هان اي زمينيان با علي (ع) چه كردند؟
اميرمؤمنان(ع) در سحرگاه شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرت، طبق معمول براي اقامه نماز جماعت صبح از خانه به مسجد كوفه روانه شد. آن شب باز كردن درِ خانه كه از چوب خرما بود براي آن حضرت دشوار گرديد، آن بزرگوار در را از جاي بيرون آورد و كنار گذاشت و اين شعر را خواند:
اُشْدُدُ حَياز يَمكَ لِلْمَوْتِ فَاِنَّ الْمَوْتَ لاقيكاوَ لا تَجْزَعْ مِنَ الْمَوْتِ اِذا حَلَّ بِواديكا
كمربند و سينه خود را براي مرگ ببند، زيرا مرگ تو را ديدار خواهد كرد، و از مرگ اندوهناك مباش و بي تابي مكن در وقتي كه در خانه تو فرود ميآيد.
آن گاه به سوي مسجد حركت كرد. اول دو ركعت نماز خواند و سپس بالاي بام رفت تا اذان بگويد. با صداي بلند اذان گفت كه صدايش به گوش تمام ساكنان كوفه ميرسيد، سپس از بام پايين آمد و به محراب رفت و مشغول نماز نافله صبح شد، وقتي كه خواست سر از سجده اولِ ركعتِ اول بردارد، در آن تاريكي، ابن ملجم آن چنان شمشير بر فرق مقدس آن حضرت زد، كه فرق سر آن بزرگوار تا نزديكي پيشاني شكافته شد. امام علي(ع) در اين هنگام گفت: «بِسْمِ الله وَ بِالله وَ عَلي مِلَِّْ رَسُول الله فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبه، به نام خداي و براي خدا و بر دين رسول خدا، به خداي كعبه سوگند رستگار شدم». سپس مقداري از خاك محراب را برداشت و روي زخم سرش پاشيد و اين آيه را خواند: (مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارًَْ اُخْري)، ما شما را از خاك آفريديم و در آن باز ميگردانيم و از آن نيز بار ديگر شما را بيرون ميآوريم/
در اين لحظه جبرئيل بين زمين و آسمان فرياد زد: «تَهَدَّمَتْ وَ الله اَرْككانُ الْهُدي، وَانْطَمَسَتْ اَعْلامُ التُّقي وَانْفَصَمَتْ الْعُرْوَِْ الْوُثْقي، قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفي، قُتِلَ عَلِيُّ الْمُرْتَضي، قَتَلَهُ اَشْقَي الاْ َشْقيأِ»، سوگند به خدا استوانههاي هدايت، ويران شد، و نشانههاي بزرگ تقوي تاريك گرديد، و دستگيره محكم ايمان شكسته شد، پسر عموي مصطفي(ص) كشته شد، علي مرتضي كشته شد، او را شقيترين اشقيا كشت.
قرآن سخن پيامبران گذشته را كه نقل مىكند مىگويد همگان گفتند:«ما از مردم مزدى نمىخواهيم، تنها اجر ما بر خداست».اما به پيغمبر خاتم خطاب مىكند:
قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى (1) .
بگو از شما مزدى را درخواست نمىكنم مگر دوستى خويشاوندان نزديكم.
اينجا جاى سؤال است كه چرا ساير پيامبران هيچ اجرى را مطالبه نكردند و نبى اكرم براى رسالتش مطالبه مزد كرد،دوستى خويشاوندان نزديكش را به عنوان پاداش رسالت از مردم خواست؟
قرآن خود به اين سؤال جواب مىدهد:
قل ما سالتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على الله (2) .بگو مزدى را كه درخواست كردم چيزى است كه سودش عايد خود شماست.مزد من جز بر خدا نيست.
يعنى آنچه را من به عنوان مزد خواستم عايد شما مىگردد نه عايد من.اين دوستى كمندى استبراى تكامل و اصلاح خودتان.اين اسمش مزد است و الا در حقيقتخير ديگرى است كه به شما پيشنهاد مىكنم،از اين نظر كه اهل البيت و خويشان پيغمبر مردمى هستند كه گرد آلودگى نروند و دامنى پاك و پاكيزه دارند(حجور طابت و طهرت)،محبت و شيفتگى آنان جز اطاعت از حق و پيروى از فضايل نتيجهاى نبخشد و دوستى آنان است كه همچون اكسير،قلب ماهيت مىكند و كامل ساز است.
مراد از«قربى»هر كه باشد مسلما از برجستهترين مصاديق آن على عليه السلام است.فخر رازى مىگويد:
«زمخشرى در كشاف روايت كرده:«چون اين آيه نازل گشت،گفتند:يا رسول الله!خويشاوندانى كه بر ما محبتشان واجب است كيانند؟فرمود:على و فاطمه و پسران آنان».
از اين روايت ثابت مىگردد كه اين چهار نفر«قرباى»پيغمبرند و بايست از احترام و دوستى مردم برخوردار باشند،و بر اين مطلب از چند جهت مىتوان استدلال كرد:
1.آيه الا المودة فى القربى .
2.بدون شك پيغمبر فاطمه را بسيار دوست مىداشت و مىفرمود:«فاطمه پاره تن من است.بيازارد مرا هر چه او را بيازارد»و نيز على و حسنين را دوست مىداشت،همچنانكه روايات بسيار و متواتر در اين باب رسيده است.پس دوستى آنان بر همه امت واجب است (3)
پى نوشتها
1- شورى/23.
2- سبا/47.
3- محبت پيغمبر نسبتبه آنان جنبه شخصى ندارد،يعنى تنها بدين جهت نيست كه مثلا فرزند يا فرزندزاده او هستند،و اگر كسى ديگر هم به جاى آنها مىبود پيغمبر آنها را دوست مىداشت.پيغمبر از آن جهت آنها را دوست مىداشت كه آنها فرد نمونه بودند و خدا آنها را دوست مىداشت و الا پيغمبر اكرم فرزندان ديگرى هم دوست مىداشت كه آنها فرد نمونه بودند و خدا آنها را دوست مىداشت و الا پيغمبر اكرم فرزندان ديگرى هم داشت كه نه او با آنها به اين شكل محبت داشت و نه امت چنين وظيفهاى داشتند.
4- اعراف/158.
5- احزاب/21.
6- التفسير الكبير فخر رازى،ج27/ص166،چاپ مصر.
بيا
بيا به كوفه ماتم زده سري بزنيم
گشوده بال به عشق علي پري بزنيم
سه شب شده كه بود خانه علي تاريك
بيا به خانه مولايمان سري بزنيم
بعد از آن ضربت
علامه مجلسي ره به نقل از لوط بن يحيى و او از اساتيد روايتش نقل مي كند:
چون امام عليه السلام ضربت را حس كرد، نناليد، صبر كرد و به حساب خدا و اجر او گذاشت و به رو افتاد و در حالى كه كسى نزد او نبود، مىگفت: «بِسم اللّه وباللّهِ وَعلى ملّةِ رسولِ اللّه!».
با شنيدن صداي ضجّه، هر كه در مسجد بود به سمت او دويد. همه دور خود مى چرخيدند و از شدّت و وحشت فاجعه نمىدانستند كجا مىروند. دور امام على عليه السلام را گرفتند، در حالى كه سرش را با پارچه مى بست و خون بر صورت و محاسنش جارى بود و محاسنش به خون سرش رنگين شده بود مى فرمود: «اين، همان است كه خدا و پيامبرش وعده داده بودند و خدا و رسولش راست گفتند ...».
مردم وارد مسجد جامع كوفه شدند. امام حسن عليه السلام را ديدند كه سر پدرش بر دامن اوست، خونها را شسته و جاى ضربت را بسته؛ ولى همچنان از آن خون بيرون مىزند و رنگ چهرهاش هرچه بيشتر سفيد متمايل به زرد مىشود. با گوشه چشم به آسمان مىنگرد و زبانش به تسبيح خدا و توحيد او گوياست و مىگويد: «از تو مىخواهم، اى خداى بلند مرتبه برتر!».
امام حسن عليه السلام سر او را بر دامن گرفت. ديد كه از هوش رفته است. در آن لحظه به شدّت گريست و شروع كرد به بوسيدن چهره و بين دو چشم و جايگاه سجده پدرش. قطراتى از اشك ديدگانش بر صورت امير مۆمنان چكيد. ديدگان را گشود و او را گريان ديد. فرمود: «پسرم! اين گريه چيست؟ پسرم! از اين روز به بعد، بر پدرت نگران نباش. اينك اين جدّت محمّد مصطفى است و اينها خديجه و فاطمه و حوريان بهشتىاند كه همه حلقه زده و منتظر قدوم پدرت هستند. راحت و آسوده باش و چشمت روشن باد! دست از گريه بدار كه صداى ناله فرشتگان به آسمان بلند است. فرزندم! بر پدرت بى تابى مى كنى، در حالى كه فردا پس از من مسموم و مظلوم، كشته خواهى شد و برادرت همينگونه با شمشير كشته خواهد شد و به جدّ و پدر و مادرتان مىپيونديد؟»[6]
به خداى كعبه سوگند، رستگار شدم
صاحب كتاب الإمامة والسياسة به نقل از مدائني مي نويسد:
روزى كه با هم قرار گذاشته بودند رسيد. آن دشمن خدا بيرون شد و در كمين على عليه السلام نشست. آنگاه كه براى نماز صبح بيرون مىآمد، صبحدم روز جمعه، ده شب مانده به آخر رمضان سال چهلم بود. وقتي حضرت براى نماز بيرون آمد، به سوى او جَست و گفت: حكومت، از آنِ خداست، نه براى تو، اى على! و با شمشير بر فرق او ضربت زد.
على عليه السلام فرمود: « فُزتُ ورَبِّ الكَعبَةِ» ؛ به خداى كعبه سوگند، رستگار شدم.[7]
نمونه اخباري كه حمله را در بين نماز گزارش كرده اند
از امام سجاد عليه السلام نقل است كه فرمود:
آنگاه كه ابن ملجم ملعون امير مۆمنان على بن ابىطالب عليه السلام را ضربت زد و همراه او كس ديگرى هم بود كه ضربت او (آن همراه) به ديوار فرود آمد، ابن ملجم ضربت زد و ضربت او در حالى كه حضرت در سجده بود، بر سر وى فرود آمد، به جاى ضربتى كه از پيش بود. وأمَّا ابنُ مُلجَمٍ فَضَرَبَهُ فَوَقَعَتِ الضَّربَةُ وهُوَ ساجِدٌ عَلى رَأسِهِ عَلَى الضَّربَةِ الَّتي كانَت.[4]
كساني كه معتقدند حضرت در نماز مورد اصابت شمشير آن ملعون قرار گرفت در اين بحث دارند كه آيا امام عليه السلام كسى را به جاى خود تعيين كرد كه نماز را به پايان ببرد يا نه؟ بيشتر بر اين باورند كه حضرت، جعدة بن هبيره را به جاى خود نهاد و او آن نماز را با مردم خواند.
در كتاب «مقتل أمير المۆمنين» به نقل از عمر بن عبد الرحمان آمده است: چون ابن ملجم بر على عليه السلام در نماز ضربت زد، آن حضرت عقب آمد و جعدة بن هبيره را با اشاره به پشتش به جلو هُل داد و او با مردم نماز خواند.[5]
برخي از تاريخ نگاران مانند مسعودي و ابن سعد نوشته اند:
وقتي اميرالمومنين عليه السلام وارد مسجد شد؛ ابن ملجم و همراهانش[2] بر او حمله كردند، در حالى كه مىگفتند: حكومت از آن خداست؛ نه براى تو، اى على!
ابن ملجم با شمشير بر فرق سر حضرت زد و ضربتِ شبيب به چارچوب در خورد، امّا وردان گريخت.
على عليه السلام [با اشاره به ابن ملجم] فرمود: «اين مرد نگريزد!» مردم به طرف ابن ملجم دويدند و با سنگ ريزه بر او مىزدند و دشنامش مىدادند و فرياد مىكشيدند. مردى از هَمْدان، پايش را جلوى ساق او گرفت و مغيرة بن نوفل بن حارث هم بر صورت او زد و او را بر زمين انداخت و او را نزد حسن عليه السلام آورد.[3]
روايت خضاب خون
علامه مجلسي (ره) به نقل از امّ كلثوم دختر امام على عليه السلام مي نويسد:
چون شب نوزدهم ماه رمضان شد، هنگام افطار پدر، يك سينى كه دو قرص نان جو و ظرفى كه در آن شير و نمكِ ساييده بود، پيش او نهادم. وقتي از نماز فارغ شد، رو به افطار كرد. چون در آن به دقّت نگريست، سرش را تكان داد و به شدّت گريست و فرمود: «دخترم! فكر نمىكردم كه دخترى به پدرش بدى كند، آنطور كه تو به من بدى كردى!». گفتم: كدام بدى؟! پدر!
فرمود: «دخترم! دو نوع غذا در يك سينى جلوى پدرت مىگذارى؟ آيا مىخواهى فرداى قيامت، توقّف من در برابر خدا طول بكشد؟ دوست دارم كه از برادرم و پسر عمويم پيامبر خدا پيروى كنم كه تا زنده بود، هرگز دو غذا در يك سينى جلويش نگذاشتند.
دخترم! هيچ كس نيست كه خوراك و نوشيدنى و پوشاكش خوب و دلپذير باشد، مگر آن كه روز قيامت، توقّفش در پيشگاه خدا بيشتر به درازا مىكشد. دخترم! در حلال دنيا حساب است و در حرامش عِقاب .... دخترم! به خدا چيزى نمىخورم تا يكى از دو غذا را بردارى».
همينكه [شير را] برداشتم، رو به غذا آورد و يك گِرده نان با نمكِ سوده خورد. سپس خداوند را حمد و ثنا گفت. آنگاه مشغول نماز شد و همچنان در ركوع و سجود و نيايش و ناليدن به درگاه خداى سبحان بود.
آن شب همواره در حال قيام و قعود و ركوع و سجود بود. دم به دم بيرون مىرفت، نگاهش را به آسمان مىانداخت، به ستارگان مىنگريست و مىگفت: «به خدا كه نه دروغ گفتهام و نه به من دروغ گفتهاند. اين همان شبِ موعود است!». دوباره به عبادتگاه خويش برمىگشت و مىگفت: «خدايا! مرگ را بر من مبارك گردان» و بسيار «إنا للّه وإنا إليه راجعون» و «لا حول ولا قوة إلّا باللّه العلى العظيم» مىگفت و بر پيامبر صلى الله عليه و آله و دودمانش درود مىفرستاد و زياد استغفار مىكرد.
چون ديدم كه ايشان بىتاب و نالان است و بسيار ذكر و استغفار مىگويد، آن شب همراه او خوابم نبرد. گفتم: پدر! شما را چه شده كه مىبينم امشب طعم خواب را نمىچشى؟
فرمود: «دخترم! پدرت دلاوران را كشته و به صحنههاى خطر وارد شده و هرگز نهراسيده است و هيچ شبى مثل امشب، رعب و هراس در دلم نيفتاده است». سپس گفت: «إنا للّه وإنا إليه راجعون!»
گفتم: پدر! چرا از اوّل امشب، خبر از مرگ مىدهى؟
فرمود: «دخترم! اجل، نزديك شده و آرزو بريده است.»
امّ كلثوم مي گويد: [با شنيدن اين سخنان] گريستم.
فرمود: «دخترم! گريه مكن. اين سخن را جز به دليل عهد و سخنى كه پيامبر صلى الله عليه و آله با من فرموده است، نگفتم.»
سپس كمي سر بر زانو نهاد و چُرتي زد. چون چشم گشود، گفت: «دخترم! وقتى هنگام اذان، نزديك شد، خبرم كن!» و دوباره به نماز و دعا و نيايش به درگاه خداى متعال پرداخت كه از اوّل شب، همين حالت را داشت.
مراقب وقت اذان بودم. چون وقتش شد، همراه ظرفى كه آب داشت، نزد او آمدم. بيدارش كردم. وضو گرفت، برخاست، جامهاش را پوشيد، در را گشود و به حياط خانه رفت. در خانه مرغابى هايى بود كه به برادرم حسين عليه السلام هديه شده بود. چون به حياط رفت، مرغابى هايي كه تا پيش از آن شب، صيحه نزده بودند در پى او بال زنان و صيحه كشان به راه افتادند. فرمود: «لا إله إلا اللّه! نالهزنانى كه در پى آنها نوحه كنانى خواهند بود و در صبح فردا قضاى الهى آشكار خواهد شد.»
و بعد راهي مسجد شد.[1]
از اينجا به بعد اختلاف كوچكي بين گزارشهاي رسيده وجود دارد. دسته اي حمله ابن ملجم به حضرت را قبل از شروع به نماز گزارش كرده اند دسته ديگر، حادثه ضربت را وقتي گفته اند كه حضرت مشغول نماز بود. در اين دسته دوم هم بحث است كه آيا بعد از ضربت نماز جماعت به هم خورد يا حضرت كسي را به خود نهاد و او آن نماز را با مردم خواند؟
- خدا را! خدا را! درباره ذريه پيغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار گيرند.
۱۲- خدا را! خدا را! درباره صحابه و ياران پيغمبر، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) درباره آنها سفارش كرده است.
۱۳- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهيدستان، آنها را در زندگى شريك خود سازيد.
۱۴- خدا را! خدا را! درباه بردگان، كه آخرين سفارش پيغمبر درباره اينها بود.
۱۵- در انجام كارى كه رضاى خدا در آن است بكوشيد و به سخن مردم (در صورتي كه مخالف آن هستند) ترتيب اثر ندهيد.
۱۶- با مردم به خوشى و نيكى رفتار كنيد چنانكه قرآن دستور داده است .
۱۷- امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد؛ نتيجه ترك آن اين است كه بدان و ناپاكان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند كرد، آنگاه هر چه نيكان شما دعا كنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.
۱۸- بر شما باد كه بر روابط دوستانه ما بين خويش بيفزاييد، به يكديگر نيكى كنيد، از كنارهگيرى و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهيزيد.
۱۹- كارهاى خير را به مدد يكديگر و به اتفاق هم انجام دهيد، از همكارى در مورد گناهان و چيزهايى كه موجب كدورت و دشمنى مىشود، بپرهيزيد.
در انجام كارى كه رضاى خدا در آن است بكوشيد و به سخن مردم (در صورتي كه مخالف آن هستند) ترتيب اثر ندهيد.
۲۰- از خدا بترسيد كه جزا و كيفر خدا شديد است.
خداوند همه شما را در كنف حمايت خود محفوظ بدارد و به امت پيغمبر توفيق دهد كه احترام شما (اهل بيت) و احترام پيغمبر خود را پاس بدارند. همه شما را به خدا مىسپارم . سلام و دورد حق بر همه شما ... .(۱)
1-تقواي الهى را هرگز از ياد نبريد، كوشش كنيد تا دم مرگ بر دين خدا باقى بمانيد.
۲- همه با هم به ريسمان خدا چنگ بزنيد، و بر مبناى ايمان و خداشناسى متفق و متحد باشيد و از تفرقه بپرهيزيد، پيغمبر فرمود: اصلاح ميان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چيزى كه دين را محو مى كند، فساد و اختلاف است.
۳- ارحام و خويشاوندان را از ياد نبريد، صله رحم كنيد كه صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان مىكند.
۴- خدا را! خدا را! درباره يتيمان، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند.
۵- خدا را! خدا را! درباره همسايگان، پيغمبر آن قدر سفارش همسايگان را فرمود كه ما گمان كرديم مى خواهند آنها را در ارث شريك كند.
۶- خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا ديگران در عمل كردن، بر شما پيشى گيرند.
امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد؛ نتيجه ترك آن اين است كه بدان و ناپاكان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند كرد، آنگاه هر چه نيكان شما دعا كنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.
۷- خدا را! خدا را! درباره نماز؛ نماز پايه دين شماست .
۸- خدا را! خدا را! درباره كعبه، خانه خدا، مبادا حج تعطيل شود كه اگر حج متروك بماند، مهلت داده نخواهد شد و ديگران شما را طعمه خود خواهند كرد.
۹- خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در اين راه مضايقه نكنيد.
۱۰- خدا را! خدا را! درباره زكات؛ زكات آتش خشم الهى را خاموش مىكند.
زمانى كه محمد بن ابى بكر گروهى از اشراف مصر را به خدمت حضرت اميرالمؤ منين (ع) فرستاد، عبدالرحمن بن ملجم در ميان ايشان بود، نامه اى كه اسامى ايشان در آنجا نوشته شده بود در دست او بود، چون حضرت نامه را گرفت و نام ها را خواند، به نام آن ملعون رسيد فرمود كه ، تويى عبدالرحمن ؟ گفت : بلى .
حضرت اميرالمؤ منين فرمود: لعنت خدا بر عبدالرحمن باد.
در احاديث معتبره وارد شده است كه چون حضرت اميرالمؤ منين (ع) از نافرمانى و نفاق و كفر اصحاب خود ناراحت شد و لشكر معاويه بر اطراف و نواحى ملك آن حضرت غارت مى آوردند و اصحاب آن حضرت به او يارى نمى نمودند، بر منبر رفته و فرمود:
به خدا سوگند دوست دارم كه حق تعالى مرا از ميان شما بردارد و در رياض رضوان جا دهد، مرگ به همين زودى ها در كمين من است ، پس فرمود: چه مانع شده است بدبخت ترين فرد اين امت را كه محاسن مرا از خون سرم خضاب كند، اين خبرى است كه پيغمبر بزرگوار مرا به آن خبر داده است ، پس فرمود:
خداوندا من از ايشان به تنگ آمده ام و ايشان از من به تنگ آمده اند، و من از ايشان ملال يافته ام و ايشان از من ملال يافته اند، خداوندا مرا از ايشان راحت و ايشان را مبتلا كن به كسى كه مرا ياد كنند
وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ جَرَى فِى عِنَان أَمَلِهِ عَثَرَ بِأَجَلِهِ.
و درود خدا بر او ، فرمود : آن كس كه در پى آرزوى خويش تازد ، مرگ او را از پاى در آورد.
از سخنان گهر بار حضرت علي
وَ قَالَ [عليه السلام] فِى الَّذِينَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ.
و درود خدا بر او ، فرمود : (درباره آنان كه از جنگ كناره گرفتند) حق را خوار كرده ، باطل را نيز يارى نكردند. (
امشب بهترين بنده تو به اسمانيان پيوست
خدايا نكند كه نبودش عذابي براي ما باشد
خدايا نكند كه مارا با نود او عذاب كرده اي
خديا به ما رحم كن كه قدر بهترين انسان اسمانيت را ندانستيم
...
ليله`القدر، شب ولايت است. هم شب نزول قرآن است، هم شب نزول ملائكه بر امام زمان است، هم شب قرآن و شب اهل بيت(عليهمالسلام) است.
ليلهالقدري كه در اين ماه رمضان است و قرآن صريحا ميفرمايد: “ ليلهالقدر خير من الف شهر”؛ يك شب، بهتر است از هزار سي روز (هزار ماه)، بسيار مهم است. چرا اين قدر فضيلت را به يك شب دادند؟ زيرا بركات الهي در اين شب زياد است؛ نزول ملائكه در اين شب زياد است؛ اين شب، سلام است؛ “سلام هي حتي مطلعالفجر”؛ از اول تا آخر اين شب، لحظاتش سلام الهي است.” “سلام قولا من رب رحيم.” رحمت و فضل الهي است كه بر بندگان خدا نازل ميشود. هم شب قرآن و هم شب عترت است. لذا سوره مباركه قدر هم، سوره ولايت است. شب قدر، خيلي ارزش دارد. همه ماه رمضان، شبها و روزهايش ارزش والا دارد؛ البته ليلهالقدر نسبت به روزها و شبهاي ماه رمضان، خيلي فاخرتر است؛ اما شبها و روزهاي ماه رمضان، نسبت به روزها و شبهاي بقيه سال، خيلي فاخرتر است. بايد قدر بدانيد. در اين روزها و در اين شبها، همه بر سر سفرهانعام الهي حاضريد. استفاده كنيد.(2)
در ماه رمضان... (در همه روزها و شبها) دلهايتان را هرچه ميتوانيد با ذكر الهي نورانيتر كنيد، تا براي ورود در ساحت مقدس ليله`القدر آماده شويد؛ كه “ليلهالقدر خير من الف شهر؛ تنزل الملائكه والروح فيها باذن ربهم من كل امر.” شبي كه فرشتگان، زمين را به آسمان متصل ميكنند؛ دلها را نورباران و محيط زندگي را با نور فضل و لطف الهي منور ميكنند. شب سلم و سلامت معنوي (سلام هي حتي مطلع الفجر) شب سلامت دلها و جانها، شب شفاي بيماريهاي اخلاقي، بيماريهاي معنوي، بيماريهاي مادي و بيماريهاي عمومي و اجتماعي؛ كه امروز متاسفانه دامان بسياري از ملتهاي جهان، از جمله ملتهاي مسلمان را گرفته است! سلامتي از همه اينها، در شب قدر ممكن و ميسر است؛ به شرطي كه با آمادگي وارد شب قدر بشويد.(3)
شب قدر، شب سلامت از بيماريهاست
شب قدر، شب شفاي بيماريهاي اخلاقي، معنوي، مادي و بيماريهاي عمومي و اجتماعي است كه امروز متاسفانه دامان بسياري از ملتهاي جهان، از جمله ملتهاي مسلمان را گرفته است!
امروز كه خداي متعال اجازه داده است كه شما زاري، تضرع و گريه كنيد، دست ارادت به سوي او دراز كنيد، اظهار محبت كنيد، اشك صفا و محبت را از دل گرم خودتان به چشمهاي خودتان جاري كنيد. اين فرصت را مغتنم بشماريد؛ والا روزي هست كه خداي متعال به مجرمين بفرمايد: “ لاتجروا اليوم”، برويد، زاري و تضرع نكنيد، فايدهاي ندارد “انكم منا لاتنصرون”. اين فرصت، فرصت زندگي و حيات است كه براي بازگشت به خدا در اختيار من و شماست؛ و بهترين فرصتها ايامي از سال است كه از جمله آنها ماه مبارك رمضان است و در ميان ماه مبارك رمضان، شب قدر! شب قدر هم در ميان اين سه شب است. طبق روايتي كه مرحوم محدث قمي نقل ميكند، سوال كردند كه كدام يك از اين سه شب (يا آن دو شب بيستويكم و بيستوسوم) شب قدر است؛ در جواب فرمودند:
چهقدر آسان است كه انسان، دو شب (يا سه شب) را ملاحظه شب قدر بكند؛ چه اهميتدارد بين سه شب مردد باشد، مگر سه شب چهقدر است؟ كساني بودهاند كه همه ماه رمضان را از اول تا آخر، شب قدر به حساب ميآوردند و اعمال شبقدر را انجام ميدادند! (4)
يك جمله كوتاه در باب اهميت ليلهالقدر عرض كنم؛ علاوه بر اينكه از جمله قرآني “ليلهالقدر خير من الف شهر” ميشود فهميد كه از نظر ارزشيابي و تقويم الهي، يك شب برابر هزار ماه است، در دعايي كه اين روزها ميخوانيم، براي ماه رمضان چهار خصوصيت ذكر ميكند: يكي تفضيل و تعظيم روزها و شبهاي اين ماه است بر روزها و شبهاي ماههاي ديگر؛ يكي وجوب روزه در اين ماه است؛ يكي نزول قرآن در اين ماه است و يكي هم وجود ليله القدر در اين ماه است. يعني در اين دعاي ماثور، ليلهالقدر را عدل نزول قرآن در ارزشدادن به ماه رمضان مشاهده ميكنيم. بنابراين قدر ليلهالقدر را بايد دانست؛ ساعات آن را بايد مغتنم شمرد و كاري كرد كه انشاءالله قلم تقدير الهي در شبهاي قدر براي كشور عزيز و آحاد ملت ما تقديري آنچنان كه شايسته مردم مومن و عزيز ماست، رقم بزند.(5)
منابع:
1. مقام معظم رهبري در ديدار با مسوولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي، به مناسبت عيد سعيد فطر سال 1369 هجري شمسي
2. بيانات مقام معظم رهبري در ديدار علما، طلاب و اقشار مختلف مردم شهر قم به مناسبت سالگرد قيام نوزدهم دي
3. بيانات مقام معظم رهبري در جمع بسيجيان به مناسبت هفته بسيج سال 1376
4. بيانات مقام معظم رهبري در خطبه نمازجمعه تهران 26/10/1376
5. بيانات مقام معظم رهبري در نمازجمعه تهران 28/8/1386
مبادا ليله القدرت سرآيد
گنه بر ناله ام افزون تر آيد
مبادا ماه تو پايان پذيرد
ولي اين بنده ات سامان نگيرد
امشب شب دوم قدر شب بيست و يكم
امشب مولايمان به ملكوت علا پرمي كشد
امشب ديگر علي راحت مي شود
امشب فاطمه در جنان به علي مي پيوندد
امشب عرش به خود مي بالد
كه بلاخره علي از زمين به اسمان رفت
امشب زينب و حسين و حسن تنها شدند
امشب دوباره بانوي كربلا غم دوري را مزه كرد
امشب غم فراق پدر كام زينب را تلخ كرد
و زينب ..................................
براي سومين بار طعم تلخ جدايي را چشيد
وَ قَالَ [عليه السلام] مَا كُلُّ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ.
و درود خدا بر او ، فرمود : هر فريب خورده اى را نمى شود سرزنش كرد
علي جان تو نباشي من چه كنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
انها كه در مسجد كوفه بر فرق تو شمشير زدند
تورا نكشتند بلكه تمام عرش وفرش را به زير شمشير كشيدند
اي به قربان مظلوميتت
اي تنها ياور يتيمان و فقيران و ضعيفان كوفه
مي داني كه همين ها سر دخترت را هم مي شكنند
خوب مي داني
چرا كه خود به انها رسيد تاشايد وقتي زينب بهاينشهر اسير امد
همانند تو مهربان باشند
با يتيمان حسين
ما انگار اين ها شاگردان خوبي نبودند
چون همين ها فرزندانت را ...............
امشب مولا در بستر افتاده
امشب مولا از يتيمان كوفه بي خبر است
امشب دل تنگ كودكان بي سرپرست كوفه است
امشب مولا خود مي داند كه ديگر از بستر بر نخيزد
در ظلمت شب نور جلي را كشتند
سر چشمه فيض ازلي را كشتند
جبريئل امين گفت به اواز جلي
از فرط عدالتش علي را كشتند
دروازه شهر علم بستند امشب
نظم دو جهان زهم گسستند امشب
بر سر نزني چرا كه با تيغ ستم
فرق سر مرتضي شكستند امشب
سلام اي بانوي مهربانم
سالها بود منتظر اين روز بودم