"تراشيدن ديوار با زبان روزه"
بچهها گفتند حاج آقا اجازه بده الله اكبر بگوييم و از شما حمايت كنيم. اما ايشان گفت آنها با من كار داشتند نه شما. هيچكس هيچي نگويد. بچهها گريه ميكردند. وقتي لباسشان را در آوردند خطهاي شلنگ روي بدن و صورت و حتي سرشان بود
آنچه كه ميخوانيد قسمتي از خاطراتي در ماه مبارك رمضان و اسارت در زندانهاي بعث عراق از زبان يك آزاده بزگوار و چند خاطره كوتاه ديگر.
بچهها گفتند حاج آقا اجازه بده الله اكبر بگوييم و از شما حمايت كنيم. اما ايشان گفت آنها با من كار داشتند نه شما. هيچكس هيچي نگويد. بچهها گريه ميكردند. وقتي لباسشان را در آوردند خطهاي شلنگ روي بدن و صورت و حتي سرشان بود. آن شب گذشت. صبح فردا در برنامه آزاد باش، يكدفعه ديدم حاجآقا ميدوند. براي همه سوأل شده بود كه چه اتفاقي افتاده؟
جمشيد ايماني از اسراي دوران دفاع مقدس در عراق با داشتن 23 سال سن در مرحله دوم «عمليات بيتالمقدس» در شلمچه به اسارت دشمن در آمد و مدت 9 سال را در زندانهاي بعثي عراق سپري كرد. اين آزاده دوران دفاع مقدس در خصوص نحوه گذران ماه مبارك رمضان در دوران اسارت در گفتوگو با خبرنگار ايثار و شهادت باشگاه خبري فارس «توانا» اظهار داشت: اسراي ايراني روزهاي آخر هفته تمام سال را سعي ميكردند به طور مخفيانه روزه بگيرند تا براي ماه مبارك رمضان آمادهتر شوند، حتي قبل از ماههاي رجب و شعبان اسراء از همديگر حلاليت ميطلبيدند و با كمك يكديگر براي استقبال از ماه رمضان برنامهريزي ميكردند.
اقامه نماز جماعت در تمام روزهاي سال دوران اسارت ممنوع بود
وي با اشاره به اينكه اقامه نماز جماعت در دوران اسارت ممنوع بود، گفت: علاوه بر روزه گرفتن، نماز جماعت هم ممنوع بود اما اسرا به طور مخفيانه در دستههاي كوچكتر نماز جماعت اقامه ميكردند و با نگهداري غذاي شب براي سحر، روزه ميگرفتند.
اين آزاده دفاع مقدس با پرداختن به مراسم شبهاي قدر در زندانهاي بعثي عراق تصريح كرد: براي اينكه كمبود قرآن در زندانها جبران شود، اسرايي كه سواد كافي داشتند، آيات قرآن را بر روي كاغذهاي سيگار مينوشتند تا ساير اسراء بتوانند قرآن تلاوت كنند و اينگونه، اسراء قبل از اذان مغرب به همراه خواندن قرآن و دعاي آن روز به استقبال نماز و افطار ميرفتند و با وجود مخالفت عراقيها مراسم شبهاي قدر هم به طور مخفيانه برگزار ميشد.
*افطاري هر اسير 5 قاشق برنج بعد از 18 ساعت روزهداري بود
ايماني گفت: يك روز قبل از افطار به ما گفتند غذا «باميه» است و ما بسيار خوشحال شديم، چرا كه قند بدن ما كم شده بود و تا زمان افطار خدا را شاكر بوديم كه غذاي مورد علاقه ما پخته شده است؛ هنگام افطار غذاي آبكي همانند آبگوشت براي ما آوردند و زماني كه پرسيديم باميه چه شد، گفتند: اين غذا اسمش باميه است و عراقيها به اين نوع غذاها باميه ميگويند.
وي خاطرنشان كرد: غذاي اسرا براي افطار در داخل ظرفي به نام «قسوه» ريخته ميشد و هر 8 تا 10 نفر داراي يك قسوه بودند كه 5 قاشق برنج سهم هر يك از اسرا بود؛ هر چند آب رب و مقداري لپه به عنوان خورشت با غذا داده ميشد و برخي از اسراء همين وعده غذايي را در داخل قوطي كنسرو ميريختند تا اينكه براي روز بعد سحري داشته باشند تا بتوانند روزه بگيرند.
راوي ؟
*******
فراري كه موفق نبود
اگركسي فرارمي كردويا درفرارموفق نمي شد، جور موفقيت وعدم موفقيتتش را همه بايد مي كشيديم. يكي از بچه ها همين كاررا كردوهنگام رد شدن ازسيم خاردارگيرافتاد.دست بزن عراقيها روي بچه ها به كار افتاد. آن روزكه جمعه هم بود، چنان به همه سخت گذشت كه ازطرف بچه ها، به (جمعه سياه) لقب گرفت.
راوي:صادق علي ترك- دورود
********
فراروتونل مرگ
جمعه بود؛ 23/10/68 با صداي يك تيرهمه ازجا پريديم وازپنچرة آسايشگاه، بيرون را تماشا كرديم يكي ازبچه ها راگرفته بودند. اوازبرادران سپاه بود كه درهنگام فراردستگيرشده بود. چيزي نگذشت كه كلاه قرمزهاي عراقي ريختندند درآسايشگاه.آنها همه را به دسته هاي پنچ نفري تقسيم كردند وبا تشكيل يك تونل مرگ، همه را گرفتند زير كتك.
ما به ايستادن سربازان روبه روي هم، به طوري كه يك كوچه تشكيل شود، تونل مرگ مي گفتيم. همه بايد ازاين تونل مي گذ شتند وهريك به فرا خور روزي خود، بهره اي ازآن خوان پربركت! مي برد.
راوي:محمد زينعلي-مرد آباد
********
فراردوستان
دونفرازدوستانم، ازاردوگاه موصل فرار كردند. چون من درآسايشگاه بودم وازطرفي نيز جلودرورودي وخروجي ميخوا بيدم، متهم شدم كه باآنها ياهمكاري كرده ام، يااززمان فرارشان اطلاع داشته ام. مرادريك گوني كردندوشروع كردند به زدن.بعد ازمدتي گوني را برداشتند وتا مي توانستندبه كف پايم كابل زدندكه درنتيجه،اعصابم لطمه ديد.
راوي: يوسف يساري
منبع: عصر انتظار
تبيان