با ديدن تصاوير شهدا،به يك عكس خيره شد و ناگهان فرياد زد كه اين «هادي» من است. من با دستان خودم اين كلاه را برايش بافتم.
سالهاست عكسي از يك شهيد را در صفحات مختلف اينترنتي، وبلاگها، سايتها و حتي بر ديوارهاي شهرها ميبينيم. عكس شهيدي كه با لباس باراني آبي خود و كلاهي كه به گفته مادرش او براي فرزندش بافته است، از مظلوميت شهدايمان در دل صحراهاي جنوب سخن ميگويد.
به گزارش ايسنا، هادي ثناييمقدم يازدهم تيرماه 1351 در شهرستان لنگرود بدنيا آمد. اين نوجوان بسيجي روز 23 ديماه سال 1365 در منطقه عملياتي «شلمچه» به شهادت رسيد اما پيكرش هيچگاه بازنگشت. همرزمان او از نحوه شهادتش بر اثر اصابت مستقيم تير ميگويند يادآور ميشوند كه هادي به همراه تعداد زيادي از شهدا به كنار جاده انتقال داده شد. پارچه سفيد به همراه چوبي در كنار او قرار داده شد تا آمبولانسها راحت او را پيدا كنند و به عقب برگردانند. آنها از آن محل دور شدند، آمبولانسها تعدادي از شهدا را به سمت پشت خط آورد ولي خبري از پيكر هادي نبود.
تا به امروز كسي نفهميده است بر سر پيكر شهيد هادي ثناييمقدم چه آمده است؟. عدهاي ميگويند احتمال دارد گلوله خمپارهاي به كنار پيكرش خورده و او را در زير خاك پنهان كرده و همين امر باعث شده است كه آمبولانسها او را پيدا نكنند.
سالها از اين ماجرا گذشت و از هادي تنها يك مزار خالي در شهرمان باقي ماند. در يكي از روزها مادر شهيد به زيارت مزار فرزندش به گلزار شهدا ميرود و پس از دعا و فاتحه از جاي خود بلند ميشود. ظاهرا در گلزار شهدا، نمايشگاه عكسي از شهداي كشورمان برپا بوده است. مادر شهيد ثناييمقدم به تصاوير شهدا نگاه ميكند و به يك عكس خيره ميشود و ناگهان فرياد ميزند اين هادي منه.... اين هادي منه... .
خانوادههاي شهداي حاضر در گلزار شهدا دور او جمع ميشوند. كسي نميدانست چه اتفاقي افتاده است. مادر شهيد به سمت مسئول نمايشگاه ميرود و ميگويد اين عكس را از كجا آوردهايد؟، چه كسي اين عكس را گرفته است؟ آنها نميدانستند صاحب اين عكس و عكاس آن كيست. اما مادر شهيد ميگويد: اين هادي منه... من با دستان خودم اين كلاه را براي او بافتم. اين هادي منه.....