حضرت زهرا (سلام الله عليها) فرمودند:
كسي كه خالصترين عملكردش را به سوي خدا بفرستد،خداي پر مهر
مصلحت و سعادت را به سوي او فرو خواهد فرستاد.
زنان , بخشى از جامعه انسانى اند كه در حوزه ايمان و كمال , تفاوتى با مردان ندارند و گاه به چنان مقامى دست مى يابند كه مردان بايد از آنان درس تقوا, شجاعت , ديانت و خضوع در برابر پروردگار بگيرند. قرآن كريم در يك دعوت عمومى مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا آمنوا , و راه كمال را با استمرار حركت در مسير ايمان , براى هر زن و مرد ترسيم مى كند و مثال هايى از افراد نمونه را كه در آن هم سخن از مرد است
و هم زن براى عبرت افراد جامعه مثل مى زند تا راه صعود به قله بلند ايمان براى زن و مرد روشن تر شود. زنانى از همين جامعه دعوت شده بوده اند كه با تربيت نفس خويش و حركت در راه رضايت محبوب , چنان ذوب در معشوق شوند كه از آنان بايد به عنوان الگو نام برد. در اين راستا, آسيه بانويى نمونه و الگويى براى زن و مرد در نفى ستمگرى , شرك و كفر و نيز گرايش به توحيد و يكتاپرستى است . درحقيقت هركس در اثبات اين حقيقت تلاش كند, ظلم را درهم شكند
و براى رسيدن به مقام قرب الهى استقامت ورزد, الگو است . آسيه در خانه اى زندگى مى كند كه صاحب آن خانه (فرعون ), ادعاى اناربكم الاعلى دارد و شعار ما علمت لكم من الهه غيرى را سرمى دهد واين زن در ميان اين ادعا و شعار, سخن از توحيد مى گويد و براى نفى بيدادگرى , وحشيانه ترين شكنجه ها را تحمل مى كند, تا آن جا كه نامش زينت بخش قرآن مى شود. اين در حالى است كه فرعون مردى است كه لايق نام انسان هم نيست . مريم , در ميان بسيارى از مردان , چنان لياقتى مى گيرد كه چون مادرش پس از تولد مريم به پروردگار مى گويد: وانى اعيذها بك وذريتها من الشيطان , خدايا! من , اين دختر و فرزندانش را از شر شيطان , به تو پناه دادم , خداوند پاسخش مى دهد:
فتقبلها ربها بقبول حسن , پس خداوند, او را به نيكويى پذيرفت . در صورتى كه پروردگار درباره ساير مردم مى فرمايد: انما يتقبل الله من المتقين , اين جا سخن از پذيرفتن عمل است و در خصوص حضرت مريم , گوهر ذات عامل قبول مى شود. مريم يك زن است كه پروردگار او را مى پذيرد و در موردش مى فرمايد: وليس الذكر كالانثى , هرگز پسر,جوهره اين دختر را ندارد و هرگز ازمرد, كار اين زن برنمى آيد. مرد, بدون زن نمى تواند فرزندى به دنيا آورد. مريم بدون مرد, عيسى را به دنيا آورد
و از او الگويى براى جامعه بشرى ساخت . اين يك خصلت زن است كه بدون او, جامعه رو به نيستى مى رود و با بودن اوست كه موسى از آب , گرفته مى شود و در دامان يوكابد رشدمى نمايد تا راهبرى شود كه آن همه عظمت را مديون مادر خويش است . خود پيداست كه زن , با سير در مسير الهى , لايق دريافت وحى مى شود و اين لياقت , خود گواهى بر مدعاى تساوى زن و مرد در پهنه ايمان وتقواست . قرآن مجيد در اين مبحث نيز مطالب زيادى دارد: درباره حضرت مريم مى گويد:
اذ قالت الملائكه يا مريم , و در خصوص وحى به مادرحضرت موسى مى فرمايد: واوحينا الى ام موسى , و در تبيين وحى به همسر حضرت ابراهيم مى گويد: وامراته قائمه فضحكت فبشرناهاباسحاق ومن وراء اسحق يعقوب 10, هنگامى كه فرشته ها با ابراهيم سخن مى گفتند, همسر او نيز حاضر بود و ايستاده بود و سرور و خوشحالى داشت . پس او را به اسحاق و پس از او به يعقوب بشارت داديم . در ابتدا اين نشانگر آن است كه خلافت مربوط به انسانيت است , نه مربوط به شخص . آدم خليفه الله نبود, بلكه مقام انسانيت , مشخصه خليفه الله است
و انسانيت به مرد يا زن بودن نيست . گاه مرد بر زن ممتاز مى شود و گاه زن بر مرد, كما اين كه گاه مردى براى ساير مردان و گاه يك زن براى ساير زنان , الگو مى شود. درحقيقت همه اين نمونه ها, الگو براى مردمند. چه اين كه مريم و يوكابد و ساره , الگوهايى براى جامعه انسانى اند و همه از زن و مرد بايد از آنان درس معرفت و دين و ايمان بگيرند. آن گاه كه سخن از حضرت زهرا(س ) مرضيهى مى شود, پيامبران نيز سرتعظيم فرود مى آورند, پدر دستش را مى بوسد
و در هنگام ورودش , در برابراو مى ايستد. اين حركت رسول خدا(ص ) دليل بر بالاتربودن رتبه زهراى از پدر نيست , لكن از اين راز, تنها خدا و پيامبر و ائمه باخبرند, همان گونه كه از راز وحى به او پس از درگذشت پدر تا لحظه شهادتش آگاهى نداريم , مهمتر از آن , على (ع ) كه امام اوست , كاتب وحى نازل شده بر فاطمه است !. و كجا مردان به اين مقام دست مى يابند؟. زنان نيز حتى زنان نمونه راهى به شان و منزلت فاطمه (س ) ندارند. فاطمه كجا و آسيه كجا!. فاطمه كجا و مريم كجا!.
تا چه رسد به زنانى امثال خنساء, سميه , سوده , حره , حكيمه , جميله و يا زن نمونه اى از عصر حاضر به نام فهيمه !!. امام حسين (ع ) به حضرت عباس فرمود: چرا مرا برادر صدا نمى زنى ؟. , حضرتش عرض كرد: زيرا مادر من , فاطمه كلابيه , كنيز مادر تو فاطمه (س ) است !. . ترسيم چهره زنان نمونه , براى تبيين ارزش هاى زن مسلمان است و فاطمه (س ) ناب ترين الگوى همه زنان نمونه است . زن نمونه , شناختى ارزشى براى همه بانوان است تا با تلاش خود به كسب آن ارزش ها نايل شوند, و نيز معرفتى است
براى همه مردان , تا بدانندالگوشدن در مردبودن نيست . ذات اقدس اله , عالم را بر محور محبت اداره مى كند و راه محبت را, زن بهتر از مرد درك مى كند, چنانچه راه قهر را شايد مرد بهتر از زن درك كند. مناجات محبين را زنانى كه اهل سير و سلوك هستند, بهتر درك مى كنند و مناجات شهادت طلبانه را مردان بهتر از زنان دريافت مى كنند. پس در هر جامعه , ما به زنان و مردان نمونه نيازمنديم و زنان نيز مى توانند الگو باشند و گاه در بسيارى از ميدان ها از جمله عرصه محبت و دل وجذبه از مردان نيز موفق تر شوند. طبيعى است
كه اگر براى زنان الگوهايى از خود آنان داشته باشيم در پيشرفت جامعه آنان به سوى كمال مطلق , موفق تريم , چه اين كه نياز زن را, زن بهتر درك مى كند. زن مى داند كه جامعه زنان از احاديث , اشعار عرفانى , نثر, نظم و ادب عرفانى اثر بيشترى مى پذيرند و از اين رو تلاش مى كند تا با حركت همين عرصه ها به انسانيت خود غنابخشد و با هماهنگى كامل بين مونث بودن و انسان بودن , به رتبه اى برسد كه جامعه , مونث بودن زن را از بعدى انسانى ارزيابى كند. اين براى زنان شيرين است
, چه اين كه براى مردان نيز الگوپذيرى از مردها پرجاذبه است . و آن گاه كه زنى فاطمه شد, هم براى مردان و هم براى جامعه زنان الگوست و براى همه نيز پيروى از فاطمه (س ) ارزشمند است و زنانى كه ازفاطمه (س ) تبعيت كنند, خود نيز نمونه هايى از مردم نمونه اند كه گاه رتبه اى بالاتر از مردان مى يابند و مردان نيز بايد از آنان الگو بگيرند. اين مجموعه , خدمتى هرچند كوچك در اين راستاست . قطعا شخصيت هاى ذكرشده در اين مجموعه الفبايى , همه زنان نمونه نيستند.
چه بسا گوهرهايى كه تاريخ , نامى از آنان نبرده است و يا در مسير حوادث به فراموشى سپرده شده اند. زنان بزرگوار و نمونه اى در عصر حاضر وجوددارند كه ما از آنان شناختى نداريم و نيز بزرگ زنانى كه چشم ما در كتب به آن ها راه نيافت و يا ازحوصله نوشتارمان بيرون بود.
ما تنها در حوصله مكتوب خودمان با شما همراهيم . اميد است اين جرقه , حوصله هايى بيافريند كه من و ما را تا شناختى دقيق و كامل از جامعه زنان نمونه , با خود به همراه ببرد.
منبع كتاب زنان نمونه نويسنده على شيرازى .
عد ه اي از دوستان عزيز كه خدمت گل شون ارادت دارم .
از من خواستند كه بخشي از كدها رو حذف كنم
از دير بالا اومدن صفحه ناراحت بودن
من هم به پشنهاد اين دوستان دوسري از كدها رو حذف كردم
تا صفحه راحت تر بالا بياد
ان شالله كه رضايت شما را جلب كرده باشم
بازهم بي صبرانه منتظر نظرات شما عزيزان هستم
غربيها با سه كليدواژهي آزادي، دموكراسي، و حقوق بشر افكار عمومي را اداره ميكردند. شرقيها با دو كليدواژهي مبارزهي پرولتاريا با امپرياليسم و برابري. امام پنج كليدواژهي قرآني را در مقابل آن پنج كليدواژه قرار دادند.
• اصل «امامتمحوري» مهمترين كليدواژه بود. سيستم امت-امامت حرف جهانشمول اسلامي بود كه در عرصهي سياست احيا شد.
•ده سال هر كاري كرديم، يك رسانهي غربي پيدا شود كه بگويد«امام خميني»، نشد! همه ميگفتند «آيتالله خميني».
•سال 59 به يكي از اساتيد يهودي آلمان گفتم «استاد! چرا رسانههاي شما نميگويند امام خميني؟». خندهاي كرد و گفت «آخر ما بعضي چيزها را متوجه شديم!».كيفاش را باز كرد و يك كتاب درآورد. ترجمهي آلماني كتاب «ولايت فقيه» امام بود.گفت «آقاي خميني يك تئوري جهاني دارد. وقتي ما بگوييم "امام"، ايشان بين كشورهاي دنيا شاخص ميشود. چون كلمهي"امام" قابل ترجمه نيست. ولي وقتي بگوييم "رهبر"، اين كلمه در فرهنگ غرب بار منفي دارد. ديگر ما ايشان را كنار استالين و موسيليني و هيتلر قرار ميدهيم. كلمهي "رهبر" به نفع ما و كلمهي "امام" به نفع آقاي خميني است. از طرف ديگر اگر ايشان يك جايگاه ديني دارد، ما به ايشان ميگوييم "آيتالله"، اما"امام" يك بار معنوي دارد! از طرفي ايشان آن طور ميشود امام امت اسلامي كه مسلمانهاي دنيا را دور خودش جمع بكند!». با اين صراحت اين را به من گفت.
•يك رسانهي غربي يا شرقي را پيدا نميكنيد كه گفته باشد «امام خميني». آن موقع ما امتحان كرديم رسانههاي غربي آيا ميپذيرند ما يك آگهي بدهيم به نام «امام خميني»؟ ميخواستيم 60،000 مارك بدهيم كه يك آگهي چاپ كنند، قبول نكردند!
•شهريور 58 كه در مجلس خبرگان قانون اساسي شهيد بهشتي كلمهي امامت را در قانون اساسي گذاشت، رياست آن مجلس با آقاي منتظري بود. امام خميني گفت شما نميتواني مجلس را اداره كني، برو كنار، آقاي بهشتي اداره كند. وقتي شهيد بهشتي آمد اصل پنجم را مطرح كند كه ولي فقيه نائب امام زمان و امام امت اسلامي است، كشور ريخت به هم. بازرگان اعلام استعفاي دستهجمعي دولت را كرد. اميرانتظام اعلام كرد كه مجلس خبرگان قانون اساسي بايد منحل شود. سر يك كلمه كشور ريخت به هم!
•امامتمحوري، امّتگرايي، عدالتگستري، و دوقطبي مستكبرين-مستضعفين اساس تئوري امام خميني بود.
•امام خميني از دنيا رفتند. آقاي هاشمي رفسنجاني آمدند پنج روز بعد از رحلت امام خميني در دومين خطبهي اولين نمازجمعهي بعد از رحلت امام، راجع به ولايت فقيه دو جمله گفتند. يك : «ما نميخواهيم بعد از رحلت امام خميني به جانشي ايشان "امام" بگوييم». اين همه دعوا داشتيم با شرق و غرب؛ امام حاضر شد شهيد بهشتي را قرباني كند براي اين كلمه؛ قانون اساسي پنج بار روي امامت ولي فقيه تأكيد كرده، امام اين را از سال 48 مطرح كرده، شما ميگويي نميخواهيم؟ به اسم اعزاز امام خميني گفتند به جانشيناش نميگوييم امام!انگار يكي به شما بگويد من چون خيلي شما را دوست دارم، افكار شما را ميخواهم با شما دفن كنم! جملهي دومشان اين بود : «خبرگان مرجع تعيين نكرده است». يعني جانشين امام خميني نه مرجع است و نه امام.
•وقتي ايشان جاي «امام» گذاشت «رهبر»، «امّت» شد «ملّت». يعني عملاً سيستم ملت-رهبر انگليسيها را پذيرفتيم و سيستم امت-امامت امام خميني را كنار گذاشتيم. وقتي «امّت» شد «ملّت»، عناصر امّت يعني «خواهران و برادران قرآني»-كه وظايفي مثل امر به معروف و نهي از منكر نسبت به هم دارند، تبديل شدند به عناصر ملت يعني «شهروند» و « هموطن».
•اما كلمهي سوم يعني «عدالت»؛ مقدسترين كلمهاي كه آقاي هاشمي در دوران رياستجمهوريشان ابداع و به نظام اسلامي تحميل كردند، كلمهي «توسعه»بود. فرق عدالت و توسعه اين بود كه «عدالت» را خدا و پيغمبر(ص) و علي مرتضي (ع) تعريف ميكنند، اما «توسعه» را صندوق بينالمللي پول و بانك جهاني و صهيونيستهاي عالَم.
•در عرصهي بينالملل هم دو كليدواژهي قرآني «مستكبرين» و«مستضعفين» را ايشان اصلاح كردند و گفتند «مستكبرين» فحش و توهينآميز است! به جايش بگوييم «قدرتهاي جهاني»! خب وقتي گفتي «مستكبرين» بايد با آنها «مبارزه» كني، اما وقتي گفتي «قدرتهاي جهاني» بايد با آنها «تعامل» كني. «مستضعفين» را هم كردند «قشر آسيبپذير»؛ يعني آدمهاي بيعرضهاي كه خودشان پذيراي آسيباند!
•پنج كليدواژهي قرآني امام خميني كه اساس گفتمان نهضت اسلامي بود، توسط ايشان تغيير پيدا كرد به همان كليدواژههايي كه دشمنان ميخواستند.
•تا موقعي كه كليدواژههاي قرآني امام خميني كه رأس آنها امام بودن ولي فقيه است- احيا نشود، هر كاري كه بكنيم، وصلهپينه كردن است.
•شما هر لعنتي كه به ...... بكنيد، اين قدر جگر دشمنان نميسوزد كه بگوييد «امام خامنهاي».
•مشكلي كه هست هم اين است كه همه ميگويند «ديگران بگويند ما هم ميگوييم!». اصولگراها ميگويند صداوسيما شروع كند، ما هم ميگوييم!صداوسيما ميگويد ما كه از روحانيون نميتوانيم جلو بيفتيم!روحانيون ميگويند تا مديران ارشد نظام خودشان نگويند كه ما نميتوانيم جلوي مردم بگوييم!مديران ارشد ميگويند وقتي جوانان انقلابي هم نميگويند، ما بگوييم و هزينه بدهيم؟! و...
•بعضي هم ميگويند نگوييم چون قبلاً كسي (حشمتالله طبرزدي) اين كار را كرده و سابقهي خوبي ندارد اين كار در ذهن مردم! خب خوبها بايد پرچمدار اين كار شوند كه اين كار به اسم آنها ثبت شود و آن سابقه پاك شود.
•آيتالله سيد محمدباقر حكيم پا ميشود ميرود نجف. از آنجا نامه مينويسد به «حضرت آيتالله العظمي امام خامنهاي». يك هفته بعد شهيدش ميكنند.آن مرد بزرگ ميفهمد كه بايد از آنجا پيغام دهد «امام خامنهاي». سيد حسن نصرالله ميفهمد در سختترين شرايطي كه دارد، بايد بگويد امام خامنهاي! ما اينجا نشستهايم و نميگوييم!
•اگر نعمت خدا را قدر ندانيم، ميفرمايد «انّ عذابي لشديد». روز قيامت هم آنجا ندا داده ميشود كه «وقفوهم انّهم مسئولون، ما لكم لا تناصَرون».هي حرف را انداختند از اين طرف به آن طرف.
شهيدي كه هميشه از سنگ قبرش بوي عطري پخش ميشود
فرزند سيد عباس متولد 1344 تهران و اصالتاً تبريزي است. در سال66عمليات كربلاي 8در شلمچه به شهادت رسيد.
در 6سالگي پدر را از دست داد و چون تك پسر خانواده بود علاوه بر تحصيل، بار مسئوليت خانواده نيز بر عهده او افتاد و تن به كار داد و توانست خواهرانش را در ازدواج ياري دهد. او در خيابان ايران ميدان شهدا و در محلهاي مذهبي زندگي ميكرد. مسجد حاج آقا ضياء آبادي (علي بن موسي الرضا(ع) ) مأمن هميشگياش بود. اگر چه او از بچگي نميشناختم اما از سال 63رفاقتمان شديدتر شد. وي دائماً به منطقه ميرفت و من از سال 65به او ملحق شدم و از نزديك همراهيش نمودم. او فرمانده آ ر پي چي زنهان گردان عمار در لشكر 27 حضرت رسول (ص) بود. احمد مثل خيلي از شهداي ديگه بود. به مادرش احترام ميگذاشت، به نماز اول وقت اعتقاد داشت، نماز شبش ترك نميشد. هميشه غسل جمعه ميكرد. سورهي واقعه رو مي خوند و... اما اين كه چرا مزارش خوشبو شده و دو سه بار هم كه سنگش رو عوض كردن باز هم خيلي از نيمه شبها خصوصاً تابستونها فضا رو معطر ميكند به نظر من يه دليلي داره...
سيد احمد يه مادر داره كه هنوزم زنده است. خدا حفظش كند. خيلي مؤمنه واهل دله. معروف بود كه تو قنوت نماز از لباش آبي ميريخت كه معطر بود. بعضي از زنها ميگفتند ما با چشم خودمون اين مسئله رو ديديم. امّا يه عده اونقدر با طعنه و كنايهها شون پيرزن رو اذيت كردن كه بندهي خدا گوشهنشين شده ...
فكر ميكنم خدا خواست با خوشبو كردن مزار احمد قدرتش رو به اونها نشون بده ... تازه خيليها هم از احمد حاجت ميگيرن.
در گفتگويي كه با همرزم شهيد داشتيم متوجه اطلاعاتي شدم كه در كمتر جايي به آن اشاره شده است.
حاج حسين اسدالهي همرزم شهيد احمد پلارك كه تا چند ساعت قبل از شهادت سيد احمد با شهيد بود ميگويد شهيد پلارك رزمنده بود وجانشين فرمانده گردان بود در آخرين عملياتي كه شركت ميكنند سيد احمد اطلاعات مربوط به عمليات را به همرزمان ميدهد و ميگويد كه تا كجا در كنارشان هست و در همان عمليات در گردان عمار شهيد ميشود در ميدان نبرد .مطالبي كه مربوط به عطري بودن مزار شهيد هست از نظر حاج حسين خيلي عادي است چون هم سيد است فرزند حضرت زهرا وهم با اخلاص ومرامي كه سيد احمد داشت اين مسئله چيز غيرعادي نيست عنايتي از خداي قادر .
شبي ولادت بود گفت باهم جمع شيم ومولودي بخوانيم گفتيم آخه كسي نيست كه براي ما بخواند گفت حالا شما بچه هارا جمع كنيد .پشت خاكريز يوديم نميشد بيشتر از 4-5نفر جمع شد.جمع شديم و شروع كرد به خوندن مولودي فكرش را هم نميكرديم سيد بخواهد براي ما مولودي بخواند.همه فكر ودغدغه اش اين بود كه چه كاري ميتواند براي كمك به بقيه انجام دهد اخلاص خاصي داشت عطري بودن مزار شايد جواب يكي از اخلاص هاي سيد باشد ،اگر فطمه زهرا يه لحظه براي ديدن فرزندش آمده باشد بعيد نيست بوي عطري از خود به جا گذاشته باشد .به هرحال دليل اين مسئله را فقط خدا ميداند وبس .
خيلي وقت ها بهتره دنبال چرايي مسائل واتفاقات نباشيم بهتره روي تاثير آنها متمركز بشيم .همانطور كه ميگويند رو ذات خدا تفكر نكنيد روي صفات خدا تفكر كنيد كه راه گشا ست.
اگر دنبال بركات شهدا در زندگي روز مره خودمون باشيم يا از بركاتي كه نسبت به خانواده شون دارند خبردار بشيم شايد عطري بودن مزار شهيد چيز غير عادي نباشه.
شهيد سيد احمد پلارك در يكي از پايگاه هاي زمان جنگ ، به عنوان يك سرباز معمولي كار ميكرد . او هميشه مشغول نظافت توالت هاي آن پايگاه بوده و هميشه بوي بدي بدن او را فرا ميگرفت . تا اينكه در يك حمله هوايي هنگامي كه او در حال نظافت بوده ، موشكي به آنجا برخورد ميكند و او شهيد و در زير آوار مدفون ميشود .
بعد از بمب باران ، هنگامي كه امداد گران در حال جمع آوري زخمي ها و شهيدان بودند ، متوجه ميشوند كه بوي شديد گلابي از زير آوار مي آيد . وقتي آوار را كنار ميزدند با پيكر پاك اين شهيد روبرو ميشوند كه غرق در بوي گلاب بود .
هنگامي كه پيكر آن شهيد را در بهشت زهرا تهران ، در قطعه 26 به خاك ميسپارند ، هميشه بوي گلاب تا چند متر اطراف مزار اين شهيد احساس ميشود و نيز سنگ قبر اين شهيد هميشه نمناك ميباشد بطوريكه اگر سنگ قبر شهيد پلارك رو خشك كنيد ، از اونطرف سنگ خيس ميشه و گلاب ازش بيرون مياد.
به كسي مي گويند كه ملائكه غسلش داده باشند . در تاريخ اسلام آمده كه حنظله غسيل الملائكه كه از ياران جوان پيامبر بود ، شب قبل از جنگ احد ازدواج مي كند و در حجله مي خوابد . فردا صبح ، زماني كه لشكر اسلام به سمت احد حركت مي كرد ، براي رسيدن به سپاه بسيار عجله كرد و بنابراين نرسيد كه غسل كند . او در اين جنگ شهيد شد و ملائكه از طرف خدا آمدند و او را با آب بهشتي غسل دادند . پيكر او بوي عطر گرفته بود كه بعد پيامبر بالاي پيكر او آمد و از اين واقعه خبر داد . حالا گفته مي شود شهيد احمد پلارك عزيز هم اينچنين است و براي همين است كه هميشه قبر او خوشبو و عطرآگين است .
كسايي كه زياد بهشت زهرا ميرن، بهش ميگن شهيد عطري.خيليها سر مزار شهيد سيد احمد پلارك نذر و نياز ميكنن و از خداي او حاجت و شفاعت ميخوان
نماز شبش ترك نشده بود...
شبهاي بسياري سر بر سجده ي عبادت با خداي خود نجوا ميكرده و اشك مي ريخته....
مادرش اينطور نقل كرده كه پسرش در مدت عمرش سه كار را هرگز ترك نكرده:
(1) نماز شب
(2)غسل روز جمعه
(3)زيارت عاشوراي هر صبح
(4)ذكر 100صلوات در هرروز و100 بار لعن بني اميه
اشكهاي شهيد پلارك امروز رايحه معطري است كه انسانها را تسليم محض اراده و قدرت آفريدگارش مي كند.....
شهيد سيد احمد پلارك در يكي از پايگاه هاي زمان جنگ ، به عنوان يك سرباز معمولي كار ميكرد.
او هميشه مشغول نظافت توالت هاي آن پايگاه بوده و هميشه بوي بدي بدن او را فرا ميگرفت . تا اينكه در يك حمله هوايي هنگامي كه او در حال نظافت بوده ، موشكي به آنجا برخورد ميكند و او شهيد و در زير آوار مدفون ميشود .
بعد از بمب باران ، هنگامي كه امداد گران در حال جمع آوري زخمي ها و شهيدان بودند ، متوجه ميشوند كه بوي شديد گلابي از زير آوار مي آيد .
وقتي آوار را كنار ميزدند با پيكر پاك اين شهيد روبرو ميشوند كه غرق در بوي گلاب بود .
تبيان
يادمان باشد كه در هيچ زماني امام وقت خود را تنها نگذاريم
يادمان باشد كه
كسي هست به نام ولي فقيه
همين يك نام كافي ست تا دشمنان خفته خود نمايي كنند
و به همه نشان دهند كه هيچ وقت يك جا و بيكار نمي نشينند
پس بايد يادمان نرود كه امام سيد علي خامنه اي دشمن زياد دارد
اقاي خوبم مواظب خودت باش
اقا من كه يك جان دارم و اگر هزار جان هم داشتم فداي تو مي كردم
يعني مي شه يك روز بيام و از نزديك زيارتت كنم
شيخ رجبعلي خياط .... ايشون ارادت خاصي به آقا امام زمان و انتظار فرج و ظهور آن بزرگوار داشت و هر موقع از آقا صحبت مي كردند مي گريست. و مي فرمود:اغلب مردم اظهار مي كنند كه ما امام زمان (عج)را از خودمان بيشتر دوست داريم، حال آنكه اين طور نيست. زيرا اگر او را بيشتر از خود دوست داشته باشنيم، بايد براي او كار كنيم،نه براي خود
امام محمدباقر (ع) مي فرمايند: مَن تَوَكَّلَ عَلَى اللّهِ لايُغلَبُ وَمَنِ اعتَصَمَ بِاللّهِ لايُهزَمُ *** هر كس به خدا توكل كند، مغلوب نشود و هر كس به خدا توسل جويد، شكست نخورد. (جامع الأخبار ص322)
سرخي خون ام را به سياهي چادرت امانت داده ام … و چه خوب امانت داراني هستند محجبه هاي اين ديار … چه موهبتي در ازاي اين حجاب دريافت خواهيد كرد از باري تعالي، نمي دانم. اما هر چه هست، همين كه ارثيه ي مادر اكنون در دست شماست، خودش بزرگترين موهبت كه نه! بالاترين نعمت است
چادرم را دوست دارم چون تنها هديه و يادگار مادرم زهراست.
حجابم رادوست دارم زيرامرااز فرش به عرش ميرساند.
بهايش عشق خدابه من است.انشاالله
شب عروسي
آقا داماد ماشين واز گل فروشي گرفته با دو تا فيلم بردار ميرسه به آرايشگاه عروس .
عروس خانوم مياد
اما !!!
اما !!
اين كيه ؟
چرا ديگه حجاب نداره !!!!!!
به داماد ميگي :
چرا عروس حجاب نداره ؟
ميگه : بيخيال !!! همين يه شبه !!!
سوار ماشين ميشن
راه ميفتن توخيابونا داماد بوق ميزنه
ميگه : آي مردم بيايد
بياييد زنم زيبا شده بيايد تماشا !!!!
به سالن ميرسن آقا داماد به همراه عروس وارد قسمت زنونه ميشه !!!!
يه ساعت بعد مياد بيرون ميگي :
اونجا بين اون همه نا محرم چيكار ميكردي ؟
داشتم با عروس ميرقصيدم كه فيلم بردار فيلم بگيره !!!
چي ؟
ميرقصيدي ؟ بين اونهمه زن ؟
نميدوني گناه ؟
ميگه : چرا ٬ ميدونم !
اما ٬ بيخيال همين يه شبه !!!
وارد قسمت آقايون كه ميشي از تعجب شاخ در مياري
يه سري اون وسط يه حركاتي انجام ميدن
مثل……..
ميپرسي: اينا چيكار ميكنند ؟
ميگن : دارن ميرقصن !!!!
تا به خودت مياي ميبيني اِ اِ داماد هم رفته وسط
داره حركات موزون انجام ميده همه هم دارن بهش پول ميدن
بعدم شروع كرده سر ميزها رقصيدن تا اونايي كه پول ندادن هم مجبور بشن كه به قول داماد شادباش بدن!!!
خوب ديگه ميخوان شام بدن
داماد بايد دوباره بره قسمت بانوان !!!!
تو راه ميگه : سيصد هزار تومن شادباش گرفتم
ميگي : خرج اين پول تو زندگي اشكال داره
ميگه : ميدونم ! اما ٬ بيخيال همين يه شبه !!!
حالا شام خورده شده ميخوان برن سمت خونه داماد
يه كارناوال راه انداختن
كه بايد ببيني !!!
صداي آهنگشون خيابون پر كرده
شروع به حركت ميكنن كه يهو وسط خيابون همه پياده ميشن
داماد آوردن پايين شروع كردن رقصيدن
ميگي : آقا داماد راه مردم بستي حق الناسه
ميكه : ميدونم ! اما بيخيال همين يه شبه !!!
خونه داماد هم كه ميرسي اوضاع همين جوريه
مجلس تموم ميشه
به داماد ميگي :
امشب خيلي گناه كردي !
ميگه : ميدونم ! اما ٬ بيخيال همين يه شب بود !!!
ميگي : امشب براي تو ٬
ويزاي جهنم صادر شد !!!
ديگه نميگه ميدونم…….
- با آنچه كه دوست دارى محشور مى شوى
در حديث ريان بن شبيب از امام رضا عليه السلام نقل است كه آن حضرت فرمود: اى پسر شبيب ! اگر مى خواهى كه به درجات اعلاى بهشت رسى ، با ما باش ! به غم ما غمگين باش و به شادى ما شاد! و بر تو باد ولايت ما! كه هر كس سنگى را دوست داشته باشد، خداوند در روز قيامت او را با آن محشور كند. شبى در حشر و معاد خود قكر مى كردم و به نامه اعمال خويش نظر مى افكندم ، و اين كه چگونه به اعمالم رسيدگى خواهد شد كه ديدم چيزى ، لازمه نفسم شده ، با آن محشور گشته و از آن جدا نمى شود، وقتى دقت كردم ديدم كتابى خطى است كه آن را به شدت دوست دارم . در اين وقت اين حديث را به ياد آوردم كه هر كس سنگى را هم دوست داشته باشد با آن محشور مى شود. و كتاب هم مانند، سنگ ، از جمادات است و از اين جهت با آن فرقى ندارد. |
«ذكر الله» و به ياد خالق و آفريدگار جهان هستى بودن انواعى دارد، برترين آن اين است كه انسان بداند او وجودى است وابسته، كه بدون تكيه بر خداوند، حتّى براى يك لحظه، نمى تواند به زندگى خود ادامه دهد. وابستگى ما انسان ها، بلكه تمام موجودات جهان هستى به خداوند متعال، مانند وابستگى نور چراغ ها به منبع انرژى است كه در ابتدا و ادامه نياز به آن منبع دارد. اگر انسان به اين مرحله از ياد خدا برسد و از آن غفلت نكند، بدون شك متحوّل و دگرگون مى گردد و ديگر به هيچ كس جز خدا تكيه نمى كند و امكان ندارد كه آلوده به گناه شود; زيرا چنين انسانى همواره خويش را در محضر خدا مى بيند و تمام نعمت ها و در يك جمله هستى اش را از ناحيه او مى داند و روشن است كه چنين انسانى هرگز گرفتار معصيت نمى شود. گناهان در لحظه هايى رخ مى دهد كه انسان از خدا غافل مى شود انسانى كه دائماً به ياد اوست گناه نخواهد كرد
اين وب سايت مطعلق به همه زنان ايراني است
چو ايران نباشد تن من .........
همون بهتر كه نباشه چون من به شخصه زنده ام به عشق ايران و امام سيد علي خامنه اي
در اين جا ما بنا داريم علاوه بر كارهاي سازمان زنان
كه به وقتش اعلام مي كنم چكار هاي هست
به كارهاي ديگر هم بپردازيم
مثلا :
1-معرفي زنان نمونه چه در گذشته
چه در حال
2- درباره اعتقادات
3- درباره حجاب كه جان من بسته به اون
4- فرمايشات امام خميني و امام خامنه اي رو درباره زن و حجاب
يك بار ديگه مرور مي كنيم
5 درباره حقوق زنان
6- درباره نماز و روزه و قرا ن
(درسته همه ما ي جور هاي اين سه كارو انجام مي ديم اما مي خواهم به كمك هم كامل ترش كنيم
شايد من رو سياهم از شما چيزي ياد بگيرم )
7 درباره بيانات حضرت علي (ع) در نهج البلاغه كمي بيشتر فكر كنيم
8-خلاصه ما تصميم داريم هر چه درباره زنان مطلب هست يك بار ديگه مرور كنيم
( مي دونيد چرا ميگم يك بار ديگه مرور كنيم ؟ چون مي دونم خانم ها البته بيشتر خانم ها
اين مطالب رو خوندن و مي دونند )
و من حقير مي خواهم باهم يك بار ديگه مرور كنيم
9-خوب البته شناخت بهتر و بيشتر اهل بيت هم در جاي خودش قرار داره
چون ما هر چي داريم از اون هاست
با تشكر از كساني كه مارا در اين راستا هدايت مي كنند
البته يادتون نره كه نظرات شما مارو دل گرم مي كنه
چون بنا داشتيم كه سازمان زنان انقلاب را به همه مردم معرفي كنيم .
به همين دليل در هر منطقه وب سايتي افتتاح شد .
تا شما خواهران بزرگوار در هر منطقه راحت تر از عمل كرد اين سازمان با خبر
شويد و بيشتر اطلاعات كسب كنيد
تادر صورت تمايل
خود شما عزيز بزرگوار هم در اين برنامه ها شركت كنيد
البته شايد از خودتون بپرسيد كه چرا اين معرفي در اول وبلاگ جاي نگرفته
الان به شما عرض مي كنم
دليلش اينه كه اغاز به كار اين وبلاگ از روز چها رشنبه يعني درست شب نيمه شعبان بود
به خاطر همين امر مهم مسول عزيز ما ترجيح دادند كه مطالب اول وب لاگ
اختصاص داده بشه به صاحب زمين و زمان
حضرت امام زمان(عج) تا به حرمت نام اين اقاي بزرگوار وبلاگ ما هم متبرك
بشه .
راستي نيمه شعبان بر همه شما مبارك
نه هنوز هم دير نشده
مگه مي شه دير بشه واسه كسي كه بي صبرانه منتظر حضورشي
مگه مي شه بگي گذشته واسه كسي كه همه وجودت بهش وابسته است
نه هيچ وقت دير نيست
براي تبريك گفتن عيدبزرگ نيمه شعبان
پس دوباره به همه عزيزان كه بي صبرانه منتظر اقاشون امام عصر هستند تبريك
مي گم
خوب بگذريم
ولي بازم مباركه
راستي مي دونستيد در ايين هاي ديگه هم ي جورايي منتظر
حضرت مهدي (عج) هستند
در اين باره بعدا صحبت مي كنيم
بزرگ اسقفها چون چنين ديد، به جدم گفت: پادشاها! ما را از مشاهدى اين اوضاع منحوس، كه علامت بزرگى مربوط به زوال دين مسيح ومذهب پادشاهى است، معاف بدار.
جدم در حالى كه اوضاع را به فال بد گرفت، به اسقفها دستور داد تا پايه هاى تخت را استوار كنند ودوباره صليبها را برافرازند وگفت: پسر بدبخت برادرم را بياوريد تا هر طور هست اين دختر را به وى تزويج نمايم تا شايد كه اين وصلت مبارك، نحوست آن از بين برود.
وقتى كه دستور ثانوى او را عمل كردند، هر چه كه در دفعه اول ديده بودند تجديد شد، مردم پراكنده گشتند وجدم با حالت اندوه به حرمسرا رفت وپرده ها بيفتاد.
همان شب در عالم خواب ديدم مثل اينكه حضرت عيسى وشمعون وصى او وگروهى از حواريين در قصر جدم قيصر اجتماع كرده اند ودر جاى تخت منبرى كه نور از آن مى درخشيد قرار داد. طولى نكشيد كه (محمد) (صلى الله عليه وآله وسلم) پيغمبر خاتم وداماد وجانشين او وجمعى از فرزندان او وارد قصر شدند. حضرت عيسى به استقبال شتافت وبا حضرت (محمد) معانقه كرد وحضرت فرمود: يا روح الله! من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده ام، ودر اين هنگام اشاره به امام حسن عسكرى (عليه السلام) نمود، حضرت عيسى نگاهى به شمعون كرده وگفت: شرافت به سوى تو روى آورده است، با اين وصلت با ميمنت موافقت كن، او هم گفت: موافقم.
آنگاه ديد كه حضرت محمد (صلى الله عليه وآله وسلم) بالاى منبر رفت وخطبه اى بيان فرمود ومرا براى فرزندش تزويج كرد، سپس حضرت عيسى وحواريون را گواه گرفت، وقتى كه از خواب بيدار شدم از ترس جان خود، خواب را براى پدرم وجدم نقل نكردم وپيوسته آن را در صندوقچه قلبم نهفته وپوشيده مى داشتم.
از آن شب به بعد قلبم از فرط محبت به امام عسكرى (عليه السلام) موج مى زند تا به جايى كه از خوراك بازماندم، وكم كم رنجور ولاغر شدم، وبه شدت بيمار گرديدم. جدم تمام پزشكان را احضار كرد وهمه از مداواى من عاجز گرديدند، وقتى از مداوا مايوس شدند جدم گفت: اى نور ديده! شما هر خواهشى دارى به من بگو تا حاجتت را برآورم. گفتم: پدر جان! اگر در به روى اسيران مسلمين بگشايى وقيد وبند از آنان بردارى واز زندان آزاد گردانى اميد است كه عيسى ومادرش مرا شفا دهند.
پدرم درخواست مرا پذيرفت ومن نيز به ظاهر اظهار شفا وبهبودى كردم وكمى غذا خوردم، پدرم خيلى خوشحال شد واز آن روز به بعد، نسبت به اسيران مسلمين احترام شديد انجام مى داد.
در حدود چهارده شب از اين ماجرا گذشت. باز در خواب ديدم كه دختر پيغمبر اسلام، حضرت فاطمه (سلام الله عليها) به همراهى حضرت مريم وحوريان بهشتى به عيادت من آمدند، حضرت مريم به من توجه كرد وفرمود: اين بانوى بانوان جهان، ومادر شوهر تو است. من فورى دامن مبارك حضرت زهرا را گرفتم وبسيار گريستم واز اين كه امام حسن عسكرى (عليه السلام) به ديدن من نيامده خدمت حضرت زهرا (سلام الله عليها) شكايت كردم، فرمود: او به عيادت تو نخواهد آمد، زيرا تو به خداوند متعال مشركى ودر مذهب نصارا زندگى مى كنى، اگر مى خواهى خداوند وعيسى ومريم از تو خشنود باشند وميل دارى فرزندم به ديدنت بيايد، شهادت به يگانگى خداوند ونبوت پدرم كه خاتم الانبيا است بده، من هم حسب الامر حضرت فاطمه (سلام الله عليها) آنچه فرموده بود گفتم، حضرت مرا در آغوش گرفت واين باعث بر بهبودى من شد، آنگاه فرمود: اكنون به انتظار فرزندم حضرت امام حسن عسكرى (عليه السلام) باش كه او را به نزدت خواهم فرستاد.
وقتى از خواب بيدار شدم، شوق زيادى در تمام اعماق وجودم راه يافت ومشتاق ملاقات آن حضرت بودم تا اينكه شب بعد امام را در خواب ديدم، در حالى كه از گذشته شكوه مى نمودم، گفتم: اى محبوبم، من كه خود را در راه محبت تو تلف كردم، فرمود: نيامدن من علتى جز مذهب تو نداشت، ولى حالا كه اسلام آورده اى، هر شب به ديدنت مى آيم تا آنكه كم كم وصال واقعى پيش آيد، از آن شب تا حال پيوسته در عالم خواب خدمت آن حضرت بودم.
(بشر بن سليمان) پرسيد چگونه در ميان اسيران افتادى؟ گفت: در يكى از شبها در عالم خواب حضرت عسكرى را ديدم فرمود: فلان روز جدت قيصر، لشگرى به جنگ مسلمانان مى فرستد، تو مى توانى به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده اى از كنيزان كه از فلان راه مى روند به آنها ملحق شوى.
من به فرموده حضرت عمل كردم، وپيش قراولان اسلام با خبر شدند وما را اسير گرفتند وكار من به اينجا كشيد كه ديدى، ولى تا به حال به كسى نگفتم كه نوه پادشاه روم هستم. تا اينكه پيرمردى كه در تقسيم غنايم جنگى سهم او شده بودم، نامم را پرسيد، من اظهار نكردم وگفتم: نرجس. گفت: نام كنيزان؟
(بشر) گفت چه بسيار جاى تعجب است كه تو رومى هستى وزبانت عربى است؟
گفتم: جدم در تربيت من جهدى بليغ وسعى بسيارى داشت، وزنى را كه چندين زبان مى دانست، براى من تهيه كرده بود واز صبح وشام نزد من مى آمد وزبان عربى به من مى آموخت، روى همين اصل است كه مى توانم عربى حرف بزنم.
(بشر) مى گويد: وقتى او را به سامره خدمت امام على النقى (عليه السلام) بردم، حضرت از وى پرسيد: عزت اسلام وذلت نصارى وشرف خاندان پيغمبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را چگونه ديدى؟
گفت: در موردى كه شما از من داناتريد چه بگويم. فرمود: مى خواهم ده هزار دينار ويا مژده مسرت انگيزى به تو بدهم، كدام يك را انتخاب مى كنى؟ عرض كرد: فرزندى به من بدهيد، فرمود: تو را مژده به فرزندى مى دهم كه شرق وغرب عالم را مالك مى شود وجهان را پر از عدل وداد خواهد كرد پس از آنكه پر از ظلم وجور شده باشد.
عرض كرد: اين فرزند از چه شوهرى خواهد بود؟ فرمود: از آن كس كه پيغمبر اسلام در فلان شب در فلان ماه وفلان سال رومى تو را براى او خواستگارى نمود، در آن عيسى بن مريم و وصى او تو را به چه كسى تزويج كردند؟
گفت: به فرزند دلبند شما، فرمود او را مى شناسى؟ عرض كرد: از شبى كه به دست حضرت فاطمه (عليها السلام) اسلام آوردم، ديگر شبى نبود كه او به ديدن من نيامده باشد.
آنگاه حضرت امام على النقى (عليه السلام) به (كافور) خادم فرمود: خواهرم حكيمه را بگو نزد من بيايد، وقتى كه آن بانوى محترم آمد فرمود: خواهرم اين همان زنى است كه گفته بودم، حكيمه خاتون آن بانو را مدتى در آغوش خود گرفت واز ديدارش شادمان گرديد، آنگاه حضرت فرمود: اى عمه او را به خانه خود ببر و فرايض مذهبى و اعمال مستحبه را به وى ياد بده كه او همسر فرزندم حسن و مادر قائم آل محمد (عليه السلام) است.
منابع: كتاب غيبت، شيخ طوسى، ص 124. - كشف الحق، خاتون آباى، ص 34.
(نرجس خاتون) مادر امام عصر (عليه السلام) يكى از ملكه هاى وجاهت وزيبايى است كه از نسل حواريون عيسى بن مريم بوده است. قدرت الهى آن بانوى مكرمه را براى همسرى حضرت عسكرى (عليه السلام) از روم به سامرا فرستاده تا گوهر تابناك وجود مهدويت در آن رحم پاك پرورش يابد.
نرجس خاتون كه نام ديگر او مليكا بود، نوه قيصر روم و از خاندان شمعون، وصى بلا فصل حضرت مسيح است.
اما ماجرا از اين قرار است كه:
بشر بن سليمان برده فروش، از فرزندان ابو ايوب انصارى و از شيعيان با اخلاص حضرت امام هادى وامام حسن عسكرى بود و در سامره افتخار همسايگرى حضرت عسكرى را داشت. او گفت كه روزى كافور - يكى از خدمتگزاران امام هادى (عليه السلام) - به خانه ام آمد وگفت: امام با شما كار دارد، وقتى من به خدمت حضرت رسيدم، چنين فرمود: اى بشر تو از اولاد انصار هستى كه در زمان ورود حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) به يارى آن جناب به پا خاستند، ودوستى شما نسبت به ما اهل بيت مسلم است، بنابراين به شما اطمينان زيادى دارم ومى خواهم به تو افتخارى بدهم. رازى را با تو در ميان مى گذارم كه نزدت محفوظ بماند. سپس نامه پاكيزه اى به خط وزبان رومى مرقوم فرموده وسر آن نامه را با خاتم مباركش مهر كرد، وكيسه زردى كه در آن 225 اشرفى بود بيرون آورد وفرمود: اين كيسه را بگير وبه بغداد برو، وصبح فلان روز سر پل فرات مى روى، در اين حال كشتى مى آيد، در آن اسيران زيادى خواهى ديد كه بيشتر آنان مشتريان فرستادگان اشراف بنى عباس خواهند بود وكمى از جوانان عرب هستند.
در چنين وقتى متوجه شخصى به نام عمر بن زيد برده فروش باش كه كنيزى با چنين وصفى خواهى ديد كه خود را از دسترس مشتريان حفظ مى كند. در اين حال صداى ناله اى به زبان رومى از پس پرده رقيق ونازكى خواهى شنيد كه بر هتك احترام خود مى نالد.
بشر بن سليمان گويد: من به فرموده حضرت امام على النقى عمل كردم وبه همانجا رفتم وآنچه امام فرموده بود من ديدم ونامه را به آن كنيزك دادم، چون نگاه وى به نامه حضرت افتاد به شدت گريه كرد ونگاه (به عمر بن زيد) كرد وگفت: مرا به صاحب اين نامه بفروش، وقسم ياد نمود كه در غير اين صورت خودم را هلاك خواهم كرد.
من در تعيين قيمت با فروشنده گفتگوى زيادى كردم تا به همان مبلغى كه امام داده بود راضى شد، من هم پول را تسليم كردم وبا كنيزك كه خندان وشادان بود به محلى كه قبلا در بغداد تهيه كرده بودم، در آمديم. پس از ورود، ديدم نامه را با كمال بى قرارى از جيب خود درآورد وبوسيد وروى ديدگان ومژگان خود نهاد وبر بدن وصورت خود ماليد.
گفتم: خيلى شگفت است كه شما نامه اى را مى بوسى كه نويسنده آن را نمى شناسى. گفت: آنچه مى گويم بشنو، تا علت آن را دريابى: من ملكه دختر يشوعا، پسر قيصر روم هستم، مادرم از فرزندان حواريين است واز نظر نسب، نسبت به حضرت عيسى دارم، بگذار داستان عجيب خودم را برايت نقل كنم.
جد من قيصر ميخواست مرا در سن سيزده سالگى براى برادرزاده اش تزويج كند. سيصد نفر از رهبانان وقسيسين نصارى از دودمان حواريين عيسى بن مريم وهفتصد نفر از رجال واشراف وچهار هزار نفر از امرا وفرماندهان وسران لشگر وبزرگان مملكت را جمع نمود، آنگاه تختى آراسته به انواع جواهرات را روى چهل پايه نصب كرد، وقتى كه پسر برادرش را روى آن نشانيد صليبها را بيرون آورد واسقفها پيش روى او قرار گرفتند وانجيلها را گشودند، ناگهان صليبها از بلندى روى زمين ريخت وپايه هاى تخت درهم شكست.
پسرعمويم با حالت بيهوشى از بالاى تخت بر روى زمين درافتاده ورنگ صورت اسقفها دگرگون گشت وبه شدت لرزيد.
جمكران در شب ميلاد امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف
اللهم عجل لوليك الفرج
آيت الله جوادي آملي در پاسخ به سئوالي پيرامون توجيه طولاني بودن حيات حضرت وليعصر(عجل الله تعالي فرجه) طبق قوانين علمي راز طولاني بودن عمر حضرت را تشريح كرده اند
اولاً حيات طولاني امام زمان(عليه السّلام) بر خلاف عادت است نه بر خلاف علّيت. يعني به طور عادي كسي نميتواند هزار يا ده هزار سال زندگي كند.اما به صورت غير عادي (خرق عادت) اين كار ممكن است. ثانياً اگر بدانيم انسان چيست و بدنش را چه كسي اداره ميكند، اين سؤال اصلاً براي ما مطرح نيست. براي عرفا و حكماي بزرگ چنين سؤالهايي اصلاً مطرح نيست. بنده يك وقتي به دندانپزشك محترمي مراجعه كردم، او ميگفت بعضيها هستند كه دندانهايشان صد سال دوام دارد و نميپوسد؛ ولي اگر فولاد صد سال شب و روز كار بكند فرسوده ميشود. چون فولاد و آهن اگر فرسوده شد ديگر جايگزين نميشود اما دندان هر روز عوض ميشود، مرتب سلولهاي جديد جاي سلولهاي مرده و قديمي را ميگيرند. با اين توضيح اگر تمام ذرات بدن در حركت و تعويض هستند و روح آدمي حركات تمام اين ذرات را دقيقاً تحت كنترل دارد در اين صورت اگر روح انسان كاملي، بر خلاف عادت (نظم عادي) بهترين سلولها را جايگزين كند، و دقيقترين كنترلها را روي قسمتهاي مختلف بدن داشته باشد، يك انسان كامل ميتواند حتي ميليونها سال نيز زنده بماند (و اين مطلبي است كه علم پزشكي امروز به اثبات رسانده است). اين مثلي كه مُلاي رومي ذكر ميكند كه اگر شما روز يا شب در كنار نهر رواني كه آب آن خيلي آرام در حركت است بنشينيد و تصوير خورشيد يا ماه در اين جوي آب بيفتد و مانند آينهاي باشد كه شما تصوير خود را در آن ميبينيد صدها عكس ميآيد و ميرود و شما خيال ميكنيد ساعتها با عكس خود روبرو بودهايد در حالي كه آينهها و عكسهاي متعدد در هر لحظه آمدند و رفتند. شد مبدل آب اين جو چند بار عكس ماه و عكس اختر بر قرار.
همين بزرگوار در جاي ديگر ميگويد: اي برادر تو همان انديشهاي ما بقي خود استخوان و ريشهاي.
بنابراين اگر كسي روح و سلطه آن را بر بدن خود بشناسد، سَيَلان و حركات و تعويض ذرات بدن را تحت كنترل روح بداند و قدري با حكمت و عرفان آشنا شود، اصلاً اين اشكال كه چطور يك انسان ميتواند يك ميليون سال، دو ميليون سال يا بيشتر بماند برايش مطرح نيست. اگر روح پيوندش با خالق جهان هستي به حدي بود كه قدرت خاصي ما فوق قدرت افراد عادي پيدا كرد ميتواند همان طوري كه بدن خود را ميگرداند، خارج از بدن خود را هم اداره كند. زيرا خارج از روح او حكم بدن او را دارد. وجود مبارك حضرت امير(سلام اللّه عليه) در نهج البلاغه ضمن روايتي نوراني در خطبه قاصعه ميفرمايد من در حضور پيامبر اكرم عليه آلاف التحية والثناء ايستاده بودم، مشركين حجاز به پيامبراكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) گفتند اگر تو پيغمبر هستي يك معجزه حسّي بياور تا تو را بپذيريم. فرمود چه كنم؟ گفتند: دستور بده نيمي از درختي كه روبروي توست از نيمه ديگر جدا شود و به حضور تو بيايد. حضرت فرمود اگر اين كار را انجام دادم ايمان ميآوريد؟ گفتند: بلي. حضرت علي(عليه السّلام) در ادامه ميگويد: من ديدم اين درخت دو نيم شد، نيمي از آن در جاي خود ايستاد و نيم ديگر حركت كرد و جلو آمد بطوري كه شاخههايش روي دوش ما قرار گرفت. مشركين گفتند: دستور بده نيمه ديگر آن هم از جاي خود حركت كند و نزد تو بيايد. پيامبر اكرم(صلي الله عليه و آله و سلم) اين كار را هم انجام دادند. بعد گفتند: دستور بده اين دو نيمه درخت به هم متصل شود و سرجاي اول برگردد با وجود اين، مشركين باز ايمان نياوردند. كرامات همه محال عادي هستند، نه محال عقلي مجال عقلي، كرامت بردار نيست مثل 5=2×2 اين شدني نيست، اعجاز بردار هم نيست. به هر حال حيات حضرت ولي عصر(عجلاللّه تعالي فرجه الشريف) محال عادي است نه محال عقلي.
به اميد روزي ......
كه بر صفحه اي از تقويم بنويسند ....
تعطيل رسمي - سال روز ظهور امام زمان (عج)