معرفی وبلاگ
فعالییت سازمان زنان انقلاب اسلامی در پی انسجام و هماهنگی و شناسایی زنان فعال منطقه بسته به مهارت و توانمندیی انها در جهت رفع نیازمندرهای زنان ان منطقه . خواهرم بسته به نیاز فکری و روحی و مادی خود با ما هم سخن شو بهترین خوبی ها نزد زنان است امام صادق(ع) باهم شویم ،یکی شویم درمانی برای دردی شویم ............ آن لحظه اي كه زن در خانه خود مي ماند و (به امورزندگي و تربيت فرزند مي پردازد)به خدا نزديكتر است.حضرت زهرا (س)
صفحه ها
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 2082588
تعداد نوشته ها : 1572
تعداد نظرات : 178
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

بر آستانه تمام درها ايستاده‏اي.

نامت، نوازشگر تمام دريچه‏هاي دنياست.

تكيه‏زده بر عرش، هيچ گاه كسي ياراي شناختن اعماق وجودت را نخواهد داشت.

از پشت نخلستان‏هاي كهن، مي‏شنومت؛ نجواي جاري‏ات را بر زبان چاه، هاي هاي گريه‏هاي شبانه‏ات را در گوش بادهاي سرگردان، سكوت ناگزيرت را از لايه‏هاي عميق تاريخ مي‏شنوم.

مثل ابري فشرده بر سجاده‏هاي نيايش خويش تكه تكه مي‏شوي؛ باران شديدتر مي‏شود.

دستت به طاقچه‏هاي آسمان مي‏رسد؛ اما هيچ دستي به ياري‏ات نه ...!

كوفه، خواب مظلوميتت را مي‏بيند، هيولاي ظلمت بر گرده خاك چنگ انداخته است.

كجايي تا ذوالفقارت، شب‏هاي بي‏فانوس خاك را بشكافد؟

شقاوت از در و ديوار تاريخ مي‏بارد، زخم چركين ناسپاسي در خاك دهان باز كرده است؛ كجايي كه دست‏هاي عدالتت، شب‏هاي تاريك اين حوالي را در هم بريزد؟

كجايي تا صورت درخشان زندگي را از قاب‏هاي فرسوده مرگ بيرون بكشي؟

كجايي تا سرنوشتِ چشم‏هايم را به تو بسپارم؟

بزرگمرد!

هنوز تاريخ، خوابِ گام‏هاي تو را مي‏بيند و هنوز درهاي نيمه بسته در بوي نان و خرماي دست‏هاي تو نفس مي‏زنند.

كجايي كه ظلمت بر خاك چيره شده است؟

صداي ضجّه تاريخ را مي‏شنوم.

شب‏هاي بي‏مهتاب، عميقتر شده‏اند، از هر دريچه صداي سكوت و سياهي طنين انداز شده است؛ كجايي؟

كدام سپيده روشن در چشم‏هايت عميق بنگرم تا در خويش فرو بريزم؟

پاي كدام نخل ايستاده‏اي و نماز مي‏خواني؟

دردهاي نهانت را در گوش كدام چاه به نجوا نشسته‏اي كه صدايت را مي‏شنوم و نمي‏شنوم؟

امام علي

 

در نازكاي نور كدام سپيده گام زده‏اي كه خورشيد هر طلوع بر پيشاني بلندت مي‏درخشد، آن گاه قصد نور افشاني مي‏كند؟

در توفان‏هاي داغ مي‏تازم.

تاريخ، دنبال تكيه گاهي چون تو مي‏گردد.

ذو الفقارت را به دست كدام آينه‏پوش سپرده‏اي؟

راهي‏ام كن به جذبه خويش.

از تو مي‏نويسم و از بهار آويخته‏ام.

نفسي نيست تا فريادي از جگر برآورم.

بايد گام‏هايم را محكم‏تر بردارم.

هنوز با هر نسيم، عطر تو را مي‏شنوم و صدايت را.

هنوز شب‏هاي يتيمان، به اميدِ دست‏هاي سرشارت از بوي نان و خرما صبح مي‏شود.

لايقم كن به شناختت كه بزرگي‏ات آن چنان است كه زبان در دهان نمي‏گردد، به وصف و قلم در صفحات، به شرح


شنبه بیست و یکم 5 1391 1:47
X