نويسنده: حسن نجفي
علت نامگذاري:
ترويه در لغت به معاني زير آمده است :
سيراب كردن ، سيراب گردانيدن ، كسي را بر روايت شعر داشتن ، در كاري انديشه كردن انديشيدن ، در كار و نگريستن پايان آن را و تعجيل نكردن در جواب (لغت نامه دهخدا)
در علل الشرايع در سر ناميدن اين روز به ترويه حديثي از امام صادق عليه السلام كه راوي مي گويد: از حضرت پرسيدم چرا روز ترويه را روز ترويه ناميده اند؟
حضرت فرمود: زيرا در عرفات آب نبود و حاجي ها روز هشتم ذي حجه از مكه آب برمي داشتند و به عرفات مي بردند و برخي از ايشان به بعضي ديگر مي گفتند: تروّيتم، تروّيتم (سيراب شديد، سيراب شديد) لذا به خاطر هيمن، روز هشتم را روز ترويه ناميدند. (1)
باز نقلي ديگر آمده است كه زماني كه ابراهيم عليه السلام مأمور شد خانه كعبه را بسازد مكان آنرا نمي دانست در نتيجه خداوند جبرئيل سلام الله عليه را نازل كرد تا مكان خانه را براي ابراهيم مشخص كند و خداوند تعالي پايه هاي كعبه را از بهشت نازل فرمود و حجرالاسود نيز نازل شد. سپس ابراهيم براي كعبه دو در قرار داد، دري در سمت مشرق و دري در سمت مغرب كه مستجار ناميده مي شود. وقتي ساخت كعبه به اتمام رسيد ابراهيم و اسماعيل حج بجا آوردند و جبرئيل در روز هشتم ذي حجه (روز ترويه) بر آن دو نازل شد و گفت برخيزيد و آب جمع آوري كنيد، چون در زمين عرفات آبي وجود ندارد. بهمين دليل اين روز، روز ترويه (يعني ذخيره كردن آب) ناميده شد. سپس ابراهيم گفت پروردگارا اين شهر را محلي امن قرار بده و اهل آن را از ميوه ها بهره مند كن...(سوره ابراهيم/35)
امام صادق (عليه السلام) فرمود: منظور از بهره مندي از ثمرات، ثمره قلوب يعني محبت مردم و تمايل آنها نسبت به مكه است تا بسوي آن بروند.(2)
همانطور كه آشكار گرديد وجه تسميه يوم الترويه يا روز ترويه در كلام امامان معصوم برداشتن و ذخيره نمودن آب در روز هشتم ذي حجه مي باشد.
از ابن عباس نقل شده كه حضرت ابراهيم عليه السلام در خواب ديد كه فرزندش را سر مي برند. فأصبح بروي يومه أجمع «پس صبح بيدار شده و همه آن روز را مي انديشيد» كه آيا خواب او امري است از جانب خدا يا نه؟ از اين رو آن روز ترويه ناميده شد، پس لز آن در شب دوم در خواب ديد فلّما أصبح عرف أنّه من الله «چون صبح شد دانست كه آن از جانب خداست» از اين رو آن روز عرفه ناميده شد.(3)
پی نوشت :
1-علل الشرایع ج 2 ص 399 باب 171
2-قصص النیاء ص 193
3-صحیفه سجادیه ترجمه و شرح فیض الاسلام ص 322