معجري را كه خريدي همه اش سوخت پدر
گيسواني كه تو ديدي همه اش سوخت پدر
بعد تو خيمه ي مان سوخت و خاكستر شد
آن طنابي كه بريدي همه اش سوخت پدر
جگرزخمي تو در اثر يك نيزه
تا به گودال رسيدي همه اش سوخت پدر
زير سم ها چقدر له شده اي اين بدنت
مثل قالي كه خميدي همه اش سوخت پدر
چشم هاي من و اين مردمك بي سويم
مثل يك سنگ حديدي همه اش سوخت پدر
سر تو بر سر نيزه به درون اين شهر
به روش هاي جديد همه اش سوخت پدر
مو هفتاد و دو سر از كرم شمس سَما
به زمانهاي مديدي همه اش سوخت پدر
يا رقيه مددي