زنان جهان در عصر خود بود؛ اما دخترم فاطمه سرور همه زنان جهان از آغاز تا پايان است»[۴]. اگرچه با رواياتي كه از پيامبر(ص) در باره عظمت مقام فرزندان حضرت زهرا (س) وارد شده است، عظمت مقام اين بانوي بزرگ فهميده مي شود. همان طوري كه امام سجّاد (ع) خطاب به حضرت زينب(س) مي فرمايد: “…شما بحمدلله عالمه غير معلمه هستيد (دانشمند تعليم نديده) و فهيمي هستيد كه كسي چيزي به شما تفهيم نكرده است.”[۵]
آنچه مهم است اين است كه در هيچ حديث و روايتي نداريم كه چنين مقامي از حضرت زينب سلب شده باشد بلكه همانطور كه اشاره شد فضيلت هاي زيادي در روايات در باره حضرت زينب (س) نقل شده است.
احتمال ديگر آن است كه براساس اين روايات هيچ زني به مقامات معنوي آن چهار بانوي محترم نمي رسند.


[۱] . طبري، محبّ الدين احمد بن عبدالله،ذخائر العقبي، ص ۴۲، چاپ و نشر لبنان؛ شيخ صدوق، الخصال، ج ۱،ص ۲۰۶، چاپخانه صدوق، تهران.
[۲] . آل عمران، ۴۲٫
[۳] . العروس الحويزي، شيخ عبد علي بن جمعه، تفسير نور الثقلين، تحقيق رسولي محلاتي، سيد هاشم، ج ۱، ص ۳۳۶ و ۳۳۸، اسماعيليان، قم، چاپ چهارم، ۱۴۱۲ قمري.
[۴] تفسير نور الثقلين، ج ‏۱، ص ۳۳۸٫
[۵] . بحارالأنوار ج ۴۵، ص
دسته ها : مذهبي
يکشنبه بیست و چهارم 10 1391 17:1



شرافت انسان به نزاهت اوست


حضرت علي ( عليه السلام ) كلامي دارند كه در آن كلام شرافت انسان را به نزاهت او مي دانند ، اما آيا تا به حال اين واژه (نزاهت) به گوش شما خورده است؟ نزاهت چيست كه حضرت شرافت آدمي را بدان دانسته ؟ چگونه نزاهت حاصل مي شود؟

معناي نزاهت:


نزاهت به معناي دوري از بدي ، خالي بودن از نادرستي و ناپاكي و طهارت در امور مختلف است.

مفهوم و جايگاه نزاهت:


نزاهت از جمله كمالات انساني است كه گذشته از ارزش ذاتي، بستر ديگر كمالات محسوب مي شود يعني تفكر ، گفتار و كردار آدمي در زمينه آن به بار مي نشيند. و زمين پاك گياهانش به اذن پروردگارش بر مي آيد و آن زمين كه نا پاك است جز حاصلي ناچيز و بي فايده بر نمي آورد. سخن و عمل پاك زمين پاك مي خواهد . اگر امام وجود كه قلب است پاك شود انديشه و سخن و عمل نيز منزه مي شود. حضرت علي (عليه السلام) مي فرمايند: قلبت را به اندرز زنده دار به پاسايي بميران و به يقين نيرو بخش به حكمت روشن گردان و به ياد مرگ رامش ساز. ( نهج البلاغه، نامه 31 ) چرا كه اگر قلب نزاهت يابد راه نزاهت ديگر اعضا و جوارح و وجوه مختلف انسان هموار مي شود . نزاهت از چنان مرتبه ايي در رشد و تعالي آدمي برخوردار است كه امام مي فرمايند: ارزش مرد جهادگر كشته شده در راه خدا بيشتر نيست از انسان پارسا كه معصيت كردن را تواند ، ليكن پارسا ماند و چنان است كه گويي پارسا فرشته ايي از فرشته هاست.( همان، حكمت 474)

راه نزاهت در پرتو معرفت به حق، خداترسي، پرواپيشگي و خود نگهداري، روشن و هموار مي شود . به همين خاطر است كه حضرت فراوان به تقواي الهي توصيه مي كنند تا انسان بدين وسيله به نزاهت و طهارت شايسته خود برسد ؛ چنانكه فرموده است: داروي درد دل ها تقواي الهي است ، تقواي الهي موجب بينايي درون كور شماست، در حال بيماري كالبدهايتان زاييده فساد سينه هايتان است، پليدي جان هايتان را پاك كننده و تاريكي ديده هايتان را روشني بخشنده است



دين و نزاهت:


بناي دين در اين است كه آدميان به كمالات شايسته خود برسند . پاك شدن از پستي ها ، اتصاف به زيبايي ها ، نيكي ها و خوبي ها از بهترين اهداف نظام هاي ديني و اخلاقي ا ست. ساختار دين به تمامي ساختاري نزاهت آور است . اگر بپذيريم كه بزرگترين آفت جان و حقيقت انسان شرك و كبر است ، ساختار دين در جهت منزه ساختن انسان از اين دو خصيصه است . حضرت علي ( عليه السلام ) ساختار دين را چنين معرفي مي كنند: خداوند ايمان را براي پاكي از شرك ورزيدن و نماز را براي پرهيز از خود بزرگ بيني واجب كرده است . ( همان، حكمت 252)
انساني كه درك درست از زندگي و جايگاه خويش در نظام هستي داشته باشد بنا را بر نزاهت در همه امور قرار مي دهد و طهارت نفس را بر همه چيز مقدم قرار مي دهد چنانكه حضرت امير مي فرمايند: نزاهت از خصلت هاي نفوس پاك است و اگر از گناهان پاكيزگي جوييد خداوند شما را دوست مي دارد.


بستر نزاهت:

هرچه انسان بهره بيشتري از كمال آزادگي و حكمت و رحمت داشت باشد ، آمادگي اش براي به بار نشستن نزاهت بيشتر خواهد بود. انساني كه در قيد و بند دنيا و در اسارت خواسته هاي دنيايي و حيواني نيست و از نور علم ، حكمت و معرفت بر خوردار است و ديگران نيز از سعه وجودي او بهره مند هستند به نزاهت و طهارت درون و برون دست خواهد يافت و او فردي است كه مورد لطف و رحمت خداوند حكيم قرار گرفته است.

پاك كن دو چشم از موي عيب تا ببيني سروستان غيب

 

دفع كن از مغز و از بيني زكام تا كه ريح الله درآيد در مشام


حضرت فرموده ، ميوه حمت پاكيزگي جستن از دنيا و شيفتگي به جنت المأوي است.


راه دستيابي به نزاهت:


تا نگاه و فهم شرك آلود آدمي درست نشود و انسان درنيابد كه در عالم وجود يك حقيقت بيشتر نيست و جز خداي قادر متعال را حول قوه ايي نيست، ديدگاه، رفتار و سلوك انسان اصلاح نمي شود. با اصلاح نشدن رفتار آدمي انسان نيز به نزاهت دست نخواهد يافت.

نزاهت از جمله كمالات انساني است كه گذشته از ارزش ذاتي، بستر ديگر كمالات محسوب مي شود يعني تفكر ، گفتار و كردار آدمي در زمينه آن به بار مي نشيند. و زمين پاك گياهانش به اذن پروردگارش بر مي آيد و آن زمين كه نا پاك است جز حاصلي ناچيز و بي فايده بر نمي آورد. سخن و عمل پاك زمين پاك مي خواهد



آداب و آيين ديني نيز در همين سمت و سو قرار دارند چنانكه از مهمترين نقش هاي پنج وعده نماز واجب در شبانه روز و روزه گرفتن در ماه مبارك رمضان و ساير قوانين ديگر ، ايجاد نزاهت و طهارت همه جانبه است. در سفارش گوناگون امير مومنان (عليه السلام)، به اين حقيقت اشاره شده كه راه نزاهت در پرتو معرفت به حق، خداترسي، پرواپيشگي و خود نگهداري، روشن و هموار مي شود . به همين خاطر است كه حضرت فراوان به تقواي الهي توصيه مي كنند تا انسان بدين وسيله به نزاهت و طهارت شايسته خود برسد ؛ چنانكه فرموده است: داروي درد دل ها تقواي الهي است ، تقواي الهي موجب بينايي درون كور شماست، در حال بيماري كالبدهايتان زاييده فساد سينه هايتان است، پليدي جان هايتان را پاك كننده و تاريكي ديده هايتان را روشني بخشنده است. ( نهج البلاغه ، خطبه 198) همچنين مي فرمايند: پرهيزگاري و خودنگهداري ، فراهم آورنده نزاهت و عفت است.

تقواي الهي و پرواپيشگي حقيقتي نزاهت آور است و اين تقوا ، تقواي بصيرت و دانايي و مصونيت است نه جهل و محدوديت. تقواي الهي جان و تن آدمي را پاك مي سازد ؛ يعني وجودي كه نزاهت در همه چيزش يعني انديشه ، نيت، اراده ، سخن و عمل جاري است . كمال آدمي در اين است كه نزاهتش همه جانبه باشد يعني نزاهت بايد در همه ابعاد فردي ، اجتماعي، خانوادگي، سياسي،و ... نمايان باشد.
بنابراين براي حاصل شدن نزاهت بايد دو راه را پيشه خود قرار داد؛ يكي راه علم و معرفت است كه در پناه دانايي، انسان معترف به يگانگي خدا مي گردد و شرك و كبر را از ياد مي برد و ديگري از طريق عمل به احكام و حدود الهي مي باشد و اين دو در كنا هم نتيجه بخش خواهند بود.

فرآوري: مريم پناهنده

 

بخش نهج البلاغه تبيان


منابع:

1. نهج البلاغه ترجمه دشتي
2.طاير فرخ پي، مصطفي دلشاد تهراني، نشر دريا
3.تفسير موضوعي نهج البلاغه ، مصطفي دلشاد تهراني ، نشر معارف

 


دسته ها : مذهبي
چهارشنبه اول 9 1391 10:58



دانستن ويژگي ها و ساز و كار منبر و آگاهي از شيوه وعظ و خطابه از مباحثي است كه هر منبري بايد آن را بداند و براي موفقيت خود به آنها عمل كند.

چند توصيه از آيت الله بهجت در خصوص قيام به عزاداري حضرت سيد الشهدا (ع) و توجه به رسالت خطير منبر را مي خوانيد.

يك مستحب و هزار واجب!

معلوم مى شود نماز شب مستحبى است نظير روضه خوانى، كه وقتى در زمان رضاخان منع كردند، يكى از اصحاب و اطرافيان حاج شيخ عبدالكريم حايرى (رحمةالله) به ايشان عرض كرد: چيزى نيست ، روضه خوانى يك عمل مستحب است كه پهلوى آن را منع كرده است. حاج شيخ (رحمةالله) فرمود: بله مستحبى كه هزار واجب در آن است.

خدا مى داند كه چه قدر احكام واجب و چه چيزهايى از حالات ، سيره و كلمات سيدالشهدا و ساير معصومين (عليهم السلام) كه در مقدمه روضه نقل مى شود، سبب تقويت دين و موجب افزايش ايمان مردم است !

افضل مستحبات

حجت الاسلام سيد محمد باقر شفتى (رحمةالله) به نماز شب بسيار معتقد بود و بيش از ساير مستحبات به آن اهميت مى داد، به خلاف مرحوم سيد بحرالعلوم كه صبر مى كرد تا هوا مقدارى روشن شود و آن گاه نماز صبح را مى خواند. حجت الاسلام سيد محمد باقر شفتى (رحمةالله) در اصفهان درست اول فجر نماز صبح را به جماعت اقامه مى نمود با اين كه اگر نماز جماعت را به تأخير مى انداخت، افراد بيشترى حاضر مى شدند؛ ولى ايشان دستور مى داد دو عادل بالاى مناره بروند و پس از مشاهده طلوع فجر، بلافاصله اذان صبح بگويند. به ايشان گفتند: چرا مقدارى صبر نمى كنيد تا جمعيت زيادى براى درك فيض جماعت حاضر شوند؟ در جواب فرمودند: در ميان مستحبات افضل از نماز شب سراغ ندارم . لذا ايشان براى اين كه مردم نماز شب را به جا آورند، اين چنين چاره انديشى نموده بود كه به دو نفر شخص عادل دستور داده بود تا به طور دقيق وقت فجر تعيين شود و كسانى كه در نماز جماعت حاضر مى شوند، پيش از فجر بيدار شوند و نماز شب بخوانند بدين ترتيب، قطعا كسانى كه در نماز جماعت ايشان شركت مى كردند، نماز شب را هم مى خواندند و با اين كار مردم را به نماز شب وادار مى كرد.

بنده خيال مى كنم فضيلت بكا بر سيدالشهدا بالاتر از نماز شب باشد؛ زيرا نماز شب عمل قلبى صرف نيست بلكه كالقلبى است، ولى حزن و اندوه و بكا عمل قلبى است به حدى كه بكا و دمعه از علايم قبولى نماز وتر است.

عملكرد علماى سابق

وسايل زندگى علماى سابق از ما كمتر بود، ولى حركتشان براى تبليغ و دعوت و هدايت مردم بيشتر و سريع تر و نتيجه كارشان از ما زيادتر بود. ما در اين زمان با هواپيما، اتوبوس و... به تبليغ و دعوت و منبر مى رويم ولى چه قدر در مردم اثر مى گذاريم و چه قدر اصلاح مى كنيم؟

آن ها وقت زيادتر در مسير راه صرف مى كردند، اما مردم زمانشان چه قدر رو به راه تر از زمان ما بودند! علماى سابق از مال و ثروت و لوازم خانگى به مختصر و كم قانع بودند، ولى پركارتر و پر بركت تر بودند، اما مصرف زندگى ما زياد، ولى كار و نتيجه كارمان كم است!

منبع: آينه حقيقت، (امام حسين عليه السلام در كلام آيةالله بهجت)

دسته ها : مذهبي
دوشنبه بیست و نهم 8 1391 17:40
جملاتي از انديشه هاي آيت الله بهجت (ره)




1. آيا مي شود كسي با خدا و اولياي خدا ارتباط ديني و معنوي داشته باشد ولي در مواقع مهمّه ، دستگيري نشود و مخذول گردد و راهنمايي نشود ؟!



2. دنيا پرستان را بنگريد كه به چه دل بسته اند و بر سر چه با هم نزاع دارند ، به دنيايي از كاغذ و مقوا و خانه عنكبوت !


3. زهد ، با داشتن دنيا منافات ندارد ، ميزان در زهد ، دنيا داشتن يا نداشتن نيست ، بلكه ميزان دل بستن يا نبستن به دنيا است .


4. اگر انسان طرفهُ العيني به خود واگذار شود از خدا جدا خواهد شد و شيطان كار خود را كرده و انسان را فريب خواهد داد .


5. وداع از اين دنيا براي ما بسيار نزديك است ولي ما آن را بسيار دور مي بينيم و گرنه اينقدر با هم نزاع نداشتيم .

6. خوردن غذاي شبهه ناك و نيز غذاي كسي كه از حرام پرهيز ندارد ، هر چند جايز است ولي انسان را مريض و از عبادات محروم مي كند و يا سبب سلب توفيق مي شود .


7. ما بايد به مشايخ و علماي شيعه وفادار باشيم . آنها پدران مهربان و روحاني ما هستند و بر ما خيلي حق دارند .

8. انسان هر راهي را بدون تقيّد و پاي بندي به قرآن و سنت برود ، روز به روز تنزّل مي كند .

9. خداوند انسان را طوري آفريده كه مي تواند از راه عبوديت و بندگي خالص ، از مقام ملائكه گام را فراتر نهد و مقامات انبياء و اولياء را كسب نمايد .

10. انسان بايد هر روز موضع خود را مشخص كند كه آيا اهل حق است و يا باطل و پيرو آن

11. انبياء و ائمه (ع) نيامده اند كه بگويند مردم از دنيا هيچ بهره اي نداشته باشند بلكه آمده اند طريقه دنياداريِ با سعادت و عزت را به ما نشان دهند .


12. به فكر خود باشيم ، خود را اصلاح كنيم . اگر به خود نرسيديم و خود را اصلاح نكرديم ، نمي توانيم ديگران را اصلاح كنيم .


13. عاشق مقامات عرفاني و كرامات نباشيد ، گاهي اينجور كارها شما را به جهنم مي برد !


14. اگر باب دروغ و غيبت باز شود ، عصيان و طغيان ديگر هيچ حدّي ندارد .

15. اگر كسي سجود را طول بدهد ، خيلي اسباب ناراحتي شيطان است .
دسته ها : مذهبي
يکشنبه بیست و هشتم 8 1391 11:18



از آيت الله بهجت پرسيدند: داستان ها و قضايايى از كسانى كه پيوسته زيارت عاشورا مى خواندند و به اين صورت، متوسل مى شدند، گردآورى و چاپ شده است. نظر حضرت عالى در اين باره چيست؟

ايشان پاسخ داده اند كه: متن زيارت عاشورا، بر عظمت آن گواه است؛ خصوصا با ملاحظه آنچه در سند زيارت رسيده است كه حضرت صادق (عليه السلام) به صفوان مى فرمايد: اين زيارت و دعا را بخوان و بر آن مواظبت كن. به درستى كه من چند چيز را بر خواننده آن تضمين مى كنم: 1. زيارتش قبول شود. 2. سعى و كوشش وى مشكور باشد 3. حاجات او هرچه باشد، برآورده شود و نااميد از درگاه خدا برنگردد.

اى صفوان! اين زيارت را با اين ضمان، از پدرم يافتم و پدرم از پدرش...تا اميرالمؤمنين (عليه السلام) و حضرت امير نيز از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از جبرئيل و او هم از خداى متعال نقل مي كند و هركدام اين زيارت را با اين ضمان، تضمين كرده اند و خداوند به ذات اقدس خود قسم ياد نموده كه: هركس اين زيارت و دعا را بخواند، دعا و زيارت وى را بپذيرم و خواسته اش هر چه باشد، برآورده سازم.

و از سند او استفاده مى شود كه زيارت عاشورا از احاديث قدسى است و همين مطالب، سبب شده است كه علماى بزرگ ما و استادان ما - با آن همه مشغوليت هاى علمى و مراجعاتى كه داشتند - به خواندن آن مقيد بودند تا جايى كه استاد ما، مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى، از خداوند خواسته بودند كه در آخر عمرشان، زيارت عاشورا را بخوانند و سپس قبض ‍ روح شوند و دعايشان هم مستجاب شد و پس از پايان اين زيارت، درگذشتند.


تقيد شيخ صدرا بادكوبه اي به زيارت عاشورا

شيخ صدرا بادكوبه اى با تبحرش در علوم عقلى و نقلى، آنچنان مقيد به زيارت عاشورا بود كه به هيچ عنوان، آن را ترك نكرد و كسى باورش ‍ نمى آمد كه ايشان، اين چنين پاى بند به عبادات و زيارت عاشورا باشد.

يكى از بزرگان هم نقل مى كردند روزى به قبرستان وادى السلام رفتم، در مقام حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) ديدم پيرمردى نورانى، مشغول زيارت عاشورا است و از حالات او معلوم شد كه زائر است. نزديك او رفتم ؛ حالت كشف براى من نمودار شد و حرم امام حسين (عليه السلام) و زائران آن حضرت را كه مشغول رفت و آمد و زيارت بودند، مشاهده كردم! (شرح زيارت عاشوراء و داستان هاى شگفت آن: 33-36.)


سبب آستان بوسي اهل بيت (ع) از سوي شيخ انصاري

مسلمانان در شان اهل بيت (عليه السلام) در غايت اختلاف اند، چنان كه در مورد قرآن نيز چنين هستند. برخى آن قدر ضعيف هستند كه در بوسيدن ضريح آن ها شك و اعتراض دارند.
آقايى ظاهرا به مرحوم شيخ انصارى كه حرم يا ضريح را بوسيد، اعتراض ‍ كرد كه آقا شما هم؟! برعكس مرحوم دربندى به ايشان گفت: آقا كار شما براى مردم حجت است، وقتى به حرم مى روى، ضريح حرم حضرت ابوالفضل (عليه السلام) را ببوس. شيخ در جواب فرمود: عتبه درب را مى بوسم كه گرد و خاك پاى زوار است! در يكى از زيارت حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) آمده است:

ثم قبل الضريح من اءربع جوانبه.
بحار الانوار 98: 336؛ اقبال الاعمال: 712.
آينه حقيقت امام حسين عليه السلام در كلام آيت الله بهجت - رحمتى

خبرگزاري حوزه

دسته ها : مذهبي
پنج شنبه بیست و پنجم 8 1391 18:4




فلسفه حرف مي آورد و عرفان سكوت.
آن عقل را بال و پر مي دهد و اين عقل را بال و پر مي كند.
آن نور است و اين نار.
آن درسي بود و اين در سينه.
از آن دلشاد شوي و از اين دلدار.
از آن خداجو شوي و از اين خداخو.
آن به خدا كشاند و اين به خدا رساند.
آن راه است و اين مقصد.
آن شجر است و اين ثمر .
آن فخر است و اين فقر .…
آن كجا و اين كجا.
هزار و يك نكته، علامه حسن زاده آملي




آقاي من!
در نزد اولياء الله مجرب است كه إكثار ذكر شريف «يا حيّ و يا قيّوم يا من لا اله الّا انت» موجب حيات عقل است. وقتي با خدايت خلوت كن كه بدن استراحت كرده باشد و از خستگي بدر آمده باشد و در حال امتلاء و اشتها نباشد. در آن حال با كمال حضور و مراقيت و ادب مع الله، خداوند سبحان را بدان ذكر شريف ميخواني. عدد ندارد؛ اختيار مدت با خود جنابعالي است، مثلا در حدود بيست دقيقه يا بيشتر و بهتر اينكه (تعدادش) كمتر از يك اربعين نباشد؛ بيشترش چه بهتر.

نامه ها برنامه ها، ص 226





فلسفه حرف مي آورد و عرفان سكوت.
آن عقل را بال و پر مي دهد و اين عقل را بال و پر مي كند.
آن نور است و اين نار. آن درسي بود و اين در سينه. از آن دلشاد شوي و از اين دلدار. از آن خداجو شوي و از اين خداخو.
آن به خدا كشاند و اين به خدا رساند. آن راه است و اين مقصد، آن شجر است و اين ثمر آن فخر است و اين فقر، آن كجا و اين كجا.

هزار و يك نكته، صفحه 128

دسته ها : مذهبي
سه شنبه نهم 8 1391 10:57

 


بر پايه اين كنوانسيون كشورهاي عضو يونسكو، مي‌توانند آثار تاريخي، طبيعي و فرهنگي كشور خود را نامزد ثبت به‌عنوان ميراث جهاني كنند. حفاظت از اين آثار پس از ثبت در عين باقي ماندن در حيطه حاكميت كشور مربوطه، به عهده تمام كشورهاي عضو است. به گزارش شيعه آنلاين به نقل از فارس، علي‌رغم تبليغات متعدد براي جمع‌آوري امضاهاي اينترنتي به منظور ثبت جهاني قبرستان بقيع در يونسكو، يك مقام رسمي در ثبت ميراث فرهنگي اعلام كرد: ثبت جهاني آثار در يونسكو با اين روش غيرممكن است.
چند روزي است كه يك متن مشترك از طريق ايميل يا پيامك در بين مردم كشورمان در حال رد و بدل شدن است، پيامكي با اين عنوان كه «براي ثبت بقيع در يونسكو، به ثبت و تأييد 50000 نفر نياز است. شما هم مي توانيد براي شركت در اين طرح و كمك به ثبت اين مكان عظيم جهان تشيع همين الآن به آدرس اينترنتي dar-alhuda.net برويد و ثبت‌نام كنيد.»
اين متن اگر چه در نگاه نخست دل هر مسلمان عاشقي را به غليان مي اندازد تا هر چه سريع تر كمكي باشد براي ثبت آن در ميراث جهاني اما آيا يونسكو (سازمان آموزشي، علمي و فرهنگي سازمان ملل متحد) با تأييد 50 هزار نفر از مردم عادي، هر اثر تاريخي را ثبت مي كند؟
اگر ثبت آثار در فهرست ميراث جهاني يونسكو به اين سهولت، قابل انجام است چرا يونسكو براي هر كشوري سهميه سالانه حداكثر 2 اثر را اعلام كرده است؟ و چرا براي ثبت هر اثر در يونسكو سال ها كارشناسان براي جمع آوري پرونده آن تلاش مي كنند و در اجلاس سالانه يونسكو براي ثبت اثر، چانه زني ها بالا مي گيرد؟

يونسكو ضابطه دارد/ از اين حركت متعجبم!
آتوسا مومني، مديركل دفتر ثبت آثار و حفظ و احياي ميراث فرهنگي كشور از مسئولاني است كه سال ها در تهيه و تنظيم پرونده هاي ثبت ملي و پرونده هاي ثبت جهاني در يونسكو مشاركت داشته است.
مومني درباره ارسال پيام هاي جمع آوري امضاهاي اينترنتي در جهت ثبت جهاني «بقيع» در يونسكو به خبرنگار فارس مي گويد: واقعاً از اين موضوع متعجب هستم چون ثبت آثار در يونسكو يك ضابطه كلي دارد.
وي ادامه مي دهد: هر كشوري آثار متعلق به خود را مي تواند براي ثبت جهاني به يونسكو معرفي كند كه نيازمند طي مراحل و مقدماتي است و اين گونه نيست كه ما پيشنهاد بدهيم يك اثر تاريخي در يك كشور ديگر، توسط يونسكو ثبت شود.
مردم نمي توانند اثري را در يونسكو ثبت كنند
مديركل دفتر ثبت آثار و حفظ و احياي ميراث فرهنگي كشور درباره اينكه آيا حمايت تعداد زيادي از مردم براي ثبت يك اثر تاريخي در يونسكو تأثيري دارد يا خير؟ اين گونه پاسخ مي دهد كه طبيعتاً خير.
مومني مي افزايد: مردم و سازمان هاي مردم نهاد شايد بتوانند كمك فكري يا پيشنهاد دهنده براي ثبت جهاني يك اثر به مسئولان كشورشان باشند اما هيچ گاه يك سازمان بين المللي تنها بر اساس پيشنهاد آنها اقدامي انجام نمي دهد.
هر اثري متعلق به يك كشور است/ خود آن كشور بايد اقدام كند
وي تأكيد مي كند كه در يونسكو هر اثري به نام يك كشوري ثبت مي شود و خود آن كشور بايد براي ثبت جهاني ميراث فرهنگي پا پيش بگذارد.
به گفته مومني ميراث فرهنگي در كشورهاي مختلف، متولي گوناگوني دارد اما مهم اين است كه يونسكو پرونده هاي ثبت جهاني آثار را از همان متولي آن كشور مي پذيرد.

بقيع؛ ميراث اسلامي مشترك
مديركل دفتر ثبت آثار و حفظ و احياي ميراث فرهنگي كشور درباره اينكه به هر حال قبرستان بقيع متعلق به تمام مسلمانان جهان است و ثبت جهاني آن خواسته تمام مسلمانان است، مي گويد: شايد بتوان قبرستان بقيع را تحت عنوان پرونده مشترك كشورهاي اسلامي در يونسكو مطرح و به ثبت رساند اما اين موضوع هم نيازمند آن است كه كشوري كه اين ميراث فرهنگي در آن وجود دارد ابتدا اقدام كند و سپس ساير كشورها به آن اضافه شوند.

ميراث جهاني يونسكو چيست؟
اما ميراث جهاني يونسكو يا World Heritage Sites چيست؟ نام عهدنامه‌اي بين‌المللي است كه در تاريخ 16 نوامبر 1972 ميلادي به تصويب كنفرانس عمومي يونسكو رسيده است و موضوع آن حفظ آثار تاريخي، طبيعي و فرهنگي بشر است كه اهميت جهاني دارند و متعلق به تمام انسان‌هاي زمين، فارغ از نژاد، مذهب و مليت خاص است.
بر پايه اين كنوانسيون كشورهاي عضو يونسكو، مي‌توانند آثار تاريخي، طبيعي و فرهنگي كشور خود را نامزد ثبت به‌عنوان ميراث جهاني كنند. حفاظت از اين آثار پس از ثبت در عين باقي ماندن در حيطه حاكميت كشور مربوطه، به عهده تمام كشورهاي عضو است.

بقيع باز هم در غربت

قبرستان بقيع كه حتي در زمان پيامبر اكرم (ص) نيز زيارتگاه بوده است سال هاست كه در گير و دار حيله هاي متعدد وهابيون سعودي اسير شده است.
به طوري كه نخستين تخريب قبور مطهر ائمه‌ بقيع به دست وهابيون سعودي در سال 1220 هجري يعني زمان سقوط دولت اول سعودي‌‌ها توسط حكومت عثماني روي‌ داد، پس از اين واقعه‌ تاريخي - اسلامي با سرمايه‌گذاري مسلمانان شيعه و به‌ كاربردن امكانات ويژه‌اي، مرقدهاي تخريب‌ شده به زيباترين شكل بازسازي‌ شد و با ساخت گنبد و مسجد، بقيع به يكي از زيباترين مرقدهاي زيارتي و در واقع مكاني زيارتي - سياحتي براي مسلمانان تبديل‌ شد.
در هشتم شوال سال 1344 هجري قمري پس از اشغال مكه، وهابيون به سركردگي عبدالعزيز بن سعود روي به مدينه آوردند و پس از محاصره و جنگ با مدافعان شهر، سرانجام آن را اشغال و مأموران عثماني را بيرون كردند و براي دومين بار به تخريب قبور ائمه بقيع و ديگر قبور چون قبر ابراهيم فرزند پيامبر اكرم (ص)، قبور همسران آن حضرت، قبر ام البنين مادر حضرت اباالفضل العباس(ع)، قبر عبدالله پدر پيامبر، اسماعيل فرزند امام صادق(ع) و بسياري قبور ديگر پرداختند.
با اين تفاسير، واضح و مبرهن است كه با جمع آوري امضاهاي اينترنتي، گامي براي ثبت جهاني قبرستان بقيع در بونسكو برداشته نمي شود اما اينكه در راستاي چه اهدافي چنين پيام هايي از سمت يك سايت غيررسمي و بي هويتي در حال انتشار است هنوز مشخص نيست.
از سوي ديگر، پيگيري رسمي ثبت جهاني بقيع در يونسكو توسط عربستان نيز در شرايط فعلي اين كشور كه هنوز وهابيون بر آن سلطه دارند بعيد به نظر مي رسد.

 

دسته ها : اجتماعي - مذهبي
شنبه ششم 8 1391 22:15

چه كسي راز عدد 12 را مي‌داند؟

لا اله الّا الله 12 حرف؛
محمّد رسول الله 12 حرف؛
النّبيّ المصطفي 12 حرف؛
خليفه انبياء = خاتم الوصيّين 12 حرف؛
هؤلاء الاطهار 12 حرف؛
ساد\ أهل الجنّـ[ 12 حرف؛
محبّهم مؤمن تقي 12 حرف؛
عدوّهم كافر شقي 12 حرف؛
و من و تو ان‌شاءالله شيعه 12 امامي هستيم.

دسته ها : مذهبي
سه شنبه دوم 8 1391 10:33
حكايت حاج ميرزا خليل تهرانى در برزخ








مرحوم حاج ميرزا حسين نورى كه از بزرگ‌ترين محدّثين جهان تشيّع است در كتاب علمى و با قيمت «دارالسلام» نقل مى‌كند:
حاج ميرزا خليل طهرانى در اوائل طلبگى در شهر قم در مدرسه دارالشفاء به تحصيل اشتغال داشت و از حيث فقر و تهيدستى در سختي و مضيقه بود، به طورى كه بعضى شب‌ها را گرسنه مى‌خوابيد.
شبى در فصل زمستان از مدرسه بيرون رفت تا قدرى ذغال تهيه كند، به خانمى برخورد كه با دو بچه كوچك كنار كوچه نشسته و با چشم گريان به آنها مى‌گويد: من به هر كجا رفتم كه منزل گرمى از براى شما تهيه كنم ممكن نشد، مى‌ترسم امشب در آغوش من از سرما تلف شويد!!
حاج ميرزا خليل مى‌گويد از ديدن وضع آن زن زانوهايم از كار افتاد و به ديوار كوچه تكيه دادم، و به فكر فرو رفتم كه چگونه جان اين زن و بچه‌هايش را از خطر تلف شدن برهانم، چون چاره نديدم فوراً به مدرسه بازگشتم و چند جلد كتاب نفيسى كه داشتم به كتاب فروشى بردم و به هر قيمت كه او خواست به او فروختم، با پول آن چند مَن ذغال تهيه كردم و به مسافرخانه‌اى كه نزديك مدرسه بود بردم و اطاقى با رختخواب و كرسى گرم در آن مكان تهيه كرده آن زن و بچه‌هايش را به آنجا منتقل كردم، سپس قدرى غذاى گرم با همان پول خريدارى نموده براى آن بندگان خدا بردم و اعلام نمودم تا فردا عصر اين اطاق در اختيار شماست، جائى نرويد تا باز من به سراغ شما بيايم .
آنگاه به حجره بازگشتم و مقدارى از ذغال را كه آورده بودم براى كرسى خود روشن كردم، در اين حال ديدم دو نفر با چراغ دستى وارد مدرسه شدند و به نزد من آمده گفتند مريضى داريم كه به دل درد سخت مبتلاست، معالجه به او فائده نداده، اكنون از حياتش نااميد شده به ما گفته يكى از طلاّب را بالاى سرش ببريم شايد از بركت قدم و دعاى او شفا بگيرد، ما به مدرسه آمديم ديديم تمام حجرات چراغش خاموش است مگر حجره‌ى شما، تقاضا داريم زودتر به بالين آن مريض بيائيد و در حق او دعا كنيد، من به اتّفاق آن دو نفر به بالين مريض رفتم و حالش را بسيار سخت ديدم! اين حديث شريف به نظرم آمد كه حضرت مجتبى عليه السلام در طفوليّت دچار ناراحتى سختى شد، حضرت زهرا عليهاالسلام او را به نزد پدر برد و از آنجناب چاره خواست، حضرت فرمود قدح آبى بياوريد، چون آوردند چهل مرتبه سوره حمد بر آن خواندند و آب آن را به فرزند دلبندش پاشيدند بلافاصله تب قطع شد، و آثار بهبودى در وى ظاهر گشت، من هم قدح آبى طلبيدم و همان برنامه را اجرا كردم و به اطاقك خود در مدرسه بازگشتم!
طولى نكشيد كه باز ديدم آن دو نفر به مدرسه آمدند و وجه قابلى به من دادند و گفتند: از بركت دعاى شما مريض ما شفا يافت و اين وجه را او براى شما فرستاده، من از آن روز در فكر تحصيل علم طب افتادم، و پس از گذراندن دوره‌اى از علوم طب، مطبى در شهر قم باز كردم و از آن راه ثروت قابل ملاحظه‌اى نصيبم شد، تا اين كه براى زيارت عتبات به عراق رفتم، جاذبه و معنويّت حضرت مولا مرا وادار به اقامت در نجف كرد.
در آنجا هم به تحصيل علوم دينيه مشغول شدم و هم با بازكردن مطبّى منظم به مداواى بيماران پرداختم .

پس از مدّتى خواب ديد وارد وادى السلام شده و آنجا همانند بهشت عنبر سرشت، همراه با قصرهاى عالى است، چشمش به قصرى زيبا افتاد، پرسيد اين قصر از كيست؟ گفتند از حاج ميرزا خليل، نزديك قصر آمد جوانى را با صورتى بسيار زيبا مشاهده كرد، از او سراغ حاجى را گرفت، آن جوان خوش سيما گفت: حق دارى مرا نشناسى من حاج ميرزا خليلم كه بر اثر دعاى تو و كارهاى خيرم به اين مقام رسيدم و به تو اعلام مى‌كنم كه حقّاً خدمت مرا تلاقى كردى!!

روزى زنى علويه به مطب آمد و از كسالت خود سخن گفت، من پس از معاينه وى اعلام كردم علاج بيمارى تو از اختيار من خارج است، به ناگاه به اين حقيقت متوجه شدم كه دانش طب من و ثروت دنيائى و مادّى‌ام نتيجه رهانيدن يك زن و فرزندان سرمازده‌اش در قم بود، چرا اين زن علويه را نااميد كنم، با تكيه بر فضل حق او را معالجه مى‌كنم، دنبالش دويدم و وى را به مطب بازگردانده به او گفتم گرچه علاج بيمارى شما براى من خيلى سخت است، ولى اميدوارم بتوانم شما را معالجه كنم گرچه مخارج علاج شما از طرف خودم پرداخت شود، پس از مدتى با خريدن داروهاى گران قيمت از پول خودم او را معالجه كردم چون از بيمارى سختش به بهبودى رسيد به من گفت: من از جبران خدمات تو عاجزم اكنون به حرم جدّم على عليه‌السلام مشرف مى‌شوم و از وى تقاضاى عوض دنيا و آخرت براى شما مى‌كنم .
حاج ميرزا خليل مى‌فرمايد خود من هرگاه به مرض سخت و درد صعب العلاجى دچار مى‌شدم دنبال آن علويه مى‌فرستادم و پيغام مى‌دادم امروز وقت تلافى است، او به حرم مى‌رفت و در حق من دعا مى‌كرد و من به شفا مى‌رسيدم .
پس از فوت حاج ميرزا خليل، آن زن علويه بر سر مزارش مى‌آمد و پس از دعا و طلب مغفرت عرضه مى‌داشت خدايا مقام حاجى را به من بنمايان!
پس از مدّتى خواب ديد وارد وادى السلام شده و آنجا همانند بهشت عنبر سرشت، همراه با قصرهاى عالى است، چشمش به قصرى زيبا افتاد، پرسيد اين قصر از كيست؟ گفتند از حاج ميرزا خليل، نزديك قصر آمد جوانى را با صورتى بسيار زيبا مشاهده كرد، از او سراغ حاجى را گرفت، آن جوان خوش سيما گفت: حق دارى مرا نشناسى من حاج ميرزا خليلم كه بر اثر دعاى تو و كارهاى خيرم به اين مقام رسيدم و به تو اعلام مى‌كنم كه حقّاً خدمت مرا تلاقى كردى!!
منبع: عرفان اسلامي (شرح جامع مصباح الشريعه و مفتاح الحقيقه)جلد 12

دسته ها : مذهبي
يکشنبه سیم 7 1391 10:5

در محضر عارف دولابي

اگرجلونرفتي،بدان درموقف هستي وخداميدانداين موقف هاچقدر براي سالك مفيداست. بايدصبركني تا از آن ردشوي.
استغفاركن تا از آن بگذري
اما اگر داري ميروي،صلوات بفرست

دسته ها : مذهبي
شنبه بیست و نهم 7 1391 22:55

مغفرت ، مهم ترين حاجت

سؤال 545: در فرازى از مناجات شعبانيه مى خوانيم :
الهى ، ما اظنك تردنى فى حاجه قد افنيت عمرى فى طلبها منك .
معبودا، گمان نمى كنم كه مرا كه عمرم را در راه درخواست يك حاجت از تو، تلف كردم - محروم كنى .
منظور چه حاجتى است كه يك عمر مورد طلب قرار گرفته است ؟
جواب : مقصود طلب مغفرت است .
( مغفرت دامنه ى وسيع دارد و شامل رفع حجاب نيز مى شود از اين رو در آيه ى 15، سوره محمد (47) يكى از نعمت هاى بهشتى شمرده شده است .)



در محضر علامه طباطبايى
نويسنده : محمد حسين رخشاد

 

دسته ها : مذهبي
شنبه بیست و نهم 7 1391 14:3
گلايه پيامبر از پدران آخرالزمان
روزي پيامبر اكرم (صلوات الله عليه و آله) به بعضي از كودكان نگاه كرد و فرمود: «واي بر فرزندان آخرالزمان از روش ناپسند پدرانشان!»
گفتند: «يا رسول‌الله! از پدران مشرك آنان؟»
فرمود: نه! از پدران مسلمان كه به فرزندان خود، هيچ‌يك از احكام ديني را نمي‌آموزند و اگر فرزندان نيز در پي فراگيري (از معلمان و مربيان شايسته) برآيند، آنان را بازمي‌دارند و تنها به اندك درآمدهاي مالي ايشان خرسند مي‌گردند. پس بدانيد كه من از چنين پدراني بيزارم و آنان نيز از من بيزارند. جامع الاخبار، ص106
دسته ها : اجتماعي - مذهبي
جمعه بیست و هشتم 7 1391 1:42
گنهكاري كه در لحظات آخر عمر نجات يافت

روايت است: در ايام «مالك بن دينار» مردي بود كه تمام عمر خود را در خرابات به سر برده و روي به خير نياورد و انديشه نيكي بر او نگذشت. نيكان روزگار از او حذر كردند، تا وقتي كه فرشته مرگ دست مطالبه به دامن عمرش دراز كرد. او چون دريافت وقت مرگ فرا رسيده نظر در جرايد اعمال خود كرد، نقطه اميدي در آن نديد. به جويبار عمر نگريست شاخي كه دست اميد بر آن توان زد نيافت، آهي از عمق جان كشيد و به سوي ربّ الارباب روي كرد و گفت:

«يا مَنْ لَهُ الدُّنْيا وَالآخِرَةُ ارْحَمْ مَنْ لَيسَ لَهُ الدُّنْيا وَالآخِرَةُ: اي آنكه دنيا و آخرت از آن اوست رحم كن بر كسي كه دنيا و آخرت از آن او نيست.»

اين را گفت و جان داد.

اهل شهر به مرگ او شادي كردند و بر جنازه او به شادي گذشتند، او را به بيرون شهر برده به مزبله انداختند و خاك و خاشاك بر جنازه اش ريختند.

مالك بن دينار را در خواب گفتند: فلاني درگذشته و به مزبله اش افكنده اند، برخيز او را از آنجا بردار غسل بده و در مقبره نيكان دفن كن.

گفت: پروردگارا! او در ميان خلق به بدكاري معروف بود؛ مگر چه چيز به درگاه كبرياي تو آورده كه سزاي چنين كرامتي شده است؟

جواب آمد: چون به حالت جان دادن رسيد كه نامه عمل خود را نظر كرد و چون همه را خطا ديد، مُفلسانه به درگاه ما ناليد و عاجزانه به بارگاه ما نظر كرد، چون دست بر دامن فضل ما زد، بر دردمندي او رحم كرديم و چنان او را بخشيدم كه انگار گناهي نداشته بود، از عذاب نجاتش داديم و به نعمت هاي پايدارش رسانديم، كدام درد زده به درگاه ما ناليد كه او را شفا نداديم؟ و كدام غمگين از ما خلاصي طلبيد كه خلعت شادكامي بر او نپوشانديم؟!1

پي نوشت:

----------------------------

1. به نقل از منهج الصادقين 8، ص 109.

منابع : كتاب عرفان اسلامي اثر استاد حسين انصاريان
دسته ها : مذهبي
جمعه بیست و هشتم 7 1391 1:12


براي درمان ياس و نااميدي از درگاه خداوند چه كارهايي بايد بكنيم؟





يأس و نوميدي از رحمت و مغفرت الهي از بزرگترين گناهان است؛ زيرا آنچه سبب يأس از رحمت و مغفرت پرودگار عالم مي شود، ضعف اعتقاد به قدرت و كرم و رحمت بي پايان اوست و قرآن مجيد آن را از صفات كفار قرارداده است و مي فرمايد:(وَ لا تَيْأَسُوا مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللّهِ إِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ، و از رحمت خدا مأيوس نشويد؛ كه تنها گروه كافران، از رحمت خدا مأيوس مي‏شوند!)«1»
هر شخصي كه مرتكب گناهي مي شود تا وقتي مأيوس نباشد در صدد توبه بر آمده و با استغفار آمرزيده مي شود ولي شخص مأيوس آمرزيده شدني نيست زيرا اميدي به آمرزش و مغفرت الهي ندارد تا توبه نمايد.
خداوند تبارك و تعالي خودش را در قرآن به قبول كننده توبه توصيف مي فرمايد:(وَ هُوَ الَّذي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ وَ يَعْلَمُ ما تَفْعَلُونَ، او كسي است كه توبه را از بندگانش مي‏ پذيرد و بدي ها را مي‏ بخشد، و آنچه را انجام مي‏ دهيد مي‏ داند.) «2»
و اسماء شريفه تواب، غفار، غفور، غافرالذنب، قابل التوب را از اسماء خود قرار داده است و به طور عموم گناهكاران را به سوي خود دعوت فرموده و آنها را امر به توبه كرده و براي علاج يأس در اين مورد تامل در مفاد اين آيه شريفه كافي است كه فرمود: (قُلْ يا عِبادِيَ الَّذينَ أَسْرَفُوا عَلي‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ إِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعًا إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحيمُ، بگو: اي بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كرده‏ ايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را مي‏ آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است) «3»


براي درمان ياس و نااميدي از درگاه خداوند چكارهايي بايد كنيم؟
انسان همواره بايد از گذشته هاي سو نگران و نسبت به آينده خود نيز بيمناك باشد در عين حال اين خوف و اندوه هرگز نبايد به گونه اي باشد كه انسان را مايوس و نااميد سازد. كه اين خود گناهي كبيره و دام شيطان مي باشد. خداوند منان رحمتي بي پايان دارد و از همه بندگان گنهكار خود دعوت نموده است كه به او التجا نموده و به سوي رحمت بيكرانش دست نياز بگشايند و وعده داده است كه اگر توبه نموده و دست از زشتي ها بشويند همه گناهان را خواهد بخشيد و آنان را مشمول لطف و كرم بي منتهاي خود خواهد كرد ..
از امام باقر عليه السلام روايت است : ( ليس من عبد مومن الا و في قلبه نوران نور خيفه و نور رجالو وزن هذا لم يزد علي هذا ولو وزن هذا لم يزد علي هذا؛

هيچ بنده مومني نيست جز آنكه در ضميرش دو نور تابان است: ( نور خوف ) نسبت به كرده هاي پيشين و فرجام پسين و ( نور اميد ) به فضل و رحمت پروردگار كه اگر هر يك با ديگري سنجيده شود هيچ يك فزوني نخواهد يافت )
«4»
بنابراين بايد با حفظ حالت التجا و تضرع دايمي در برابر خداوند اميد و رجا به عنايات واسعه خداي رحمان و بنده نواز را نيز در دل بالا برد و رجا را همسان در دل جاي دهيم. نكته ديگر اين كه اساساً يأس از رحمت خدا ناشي از نقصان معرفت و يقين است. با تقويت اين دو انسان هرگز گرفتار يأس و نوميدي نخواهد شد.


.................................
1-سوره يوسف آيه 87 .
2-سوره شورا آيه 25.
3-سوره زمر آيه 53.
4-وسايل ، ج 2، ص 488.


دسته ها : مذهبي
جمعه بیست و هشتم 7 1391 1:2
سلام‌هاي درج شده بر ضريح امام حسين(ع)


ضريح جديد حضرت اباعبدالله الحسين(ع) داراي ويژگي‌ها و خصوصيات هنري و محتوايي منحصر به فرد است؛ يكي از اين ويژگي‌ها درج هنرمندانه ادعيه، زيارات، آيات و روايات منتخب است.


به گزارس حوزه، آنچه در ذيل مي‌خوانيد سلام‌هاي منتخبي از زيارت ناحيه مقدسه كه بر سقف ضريح مطهر مكتوب شده است.


السلام علي ابن فاطمة‌الزهرا(س)؛ سلام بر پسر فاطمه زهرا(س)


السلام علي خامس اصحاب الكساء؛‌ سلام بر پنجمين نفر اصحاب كساء


السلام علي من الإجابة تحت قبّته؛ سلا بر كسي كه دعا در زير بارگاهش مستجاب مي‌شود


السلام علي حجة رب العالمين؛ سلام بر حجت خداوند عالميان


السلام علي شهيد الشهدا؛ سلام بر شهيد شهيدان


السلام علي المرمّل باالدماء،‌ سلام بر آغشته به خون ها


السلام علي المقطوع الوتين؛ سلام بر كسي رگ قلبش را بريدند


السلام علي المظلوم بلا ناصر؛ سلام بر مظلومي كه ياوري نداشت


السلام علي الشيب الخضيب؛ سلام بر محاسني كه با خون رنگين شد


السلام علي الخدّ التريب؛ سلام بر گونه خاك آلود


السلام علي البدن السليب؛ سلام بر بدني كه عريان ماند


السلام علي المغسل بدم الجراح؛ سلام بر كسي كه با خون زخم ها شسته شد


السلام علي الرّأس المرفوع؛ سلام بر سري كه بالاي نيزه ها رفت


السلام علي النّسوة‌ البارزات؛‌ سلام بر آن بانوان بيرون آمده (از خيمه ها)


السلام علي الأعضاء المقطّعات؛ سلام بر آن اعضاي قطعه قطعه شده


السلام علي المدفونين بلا أكفان؛ سلام بر شهدايي كه بدون كفن دفن شدند.

 

دسته ها : مذهبي
چهارشنبه بیست و ششم 7 1391 13:39
توصيه آيت الله عبدالكريم كشميري

اگر سوره والعاديات روزي 110 مرتبه خوانده شود، روزي حلال فراوان خواهد آمد.

(خواندن 110 مرتبه سوره والعاديات تقريباً 35 دقيقه طول مي كشد و لازم نيست يك
مرتبه و پشت سرهم خوانده شود.
مي توان در طول روز و در ساعات فراغت به تدريج 110 مرتبه خواند).

كتاب بوي باران
دسته ها : نكته ها - مذهبي
شنبه بیست و دوم 7 1391 21:11
اگر چشمت يك نگاه بد بكند!

از زبان آيت الله بهاءالديني:

اگر چشمت يك نگاه بد بكند توي سرت مي خورد، خيال نكن! الان نمي فهمي.
اين ها الان اين آثار را دارد.
گمان نكن زرنگي كرده اي و به محرمات الهي نگاه مي كني و فردا خبري نيست.
اين كار از تو يك شيطان تربيت مي كند كه فردا سوسمار هم مي خوري.

كتاب بوي باران
گلچيني از توصيه هاي اخلاقي-عرفاني
به اهتمام حسن قدوسي زاده
دسته ها : مذهبي
شنبه بیست و دوم 7 1391 21:10
آدم بودن چه دشوار است
ميقات، لحظه شروع نمايش،پشت صحنه نمايش، وو تو كه آهنگ خداكرده اي، وو اكنون به ميقات آمده اي، بايد لباس عوض كني.لباس!آنچه تو را ، توي آدم بودن تو را،در خود پيچيده، پوشيده، كه لباس، آدم را مي پوشد، و چه دروغ بزرگي كه آدم لباس را مي پوشد!...
سپيد بپوش، سپيد كن، به رنگ همه شو، همه شو،همچون ماري كه پوست بيندازد، از من بودن خويش به در آي، مردم شو.
ذره اي شو، در آميز با ذره ها، قطره اي گم در دريا،بقول جلال آل احمد:
نه كسي باش كه به ميعاد آمده اي
خشي شو كه به ميقات آمده اي
بمير پيش از ان كه بميري،جامه زندگي ات را به در آر،جامه مرگ بر تن كن.اينجا ميقات است.
يك جامه بپوش، دو تكه: تكه اي بر دوش و تكه اي بر كمر، يك رنگ، سپيد،بي دوخت، بي طرح، بي رنگ،بي هيچ نشاني، بي هيچ اشاره اي به اين كه تويي، بهاين كه ديگري نيستي.جامه اي را كه در آغاز سفرت به سوي خدا مي پوشي،اينك در آغاز سفرت به سوي خانه خدا بپوش.اين جا ميقات است....
من ها در ميقات مي ميرند و همه ما مي شوند.هر كسي از خود پوست مي اندازد و بدل به انسان مي شود.
نماز ميقات!هر قيامش و هر قعودش، پيامي است و پيماني كه ازاين پس، اي خداي توحيد!هيچ قيامي و قعودي، جز براي تو جز به روي تو، نخواهد بود.
احرام مي كني و چند چيز بر تو حرام مي شود:به آينه نگاه مكن،عطر مزن،به هيچ كس دستور مده،يه هيچ جانوري آزار مرسان، گياهاي از زمين حرم مكن،صيد مكن،نزديكي ممنوع است،همسرمگير،آرايش منما، بد زباني، جدال، دروغ، فخر فروشي هرگز!، جامه دوخته مپوش، سلاح برمگير،سرت را از آفتاب سايه مكن، روي پاهايت را ، به جوراب يا كفش مپوش،زيور مبند، سر را مپوش،مو نزن، به زير سايه مرو،ناخن مگير،كرم مزن،خوني مگير،دندان نكش،سوگند مخور،وتو زن!رو مگير.
حج آغاز شده است.يعني كه خدا تو را دعوت كرده است.
لبيك اللهم لبيك،ان الحمد و النعمه لك والملك، لا شريك لك لبيك.
بله، خداوندا، بله، ستايش و نعمت از آن تو است و سلطنت نيز!تو را شريكي نيست، بلي.
به راستي كه آدم بودن چه دشوار است.
(منبع:كتاب حج از دكتر علي شريعتي،انتشارات الهام)
دسته ها : اجتماعي - مذهبي
جمعه بیست و یکم 7 1391 23:6
دختر نمرود چگونه ايمان آورد؟



نمرود در پاسخ به حضرت ابراهيم(ع) مبني بر اينكه خداي من كسي است كه زنده مي‌كند و مي‌ميراند، گفت: من نيز زنده مي‌كنم و مي‌ميرانم و براي اثبات اين كار، دستور آزادي و قتل دو نفر از زندانيان را صادر كرد!




روز بيست و پنجم ذي‌القعده، علاوه بر دحوالارض سالروز ولادت حضرت ابراهيم(ع) است به همين مناسبت گذري بر زندگي ايشان خواهيم داشت.

آيات 51 تا 54 سوره مباركه انبياء به داستان حضرت ابراهيم(ع) اشاره دارد:

«وَلَقَدْ آتَيْنَا إِبْرَاهِيمَ رُشْدَهُ مِن قَبْلُ وَكُنَّا بِه عَالِمِينَ* إِذْ قَالَ لِأَبِيهِ وَقَوْمِهِ مَا هَذِهِ التَّمَاثِيلُ الَّتِي أَنتُمْ لَهَا عَاكِفُونَ* قَالُوا وَجَدْنَا آبَاءنَا لَهَا عَابِدِينَ* الَ لَقَدْ كُنتُمْ أَنتُمْ وَآبَاؤُكُمْ فِي ضَلَالٍ مُّبِينٍ»

ما وسيله رشد ابراهيم را از قبل به او داديم و از شايستگي او آگاه بوديم. آن هنگام كه به پدرش (آزر) و قوم او گفت: اين مجسمه‌هاي بي‌روح چيست كه شما همواره آنها را پرستش مي‌كنيد؟! گفتند: ما پدران خود را ديديم كه آنها را عبادت مي‌كنند. گفت: مسلماً هم شما و هم پدرانتان، در گمراهي آشكاري بوده‌ايد!»

* تولد ابراهيم (ع)

منجمين و ستاره‌شناسان به «نمرود بن كنعان» كه يكي از پادشاهان بزرگ بوده و در شهر بابل حكومت مي‌كرد، گفتند: در اين سال كودكي به دنيا مي‌آيد كه هلاك و تباهي تو و پادشاهيت به دست او خواهد بود، پس فرمان داد تا هر بچه‌اي را كه در آن سال به دنيا آمد كشتند، و دستور داد كه مردان از زنان دوري گزينند و كساني را گماشت تا جست‌وجو كنند و هر زني را كه آبستن يافتند او را تا هنگام زائيدن حبس نموده و زنداني مي‌كردند، پس اگر پسر مي‌زائيد او را مي‌كشتند، و مادرش را آزاد مي‌كردند و اگر دختر مي‌زائيد مادر و دختر آزاد مي‌شدند. چون مادر حضرت ابراهيم (ع)‌ باردار شد و آبستني او معلوم نبود او براي تولد فرزندش از شهر بيرون رفته و از ترس نمروديان به سوي غار و شكاف كوه گريخت و در آنجا فرزندش را به دنيا آورده و كودك را در جامعه‌اي پيچيده و در غار نهاد و سنگ بزرگي را بر در آن گذارد و بازگشت، خداي متعال نيز روزي‌اش را در انگشت بزرگ او قرار داد،‌ ابراهيم آن را مكيده و شير از انگشتش روان گشته مي‌آشاميد، تا آن كه پرورش يافته و به سن نوجواني رسيد.

* ابراهيم و طبيعت‌پرستان

«فَلَمَّا جَنَّ عَلَيْهِ اللَّيْلُ رَأَى كَوْكَبًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لا أُحِبُّ الآفِلِينَ* فَلَمَّا رَأَى الْقَمَرَ بَازِغًا قَالَ هَذَا رَبِّي فَلَمَّا أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمْ يَهْدِنِي رَبِّي لأكُونَنَّ مِنَ الْقَوْمِ الضَّالِّينَ* فَلَمَّا رَأَى الشَّمْسَ بَازِغَةً قَالَ هَذَا رَبِّي هَذَآ أَكْبَرُ فَلَمَّا أَفَلَتْ قَالَ يَا قَوْمِ إِنِّي بَرِيءٌ مِّمَّا تُشْرِكُونَ* إِنِّي وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَاوَاتِ وَالأَرْضَ حَنِيفًا وَمَا أَنَاْ مِنَ الْمُشْرِكِينَ»

هنگامي كه تاريكي شب او را پوشانيد، ستاره‌اي مشاهده كرد، گفت: «اين خداي من است؟» اما هنگامي كه غروب كرد، گفت: «غروب‌كنندگان را دوست ندارم!» و هنگامي كه ماه را ديد كه سينه‌ افق را مي‌شكافد، گفت: «اين خداي من است؟» اما هنگامي كه آن هم غروب كرد، گفت: «اگر پروردگارم مرا راهنمايي نكند، مسلماً از گروه گمراهان خواهم بود.»

و هنگامي كه خورشيد را ديد كه سينه افق را مي‌شكافت، گفت: «اين خداي من است؟ اين كه از همه بزرگتر است!» اما هنگامي كه غروب كرد، گفت: «اي قوم من از شريك‌هايي كه شما براي خدا مي‌سازيد، بيزارم!» من روي خود را به سوي كسي كردم كه آسمان‌ها و زمين را آفريده است من در ايمان خود خالصم و از مشركان نيستم!»

وقتي ابراهيم (ع) بزرگ شد و از غار بيرون آمد پسربچه‌اي نوجوان بود كه به گروهي از ستاره‌پرستان برخورد كرد. پس هنگامي كه تاريكي شب همه جا را فرا گرفته بود نخستين ستاره‌اي را كه ديد گفت: اين ستاره - چنان كه شما مي‌گوييد ستارگان خدايانند- پروردگار من است؟! و چون ستاره نزديكي‌هاي صبح ناپديد شد، گفت: من پنهان شوندگان را دوست ندارم كه آنها را ارباب و پروردگاران خويش بگردانم.

* ريشه بت‌پرستي

گفته‌اند:‌ اساس و پايه بت‌پرستي ستاره پرستي است، زيرا تغيير و دگرگون شدن در عالم و جهان را بر اثر نزديك و دور شدن خورشيد و ستارگان مي‌ديدند و گمان مي‌كردند آنها خالق و آفريننده موجودات هستند و در تعظيم و بزرگ‌ داشتن آنها مي‌كوشيدند تا اينكه آنها را عبادت و پرستش كردند و چون ديدند گاهي پنهان مي‌شوند براي هر ستاره‌اي بتي از آنچه به آن منسوب است «مثلاً براي خورشيد بتي از طلا و براي ماه بتي از نقره» ساختند و آن را به جاي آن ستاره پرستيدند، پس از اين رو حضرت ابراهيم (ع) براي بطلان و نادرستي بت‌پرستي، بطلان ستاره‌پرستي را دليل آورده است.

چون ماه را در حال طلوع و درخشندگي ديد، گفت: اين ماه پروردگار من است؟! پس از آنكه آن هم ناپديد شد گفت: اگر پروردگارم مرا به معرفت و شناسايي خود هدايت و راهنمايي نكند هر آينه از گروه گمراهان از راه حق خواهم بود.

چون خورشيد را در حال طلوع و آشكار شدن ديد، گفت: پروردگار من اين است، اين از همه ستارگان و ماه بزرگتر است؟! و آن گاه كه آفتاب هم ناپديد شد گفت: اي گروه مردم، من از آنچه شما آن را شريك خدا قرار مي‌دهيد، بيزارم.

التبه من به كسي رو مي‌آورم كه آسمان‌ها و زمين را آفريده در حالي كه از هر معبود و پرستيده‌ شده‌اي جز او روگردانم، و من از آنان كه براي خدا شريك قرار مي‌دهند نيستم.

* ابراهيم (ع)‌ پرچمدار توحيد

بعد از آنكه حضرت ابراهيم (ع) در آن غوغاي نسل‌كشي نمروديان، متولد شده و در سايه لطف بي‌منتهاي پروردگار عالم و تلاش‌هاي بي‌دريغ مادرش به دوران نوجواني رسيد. يكه و تنها پرچم توحيد و يگانه پرستي برافراشت و مردم جاهل و نادان را به سوي حق و حق‌پرستي دعوت كرد. او با آنان گفت‌وگو كرده و با استدلال‌هاي منطقي آنان را به راه درست و سعادتمندانه فرا مي‌خواند.

قرآن گفت‌وگوي ابراهيم (ع)‌ را با بت‌پرستان جاهل، اين‌گونه نقل مي‌كند:

آنان چون ديدند ابراهيم بر خلاف عقيده و باور مردم شهر سخن مي‌گويد از روي تعجب گفتند: اي ابراهيم آيا به حق و راستي به سوي ما آمده‌اي؟ اين سخن را از روي راستي مي‌گويي يا اين يك نوع بازي است و با ما شوخي مي‌كني؟!

ابراهيم (ع) گفت: من از بازي‌كنان نبوده و شوخي نمي‌كنم بلكه از روي حق و راستي مي‌گويم: پروردگار شما پروردگار آسمان و زمين است. پروردگاري است كه آن آسمان‌ها و زمين با آن شكل‌ها و پيكرها را آفريده است، و من بر آنچه به شما گفتم، گواهي مي‌دهم، در حقيقت سخنم از روي علم و دانش و با دليل و برهان است و مانند گفتار شما از روي تقليد و پيروي از ديگران نيست.

پس از آن ابراهيم (ع) با خود زمزمه كرد كه: به خدا سوگند؛ هر آينه درباره شكستن بت‌هايتان نقشه‌اي خواهم كشيد. پس از آن پيش خود گفت: در روزي كه عيد و جشن مي‌گيريد و براي تماشا از شهر بيرون مي‌رويد بت‌هايتان را نابود خواهم كرد. كسي از بستگان ابراهيم (ع) اين زمزمه او را شنيده و به ديگران خبر داد كه ابراهيم چنين مي‌گفت.

*داستان دختر نمرود

نمرود با دخترش «رعضه» در جايگاه ويژه سلطنتي نشسته و منظره آتش انداختن حضرت ابراهيم را نگاه مي‌كردند رعضه براي آنكه صحنه را بهتر ببينند در بالاي بلندي ايستاد اما با كمال ناباوري، ابراهيم (ع) را در ميان آتش در يك گلستان ديد. رعضه با صداي بلند گفت: اي ابراهيم اين چه حال است كه آتش تو را نمي‌سوزاند.

حضرت جواب داد: هر كس در زبانش پيوسته «بسم الله» بگويد و قلبش مملو از معرفت الهي باشد آتش براي او اثر ندارد. رعضه گفت: من هم مايلم با تو همراه باشم. ابراهيم فرمود بگو: «لا اله اله الله ابراهيم خليل الله و بعد از آن در آتش بيا». او اين كلام را گفت و قدم در آتش نهاد و خود را نزد ابراهيم رساند و در حضورش ايمان آورد. آنگاه به سلامت به حضور پدر برگشت.

نمرود با ديدن اين صحنه مبهوت و متعجب شد ولي عشق و علاقه به رياست او را از ايمان به خداوند تبارك و تعالي بازداشت. سپس خواست دختر را با پند و اندرز از راه توحيد بازگرداند ولي اثر نكرد. او را تهديد كرد. سودي نبخشيد تا اينكه دستور داد او را در ميان آفتاب سوزان به چهار ميخ كشيدند. در اين موقع پروردگار مهربان به جبرئيل امين فرمان داد: بنده مرا درياب. جبرئيل رعضه را از آن مهلكه رهانيده و به محضر خليل آورد.

*مناظره حضرت ابراهيم با نمرود

آيا نديدي و آگاهي نداري از كسي نمرود، كه با ابراهيم درباره پروردگارش مناظره و گفت‌گو كرد؟ زيرا خداوند به او حكومت داده بود و بر اثر كمي ظرفيت از باده غروب سرمست شده بود.

هنگامي كه ابراهيم گفت: خداي من آن كسي است كه زنده مي‌كند و مي‌ميراند. او گفت: من نيز زنده مي‌كنم و مي‌ميرانم. ابراهيم گفت: خداوند خورشيد را از افق مشرق مي‌آورد. اگر راست مي‌گويي كه حاكم بر جهان هستي تويي، خورشيد را از مغرب بياور. در اينجا آن مرد كافر، مبهوت و وامانده شد و خداوند قوم ستمگر را هدايت نمي‌كند.

بعد از آنكه خداوند متعال با قدرت لايزال خويش حضرت ابراهيم را از آتش هولناك و سوزان نمروديان نجات داد آنان در بهت و حيرت فرو رفتند و به قدرت خداي ابراهيم متوجه شدند.

به همين دليل، نمرود حضرت ابراهيم (ع) را احضار كرد و از او پرسيد: خداي تو كيست؟ كه مردم را به پرستش او دعوت مي‌كني؟ مگر جز من خدايي وجود دارد؟ چرا ميان مردم تفرقه و اختلاف ايجاد مي‌كني؟ و چرا بت‌هاي آنها را شكسته‌اي؟ اصلا به من بگو خداي تو چه كسي است؟ ابراهيم گفت: خداي من آن كسي است كه زنده مي‌كند و مي‌ميراند او گفت من نيز زنده مي‌كنم و مي‌ميرانم. و براي اثبات اين كار و مشتبه ساختن بر مردم از روي مغالطه دستور داد دو زنداني را حاضر كردند و فرمان آزادي يكي و قتل ديگري را داد!

ابراهيم گفت: اگر راست مي‌گويي آن را كه كشته‌اي زنده كن! بعد فرمود: از اين گذشته خداي من آن كسي است كه همه روزه آفتاب عالمتاب را از افق مشرق مي‌آورد و اگر راست مي‌گويي -كه حاكم بر جهان هستي- تويي، خورشيد را از مغرب بياور. در اينجا آن مرد كافر مبهوت و وامانده شد و آثار عجز و زبوني در او آشكار شد ولي باز هم دست از عناد برنداشت و فقط از ترس رسوايي ابراهيم (ع) آزاد كرد. و سپس دستور داد او را از شهر بيرون كنند تا كسي از آن پس از وي پيروي نكند.




فارس
دسته ها : مذهبي
جمعه بیست و یکم 7 1391 20:50
گفتگو با ملك الموت براي مهلت دادن به زن شيعه




عبدي كوفي مي‌گويد: زنم به من گفت: «از ملازمت امام صادق عليه‌السلام محروم شده‌ام، اگر به حج مي‌رفتم و به خدمت آن حضرت مي‌رسيدم، سعادت عظيمي بود.» به او گفتم: «به خدا قسم كه در دست من هيچ مالي نمي‌باشد.» گفت: «من مقداري زيور آلات و رخت زيادي دارم، آنها را ببر و بفروش.» پس من آنها را فروختم و اسباب سفر را مهيا كردم و حركت كرديم. چون به مدينه رسيديم او بيمار شد و روزي كه داخل مدينه شديم به مردن نزديك شده بود. من خانه‌اي گرفتم و زنم را به آن حال گذاشته و به خدمت امام صادق عليه‌السلام رفتم. چون سلام كردم از حال او پرسيد. گفتم: «او در حال احتضار بود كه من به خدمت شما آمدم و شايد كه الان مرده باشد.» امام صادق عليه‌السلام تاملي نموده و فرمود «آيا بخاطر اين موضوع ناراحت هستي؟» گفتم: «بلي اي فرزند رسول خدا.» حضرت فرمود: «ناراحت نباش! حق تعالي او را شفا داد.» پس به خانه برگشتم و ديدم كه صحيح و سالم نشسته است. به او گفتم: «بر تو چه گذشت؟» او گفت: «وقتي كه تو رفتي من وقت مرگم شده بود، كه ناگهان شخصي آمد و از من پرسيد: «حالت چگونه است؟» گفتم: «اينك ملك الموت به قبض روح من آمده است.» گفت: «يا ملك الموت!» ملك الموت در جواب او گفت: «لبيك اي امام من!» او فرمود: «مگر حق تعالي به تو امر نكرده است كه فرمانبردار ما باشي؟» ملك الموت گفت: «بلي! چنين است.» فرمود: «پس من به تو امر مي‌نمايم كه بيست سال ديگر به او مهلت بدهي.» ملك الموت گفت: «شنيدم و اطاعت كننده‌ام.» بعد هر دو از نزد من بيرون رفتند و آن شخص دو جامه و عمامه‌اي با مشخصات چنين و چنان پوشيده بود.» و نشانه‌هاي امام صادق عليه‌السلام را در آن موقعي كه من در خدمت آن حضرت بودم را بيان كرد. پس ماجراي خود را با امام صادق عليه‌السلام و صحبتهاي آن حضرت را به او گفتم و معلوم شد كه آن لحظه‌اي كه حضرت تامل كرد و بعدش فرمود كه خداي تعالي او را شفا داد، مشغول صحبت با ملك الموت بوده است.
(60)


پي نوشت:
60) خرايج.

منبع: كتاب عجايب و معجزات شگفت‌انگيزي از امام صادق عليه‌السلام

دسته ها : مذهبي
چهارشنبه نوزدهم 7 1391 12:38
رابطه شيطان با جلسه اخلاق




آيت‌الله جاودان با بيان اينكه اصحاب عيسي(ع) مي‌توانستند روي آب راه بروند، در خصوص امتياز يقين به خدا، ابراز داشت: آن‌هايي كه روي زمين طي‌الارض مي‌كنند، يك درجه دارند، آن كسي كه روي آب راه مي‌رود، درجه بالاتري دارد.




آيت‌الله محمدعلي جاودان در ادامه سلسله جلسات اخلاق خود، بحثي درباره «انواع قلب» مطرح كرد كه مشروح آن در پي مي‌آيد.

*انواع قلب

حضرت باقر (ع) مي‌فرمايند كه «القـُلوب ثَلاثَة»، قلب‌ها سه دسته‌اند، ما سه نوع قلب داريم.

-قلبٌ مَنكوسٌ

منكوس؛ يعني معكوس، «لا لشيءٍ منَ الخَير» هيچ چيز از خير نمي‌فهمد، قلب آن است كه خير و شر را مي‌فهمد، اگر شما آمدي پشت سر من نماز خواندي بايد بفهمي من عادلم يا نه، اگر نفهميدي شما عيب داري، يك دسته قلب‌هايي هستند كه هيچ چيز نمي‌فهمند، «وَهُوَ قلبُهُ الكافر» از خير يك ذره هم نمي‌فهمد.

-قلبٌ فيهِ نُكتة ٌسَوداء

يك قلب‌هايي هستند كه يك بخش سياه در آن است، «فالخيرُ وَالشـّر فيهِ يَعتلِجان»، خير و شر در آن‌ها دائماً در جنگ هستند، يك لحظاتي جانب خير است، يك لحظاتي جانب شر، اين نوع قلب‌ها به ما مي‌خورد، «فأيّهُما كانت مِنهُ غـَلبَ عَليه» هر كدام قوت يافتند، بر اين آدم غلبه مي‌كنند.

گاهي يك حال خوبي پيدا مي‌كند و دنبال كار خوب مي‌رود، گاهي هم خسته و بي‌حال است، از لحاظ جسمي خسته نيست، اما از لحاظ روحي و قلبي بي‌حال و خسته است، حال نماز و دعا ندارد.

-قلبٌ مَفتوحٌ فيه مَصابيح

يك قلب‌هاي باز هستند كه در آنها مصابيح، است، مصابيح جمع مصباح است، يعني قلب‌هايي هستند كه در آنها چراغ هدايت است.

چراغ هدايتي كه «وَلا يُطفـَأ نُورُهُ إلي يَوم القِيامَة» اين يك چراغي است كه اگر روشن شد تا روز قيامت ديگر خاموش نمي‌شود، اگر شما به صراط مستقيم رسيدي ديگر بيرون نمي‌آيي، دقت كنيد اگر به صراط مستقيم رسيدي، ديگر بيرون نمي‌آيي، راهت عوض نمي‌شود.

خوب! بين اينجا و آنجا چقدر فرق است؟ در قلب‌هاي مؤمنان يك چراغ نيمه روشن و نيمه تاريكي هست، اگر خدا بخواهد اين چراغ را روشن كند، كارهايي انجام مي‌شود و اين قلبي است كه خاموشي بردار نيست همواره روشن است و درخشندگي مي‌كند.

گفته شد كه آقا ما خدمت شما مي‌آييم، محضر شما مي‌نشينيم، «فما نخرُج مِن عِندِك حتـّي ترقَّ قـُلوبُنا و تصلوا أنفسَنا» ما از محضر شما بيرون نمي‌رويم تا اينكه اين نيم ساعت، يك ساعت، سه ربع كه نشستيم قلبمان رقيق مي‌شود. نرم مي‌شود، دل‌هامان از دنيا جدا مي‌شود.

*حالتي كه انسان حال و بعد جلسه اخلاق پيدا مي‌كند

 

 

بقيه در ادامه مطلب .....

دسته ها : مذهبي
سه شنبه چهارم 7 1391 7:40

حسادت؛ عامل سقوط

حسادت يكي از ريشه هاي دين گريزي است و مي توان آن را از شعبه هاي دنيادوستي به شمار آورد، تا جايي كه امام صادق(ع) آن را ريشه كفر دانسته و فرموده است: «وَ اِيَّاكُمْ اَنْ يَحْسُدَ بَعْضُكُمْ بَعْضاً فَاِنَّ الْكُفْرَ اَصْلُهُ الْحَسَد؛ مبادا برخي از شما نسبت به ديگري حسودي كند؛ زيرا ريشه كفر حسادت است.»[2]
قبل از بعثت پيامبر اسلام(ص)، يهود، در انتظار ظهور پيامبري بود كه آنها سيادت اجتماعي آينده خود را در سايه وي مطرح كنند؛ از اينرو به كفار مي گفتند كه در آينده نزديك ما با قبول پيامبري خاتم بر شما پيروز خواهيم شد؛ ولي همين كه پيامبر(ص) مبعوث شد، از پذيرش دعوت آن حضرت امتناع كردند و به بهانه جويي پرداختند؛ چنانچه قرآن كريم در اين زمينه مي فرمايد: «وَ لَمَّا جَاءَهُمْ كِتَابٌ مِّنْ عِندِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِّمَا مَعَهُمْ وَ كاَنُواْ مِن قَبْلُ يَسْتَفْتِحُونَ عَليَ الَّذِينَ كَفَرُواْ فَلَمَّا جَاءَهُم مَّا عَرَفُواْ كَفَرُواْ بِهِ فَلَعْنَةُ اللَّهِ عَليَ الْكَفِرِين»؛[3] « و هنگامي كه از طرف خداوند، كتابي براي آنها آمد كه موافق نشانه هايي بود كه با خود داشتند، و پيش از اين، به خود نويد پيروزي بر كافران مي دادند [كه با كمك آن، بر دشمنان پيروز گردند. با اين همه،] هنگامي كه [اين كتاب، و] پيامبري را كه از قبل شناخته بودند نزد آنها آمد، به او كافر شدند. لعنت خدا بر كافران باد!»
در اين آيه صحنه اي ديگر از لجاجتها و هواپرستيهاي يهود را مطرح مي كند كه آنها بر اساس بشارتهاي تورات، منتظر ظهور پيامبر بودند و حتّي به همديگر نويد پيروزي مي دادند و يكي از دلايل اقامت آنها در مدينه اين بود كه آنها مي دانستند آن شهر، محلّ هجرت پيامبر است و به همين سبب از پيش در آنجا سكنا گزيده بودند؛ ولي بعد از ظهور پيامبر اسلام(ص)، با آنكه نشانه هاي وي را موافق با آنچه در تورات بود يافتند، كفر ورزيدند.[4]
و در آيه بعدي، علت كفر يهود را اين گونه بيان مي كند: «بِئْسَمَا اشْترََوْاْ بِهِ أَنفُسَهُمْ أَن يَكْفُرُواْ بِمَا أَنزَلَ اللَّهُ بَغْيًا أَن يُنزَِّلَ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ عَليَ مَن يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ فَبَاءُو بِغَضَبٍ عَليَ غَضَبٍ وَ لِلْكَافِرِينَ عَذَابٌ مُّهِينf ؛[5] « ولي آنها در مقابل بهاي بدي، خود را فروختند كه به ناروا، به آياتي كه خدا فرستاده بود، كافر شدند. و معترض بودند، چرا خداوند به فضل خويش، بر هر كس از بندگانش بخواهد، آيات خود را نازل مي كند؟! از اين رو به خشمي بعد از خشمي [از سوي خدا] گرفتار شدند. و براي كافران مجازاتي خواركننده است.»
در اين زمينه گزارشهايي نيز وجود دارد كه ما به دو نمونه اشاره مي كنيم:
الف. وقتي بحيرا، راهب مسيحي، رسول خدا(ص) را در كودكي شناخت، ابوطالب را از ادامه سفر به شام منع كرد و گفت:او را از يهود برحذر دار! چون او عرب است و يهود مي خواهد پيامبر موعود از بني اسرائيل باشد و به او حسادت مي كند.[6]


ب. مورخان و مفسران به نقل از ابن عباس آورده اند كه يهود، پيش از اسلام به اوس و خزرج مي گفتند: به واسطة پيامبر خاتم يا موعود بر شما غلبه خواهيم كرد؛ اما پس از مبعوث شدن آن حضرت، سخن خود را انكار كردند. «معاذ بن جبل» و «بشر بن براء» به آنان گفتند: تقوا پيشه كنيد و اسلام آوريد! چون خود شما در زماني كه ما مشرك بوديم، محمد(ص) را براي ما وصف مي كرديد و مي گفتيد كه مبعوث خواهد شد و به واسطة او بر ما پيروز خواهيد شد. «سلام بن مشكم» يهودي گفت: كسي كه از او سخن مي گفتيم، محمد(ص) نيست و چيزي كه براي ما شناخته شده باشد، نياورده است.

در اينجا آية 89 سورة بقره نازل شد.[7]

دسته ها : مذهبي - قران
سه شنبه چهارم 7 1391 1:21
X