آويني با اشاره به شخصيت مخملباف مينويسد: آدمي مثل او هرگز به جواب نخواهد رسيد. شكاك است، اما اين شك را مقدمهي رسيدن به يقين و بعد هم قطعيت و قاطعيت قرار نميدهد. فقط شك ميكند و ديگران را به شك مياندازد و بعد هم رهايشان ميكند، چرا كه خودش هم به جواب نرسيده است.
و در ادامه مينويسد: "وقتي كه به سينماي مخملباف ميروي بايد قبول كني كه يك ساعت و نيم از زندگيات را در يك فضاي آكنده از بدخلقي، عصبانيت، ظاهرگرايي، ترديد، نيهيليسم مزمنِ بدخيم، سياهانديشي، سرگرداني و عوامفريبي سر كني.
"سيد شهيدان اهل قلم و تفكر"، معتقد است مخملباف هنوز در اصول اعتقاداتش دچار شك و ترديد است: "كسي كه بر سر عدالت مشكل دارد بايد بداند كه پاي عقل او در مسئلهي جبر و اختيار ميلنگد؛ بگذريم از آنكه اصلاً جاي مباحثه و حل مسائل فلسفي در سينما نيست. كسي تا به قطعيت نرسيده است نبايد فيلم بسازد و اگر هم فيلم ميسازد تا طرح مسئله كند، بايد داستاني را طراحي كند كه در طول آن، در متن وقايع و ارتباط ميان افراد، اين مسئله وجود پيدا كند. از زبان قاضي فيلم «نوبت عاشقي» ميشنويم كه: "قضاوت به درد كسي ميخورد كه به نتايج عمل مجرم فكر ميكند نه به دلايلش". و درست خود آقاي مخملباف هم به همين درد مبتلاست."
آويني كه نميدانست كار به جايي برسد كه روزگاري محسن مخملباف به عنصر دستساز آگهي براي صهيونيستها تبديل شود، در ادامه اين يادداشت او را مدافع ليبراليسم جنسي معرفي كرده و مينويسد: "در جامعهاي كه «جبر موقعيت و شرايط» بسياري از جوانان كشور را وا داشت تا خود را براي آزادي فدا كنند، جبر همان موقعيت و شرايط بچه مسلمان ديگري را هم وا داشت تا خط بطلان بر هرچه داشت بكشد و در صف اصحاب هربرت ماركز و پوپر از ليبراليسم جنسي دفاع كند! به راستي از «جبر محيط» چه كارها كه برنميآيد!"