روز ي كه عمر بن سعد با 6000يا 9000نفر سرباز به كربلا رسيد
«حي علي العزاي» خدا مي رسد به گوش
بايد لباس مشكي خود را به تن كنيم
يعقوب خون جگر شده ي چشم من بيا
گريه براي غارت يك پيرهن كنيم
و اينك امشب ....
به اميدي مشك اب را به دست گرفت
نزد عمو امد
عموي من پهلوان
عموي من يل
عموي من عباس
چقدر اميدوار بود دخترك
مشك را به عمو داد
عمو اب بياور
چشم عزيز عمو
و عمو رفت ...................
نمي دانم را دگر نيامد ....
نكند راه را گم كرده باشد
پس چرا پدر عمود خيمه اش را كشيد
حرثمه مى گويد:
چون از جنگ صفين همراه على عليه السلام برگشتيم ، آن حضرت وارد كربلا شد. و در آن سرزمين نماز خواند. آن گاه مشتى از خاك كربلا برداشت و آنرا بوئيد سپس فرمود:
وقتى حرثمه به نزد همسرش كه از شيعيان على عليه السلام بود بازگشت ماجرائى را كه در كربلا پيش آمده بود براى وى نقل كرد، و با تعجب پرسيد: اين قضّيه را على عليه السلام از كجا و چگونه مى داند؟
حرثمه مى گويد: مدتى از ماجرا گذشت . آنروز كه عبيدالله بن زياد لشگر بجنگ امام حسين عليه السلام فرستاد، من هم در آن لشگر بودم .
هنگامى كه به سرزمين كربلا رسيدم ناگهان همان مكانى را كه على عليه السلام در آنجا نماز خواند و از خاك آن برداشت و بوييد ديدم ، و شناختم و سخنان على عليه السلام به يادم افتاد.
لذا از آمدنم پشيمان شده ، اسب خود را سوار شدم و به محضر امام حسين عليه السلام رسيدم ، و بر آن حضرت سلام كردم و آنچه راكه در آن محل از پدرش على عليه السلام شنيده بودم ، برايش نقل كردم امام حسين عليه السلام فرمود:
آيا به كمك ما آمده اى يا به جنگ ما؟
گفتم : اى فرزند رسول خدا! من به يارى شما آمده ام نه به جنگ شما!
امّا زن و بچّه ام را گذارده ام و ازجانب ابن زياد برايشان بيمناكم . امام حسين عليه السلام اين سخن را كه شنيد فرمود:
حال كه چنين است از اين سرزمين بگريز كه قتلگاه ما را نبينى و صداى ما را نشنوى . بخدا سوگند! هر كس امروز صداى مظلوميّت ما را بشنود و به يارى ما نشتابد، داخل آتش جهنّم خواهد شد.
منبع : بحارالانوار ج 44 ص 255.
زمين كربلا كه باشي، دشت داغديده ي تو ديگر جاي ماندن نيست . . .
خيمه هاي سوخته، زنان و كودكان غارت شده . . .
اين جماعت به كاروان اسرا بيشتر مي مانند تا اهل بيت پيامبر خدا(صلي الله عليه و آله) . . .
همه را بر شتر ها سوار مي كنند؛ مقصد كوفه است . . .
اسيران را از كنار قتلگاه شهدا عبور مي دهند. بدن هاي عريان، آه بر دل كاروان مي نشاند . . .
زينب (سلام الله عليها) شكايتش را به جدش مصطفي(صلي الله عليه و آله) مي برد؛ به مادرش زهرا(سلام الله عليها)، و پدرش علي مرتضي (عليه السلام)، به حمزه سيد الشهدا(ع) . . .
” يا جدّا، اين حسين(عليه السلام) است كه روي خاك افتاده و باد، خاك بيابان را بر تنش مي پاشد . . .”
وقعه الطف؛ ص ۲۵۹
امروز روز ورود
اقا و ارباب بي كفن به زمين كربلا ست
بند هشتادو دوم
اين بند براي
رفع درد حلق است
براي عزيزاني كه گوينده و مداح هستند
و براي قاريان قران خوب است
و اينك امشب .......
اولين ملاقاتش با حسين بود .سينه اش سپر بود با 1000نفر ادم .
ادم بود .
دستور داشت بر حسين سخت بگيرد .
راهي برو كه نه به كوفه برسد نه به مدينه .
حسين كه گفت مادرت به عزايت بنشيند ،سكوت كرد،يك سكوت مجات بخش ،احترام كرد.
مي دانست مادر او فاطمه است .
در شرايطى كه پس از مسلم بن عقيل ، هانى بن عروه ، و قيس بن مسهر نيز به شهادت رسيده بودند كاروان امام حسين (ع) به منزل (( ثعلبيه )) رسيد و براى استراحت و بررسى اوضاع و كسب اطلاع ، در آنجا توقف كرد. ابومخنف به نقل از عبدالله بن سليم و مذربن
المشمعل ، روايت كرده است كه اين دو اسدى گفته اند كه : ما چون حج خويش را به پايان برديم ، براى آنكه به سرعت به حسين بن على (ع) برسيم و از احوال و اخبار وى جويا شويم ، با شتاب تمام مكه را ترك كرديم و در منزل زرود به آن حضرت و يارانش رسيديم. در همين حال ، مردى كوفى را ديديم كه چون از نزديك كاروان امام حسين (ع) عبور كرد ، راه خويش را تغيير داد تا حسين بن على را ديدار نكند. چون چنان ديديم ، به سراغ او رفتيم و چون دريافت كه ما هم چون از بنى اسديم ، اخبار كوفه را بيان كرد و گفت من در حالى كوفه را ترك كردم كه مسلم و هانى را كشته بودند و اجساد ايشان را در بازار مى كشيدند. عبدالله و مذر افزوده اند كه چون اين اخبار را كسب كرديم ، به سوى كاروان امام حسين (ع ) بازگشتيم و با آنان روانه شديم ، اما تا زمان رسيدن به ثعلبيه و توقف امام در آنجا ، سخنى درباره آنچه شنيده بوديم به زبان نياورديم. در منزل ثعلبه چون امام فرود آمد نزد ايشان رفته و گفتيم كه اخبارى از كوفه داريم ؛ اگر مى خواهيد در حضور همه بيان كنيم ، اگر هم مايليد در خلوت بگوييم. امام پاسخ داد كه : من از همراهان خويش چيزى را نهان نمى سازم. پس آنچه را شنيده بوديم به زبان آورديم. امام چون اخبار شهادت مسلم و هانى را شنيد ، فرمود ، انالله و انااليه راجعون.
به روايت بعدى ابو مخنف ، امام پس از توقف كوتاهى در ثعلبيه ، حركت به سوى كوفه را ادامه داد ، تا به منزلى به نام (( زباله )) رسيد. در اين منزل ، مجددا خبر شهادت مسلم بن عقيل و هانى بن عروه و عبدالله بن بقطر ، يا قيس بن مسهر ، را توسط پيك محمد بن اشعث ، يا عمر بن سعد ، دريافت كرد. واضح است كه اگر برادران مسلم و شخص امام ، چه به انديشه انتقام و چه به اميد برخوردار شدن از يارى كوفيان به سوى اين شهر پيش مى رفتند ، رسيدن خبر شهادت قيس بايد به تمام آن انديشه ها و اميدها خاتمه مى داد. شهادت قيس در واقع صريح ترين و استوارترين بينه و حجت بود بر پايان هرگونه اميدى به بيدارى غيرت و وجدان كوفيان. پس به همين دليل بود كه چون امام بر آن بود تا از اين زمان به بعد ، هدف اصلى خويش در ادامه مسير به سوى كوفه ، يعنى استراتژى شهادت را به اجرا گذارد ، بنابراين بى درنگ تمامى كسانى را كه همراهش بودند ، فراهم ساخت و خطاب به آنان گفت :
بسم الله الرحمن الرحيم.
اما بعد: خبر دلخراش مسلم بن عقيل و هانى بن عروه و عبدالله بن بقطر به ما رسيده و معلوم شده است كه شيعيان ، ما را وانهاده اند. اكنون هر كدام از شما دوست داريد كه همراهى با من منصرف شود ، بر او حرج و سرزنشى نيست.
پيش از اين در تحليل و تعليل ريشه هاى عزيمت امام حسين (ع) به سوى كوفه ، گفتيم كه بى گمان امام حسين (ع) از ماهيت كوفه و كوفيان آگاهى افزون ترى از ناصحان خويش در مكه داشت. همان جا اشاره كرديم كه معرفت به ماهيت كوفيان ، گر چه عميق بود و ريشه دار ، اما رسيدن انبوه نامه ها از سوى مردم كوفه ، حجت را براى امام تمام مى كرد و مانع از آن مى شد تا آن حضرت به استناد آنچه مى دانست و واقعياتى كه از آن وقوف داشت ، عزيمت به سوى كوفه را وانهد و به اندرزهاى محمد بن حنفيه ، عبدالله بن مطيع ، عبدالرحمن بن حارث ، ابن عباس ، عبدالله بن جعفر و فرزدق شاعر تسليم گردد.
بديهى است كه اگر دعوت كوفيان و حجتى را نامه هاى ايشان در پيش روى امام قرار داده بود ، علت تامه عزيمت امام به سوى كوفه بشماريم ، طبعا با رسيدن اخبار كوفه در منزل ثعلبيه ديگر موجبى براى ادامه حركت به سوى كوفه باقى مى ماند و لازم بود كه امام پيش از رسيدن به حوزه حكومت عبدالله بن زياد و قرار گرفتن در محاصره قواى حربن رياحى ، مسير خويش را تغيير داده و عازم ديارى ديگر گردد. واقفيم كه امام چنين نكرد و كوتاه زمان پس از توقف در ثعلبيه مسير خويش را به سوى كوفه ادامه داد. در صورتى كه فرض كنيم تا زمان رسيدن خبر شهادت مسلم و هانى به امام ، آن حضرت به وفادارى كوفه و كوفيان نيز باور داشت. و چنين تصور مى كرد كسانى كه بر پدر و برادرش ستم كرده ، اكنون تحولى جدى يافته اند و مى توان به يارى آنان و وفاداريشان دل بست ، طبعا با دريافت اخبار كوفه ، همه آن گمان نيز از ميان رفته بود و از زاويه اين فرض نيز ادامه مسير به سوى كوفه معنايى نداشت. بنابراين باز هم جاى پرسشى ديگر است كه به راستى در شرايطى كه تمامى دلايل ظاهرى براى عزيمت امام به سوى كوفه از ميان رفته بود ، چرا امام همچنان راه خويش به سوى شهرى ادامه داد كه همه آگاهيهاى تاريخى وى ، تمام نصيحت ناصحان و سرانجام شهادت مسلم و هانى ، حكايت از آن داشت كه نه تنها ديگر به مردمش اميد و حمايتى براى مقابله با يزيد نمى رود ، بلكه ساكنانش شمشير آخته اموى اند براى از ميان برداشتن فرزند على (ع) و فاطمه ؟
اگر در پاسخ اين پرسش به گزارش ابو مخنف و سلسله راويان او اعتماد كنيم ، بايد بگوييم كه امام على رغم دريافت اخبار كوفه ، چون برادران مسلم بن عقيل را بر ادامه مسير براى گرفتن انتقام خون برادر خويش مصمم يافت.
لاجرم تن به خواسته آنان داد و روانه شهرى شد كه از پيش معلوم بود كه در آنجا نه امكان ستاندن انتقام مسلم وجود دارد و نه امكانى براى نجات از قتل عام كاروانيان همراهش.
بيگمان تبيين شالوده ادامه مسير امام به سوى كوفه بر بنياد خواسته برادران مسلم بن عقيل ، تبيينى است سست و عارى از توانايى براى عزمى به آن بزرگى و گامى به آن بلندى. با پذيرفتن اين تبيين لاجرم بايد گفت كه :
1. امام به جاى پيشوايى همه همراهان خويش و در شرايطى كه همه دلايل و شواهد ، حكم مى كرد كه از ادامه راه ، جز شهادت و اسارت نصيبى وجود نخواهد داشت ، خرد خويش را به احساسات برادران مسلم سپرد.
2. امام با تسليم به خواسته برادران مسلم و در حالى كه معلوم بود سرنوشت او و همراهانش به كجا منتهى خواهد شد ، زندگى و حيات تمامى ياران خويش را نيز با احساسات چند تن از ياران خود پيوند زد و به خويشتن اجازه داد تا مصلحت بقيه اعضاى كاروان را فداى احساسات برادران مسلم كند. حتى بر فرض اگر بتوان گفت كه امام پس از شنيدن خبر شهادت مسلم بن عقيل ، نمى بايد از موضع قصاص او به سهولت چشم پوشيد لازم بود تا درخواست برادران او را ناديده نگيرد ، اما با اين مبنا نيز آنچه بر عهده امام بود ، تصميم حركت خويش با برادران مسلم به سوى كوفه بود ، نه همراه كردن مردان و زنان و كودكانى كه از پيش معلوم بود كه در برابر سپاه كوفه ، هيچ گونه قدرت و دفاعى جدى از خويشتن را ندارند.
اگر توجه كنيم كه ياران امام چگونه در زمانى كوتاه و على رغم تمام مراتب شجاعت و ايثار به سرعت در مقابل سپاه كوفه شكست خوردند و قتل عام گشتند ، ترديدى نمى توان داشت كه از همان آغاز ، هم بر امام و هم بر برادران مسلم و هم بر تمام همراهان ديگر امام كه با انگيزه شهادت و فريادى تاريخى عليه ستم رهسپار كوفه مى شدند ، معلوم بود كه ستاندن انتقام خود برادران مسلم ناميسر و غير قابل دسترس است. آيا به راستى امام نمى دانست كه سپاه وى توان دوام در مقابل سپاه كوفه را دارد و نه قدرت تحقيق آروزى برادران مسلم را؟
محرم الحرام، ماهي است كه ما را به ياد شهادت اباعبدالله الحسين(ع) مياندازد اما در اين ماه شاهد وقايع ديگري نيز هستيم كه از آن جمله ميتوان به اجابت دعاي حضرت زكريا و آزاد شدن حضرت يوسف(ع) اشاره كرد.
نخستين روز از ماه محرمالحرام، روزي است كه دعاي زكرياي نبي عليهالسلام به اجابت رسيد و خداوند متعال در حالي كه زكريا سنين پيري را سپري ميكرد فرزندي به نام «يحيي» را به او بخشيد.
به همين بهانه، گذري بر تفسير آيات 38 تا 41 سوره مباركه «آل عمران» از تفسير نمونه آيتالله مكارم شيرازي داشتهايم كه به بيان جريان چگونگي اجابت دعاي حضرت زكريا(ع) پرداخته است.
«هُنَالِك دَعَا زَكرِيَّا رَبَّهُقَالَ رَب هَب لى مِن لَّدُنك ذُرِّيَّةً طيِّبَةًإِنَّك سمِيعُ الدُّعَاءِ، فَنَادَتْهُ الْمَلَئكَةُ وَ هُوَ قَائمٌ يُصلى فى الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشرُك بِيَحْيى مُصدِّقَا بِكلِمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ سيِّداً وَ حَصوراً وَ نَبِيًّا مِّنَ الصلِحِينَ، قَالَ رَب أَنى يَكُونُ لى غُلَمٌ وَ قَدْ بَلَغَنىَ الْكبَرُ وَ امْرَأَتى عَاقِرٌ قَالَ كَذَلِك اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشاءُ، قَالَ رَب اجْعَل لى ءَايَةً قَالَ ءَايَتُك أَلا تُكلِّمَ النَّاس ثَلَثَةَ أَيَّامٍ إِلا رَمْزاًوَ اذْكُر رَّبَّك كثِيراً وَ سبِّحْ بِالْعَشىِّ وَ الابْكارِ»
آنجا [بود كه] زكريا پروردگارش را خواند [و] گفت پروردگارا از جانب خود فرزندى پاك و پسنديده به من عطا كن كه تو شنونده دعايى، پس در حالى كه وى ايستاده [و] در محراب [خود] دعا مىكرد فرشتگان او را ندا دردادند كه خداوند تو را به [ولادت] يحيى كه تصديق كننده [حقانيت] كلمة الله [عيسى] است و بزرگوار و خويشتندار [=پرهيزنده از آنان] و پيامبرى از شايستگان است مژده مىدهد. گفت پروردگارا چگونه مرا فرزندى خواهد بود در حالى كه پيرى من بالا گرفته است و زنم نازا است [فرشته] گفت [كار پروردگار] چنين است خدا هر چه بخواهد مىكند. عرض كرد: پروردگارا! نشانهاى براى من قرار ده! گفت: نشانه تو آن است كه سه روز، جز به اشاره و رمز، با مردم سخن نخواهى گفت.
توضيحات
همسر زكريا و مادر مريم خواهر يكديگر بودند و اتفاقا هر دو در آغاز، نازا و عقيم بودند هنگامى كه مادر مريم ازلطف پروردگار، صاحب چنين فرزند شايستهاى شد و زكريا اخلاص و ساير ويژگيهاى شگفتآور او را ديد آرزو كرد كه او هم صاحب فرزندى پاك و با تقوا همچون مريم شود فرزندى كه چهرهاش آيت و عظمت خداوند باشد و با اينكه ساليان درازى از عمر او و همسرش گذشته بود و از نظر معيارهاى طبيعى بسيار بعيد به نظر مىرسيد كه صاحب فرزندى شود ولى ايمان به قدرت پروردگار و مشاهده وجود ميوههاى تازه در غير فصل، در كنار محراب عبادت مريم، قلب او را لبريز از اميد ساخت كه شايد در فصل پيرى، ميوه فرزند بر شاخسار وجودش آشكار شود.
به همين دليل هنگامى كه مشغول نيايش بود از خداوند تقاضاى فرزند كرد و آن گونه كه قرآن در نخستين آيه فوق مىگويد: در اين هنگام زكريا پروردگار خويش را خواند و گفت: پروردگارا! فرزند پاكيزهاى از سوى خودت به من عطا فرما كه تو دعا را مىشنوى و اجابت مىكنى «هُنَالِك دَعَا زَكرِيَّا رَبَّهُقَالَ رَب هَب لى مِن لَّدُنك ذُرِّيَّةً طيِّبَةًإِنَّك سمِيعُ الدُّعَاءِ».
در اين موقع فرشتگان به هنگامى كه او در محراب ايستاده و مشغول نيايش بود وى را صدا زدند كه خداوند تو را به يحيى بشارت مىدهد، در حالى كه كلمه خدا (حضرت مسيح) را تصديق مىكند و آقا و رهبر خواهد بود و از هوى و هوس بر كنار و پيامبرى از صالحان است «فَنَادَتْهُ الْمَلَئكَةُ وَ هُوَ قَائمٌ يُصلى فى الْمِحْرَابِ أَنَّ اللَّهَ يُبَشرُك بِيَحْيى مُصدِّقَا بِكلِمَةٍ مِّنَ اللَّهِ وَ سيِّداً وَ حَصوراً وَ نَبِيًّا مِّنَ الصلِحِينَ».
زكريا از شنيدن اين بشارت به وسيله فرشتگان، غرق شادى و سرور شد و در عين حال نتوانست شگفتى خود را از چنين موضوعى پنهان كند، عرض كرد: پروردگارا! چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد در حالى كه پيرى به من رسيده و همسرم نازاست «قَالَ رَب أَنى يَكُونُ لى غُلَمٌ وَ قَدْ بَلَغَنىَ الْكبَرُ وَ امْرَأَتى عَاقِرٌ».
در اينجا خداوند به او پاسخ داد و فرمود: اينگونه خداوند هر كارى را كه بخواهد انجام مىدهد «قَالَ كَذَلِك اللَّهُ يَفْعَلُ مَا يَشاءُ».
* نشانه اجابت دعاي زكريا چه بود؟
و با اين پاسخ كوتاه كه تكيه بر نفوذ اراده و مشيت الهى داشت، زكريا قانع شد و در حقيقت مىخواست در اينجا ايمانش به مرحله شهود برسد و همانند ابراهيم كه ايمان به معاد داشت و تقاضاى شهود مىكرد مىخواست به چنين مرحلهاى از اطمينان نائل شود و اين طبيعى است كه هر انسانى هنگامى كه با مسئلهاى بر خلاف قوانين طبيعت مواجه مىشود در فكر فرو مىرود و تمايل پيدا مىكند كه يك نشانه حسى براى آن بيابد.
در اينجا زكريا از خداوند تقاضاى نشانهاى بر اين بشارت بزرگ مىكند و چنانكه گفتيم نه به خاطر عدم اعتماد بر وعدههاى الهى، بلكه براى تاكيد بيشتر و اينكه ايمان او به اين مطلب ايمان شهودى شود تا قلبش مالامال از اطمينان شود، همانگونه كه ابراهيم خليل تقاضاى مشاهده صحنه معاد براى آرامش هر چه بيشتر قلب مىنمود.
زكريا عرضه داشت: پروردگارا! نشانهاى براى من قرار ده «قَالَ رَب اجْعَل لى ءَايَةًقَالَ».
در پاسخ خداوند به او گفت: نشانه تو آن است كه سه روز با مردم جز به اشاره و رمز، سخن نخواهى گفت و زبان تو بدون هيچ عيب و علت براى گفتوگوى با مردم از كار مىافتد «قَالَ ءَايَتُك أَلا تُكلِّمَ النَّاس ثَلَثَةَ أَيَّامٍ إِلا رَمْزاً».
ولى پروردگار خود را (به شكرانه اين نعمت) بسيار ياد كن و هنگام شب و صبحگاهان او را تسبيحگوى «وَاذْكُر رَّبَّكَ كَثِيرًا وَسَبِّحْ بِالْعَشِيِّ وَالإِبْكَارِ».
به هر حال خداوند در خواست زكريا را پذيرفت و سه شبانه روز زبان او بدون هيچ عامل طبيعى از سخن گفتن با مردم باز ماند در حالى كه به ذكر خدا مترنم بود، اين وضع عجيب، نشانهاى از قدرت پروردگار بر همه چيز بود، خدايى كه مىتواند زبان بسته را به هنگام ذكرش بگشايد قادر است از رحم عقيم و بسته، فرزندى با ايمان كه مظهر ياد پروردگار باشد به وجود آورد و از اينجا رابطه اين نشانه با آنچه زكريا مىخواست روشن مىشود.
بعضى از مفسران گفتهاند: احتمال دارد كه اين خوددارى از سخن گفتن با مردم جنبه اختيارى داشته و زكريا به فرمان خدا مأمور بوده كه در اين سه روز، زبان جز به ثناى الهى نگشايد و به اصطلاح مامور به روزه سكوت بود كه در بعضى از امم پيشين وجود داشته است.
شايسته است هر يك از دوستداران آل محمد به حكم ولايت، وفا و ايمان به خداوند و رسول(ص) در 10 روز اول محرم، تغيير حال داده، در قلب، صورت و هيئتش، آثار اندوه براي مصيبتهاي امام حسين(ع) ظاهر شود.
ميرزا جوادآقا ملكي تبريزي از عارفان و سالكان طريق الهي كه يك قرن پيش به رحمت ايزدي پيوست، توصيههايي را براي درك بهتر ايام سوگواري امام حسين عليهالسلام در ماه محرم دارد.
جناب ميرزا مينويسد: از امور مهم ماه محرم اين است كه نسبت به هر يك از دوستداران آل محمد به حكم ولايت، وفا و ايمان به خداوند و رسول(ص) شايسته است كه در ده روز اول محرم، تغيير حال داده، در قلب، صورت و هيئتش، آثار اندوه از جهت مصيبتهاي بزرگ و آن ماتمهاي فراوان - كه به خاندان جليل پيش آمده است - ظاهر شود و در نتيجه مقداري از لذتها و خوشيهاي خود، اعم از خوردن و نوشيدن، بلكه حتي خواب و سخن گفتن را كنار بگذارد و به مانند كسي باشد كه نسبت به پدرش يا فرزندش مصيبتي وارد شده است.
يكي از فرزندان كوچك خودم را مشاهده كردم كه در ده روز نخست اين ماه، نان خالي خورده و از تناول خورشتي ديگر با آن امتناع ميورزيد حال آنكه از كساني كه ميشناختم، كسي چنين تكليفي به او نكرده بودند. فهميدم كه حب دروني، او را به اين كار وادار كرده است.
اگر كسي نتواند كه در تمام 10 روز نخست ماه محرم اين كار را انجام دهد، دست كم، روز عاشورا و تاسوعا و شب يازدهم ماه، ترك لذتها را عادت خود كند و تا جايي كه مقدورش است در هر 10 روز نخست اول ماه، به خواندن زيارت معروفه عاشورا مداومت نشان دهد و در روز دهم تا عصر آن روز از خوردن و نوشيدن استنكاف كند، بلكه حتي از سخن گفتن و ملاقات برادرانش هم پرهيز كند، جز در مقام ضرورت و آن را «روز اندوه و گريه و زاري» خود قرار دهد.
* برپايي مجالس عمومي و فردي عزاداري اباعبدالله براي دوري از ريا
و اگر برايش مقدور باشد، در خانهاش براي امام حسين(ع) خالصانه عزا برپا دارد و اگر نتواند در مسجدها يا خانههاي دوستان و شيعيان به اين كار بپردازد و آن را از ديده مردمان بپوشاند، تا از بلاي «ريا» در عزاداري دور باشد و به اخلاص نزديكتر شود و باقي را به صورت تنهايي و در خلوت به عزا مشغول شده و در گريه و اندوه، نيت و قصدش مواسات و ياري رساني به اهلبيت عليهمالسلام باشد و آنچه از طرف دشمنان، از صدمههاي ظاهري بر آن حضرات وارد شده است.
ولي، از اين نكته غافل نباشد كه هر چند در ظاهر به امام حسين(ع) صدمهها و مصيبتهايي رسيد كه نظيرش به هيچ يك از پيامبران و اوصيا، بلكه حتي به هيچ فردي از افراد عالم نرسيده است و ما نشنيدهايم كه چنين چيزي به احدي رسيده باشد، خصوص عطش و تشنگي كه به حضرتش وارد شد و از الفاظ و احاديث قدسي و غير آن چنين استفاده ميشود كه عقلها تحمل چنين امري را ندارد و مصيبت او به جهت شهيداني كه از خاندان او به درجه شهادت نايل شدند و صدمههايي كه به خاندان و حرم او وارد آمد و چنين بود كه گويي با حبيب و خداي خود عهد بسته بود كه در راه رضاي او، به هر نوع كشتهشدني كه ديگر كشته شدگان آنگونه كشته شدهاند، اعم از بريدن سر و بريدن گردن و گلو و قتل و اسارت و گرسنگي و تشنگي و حزن و اندوهها و غير آن تن دهد.
* تأثير دعاي پيش از وقت براي كفايت امور مهم و روا شدن حاجتها
پس، هر كس كه خود را از دوستداران آن امام معصوم ميداند، بايد كه اندوهش را ظاهر نموده و ناله كند و نالهاش در مقام آرزوي ياري رساندن به سيد سيدها رسول اكرم(ص) باشد و تا آنجا برسد كه با اين مصيبت عظيم در تناسب باشد و چنين باشد كه گويا آن مصيبتهاي دلخراش بر خود وي و عزيزان و فرزندانش و اهل و خانوادهاش وارد آمده است.
سپس، با زبان حال و صدق نيت چنين بگويد: اي سيد و سالار من! كاش در اين بليهها و همه اين غمها و مصيبتها فداي خود ميگشتم! و كاش اهل و فرزندان من به عوض اهل و فرزندان تو قرباني و اسير ميشدند. اي كاش همراه تو ميبودم و در جوار تو كشته شده و همراه رستگار شدگان، رستگار ميشدم، رستگاري بزرگ!
و اگر حال دروني و واقعيات، حتي به حقيقت چنين تمنا و آرزويي نيز گواه و شهادت نميدهد، پس در مقام علاج بيماري قلبت برآ و از حب و دوستداري اين دنياي پست دون و چسبيدن به اين زندگي در اين دنياي بيمقدار و اغترار به مواد خوش خدّ و خال اين دنياي پر از دروغ و مكر بترس و كنارهگيري كن و در خصوص آنچه خداوند متعال در كتاب كريم خود، يهود را با آن مخاطب نموده است، تامل كن!
از امور مهم اين ماه، دعاي روز اول ما است. چون اين روز، روز نخست سال قمري است، لازم است كه بنده مراقب، از روي صدق تامل به خرج دهد، خصوصا براي طلب عافيت و مصون ماندن از آفتهاي ديني در آن سال و از خداوند طلب صلاح حال سالانه و جلب خيرها كند، از روي رحمش! كه همانا دعاي پيش از وقت براي كفايت امور مهم و قضا شدن حاجتها اثري خاص دارد و دعايي كه سيد بن طاووس در كتاب «الاقبال» در خصوص اين روز مهم روايت كرده است، براي اين جهتها، دعايي است كه كامل و نيكو.
* خواندن نمازي كه پاداش آن همانند انجام عمل خير در تمام سال است
و افضل آن است كه در همان شب نخست، از سه نمازي كه وارد شده است، يكي از نمازها را به جا بياورد و طبق آمادگي قلبي خود، به درگاه بينيازي خداوندي رو كند و دست كم دو ركعت نماز به جا بياورد، به اين ترتيب: در هر ركعت، يك حمد و يازده مرتبه سوره «توحيد» بخواند و دعاي روايت شده در «الاقبال» سيد را كه حضرت رسول اكرم(ص) پس از اين دو ركعت نماز ميخواند، تلاوت كند و همچنين صبح آن روز را روزه بگيرد. حضرت فرموده است:
هر كس اين نماز را به جاي آورده و اين دعا را بخواند، چنان است كه گويا تمام سال به عمل خير ادامه داده است و از اين رو، تمام آن سال، تا سال بعدي محفوظ خواهد ماند و اگر مرگش پيش از اتمام آن سال فرا برسد، وارد بهشت ميشود.
همچنين، روز سوم محرم را نيز روزه بگيرد. چنين وارد آمده است كه حضرت يوسف(ع) در آن روز، از چاه خارج شد و هر كس كه آن روز را روزه بگيرد، خداوند متعال غم و اندوهش را زائل كرده و مشكلات را برايش سهل و آسان ميكند.
استحباب روزه داشتن تمام ماه نيز در روايات وارد شده است، خصوص روزه روز نهم و دهم ماه، ولي بهتر است كه شخص روزه گرفتن در عاشورا را ترك كند اما تا هنگام عصر از هر نوع خوردن و آشاميدن استنكاف كند و هنگام عصر، به جهت خلاصي يافتن امام حسين عليهالسلام و نيز اصحاب آن حضرت از همهاي اين دنياي پست و بيارزش و سعادتشان و وصولشان به مطلوبشان كه لقاءالله بوده است، افطار كند. چنين به نظر ميرسد كه شايد علت در سبك شدن همها و غمهاي عزاداران عاشورا در عصر عاشورا، همين مسئله سعادت شهيدان و رسيدن آن به مطلوبشان باشد.
حماسه عظيم عاشورا اگرچه پاياني بر زندگي دنيايي بزرگترين بزرگان تاريخ و اصحاب ايشان بود اما آغازي بود بر صفحه اي از تاريخ كه نورانيت خاندان پبامبر(سلام الله عليهم) تا ابد بر صفحه تاريخ درخشاند.
بي گمان ماندگارترين عبارت در توصيف اين حماسه همان جمله اي است كه در صدر همه تكايا درج شده است كه «اين محرم و صفر است كه اسلام را زنده نگه داشته است» و بي شك يكي از بهترين راه ها براي پيوستن به كشتي اباعبدالله، اشك بر اين حادثه بزرگ است كه از سوي ائمه پس از امام حسين عليه السلام بسيار توصيه شده است.
متن ذيل برگرفته از «كامل الزيارات» از ابن قوليه است كه شرح توصيه امام صادق عليه السلام در خصوص مزاياي اشك بر اباعبدالله مي باشد.
در اين كتاب از مسمع بن عبد الملك كردين بصرى نقل كرده كه وى گفت:
حضرت امام صادق عليه السّلام به من فرمودند:
اى مسمع تو از اهل عراق هستى، آيا به زيارت قبر حسين عليه السّلام مى روى؟
عرض كردم: خير، من نزد اهل بصره مردى مشهور هستم و نزد ما كسانى هستند كه خواسته اين خليفه را طالب بوده و دشمنان ما از گروه ناصبىها و غير ايشان بسيار بوده و من در امان نيستم از اينكه حال من را نزد پسر سليمان گزارش كنند.
در نتيجه او با من كارى كند كه عبرت ديگران گردد لذا احتياط كرده و به زيارت آن حضرت نمىروم.
حضرت به من فرمودند:
آيا ياد مىكنى مصائبى را كه براى آن جناب فراهم كرده و آزار و اذيتهائى كه به حضرتش روا داشتند؟
عرض كردم: بلى.
حضرت فرمودند:
آيا به جزع و فزع مى آيى؟
عرض كردم: بلى به خدا قسم و بخاطر ياد كردن مصائب آن بزرگوار چنان غمگين و حزين مىشوم كه اهل و عيالم اثر آن را در من مشاهده مىكنند و چنان حالم دگرگون مىشود كه از خوردن طعام و غذا امتناع نموده و به وضوح علائم حزن و اندوه در صورتم نمايان مى گردد.
حضرت فرمودند:
خدا رحمت كند اشكهاى تو را (يعنى خدا به واسطه اين اشكها تو را رحمت نمايد)، بدان قطعا تو از كسانى محسوب مىشوى كه به خاطر ما جزع نموده و به واسطه سرور و فرح ما مسرور گشته و بخاطر حزن ما محزون گرديده و بجهت خوف ما خائف بوده و هنگام مأمون بودن ما در امان هستند، توجه داشته باش حتما و عن قريب هنگام مرگ اجدادم را بالاى سرت خواهى ديد كه ملك الموت سفارش تو را خواهند نمود و بشارتى كه به تو خواهند داد برتر و بالاتر از هر چيزى است و خواهى ديد كه ملك الموت از مادر مهربان به فرزندش به تو مهربانتر و رحيمتر خواهد بود.
مسمع مى گويد:
سپس حضرت گريستند و اشك هاى مباركشان جارى شد و من نيز با آن جناب اشك ريختم، پس از آن حضرت فرمودند:
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي فَضَّلَنا عَلى خلقه بالرّحمة و خصّنا اهل البيت بالرّحمة.
اى مسمع از هنگامى كه امير المؤمنين عليه السّلام شهيد شدند زمين و آسمان بر ما ترحم نموده و مىگريند و موجودى بيشتر از فرشتگان بر ما گريه نكرده است، ايشان اشكهايشان لا ينقطع جارى بوده و هرگز قطع نمىشود.
توجّه داشته باش احدى بخاطر ترحم بما و بجهت مصائبى كه بر ما وارد شده گريه نمىكند مگر آنكه قبل از آمدن اشگ از چشمش حقتعالى او را رحمت خواهد نمود و وقتى اشگها بر گونه هايش جارى گشت در صورتى كه يك قطره از آنها در جهنّم بيفتد حرارت و آتش آن را خاموش و آرام مىكند كه ديگر براى آن حرارتى پيدا نمى شود.
دانسته باش كسى كه به خاطر ما قلبش دردناك شود در روزى كه موت و مرگش فرا برسد و ما را مشاهده نمايد سرور و نشاطى برايش پيدا شود كه پيوسته اين سرور در او بوده تا در كنار حوض بر ما وارد گردد و هنگامى كه محبّ و دوستدار ما اهل بيت بر حوض كوثر وارد شود سرور و فرح خاصّى در كوثر پيدا شود به حدّى كه انواع و اقسام اطعمهاى را به او چشانده كه وى مايل نيست طعم آن غذاها زائد گردد.
اى مسمع: كسى كه از آن حوض يك جرعه بياشامد هرگز بعد از آن تشنه نشده و ابدا طلب آب نكند.
بولتن نيوز
بند هشتادو يكم
اين بند براي اين است
كه هر وقت كار مهمي را خواستيد انجام دهيد
مانند خواستگاري و يا كار هاي اداري و برنامه خانه خريدن
و هر كار مهم ديگر اين را بخوانيد
و اينك امشب.....
جواب نامه ها ي مردم كوفه را نمي
تا وقتي نامه ها رسيد به
ان وقت بود كه دست به قلم برد و جواب نامه هاشان را نوشت:
مسلم پسر عمو يم را به كوفه مي فرستم .
اگر با او بيعت كرديد و او برايم نوشت كه شما اماده ايد به كوفه مي ايم "
حسين جان مردم كوفه منتظر هستند ....
18000نفر با من بيعت كردند .به محض اينكه نامه به دستت رسيد به سمت كوفه حركت كن .والسلام "
از آيت الله بهجت پرسيدند: داستان ها و قضايايى از كسانى كه پيوسته زيارت عاشورا مى خواندند و به اين صورت، متوسل مى شدند، گردآورى و چاپ شده است. نظر حضرت عالى در اين باره چيست؟
ايشان پاسخ داده اند كه: متن زيارت عاشورا، بر عظمت آن گواه است؛ خصوصا با ملاحظه آنچه در سند زيارت رسيده است كه حضرت صادق (عليه السلام) به صفوان مى فرمايد: اين زيارت و دعا را بخوان و بر آن مواظبت كن. به درستى كه من چند چيز را بر خواننده آن تضمين مى كنم: 1. زيارتش قبول شود. 2. سعى و كوشش وى مشكور باشد 3. حاجات او هرچه باشد، برآورده شود و نااميد از درگاه خدا برنگردد.
اى صفوان! اين زيارت را با اين ضمان، از پدرم يافتم و پدرم از پدرش...تا اميرالمؤمنين (عليه السلام) و حضرت امير نيز از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) از جبرئيل و او هم از خداى متعال نقل مي كند و هركدام اين زيارت را با اين ضمان، تضمين كرده اند و خداوند به ذات اقدس خود قسم ياد نموده كه: هركس اين زيارت و دعا را بخواند، دعا و زيارت وى را بپذيرم و خواسته اش هر چه باشد، برآورده سازم.
و از سند او استفاده مى شود كه زيارت عاشورا از احاديث قدسى است و همين مطالب، سبب شده است كه علماى بزرگ ما و استادان ما - با آن همه مشغوليت هاى علمى و مراجعاتى كه داشتند - به خواندن آن مقيد بودند تا جايى كه استاد ما، مرحوم حاج شيخ محمد حسين اصفهانى، از خداوند خواسته بودند كه در آخر عمرشان، زيارت عاشورا را بخوانند و سپس قبض روح شوند و دعايشان هم مستجاب شد و پس از پايان اين زيارت، درگذشتند.
تقيد شيخ صدرا بادكوبه اي به زيارت عاشورا
شيخ صدرا بادكوبه اى با تبحرش در علوم عقلى و نقلى، آنچنان مقيد به زيارت عاشورا بود كه به هيچ عنوان، آن را ترك نكرد و كسى باورش نمى آمد كه ايشان، اين چنين پاى بند به عبادات و زيارت عاشورا باشد.
يكى از بزرگان هم نقل مى كردند روزى به قبرستان وادى السلام رفتم، در مقام حضرت مهدى (عجل الله تعالى فرجه الشريف) ديدم پيرمردى نورانى، مشغول زيارت عاشورا است و از حالات او معلوم شد كه زائر است. نزديك او رفتم ؛ حالت كشف براى من نمودار شد و حرم امام حسين (عليه السلام) و زائران آن حضرت را كه مشغول رفت و آمد و زيارت بودند، مشاهده كردم! (شرح زيارت عاشوراء و داستان هاى شگفت آن: 33-36.)
سبب آستان بوسي اهل بيت (ع) از سوي شيخ انصاري
مسلمانان در شان اهل بيت (عليه السلام) در غايت اختلاف اند، چنان كه در مورد قرآن نيز چنين هستند. برخى آن قدر ضعيف هستند كه در بوسيدن ضريح آن ها شك و اعتراض دارند.
آقايى ظاهرا به مرحوم شيخ انصارى كه حرم يا ضريح را بوسيد، اعتراض كرد كه آقا شما هم؟! برعكس مرحوم دربندى به ايشان گفت: آقا كار شما براى مردم حجت است، وقتى به حرم مى روى، ضريح حرم حضرت ابوالفضل (عليه السلام) را ببوس. شيخ در جواب فرمود: عتبه درب را مى بوسم كه گرد و خاك پاى زوار است! در يكى از زيارت حضرت سيد الشهداء (عليه السلام) آمده است:
ثم قبل الضريح من اءربع جوانبه.
بحار الانوار 98: 336؛ اقبال الاعمال: 712.
آينه حقيقت امام حسين عليه السلام در كلام آيت الله بهجت - رحمتى
خبرگزاري حوزه
سوال – كربلا صحنه ي حماسه است شما توصيه مي كنيد كه چه داستان هايي را با چه ادبياتي براي فرزندان خود بازگو كنيم . شما در هفته ي گذشته به بيان داستان مباهله براي كودكان خيلي تأكيد داشتيد . از حماسه ي كربلا بر روي چه داستانهايي تأكيد داريد؟
پاسخ - داستان كربلا يك سكه ي دورو است . يك صحنه ي آن صحنه ي جنايت هاي عجيب و غريب است كه شنيدن آنها دل هر انسان آزاده اي را به درد مي آورد . در حقيقت شايد علت يكي از لقب هاي امام حسين (ع) كه كشته ي اشك است همين است كه محال است كسي در مدار انسانيت باشد، قصه ي امام حسين را بشنود و اشك از چشمان او جاري نشود .
اما اينكه ما از كداميك از صحنه ها بايد بگوييم ، نبايد از صحنه هاي جنايت بگوييم بلكه بايد از سفيدي هاي كربلا بگوييم . از صحنه هاي وفاداري ، عشق ، محبت و ولايت مداري همه ي كساني كه شهيد شدند يا در كربلا اسير شدند بگوييم .
آن چيزي كه بايد براي بچه ها ، كودكان و نوجوانان بگوييم اين است كه اولا بايد به زبان قصه و شيرين باشد . از كلماتي استفاده كنيم كه آن را به يك صحنه ي جنايي تبديل نكنيم ،متأسفانه آن چيزي كه فضاي قصه هاي ما را چه ديجيتال ، چه قصه هاي مكتوب و چه شفاهي پر كرده همين است. صحنه هاي اكشن و جنايي كه آسيب هاي جدي را به رفتار و روحيات مي زند ، گاهي اوقات شما مي بينيد كه روز جمعه همه ي خانواده مشغول نگاه كردن فيلم سينمايي هستند يا شب سريال نگاه مي كنند اما همه به دنبال دزد ، قاتل يا جنايت هستند . در نوع فيلم هايي كه ما ارائه مي كنيم اين بد ترين حالتي است كه رخ مي دهد .
در صحنه ي عاشورا شما بدترين جنايت ها را داريد ولي قرار نيست ما به جنايت بپردازيم . قرار است ما ببينيم در بدترين وزشت ترين رفتارها چگونه زيبايي ها گل كرد .
اگر عاشورا يگانه ي عالم هستي مي شود بخاطر اين زيبايي هاي وفاداري است . وقتي كسي مانند حضرت قاسم (س) به عنوان يك نوجوان دوازده يا سيزده ساله با امام حسين ارتباط مي گيرد ، امام حسين دل نگران است كه اين بچه چگونه مي خواهد با اين پليدي ها و صحنه ي جنگ كنار بيايد ؟ آيا واقعاً در خود اين ظرفيت را ايجاد كرده است ؟ از او سوال مي كنند كه مرگ را چگونه مي بيني ؟ كلام حضرت قاسم اين است كه مرگ شيرين تر از عسل است . يعني اين بچه به يك درك ويژه رسيده است و جايگاه خاص دارد .
ما براي فرزندان خود از بچه هاي عاشورا در عرصه ي تاسوعا و عاشورا ، در حركت از مدينه تا كربلا و در عرصه ي اسارت بگوييم. در عرصه ي اسارت فقط بچه ها و زن ها هستند . اينكه بچه ها چگونه وقتي در نهايت گرسنگي به آنها نان و خرماي صدقه مي دهند نمي خورند . اينكه از شدت گرسنگي ضعف مي كنند ، به زمين مي خورند ، از شدت گرسنگي مي ميرند ولي نان را نمي پذيرند . عزتي كه در عاشورا است يعني امام حسين تمام رخ عزت خدا است و تجلي كامل اسم عزيز خداوند است .
بخاطر همين هم هركسي كه با امام حسين انس بگيرد پيش خداوند عزيز مي شود . هركسي با امام حسين (ع) ارتباط بگيرد عزت در درون او مي جوشد و نمي تواند ذلت و خواري را بپذيرد و دنيا نمي تواند او را كوچك كند.
سوال – كربلا صحنه ي حماسه است شما توصيه مي كنيد كه چه داستان هايي را با چه ادبياتي براي فرزندان خود بازگو كنيم . شما در هفته ي گذشته به بيان داستان مباهله براي كودكان خيلي تأكيد داشتيد . از حماسه ي كربلا بر روي چه داستانهايي تأكيد داريد؟
پاسخ - داستان كربلا يك سكه ي دورو است . يك صحنه ي آن صحنه ي جنايت هاي عجيب و غريب است كه شنيدن آنها دل هر انسان آزاده اي را به درد مي آورد . در حقيقت شايد علت يكي از لقب هاي امام حسين (ع) كه كشته ي اشك است همين است كه محال است كسي در مدار انسانيت باشد، قصه ي امام حسين را بشنود و اشك از چشمان او جاري نشود .
اما اينكه ما از كداميك از صحنه ها بايد بگوييم ، نبايد از صحنه هاي جنايت بگوييم بلكه بايد از سفيدي هاي كربلا بگوييم . از صحنه هاي وفاداري ، عشق ، محبت و ولايت مداري همه ي كساني كه شهيد شدند يا در كربلا اسير شدند بگوييم .
آن چيزي كه بايد براي بچه ها ، كودكان و نوجوانان بگوييم اين است كه اولا بايد به زبان قصه و شيرين باشد . از كلماتي استفاده كنيم كه آن را به يك صحنه ي جنايي تبديل نكنيم ،متأسفانه آن چيزي كه فضاي قصه هاي ما را چه ديجيتال ، چه قصه هاي مكتوب و چه شفاهي پر كرده همين است. صحنه هاي اكشن و جنايي كه آسيب هاي جدي را به رفتار و روحيات مي زند ، گاهي اوقات شما مي بينيد كه روز جمعه همه ي خانواده مشغول نگاه كردن فيلم سينمايي هستند يا شب سريال نگاه مي كنند اما همه به دنبال دزد ، قاتل يا جنايت هستند . در نوع فيلم هايي كه ما ارائه مي كنيم اين بد ترين حالتي است كه رخ مي دهد .
در صحنه ي عاشورا شما بدترين جنايت ها را داريد ولي قرار نيست ما به جنايت بپردازيم . قرار است ما ببينيم در بدترين وزشت ترين رفتارها چگونه زيبايي ها گل كرد .
اگر عاشورا يگانه ي عالم هستي مي شود بخاطر اين زيبايي هاي وفاداري است . وقتي كسي مانند حضرت قاسم (س) به عنوان يك نوجوان دوازده يا سيزده ساله با امام حسين ارتباط مي گيرد ، امام حسين دل نگران است كه اين بچه چگونه مي خواهد با اين پليدي ها و صحنه ي جنگ كنار بيايد ؟ آيا واقعاً در خود اين ظرفيت را ايجاد كرده است ؟ از او سوال مي كنند كه مرگ را چگونه مي بيني ؟ كلام حضرت قاسم اين است كه مرگ شيرين تر از عسل است . يعني اين بچه به يك درك ويژه رسيده است و جايگاه خاص دارد .
ما براي فرزندان خود از بچه هاي عاشورا در عرصه ي تاسوعا و عاشورا ، در حركت از مدينه تا كربلا و در عرصه ي اسارت بگوييم. در عرصه ي اسارت فقط بچه ها و زن ها هستند . اينكه بچه ها چگونه وقتي در نهايت گرسنگي به آنها نان و خرماي صدقه مي دهند نمي خورند . اينكه از شدت گرسنگي ضعف مي كنند ، به زمين مي خورند ، از شدت گرسنگي مي ميرند ولي نان را نمي پذيرند . عزتي كه در عاشورا است يعني امام حسين تمام رخ عزت خدا است و تجلي كامل اسم عزيز خداوند است .
بخاطر همين هم هركسي كه با امام حسين انس بگيرد پيش خداوند عزيز مي شود . هركسي با امام حسين (ع) ارتباط بگيرد عزت در درون او مي جوشد و نمي تواند ذلت و خواري را بپذيرد و دنيا نمي تواند او را كوچك كند.
وصيت نامه امام حسين عليه السلام
حضرت سيدالشهداء عليه السلام هنگام حركت از مدينه بسوى مكه وصيت نامه ذيل را نوشت و با انگشترى خويش مهر كرد و به برادرش ، محمد حنفيه داد.
به نام خداوند بخشنده مهربان
بطور يقين حسين گواهى مى دهد كه خدايى جز الله نيست و شريكى براى او وجود ندارد و محمد بنده و فرستاده اوست كه آيين حق را از نزد حق تعالى آورد.
او گواهى مى دهد كه بهشت و جهنم حق است و روز قيامت بى گمان به وقوع مى پيوندد و خداوند متعال انسانها را از قبرها بر مى انگيزد.
بى شك من برا تفريح و خوشگذرانى و اظهار كبر و فساد و ظلم از مدينه خارج نشدم بلكه جز اين نيست كه براى صلاح در امت جدم ، سفر را آغاز كرده و مى خواهم امر به نيكى و نهى از زشتى كرده و به سيرت جدم و پدرم ، على بن ابيطالب ، رفتار كنم ؛ هر كس اين حقيقت را از من بپذيرد و از من پيروى كند، راه خدا را برگزيده و گرنه ، صبر مى كنم تا خداوند متعال بين من و اين قوم به حق داورى كند و او بهترين داوران است .
برادرم ! اين وصيت من به تو است و توفيق من جز از خدا نيست و به خدا توكل كرده و بازگشتم به سوى اوست . (1)
بالحسين تسعدون و به تشقون . (2)
تنها ره سعادت و خوشبختى و يا شقاوت و بدبختى شما به واسطه حسين است .
رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم
1-بحار الانوار 44/329.
2-احقاق الحق 9/202.
يكى از اعمال مهم ، دعاى اول ماه است . و به جهت اينكه اول اين ماه اول سال بوده و از طرف ديگر دعاهاى قبل از وقت نيز تاثير خاصى در برآورده شدن حاجات و رسيدن به امور مهم دارد، اين دعا تاثير زيادى در سلامتى و دورى از آفات دينى و دنيايى آن سال و بهبودى حال و بدست آوردن نيكيها دارد. و دعايى كه براى اول ماه در اقبال روايت شده دعاى بسيار مفيدى براى مطالب مذكور است .
2 - بهتر است در شب اول، بعضى از نمازهايى را كه در اين شب وارد شده به مقدار حال و توانايى خود خوانده - حداقل دو ركعت نمازى را كه شامل حمد و يازده بار "قل هو الله احد" است -، بعد از آن دعايى را كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بعد از اين نماز خوانده است و در كتاب اقبال نقل شده بخواند و فرداى آن روز را روزه بگيرد.
در روايت آمده است : كسى كه چنين عملى را انجام دهد، مانند كسى است كه بمدت يك سال كارهاى خوب انجام داده و تا سال آينده محفوظ خواهد بود.
3 - روزه روز سوم، در روايت آمده است: حضرت يوسف عليه السلام در اين روز از چاه خارج شد. و اگر كسى اين روز را روزه بگيرد، خداوند مشكل او را برطرف نموده و سختيها را بر او آسان مى نمايد.
4 - روايت شده: مستحب است تمام ماه را روزه بگيرد. و در مورد روزه روز تاسوعا و عاشورا روايت مخصوص داريم اما احتياط اين است كه روز عاشورا را روزه نگيرد ولى از خوردن و آشاميدن تا عصر خوددارى نمايد و آنگاه چيزى بخورد يا بياشامد به جهت اين كه امام حسين عليه السلام و ياران حضرت در عصر از غصه هاى اين دنياى پست رهايى يافتند و در هنگام عصر سعادتمند شده و به مطلوب خود كه عبارت بود از ديدار خداوند بزرگ، رسيدند. و شايد به همين جهت است كه دوستان عزادار آن حضرت عليه السلام در عصر اين روز غم و غصه آنها كاهش پيدا كرده و از بين مىرود.
حضرت يوسف عليه السلام در روز سوم محرم از چاه خارج شد. و اگر كسى اين روز را روزه بگيرد، خداوند مشكل او را برطرف نموده و سختيها را بر او آسان مى نمايد
دو نكته
الف- در ساير اعمال شب و روز عاشور، از قبيل نمازها و دعاهاى آن - غير از زيارتها و نمازهاى آن - اشكالهايى وجود دارد. و ممكن است اين اعمال ساخته و پرداخته مخالفين شيعه باشد. مواردى مانند استحباب سرمه كشيدن و غير آن ؛ و حتى اگر از معصومين عليهم السلام نيز روايت شده باشد، باز هم انجام مراسم عزادارى و صلوات فرستادن بر امام عليه السلام و اصحاب او و لعنت نمودن كشندگان آنها بهتر از انجام چيزهايى است كه در آن روايات وارد شده است . زيرا در روايت بر اين اعمال نيز تاكيد شده است.
ب- از چيزهايى كه عقل آنها را همراه با زيارت آن حضرت عليه السلام لازم مى داند، زيارت اهل بيت و ياران شهيد اوست؛ بخصوص ب زيارتهايى كه وارد شده است