معرفی وبلاگ
فعالییت سازمان زنان انقلاب اسلامی در پی انسجام و هماهنگی و شناسایی زنان فعال منطقه بسته به مهارت و توانمندیی انها در جهت رفع نیازمندرهای زنان ان منطقه . خواهرم بسته به نیاز فکری و روحی و مادی خود با ما هم سخن شو بهترین خوبی ها نزد زنان است امام صادق(ع) باهم شویم ،یکی شویم درمانی برای دردی شویم ............ آن لحظه اي كه زن در خانه خود مي ماند و (به امورزندگي و تربيت فرزند مي پردازد)به خدا نزديكتر است.حضرت زهرا (س)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2072288
تعداد نوشته ها : 1572
تعداد نظرات : 178
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان
نردبان دلم شكسته است
................ميشود برايم كمي دعا كني؟؟
................ يا اگر خدا اجازه ميدهد كمي به جاي من خدا خدا كني؟؟
راستش دلم مثل يك نماز بين راه! خسته و شكسته است
........................ميشود براي بيقراري دلم سفارشي به آن عزيز باوفا كني؟

 

جمعه بیستم 5 1391 15:2
ياران علي ميگفتند: در جبهه ها هرگاه علي را گم ميكرديم
براي پيدا كردن او ؛ مي رفتيم
در انجائي كه دشمن بيشتر ضربه خورده ؛
درانجائي كه خطر بيشتر در كمين است ؛
در انجائي كه شيرازه و صفوف دشمن بيشتر درهم ريخته
ودرانجائيكه دشمن بيشتر كشته داده است ؛
همانجا علي را پيدا ميكرديم
پس هركس بيشتر به دشمن دين صدمه ميرساند ؛ او به علي نزديكتر است
وهركس كمتر به دشمن دين ضربه ميرساند ؛ او از علي دورتر است

جمعه بیستم 5 1391 14:46
مگر مردم با علي چه كرده بودند..با اينكه ايشان اقيانوس صبر ودرياي بردباري بود ...امّا شبها ....غريب وتنها در نخلستان كوفه مي رفت وسردرچاه مي گذاشت ....واز جفاي مردم وغربت دين ....گريه كنان با چاه نجوا مي گفت وعقده گشائي مي نمود
مگرعلي با مردم چه كرده بود..كه او سوگند ياد مي كرد كه ...من فرزند ابي طالب اينقدر به مرگ أُنس وعلاقه دارم همچون بچۀ شيرخواربه سينۀ مادرش
مگر مردم با علي چه كرده بودند ..كه اوفرمودند ؛ چنان بر مظلوميت مكتب وغربت دين وتنهائي خويش صبر وتحمل كردم ؛ همچون صبر كسي كه خار درچشمش واستخوان درگلو دارد

مگر مردم با علي چه كرده بودند ..كه علي از آنها نزد رسول خدا شكايت مي كند ورسول خدا از وي مي خواهد كه بر اين مردم نفرين كند وعلي كه اولين مظلوم اسلام است ؛ بر مردم چنين نفرين مي كند :خدايا بهتر از اين مردم به من عطا كن وبدترين ا فراد بر آنها مسلط كن......... وچنين شد

مگر مردم با علي چه كرده بودند ..كه وقتي فرقش با شمشير آغشته به {نفاق وجهل ؛ كينه ولجاجت ؛ غفلت وشهوت} ؛؛؛؛ شكافته مي شود , بانگ بر آورد كه : فزت وربّ الكعبه
مگر مردم با علي چه كرده بودند ..كه او فرمود: اگر معاويه أهل معامله بود ؛ من با ا ومعامله ميكردم ، { 10 } نفر از شما [مردم پيروي من] با يك نفر از پيروان معاويه عوض ميكردم ، زيرا پيروان معاويه در پيروي از رهبر وامام باطلشان .......؛متحد ؛ مصمم ؛ ثابت قدم وامين ميباشند ولي شما در پيروي ازامام بر حقتان .........، متفرق ، سست عنصر ، بي اراده ، ضعيف وخيانتكار هستيد
مگر مردم چقدر به علي ظلم وجفا وستم روا مي داشتند كه خود عائشه أعتراف مي كند : روزي پيامبر را ديدم ، علي را درآغوش گرفت ؛ ا ورا بوسيد وفرمود : پدرم به فداي تو ...... أيّ شهيد تــنـــهــا

راستي چطور مردم ، با امام زمان خويش اينطور رفتار ميكنند؟! ؛ در صورتيكه بر حقانيت راه وصداقت وأمانتداري وي ؛ أعتراف وقبول داشتند ؟!!!!! جواب آن ساده است . متأسفانه خيلي ازمردم ؛ دين ومكتب را ؛ پيامبر وامام را بيشتر بخاطر ، رفا ه وزندگي شان ، عافيت وآسايش شان ؛ سود ولذت شان ميخواهند وبس . آنچه براي بعضي از مردم , مهم است اول زندگي بعد بندگي ....... بقول يكي از ياران كه ميگفت :گروهي ازمردم هر زمانه ؛ اينطور زندگي ميكنند : هم سر سفره معاويه ، غذا ميخورند وهم پشت سر علي نماز مي خوانند. مهم زندگي كردن است ...حالا بهر قيمتي كه باشد
جمعه بیستم 5 1391 14:40
مگرعلي با مردم چه كرده بود ... كه چنان افكار عمومي جامعه ، عليه او بسيج شده بود كه وقتي خبر شهادتش به گوش مردم رسيد ...كه علي ؛ در مسجد در حال نماز خواندن كشته شد ... مردم مي گفتند : مگر علي هم نماز ميخواند .
مگرعلي با مردم چه كرده بود ...كه در روز غدير با اينكه با وي 70 هفتاد هزار نفر؛ بعنوان رهبرمسلمين بيعت كردند ؛ پس از 70 هفتاد روز حتي 7 هفت نفرهم بر اين بيعت وفا دارنماندند ...... وعلي را تنهاي تنها مي گذارند ومي گذرند...چرا
مگرعلي با مردم چه كرده بود....كه اين شير خدا وسالارمردم ؛ 25 سال خانـــــــه نشين ميكنند.
مگرعلي با مردم چه كرده بود ..كه عدۀ كثيري از مردم در جنگ صفين ؛ او را كافر دانستند وازايشان خواستند كه أستغفار وتوبه كند ؛ در غير اين صورت ؛ خونش مباح گشته وكشته خواهد شد

مگرعلي با مردم چه كرده بود ..كه وقتي يكي از خلفاء بني اميه بنام عمر بن عبد العزيزخواست ؛ لعن وناسزا وفحش را از علي بردارد ........ مردم اعتراض كردند كه ؛ ايّ خليفه مسلمين چرا سنت پيامبر را ميخواهي بشكني
مگرعلي با مردم چه كرده بود...كه نه فقط مردم به علي سلام نمي كردند ... هيچ ...علي به مردم سلام ميكرد ؛ مردم جوابش را نمي دادند؟
مگرعلي با مردم چه كرده بود..كه هرچه حديث نبوي كه پيامبر درباره علي وفضيلتش گفته بود ؛ توسط خليفه مسلمين به آتش كشيده ميشود
مگرعلي با مردم چه كرده بود..كه عدۀ از اصحاب رسول خدا ؛ اورا نصيحت ميكردند كه : يا علي با اين شيوه حكومتداريت ومردمداريت باعث قيام واعتراض خواص بر عليه تان .... وپراكنده ساختن مردم از از اطرافتان ...خواهد شد ...يا اباالحسن كمي ملايم تر .....
جمعه بیستم 5 1391 14:35
مگرعلي با مردم چه كرده بود ... كه چنان افكار عمومي جامعه ، عليه او بسيج شده بود كه وقتي خبر شهادتش به گوش مردم رسيد ...كه علي ؛ در مسجد در حال نماز خواندن كشته شد ... مردم مي گفتند : مگر علي هم نماز ميخواند .
مگرعلي با مردم چه كرده بود ...كه در روز غدير با اينكه با وي 70 هفتاد هزار نفر؛ بعنوان رهبرمسلمين بيعت كردند ؛ پس از 70 هفتاد روز حتي 7 هفت نفرهم بر اين بيعت وفا دارنماندند ...... وعلي را تنهاي تنها مي گذارند ومي گذرند...چرا
مگرعلي با مردم چه كرده بود....كه اين شير خدا وسالارمردم ؛ 25 سال خانـــــــه نشين ميكنند.
مگرعلي با مردم چه كرده بود ..كه عدۀ كثيري از مردم در جنگ صفين ؛ او را كافر دانستند وازايشان خواستند كه أستغفار وتوبه كند ؛ در غير اين صورت ؛ خونش مباح گشته وكشته خواهد شد

مگرعلي با مردم چه كرده بود ..كه وقتي يكي از خلفاء بني اميه بنام عمر بن عبد العزيزخواست ؛ لعن وناسزا وفحش را از علي بردارد ........ مردم اعتراض كردند كه ؛ ايّ خليفه مسلمين چرا سنت پيامبر را ميخواهي بشكني
مگرعلي با مردم چه كرده بود...كه نه فقط مردم به علي سلام نمي كردند ... هيچ ...علي به مردم سلام ميكرد ؛ مردم جوابش را نمي دادند؟
مگرعلي با مردم چه كرده بود..كه هرچه حديث نبوي كه پيامبر درباره علي وفضيلتش گفته بود ؛ توسط خليفه مسلمين به آتش كشيده ميشود
مگرعلي با مردم چه كرده بود..كه عدۀ از اصحاب رسول خدا ؛ اورا نصيحت ميكردند كه : يا علي با اين شيوه حكومتداريت ومردمداريت باعث قيام واعتراض خواص بر عليه تان .... وپراكنده ساختن مردم از از اطرافتان ...خواهد شد ...يا اباالحسن كمي ملايم تر .....
جمعه بیستم 5 1391 14:35

هان اي زمينيان با علي (ع) چه كردند؟

اميرمؤمنان(ع) در سحرگاه شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرت، طبق معمول براي اقامه نماز جماعت صبح از خانه به مسجد كوفه روانه شد. آن شب باز كردن درِ خانه كه از چوب خرما بود براي آن حضرت دشوار گرديد، آن بزرگوار در را از جاي بيرون آورد و كنار گذاشت و اين شعر را خواند:

اُشْدُدُ حَياز يَمكَ لِلْمَوْتِ فَاِنَّ الْمَوْتَ لاقيكاوَ لا تَجْزَعْ مِنَ الْمَوْتِ اِذا حَلَّ بِواديكا

كمربند و سينه خود را براي مرگ ببند، زيرا مرگ تو را ديدار خواهد كرد، و از مرگ اندوهناك مباش و بي تابي مكن در وقتي كه در خانه تو فرود ميآيد.

آن گاه به سوي مسجد حركت كرد. اول دو ركعت نماز خواند و سپس بالاي بام رفت تا اذان بگويد. با صداي بلند اذان گفت كه صدايش به گوش تمام ساكنان كوفه ميرسيد، سپس از بام پايين آمد و به محراب رفت و مشغول نماز نافله صبح شد، وقتي كه خواست سر از سجده اولِ ركعتِ اول بردارد، در آن تاريكي، ابن ملجم آن چنان شمشير بر فرق مقدس آن حضرت زد، كه فرق سر آن بزرگوار تا نزديكي پيشاني شكافته شد. امام علي(ع) در اين هنگام گفت: «بِسْمِ الله وَ بِالله وَ عَلي مِلَِّْ رَسُول الله فُزْتُ وَ رَبِّ الْكَعْبه، به نام خداي و براي خدا و بر دين رسول خدا، به خداي كعبه سوگند رستگار شدم». سپس مقداري از خاك محراب را برداشت و روي زخم سرش پاشيد و اين آيه را خواند: (مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارًَْ اُخْري)، ما شما را از خاك آفريديم و در آن باز ميگردانيم و از آن نيز بار ديگر شما را بيرون ميآوريم/

در اين لحظه جبرئيل بين زمين و آسمان فرياد زد: «تَهَدَّمَتْ وَ الله اَرْككانُ الْهُدي، وَانْطَمَسَتْ اَعْلامُ التُّقي وَانْفَصَمَتْ الْعُرْوَِْ الْوُثْقي، قُتِلَ ابْنُ عَمِّ الْمُصْطَفي، قُتِلَ عَلِيُّ الْمُرْتَضي، قَتَلَهُ اَشْقَي الاْ َشْقيأِ»، سوگند به خدا استوانه‏هاي هدايت، ويران شد، و نشانه‏هاي بزرگ تقوي تاريك گرديد، و دستگيره محكم ايمان شكسته شد، پسر عموي مصطفي(ص) كشته شد، علي مرتضي كشته شد، او را شقيترين اشقيا كشت.

جمعه بیستم 5 1391 14:7



قرآن سخن پيامبران گذشته را كه نقل مى‏كند مى‏گويد همگان گفتند:«ما از مردم مزدى نمى‏خواهيم، تنها اجر ما بر خداست‏».اما به پيغمبر خاتم خطاب مى‏كند:
قل لا اسالكم عليه اجرا الا المودة فى القربى (1) .


بگو از شما مزدى را درخواست نمى‏كنم مگر دوستى خويشاوندان نزديكم.
اينجا جاى سؤال است كه چرا ساير پيامبران هيچ اجرى را مطالبه نكردند و نبى اكرم براى رسالتش مطالبه مزد كرد،دوستى خويشاوندان نزديكش را به عنوان پاداش رسالت از مردم خواست؟


قرآن خود به اين سؤال جواب مى‏دهد:


قل ما سالتكم من اجر فهو لكم ان اجرى الا على الله (2) .بگو مزدى را كه درخواست كردم چيزى است كه سودش عايد خود شماست.مزد من جز بر خدا نيست.
يعنى آنچه را من به عنوان مزد خواستم عايد شما مى‏گردد نه عايد من.اين دوستى كمندى است‏براى تكامل و اصلاح خودتان.اين اسمش مزد است و الا در حقيقت‏خير ديگرى است كه به شما پيشنهاد مى‏كنم،از اين نظر كه اهل البيت و خويشان پيغمبر مردمى هستند كه گرد آلودگى نروند و دامنى پاك و پاكيزه دارند(حجور طابت و طهرت)،محبت و شيفتگى آنان جز اطاعت از حق و پيروى از فضايل نتيجه‏اى نبخشد و دوستى آنان است كه همچون اكسير،قلب ماهيت مى‏كند و كامل ساز است.


مراد از«قربى‏»هر كه باشد مسلما از برجسته‏ترين مصاديق آن على عليه السلام است.فخر رازى مى‏گويد:
«زمخشرى در كشاف روايت كرده:«چون اين آيه نازل گشت،گفتند:يا رسول الله!خويشاوندانى كه بر ما محبتشان واجب است كيانند؟فرمود:على و فاطمه و پسران آنان‏».


از اين روايت ثابت مى‏گردد كه اين چهار نفر«قرباى‏»پيغمبرند و بايست از احترام و دوستى مردم برخوردار باشند،و بر اين مطلب از چند جهت مى‏توان استدلال كرد:
1.آيه الا المودة فى القربى .


2.بدون شك پيغمبر فاطمه را بسيار دوست مى‏داشت و مى‏فرمود:«فاطمه پاره تن من است.بيازارد مرا هر چه او را بيازارد»و نيز على و حسنين را دوست مى‏داشت،همچنانكه روايات بسيار و متواتر در اين باب رسيده است.پس دوستى آنان بر همه امت واجب است (3)

پى‏ نوشتها


1- شورى/23.
2- سبا/47.
3- محبت پيغمبر نسبت‏به آنان جنبه شخصى ندارد،يعنى تنها بدين جهت نيست كه مثلا فرزند يا فرزندزاده او هستند،و اگر كسى ديگر هم به جاى آنها مى‏بود پيغمبر آنها را دوست مى‏داشت.پيغمبر از آن جهت آنها را دوست مى‏داشت كه آنها فرد نمونه بودند و خدا آنها را دوست مى‏داشت و الا پيغمبر اكرم فرزندان ديگرى هم دوست مى‏داشت كه آنها فرد نمونه بودند و خدا آنها را دوست مى‏داشت و الا پيغمبر اكرم فرزندان ديگرى هم داشت كه نه او با آنها به اين شكل محبت داشت و نه امت چنين وظيفه‏اى داشتند.
4- اعراف/158.
5- احزاب/21.
6- التفسير الكبير فخر رازى،ج‏27/ص‏166،چاپ مصر.

جمعه بیستم 5 1391 14:5

بيا

بيا به كوفه ماتم زده سري بزنيم

گشوده بال به عشق علي پري بزنيم

سه شب شده كه بود خانه علي تاريك

بيا به خانه مولايمان سري بزنيم

جمعه بیستم 5 1391 13:52

بعد از آن ضربت

علامه مجلسي ره به نقل از لوط بن يحيى و او از اساتيد روايتش نقل مي كند:

چون امام عليه السلام ضربت را حس كرد، نناليد، صبر كرد و به ‏حساب خدا و اجر او گذاشت و به رو افتاد و در حالى كه كسى نزد او نبود، مى‏گفت: «بِسم اللّه وباللّهِ وَعلى ملّةِ رسولِ اللّه!».

با شنيدن صداي ضجّه، هر كه در مسجد بود به سمت او دويد. همه دور خود مى ‏چرخيدند و از شدّت و وحشت فاجعه نمى‏دانستند كجا مى‏روند. دور امام على عليه السلام را گرفتند، در حالى كه سرش را با پارچه مى ‏بست و خون بر صورت و محاسنش جارى بود و محاسنش به خون سرش رنگين شده بود مى ‏فرمود: «اين، همان است كه خدا و پيامبرش وعده داده بودند و خدا و رسولش راست گفتند ...».

مردم وارد مسجد جامع كوفه شدند. امام حسن عليه السلام را ديدند كه سر پدرش بر دامن اوست، خون‏ها را شسته و جاى ضربت را بسته؛ ولى همچنان از آن خون بيرون مى‏زند و رنگ چهره‏اش هرچه بيشتر سفيد متمايل به زرد مى‏شود. با گوشه چشم به آسمان مى‏نگرد و زبانش به تسبيح خدا و توحيد او گوياست و مى‏گويد: «از تو مى‏خواهم، اى خداى بلند مرتبه برتر!».

امام حسن عليه السلام سر او را بر دامن گرفت. ديد كه از هوش رفته است. در آن لحظه به شدّت گريست و شروع كرد به بوسيدن چهره و بين دو چشم و جايگاه سجده پدرش. قطراتى از اشك ديدگانش بر صورت امير مۆمنان چكيد. ديدگان را گشود و او را گريان ديد. فرمود: «پسرم! اين گريه چيست؟ پسرم! از اين روز به بعد، بر پدرت نگران نباش. اينك اين جدّت محمّد مصطفى است و اينها خديجه و فاطمه و حوريان بهشتى‏اند كه همه حلقه زده و منتظر قدوم پدرت هستند. راحت و آسوده باش و چشمت روشن باد! دست از گريه بدار كه صداى ناله فرشتگان به آسمان بلند است. فرزندم! بر پدرت بى‏ تابى مى‏ كنى، در حالى كه فردا پس از من مسموم و مظلوم، كشته خواهى شد و برادرت همين‏گونه با شمشير كشته خواهد شد و به جدّ و پدر و مادرتان مى‏پيونديد؟»[6]


پي نوشت:

1. بحار الأنوار 42/276. علّامه مجلسى (ره) در آغاز اين نقل مي نويسد: «در برخى كتابهاى كهن روايتى درباره چگونگى شهادتش ديديم و بخشى از آن را به اختصار به اندازه‏اى كه با كتاب ما تناسب داشته باشد، آورديم» و اين نوشته بخشهايي از نقل علامه مجلسي ره است.

2. شبيب بن بجره و وردان بن مجاله دو همدست ابن ملجم بودند كه تصميم گرفتند در مسجد كوفه كمين كنند همينكه اميرالمومنين عليه السلام براي نماز وارد مسجد مي شود ناجوانمردانه به او يورش برده و حضرت را با ضربات شمشير به شهادت برسانند. ر.ك به الارشاد 1/17 و تاريخ طبري 5/143

3. مروج الذهب 2/424، الطبقات الكبرى 3/36-37، أنساب الأشراف 3/253، الكامل في التاريخ 2/435، اسد الغابة 4/113

4. امالي شيخ طوسي ره، ص 365

5. مقتل أميرالمۆمنين، ص30

6. بحار الأنوار 42/281

7. الإمامة والسياسة 1/180

اميد پيشگر
بخش تاريخ و سيره معصومين تبيان

 

جمعه بیستم 5 1391 3:26

به خداى كعبه سوگند، رستگار شدم

صاحب كتاب الإمامة والسياسة به نقل از مدائني مي نويسد:

روزى كه با هم قرار گذاشته بودند رسيد. آن دشمن خدا بيرون شد و در كمين على عليه السلام نشست. آنگاه كه براى نماز صبح بيرون مى‏آمد، صبحدم روز جمعه، ده شب مانده به آخر رمضان سال چهلم بود. وقتي حضرت براى نماز بيرون آمد، به سوى او جَست و گفت: حكومت، از آنِ خداست، نه براى تو، اى على! و با شمشير بر فرق او ضربت زد.

على عليه السلام فرمود: « فُزتُ ورَبِّ الكَعبَةِ» ؛ به خداى كعبه سوگند، رستگار شدم.[7]

نمونه اخباري كه حمله را در بين نماز گزارش كرده اند

از امام سجاد عليه السلام نقل است كه فرمود:

آنگاه كه ابن ملجم ملعون امير مۆمنان على بن ابى‏طالب عليه السلام را ضربت زد و همراه او كس ديگرى هم بود كه ضربت او (آن همراه) به ديوار فرود آمد، ابن ملجم ضربت زد و ضربت او در حالى كه حضرت در سجده بود، بر سر وى فرود آمد، به جاى ضربتى كه از پيش بود. وأمَّا ابنُ مُلجَمٍ فَضَرَبَهُ فَوَقَعَتِ الضَّربَةُ وهُوَ ساجِدٌ عَلى رَأسِهِ عَلَى الضَّربَةِ الَّتي كانَت.[4]

كساني كه معتقدند حضرت در نماز مورد اصابت شمشير آن ملعون قرار گرفت در اين بحث دارند كه آيا امام عليه السلام كسى را به جاى خود تعيين كرد كه نماز را به پايان ببرد يا نه؟ بيشتر بر اين باورند كه حضرت، جعدة بن هبيره را به جاى خود نهاد و او آن نماز را با مردم خواند.

در كتاب «مقتل أمير المۆمنين» به نقل از عمر بن عبد الرحمان آمده است: چون ابن ملجم بر على عليه السلام در نماز ضربت زد، آن حضرت عقب آمد و جعدة بن هبيره را با اشاره به پشتش به جلو هُل داد و او با مردم نماز خواند.[5]



 

جمعه بیستم 5 1391 3:24

برخي از تاريخ نگاران مانند مسعودي و ابن سعد نوشته اند:

وقتي اميرالمومنين عليه السلام وارد مسجد شد؛ ابن ملجم و همراهانش[2] بر او حمله كردند، در حالى كه مى‏گفتند: حكومت از آن خداست؛ نه براى تو، اى على!

ابن ملجم با شمشير بر فرق سر حضرت زد و ضربتِ شبيب به چارچوب در خورد، امّا وردان گريخت.

على عليه السلام [با اشاره به ابن ملجم] فرمود: «اين مرد نگريزد!» مردم به طرف ابن ملجم دويدند و با سنگ‏ ريزه بر او مى‏زدند و دشنامش مى‏دادند و فرياد مى‏كشيدند. مردى از هَمْدان، پايش را جلوى ساق او گرفت و مغيرة بن نوفل بن حارث هم بر صورت او زد و او را بر زمين انداخت و او را نزد حسن عليه السلام آورد.[3]

جمعه بیستم 5 1391 3:23

روايت خضاب خون



علامه مجلسي (ره) به نقل از امّ كلثوم دختر امام على عليه السلام مي نويسد:

چون شب نوزدهم ماه رمضان شد، هنگام افطار پدر، يك سينى كه دو قرص نان جو و ظرفى كه در آن شير و نمكِ ساييده بود، پيش او نهادم. وقتي از نماز فارغ شد، رو به افطار كرد. چون در آن به دقّت نگريست، سرش را تكان داد و به شدّت گريست و فرمود: «دخترم! فكر نمى‏كردم كه دخترى به پدرش بدى كند، آن‏طور كه تو به من بدى كردى!». گفتم: كدام بدى؟! پدر!

فرمود: «دخترم! دو نوع غذا در يك سينى جلوى پدرت مى‏گذارى؟ آيا مى‏خواهى فرداى قيامت، توقّف من در برابر خدا طول بكشد؟ دوست دارم كه از برادرم و پسر عمويم پيامبر خدا پيروى كنم كه تا زنده بود، هرگز دو غذا در يك سينى جلويش نگذاشتند.

دخترم! هيچ ‏كس نيست كه خوراك و نوشيدنى و پوشاكش خوب و دلپذير باشد، مگر آن كه روز قيامت، توقّفش در پيشگاه خدا بيشتر به درازا مى‏كشد. دخترم! در حلال دنيا حساب است و در حرامش عِقاب .... دخترم! به خدا چيزى نمى‏خورم تا يكى از دو غذا را بردارى».
همينكه [شير را] برداشتم، رو به غذا آورد و يك گِرده نان با نمكِ سوده خورد. سپس خداوند را حمد و ثنا گفت. آنگاه مشغول نماز شد و همچنان در ركوع و سجود و نيايش و ناليدن به درگاه خداى سبحان بود.

آن شب همواره در حال قيام و قعود و ركوع و سجود بود. دم به دم بيرون مى‏رفت، نگاهش را به آسمان مى‏انداخت، به ستارگان مى‏نگريست و مى‏گفت: «به خدا كه نه دروغ گفته‏ام و نه به من دروغ گفته‏اند. اين همان شبِ موعود است!». دوباره به عبادتگاه خويش برمى‏گشت و مى‏گفت: «خدايا! مرگ را بر من مبارك گردان» و بسيار «إنا للّه وإنا إليه راجعون» و «لا حول ولا قوة إلّا باللّه العلى العظيم» مى‏گفت و بر پيامبر صلى الله عليه و آله و دودمانش درود مى‏فرستاد و زياد استغفار مى‏كرد.

چون ديدم كه ايشان بى‏تاب و نالان است و بسيار ذكر و استغفار مى‏گويد، آن شب همراه او خوابم نبرد. گفتم: پدر! شما را چه شده كه مى‏بينم امشب طعم خواب را نمى‏چشى؟
فرمود: «دخترم! پدرت دلاوران را كشته و به صحنه‏هاى خطر وارد شده و هرگز نهراسيده است و هيچ شبى مثل امشب، رعب و هراس در دلم نيفتاده است». سپس گفت: «إنا للّه وإنا إليه راجعون!»

گفتم: پدر! چرا از اوّل امشب، خبر از مرگ مى‏دهى؟
فرمود: «دخترم! اجل، نزديك شده و آرزو بريده است.»
امّ كلثوم مي گويد: [با شنيدن اين سخنان] گريستم.
فرمود: «دخترم! گريه مكن. اين سخن را جز به دليل عهد و سخنى كه پيامبر صلى الله عليه و آله با من فرموده است، نگفتم.»
سپس كمي سر بر زانو نهاد و چُرتي زد. چون چشم گشود، گفت: «دخترم! وقتى هنگام اذان، نزديك شد، خبرم كن!» و دوباره به نماز و دعا و نيايش به درگاه خداى متعال پرداخت كه از اوّل شب، همين حالت را داشت.
مراقب وقت اذان بودم. چون وقتش شد، همراه ظرفى كه آب داشت، نزد او آمدم. بيدارش كردم. وضو گرفت، برخاست، جامه‏اش را پوشيد، در را گشود و به حياط خانه رفت. در خانه مرغابى‏ هايى بود كه به برادرم حسين عليه السلام هديه شده بود. چون به حياط رفت، مرغابى ‏هايي كه تا پيش از آن شب، صيحه نزده بودند در پى او بال ‏زنان و صيحه كشان به راه افتادند. فرمود: «لا إله إلا اللّه! ناله‏زنانى كه در پى آنها نوحه ‏كنانى خواهند بود و در صبح فردا قضاى الهى آشكار خواهد شد.»
و بعد راهي مسجد شد.[1]

 

از اينجا به بعد اختلاف كوچكي بين گزارشهاي رسيده وجود دارد. دسته اي حمله ابن ملجم به حضرت را قبل از شروع به نماز گزارش كرده اند دسته ديگر، حادثه ضربت را وقتي گفته اند كه حضرت مشغول نماز بود. در اين دسته دوم هم بحث است كه آيا بعد از ضربت نماز جماعت به هم خورد يا حضرت كسي را به خود نهاد و او آن نماز را با مردم خواند؟

 

جمعه بیستم 5 1391 3:14

- خدا را! خدا را! درباره ذريه پيغمبرتان، مبادا مورد ستم قرار گيرند.

۱۲- خدا را! خدا را! درباره صحابه و ياران پيغمبر، رسول خدا (صلى الله عليه و آله) درباره آنها سفارش كرده است.

۱۳- خدا را! خدا را! درباره فقرا و تهيدستان، آنها را در زندگى شريك خود سازيد.

۱۴- خدا را! خدا را! درباه بردگان، كه آخرين سفارش پيغمبر درباره اينها بود.

۱۵- در انجام كارى كه رضاى خدا در آن است بكوشيد و به سخن مردم (در صورتي كه مخالف آن هستند) ترتيب اثر ندهيد.

۱۶- با مردم به خوشى و نيكى رفتار كنيد چنانكه قرآن دستور داده است .

۱۷- امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد؛ نتيجه ترك آن اين است كه بدان و ناپاكان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند كرد، آنگاه هر چه نيكان شما دعا كنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.

۱۸- بر شما باد كه بر روابط دوستانه ما بين خويش بيفزاييد، به يكديگر نيكى كنيد، از كناره‎گيرى و قطع ارتباط و تفرقه و تشتت بپرهيزيد.

۱۹- كارهاى خير را به مدد يكديگر و به اتفاق هم انجام دهيد، از همكارى در مورد گناهان و چيزهايى كه موجب كدورت و دشمنى مى‎شود، بپرهيزيد.

در انجام كارى كه رضاى خدا در آن است بكوشيد و به سخن مردم (در صورتي كه مخالف آن هستند) ترتيب اثر ندهيد.

۲۰- از خدا بترسيد كه جزا و كيفر خدا شديد است.

خداوند همه شما را در كنف حمايت خود محفوظ بدارد و به امت پيغمبر توفيق دهد كه احترام شما (اهل بيت) و احترام پيغمبر خود را پاس بدارند. همه شما را به خدا مى‎سپارم . سلام و دورد حق بر همه شما ... .(۱)

 

جمعه بیستم 5 1391 3:9

1-تقواي الهى را هرگز از ياد نبريد، كوشش كنيد تا دم مرگ بر دين خدا باقى بمانيد.

۲- همه با هم به ريسمان خدا چنگ بزنيد، و بر مبناى ايمان و خداشناسى متفق و متحد باشيد و از تفرقه بپرهيزيد، پيغمبر فرمود: اصلاح ميان مردم از نماز و روزه دائم افضل است و چيزى كه دين را محو مى ‎كند، فساد و اختلاف است.

۳- ارحام و خويشاوندان را از ياد نبريد، صله رحم كنيد كه صله رحم حساب انسان را نزد خدا آسان مى‎كند.

۴- خدا را! خدا را! درباره يتيمان، مبادا گرسنه و بى سرپرست بمانند.

۵- خدا را! خدا را! درباره همسايگان، پيغمبر آن قدر سفارش همسايگان را فرمود كه ما گمان كرديم مى ‎خواهند آنها را در ارث شريك كند.

۶- خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا ديگران در عمل كردن، بر شما پيشى گيرند.

امر به معروف و نهى از منكر را ترك نكنيد؛ نتيجه ترك آن اين است كه بدان و ناپاكان بر شما مسلط خواهند شد و به شما ستم خواهند كرد، آنگاه هر چه نيكان شما دعا كنند، دعاى آنها برآورده نخواهد شد.

۷- خدا را! خدا را! درباره نماز؛ نماز پايه دين شماست .

۸- خدا را! خدا را! درباره كعبه، خانه خدا، مبادا حج تعطيل شود كه اگر حج متروك بماند، مهلت داده نخواهد شد و ديگران شما را طعمه خود خواهند كرد.

۹- خدا را! خدا را! درباره جهاد در راه خدا، از مال و جان خود در اين راه مضايقه نكنيد.

۱۰- خدا را! خدا را! درباره زكات؛ زكات آتش خشم الهى را خاموش مى‎كند.

 

جمعه بیستم 5 1391 3:6
بسم الله الرحمن الرحيم
اين آن چيزى است كه على پسر ابوطالب وصيت مى‎كند: به وحدانيت و يگانگى خدا گواهى مى‎دهد و اقرار مى‎كند كه محمد بنده و پيغمبر اوست، خدا او را فرستاده تا دين خود را بر ديگر اديان پيروز گرداند. همانا نماز، عبادت، حيات و زندگانى من از آن خداست. شريكى براى او نيست، من به اين امر شده‎ام و از تسليم شدگان اويم.

فرزندم حسن! تو و همه فرزندان و اهل بيتم و هر كس را كه اين نوشته من به او رسد را به امور ذيل توصيه و سفارش مى‎كنم:
جمعه بیستم 5 1391 3:5

زمانى كه محمد بن ابى بكر گروهى از اشراف مصر را به خدمت حضرت اميرالمؤ منين (ع) فرستاد، عبدالرحمن بن ملجم در ميان ايشان بود، نامه اى كه اسامى ايشان در آنجا نوشته شده بود در دست او بود، چون حضرت نامه را گرفت و نام ها را خواند، به نام آن ملعون رسيد فرمود كه ، تويى عبدالرحمن ؟ گفت : بلى .
حضرت اميرالمؤ منين فرمود: لعنت خدا بر عبدالرحمن باد
.


آن ملعون گفت : يا اميرالمؤ منين من تو را دوست مى دارم .
حضرت فرمود: دروغ مى گويى به خدا سوگند كه مرا دوست نمى دارى ، پس او سه مرتبه قسم خورد بر دوستى آن حضرت ، و حضرت سه مرتبه سوگند ياد كرد كه مرا دوست نمى دارى .
آن ملعون گفت : يا اميرالمؤ منين سه مرتبه سوگند ياد كردم كه تو را دوست دارم باور نمى كنى .

حضرت فرمود: واى بر تو، حق تعالى ارواح را دو هزار سال پيش از بدن ها خلق كرد، ايشان را در هوا ساكن گردانيد، پس آنها كه در عالم ارواح با يكديگر الفت گرفته اند و يكديگر را شناخته اند، در اين عالم با يكديگر موافقت و محبت دارند؛ و آنها كه در آن عالم با يكديگر الفت نداشته اند، در اين عالم با يكديگر الفت ندارند؛ روح من روح تو را نمى شناسند و در عالم ارواح با تو الفت نداشته است .
 
چون آن ملعون پشت كرد، حضرت فرمود: اگر كسى خواهد كه نظر كند به قاتل من ، نظر كند به اين مرد.
بعضى از حاضران گفتند: يا اميرالمؤ منين چرا او را نمى كشى ؟
فرمود: بسيار عجيب است مى گوييد كه من كسى را بكشم كه
هنوز مرا نكشته است
 
 
جمعه بیستم 5 1391 2:18
جمعه بیستم 5 1391 2:15

در احاديث معتبره وارد شده است كه چون حضرت اميرالمؤ منين (ع) از نافرمانى و نفاق و كفر اصحاب خود ناراحت شد و لشكر معاويه بر اطراف و نواحى ملك آن حضرت غارت مى آوردند و اصحاب آن حضرت به او يارى نمى نمودند، بر منبر رفته و فرمود:

به خدا سوگند دوست دارم كه حق تعالى مرا از ميان شما بردارد و در رياض رضوان جا دهد، مرگ به همين زودى ها در كمين من است ، پس فرمود: چه مانع شده است بدبخت ترين فرد اين امت را كه محاسن مرا از خون سرم خضاب كند، اين خبرى است كه پيغمبر بزرگوار مرا به آن خبر داده است ، پس فرمود:

خداوندا من از ايشان به تنگ آمده ام و ايشان از من به تنگ آمده اند، و من از ايشان ملال يافته ام و ايشان از من ملال يافته اند، خداوندا مرا از ايشان راحت و ايشان را مبتلا كن به كسى كه مرا ياد كنند

جمعه بیستم 5 1391 2:9

وَ قَالَ [عليه السلام] مَنْ جَرَى فِى عِنَان أَمَلِهِ عَثَرَ بِأَجَلِهِ.

و درود خدا بر او ، فرمود : آن كس كه در پى آرزوى خويش تازد ، مرگ او را از پاى در آورد.

جمعه بیستم 5 1391 1:38

از سخنان گهر بار حضرت علي

وَ قَالَ [عليه السلام] فِى الَّذِينَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ خَذَلُوا الْحَقَّ وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ.

و درود خدا بر او ، فرمود : (درباره آنان كه از جنگ كناره گرفتند) حق را خوار كرده ، باطل را نيز يارى نكردند. (

جمعه بیستم 5 1391 1:36

امشب بهترين بنده تو به اسمانيان پيوست

 

خدايا نكند كه نبودش عذابي براي ما باشد

 

خدايا نكند كه مارا با نود او عذاب كرده اي

 

خديا به ما رحم كن كه قدر بهترين انسان اسمانيت را ندانستيم

جمعه بیستم 5 1391 1:13

ليله‌القدر شب ولايت است

...


ليله`‌القدر، شب ولايت است. هم شب نزول قرآن است، هم شب نزول ملائكه بر امام زمان است، هم شب قرآن و شب اهل بيت(عليهم‌السلام) است.
ليله‌القدري كه در اين ماه رمضان است و قرآن صريحا مي‌فرمايد: “ ليله‌القدر خير من الف شهر”؛ يك شب، بهتر است از هزار سي روز (هزار ماه)، بسيار مهم است. چرا اين قدر فضيلت را به يك شب دادند؟ زيرا بركات الهي در اين شب زياد است؛ نزول ملائكه در اين شب زياد است؛ اين شب، سلام است؛ “سلام هي حتي مطلع‌الفجر”؛ از اول تا آخر اين شب، لحظاتش سلام الهي است.” “سلام قولا من رب رحيم.” رحمت و فضل الهي است كه بر بندگان خدا نازل ‌مي‌شود. هم شب قرآن و هم شب عترت است. لذا سوره مباركه قدر هم، سوره ولايت است. شب قدر، خيلي ارزش دارد. همه ماه رمضان، شب‌ها و روزهايش ارزش والا دارد؛ البته ليله‌القدر نسبت به روزها و شب‌هاي ماه رمضان، خيلي فاخرتر است؛ اما شب‌ها و روزهاي ماه رمضان، نسبت به روزها و شب‌هاي بقيه سال، خيلي فاخرتر است. بايد قدر بدانيد. در اين روزها و در اين شب‌ها، همه بر سر سفره‌انعام الهي حاضريد. استفاده كنيد.(2)
در ماه رمضان... (در همه روزها و شب‌ها) دل‌هاي‌تان را هرچه مي‌توانيد با ذكر الهي نوراني‌تر كنيد، تا براي ورود در ساحت مقدس ليله`‌القدر آماده شويد؛ كه “ليله‌القدر خير من الف شهر؛ تنزل الملائكه والروح فيها باذن ربهم من كل امر.” شبي كه فرشتگان، زمين را به آسمان متصل مي‌كنند؛ دل‌ها را نورباران و محيط زندگي را با نور فضل و لطف الهي منور مي‌كنند. شب سلم و سلامت معنوي (سلام هي حتي مطلع الفجر) شب سلامت دل‌ها و جان‌ها، شب شفاي بيماري‌هاي‌ اخلاقي، بيماري‌هاي معنوي، بيماري‌هاي مادي و بيماري‌هاي عمومي و اجتماعي؛ كه امروز متاسفانه دامان بسياري از ملت‌هاي جهان، از جمله ملت‌هاي مسلمان را گرفته است! سلامتي از همه اين‌ها، در شب قدر ممكن و ميسر است؛ به شرطي كه با آمادگي وارد شب قدر بشويد.(3)

شب قدر، شب سلامت از بيماري‌هاست
شب قدر، شب شفاي بيماري‌هاي‌ اخلاقي، معنوي، مادي و بيماري‌هاي عمومي و اجتماعي است كه امروز متاسفانه دامان بسياري از ملت‌هاي جهان، از جمله ملت‌هاي مسلمان را گرفته است!
امروز كه خداي متعال اجازه داده است كه شما زاري، تضرع و گريه كنيد، دست ارادت به سوي او دراز كنيد، اظهار محبت كنيد، اشك صفا و محبت را از دل گرم خودتان به چشم‌هاي خودتان جاري كنيد. اين فرصت را مغتنم بشماريد؛ والا روزي هست كه خداي متعال به مجرمين بفرمايد: “ لاتجروا اليوم”، برويد، زاري و تضرع نكنيد، فايده‌اي ندارد “انكم منا لاتنصرون”. اين فرصت، فرصت زندگي و حيات است كه براي بازگشت به خدا در اختيار من و شماست؛ و بهترين فرصت‌ها ايامي از سال است كه از جمله آن‌ها ماه مبارك رمضان است و در ميان ماه مبارك رمضان، شب قدر! شب قدر هم در ميان اين سه شب است. طبق روايتي كه مرحوم محدث قمي نقل مي‌كند، سوال كردند كه كدام يك از اين سه شب (يا آن دو شب ‌بيست‌ويكم و بيست‌وسوم) شب قدر است؛ در جواب فرمودند:
چه‌قدر آسان است كه انسان، دو شب (يا سه شب) را ملاحظه شب قدر بكند؛ چه اهميت‌دارد بين سه شب مردد باشد، مگر سه شب چه‌قدر است؟ كساني بوده‌اند كه همه ماه رمضان را از اول تا آخر، شب قدر به حساب مي‌آوردند و اعمال شب‌قدر را انجام مي‌دادند! (4)
يك جمله كوتاه در باب اهميت ليله‌القدر عرض كنم؛ علاوه بر اين‌كه از جمله قرآني “ليله‌‌القدر خير من الف شهر” مي‌شود فهميد كه از نظر ارزشيابي و تقويم الهي، يك شب برابر هزار ماه است، در دعايي كه اين روزها مي‌خوانيم، براي ماه رمضان چهار خصوصيت ذكر مي‌كند: يكي تفضيل و تعظيم روزها و شب‌هاي اين ماه است بر روزها و شب‌هاي ماه‌هاي ديگر؛ يكي وجوب روزه در اين ماه است؛ يكي نزول قرآن در اين ماه است و يكي هم وجود ليله القدر در اين ماه است. يعني در اين دعاي ماثور، ليله‌القدر را عدل نزول قرآن در ارزش‌دادن به ماه رمضان مشاهده مي‌كنيم. بنابراين قدر ليله‌القدر را بايد دانست؛ ساعات آن را بايد مغتنم شمرد و كاري كرد كه ان‌شاءالله قلم تقدير الهي در شب‌هاي قدر براي كشور عزيز و آحاد ملت ما تقديري آن‌چنان كه شايسته مردم مومن و عزيز ماست، رقم بزند.(5)
منابع:
1. مقام معظم رهبري در ديدار با مسوولان و كارگزاران نظام جمهوري اسلامي، به مناسبت عيد سعيد فطر سال 1369 هجري شمسي
2. بيانات مقام معظم رهبري در ديدار علما، طلاب و اقشار مختلف مردم شهر قم به مناسبت سالگرد قيام نوزدهم دي
3. بيانات مقام معظم رهبري در جمع بسيجيان به مناسبت هفته بسيج سال 1376
4. بيانات مقام معظم رهبري در خطبه نمازجمعه تهران 26/10/1376
5. بيانات مقام معظم رهبري در نمازجمعه تهران 28/8/1386

پنج شنبه نوزدهم 5 1391 10:34

مبادا ليله القدرت سرآيد


گنه بر ناله ام افزون تر آيد


مبادا ماه تو پايان پذيرد


ولي اين بنده ات سامان نگيرد

پنج شنبه نوزدهم 5 1391 10:4

امشب شب دوم قدر شب بيست و يكم

امشب مولايمان به ملكوت علا پرمي كشد

امشب ديگر علي راحت مي شود

امشب فاطمه در جنان به علي مي پيوندد

امشب عرش به خود مي بالد

كه بلاخره علي از زمين به اسمان رفت

امشب زينب و حسين و حسن تنها شدند

امشب دوباره بانوي كربلا غم دوري را مزه كرد

امشب غم فراق پدر كام زينب را تلخ كرد

و زينب ..................................

براي سومين بار طعم تلخ جدايي را چشيد

 

پنج شنبه نوزدهم 5 1391 9:35
پنج شنبه نوزدهم 5 1391 1:51

وَ قَالَ [عليه السلام] مَا كُلُّ مَفْتُونٍ يُعَاتَبُ.

و درود خدا بر او ، فرمود : هر فريب خورده اى را نمى شود سرزنش كرد

پنج شنبه نوزدهم 5 1391 1:4

علي جان تو نباشي من چه كنم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

انها كه در مسجد كوفه بر فرق تو شمشير زدند

 

تورا نكشتند بلكه تمام عرش وفرش را به زير شمشير كشيدند

اي به قربان مظلوميتت

اي تنها ياور  يتيمان و فقيران و ضعيفان كوفه

 

مي داني كه همين ها سر دخترت را هم مي شكنند

خوب مي داني

چرا كه خود به انها رسيد تاشايد وقتي زينب بهاينشهر اسير امد

 

همانند تو مهربان باشند

با يتيمان حسين

ما انگار اين ها شاگردان خوبي نبودند

چون همين ها فرزندانت را ...............

چهارشنبه هجدهم 5 1391 18:33

امشب مولا در بستر افتاده

امشب مولا از يتيمان كوفه بي خبر است

 

امشب دل تنگ كودكان بي سرپرست كوفه است

 

امشب مولا خود مي داند كه ديگر از بستر بر نخيزد

چهارشنبه هجدهم 5 1391 18:29

در ظلمت شب نور جلي را كشتند

سر چشمه فيض ازلي را كشتند

جبريئل امين گفت به اواز جلي

از فرط عدالتش علي را كشتند

چهارشنبه هجدهم 5 1391 13:12

دروازه شهر علم بستند امشب

نظم دو جهان زهم گسستند امشب

بر سر نزني چرا كه با تيغ ستم

فرق سر مرتضي شكستند امشب

چهارشنبه هجدهم 5 1391 13:8

سلام اي بانوي مهربانم

 

سالها بود منتظر اين روز بودم

چهارشنبه هجدهم 5 1391 13:5
X