يادگار برادر
عبدالله
امانت
كوچك ترين فدايي
با پا ي خودامد
عمه چرا عمو م تنهاست .
صداي (هل من ناصر .......)بلند است
او كمك مي خواهد
مي دود
عمه اورا مي گيرد
كجا مي روي نورچشم من
تو يادگار برادرم حسن هستي
باز صداي
(هل من ناصر ....)
ديگر تاب ندارد
عمه را كنار مي زند
و خودرا مانند شيري به صيد مي رساند
شمشير بلند است
مي خواهد فرود بيايد
عبدالله دستان خود را سپر مي كند
واي من
چقدر شبيه عمويت عباس شدي .