ناباوري حضرت زينب از خيانت كوفيان:
چگونه مي توانيد خون پاك پسر خاتم نبوت و معدن رسالت را بشوييد؟!
كسي كه سرور جوانان بهشت و پناهگاه نيكان در پيش آمدهاي ناگوار و جايگاه امن نور الهي و رهبر بزرگ شما بود.
شقاوت و بدبختي كوفيان در گفتار حضرت زينب:
بدانيد كه گناهي زشت مرتكب شده ايد ، از رحمت خدا دور باشيد و نابود گرديد ،
چرا كه تمام كوشش ها را تباه ساختيد و دست هايتان خال يو معامله تان پر زيان گشت
و گرفتار خشم خدا شديد و در نهايت سكه ي خواري و بدبختي به نام شما زده شد.
ابراز تاسف و تاثر حضرت زينب از جنايتي كه كوفيان مرتكب شدند:
واي بر شما مردم كوفه! آيا مي دانيد چه جگري از رسول خدا پاره كرديد؟
و چه افراد با عفت و حيايي را از حرم پيامبر بيرون كشانديد؟
و چه خون گرانبهايي را از پيامبر بر زمين ريختيد؟
و در برابر رسول خدا چه هتك حرمتي كرديد؟
به يقين كاري كرديد بسيار زشت و ناروا.
آيا تعجب مي كنيد كه آسمان به خاطر اين عملتان خون ببارد؟
اما بدانيد كه شكنجه روز رستاخيز سنگين تر است و كسي به ياري شما نخواهد شتافت
فرمايش امام سجاد به حضرت زينب پيرامون مردم كوفه:
اي عمه! بر خود سخت نگير! اگر اين مردم قصد فهميدن داشتند از همان حوادث گذشته بر آينده خود عبرت ها مي گرفتند...
خطاب ستايش آميز امام سجاد به حضرت زينب بعد از اتمام خطبه:
آنگاه كه خطبه حضرت زينب به پايان رسيد با ستايش امام سجاد روبرو شد كه به ايشان فرمود:
شكر خدا ، تو از دانشي بهرمند هستي كه با تعليم و تعلم عادي به دست نمي آيد و از فهم و درك بالايي برخوردار هستي.
عكس العمل اهالي كوفه پس از تمام شدن خطبه حضرت زينب:
راوي مي گويد: به خدا سوگند ، مردم را ديدم كه با حالتي عجيب مي گريستند و انگشتانشان را از روي پشيماني به دندان گرفته بودند و مي گزيدند و پيرمردي را ديدم كه
كنارم ايستاده بود و آنچنان مي گريست كه ريشش تر شده بود و مي گفت:
پدر و مادرم فداي شما! پيرانشان برترين پيرها و زنانشان برتري زنان و جوان هايشان برترين جوان ها و دودمان شان ، دودماني بزرگوار است.
محل بازداشت حضرت زينب و سايز اسراي اهل بيت در كوفه:
در سياه چال دارالاماره " مقر حكومت عبيدالله بن زياد "
حالت حضرت زينب هنگام ديدن دارالاماره:
وقتي نگاه خسته حضرت زينب به دارلاماره فاتاد ، غم و اندوه وجودش را فرا گرفت و او را آزرده ساخت
چرا كه دارالاماره زماني مركز فرمانروايي پدرش علي و عزت و كرامتش و تداعي كننده زمان فرمانروايي پدرش بود.