مردم ايران اشتراكات زيادي در زمينه هاي گوناگون با يكديگر دارند و اين زمينه هاي مشترك را در قالبهاي زماني و مكاني زيادي با وحدت به هم گره زده اند؛ مثلا همين راهپيمايي 22 بهمن كه گذشت و همه ديدند و يا در عاشورا و تاسوعاي حسيني...
همه با ديدگاه ها و سلايق و ظواهر مختلف در كنار هم ديده مي شوند و اين را مي توان در اعجاز انقلاب اسلامي و دم مسيحايي امام روح الله خميني جستجو كرد و يافت.
وقتي كه اين شور و شعور را در گفتمان و ظاهر افراد مي بينيم، سرشار مي شويم و خدا را شكر مي گوييم كه چه نعمت هايي داريم اما بعضا قدرشان را نمي دانيم و به راحتي ناشكري مي كنيم. نعمت جمع بودن، در كنار هم بودن، حس محبت به هم داشتن، ياري رساندن به يكديگر، حفظ دستارودها و پيشبرد آرمان ها و خيلي موارد خوب را دقيق ملاحظه مي كنيم.
اما گاهي از سر غفلت و يا درگير عادات بد روزانه شدن خودمان را از اين خوبها دور ميكنيم. مثلا در همين فضاي مجازي بعضي از ما! هنگامي كه مطلبي مي خوانيم كه با سلايق مان نمي سازد به شدت به نويسنده آن مي تازيم و حتي بدترين الفاظ را نثارش مي كنيم و اگر طرف مقابل هم صبر نداشته باشد، جوابي بد مي دهد و تخريب آغاز مي گردد و هيچ كدام به جايي نمي رسند. و يا مطلب خوبي را متوجه نشديم و نظراتي انحرافي ميدهيم كه اصل مطلب فراموش شده و...
چرا ما كه با هر ظاهر و عقيده و سليقه اي هستيم، و دقيقا همه ما ادعاي «اعتقاد به ولايت» را در جلوي دوربين ها و در جمع ها و در نوشته ها و تريبون ها داريم، به راحتي همديگر را مي زنيم و يا طرد مي كنيم؟!
آيا بهتر نيست كه اين «معتقدان به ولايت فقيه» در تمام ابعاد زندگي، امام خود را الگو و سرمشق قرار دهند؟!
و آيا نبايد براي «سبك زندگي» از بيانات گهربار امام بهره جست و آنها را در زندگي جاري ساخت؟!
مي دانم كه همه ما جواب سوالات را مي دانيم، تنها خودمان را سرگرم دنيا كرده ايم.
به قول حافظ «تو خود حجاب خودي حافظ از ميان برخيز»