امام صادق(ع)-شهادت
جگري شعله شد و سوخت و خاكستر شد
شمع خاموش شد از باد و گلي پرپر شد
باز هم زهر نشست و بدني گشت كبود
باز ياسي به زمين ريخت و نيلوفر شد
مو سفيدي به زمين خورد و به او خنديدند
پيرمردي ز نفس ماند و كماني تر شد
خانه ي سوخته را بار دگر سوزاندند
باز تكرار غم آتش و دود و در شد
همه بر مركب و من در پي شان روي زمين
بين اين آه فقط ناله ي من مادر شد
دست من بسته و از داغ غمت افتادم
ياد دستت كه به دنبال علي پرپر شد
ياد دستان يتيمي كه به اميد پدر
بين زنجير ترك خورد و كمي لاغر شد
گوشواره، گلِ سر رفت ز يادش اما
در عوض روضه ي او غارت انگشتر شد
×××
براي دريافت صوت اين شعر توسط حاج مهدي ميرداماد اينجا را كليك كنيد