ثابت شده است كه علل بروز اختلالت يادگيري نسبتا مهم است. با اين حال در پژوهشهاي مختلف تاثير عوامل زير در بروز اين اختلالات مورد تائيد بودهاند. هر چند همواره تاثير متقابل عوامل مورد نظر بوده است.
بسياري از متخصصان بر اين باورند كه علل اساسي و عمده اختلالات يادگيري آسيب ديدگي مغزي شديد يا جزئي و صدمه وارده به دستگاه عصبي مركزي است.
شواهدي در دست است كه نشان ميدهد اختلالات يادگيري احتمالا در برخي خانوادهها بيش از ديگران ديده ميشود. مطالعات انجام شده بر روي دوقلوها به گونهاي حاكي از نشانههاي عمل ژنتيكي است. واكر ، "كول" و "ولف" به الگوهاي خانوادگي پي بردهاند كه با اختلالات يادگيري پيوند دارند.
گفته شده است كه اختلالات گوناگون متابوليكي در حكم عواملي هستند كه موجب اختلالت يادگيري ميشوند. برخي از عوامل بيوشيميايي كه در ارتباط با اختلالات يادگيري از آنها نام برده شده است عبارتند از: هايپوگليسمي ، عدم توازن استيل كولي نستروز و كم كاري تروئيد.
اختلالات يادگيري برخي كودكان ميتواند بواسطه مشكلاتي باشد كه پيش از تولد ، هنگام تولد و بلافاصله بعد از تولد وجود داشته است.
از جمله عوامل پيش از تولد عبارتند از:
از عوامل هنگام تولد ميتواند به مواردي چون:
از عوامل بعد از تولد عبارتند از:
به عقيده برخي متخصصان تدريس ناكافي و ناصحيح ميتواند در بسياري از اختلالات يادگيري عامل به حساب بيايد. به نظر ميرسد كه شماري از كودكان مبتلا به اختلالات يادگيري مركز تحت آموزش كافي و مناسب قرار نگرفتهاند.
كودكان مبتلا به اختلالات يادگيري ممكن است در يكي يا چند مورد از زمينههاي زير دچار مشكل باشند: اختلال در زبان گفتاري ، اختلال در زبان نوشتاري ، اختلال خواندن و اختلال در حساب. به عبارتي ممكن است كودكي در همه زمينههاي فوق به جز يك زمينه عملكرد خوب و مناسبي داشته باشد، ولي در يك زمينه دچار مشكل شود و به اين ترتيب همپوشيهاي مختلفي در زمينههاي ياد شده ممكن است اتفاق بيافتد.
هر چند اختلالات يادگيري اصولا مسالهاي آموزشي است، اما از چندين جنبه مختلف مورد بررسي قرار گرفته است. بسياري تلاشها در اين زمينه آشكار از فرضيه نقص جزئي در مغز سود ميجويند و بدين ترتيب ميكوشند تا با ارزيابي مسائل فرض شده مربوط به اين نقص زيستي مشكل را برطرف كنند. از جمله شيوههاي درماني رايج بر اين اساس ميتوان به درمان رايج بر نگرشهاي "ادراكي" - "حركتي" اشاره كرد.
در اين شيوه تلاش ميشود تا موقعيتهايي براي كودك فراهم شود تا بتواند اطلاعاتي را از محيط دريافت دارد، به يكديگر ارتباط دهد و آنها را دريابد. استفاده از روروك ، بازيهايي براي آموزش حركت ، تمرينات روي تخته سياه براي رشد هماهنگي حركت و ادراك ديداري ، حل معما در اين شيوه كاربرد دارد.
از روشهاي درماني ديگر ميتوان به روش "ديداري" - "حركتي فراستيگ" و شيوههاي رفتاري اشاره كرد. برخي از متخصصان حرفه پزشكي نيز معتقدند بايد به اين دسته كودكان دست كم به طور آزمايشي دارو تجويز كرد. با اين حال درباره تاثيرات دارو درماني روي دانش آموزان مبتلا به اختلالات يادگيري مطالعات انجام شده بسيار اندك است. "مگا ويتامين درماني" اولين بار توسط كوت براي درمان اين اختلالات پيشنهاد شد كه به استفاده از ويتامينها تا حداكثر يك هزار برابر ميزان مورد نياز بدن گفته ميشود.
از سوي ديگر در نظر گرفتن امكانات آموزشي ويژه براي كودكان مورد توجه قرار گفته است مثلا استفاده از اتاق مرجع يا كلاسهاي ويژه. با اين حال مساله جاي دهي مبتلايان به اختلالات يادگيري در كلاسهاي مختلف هنوز مورد بحث بسياري از متخصصان آموزش و پرورش است.