عبدالله بن عمير كلبي يكي از افرادي است كه در كربلا هم زنش و هم مادرش همراهش بودند. او كه قهرماني قوي و شجاع بود و تازه ازدواج كرده بود ،هنگامي كه روز عاشورا مي خواست به ميدان برود، زن او ممانعت كرد و گفت: كجا مي روي؟ من را به كه ميسپاري؟ فورا مادرش آمد جلو و گفت: پسرم مبادا حرف زنت را بشنوي. امروز روز امتحان تو است، اگر امروز خود را فداي حسين نكني، شير پستانم را به تو حلال نخواهم كرد، عبدالله هم امر مادر را پذيرفت و به ميدان رفت و جنگيد تا شهيد شد. مادرش پس از اين جريان، فورا عمود خيمه اي را بر مي دارد و به دشمن حمله مي كند.
ابا عبدالله عليه السلام خطاب به او مي فرمايد: اي زن برگرد خدا بر زنان جهاد را واجب نكرده است.
پيرزن امر امام عليه السلام را اطاعت مي كند، ولي دشمن رزالت به خرج مي دهد و سر فرزندش را از بدن جدا كرده و به سوي مادرش پرتاب مي كنند.
پيرزن،سر جوانش را بغل مي گيرد، به سينه مي چسباند، مي بوسد، مي گويد: مرحبا پسرم، آفرين پسرم، الان من از تو راضي شدم و شيرم را به تو حلال كردم.
بعد آن را به طرف دشمن مي اندازد و مي گويد ما چيزي را كه در راه خدا داديم پس نمي گيريم.«1»
پيامبر خدا صلي الله عليه و آله فرمود: هيچ بندهاي ايمان به خدا را به حد كمال نمي رساند تا آنكه در او پنج خصلت وجود داشته باشد: توكل نمودن بر خدا، واگذار كردن كارها به خدا، تسليم بودن در برابر فرمان خدا، رازي بودن به اراده خدا و صبر كردن بر بلاي خدا. هر كس به خاطر خدا محبت ورزد و به خاطر خدا دشمن بدارد و براي خدا ببخشد و براي خدا از بخشش جلوگيري كند ايمان خود را كامل ساخته است.«2»
كسي كه به خدا ايمان داشته باشد ديگر غم و شادي براي او يكسان است و همه را از طرف مبدا آفرينش ميداند، و خود را در حيطه علم خداوند مي داند، ديگر نا گواريها و مصائب دنيا و گرفتاريهاي سر راه او، وي را آزار نخواهند داد، زيرا اين انسان مي داند، خداوند همه را مي داند و مي تواند.
به حلاوت بخورم زهر كه شاهد ساقيست // به ارادت بكشم درد كه درمان هم از اوست
در غم ما روزها بيگاه شد // روزها با سوز ها همراه شد
روز ها گر رفت گو، رو باك نيست // تو بمان اي آنكه جز تو پاك نيست
.................................................. .................................................. .............
1. لهوف ،گفتار هاي معنوي ص 243
2.بحار الانوار جلد 77 ص 177